اِسترجاع: گفتن «إنّا لِلّهِ و إنّا إليهِ رجِعون» هنگاممصيبت
استرجاع، مصدر باب استفعال و از ريشه (رـجـع) در لغت به معناى طلب رجوع و بازپسگرفتن چيزى است.[26] اين واژه بر پايه روايات فراوان براى گفتن آيه 156 بقره/2: «إنّا لِلّهِ و إنّا إليهِ رجِعون» هنگام بروز مصيبت، اصطلاح شده است.[27] راز نامگذارى گفتن اين جمله به استرجاع را مىتوان در جزء دوم آن «إنّا إليه رجعون» جست كه اقرار به بازگشت به سوى خداست.موارد استرجاع:
خداونددرآيات 155 ـ156 بقره/2 مواردى از قبيل مواجهه با ترس* و گرسنگى* و ضرر*هاى مالى و جانى و از دست دادن محصولات را آزمون الهى و مصيبت* و محل استرجاع دانسته و به صابرانى كه هنگام مصيبت «إنّا لِلّهِ و إنّا إليهِ رجِعون» مىگويند، بشارت دادهاست: «وَ لَنَبلُوَنَّكُم بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقص مِنَ الاْمول والأنفُسِ والثَّمرتِ وَ بَشِّرِ الصّـبِرينِ * الّذينِ إذا اَصـبَتهُم مُصِيبةٌ قالوا إنّا لِلّهِ وَ إنّا إِليهِ رجِعُون» در شأن نزول آيه آمده است: اميرمؤمنان(عليه السلام)هنگام شنيدن خبر شهادت* حمزه[28] يا جعفر[29] كلمه استرجاع را بر زبان آورد. سپس اين آيه نازل شد. در روايات فراوانى استرجاع بههنگام روبهرو شدن با هرگونه مصيبت، سفارش[30] و از ويژگيهاى امّت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)هنگام بروز مصيبت شمرده شده است.[31] بر اساس رواياتى از پيامبر، هرچه موجب اذيت مؤمنى شود، گرچه خاموش شدن چراغ[32] يا فرو رفتن خارى در دست باشد از مصاديق مصيبت و جاى گفتن استرجاع است.[33] تكيه بر ايمان مخاطبان در آيه 153 بقره/2: «يـأيّها الّذينَ ءَامَنُوا استَعينوا بِالصّبرِ والصَّلـوة» در فرمانِ كمك گرفتن از صبر و نماز مىتواند اشاره به منشأ استرجاعِ صابران، يعنى ايمان ايشان باشد. به نقل جابر از امامباقر(عليه السلام)صبرِ مصيبت ديده مسترجع، از رضاى او به فعل خداوند حكايتدارد.[34]پاداش استرجاع:
خداوند در ادامه آيه 153 بقره/2 معيّت خويش با صابران را اعلام فرموده است:«إنَّ اللّهَ مَع الصّـبِرين» و در آيه155 همين سوره با مسكوت گذاشتن متعلّق «بَشِّرْ» بشارت بزرگى به صابران داده است[35] و در آيه 157، صابران مسترجع را داراى مقامى والا و مشمول درود و رحمت و برخوردار از هدايت الهى مىداند: «اُولئِكَ عَلَيهِم صَلَوتٌ مِن رَبِّهِم ورَحمَةٌ واُولـئِكَ هُمُ المُهتَدون » (بقره/2،157) برخى مفسران، مقصود از «صلوت» را ثنا، مدح و تعظيم، و «رَحمَةٌ» را نعمتهاى دنيايى و آخرتى و «اهتدا» را هدايت و رسيدن به ثواب و بهشت مىدانند.[36] برخى اهتدا را رسيدن به نعمتها و سعادت دنيا و آخرت دانسته، تحقق آن را فقط در سايه استرجاع عملى و قلبى ميسر مىدانند كه در آن مرتبه، شخص خود را نزد خداوند حاضر مىبيند.[37] بر پايه روايتى از امام صادق(عليه السلام)خداوند سه ويژگى صلوات*، رحمت* و اهتدا را به مسترجعانِ صابر عطا كرده است كه اگر يكى از آنها به فرشتگان داده مىشد، به آن راضى مىشدند.[38] بر اساس روايتى ديگر، مسترجعان، اهل بهشت[39] و در سايه نور اعظم الهى هستند[40]و هرگاه با يادكرد مصيبت گذشته استرجاع كنند، خداوند گناهان پيشين آنها را مىبخشايد و ثواب زمان مصيبت را به آنان عطا مىكند.[41]سيوطى نيز رواياتى به اين مضمون نقل كردهاست.[42]آثار استرجاع:
گفتن «إنّا لِلّهِ و إنّا إليهِ راجِعون» از يك سو اقرار به مبدأ و معاد و اظهار تسليم در برابر قضا و قدر بوده، مايه آرامش قلب[43] و اميد به پاداش الهى مىگردد[44] و از سوى ديگر، يادآور اين نكته است كه بلاها و مصيبتهاى زودگذر دنيايى از ناحيه خداوند بوده و تصرّف مالك در مملوك و ملك حقيقى خويش است: «إنّا لِلّهِ» و مملوك حق اعتراض ندارد: «عَبدًا مَملوكًا لاّ يَقدِرُ على شَىء» (نحل/16،75)[45] استرجاع همچنين موجب دورى استرجاع كننده از سخنان نامناسب و شكايت و مانع وسوسههاى شيطان يا موجب دلدارى و تسلّى قلب و كاهش حزن و اندوه مصيبت ديده[46] و همچنين اشتغال بهكارى مستحب[47] و اظهار عقايد حق است. البته اين آثار در صورتى است كه استرجاع تنها زبانى نباشد، بلكه به معناى آن نيز توجه شود.[48]منابع
احكام القرآن، جصاص; البرهان فى تفسير القرآن; تفسير اطيب البيان; تفسير روح البيان; تفسير العياشى; التفسيرالكبير; تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب; تفسير نور الثقلين; جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام; حاشية محىالدين شيخزاده على تفسير البيضاوى; الدرالمنثور فىالتفسير بالمأثور; روضالجنان و روح الجنان; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه; الكافى;لغتنامه; مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن; مسكّن الفؤاد عند فقد الاحبة و الاولاد; مناقب آلابىطالب; مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى غريب الحديث والاثر.اللّهمرادانصارى نيا، محمودگودرزى زاهدى
[26]. الصحاح، ج3، ص1216ـ1218; لغت نامه، ج2، ص1813.
[27]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص58ـ59; روض الجنان، ج2، ص241ـ242; النهايه، ج2، ص202.
[28]. كنزالدقائق، ج2، ص201.
[29]. روضالجنان، ج2، ص251; مناقب، ج2، ص138.
[30]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص57; مجمع البيان، ج1، ص437; الدرالمنثور، ج1، ص378ـ379.
[31]. روضالجنان، ج2، ص241; تفسير قرطبى، ج2، ص119; الدرالمنثور، ج1، ص377.
[32]. روضةالواعظين، ص423; روض الجنان، ج2، ص241; الدرالمنثور، ج1، ص380.
[33]. تفسير قرطبى، ج2، ص118; الدرالمنثور، ج1، ص381.
[34]. مسكن الفؤاد، ص99.
[35]. الميزان، ج1، ص353.
[36]. مجمعالبيان، ج1، ص437; التفسيرالكبير، ج2، ص133ـ134.
[37]. مواهبالرحمن، ج2، ص194ـ195; اطيبالبيان، ج2، ص262.
[38]. الكافى، ج2، ص92.
[39]. تفسير عياشى، ج1، ص69، ح 127; مجمع البيان، ج1، ص437.
[40]. تفسير عياشى، ج1، ص69، ح 128.
[41]. نورالثقلين، ج1، ص144; البرهان، ج1، ص362ـ363.
[42]. الدرالمنثور، ج1، ص378ـ379.
[43]. روحالبيان، ج1، ص261; مواهب الرحمن، ج2، ص194.
[44]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص58.
[45]. اطيب البيان، ج2، ص260.
[46]. روح البيان، ج1، ص261.
[47]. احكام القرآن، ج1، ص134; جواهرالكلام، ج4، ص310.
[48]. الميزان، ج1، ص353; حاشيه شيخ زاده، ج2، ص395.