اَسماءْ بنت يزيد: (فكيهه) دختر يزيدبن سكن انصارى[75]
كنيهاش امّ عامر[76] و به گفته برخى امّ سلمه[77] است. او از قبيله اوس تيره بنىعبداشهل[78] و مادرش امّ سعد دختر خزيم اشهلى[79] و طبق برخى نقلها امّبجاد بود.[80] همسرش را ابوسعد[81] و برخى ابوسعيد[82] يادكردهاند.وى زمانى كه در شمار نخستين زنان بيعت كننده با پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار گرفت[83]، تازه جوان بود.[84] پدر و برادرش (عامر) در غزوه اُحُد* شهيد شدند. در مسير بازگشت پيامبر(صلى الله عليه وآله)از صحنه احد به مدينه، هنگام عبور از محلّه بنىعبداشهل، اسماء در حال شيون و زارى بر پدر و برادر خود بود و به پيامبر عرض كرد كه با وجود شما، هيچ مصيبتى سنگين نيست و به شيون خود پايان داد.[85] هنگام حفر خندق در سال پنجم هجرى مقدارى غذا تهيّه كرد و نزد پيامبر فرستاد.[86] در غزوه ذىقِرد (غابه) در سال ششم هجرى كه شتران پيامبر به غارت رفته بودند، مردان را به شركت در غزوه وامىداشت و همواره نگران سلامت پيامبر بود.[87]
وى سال ششم هجرى جزو 4 زنى بود كه در صلح حديبيّه شركت جست و در بيعت* رضوان با پيامبر بيعت كرد.[88] در جنگ با يهوديان خيبر* نيز حضور داشت و يكى از 20 زنى بود كه در اين جنگ شركت كرده بودند.[89] او افزون بر اين، در فتح مكّه نيز همراه پيامبر بود.[90] در حجّةالوداع*، اسماء كه افسار شتر پيامبر را در دست داشت، سنگينى نزول وحى بر پيامبر را هنگام نزول آيات سوره مائده، از نزديك مشاهده كرد.[91] پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)اسماء در جنگ يرموك (منطقه شامات) در سال 13 هجرى شركت جست و با عمود خيمه، چند تن از سپاه روم را كشت[92] و از آن پس، در شام سكنا گزيد.[93] اسماء به پيامبر علاقه فراوانى داشت.[94] يكبار هنگامى كه پيامبر به محلّه بنىعبداشهل آمد و در مسجد آنان نمازگزارد، پيامبر را به منزل خود دعوت، و از حضرت پذيرايى كرد كه همراهان پيامبر نيز به بركت آن حضرت از غذاى او سيرشدند.[95]
هنگامى كه زنان مدينه از او خواستند پرسشهاى خود را نزد پيامبر طرح كند، در حضور اصحاب چنان زيبا سخن گفت و پرسشهاى آنان را مطرح كرد كه مورد تحسين پيامبر قرار گرفت.[96] در گفتوگو با پيامبر كمتر خجالت مىكشيد[97]، بدينجهت 81 روايت در زمينههاى گوناگون از پيامبر نقل كرده[98] و راوى ثقه (مورد اعتماد) شناخته شده است.[99] ابنحنبل، بخشى از اثر خود را به روايات او اختصاص داده است.[100] در مباحث قرآنى، رواياتى از اسماء درباره اسم اعظم در قرآن[101]، سوره قريش/ 106[102] و آيه 53 زمر/39[103] وجود دارد.
اسماء را زنى ديندار، خردمند[104]، سخنور[105]، خادم پيامبر و مجاهد در راه خدا[106] و بى توجّه به زيور دنيا[107] وصف كردهاند.
او به سال 70 هجرى از دنيا رفت[108] و در قبرستان باب الصغير شام مدفون شد.[109]
اسماء در شأن نزول:
زنان مسلمان در آغاز، پس از طلاق، عِدّه* نگه نمىداشتند تا اينكه اسماء از همسر خود طلاق* گرفت و آيه«والمُطَلّقـتُ يَتَربّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُروء...» (بقره/2،228) نازل شد. به روايت ابىداود و ابنابى حاتم از اسماء، حكم عدّه طلاق، نخستين بار درباره او نازل شدهاست.[110]منابع
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب; اسد الغابة فى معرفة الصحابه; اعلام النساء فى عالمى العرب والاسلام; البداية و النهايه; تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام; تاريخ مدينة دمشق; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; تهذيب التهذيب; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; حلية الاولياء و طبقات الاصفياء; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; سنن ابىداوود; سير اعلام النبلاء; عارضة الاحوذى بشرح جامع الترمذى; الطبقات الكبرى; كتاب الثقات; كتاب الطبقات; كتاب الوافى بالوفيات; مجمعالزوائد و منبع الفوائد; مسند احمدبنحنبل; المعجم الكبير; المغازى.محمد خراسانى
[75]. الطبقات، ابنخياط، ص635; اسدالغابه، ج7، ص347; الاستيعاب، ج4، ص350.
[76]. تاريخ دمشق، ج69، ص31.
[77]. همان، ص34; عارضة الاحوذى، ج6، ص365; تهذيب التهذيب، ج12، ص350.
[78]. اسد الغابه، ج7، ص18.
[79]. الطبقات، ابنسعد، ج8، ص244.
[80]. الطبقات، ابنخياط، ص635.
[81]. المعجم الكبير، ج22، ص307; اسدالغابه، ج6، ص135.
[82]. اسد الغابه، ج6، ص137.
[83]. الدرالمنثور، ج8، ص141; اسد الغابه، ج7، ص347.
[84]. مجمع الزوائد، ج6، ص39; المعجم الكبير، ج24، ص164.
[85]. المغازى، ج1، ص315.
[86]. المغازى، ج2،ص477; تاريخدمشق، ج33، ص223.
[87]. المغازى، ج2، ص543.
[88]. همان، ص574; تاريخ دمشق، ج69، ص36; تاريخالاسلام، ص73.
[89]. المغازى، ج2، ص633; تاريخ دمشق، ج69، ص31.
[90]. تاريخ دمشق، ج69، ص34.
[91]. مسند احمد، ج7، ص609; البداية و النهايه، ج3، ص19.
[92]. تاريخ دمشق، ج69، ص32.
[93]. تاريخ الاسلام، ص74; سير اعلام النبلاء، ج2، ص297.
[94]. مسند احمد، ج7، ص614; حلية الاولياء، ج2، ص76.
[95]. تاريخ دمشق، ج69، ص37; الطبقات، ابنسعد، ج8، ص244ـ245.
[96]. اسدالغابه، ج7، ص17.
[97]. مجمع الزوائد، ج4، ص311; ج6، ص39; تاريخدمشق، ج69، ص32.
[98]. اعلام النساء، ج1، ص67.
[99]. الثقات، ج3، ص461.
[100]. مسند احمد، ج7، ص606.
[101]. همان، ج7، ص615; تفسير قرطبى، ج4، ص4.
[102]. مسند احمد، ج7، ص615.
[103]. همان، ص608.
[104]. اسدالغابه، ج7، ص17; الاستيعاب، ج4، ص350.
[105]. تهذيب التهذيب، ج12، ص350; الاصابه، ج8، ص21.
[106]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص297; تاريخ دمشق، ج69، ص32; حلية الاولياء، ج2، ص76.
[107]. حلية الاولياء، ج2، ص76.
[108]. الوافى بالوفيات، ج9، ص54.
[109]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص297.
[110]. سنن ابىداود، ج2، ص151; تفسير قرطبى، ج18، ص99; تفسير ابنكثير، ج1، ص277.