انعام: نامى براى چهارپايان دامى
واژه «انعام» جمع «نَعَم» در اصل به جهت اهميت شتر نزد عرب و به شمار آمدن آن از نعمتهاى ويژه[1]، به سبب اجتماعِ منافعِ شيردهى، باربرى، ركوب و مصرف خوراكىِ گوشتِ آن[2] يا به سبب نرمى (نعومت) پا[3] بر اين حيوان اطلاق شده و سپس به چهارپايانى چون گاو* و گوسفند تعميم داده شده است. گروهى از واژهشناسان، شرط صحت اطلاق اين واژه بر يك مجموعه از چهارپايان را، وجود شتر در آن مجموعه مىدانند.[4] برخى نيز «انعام» را اشاره به انواع مذكور و تنها «نَعَم» را ويژه شتر* دانستهاند.[5] البته اگر وجه اين نامگذارى را نرمى و آرامى حركت بدانيم، چنانكه برخى برآناند،[6] اشتمال واژه «انعام» بر گاو و گوسفند و بز، غير تبعى و تعميم آن به اسب و استر و گورخر و ...[7] بىوجه خواهد بود. در دامنه معنايى «انعام» به برخى آيات استدلال شده كه ذيل آيات مورد نظر خواهد آمد.واژه «نَعَم» يك بار و واژه «انعام» 32 بار در قرآن بهكار رفته است؛ همچنين ششمين سوره قرآن «انعام» ناميده شده كه شايد وجه اين نامگذارى، بيان تفصيلى احوال چهارپايان در اين سوره باشد.[8]
نقش چهارپايان دامى درزندگى انسان:
آيه 5 نحل/16 پس از بيان آفرينش انسان به آفرينش چهارپايان براى منفعت رسانى به انسان پرداخته است[9]:«والاَنعـمَ خَلَقَها لَكُم ...» و در ادامه به ذكر فوايد آن اشاره كرده است. ابتدا به هرگونه پوشش حاصل از پوست*، پشم*، كرك و موى چهارپايان دامى، با واژه «دفء» اشاره كرده، سپس با كلمه «منافع» به شير* و مشتقات آن، منفعت ركوب، منافع حاصل از پوست و پشم و كرك و موى آنها[10] غير از پوشش پرداخته[11] و سپس با جمله «و مِنها تَأكُلون» به گوشت چهارپايان دامى اشاره دارد كه هر سه مجموعه در زندگى انسان نقش مهمى ايفا مىكنند:«... فيها دِفءٌ ومَنـفِعُ ومِنها تَأكُلون» برخى تقدمِ «منافِع» بر «مِنها تأكُلون» را به ارزش و اهميت بيشتر لبنيات نسبت به گوشت، اشاره دانستهاند.[12]در آيه بعد شكوه و زيبايى بازگشت گله چهارپايان به استراحتگاه و نيز هنگام رفتن به چراگاه را متذكر شده و از اين رفت و برگشت به «جمال» يعنى زينت تعبير كرده است: «و لَكُم فيها جَمالٌ حينَ تُريحونَ و حينَ تَسرَحون» (نحل/16،6) كه ديدن اين دو منظره زيبا مايه سرور انسان است: برخى استغنا و خودكفايى و استقلال اقتصادى حاصل از اين امور را وجهِ جمال و زينت بودن دانستهاند.[13] وجه تقدمِ «زمان بازگشت به استراحتگاه» بر «زمان رفتن به چراگاه» را فزونى زيبايىِ زمان بازگشت به جهت سير بودن گله و نيز پر شير بودن پستانهاى آن و ... بر زمان رفت دانستهاند.[14] در آيه 7 نحل/16، به حمل بارهاى سنگين به آباديهاى دور و در راههاى دشوار به وسيله انعام پرداخته كه البته اين قسمت تنها شتر و بعضى گاوهاى باربر را شامل مىشود: «و تَحمِلُ اَثقالَكُم اِلى بَلَد لَم تَكونوا بــلِغيهِ اِلاّ بِشِقِّ الاَنفُسِ» در پايانِ اين مجموعه آيات، آفرينش چهارپايان و تسخير آن را براى آدمى نتيجه رحمت و رأفت الهى دانسته است[15]: «اِنَّ رَبَّكُم لَرَءوفٌ رَحيم» در آيات بعد، از دستهاى ديگر از حيوانات چون اسب، استر و الاغ نام برده و آنها را براى ركوب و مايه زينت دانسته است. برخى از اين تقابل، انحصارِ «انعام» در گاو و شتر و گوسفند و عدم شمول آن بر اسب و الاغ و استر را استفاده كردهاند.[16]
برخى مفسران با توجه به اين مجموعه آيات گفتهاند كه پس از انسان، حيوانات، به جهت وجود قواى باارزشِ حواسِ ظاهرى و باطنى و ... از همه موجودات مادى شريفترند و از اين ميان چهارپايان به جهت بهرهورى انسان از آنها، در امور ضرورى و مهم زندگى، از همه حيوانات كاملتر و شريفترند، از همينرو در اين مجموعه آيات بلافاصله پس از بيان آفرينش آدمى، به آفرينش چهارپايان دامى پرداخته شده و سپس ديگر حيوانات و امور ديگرى چون كشاورزى و تسخير شب و روز و[17] ... مطرح شده است.
در آيه 80 نحل/16 به شكل جزئىتر به منافع حاصل از پوست و پشم و كرك و موى انعام پرداخته شده است:«... و جَعَلَ لَكُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ بُيوتـًا تَستَخِفّونَها يَومَ ظَعنِكُم ويَومَ اِقامَتِكُم ومِن اَصوافِها واَوبارِها واَشعارِها اَثـثـًا ومَتـعـًا اِلى حين» كه از پوست آنها خانههاى سبك و قابل حمل (خيمه) و از پشم و كرك و موى آنها لوازم و اثاث منزل همچون فرش و لباس و پوشاكهاى متنوعِ ديگر ساخته مىشود. برخى اين آيه را با توجه به سه واژه «اصواف»، «اوبار» و «اشعار» دليلى بر اشتمال «انعام» بر گاو و گوسفند و بز، افزون بر شتر دانستهاند.[18]
آيات 71 ـ 73 يس/36 نيز آفرينش انعام را به دست خداوند، براى انسان دانسته و به مالكيت انسان بر آنها اشاره كرده و همچنين رام شدنشان و در نتيجه، بهرهبردارى از سوارى و گوشت آنها و سپس ديگر منافع آن و نوشيدنيها (شير) را مطرح كرده است: «اَو لَميَرَوا اَنّا خَلَقنا لَهُم مِمّا عَمِلَت اَيدينا اَنعـمـًا فَهُم لَها مــلِكون * وذَلَّلنـها لَهُم فَمِنها رَكوبُهُم و مِنها يَأكُلون * ولَهُم فيها مَنـفِعُ ومَشارِبُ ...» كه مقصود از آفرينش انعام به دست خداوند، عدم مشاركت انسان در آن و اختصاص اين آفرينش به خداست و مقصود از خلقت انعام براى انسان بيان اختصاص اين آفريده به انسان و در نتيجه مالكيت انسان بر آنهاست.[19]
حضرت هود نيز براى تحريك حس شكرگزارى قومش در برابر نعمتهاى الهى، از ذكر نعمت امداد به وسيله انعام و فرزندان بهره برده است: «واتَّقُوا الَّذى اَمَدَّكُم بِما تَعلَمون * اَمَدَّكُم بِاَنعـم و بَنين» (شعراء/26، 132 ـ 133). آيات 79 ـ 80 غافر/40 نيز به آفرينش چهارپايان براى سوارى و مصرف گوشت آنان و منافع ديگر پرداخته است: «اَللّهُ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَنعـمَ لِتَركَبوا مِنها ومِنها تَأكُلون * ولَكُم فيها مَنـفِع ...» مفسران «جعل» را به معناى «خلق» يا «تسخير»* دانستهاند.[20] در اين آيه قيد «لِتَركَبوا مِنها» به منفعتِ سوارى و قيد «لَكُم فيها مَنـفِعُ» نيز به منافعى ديگر چون منفعت استفاده در شخم زدن و نيز استفاده از سرگين در تقويت زراعت و تهيه سوخت و ... اشاره دارد.[21] در ادامه آيه به استفاده از چهارپايان دامى براى رسيدن به مقاصد مورد نظر اشاره مىكند و از سوار شدن بر آنها در خشكى، در كنار ركوب بر كشتى در دريا، ياد مىكند: «... و لِتَبلُغوا عَلَيها حاجَةً فى صُدورِكُم و عَلَيها وعَلَى الفُلكِ تُحمَلون» (غافر/40،80) تقارن چهارپايان و كشتى براى ركوب در آيات 12 زخرف/43 و 22 مؤمنون/23 نيز ديده مىشود: «والَّذى خَلَقَ الاَزوجَ كُلَّها و جَعَلَ لَكُم مِنَ الفُلكِ والاَنعـمِ ما تَركَبون» «و عَلَيها و عَلَى الفُلكِ تُحمَلون» و در ادامه غايت و غرض اين آفرينش را ركوب و استقرار بر آن و يادآورى نعمت پروردگار و شكرگزارى و تسبيح خداوند (به جهت تسخير اين مركبها) دانسته است: «لِتَستَووا عَلى ظُهورِهِ ثُمَّ تَذكُروا نِعمَةَ رَبِّكُم اِذا استَوَيتُم عَلَيهِ وتَقولوا سُبحـنَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هـذا و ...» (زخرف/43،13) برخى با توجه به مسئله ركوب مطرح شده در اين مجموعه آيات، «انعام» را تنها به شتر يا شتر و گاو منحصر كردهاند[22] و برخى ديگر به همين جهت، «الاغ»* و ديگر حيوانات مناسب ركوب را نيز داخل در آن دانستهاند.[23]با توجه به آيه 70 اسراء/17 كه جا به جايى انسان را در خشكى و دريا اكرام و موهبتى الهى براى نوع بشر دانسته، آفرينش اسباب و ابزار اين جابه جايى، از جمله چهارپايان، نيز از مواهب الهى هستند كه وجود اين مركبها بر گستره فعاليت زندگى آدمى افزوده است.
از مجموعه آيات ذكر شده مىتوان به هدف از آفرينش چهارپايان دامى و نقش آن در زندگى انسان و وظيفه او در برابر اين نعمت پى برد، چنان كه آيه 36 حجّ/22 پس از بيان ذبح قربانى، غايتِ تسخير انعام را شكرگزارى دانسته است:«... كَذلِكَ سَخَّرنـها لَكُم لَعَلَّكُم تَشكُرون» همچنين آيه 37 حجّ/22 نيز هدف را يادكردِ خداوند به عظمت دانسته است: «... كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُم لِتُكَبِّروا اللّهَ عَلى ما هَدكُم ...»
در آيات 66 نحل/16 و 21 مؤمنون/23 انعام، مايه عبرت انسان دانسته شدهاند. در هر دو آيه پس از بيان عبرت* بودن چهارپايان دامى از ماده غذايى مفيد (شير) ياد مىكند و سپس به پيدايش شير از ميان فرث (سرگين) و دم (خون*) اشاره مىكند. از اين بيان استفاده مىشود كه وجه عبرت بودن انعام، چگونگى توليد مايعى گوارا از مادهاى همچون خون است كه طبق بيان محققان براى توليد يك ليتر شير لازم است 500 ليتر خون از عضو سازنده شير در پستانها بگذرد و براى توليد يك ليتر خون در رگها بايد مواد غذايى فراوانى از روده ها بگذرد[24] و يا شايد وجه عبرت بودن اين پديده آن باشد كه كسى كه شير را از سرگين و خون، پاك نگاه داشته و از اختلاط آنها جلوگيرى كرده، قادر است كه انسان را دوباره زنده كند، هرچند استخوانش پوسيده و اجزايش در زمين گم شده باشد[25]، چنانكه گفته شده: «عبرت» دليلى است كه با آن بر مدبّر بودن خداوند در امر آفرينش، استدلال مىشود[26] و ايجاد و آفرينش شير از مدبّر بودن خداوند حكايت مىكند، چنانكه انقياد و رام شدن چهارپايان دامى در برابر انسان و بهرهبردارى از آنها و استفاد از شير و گوشت و سوارى آنها نيز بر اين تدبير دلالت دارد.[27] در ادامه آيه 21 مؤمنون/23 و در آيات بعد به منافع فراوان و همچنين مصرف خوراكى و ركوب بر آنها پرداخته شده است كه اين امور نيز با لازمه آن، يعنى انقياد چهارپايان دامى مايه عبرت است: «... و لَكُم فيها مَنـفِعُ كَثيرَةٌ و مِنها تَأكُلون * و عَلَيها وعَلَى الفُلكِ تُحمَلون» (مؤمنون/23،21 ـ 22)
در آيه 27 فاطر/35، عبرت گرفتن از تنوع و گوناگونى رنگ مردم و انعام را كه موجب ايمان حقيقى و خشيت الهى است ويژه آگاهان و عارفانى مىداند كه شناخت كامل به اسما و صفات و افعال خداوندى دارند.[28]
آيه 142 انعام/6 چهارپايان دامى را به دو دسته «حَموله» و «فَرش» تقسيم كرده كه در مجموع حموله به چهارپايانى با قابليت حمل بار و سوارى دادن (مانند شتر) و فرش به چهارپايانى كه بر اثر كوچكى اندام چنين قابليتى نداشته و تنها از گوشت و شير آنها استفاده مىشود (مانند گوسفند و بچه شتر) اطلاق مىشود: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً و فَرشـًا ...» آيه پس از اين تقسيمبندى، به خوردن روزيهاى الهى فرمان داده و انسان را از پيروى گامهاى شيطان بازداشته است. از اين قسمت آيه استفاده مىشود كه تحريم حلال خدا كه مردم در جاهليت* به آن مىپرداختند، خواسته شيطان و پيروى از اين خواسته است.
در ادامه اين مجموعه چهارپايان دامى را به تفصيل به 8 زوج تقسيم كرده است: «ثَمـنِيَةَ اَزوج مِنَ الضَّأنِ اثنَينِ و مِنَ المَعزِ اثنَينِ ...» (انعام/6 ، 143 ـ 144) 8 زوج بودن چهارپايان دامى چهارگانه به اعتبار نر و ماده[29] يا اهلى و وحشى بودن[30] اين مجموعه است. ذكر اين 8 زوج و آفرينش آنها براى انسان در آيه 6 زمر/39 نيز آمده است: «... و اَنزَلَ لَكُم مِنَ الاَنعـمِ ثَمـنيَةَ اَزوج ...» كه در معناى انزالِ انعام، ايجاد و آفرينش[31] يا فرود آمدن از بهشت به عالم دنيا[32] گفته شده است. البته چون اصل و خزانه هر چيز نزد خداست، بهكارگيرى تعبير انزال درباره آفرينش چهارپايان مىتواند تعبيرى استعارى باشد.[33]
در آيه 11 شورى/42 نيز پس از بيان آفرينش همسرانى براى انسان، به خلقت 8 زوج چهارپايان دامى اشاره شده است[34]: «جَعَلَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا ومِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا ...» و سپس با قيد «يَذرَؤُكُم فيه» به مسئله تكثير و توليد مثل اين ازواج اشاره مىكند، گرچه خطاب «يَذرَؤُكُم فيه» با توجه به ضمير «كُم» به ظاهر تكثير و توليد مثل انسان را بيان مىدارد. شايد استفاده از ضمير «كُم» كه مخصوص عقلاست تغليباً بهكار رفته و به همه (انسان و انعام) برگردانيده شود[35]، زيرا حكم تكثير مثل، با توجه به «ازواج» در مورد چهارپايان دامى نيز جارى است. البته برخى وجه عدم بيان تكثير انعام را به جهت جلوگيرى از كاستن مقام انسان دانستهاند[36] كه شايد اين توجيه با خود آيه كه «ازواج» را براى آدمى و چهارپايان دامى در كنار هم ذكر كرده نقض گردد، چنان كه نقض آن با آياتى كه پس از ذكر مجموعهاى از نعمتها، آنها را مايه برخوردارى انسان و انعام دانسته نيز متصور است.
آيات 30 ـ 33 نازعات/79 پس از بيان گسترانيدن زمين و بيرون آوردن آب و رويانيدن چراگاه از آن و ... همگى را مايه برخوردارى انسان و انعام دانسته است: «والاَرضَ بَعدَ ذلِكَ دَحـها ... مَتـعـًا لَكُم ولاَِنعـمِكُم» همچنين آيات 25 ـ 32 عبس/80 پس از بيان نزول آب از آسمان و شكافتن زمين با روييدنيها و درختان ميوه و ... هدف آن را براى زندگى انسان و انعام دانسته است: «اَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبـًّا ... مَتـعـًا لَكُم ولاَِنعـمِكُم» اين خلقت و تدبير كه بهرهمندى انسان و چهارپايان ـ كه آنها نيز براى بهرهمندى انسان آفريده شدهاند ـ را به همراه دارد، شناخت خداوند و مقام او و شكرگزارى نعمتش را لازم مىگرداند.[37] افزون بر اشتراك توالد و تناسل ميان انسان و انعام، اشتراك در تنوع رنگ نيز در قرآن بيان شده است؛ در آيه 27 فاطر/35 به دنبال بيان نزول آب از آسمان و رويانيدن ميوههاى رنگارنگ و متنوع و ... به پديده تنوع رنگ انسانها و چهارپايان دامى و ... توجه داده شده است كه اين بيان براى استدلال بر وحدانيت خداوند و اختصاص برخى صفات به ذات مقدس اوست[38]: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَرت مُختَلِفـًا اَلونُها ...»
گوشت چهارپاياندامى ومبارزه با عقايد جاهلى:
در آيه 30 حجّ/22 پس از بيان برنامه و مناسك حج، اهميت بزرگ شمارى و احترام شعائر و اعمال حجّ* را بيان داشته به حلال بودن چهارپايان دامى، جز مواردى كه حكمش را بيان خواهد كرد بر حاجيان مىپردازد: «... و اُحِلَّت لَكُمُ الاَنعـمُ اِلاّ ما يُتلى عَلَيكُم ...» كه شايد «ما يُتلى عَلَيكُم» به تحريم صيد بر مُحرم اشاره داشته باشد كه در آيه 95 مائده/5 آمده است يا ممكن است به تحريم قربانيها براى بتها اشاره باشد.[39] در آيه 34 حجّ/22 از عموميت قربانگاهها بين امتهاى مختلف سخن مىگويد و بردن نام خدا بر چهارپايان دامى را هنگام قربانى* متذكر مىشود: «ولِكُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنسَكـًا لِيَذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلى ما رَزَقَهُم مِن بَهيمَةِ الاَنعـمِ ...» از اين آيه فهميده مىشود كه مراسم قربانى و ذكر نام خداوند بر قربانى، ويژه مسلمانان نيست.[40] در آيه 36 حجّ/22 نيز به طور خاص به شترهاى فربه كه مصداق بارز چهارپايان جهت قربانى هستند، اشاره كرده، آنها را شعائر و نشانههاى خداوند (در حجّ) دانسته است و مجدداً بردن نام خدا را بر آنها و خوردن و خورانيدن گوشتشان را يادآور مىشود. در آيات بعد فلسفه قربانى چهارپايان دامى در مراسم حجّ را پيمودن مدارج پرهيزكارى و نزديك شدن به خداوند مىداند.[41] چون عرب جاهلى خون قربانى را به ديوار كعبه مىپاشيد و برخى مسلمانان به چنين كارى تمايل داشتند، اين آيه رسيدن خون و گوشت قربانيان را به خداوند نفى مىكند[42]: «لَن يَنالَ اللّهَ لُحومُها ولا دِماؤُها ...» (حجّ/22،37)در آيه 145 انعام/6 بر محدود بودن محرمات الهى كه حريم آنها همواره بايد رعايت شود، تأكيد مىكند و چند نمونه همچون مردار، خون، گوشتِ خوك و حيوانِ حلال گوشتى كه هنگام ذبح نام غير خدا (بتان) بر آن برده شده را نام مىبرد. در آيه 146 انعام/6 نيز موارد تحريم شده بر بنىاسرائيل را برمىشمرد. ( => پيه) اين آيات احتجاجى بر ضدّ مشركان است كه برخى چهارپايان را حرام مىدانستند و اين حرمت را به خدا نسبت مىدادند.[43] از جمله عقايد خرافى مشركان كه در آيات 136 ـ 139 انعام/6 و آيه 119 نساء/4 گزارش شده عبارت است از:
1. قرار دادن سهمى از زراعت و انعام براى خداوند و سهمى براى بتها و امكان الحاق سهم خداوند به سهم بتها و عدم جواز عكس: «و جَعَلوا لِلّهِ مِمّا ذَرَاَ مِنَ الحَرثِ والاَنعـمِ نَصيبـًا فَقالوا هـذا لِلّهِ بِزَعمِهِم وهـذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِم فَلا يَصِلُ اِلَى اللّهِ و ما كانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ اِلى شُرَكائِهِم ...» (انعام/6،136) بدينسان اگر چهارپايانى از سهم خداوند به طرف سهم بتان مىرفت، آن را رها مىكردند؛ ولى اگر از سهم بتها به سهم خداوند مىپيوست، آن را باز مىگرداندند.[44]
2. به گمان آنها استفاده از سهم بتها براى متوليان و خدمتگزاران بتها و بتخانهها و مراسم قربانى جايز و بر ديگران حرام بوده است[45]: «و قالوا هـذِهِ اَنعـمٌ وحَرثٌ حِجرٌ لا يَطعَمُها اِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم ...» (انعام/6 ،138)
3. حرمت ركوب بر برخى چهارپايان دامى و حرمت ركوب و گوشت و شير بعضى و آزاد گذاشتن برخى ديگر[46]:«... واَنعـمٌ حُرِّمَت ظُهورُها ...» (انعام/6 ،138)؛ مثلاً ركوب و حمل بار بر «بحيره» (ماده شترى كه 10 بار زاييده) و «حام» (شتر نرى كه 10 بار جفتگيرى كرده) و كشتن «وصيله» (گوسفند نرى كه قلوى ماده داشته) را ممنوع مىدانستند يا مثلاً ورود «سائبه» (ماده شترى كه 5 بار زاييده) به هر چراگاه و استفاده آن از هر چشمه آب را آزاد مىدانستند.[47] آيه 103 مائده/5 استناد چنين احكامى را به خداوند كه مردم جاهلى به آن اعتقاد داشتند مردود دانسته است: «ما جَعَلَ اللّهُ مِن بَحيرَة ولا سائِبَة ولا وصيلَة ولا حام ...» همچنين سوار شدن بر دامهايى كه به جهت قربانى به مكه برده مىشدند و نيز استفاده از شير آنها را ممنوع مىدانستند[48] كه آيه 33 حجّ/22 آن را مردود دانسته است.
4. نبردن نام خداوند بر بعضى چهارپايان دامى هنگام ذبح: «... و اَنعـمٌ لا يَذكُرونَ اسمَ اللّهِ عَلَيهَا ...» (انعام/6 ،138)
5 . حرمت جنين يا شير[49] انعام بر زنان و جواز آن براى مردان و جواز استفاده از جنين مُرده براى همگى: «... ما فى بُطونِ هـذِهِ الاَنعـمِ خالِصَةٌ لِذُكورِنا و مُحَرَّمٌ عَلى اَزوجِنا و اِن يَكُن مَيتَةً فَهُم فيهِ شُرَكاءُ ...» (انعام/6 ،139) اين تحريم نشئت گرفته از اعتقاداتى چون تقدس توليد مثل انعام و پايين بودن ارزش وجودى زن يا خوف بر نازايى، ناشزگى و سوء معاشرت زنان بر اثر آن بوده است[50].
6 . پرهيز از خوردن گوشت قربانى، زيرا آن را ويژه تهيدستان و خوردن آن را دون شأن خود مىپنداشتند. قرآن اين نوع تفكر را نيز رد كرده، در كنار خورانيدن به فقرا، به خوردن از اين نوع گوشت فرمان داده است. (حجّ/22،28) برخى خوردن گوشت قربانى را به جهت مخالفت با رويّه مشركان واجب دانستهاند[51]، هرچند بيشتر مفسران اين امر را رخصت دانسته، وجوب آن را نپذيرفتهاند.[52] برخى مذاهب اطعام فقرا را واجب دانستهاند.[53]
اين مجموعه آيات پس از ذكر اين عقايد خرافى، هر كدام را به نوعى محكوم مىكند؛ مثلاً سهام گذارى براى خداوند و بتان و ... را حكمى ناپسند دانسته است: «... ساءَ ما يَحكُمون» (انعام/6 ،136)، زيرا اين عقيده و حكم افزون بر شرك، رجحان جانب بتها بر جانب خداوند است[54] يا در جاى ديگر اين احكام را دروغ به خدا دانسته، توبيخ كرده و كيفر نزديك آن را گوشزد كرده است:«... افتِراءً عَلَيهِ سَيَجزيهِم بِما كانوا يَفتَرون» (انعام/6 ،138) اين نزديكى كيفر در پايان آيه 139 انعام/6 نيز بيان شده است: «... سَيَجزيهِم وصفَهُم ...» و در آيه 103 مائده/5 اين نوع افتراها و دروغها را بر اثر عدم تعقل كافران مىداند:«... ولـكِنَّ الَّذينَ كَفَروا يَفتَرونَ عَلَىاللّهِ الكَذِبَ واَكثَرُهُم لا يَعقِلون»
تشبيه كافران به چهارپايان:
قرآن بارها غافلان بىخبر را به چهارپايان بىشعور تشبيه كرده است كه شايد وجه اين تشبيه، بهرهمندى فراوان غافلان از خواب و خوراك و شهوت باشد، همان چيزى كه امير مؤمنان از آن بيزارى جُسته و هدف از آفرينش را غير از آن دانسته است.[55] آيه 12 محمّد/47 طى يك نتيجهگيرى به اختصار به سرگذشت و سرانجام مؤمنان و كافران پرداخته، پس از بشارت مؤمنان و صالحان به بهشت، كافران را در استفاده و بهرهگيرى از متاع دنيا به چهارپايان تشبيه كرده، فرجام آنها را گرفتارى در عذاب دوزخ دانسته است: «... والَّذينَ كَفَروا يَتَمَتَّعونَ ويَأكُلونَ كَما تَأكُلُ الاَنعـمُ ...» ازآنرو كه كافران همّى جز خوردن ندارند و همانند دامها كه با خوردن بيشتر، به ذبح نزديك مىشوند و اينان نيز با خوردن (بدون تفكر) و گذشت عمر (بدون انديشه و عبرت) به مرگ و آتش الهى نزديكتر مىشوند: «... والنّارُ مَثوًى لَهُم» (محمّد/47،12) اين تشبيه بهكار رفته است.[56] آيه 179 اعراف/7 نيز ابتدا كافران را به چهارپايان تشبيه كرده، سپس آنها را گمراهتر دانسته است. اين آيه كافران را چنين وصف مىكند كه با قلب (عقل) نمىانديشند و چشم بينا و گوش شنوا ندارند: «... لَهُم قُلوبٌ لا يَفقَهونَ بِها ولَهُم اَعيُنٌ لا يُبصِرونَ بِها ولَهُم ءاذانٌ لا يَسمَعونَ بِها ...» و چون غفلت ريشه هر گمراهى است در آخر چنين گفته كه: «... اُولـئِكَ هُمُ الغـفِلون ...» همچنين آيه 44 فرقان/25 هواپرستان را به انعام تشبيه كرده، سپس آنها را گمراهتر دانسته است: «اَم تَحسَبُ اَنَّ اَكثَرَهُم يَسمَعونَ اَو يَعقِلونَ اِن هُم اِلاّ كالاَنعـمِ بَل هُم اَضَلُّ سَبيلا» شايد وجه گمراهتر بودن اين باشد كه عدم فهم چهارپايان و فقدان گوش شنوا و چشم بينا در آنان، به علت عدم استعداد است؛ ولى انسانهاى هوسران و دنياطلب كه از هر راهى به دنياطلبى و هوسرانى مىپردازند (و نه از راههاى مشروع) طبيعتاً چون استعداد و ابزار هدايت (شنوايى و بينايى) را دارند و آن را بهكار نمىبندند، گمراهترند، پس اينان چون قوه و قدرت درك و فهم دارند و با وجود اين نمىانديشند[57] و از حقايق معارفى كه براى انسان است غافلاند و در حقيقت از قلب و چشم و گوششان، همان بهرهاى مىبرند كه چهارپايان از آن مىبرند[58] و بدينسان فارق انسان از چهارپايان را از دست دادهاند، پس گمراهى چهارپايان نسبى و غير حقيقى است[59] و در نتيجه اين گروه، از چهارپايان گمراهترند. از سوى ديگر انعام به دنبال نفع خود بوده، از ضرر گريزاناند و خداوند را تسبيح مىكنند، افزون بر آنكه نه علم دارند و نه جهل، در حالى كه اينان جهل وجودشان را گرفته است.[60] در اينكه چرا آنها را با اينكه خوى درندگان را نيز دارند به انعام تشبيه كرده، چنين گفتهاند كه از ميان صفات حيوانى، تمتع به خوردن و جهيدن (شهوترانى) كه خوى چهارپايان است نسبت به بقيه طبايع و صفات حيوانى ديگر مقدم است، چون جلب نفع بر دفع ضرر مقدم است و اما گمراه خواندن انعام به جهت مقايسه با سعادت زندگى بشرى است كه آنها مجهز به وسايل تحصيل آن نيستند.[61]حكم زكات چهارپايان دامى:
به اتفاق همه مذاهب اسلامى، شتر، گاو و گوسفندى كه در بيابان بچرند و به اصطلاح «سائمه» باشند، در صورتى كه به حد نصاب برسند، زكات دارند. حد نصاب شتر 5 نفر و حد نصاب گاو و گوسفند به ترتيب 30 و 40 رأساست.[62] برخى مفسران بحث زكات* چهارپايان دامى را ذيل آيه 103 توبه/9 مطرح ساختهاند.[63]منابع
بصائر ذوىالتمييز فى لطائف الكتاب العزيز؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير و التنوير؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ تفسير القمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسيرالمنار؛ التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج، تفسير نمونه؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهلالبيت(عليهم السلام)؛ الكشاف؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن؛ لسان العرب؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجم مقاييساللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ نهج البلاغه.محمد خراسانى
[1]. مقاييس اللغه، ص 446؛ مفردات، ص 815 ، «نعم».
[2]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 47.
[3]. مجمعالبيان، ج 4، ص 570 .
[4]. مفردات، ص 815 ؛ بصائر ذوى التمييز، ج 5 ، ص 90 ـ 91؛ لسانالعرب، ج 14، ص 212، «نعم».
[5]. المصباح، ص614؛ الفروقاللغويه،ص82؛ تاجالعروس، ج 17، ص 696 ، «نعم».
[6]. التبيان، ج6، ص361؛ التفسيرالكبير، ج11، ص125؛ تفسير قرطبى، ج 6 ، ص 24.
[7]. الفروقاللغويه، ص 82 ؛ التحقيق، ج 12، ص 181، «نعم»؛ الفرقان، ج 7، ص 311؛ ج 14، ص 280.
[8]. الموسوعة القرآنيه، ج 3، ص 4.
[9]. التبيان، ج6 ، ص361 ـ 362؛ مجمعالبيان، ج 6 ، ص 539 .
[10]. التبيان، ج6 ، ص361 ـ 362؛ مجمعالبيان، ج 6 ، ص 539 .
[11]. الميزان، ج 12، ص 211.
[12]. نمونه، ج 11، ص 159.
[13]. نمونه، ج 11، ص 159.
[14]. جامعالبيان، مج 8 ، ج 14، ص 108؛ التبيان، ج 6 ، ص 362؛ زادالمسير، ج 4، ص 430.
[15]. مجمعالبيان، ج 6 ، ص 539 ـ 540 .
[16]. تفسير قرطبى، ج 6 ، ص 25.
[17]. التفسير الكبير، ج 19، ص 227.
[18]. تفسير قرطبى، ج 6 ، ص 25.
[19]. الميزان، ج 17، ص 109.
[20]. همان، ص 355.
[21]. نمونه، ج 20، ص 189.
[22]. التبيان، ج 9، ص 98؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 830 ؛ روحالمعانى، مج 13، ج 24، ص 89 .
[23]. التبيان، ج9، ص186.
[24]. نمونه، ج 11، ص 292.
[25]. مجمعالبيان، ج6 ، ص572 ؛ المنير، ج14، ص174؛ الميزان، ج 12، ص 289.
[26]. الميزان، ج 15، ص 23.
[27]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 81 .
[28]. الميزان، ج 17، ص 43.
[29]. مجمع البيان، ج 4، ص 581 ؛ الميزان، ج 7، ص 364 ـ 365؛ ج 17، ص 238.
[30]. تفسير قمى، ج 1، ص 247؛ التبيان، ج 4، ص 300؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 581 .
[31]. مجمعالبيان، ج 8 ، ص 766.
[32]. همان؛ الميزان، ج18، ص258.
[33]. الميزان، ج 17، ص 238.
[34]. جامعالبيان، مج 13، ج 25، ص 17؛ التبيان، ج 9، ص 148؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 117.
[35]. الكشاف، ج 4، ص 212؛ الميزان، ج 18، ص 26.
[36]. نمونه، ج 20، ص 366.
[37]. الميزان، ج 20، ص 191.
[38]. التبيان، ج 8 ، ص 426.
[39]. نمونه، ج 14، ص 90.
[40]. مجمع البيان، ج 7، ص 134.
[41]. نمونه، ج 14، ص 109.
[42]. كنزالعرفان، ج 1، ص 314.
[43]. مجمعالبيان، ج 4، ص 582 .
[44]. همان، ص 571؛ جامعالبيان، مج5 ، ج 8 ، ص 55 .
[45]. تفسير المنار، ج 8 ، ص 123.
[46]. جامعالبيان، مج 5 ، ج 8 ، ص 61 ـ 62 .
[47]. مفردات، ص109،«بحر»؛ ص259، «حمى» ص431، «وصل».
[48]. جامعالبيان، مج5 ، ج8 ، ص 61 ـ 62 ؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 574 .
[49]. جامعالبيان، مج 5 ، ج 8 ، ص 61 ، 65 ؛ التبيان، ج 4، ص 291.
[50]. التحرير والتنوير، ج 9، ص 111.
[51]. التفسير الكبير، ج 23، ص 29.
[52]. همان؛ جامع البيان، مج 10، ج 17، ص 194.
[53]. التفسير الكبير، ج 23، ص 29.
[54]. التفسير الكبير، ج 13، ص 205.
[55]. نهج البلاغه، نامه 45.
[56]. التفسير الكبير، ج 28، ص 52 .
[57]. التبيان، ج5، ص38ـ39؛ مجمعالبيان، ج4، ص773.
[58]. الميزان، ج 5 ، ص 270.
[59]. همان، ج 8 ، ص 237، 336.
[60]. التفسيرالكبير، ج 24، ص 86 ـ 87 .
[61]. الميزان، ج 8 ، ص 336.
[62]. الفقه على المذاهب الاربعه و مذهب اهلالبيت، ج 1، ص 774، 780.
[63]. مجمعالبيان، ج 5 ، ص 103.