امّ شريك انصارى: از زنان مهاجر
مفسران ذيل آيه 50 احزاب/33 از زنى به نام امشريك ياد كردهاند كه خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) هبه كرد. در نام، نسب، همسر و حتى قبيله او اختلاف است. برخى او را غزيه، دختر جابر بن حكيم دوسى از تيره ازد مىدانند.[92] ابنسعد نيز بر اين نظر است.[93] برخى وى را دختر دودان بنعوف بن جابر از بنىعامر بن لؤى مىشناسانند.[94] بلاذرى او را دختر دودان بن عوف بنعمرو مىداند.[95] برخى نام او را غُزَيْله آوردهاند.[96]تعدد نام، نسب و كنيه او برخى را به تعدد مصداق معتقد ساخته است؛ امّا ابنحجر، پس از معرفى سه امّ شريك، با لقبهاى انصارى، دوسى، و قريشى عامرى، نتيجه گرفته كه امّ شريك، زنى از اهل قريش است و به جهت ازدواجش با دوس، به آنان منسوب شده، و بعد در ميان انصار ازدواج كرده و به آنان نسبت يافته است[97]، گرچه قول به اينكه او از انصار و از تيره بنىنجار بوده نيز وجود دارد[98]، به هر روى وى همسر ابوالعكر ازدى، حليف عامربنلؤى بود.[99]
جزئيات زندگى امّ شريك چندان روشن نيست و داستانهاى كرامتگونهاى كه دربارهاش آوردهاند جاى تأمل دارد، به ويژه آنكه ناقل همه آنها خود اوست. خود وى مىگويد: وقتى قومش، از اسلام آوردن او آگاه شدند، وى را گرفته و بستند و در باديه بر شتر برهنه سوار كردند و سه روز از خوراك بازش داشتند تا از دين دست بردارد؛ امّا لطف ويژه الهى، او را از سختى و تشنگى رهايند، بهگونهاى كه مشركان همراه او، به حقانيت اسلام پى برده و مسلمان شدند.[100]
امّ شريك پس از اسلام در پى كسى بود كه با او همراه شود تا در مدينه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بپيوندد. از يهوديانى كه به آن سوى در حركت بودند، خواست تا با آنها همراه شود و چون امّشريك خواست آبى بردارد يك يهودى مانع شد و گفت: همه چيز با ما همراه است. بدينگونه با آنان همراه شد و در ميان راه چون تشنگى بر او غالب شد، از آنان آب طلبيد؛ امّا آنان به شرط يهودى شدن، آب در اختيارش مىنهادند. امّ شريك نپذيرفت و به كنارى رفت و خفت و در اين هنگام مورد لطف ويژه خداوند قرار گرفت و سيراب شد.[101]
امّ شريك در مدينه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ملحق شد و با آن حضرت بيعت كرد[102] و چون همسر نداشت، خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)هبه كرد؛ امّا در پذيرش رسول خدا اختلاف است[103]؛ ابنسعد براساس روايتى مىگويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله)آن را نپذيرفت؛ ولى او نيز تا آخر ازدواج نكرد.[104] ابناسحاق بر آن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را به سه صاع جو به زيد تزويج كرد[105]؛ ولى براساس ديگر دادههاى تاريخى، مىتوان گفت كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از اينكه امّ شريك خود را به او بخشيد[106] با او ازدواج كرد[107] و پس از چندى وى را طلاق داد[108] و او پس از آن ازدواج نكرد و همچنان ديگران را به اسلام ترغيب مىكرد.[109]ابنعبدالبرّ، اقوال مربوط به ازدواج را مضطرب دانسته و در اصل اين رخداد ترديد مىكند.[110]
به نقل خود او، روزى ظرفى از روغن براى پيامبر فرستاد. پس از آن، هرگاه به آن ظرف مراجعه مىكرد آن را پر از روغن مىيافت.[111] برخى آن را از آيات الهى شمرده و مىگفتند: «و من آيات اللّه، عكة امّ شريك».[112]
امّ شريك از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) به شمار مىآيد.[113] از فرجام او اطلاعى در دست نيست.
امّ شريك در شأن نزول:
ذيل آيه 50 احزاب/33، از امام على بنالحسين(عليهما السلام) نقل شده كه مراد از زن مؤمنى كه خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)بخشيد، امّ شريك است: «وامرَاَةً مُؤمِنَةً اِن وهَبَت نَفسَها لِلنَّبىِّ اِن اَرادَ النَّبىُّ اَن يَستَنكِحَها خالِصَةً لَكَ مِن دونِ المُؤمِنين = و زن مؤمنى كه خويشتن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)بخشيد، چنانچه پيامبر بخواهد او را به همسرى درآورد، كه اين خاص تو و نه ساير مؤمنان است». از مقاتل و ضحاك نيز چنين روايتى نقل شده است.[114]طبرى براساس خبرى مىنويسد: عبدالملك مروان، طى نامهاى از مردم مدينه درباره آيه پرسيد. امام سجاد(عليه السلام) در پاسخ نوشت كه او زنى به نام امّ شريك بود.[115]
افزون بر اين، آيه 51 احزاب/33 را نيز در باره امّ شريك و ديگر زنان مىدانند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنان را به همسرى برگزيد[116]: «تُرجى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوى اِلَيكَ مَن تَشاء = هركدام از آنان را كه مىخواهى از خود دور بدار و هر كدام را كه مىخواهى نزديك بدار».
منابع
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ انساب الاشراف؛ البداية و النهايه؛ تاريخ الامم و الملوك، طبرى؛ التعريف و الاعلام؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ حلية الاولياء و طبقات الاصفياء؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ السير و المغازى؛ صحيح البخارى؛ الطبقات الكبرى؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ مسند احمد بن حنبل؛ مناقب آل ابىطالب؛ المنتظم فى تاريخالملوك و الامم؛ نهاية الارب فى فنون الادب.سيد عليرضا واسعى
[92]. المنتظم، ج 4، ص 58 .
[93]. الطبقات، ج 8 ، ص 122.
[94]. المحبر، ص 81 ـ 82 ؛ الاستيعاب، ج 4، ص 496.
[95]. انساب الاشراف، ج 2، ص 53 ؛ نهايةالارب، ج 18، ص 201.
[96]. نهاية الارب، ج 18، ص 201.
[97]. الاصابه، ج 8 ، ص 420.
[98]. البدايةوالنهايه، ج5،ص319؛ الاصابه، ج8، ص416.
[99]. انساب الاشراف، ج 2، ص 54 .
[100]. الطبقات، ج 8 ، ص 123؛ المحبر، ص 81 ـ 82 .
[101]. السير والمغازى، ص 284.
[102]. المحبر، ص 411.
[103]. المنتظم، ج 4، ص 58 ؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 53 ـ 54 .
[104]. الطبقات، ج 8 ، ص 122.
[105]. السير والمغازى، ص 284.
[106]. السير والمغازى، ص 269؛ السيرة النبويه، ج 4، ص 646 ـ 647 ؛ مسند احمد، ج 7، ص 617 .
[107]. الطبقات، ج8 ، ص122؛ حليةالاولياء، ج2، ص67 .
[108]. تاريخ طبرى، ج 2، ص 215؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 85 ؛ المحبّر، ص 82 .
[109]. انساب الاشراف، ج2، ص54.
[110]. الاستيعاب، ج 4، ص 497.
[111]. مناقب، ج 1، ص 141.
[112]. الطبقات، ج 8 ، ص 124؛ بحار الانوار، ج 18، ص 36.
[113]. صحيح البخارى، ص 1226، ح 3180؛ الطبقات، ج 8 ، ص 124.
[114]. جامعالبيان، مج12، ج22، ص29ـ30؛ مجمعالبيان، ج 8 ، ص 571 ؛ التعريف و الاعلام، ص 260.
[115]. جامعالبيان، مج 12، ج 22، ص 29؛ مجمعالبيان، ج 8 ، ص 576 .
[116]. السير والمغازى، ص269؛ الطبقات، ج 8 ، ص 122.