اَصحاب يَمين: مؤمنان نيكوكار در دنيا و دريافت كنندگان نامه عمل با دست راست در قيامت
واژه «اصحابِ يمين» 6 بار در قرآن بهكار رفته و تركيبى از اصحاب (جمع صاحب به معناى ملازم) و يمين به معانى هم پيمان، قوّت و شدّت، دست راست و سمت راست (از ماده يُمن به معناى بركت) است.[1]در تعبيرى ديگر كه سه بار در قرآن بهكار رفته «اصحاب ميمنه» گفته شده است. «ميمنه» را برخى مصدر ميمى به معناى زيادى و استمرار در خير و بركت[2] و برخى ديگر، اسم مكان، يعنى جايگاه خير و بركت دانستهاند.[3]
اصحاب يمين و ميمنه در اصطلاح قرآنى به كسانى گفته مىشود كه در دنيا با ايمان و عملصالح زندگى كردهاند و روز قيامت نامه عملشان را با دست راست دريافت مىدارند: «فَلااقتَحَمَ العَقَبَة * و ما اَدركَ مَا العَقَبَة * فَكُّ رَقَبَة * اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة * يَتيمـًا ذا مَقرَبَة * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة * ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ و تَواصَوا بِالمَرحَمَة * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَة» (بلد/90، 11ـ18)، «فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه» (انشقاق /84،7; حاقّه/69،19; اسراء/17،71) قرآن، اصحاب يمين را يكى از سه گروه انسانها در قيامت (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) معرفى كرده است: «و كُنتُم اَزوجـًا ثَلـثَه * فَاَصحـبُ المَيمَنَةِ ... * واَصحـبُالمَشـَمَةِ ... * والسّـبِقونَ...» (واقعه/56،7ـ10) و در موارد ديگر، اصحاب يمين را در مقابل اصحاب شمال، و اصحاب ميمنه را در برابر اصحاب مشئمه قرار داده است. (بلد/90، 18ـ19; واقعه/56، 7ـ9، 27، 41)
راز نامگذارى اصحاب يمين:
1.اين گروه اهل يُمن و خير بوده، مسير حركت زندگيشان به سمت و سوى آن است[4]، بهطورى كه در آخرت نيز غرق در نور و بركتاند[5]: «نورُهُم يَسعى بَينَ أيدِيهِم و بِأيمـنِهِم» (تحريم/66،8; حديد/57،12) شايد به همين جهت، عرب به پرنده يا حيوانات وحشى كه هنگام پرواز و رَمكردن به سمت راست حركت كنند، به يُمن و خوبى تفألمىزند.[6] طبق روايت، هر دو دست پروردگار، يمين است كه كنايه از خير محض بودن خداست: «كلتا يديه تبارك و تعالى يمين».[7]2. عالم دو سمت دارد: سمت راست آن ملكوت اعلا و جايگاه ارواح نورانى و فرشتگان نويسنده نيكيها و بهشت موعود رستگاران: «اِنَّ كِتـبَ الاَبرارِ لَفى عِلّيّين» (مطفّفين/83،18) و سمت چپ آن، ملكوت اسفل و جايگاه اصحابشمال است (=>اصحابشمال) و چون اصحابيمين در ملكوت اعلا قرار دارند آنان را اصحابيمين ناميدهاند.[8]3. چون اصحاب يمين نامه عمل را با دستراست دريافت مىكنند به اين نام شناخته شدهاند، چنان كه قرآن نيز به صراحت اين مطلب را بيان كرده است: «فَمَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه» (اسراء/17،71)[9]
وجوه ديگرى نيز براى اين نامگذارى ذكر شده است; مانند قوىتر بودن سمت راست بدن از سمت چپ آن، يا شرافت و برترى سمت راست بر سمت چپ كه بر اساس آن در عرف، بزرگان را در سمت راست جاى مىدهند.[10]
شمار اصحاب يمين:
خداوند، در تقسيمبندى انسانها به گروههاى سهگانه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال)، شمار اصحاب يمين را جمع فراوانى از امّتهاى پيش از اسلام و جمع زيادى از امت اسلامى مىداند[11]: «ثُلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين * وثُلَّةٌ مِنَ الأخِرين» (واقعه/56، 39ـ40)، درحالىكه شمار سابقون را در امت اسلام، اندك و در امتهاى پيشين جمع فراوانى مىشمرد[12]: «ثُـلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين * و قَليلٌ مِنَ الأخِرين» (واقعه/56،13ـ14) جهت اين امر آن است كه انبيا(عليهم السلام)و اوصياى آنان كه از سابقان هستند، در امتهاى پيش از اسلام بودند.[13] برخى از مفسران گفتهاند: اولين و آخرين در آيات پيشگفته مربوط به امت اسلام است; يعنى سابقان صدر اسلام بيشتر از سابقان در زمانهاى بعدىاند; اما اصحاب يمين در صدر اسلام و پس از آن جمع فراوانى هستند. اين گروه از مفسران به روايتى از پيامبر اكرم تمسك جستهاند كه فرمود: هردو گروه اولين و آخرين از امت من هستند.[14] صدر المتألهين در توضيح روايت مىگويد: علّت اينكه سابقان صدر اسلام بيشتر از آخرالزمان هستند، نزديكى آنان به زمان وحى و امامان(عليهم السلام)است.[15]نشانههاى اصحابيمين دردنيا
1. آزادسازى بردگان:
اصحاب يمين كسانى هستند كه براى آزادسازى بردگان در دنيا اهتمام مىورزند[16]:«فَكُّرَقبَة» (بلد/90،13) درتفسير ديگرى از آيه، آنان انسانها را از بندگى شيطان و ارتكاب گناهان آزاد ساخته، به توبه و بازگشت به سوى خداوند راهنمايى مىكنند.[17] برخى گفتهاند: آنان خويشتن راباعمل به طاعات الهى از عذاب آخرت رهامىسازند.[18]2. اطعام گرسنگان:
اصحاب يمين به اطعام گرسنگان به ويژه در روزگار سختى عنايت خاص داشته و خويشاوندان يتيم و نيازمندان زمينگير را در اولويت قرار مىدهند[19]: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة * يَتيمـًا ذا مَقرَبَة * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة» (بلد/90،14ـ16) ذكر آزادسازى بندگان و اطعام گرسنگان در پى اقتحام در عقبه (عبور از گردنه) از قبيل ذكر خاص بعد از عام، به جهت اهميت آن است، زيرا عقبه استعاره از اعمال نيكى است كه براى آدمى دشوار باشد; اين استعاره، بر پايه تشبيه معقول به محسوس است[20]: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة * ومااَدركَ مَاالعَقَبَة * فَكُّ رَقَبَة». (بلد/90،11ـ13)3. ايمان و سفارش به صبر* و ترحّم:
اصحاب يمين در دنيا از مؤمنانى هستند كه بر ايمان پايدارى و يكديگر را به استقامت در انجامدادن تكاليف و ترحم به نيازمندان سفارش مىكنند[21]: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ وتَواصَوا بِالمَرحَمَه * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَه». (بلد/90، 17ـ18) در روايتى، اصحاب يمين اهل حِدّت معرفى شدهاند[22]; يعنى كسانى كه در مسائل دينى، ارادهاى پولادين دارند و اهل استقامت و پايدارى و در پى كارهاى خير هستند.[23] برخى معتقدند كه آزادسازى بندگان و اطعام نيازمندان، از مصاديق سفارش به ترحّم است كه به سبب اهميت آن، جداگانه ذكر شدهاست.[24]4. اعتدال و ميانهروى:
اصحاب يمين در زندگى دنيايى، از افراط و تفريط مىپرهيزند و همواره اهل اعتدال و ميانهروى هستند. بر اساس آيه 32 فاطر/ 35 بندگان دو گروهاند: ستمپيشگان و ميانهروان: «ثُمَّ اَورَثنَا الكِتـبَ الَّذينَ اصطَفَينا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ ومِنهُم مُقتَصِدٌ...». از سدّى، قتاده، مجاهد، ابنعباس و عكرمه نقل شده است كه گروه ميانهرو، همان اصحاب يمين هستند.[25]5. اطاعت از خاندان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و ارادت به آنان:
امام باقر(عليه السلام) در تفسير آيات 38ـ39 مدثّر/74:«كلُّ نَفس بِمَا كَسَبت رَهِينَةٌ * الاّأَصحـبَ اليَمينِ» فرموده است: به خدا سوگند! اصحاب يمين پيروان ما هستند.[26] در روايات ديگرى نيز كه در تفسير سه گروه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) وارد شده، آمده است كه اصحاب يمين به ولايت اهل بيت*(عليهم السلام)معتقدند.[27] در روايتى، امام كاظم(عليه السلام)امير مؤمنان(عليه السلام)را امامِ اصحاب يمين معرفى كرده است.[28] روايات فراوانى در تفسير «فَسَلـم لكَ مِن أَصحـبِ اليَمِين» (واقعه/56،91) آمده است كه اصحاب يمين شيعياناند و مراد آيه اين است كه تو (اىپيامبر) از ناحيه اصحاب يمين ايمن هستى و اينان آزارى به فرزندانت نمىرسانند[29]، چنانكه در تفسير آيه «كِتـبٌ مَرقُوم» (مطفّفين/ 83، 9) گفته شده است: نامه* عمل اصحاب يمين از محبت به محمد(صلى الله عليه وآله)و آلمحمد(عليهم السلام)لبريز است[30] و اين محبت از محبت آنان به اساس دين ناشى مىشود.سرنوشت اصحاب يمين
1. اصحاب يمين در هنگام مرگ*:
اصحاب يمين سعادتمندانى هستند كه هنگام جان دادن، بادرود وتحيّتهاى ربوبى و فرشتگان و مؤمنان مواجه مىشوند[31] و خداوند خطاب به آنان مىفرمايد: درود بر تو از برادران و دوستان با ايمان تو: «و أَمّا إِن كانَ مِن أَصحـبِ اليَمِين * فَسَلـمٌ لَكَ مِن أَصحـبِ اليَمين» (واقعه/56، 90 ـ91) برخى تقدير آيه را بهصورت «فسلام لك انك من اصحاباليمين» دانستهاند كه بر اساس آن معناى آيه چنين مىشود: سلام و درود بر تو كه به راستى از اصحاب يمين هستى و تو با اين سلام، از عذاب الهى در امانى.[32]ابنعباس در تفسير آيه 32 نحل/16: «اَلَّذينَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلـمٌ عَلَيكُمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون» مىگويد: اين سلام و بشارت مخصوص اصحاب يمين است; فرشتگان درحالىكه آنان را از دنيا به آخرت منتقل مىكنند بر آنان درود و تحيّت* مىفرستند و به آنها بشارت ورود به بهشت مىدهند.[33]
طبرسى مىگويد: هنگام جان دادن اصحاب يمين، رفتار فرشتگان مأمورِ استقبال و پذيرايى بهگونهاى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)خوشحال مىشود. وى آيه 91 واقعه/ 56 را خطاب به پيامبر دانسته، چنين معنا مىكند: آنچه را از سلامت و امنيّت براى اصحاب يمين خواهان بودى به چشم خود مشاهده خواهى كرد.[34]
2. حسابرسى آسان:
گروهى در قيامت و روز حسابرسى*، از ديدن نامه عمل خود ناراحت و پشيماناند; امّا اصحاب يمين درحالىكه نامه عمل را با دست راست دريافت كردهاند به آسانى حسابرسى مىشوند. سپس خوشحال و مسرور به سوى اهل خود باز مىگردند: «فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتـبَهُ بِيَمينِه * فَسَوفَ يُحاسَبُ حِسابـًا يَسِيرا * ويَنقَلِبُ اِلى اَهلِهِ مَسرورا». (انشقاق/84، 7ـ9) حساب يسير، يعنى حسابرسى بهگونهاى كه سختگيرى و نكته سنجى در آن نباشد، بهطورى كه از بديها به راحتى چشم پوشى و بر نيكيها پاداش داده شود.پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) دعا مىكرد: پروردگارا! مرا با حساب يسير حسابرسى كن: «اللّهمّ حاسبنى حساباً يسيراً». عايشه پرسيد: حساب يسير چگونه است؟ فرمود: به نامه عمل نگاه مىكنند و از آن رد مىشوند; يعنى فقط براى حسابرسى عرضه مىشود; ولى حسابرسى انجام نمىگيرد، زيرا اگر بهطور مختصر هم بررسى شود، هيچكس نجات نخواهد يافت.[35] در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پرسيده شد: چه كارى انجام دهيم تا مانند اصحاب يمين حساب آسان روزيمان شود؟ فرمود: بخشش به كسى كه محرومتان ساخته و ايجاد ارتباط با كسى كه رشته ارتباط خود را با شما قطع كرده و گذشت از كسى كه در حق شما ستم كرده است.[36]
اين نحوه حسابرسى به اصحاب يمين اختصاص دارد و ديگران در گرو كردار خويشاند: «كُلُّ نَفس بِماكَسَبت رَهِينَةٌ * اِلاّ اَصحـبَ اليَمِينِ». (مدثّر/ 74، 38ـ39) امام باقر(عليه السلام)فرمود: كسانى كه در گرو عمل خود نيستند، پيروان ما هستند[37] و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمودند: اصحاب يمينى كه در گرو اعمال خويش نيستند، فرزندان مؤمناناند، زيرا خداوند بر پدرانشان منّت گذاشته، از آنها چشم پوشى مىكند: «و الَّذِينَ ءَامَنوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُرِّيَّتُهُم بِإيمـن اَلحَقنا بِهِم ذُرِّيَّتَهُم» (طور/52،21)[38]
آيه 9 انشقاق/ 84 كه از بازگشت همراه با شادى اصحاب يمين به سوى اهل خود پس از حسابرسى خبر مىدهد، چنين تفسير شده است: وى به سبب خير و كرامتى كه ديده، خوشحال به سوى حورالعين* روانه مىشود و برخى گفتهاند: او شادمان به سوى همسر و فرزندان و خويشانش كه به بهشت رفتهاند، مىرود.[39] در سوره حاقّه حال فردى از اصحاب يمين چنين بيان شده است كه پس از حسابرسى آسان، از خوشحالى فرياد برمىآورد: اى اهل محشر! نامه عمل مرا بخوانيد. من در دنيا يقين داشتم كه روزى براى حسابرسى خواهم آمد، بدين جهت كارهاى ناروا نكردم و اكنون ببينيد كه جزخوبى در نامه عملم نيست[40]: «فَيَقولُ هاؤُمُ اقرَءوا كِتـبِيَه * اِنّى ظَنَنتُ اَنّى مُلـق حِسابِيَه». (حاقّه/69،19ـ20)
چون او مىداند كه جز خوبى در نامه عملش نيست، از اينكه كسى به آن بنگرد ناراحت نمىشود.[41] البتّه خداى متعالى فرموده است كه چنين گروهى زيانكار نخواهند بود، زيرا در آيات1ـ3 عصر/ 103 فرمود: همه انسانها در زياناند، جز مؤمنان صالحى كه يكديگر را به حق و پايدارى سفارش كنند و در سوره بلد فرمود: مؤمنان صالحى كه يكديگر را به پايدارى و رحمت سفارش مىكنند اصحاب يميناند: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ وتَواصَوا بِالمَرحَمَة * اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَة» (بلد/90، 17ـ18)
3. برخوردارى اصحاب يمين از نعمتهاى بهشتى:
پس از آنكه اصحاب يمين با سربلندى و خوشحالى حسابرسى شدند راهى جايگاه ابدى مىشوند تا از نعمتهاى الهى بهرهمند گردند. در آيات 21ـ24 حاقّه/69 كلياتى از بهرهمندى آنان بيان شده است، به اين صورت كه زندگى آنها در كمال خرسندى و رضايت، در بهشتى است كه ارزش و جايگاهى عالى دارد و ميوههاى درختانش در دسترس است، بهطورى كه حتى در حال استراحت هم مىتوان از آن تناول كرد. در آنجا به آنان خطاب مىشود: بخوريد و بياشاميد و بهطور كامل بهره ببريد. گوارايتان باد ميوههايىكهسراسر نفع و بدون زوايد است. اين پذيرايى، پاداش كردار نيك شماست كه در دنيا بدان همّت گماشته بوديد[42]: «فَهُوَ فى عيشَة راضِيَة * فى جَنَّة عالِيَة * قُطُوفُها دانِيَة * كُلوا واشرَبواهَنيـًا بِما اَسلَفتُم فِى الاَيّامِ الخالِيَة». (حاقّه/69،21ـ24)در سوره واقعه ابتدا اصحاب يمين با بهترين بيان وصف شدهاند: «فَاَصحـبُ المَيمَنةِ مَااَصحـبُ المَيمَنةِ» (واقعه/ 56، 8)، «وَأصحـبُ اليَمينِ مَا أَصحـبُ اليَمينِ» (واقعه/56، 27) تعبير «مَاأَصحـبُ اليَمِين» و «مَاأَصحـبُ المَيمَنة» بهترين وصفى است كه از آنان شده است، زيرا اين گونه تعابير در مواردى بهكار مىرود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد[43]; نيز در مقام بزرگداشت امر آنان و به شگفت آوردن شنونده از حال ايشان است.[44] سپس در ادامه همين آيات، نعمتهاى بهشتى كه اصحاب يمين از آن برخوردارند به تفصيل ذكر شده است:
الف. در سايه درختان سدرى هستند كه خار ندارد يا خار آنها كنده شده يا از فراوانى ميوه، خارى بر آنها نمودار نيست[45]: «فِى سِدرمَخضُود» (واقعه/56،28) برخى اين احتمال را بعيد ندانستهاند كه مقصود از سدر*، «سدرةالمنتهى*» باشد.[46]
ب. در سايه درخت موز يا درخت داراى سايه خنك يا منظرى زيبا يا داراى شكوفههايى خوشبو قرار دارند[47]: «و طَلح مَنضُود» (واقعه/56، 29)
ج. در سايههاى طولانى به سر مىبرند و هيچگاه آفتاب را نمىبينند[48]: «و ظِلّ مَمدُود». (واقعه/56،30) بر پايه روايتى در تفسير آيه، سايه درختان بهشتى به اندازهاى است كه سوارهاى در مدت 100 سال، به پايان آن نمىرسد. بر اساس روايتى ديگر، بهشت* هميشه مانند ساعات آغازين روز تابستان است و گرما و سرما ندارد.[49]
د. از آب و آبشارهايى برخوردارند كه شب و روز در مسير خود جارى است و بخار و مِه از آن بر نمىخيزد و براى استفادهاش هيچ رنج و تعبى را متحمّل نمىشوند[50]: «و مَاء مَسكُوب» (واقعه/56،31) برخى، «ظِلّ مَمدُود * و مَاء مَسكُوب» را به وجود منبسط تأويل كردهاند[51] و آن، وجود واحد امكانى است كه از خداى متعالى صادر و بر همه ماهيات امكانى گسترده شده است و تحقق همه آنهابه واسطه اوست.[52]
هـ. از ميوههاى گوناگون وفراوانى برخوردارند[53]: «و فـكِهَة كَثِيرَة» (واقعه/ 56، 32) كه مانند ميوههاى دنيا فصلى نيست و براى مصرف، نيازى به پرداخت وجه يا رخصتطلبى ندارند: «لاَمَقطوعَة و لاَمَمنوعَة». (واقعه/56،33)
برخى اتصاف فاكهه به «كَثِيرَة» را از اين جهت دانستهاند كه بهشتِ اصحاب يمين، داراى صورت و مقدار است; ولى چون عالم مقرّبان، عالم وحدت و جمعيّت است، فاكهه ايشان بهجاى وصف به كثرت، وابسته به خواست آنان معرفى شده است[54]: «و فَـكِهَة مِمّا يَتَخيّرُون» (واقعه/56،20)
و. داراى ساختمانهاى بلند و چند طبقه يا زنانى سرو قامت، در نهايت كمال معنوى و جمال ظاهرىاند[55]:«و فُرُش مَرفُوعَة»، (واقعه/56،34) زنان بهشتى هرگز دچار پيرى نشده و زيبايى خود را از دست ندهند[56]: «اِنّا اَنشَأنـهُنَّ اِنشاء» (واقعه/56،35) و همواره باكرهاند: «فَجَعلنـهُنّ اَبكاراً» (واقعه/56،36) اين زنان، عاشق همسران خويشاند و همه سعى و تلاش خود را در رسيدگى به همسر و انس با وى صرف مىكنند و همسال مردان خود هستند[57]: «عُرُباً اَتراباً» (واقعه/56،37) برخى «اَنشأنـهُنّ اِنشَاء» را به معناى ايجاد بدون مادّه و ولادت دانستهاند، زيرا همه امور آخرت بدون مادّه و استعداد و حركت، انشا مىشوند.[58]
گفتوگوى اصحاب يمين با گنهكاران در آخرت:
اصحاب يمين در آخرت با توبيخ از گنهكاران مىپرسند: چرا جهنمى شديد[59]:«فِى جَنّـت يَتَساءَلونَ * عَنِ المُجرِمينَ * مَاسَلَكَكُم فِى سَقرَ». (مدثّر/74،40ـ42) آنان پاسخ مىدهند كه ما از نمازگزاران نبوديم، از مساكين دستگيرى نمىكرديم، با گمراهان در سخنان و تحليلهاى باطل غور مىكرديم و به روز آخرت ايمان نداشتيم: «قالوا لَمنَكُ مِنَ المُصَلّين * و لَمنَكُ نُطعِمُ المِسكين * و كُنّا نَخوضُ مَعَ الخائِضين * و كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِالدّين». (مدثّر/74، 43ـ46)برخى اين پرسش و پاسخ را گفتوگويى بين خود اصحاب يمين درباره جهنميان مىدانند.[60]
منابع
بحارالانوار; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; تفسير التحرير و التنوير; التفسير الكبير; تفسير القرآن العظيم، صدرالمتالهين; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; شرح منظومه، سبزوارى; الكافى; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى غريبالحديث والاثر; وسائلالشيعه.فتاح آقازاده و بخش فلسفه و كلام
[1]. مقاييس اللغه، ج6، ص158; ترتيب العين، ج3، ص2000; المصباح، ص682; التحقيق، ج14، ص270، «يمن».
[2]. التحقيق، ج14، ص270، «يمن».
[3]. التفسير الكبير، ج27، ص143.
[4]. مجمع البيان، ج10، ص591.
[5]. التفسير الكبير، ج27، ص142.
[6]. التفسير الكبير، ج27، ص142.
[7]. الكافى، ج2، ص126.
[8]. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص22; بحارالانوار، ج64، ص128.
[9]. مجمع البيان، ج9، ص324; التفسير الكبير، ج27، ص142; تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص21.
[10]. التفسير الكبير، ج27، ص143.
[11]. مجمعالبيان، ج9، ص331; الميزان، ج19، ص124.
[12]. الميزان، ج19، ص121.
[13]. مجمع البيان ج9، ص325.
[14]. الدرالمنثور، ج8، ص19.
[15]. تفسير صدر المتالهين، ج7، ص28.
[16]. مجمع البيان، ج10، ص750; الميزان، ج20، ص293.
[17]. مجمع البيان، ج10، ص750; الميزان، ج20، ص293.
[18]. مجمع البيان، ج10، ص750; الميزان، ج20، ص293.
[19]. مجمع البيان، ج10، ص750; الميزان، ج20، ص293.
[20]. التحرير والتنوير، ج3، ص357; التفسير الكبير، ج31، ص185.
[21]. مجمع البيان، ج10، ص751.
[22]. بحار الانوار، ج5، ص241.
[23]. النهايه، ج1، ص352.
[24]. الميزان، ج20، ص293.
[25]. جامع البيان، مج12، ج22، ص161ـ163; مجمعالبيان، ج8، ص639.
[26]. بحارالانوار، ج24، ص8.
[27]. همان، ص4.
[28]. وسائل الشيعه، ج5، ص82.
[29]. بحارالانوار، ج24، ص1.
[30]. همان، ص3.
[31]. جامع البيان، مج8، ج14، ص136; مجمعالبيان، ج9، ص344; تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص128ـ129.
[32]. مجمع البيان، ج9، ص344.
[33]. جامعالبيان، مج8، ج14، ص136.
[34]. مجمعالبيان، ج9، ص344.
[35]. جامعالبيان، مج15، ج30، ص145.
[36]. مجمعالبيان، ج10، ص699.
[37]. بحارالانوار، ج7، ص192.
[38]. همان، ج24، ص326.
[39]. مجمعالبيان، ج10، ص699.
[40]. مجمعالبيان، ج10، ص699.
[41]. همان، ص520.
[42]. مجمعالبيان، ج10، ص520ـ521.
[43]. التفسير الكبير، ج10، ص388.
[44]. الميزان، ج19، ص123.
[45]. مجمعالبيان، ج9، ص329; الميزان، ج19، ص123.
[46]. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص47.
[47]. مجمعالبيان، ج9، ص329; الميزان، ج19، ص123.
[48]. الميزان، ج19، ص123.
[49]. مجمعالبيان، ج9، ص330.
[50]. مجمعالبيان، ج9، ص330.
[51]. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص49.
[52]. همان; الميزان، ج19، ص123.
[53]. مجمع البيان، ج9، ص330.
[54]. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص50.
[55]. مجمعالبيان، ج9، ص330.
[56]. الميزان، ج19، ص124.
[57]. مجمعالبيان، ج9، ص331.
[58]. تفسير صدرالمتالهين، ج7، ص54.
[59]. مجمع البيان، ج10، ص591.
[60]. مجمع البيان، ج10، ص591.