پرسشها و پژوهشهاى بايسته قرآنى در زمينه فلسفه و كلام (4) حقيقت معجزه

پدیدآورگروه فلسفه و کلام

نشریهپژوهش‌های قرآنی

شماره نشریه11_12_

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمصادیق متکبّران

share 4672 بازدید
پرسشها و پژوهشهاى بايسته قرآنى در زمينه فلسفه و كلام (4)
حقيقت معجزه

گروه فلسفه و کلام

رشد انديشه فلسفى در غرب و نقد و بررسى عقلانى باورهاى دينى، در آن سامان سبب شد تا بسيارى از باورها و مدعيات دينى مورد بررسى وسواس گونه وحملات پرواى منتقدان قرارگيرد.
مقوله اعجاز و ادعاى معجزه، از جمله مسايل دينى است كه مورد هجومنده ترين شبهات قرار گرفته و تحليلهاى گوناگونى از آن به عمل آمده است كه معتقدان به اديان آسمانى ومعجزات پيامبران را به پاسخگويى جدى فرامى خواند.
ازآنجا كه قرآن، دهها مورد در آيات خود به مسأله اعجاز ومعجزات پيامبران تصريح كرده است و بسيارى از نتايج و باورها را بر پايه اين اعتقاد، استوار ساخته است، ضرورى مى نمايد كه محققان اسلامى بويژه كاوشگران معارف قرآنى، بيش از پيش به پاسخگويى نسبت به شبهات ياد شده اهتمام ورزند.
مى توان ادعا كرد كه نوع تعريف و بيانى كه اهل ديانت يا متون دينى از معجزه ارائه كرده اند، سهم بسزايى در داوريها و شبهه سازيها و يا پاسخگويى به شبهات داشته است، ازاين رو سير منطقى تحقيق، مى طلبد كه تعريفهاى مختلف و نظرگاههاى گوناگون را در تحليل اعجاز بشناسيم.

حقيقت اعجاز در تحليلهاى گوناگون

الف) نظر اشاعره: اشاعره فعل خداوند را در عالم، بى واسطه و بى ضابطه مى دانند و به قانونمندى معتقد نيستند. ازنظر آنان نظام طبيعى ضرورى نبوده، بلكه آن را بر طبق (عادة اللّه) توجيه مى كنند; يعنى اين كه خداوند، بى واسطه وبى ضابطه درعالم تصرف مى كند. ومعجزه را فوق همين عادت مى دانند. خدا كه همه چيز را به صورت متقارن مى آفريند، مى تواند آنها را مقارن يكديگر نيافريند. به گفته غزالى، چون ثابت شد كه فاعل، سوختن را با اراده خويش در زمان ملاقات پنبه با آتش مى آفريند، در نظر عقل ممكن است كه احتراق را با وجود ملاقات، خلق نكند.1
ب) ديدگاه حكما: حكما بر حكمت بالغه خداوند تكيه كرده و آن را بر قدرت او حاكم مى دانند، ولى به وقوع پيوستن معجزه را با حكمت منافى نمى بينند. آنان معجزه را خارق عادت مى دانند، ولى مراد آنها از عادت با معنايى كه اشاعره مى فهمند، بسيارمتفاوت است. آنها به (سنت اللّه) معتقدند. منظور حكما از سنت اللّه اين است كه فعل خدا، هم با واسطه است وهم با ضابطه، و طبيعت نيز سخت قانونمند است. اينان سنت اللّه را در تمامى موارد، كلى، ضرورى و دائمى مى دانند و اين قوانين به نظر آنها بر اساس نظام احسن جارى مى شود، اما درست مانند قوانين تشريعى دريك نظام حقوقى منظم، قوانين تكوينى نيز درموارد خاص، ممكن است نسبت به يكديگر تزاحم و يا حكومت داشته باشند; يكى موضوع ديگرى را از بين ببرد و يا آن را مقيد كند.
به جريان افتادن هرقانونى مشروط به تحقق شرايط و ازبين رفتن موانعى است كه به وسيله قوانين ديگر تعيين مى شوند. ممكن است كه موضوع يك قانون، شرايط ويا موانع بيش ترى داشته و كم تر تحقق يابد، ولى دراين جهت با يكديگر فرقى ندارند كه هرگاه موضوع هريك ازاين قوانين تحقق يافت، آن قانون، برطبق سنت الهى جارى مى شود، هيچ تخلف، تبديل و تحولى دراين سنت الهى نيست. اگر آنچه را كه دريك مورد، بيش تر بدان خو كرده ايم، عادت بناميم، معجزه خرق عادت است; اما اگر كل نظام هستى را درنظر بگيريم و آن را سنت بناميم، معجزه نه تنها خرق سنت نيست، بلكه خود يكى از سنتهاى الهى است كه تبديل وتحويل نمى پذيرد. 2
ج) بيان عرفا: اساس عرفان را مسأله اسماء حسنى تشكيل مى دهد، كمال بخش حقيقى و تكوينى در همه عالم، اسماء هستند. هراسمى اقتضاى تأثيرى دارد كه ديگر اسماء آن اقتضا را ندارند. مسماى همه اسماء، ذات خداوند است. اسم، همان ذات است به علاوه صفت. صفت، تعيين بخش ذات است و ذاتى كه با صفت متعين شده است، اسم خواهد بود. از تجلى ذات بر ذات درمقام واحديت، اسماء و صفات پيدا مى شوند. اين اسماء و صفات، مظاهرى دارند كه ازآنها با اعيان ثابته ياد مى شود. اعيان ثابته تقاضاهايى دارند كه خداوند، مطابق اسماء و صفات به آنها پاسخ مى دهد و در نتيجه اعيان خارجى پديد مى آيند، پس با يك فيض(فيض اقدس)، اعيان ثابته پيدا مى شوند و با فيض ديگر(فيض مقدس)، اعيان خارجيه پديد مى آيند.
معنى قانون در ديد عرفا عبارت است از ارتباط هميشگى و ضرورى بين تقاضاى اعيان ثابته و اقتضاى اسماء حسناى الهى، چون خداوند يك اسم نداشته، بلكه اسماء گوناگون دارد، پس قوانين گوناگونى نيز پيدا مى شوند. 3
چون همه اسماء زير پوشش اسم اعظم هستند، قوانين گوناگون دركل و در مجموع، يك واحد منسجم را تشكيل مى دهند كه بعضى جزئى و بعضى كلى هستند، بعضى از اسماء بر بعضى مترتب و متوقف اند كه ازآن به توقيفيت اسماء ياد مى كنند. هر موجودى مظهر اسمى از اسامى است به علت وحدت اسم و مسمّى، وبه علت آن كه اسم همان ذات، همراه با صفت است، پس هر اسمى ذات را به همراه دارد و ذات نيز همه اسماء را داراست. پس هر موجودى مظهر همه اسماء است، ولى بعضى از اسماء حاكم و غالب هستند، و بعضى محكوم و مغلوب. بر هر چيزى اسمى غالب است كه بر او حاكم است و ساير اسماء درآن شىء مغلوبند و بين اسماء و نيز بين اعيان، تضاد و تخالف هست كه در اعيان خارجى جلوه مى كند. دراين تنازع، يك اسم غالب مى شود وديگرى مغلوب. اما براى تعيين اين كه در هر شرايطى حكومت به عهده كدام اسم باشد، حاكمى بالاتر لازم است كه همان، اسم اعظم است. اسم اعظم اين اسماء را هماهنگ كرده و قلمرو هر يك را مشخص مى كند; مثلاً اوست كه مشخص مى كند آتش كجا بسوزاند (با غلبه يك اسم) و كجا نسوزاند (با غلبه اسم ديگر) اسم اعظم نيز با حكمت حكومت مى كند. پس همه اين قانونمندى ها زير يك پوشش در مى آيند وهمه در دل يك نظام حكيمانه قرار مى گيرند. عادت و خرق عادت همه زير پوشش حكمت قرار مى گيرند و هر دومطابق غيرثابت، مقدر، ضرورى و دائمى هستند. از اين رو، معجزه به عنوان نقض قانون و يا غيرممكن شمرده نخواهد شد. 4
د) ديدگاه چهارم همه امورى را كه به سنت خداوند انجام مى شوند به گونه اى يكسان، تعجب برانگيز مى داند. مالبرانش كه5 بيان كننده اين نظر است، بر اين باور است كه اگر معجزه را به عنوان امرى اعجاب انگيز درنظر بگيريم، لازم نيست آن را استثنايى درنظام قانونمند هستى بدانيم. او معتقد است اگر معجزه را به عنوان آيه ونشانه خدا تلقى كنيم وخدا را تنها درمعجزه و امور خارق العاده جست وجو نماييم، سخت به خطا رفته ايم. او به آنها كه بين امور طبيعى و امور ماوراى طبيعى فاصله اى عميق قائل شده و خدا را تنها در ماوراء طبيعت وكارهاى خارق العاده جست وجو مى كنند، حمله كرده و آنها را به گونه اى متأثر از فلسفه ارسطو، مبنى بر مؤثر بودن طبيعت مى داند.
او معجزه را نقض قانون تلقى مى كند; يعنى خداوند كارى را از راهى انجام مى دهد كه راه ساده، بسيط ومطابق قوانين عام رياضى وار او نباشد. 6 مالبرانش معتقد است كه خداوند نظم و قانون فراگير خود را بيش از هر چيز ديگر دوست دارد، از اين رو، معجزه كه نقض اين قانون عام است، مورد علاقه خداوند نيست، ولى گهگاه از سر ضرورت ناچار است دست به معجزه بزند.
هـ) ديدگاه ديگرى وجود دارد كه براساس آن، معجزه امرى است كه به وسيله قدرت خداوند انجام مى شود و از نظم و ترتيب معمول اشياء و رخدادها خارج است. 7
و) ديدگاه ششم، معجزه را نوعى تصرف در عالم طبيعت مى داند كه پيامبران از راه ولايت تكوينى خود انجام مى دهند و آن بدين گونه است كه پيامبر، صورتى را از ماده خلع مى كند و صورتى جديد به آن مى بخشد. 8
ز) ديدگاه هفتم، معجزه را ناقض قوانين طبيعى مى داند. 9
ح) براساس ديدگاه هشتم، معجزه عبارت است از هماهنگى رويدادها جهت پديد آمدن امرى مطلوب يا بسيار مطلوب. 10
ط) معجزه يعنى امر معنى دار و دلالت كننده برامر ديگرى. براساس اين ديدگاه در عالم، امورى رخ مى دهند كه ما را به معنايى ژرف درباره عالم هستى رهنمون مى شوند. 11 اين ديدگاه در واقع به تعريف (آيه) در اصطلاح قرآنى آن نزديك تر است تا به معجزه.
ى) معجزه، نقض قانون عليت است. 12
ك) ديدگاه يازدهم براين باور است كه قرآن و عقل، هر دو بر وجود قوانين طبيعت از جمله قانون عليت گواهى مى دهند و كليت، ضرورت وسنخيت آن را قبول دارند. ازاين منظر معجزه با جريان عادى و معمولى وجارى درنظام علت و معلول، سازگار نبوده و جز با عواملى غيرطبيعى وخارق العاده صورت نمى گيرد. تنها فرقى كه ميان روش معمول طبيعت با معجزه وجود دارد، اين است كه اسباب مادى براى پديد آوردن رويدادهاى طبيعى براى ما نمايان مى باشند و ما روابط مخصوص آن اسباب را با رويدادها مى بينيم، ولى در معجزه اين روابط، قابل رؤيت نيستند. فرق ديگر، اين است كه در حوادث طبيعى، اسباب، اثر خود را به تدريج مى بخشند، ولى اين تأثير درمعجزه، آنى و ناگهانى است. 13 خداوند براى هر چيزى كه تصور كنيم، حد و اندازه اى و مسيرى تعيين كرده، پس هر سببى كه فرض شود (چه از قبيل سرد شدن آتش بر ابراهيم و اژدها شدن عصاى موسى كه اسباب عادى اجازه آن را نمى دهد) ويا همانند سوختن هيزم كه در اثر يكى از اسباب عادى پديد مى آيد، در هر دو مسبّب، خداى تعالى براى آن مسيرى و اندازه اى ومرزى معين كرده و آن مسبَّب را با ساير مسبّبات و موجودات، مربوط و متصل ساخته و د
رمورد خوارق عادات، آن موجودات و آن اتصالات را طورى به كنار مى زند كه باعث پيدايش مسبب مورد اراده اش (نسوختن ابراهيم، اژدها شدن عصا و مانند آن) گردد، هرچند كه اسباب عادى هيچ ارتباطى با آنها نداشته باشند. براى اين كه رشته اتصالات و ارتباطهاى يادشده در دست موجودات نيست تا هرجا آنها اجازه دادند منقاد و رام شوند، بلكه مانند خود موجودات، ملك خداى تعالى و مطيع ومنقاد او هستند. 14
بنابر اين، اين نفى سببيت و عليّت ميان اشياء نيست، بلكه زمام اين علل، همه به دست خداست و درهرجا و هر وقت بخواهد آن را به حركت در مى آورد. از اين رو، ميان موجودات، عليت حقيقى و واقعى هست، و هرموجودى با موجودات پيش ازخود در ارتباط است و نظامى درميان آنها برقرار است، اما نه بدان گونه كه از ظواهر موجودات و به حسب عادت در مى يابيم، بلكه به گونه اى ديگر كه تنها خدا از آن آگاه است. اين ديدگاه مؤيدات قرآنى زير را هم دارد:
ـ (وان من شىء إلا عندنا خزائنه وما ننزّله إلا بقدر معلوم) حجر/ 21
ـ (انّا كلّ شىء خلقناه بقدر) قمر/ 49
خلاصه اين كه در هر سببى مبدئى است مؤثر و مقتضى براى تأثير كه به سبب آن مبدأ و مقتضى سبب در مسبب مؤثر مى افتد و هر سببى وقتى مؤثر مى شود كه مقتضى تأثير، موجود ومانع از آن معدوم باشد و درعين حال يعنى با وجود مقتضى و عدم مانع، شرط مهم ترى نيز وجود دارد وآن اين است كه خداوند جلوگير سبب از تأثير نشود. 15 مثل تأثير نفوس انبياء كه همه شرايط درآن جمع است و به اذن خدا در عالم طبيعت تأثير مى گذارد. واين تأثير وقتى است كه مصادف با امر خدا شود يا با آن همراه گردد.
علامه طباطبايى نيز در اين باره سخنى دارد كه خلاصه آن چنين است:
1. قانون عليت عمومى در رويدادهاى جهان، چه رويدادهاى عادى و غيرعادى به طور تخلف ناپذير حكومت مى كند.
2. درمعجزه كه يكى از انواع خارق عادت است، نفوس انبياء يعنى اراده آنها دخالت دارد.
3. اراده آورنده معجزه به اراده و مشيت شكست ناپذير خداوند متعال تكيه دارد.16

زمينه هاى تحقيق در مقوله اعجاز

1. از تعريفهاى ياد شده براى معجزه، كدام يك با معارف قرآنى سازگارتر است؟
2. قرآن كريم علت معجزه را كدام يك از موارد زير مى داند؟17
الف) علل طبيعى ناشناخته.
ب) تأثير نفوس و ارواح پيامبران.
ج) علل مجرد از ماده مانند فرشتگان.
د) اراده خداوند به همراه اسباب مادى و طبيعى.
هـ) تنها اراده خداوند.
3. از ديدگاه قرآن هدف از انجام معجزه چيست؟
الف) اثبات ذات بارى تعالى (ديدگاه برخى متكلمين مسيحى).
ب) اثبات نبوت خاص (ديدگاه متكلمين اسلامى و يهودى).
ج) اثبات برگزيدگى گروه خاصى (ديدگاه برخى از يهوديان).18
4. چگونه مى توان تشخيص داد كه خداوند معجزه را براى تصديق نبى در ادعاى نبوتش انجام مى دهد؟ 19
5. آيا ملازمه اى عقلانى ميان آوردن معجزه وحقانيت ادعاى پيامبران (مانند توحيد ومعاد و…) وجود دارد؟
6. آيا با وجود تناسب نداشتن معجزات با هدف پيامبران كه راهنمايى انسانها به سعادت بوده است، باز هم مى توان معجزه را دليل بر اثبات نبوّت دانست؟
فخررازى منكر آن است كه نبوّت با معجزه اثبات شود. از ديدگاه او اين دو هيچ ارتباطى ندارند. او مى گويد: مثلاً شخصى ادعا مى كند كه من هندسه مى دانم و دليلى كه اقامه مى كند اين است كه مى گويد من بيست روز پى در پى مى توانم گرسنه باشم. هر قدر اين كار، شگفت وخارق عادت باشد، نمى تواند هندسه دانى شخص را اثبات كند. همچنين شخصى كه ادعاى نبوت مى كند، مى خواهد بگويد من رهبر و راهنماى سعادت دنيا و آخرتم، ولى با دليلى كه براى اثبات دعوى خود اقامه مى كند، مانند اين كه عصا را اژدها مى سازد، هرچند كه از عهده آن نيز برآيد، پيامبرى او از كجا اثبات مى شود؟) 20
7. آيا با استناد به برخى آيات قرآن، مى توان وقوع معجزات را نفى كرد؟
سيد احمد خان هندى معتقد است كه با استناد به آيه: (سنة اللّه فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة اللّه تبديلاً) (احزاب/62) وهمچنين آياتى كه درآن به اين مسأله اشاره شده است كه وقتى مردم از پيامبران انجام كارهاى خارق العاده را طلب مى كرده اند، ايشان در جواب مى گفتند: (ما جز بشرى نيستيم)، چنين به دست مى آيد كه معجزه اى به دست پيامبران صورت نگرفته است. 21
8. آيا تنها راه اثبات نبوت، انجام معجزات بوده است، يا راههاى ديگرى نيز مانند گردآورى شواهد و نشانه ها و يا عقل، بوده و هست؟
9. چه راهى براى بازشناسى معجزه از غيرآن (سحر، كرامت و… ) وجود دارد؟ آيا تفاوتى ماهوى ميان معجزه وكرامات مى توان بيان كرد؟
10. چرا ادعاى رخداد معجزات، بيش تر درميان مردم بى فرهنگ رايج بوده است و درميان مردم متمدن، مانند مردم زمان ارسطو و افلاطون، كسى ادعاى معجزه نكرده است. 22
11. راز گونه گونى معجزات پيامبران چه بوده است؟
12. چه چيزى باعث انجام معجزه مى شده است; پيشنهاد و خواست مردم، يا مصلحت خاصى كه وقوع آن را ايجاب مى كرده است؟
13. چرا پس از فوت پيامبر اسلام(ص) معجزه اى رخ نمى دهد؟ 23
14. به چه دليل ظهور معجزه از سوى غيرپيامبر ممكن نيست؟
15. ناقلان معجزه بايد داراى چه شرايطى باشند؟ آيا كسانى كه از وقوع معجزات خبرداده اند، داراى همه آن شرايط بوده اند يا نه؟
هيوم براى ناقلان معجزه شرايطى را ذكر مى كند كه عبارتند از:
الف. ناقلان بايد شمار درخور توجهى باشند.
ب. خوش فهم و دانا باشند نه ساده لوح.
ج. دانسته هاى بسيار داشته باشند.
د. راستگو باشند.
هـ. حيثيت اجتماعى بالا داشته باشند، زيرا افراد ناشناخته، بسيار دروغ مى گويند.
و. ناقلان بايد در پيشگاه مردم شهادت دهند وبه نقل خصوصى بسنده نكنند.
16. آيا همه ويژگيهاى زير كه از سوى انديشمندان مسلمان براى معجزه بيان شده است، با دليلهاى عقلى و نقلى تاييد شده اند يا نه؟ اگر جواب منفى است، پس شرايط اصلى معجزه كدامند و دلايل عقلى ونقلى آن چيست؟
الف) معجزه بايد سخنى يا كارى يا جلوگيرى كارى از كارها باشد.
ب) معجزه بايد برخلاف عادت باشد.
ج) معجزه بايد به دست مدعى نبوت ظاهر شود. بنابراين كراماتى كه به دست بندگان شايسته خدا انجام مى شوند، معجزه نيستند.
د) معجزه بايد همراه با تحدّى و هماوردطلبى باشد.
هـ) معجزه بايد مطابق با ادعاى پيامبر باشد.
و) معجزه نبايد تكذيب كننده مدعى نبوت باشد.
ز) معارضه با معجزه بايد محال و ناشدنى باشد.
توضيح اين كه قرآن معجزات درخواستى را آيات ناميده، با اين كه اين معجزات، همراه با هماوردجويى و مبارز طلبى نبوده است. خداوند در سوره انعام آيه 109 فرموده : (وأقسموا باللّه جهد أيمانهم لئن جائتهم آية ليؤمننّ بها قل إنّما الآيات عنداللّه و ما يشعركم أنّها إذا جائت لايؤمنون) و در سوره بنى اسرائيل آيه 62 فرموده: (وما منعنا أن نرسل بالآيات إلا أن كذّب بها الأوّلون) بعضى براى گريز ازاين اشكالات گفته اند، مقصود ما از هماوردطلبى، درخواست آوردن همانند كه معناى حقيقى تحدّى باشد نيست، بلكه مراد از تحدّى، ادعاى پيامبرى است. 24

گذرى بر ديدگاهها و پژوهشهاى انجام شده

در قرآن كريم براى تبيين معجزات چه معجزه هاى پيامبران گذشته وچه معجزه هاى رسول خدا وچه قرآن، واژه (معجزه) به كار گرفته نشده است. اولين كسى كه دراين باب سخن گفته طبرى است كه او نيز تعبير معجزه را به كار نبرده است و فقط از كلماتى مانند بينه و برهان استفاده كرده است. از قرن دهم هجرى انديشه هاى گوناگونى درحوزه فرهنگ اسلامى به وجود آمد و نهضت ترجمه و گفت وگوهاى پيروان اديان ديگر با مسلمانان، زمينه هايى براى پديد آمدن بحث اعجاز ايجاد كرد.
اشاعره، معجزه را اين گونه تعريف كرده اند: كارى كه شكننده عادت وهمراه با تحدّى است. از ديدگاه آنان، معجزه به فوق معتاد واثبات غيرمعتاد تقسيم مى شود. و كرامات اولياء نيز تأييد معجزه پيامبران است. 25
درمورد معجزات ويژه پيامبران گفته اند كه معجزه حضرت نوح، طوفان، و معجزه هود، باد و صاعقه و معجزه ابراهيم، نجات از آتش بوده است. سيد مرتضى حسنى رازى اين اعتقاد را بى پايه واز جهل دانسته است. او استدلال مى كند كه معجزه به جهت هدايت انسانها واقع مى شود. معجزه رحمت است ورحمت، سبب هدايت است و نه هلاكت. درميان معتزله نيز ديدگاههاى گوناگونى درباب معجزه وجود دارد. 26
ابوالهذيل معتقد است كه معجزه جز به گواهى دست كم بيست نفر كه حداقل يك نفرشان بهشتى باشد، ثابت نمى شود.27
هشام فوطى به طور كلى معجزات را دليلى بر راستگويى و صدق گفتار پيامبران نمى داند. 28
درباره اعجاز قرآن نيز بحثهاى مختلفى در بين مسلمانان بوده است كه جاى طرح آن، اين مقاله نيست.
درسالهاى اخير نيز ديدگاههاى گوناگونى درباب معجزه مطرح شده است. (هيوم)، معجزه را به ناقض قوانين طبيعت تعريف كرده است. وفيلسوف ديگرى به نام (براد) با او به مخالفت برخاسته، او مى گويد اگر تعريف هيوم درست باشد، اصلاً كسى معجزه نمى كند. بايد ديد در اصل چه وقت مى توان گفت، فلان كار ناقض قوانين طبيعت است؟ (براد) مى گويد كسى مى تواند بگويد، اين چيز مخالف با قوانين طبيعت است كه دو ويژگى داشته باشد:
1. قانونى را پيدا كرده باشد كه احتمال ابطال آن هرگز نرود.
2. همه قوانين طبيعت را بشناسد.
(هيوم) همچنين معتقد است كه هيچ نقلى براى اثبات يك معجزه كفايت نمى كند ، جز آن كه به گونه اى باشد كه دروغ بودن آن شگفت انگيزتر از چيزى باشد كه در صدد اثبات آن است.
علامه طباطبايى براى اثبات وقوع معجزه به آياتى از قرآن استناد جسته، مى گويد:
مردم (امتهاى پيامبران) گاهى از پيغمبران خود تقاضا مى كردند كه سخن گفتن خدا با خود او را يا فرشته آورنده وحى را به آنها نشان دهند وگاهى درخواست داشتند كه معجزه اى براى اثبات صدق مدعايشان بياورند.
از قسم اول، اين آيات را مى توان شمرد:
(وقالوا يا أيها الذى نزّل عليه الذكر إنّك لمجنون. لوما تأتينا بالملائكة ان كنت من الصادقين. ما ننزّل الملائكة الاّ بالحقّ وما كانوا إذا منظرين) حجر/ 8ـ6
(وقال الذين لايرجون لقائنا لولا اُنزل علينا الملائكة او نرى ربنا لقد استكبروا فى انفسهم وعتوا عتوّاً كبيراً. يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين) فرقان/ 22ـ21
(وقال الذين لايعلمون لولا يكلّمنا اللّه) بقره/ 118
واز گونه دوم، آياتى از اين دست را مى توان برشمرد: (الم يأتكم نبأ الذين من قبلكم قوم نوح وعاد و ثمود والذين من بعدهم لايعلمهم الاّ اللّه جائتهم رسلهم بالبينات… قالوا إن أنتم إلاّ بشر مثلنا تريدون أن تصدّونا عمّا كان يعبد آباؤنا فأتونا بسلطان مبين. قالت لهم رسلهم إن نحن إلاّ بشر مثلكم ولكنّ اللّه يمنّ على من يشاء من عباده)
ابراهيم/ 11ـ 9
علامه سه اصل را به عنوان اركان معجزه ياد كرده، آن گاه ديدگاه قرآن را درباره آن سه اصل مورد بررسى قرار داده است.
1. قانون عليت عمومى در همه رويدادهاى جهان چه عادى و چه غيرعادى به طور تخلف ناپذير حكومت مى كند. پس از تدبر در آيات شريفه قرآن، دلالت آنها بر علت داشتن همه رويدادها، به طور يكسره، انكارناشدنى است.
2. درمعجزه كه يكى از انواع خارق عادت است، نفوس انبياء يعنى اراده آنها دخالت دارد. قرآن كريم درموارد خارق عادت نيز، شمارى از معجزه هاى پيامبران را برمى شمارد و همچنين از استجابت دعا و تأثير سحر و چشمْ زخم سخن مى گويد، آن گاه مى فرمايد: خداوند براى هر چيز قدر و اندازه اى قرار داده است. (طلاق/ 3) و بديهى است كه قدر هر حادثه اى از حوادث به همان اندازه وجودى آن است كه به واسطه علتها و شرايط وجود او تعيين مى يابد.
درباره دخالت اراده نفسانى انبياء درمعجزه نيز خداوند در آيه اى ديگر مى فرمايد:
(وماكان لرسول ان يأتى آية الاّ باذن اللّه فاذا جاء امراللّه قضى بالحقّ)
براى هيچ پيغمبرى ميسر نبود كه آيه اى (معجزه اى) بياورد مگر به اذن خدا وهمين كه امر خدا آمد، ميان پيغمبر و مردم، با حكمى كه ثابت و تغييرناپذير است، حكم مى شود.
3. اراده آورنده معجزه به اراده ومشيت شكست ناپذير خداى عزوجل تكيه دارد.
درباره اين مسئله آيه گذشته درخصوص معجزه و آيه هاى بسيارى جز آن در پيدايش همه پديده ها و رويدادها، زمام همه چيز را از همه جهت به دست خداى تعالى مى سپارند وملك خاص او قرار مى دهند. با اين حال شكست ناپذير بودن معجزه در آياتى بيان شده است، مانند آيه شريفه (كتب اللّه لأغلبنّ أنا و رسلى) (مجادله/ 21) وآيه شريفه (سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين. إنّهم لهم المنصورون. وانّ جندنا لهم الغالبون) (صافات / 173)… شكست سحر در برابر معجزه نيز در آيه شريفه (ما جئتم به السحر ان اللّه سيبطله) (يونس/ 81) بيان شده است. ازآنچه گذشت، روشن شد كه قرآن شريف درباب معجزه همان نظرى را مى پذيرد كه پذيرفته شده عقل است. 30
شيخ محمد عبده در تفسير المنار درباره خرق عادات چنين گفته است:
(امورى كه به ظاهر برخلاف روشهاى معمول يا عادتهاى مأنوس است.)
عبده همه خرق عادات را حقيقى نمى داند ومى گويد، بعضى ازآنها مستند به اسباب نهانى است كه براى توده مردم ناشناخته اند و بعضى مربوط به صنعت مى باشد كه مى توان با آموختن آن صنعت، خرق عادت را انجام داد. او خرق عادات حقيقى را فراتر از اين كارهاى عجيب وساختگى مى داند و معتقد است كه با تحصيل و رياضت، كسى نمى تواند داراى معجزه شود. او معجزات پيامبران را مربوط به عمل و تأثير و تحصيل خود ايشان نمى داند، بلكه از ناحيه امر و اراده خداوند مى داند.


پی نوشت‌ها:

2. همان، 70 ـ 267.
3. همان، 3 ـ 272.
4. همان، 273.
5. مالبرانش.
6. خدا محورى، 271.
7. ديدگاه توماس آكوئيناس از متكلمان بزرگ مسيحى قرون وسطى. به نقل از جزوه (برهانهاى تجربه دينى) استاد ملكيان.
8. اين ديدگاه از سوى استاد جعفر سبحانى مطرح شده است، ر.ك به: مفاهيم القرآن 4/ 100.
9. اين ديدگاه از سوى هيوم در كتاب (پژوهش) او به تفصيل بيان شده است. ر. ك: جزوه برهانهاى تجربه دينى، استاد ملكيان.
10. بهترين تعبير ازاين ديدگاه توسط يكى از فيلسوفان غربى به نام (هالند) صورت گرفته است. او مثال معروفى دارد كه به نام خودش مشهور است. مثال او به طور خلاصه چنين است: فرض كنيد كودكى با دوچرخه خود در حال بازى است، ناگهان لاستيك دوچرخه درشكاف ريل راه آهن گير مى كند و قطارى درحال حركت به سمت اوست و پسربچه هم بى اطلاع مى باشد. درهمين حال راننده قطار به خاطر غذاى چربى كه خورده است و چربى خونش بالا رفته، دچار سكته قلبى مى گردد و قطاركم كم از سرعت خود باز مى ماند و در نزديكى كودك بى خبر توقف مى كند. دراين جا يك سلسله حوادث دست به دست هم دادند تا امرى بسيار مطلوب اتفاق افتد. (رك: جزوه (برهانهاى تجربه دينى) نوشته استاد ملكيان)
11. اين نيز ديدگاه بعضى از فيلسوفان غربى است ر.ك: به منبع سابق.
12. راهنما شناسى، استاد محمد تقى مصباح يزدى، انتشارات اميركبير، 1375، 70 ـ 169.
13.علامه طباطبايى، تفسير الميزان، 1 / 118 ـ 117.
14. همان، 121.
15. همان، 124.
16. مجموعه رسائل استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايى، به كوشش سيد هادى خسروشاهى دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ سوم، 1370، 84.
17. ر.ك: خدا و پيامبران، استاد جعفر سبحانى 46 و 65.
18. جزوه برهانهاى تجربه دينى ، استاد مصطفى ملكيان، 21.
19. ايمان و آزادى، محمد مجتهد شبسترى، 47.
20. علم كلام، شبلى نعمانى، ترجمه فخر داعى، 62.
21. احزاب/ 62.
22. ر.ك: كتاب نبوت اثر استاد شهيد مرتضى مطهرى، 105 و 106.
23. جزوه برهانهاى تجربه دينى، استاد ملكيان، 43.
24. ر.ك: مجموع رسائل/ علامه طباطبايى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370، 78.
25. علم كلام، سيد احمد صفائى، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1374، 66.
26. الملل و النحل، شهرستانى، 1/ 129.
27. تاريخ علم كلام ومذاهب اسلامى، على محمد ولوى، انتشارات بعثت، 1367، 478.
28. الفرق بين الفرق، ابومنصور عبدالقاهر بغدادى، 84.
29. همان، 112.
30. مجموعه رسائل، علامه طباطبايى (رساله اعجاز و معجزه)، 88 ـ 84.

مقالات مشابه

قرآن معجزه پیامبر (ص)

نام نشریهفقه اهل البیت (ع)

نام نویسندهقربانعلی فصیحی (غزنوی)

معجزه

نام نویسندهکلثوم عالیشاه

معجزات النبی محمد(ص)

نام نویسندهعلی‌اوسط ابراهیمی

لکل نبی معجزة... و القرآن معجزة المعجزات

نام نشریهالازهر

نام نویسندهمحمد ابوشهبة