اعجاز قرآن
اعجاز مصدر باب افعال از ريشه (عـجـز) به معناى ناتوان ساختن يا ناتوان يافتن كسى يا چيزى بهكار رفته[37] و در قرآن كريم به معناى نخست آمده است: «و ما أنتم بمُعجزين= و شما درمانده كنندگان (خدا) نيستيد». (انعام/6،134....)اعجاز و معجزه از اصطلاحات كلامى و به معناى امرى خارق العاده همراه با تحدى و سالم از معارضه است كه خداوند آن را به دست پيامبرش پديد مىآورد تا نشان راستى رسالت وى باشد.[38] اصطلاح معجزه* و اعجاز به اين معنا در قرآن كريم بهكار نرفته; اما الفاظ ديگرى آمده كه بر معجزه حمل شده است; مانند: بيّنه و آيه (اعراف/7،73، 106)، برهان (قصص/28،32)، سلطان (ابراهيم/14،11)، بصيرت (انعام/6،104) و شئ مبين. (شعراء/26،30)
اما اعجاز قرآن تركيبى اضافى و بدين معناست كه قرآن كريم معجزه پيامبر اسلام و دليلى بر راستى رسالت وى از سوى خداونداست.
پيامبر اسلام افزون بر داشتن معجزاتى شبيه آنچه پيامبران پيشين از آن برخوردار بودند[39] از معجزه قرآن كريم نيز برخوردار بوده كه اصلىترين معجزه آن حضرت است. راغب معجزات را به دو قسم حسى و عقلى تقسيم كرده و معتقد است كه بيشتر معجزات عرضه شده بر امتهاى پيشين، مانند ناقه صالح، طوفان نوح، عصاى موسى و غيره حسى و بيشتر معجزات عرضه شده بر مخاطبان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، مانند خبر دادن از غيب و آوردن حقايق علمى بدون آموختن از كسى عقلى بوده است. قرآن كريم با برخوردارى از امتيازى خاص، معجزه و نشانهاى معرفى شده كه هر دو جنبه حسى و عقلى را در خود فراهم آوردهاست، با اين ويژگى كه تا پايان جهان باقى و در دسترس همه بشر قراردارد.[40]
امتياز ديگر اين معجزه جاودان الهى آن است كه در عين برخوردارى از وصف اعجاز، كتاب تشريع و مشتمل بر معارف وحيانى است، ازاينرو خود شاهد صدق خويش است و در عين حال كه مدعى وحيانى بودن است معارف موجود در آن نيز دليل بر وحيانى و الهى بودن آن است.[41]
بحث درباره اعجاز قرآن كريم به عنوان متنى مقدس كه از سوى خداوند نازل شده و بشر را قدرت آفريدن متنى همانند آن نيست، به زمان نزول آن باز مىگردد و در خود قرآن كريم در ضمن آياتى موسوم به «آيات تحدّ*ى» به آن تصريح شده است. به اعتقاد دانشمندان، هر امر خارقالعادهاى معجزه نيست، بلكه زمانى معجزه است كه اولا مدعىِ پيامبرى، آن كار خارقالعاده را شاهد صدق ادعاى خود معرفى كند. ثانياً مخاطبانش را به هماوردى و معارضه فرا خواند. ثالثاً مخاطبان انگيزه معارضه داشته باشند. رابعاً از معارضه سالم بماند.[42] اين 4مورد را مىتوان مبانى يا اركان[43] اعجاز قرآن معرفى كرد. در قرآن كريم به آياتى برمىخوريم كه همه مخاطبان را دعوت كرده تا اگر در الهى بودن قرآن ترديدى دارند همانند آن يا 10 سوره يا يك سوره مانند آن را بياورند. (بقره/2،23; هود/11،13; اسراء/17،88)
قرآن خود به صراحت و قاطعيت بيان مىكند كه هرگز نمىتوانند سورهاى همانند آن بياورند (بقره/2،24)، ازاينرو اعجاز قرآن پيوندى ناگسستنى با تحدّى دارد، بهگونهاى كه هرجا سخن از اعجاز باشد بايد سخن از تحدّى و هماوردطلبى نيز به ميان آيد و لازم است تحدّى به همان وجهى باشد كه درباره آن ادعاى اعجاز شده است، افزون بر اين، مقدار قرآنى كه به عنوان معجزه مطرح است نيز از آيات تحدّى بهدستمىآيد.
در آيات تحدّى از كسانى كه قرآن كريم را ساخته پيامبر دانسته و مىپنداشتند قرآن چيزى جز افسانه پيشينيان نيست و خود آنان نيز قادر بر آفرينش چنين متنى هستند: «لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هـذا اِن هـذا اِلاّ اَسـطيرُ الاَوَّلين» (انفال/8،31) خواسته شده تا سخنى همانند قرآن: «فَليَأتوا بِحَديث مِثلِهِ» (طور/52،34) يا 10سوره همانند آن: «قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَر مِثلِهِ مُفتَرَيـت» (هود/11، 13) يا يك سوره همانند آن: «فأتوا بسورة من مثله» (بقره/2،23) بياورند، بنابراين، حداقل مقدار اعجاز قرآن در سخنى كامل و جامع از قرآن يا يك سوره از آن است. مفسران در تفسير «حديث» و «سوره» در آيات پيشين بر يك نظر نيستند[44]; اما مسلّماً نه در قرآن كريم و نه در روايات، درباره يك آيه از قرآن تحدى نشده است، ازاينرو يك آيه از قرآن در صورتى كه حديث و سخنى كامل با پيامى مستقل و روشن نباشد به تنهايى برخوردار از وصف اعجاز نيست; اما همين آيه دركنار ساير آيات كه سوره را شكل مىدهد ـحتى سورهاى كوتاه مانند كوثرـ معجزه است و به آن تحدّى شدهاست.[45] (=>تحدّى)
سورههاى قرآن از آغاز مشتمل بر وصف اعجاز و مايه اعجاب سخنوران عرب بوده; اما تحدّى قرآن در برابر مشركان و معجزه خواندن آن پس از آن صورت گرفت كه برخى ناباوران، الهى بودن اين كتاب آسمانى را به ديده ترديد يا انكار نگريستند و آن را ساخته شخص پيامبر معرفى كردند، بر همين اساس به باور برخى دانشمندان اسلامى معجزه از آن جهت براى پيامبر ضرورت دارد كه موجب دفع يا رفع شبهه از ذهن مخاطب شده و زمينه هرگونه انكارى را از ميان ببرد; اما براى عرضه دين حق كه با فطرت بشرى هماهنگ است نيازى به آن نيست.[46]
به هر حال نخستين موضعگيريها در برابر آيات قرآن به عصر نزول و دوران مكه باز مىگردد كه برخى سخن شناسان عرب را به خضوع در برابر آيات وحى وا داشت. در آن زمان تقريباً با تلاش قابل توجهى ازسوى مخاطبان در پاسخگويى به تحدّى قرآن كريم و آوردن سورهاى همانند يكى از سورههاى آن مواجه نمىشويم[47] و آنچه انجام شده در مقام معارضه با قرآن نبوده است[48]، چنان كه از سوى مسلمانان نيز ـبه جز تأكيد بر آيات تحدّىـ هيچگونه بحث و استدلالى براى اثبات اعجاز قرآن گزارش نشده است.
براى نخستين بار در اواخر قرن نخست هجرى شاهد ظهور اصطلاح معجزه هستيم; در روايتى از امام سجاد(عليه السلام)واژه معجزه در معناى مصطلح آن بهكار رفته است[49]، چنانكه همين اصطلاح در روايتى از امام رضا(عليه السلام) نيز ديده مىشود كه در آن به «اعجاز در نظم» اشاره شده است[50]; اما ظاهراً مجادلات كلامى در باب اعجاز قرآن و ظهور اصطلاح معجزه به قرن دوم هجرى و پس از واصلبنعطا (م.131ق.) شيخ معتزله باز مىگردد. اين نظريه از واصل نقل شده است كه اعجاز قرآن ذاتى آن نيست، بلكه به اين است كه خدا انديشه مردم را از معارضه با آن باز گردانده است.[51] اين سخن بعدها مبناى نظريه نظّام معتزلى در قول به «صَرْفه» گرديد كه با وجود تفسيرهاى متفاوت از صرفه تا مدتها در ميان متكلمان به ويژه معتزليان و دانشمندان شيعى، طرفدارانى داشت.[52] (=>صرفه)
نظّام با رد اعجاز در نظم و تأليف قرآن و در كنار طرح نظريه صرفه كه عامل اعجاز قرآن را در بيرون از متن قرآن معرفى مىكند خبرهاى غيبى موجود در قرآن را نيز جنبهاى از اعجاز قرآن معرفى كردهاست.[53] آنگونه كه ابوالحسن اشعرى از نظّام نقل مىكند ظاهر نظريه اعجاز در نظم قرآن كم و بيش در عصر نظّام مطرح بوده و نظّام از مخالفان آن بوده است.[54]
سپس جاحظ به مخالفت با صرفه برخاست و با نگارش كتاب نظمالقرآن، به دفاع از نظريه اعجاز در نظم قرآن پرداخت. نظمالقرآن اكنون در دست نيست و تنها در برخى ديگر از آثار جاحظ[55] و آثار دانشمندان پس از وى از آن ياد شدهاست.[56]
در آغاز قرن چهارم، محمدبنزيد واسطى در اثرى به نام اعجازالقرآن كه به دست ما نرسيده نظريه نظم قرآن جاحظ را پى گرفت; وى نخستين كسى بود كه نام اعجاز القرآن را بر اثرش نهاد.[57] در همين قرن ابوهاشم جبايى فصاحت را معيار اعجاز قرآن معرفى و آن را به روانى واژگان و نيكويى معنا تفسير كرد. او اين نظريه را در برابر نظريه نظمالقرآن قرار داد و با نظريه نظم القرآن به شدت مخالفت كرد.[58] ابوهاشم همچنين نبودِ ناسازگارى و اختلاف ميان آياتِ به تدريج نازل شده قرآن را، دليل ديگرى بر معجزه بودن آن به شمار آورد.[59]بدين ترتيب اين نظريه كه برگرفته از آيه 82 نساء/4: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلـفـًا كَثيرا» است جنبه ديگرى از اعجاز قرآن را پيش روى ما نهاد. در نيمه دوم قرن چهارم رمانى در رسالهاش، النكت فى اعجازالقرآن به بيان وجوه مختلف اعجاز قرآن پرداخته و در كنار وجوه پيشگفته به «اعجاز در بلاغت» قرآن نيز توجه كرده و در ضمن بررسى10 صناعت ادبى موجود در قرآن به تبيين ويژگيهاى بلاغى آن پرداخته است.[60] خطّابى دانشمند معاصر رمانى نيز با تأكيد بر اعجاز در بلاغت قرآن، تأثيرگذارى آيات را بر جان مخاطبان وجه ديگرى از اعجاز قرآن شمرد[61] كه پس از وى عنوان «اعجاز تأثيرى» به خودگرفت.[62]
در آغاز قرن پنجم باقلانى معارف بلند قرآن كريم از پيامبرى امّى را مورد توجه قرار داد و اين جنبه را نيز به ديگر وجوه اعجاز قرآن افزود.[63] سپس عبدالقاهر جرجانى با اينكه خود پيرو نظريه نظم قرآن بود; اما همه آنچه را بر فصاحت و بلاغت و نظم قرآن و بهطور كلى به جنبههاى ادبى ـهنرى آن مرتبط مىشد در دو كتاب دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه به بحث گذاشت و رسماً دو دانش معانى و بيان را پايهگذارى كرد.
از آن پس بحث درباره اعجاز قرآن با وسعت بيشترى پى گرفته شد و مفسران به گردآورى وجوه گوناگون اعجاز قرآن و شرح و بسط آراى پيشينيان پرداختند و تقريباً تا قرن سيزدهم نظريه جديدى در باب اعجاز قرآن ديدهنمىشود.[64]
سيوطى در معتركالاقران در رويكردى اغراقآميز همه وجوه اعجاز قرآن را كه پيش از وى مورد بحث قرار گرفته بود گرد آورد و تا 35 وجه رساند; اما بسيارى از اين وجوه همچون حسن تأليف، وجود مجاز، تشبيه و استعاره، كنايه و تعريض، ايجاز و اطناب، صنايع بديعى، اشتمال بر جملههاى خبرى و انشايى، قَسَمها و ضربالمثلها به تنهايى نمىتواند معيار اعجاز قرآن تلقى شود، بلكه بايد مجموعه اين آرايههاى ادبى را تحت عنوان «اعجاز بيانى» مورد بحث قرار داد، افزون بر اين، برخى از وجوهى را كه سيوطى معرفى كرده ربطى به اعجاز قرآن ندارد.[65]
مطالعات در باب اعجاز قرآن در زمان معاصر فارغ از منازعات كلامى و بهطور گستردهتر مورد توجه قرار گرفته و يكى از مباحث زيربنايى و اصلى در حوزه علوم قرآنى قرار داده شده، با اين تفاوت كه قرآنپژوهان معاصر با بديهى دانستن اصل اعجاز قرآن، به تحليل و تبيين وجوه مختلف آن برآمدهاند. در المنار از 7 وجه از وجوه اعجاز قرآن ياد شده است.[66] در ميان وجوه ياد شده «اعجاز در تشريعيات» قرآن كريم نيز در كنار «اعجاز در معارف»، مورد توجه قرار گرفته است. در همين زمان بلاغى از مفسران شيعى نيز در كنار وجوه مختلف اعجاز، اعجاز در تشريعيات قرآن را نام برده; اما از سوى برخى فقيهان شيعى كه جايگاهى براى انديشههاى فلسفى در تبيين معارف وحيانى و قرآن كريم معتقد نبودند، اعجاز در معارف قرآن به معناى عامش كه شامل تشريعيات قرآن نيز باشد، يگانه وجه اعجاز قرآن معرفى شده و حتى برخلاف نظر مشهور كه آيات تحدّى را به جنبههاى لفظى و بيانى قرآن كريم ناظر مىدانستند، اين دسته آيات را ناظر به جنبههاى علمى و معارفى قرآن معرفى كردند.[67]
نيز رافعى در اعجاز القرآن و البلاغة النبويه با ارائه بحثى نسبتاً جامع، وجه ديگرى از اعجاز را با عنوان «اعجاز در آهنگ و موسيقى» برخاسته از نظم الهى كلمات قرآن را مطرح كرد. گرچه اعجاز در نظم آهنگ مىتواند زيرمجموعه اعجاز بيانى قرآن قرار گيرد[68]و كم و بيش در گذشته در ضمن مباحث نظم قرآن و اعجاز در فصاحت، اشاراتى مبهم به آن شده است; اما رافعى بهطور روشن و گسترده، با تأكيد بر موسيقى برآمده از نظم حاكم بر چينش الفاظ قرآن، در هنگام قرائت و تأثير آن بر مخاطب، اين وجه اعجاز قرآن را مطرح ساخت.[69]
از سوى ديگر ابتدا رشيد رضا[70] و سپس طنطاوى در جواهرالقرآن در رويكردى بىسابقه به كشفيات علوم تجربى در زمينههاى مختلف و تطبيق آنها بر قرآن كريم، زمينه طرح «اعجاز علمى» آن را فراهم آوردند كه با اقبال نسبتاً گستردهاى از سوى دانشمندان اسلامى مواجه گرديد و تأليفات فراوانى در اين حوزه عرضه شد. در دهههاى اخير نظريه «نظم رياضى» و «اعجاز عددى» نيز به دايره وجوه اعجاز قرآن افزوده شد. كاشف اين نظريه، رشاد خليفه پژوهشگر مصرى با دكتراى بيوشيمى بود كه پس از سه سال كار مداوم با رايانه بر روى قرآن نظريه اعجاز عددى را عرضه كرد. وى نتيجه پژوهش خود را در دو كتاب معجزة القرآن الكريم و عليها تسعة عشر ارائه داد و نظم رياضى موجود در قرآن را نشانه وحيانى بودن و عدم تحريف به زيادى يا نقصان قرآن دانست. شگفتى و فوقالعادگى نظم رياضى بهكار رفته درباره تعداد و تكرار حروف و كلمات قرآن و نيز تكرار كلمات متناظر يا متضاد قابل انكار نيست; اما ادعاهاى رشاد خليفه نيز مبالغهآميز و گاه خلاف واقع و تكلفآميز مىنمايد، ازاينرو با اينكه پس از وى گروهى به بسط نظريه او روى آوردند، گروهى نيز به شدت به نقد آن پرداختند.
نكته قابل توجه در بحث اعجاز قرآن در همه ابعادش به شخصيت آورنده آن مربوط مىشود. به گواهى تاريخ، پيامبر اسلام به عنوان آورنده قرآن امّى* بود[71] و قرآن كريم نيز بر آن تأكيد كرده است: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُمَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيلِ...» (اعراف/7،157) وى تا پيش از پيامبرى و نزول قرآن نه كتابى خوانده بوده و نه خط مىنوشت:«وما كُنتَ تَتلوا مِن قَبلِهِ مِن كِتـب ولا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ اِذًا لاَرتابَ المُبطِـلون» (عنكبوت/29،48) در محيطى دور از فرهنگ و شكوفايى علمى، با سپرى كردن دوران يتيمى، فقر و گمگشتگى (ضحى/93، 6ـ8) قرآن را بر بشر عرضه كرد. اين همه در كنار ويژگيهاى قرآن كريم همراه با آيات تحدّى، اعجاز قرآن را ترديدناپذير ساخت. در همين راستا برخى مفسران با ارجاع ضمير «مِثلِهِ» به «عَبدِنا» در آيه 23 بقره/2: «واِن كُنتُم فى رَيب مِمّا نَزَّلنا عَلى عَبدِنا فَأتوا بِسورَة مِن مِثلِهِ» معتقدند قرآن به اين وجه نيز تحدّى كرده است و بر اعجاز آن با توجه به ويژگيهاى آورندهاش تأكيد كردهاند.[72]
در ادامه، وجوه اعجاز (بيانى، تشريعى، عددى، عدم اختلاف، علمى، غيبى، هدايتى و معارفى و نظمآهنگ) بهطور مبسوط پى گرفته مىشود.
منابع
ابواب الهدى; الاتقان فى علوم القرآن; اعجاز القرآن، باقلانى; اعجازالقرآن، نصار; اعجازالقرآن و البلاغة النبويه، رافعى; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; بيان الفرقان فى بنوة القرآن; التسهيل لعلوم التنزيل; التفسيرالكبير; تفسير المنار; التمهيد فى علوم القرآن; ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن; جامع البيان عن تأويل آىالقرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; السيروالمغازى; السيرةالنبويه، ابنكثير; شرح رسالة بيان اعجاز القرآن; علوم قرآنى; عيون اخبار الرضا(عليه السلام); الفهرست; قرآنشناسى; الكشاف; كشف الفوائد فى شرح قواعد العقائد; لسان العرب; مباحث فى اعجاز القرآن; المحصل و هو محصل افكار المتقدمين; معتركالاقران فى اعجازالقرآن; المغنى فى ابواب التوحيد و العدل; مفردات الفاظ القرآن; مقالات الاسلاميين; مقدمه ابنخلدون; مقدمة جامع التفاسير; مناهل العرفان; المواقف فى علمالكلام; النكت والعيون،ماوردى.سيدمحمود دشتى، غلامعلى عزيزى
[37]. مفردات، ص547; لسان العرب، ج9، ص58، «عجز».
[38]. المحصل، ص489; كشفالفوائد، ص271; المواقف، ص339.
[39]. المغنى، ص407.
[40]. مقدمة جامع التفاسير، ص102ـ103; الاتقان، ج1، ص252; التمهيد، ج4، ص18.
[41]. مقدمه ابنخلدون، ص95; التمهيد، ج4، ص19ـ20.
[42]. تفسير قرطبى، ج1، ص50ـ51.
[43]. ر.ك: اعجازالقرآن، نصار، ص286ـ296; قرآنشناسى، ج1، ص136ـ141.
[44]. مناهل العرفان، ج2، ص214; اعجاز القرآن، نصار، ص94ـ106; قرآنشناسى، ج1، ص129ـ130.
[45]. الاتقان، ج2، ص264ـ265.
[46]. التمهيد، ج4، ص16.
[47]. المغنى، ص273.
[48]. ر.ك: التمهيد، ج4، ص218ـ281; اعجاز القرآن، نصار، ص112ـ165.
[49]. بحارالانوار، ج11، ص71; ج21، ص238ـ239.
[50]. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص286; بحارالانوار، ج17، ص211.
[51]. مباحث فى اعجاز القرآن، ص40.
[52]. التمهيد، ج4، ص138ـ190.
[53]. مقالات الاسلاميين، ج1، ص321.
[54]. مقالات الاسلاميين، ج1، ص321.
[55]. مباحث فى اعجاز القرآن، ص41.
[56]. اعجازالقرآن، رافعى، ص27; الكشاف، ج1، ص2.
[57]. الفهرست، ص303.
[58]. المغنى، ص197.
[59]. همان، ص328.
[60]. ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، ص76.
[61]. بيان اعجاز القرآن، ص66ـ67.
[62]. همان، ص70ـ72; مناهل العرفان، ج2، ص284 بهبعد.
[63]. اعجاز القرآن، رافعى، ص33.
[64]. تفسير ماوردى، ج1، ص30ـ33; التسهيل، ج1، ص14; البرهان فى علومالقرآن، ج1، ص226ـ239.
[65]. معترك الاقران، ج1، ص12، 22ـ23، 43، 58، 66، 73، 83، 103، 163، 357، 366، 385.
[66]. تفسير المنار، ج1، ص198ـ210.
[67]. ابوابالهدى، ص3; بيانالفرقان، ج2، ص196ـ197، 199، 206.
[68]. علوم قرآنى، ص374ـ380.
[69]. اعجاز القرآن والبلاغة النبويه، ص220ـ235.
[70]. تفسير المنار، ج1، ص210ـ213.
[71]. السير والمغازى، ص121; السيرة النبويه، ج1، ص285.
[72]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص240; التفسيرالكبير، ج1، ص118.