اِستعانت

پدیدآورمحمدحسن ناصحی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 3

تاریخ انتشار1388/01/31

منبع مقاله

share 4184 بازدید

اِستعانت: كمك خواستن از خداوند

واژه استعانت، مصدر باب استفعال از ريشه «ع‌ـ‌و‌ـ‌ن» در لغت به معناى كمك و پشتيبانى خواستن است.[1] حقيقتِ استعانت، كمك خواستن شخص از خدا براى دريافت قدرت وتوان بر انجام دادن كار، يا براى سهولت انجام دادن آن است، به‌گونه‌اى كه از همنوعان وى نيز كمكى ساخته نيست.[2] كارها (در مقايسه با يكديگر) برخى مهم و برخى غير مهمّ به نظر مى‌آيند و استعانت، همه امور مهم و غير مهم را دربرمى‌گيرد. برخى مصداق كامل و روشن استعانت را امور مهم و حوادث بزرگ دانسته‌اند.[3] استعانت راستين در صورتى تحقق مى‌يابد كه شخص، در هر رخدادى متوجه خدا باشد و فقط از او استعانت بجويد و به استعانت زبانى بسنده‌نكند[4]، چنان كه يكى از اسماى الهى «مستعان»[5] و به معناى كسى است كه از او مى‌توان كمك گرفت.
مفهوم استعانت در قرآن كريم در قالب «نستعين» (حمد/1،5)، «استعينوا» (بقره/2، 45، 153)، «المستعان» (يوسف/12، 18) «تعاونوا» (مائده/5، 2) و «فأعينونى» (كهف/18، 95) آمده‌است. واژه نصرت (آل‌عمران/3،52) نيز با‌اندك اختلافى مفهوم عون را مى‌رساند. از‌مضمون برخى آيات نيز كه در آن وسيله جويى (مائده/5،53) و درخواست موسى(عليه السلام) براى همكارى هارون از خداوند (طه /20،29) و كمك‌خواستن لوط(عليه السلام) از قوم خويش (هود/11، 78) مطرح شده، مفهوم استعانت نيز استفاده‌مى‌شود.

انحصار استعانت از خدا:

اكثر قريب به اتفاق‌مفسران، انحصار استعانت از خداى متعالى را از آيه 5 سوره حمد استفاده كرده‌اند: «إِيّاكَ نستعين» ، زيرا تقديم ضمير مفعولى «إيّاكَ» بر فعل، بيان‌كننده انحصار استعانت از خداى سبحان است.[6] عده‌اى تقديم ضمير را براى اهتمام و احترام به ياد و نام خداوند دانسته‌اند.[7] برخى معتقدند از آيه «واللّهُ المُستَعانُ عَلى ما تَصِفون» (يوسف/12،18) نيز انحصار يارى جويى از خداوند استفاده مى‌شود.[8] البته بعضى مفسران نيز اصل انحصار استعانت را پذيرفته‌اند; امّا آن را «ادّعايى» مى‌دانند; نه‌«حقيقى»; بدين معنا كه انسان فقط در امور مهم از خدا كمك مى‌جويد و مددجويى وى در امور عادى زندگى ناديده گرفته مى‌شود و از روى ادعّا و مبالغه، استعانت را به خدا منحصر مى‌داند.[9]
راز انحصار حقيقى استعانت از خدا، به صورتهاى گوناگونى قابل ذكر است:
1. كسى كه از توحيد* افعالى آگاه است و نظام وجود را صورت فاعليت خدا مى‌بيند و انحصار تأثيرگذارى حقيقى را در خدا، با برهان يا به‌صورت مشاهده مى‌يابد، حصر استعانت را نيز حصر حقيقى و‌كمك ديگر موجودات را مظهر يارى‌رساندن خدا‌مى‌داند.[10]
2. اسماى حسناى الهى يعنى «اللّه» «رَبّ العالمين» «الرّحمن» «الرّحيم» و «مالِكِ يَوم الدّين» كه قبل از آيه «إِيّاكَ نَعبُدُ و إِيّاكَ نَستَعِين» آمده، هر يك حد وسط برهان حصر استعانت از او نيز خواهد بود; مثلا با استفاده از اسم «اللّه» اين گونه استدلال مى‌شود كه ذات اقدس خداوند، در بردارنده انحصارى همه كمالات وجودى و يگانه مستعان سراسر عالم هستى است، بنابراين، فقط از وى بايد مدد جست.[11]
3. حدوث و استمرار قدرت انسان بر هر كارى، از جانب خداست، ازاين‌رو هر كارى كه از انسان صادر مى‌شود به خدا نسبت دارد، در عين اينكه به‌انسان منسوب است و معناى حصر حقيقى استعانت از خدا، همين است.[12]
4. بر اساس دلايل عقلى و نقلى، اطاعت و ترك گناه، فقط با خواست و قدرت الهى امكان‌پذير است، و اراده و كوشش بندگان، به تنهايى آن‌را فراهم نمى‌سازد، پس تنها بايد از خدا يارى طلبيد.[13]
5. به ثمر رسيدن كار انسان در گرو فراهم‌شدن اسباب و رفع موانع مناسب با آن است كه خداوند ما را به آن توان بخشيده; ولى از آنجا كه بعضى از اين اسباب و موانع در محدوده آگاهى‌بشر نيست، بلكه فقط در اختيار خداست و فقط او از آن آگاه است، فرموده كه فقط از او كمك‌بجوييم.[14]

استعانت از وسايل:

ظاهر، بلكه صريح آيات قرآن، بر روا بودن يارى جستن از غير خدا دلالت دارد، بلكه در بعضى آيات، به كمك گرفتن از غير خدا امر شده: «وابتَغوا إِليهِ الوَسيلَة...» (مائده/5،35) و به مؤمنان مى‌فرمايد: از شكيبايى و نماز* يارى جوييد: «يأَيّهَا الَّذينَ ءَامَنوا استَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ» (بقره/2،153) و در برخى ديگر، اين كار به پيامبران و غير ايشان نسبت داده شده است، چنان‌كه موسى همكارى برادر خويش هارون را از خداوند درخواست مى‌كند:«واجعَل لِى وَزيرًا مِن أَهلِى * هرونَ أخِى» (طه/20،29) و خداوند نيز به‌اجابت آن، وعده مى‌دهد:«سَنشُدُّ عَضُدكَ بِأخيكَ» (قصص/28،35) هنگامى‌كه عيسى(عليه السلام)كفر بنى‌اسرائيل را دريافت [و فهميد كه قصد كشتن او را دارند]گفت: ياران من در راه خدا چه كسانى‌اند: «فَلمّا أَحسَّ عيسى مِنهم الكُفرَ قالَ مَن أَنصارى إِلى اللّه» (آل‌عمران/‌3،‌52) حضرت لوط نيز از قوم خود كمك خواست: «أَليسَ مِنكُم رَجلٌ رَشيدٌ» (هود/11،78) ذوالقرنين نيز گفت: مرا با نيرويى يارى كنيد تا ميان شما و آنها سدّى استوار قرار دهم: «فَأَعينونِى بِقُوّة أَجعَل بَينكُم و بَينهُم رَدماً» (كهف/18، 95) و در آيه‌اى نيز خداوند مى‌فرمايد: [اگر مسلمانانى كه موفق به هجرت نشده‌اند] از شما در راه دين يارى خواستند، آنان را يارى كنيد: «و إِن استَنصَروكُم فِى‌الدّينِ فَعليكُم‌النَّصرُ» (انفال/8‌،‌72)
برخى در جواز استعانت از غير خدا، به آيه «تَعاوَنوا عَلى‌البِرّ والتَّقوى» (مائده/ 5، 2) نيز استناد كرده‌اند[15]، پس يارى خواستن از وسايل نه تنها جايز بلكه طبق آيه 153 بقره/2 لازم است، افزون بر اين، ضرورت اقتضا دارد كه انسانها در امور زندگى از يكديگر يارى بجويند و شيوه هميشگى مسلمانان و غيرمسلمانان نيز همين بوده است.[16]برخى مفسران، در ذيل آيات 28‌ـ‌30 آل‌عمران/3 آورده‌اند كه بيشتر مذاهب چهارگانه اهل سنت،يارى طلبيدن از كفّار را براى مبارزه با گروه ديگرى از كافران، جايز دانسته‌اند. دليل آنها، رواياتى است كه صحيح مسلم در زمينه يارى گرفتن پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) از صفوان‌بن‌اميّه در جنگ حُنين و كمك قبيله خُزاعه به حضرت در فتح مكه و استعانت آن بزرگوار از يهود «بنى قَيْنُقاع» و همكارى مشركى به نام «قُزمان» در جنگ اُحد، نقل كرده است.[17] علاّمه حلى نيز در جواز كمك‌گرفتن از اهل ذمّه در جنگ با كافران حربى، به بعضى از موارد پيشين استشهاد كرده است[18]، چنان‌كه صاحب‌جواهر نيز در استعانت از اهل ذمّه در برابر شورشيان داخلىِ حكومت اسلامى، چنين‌نظرى دارد.[19]
مفسران براى جمع ميان آياتى كه استعانت را به يارى جستن از خدا منحصر مى‌داند و آياتى كه به استعانت از غير خدا فرمان داده يا آن را تجويز كرده است، راههايى را ذكر كرده‌اند:
1. چون نظام هستى، صورت فاعليت حق‌تعالى است[20] و همه جهان را رب العالمين اداره مى‌كند، هيچ چيزى در جهان، مؤثّر و مستقل وبى‌نياز از خدا نيست و همه فاعلها، از شئون و درجات فاعليت خداى سبحان هستند و كارهايشان همه از اوصاف فعلى خداست كه از «مقامِ فعل» او انتزاع مى‌شود، به همين جهت، كمك دهى ساير موجودات، جلوه و صورت يارى‌بخشيدن پروردگار است و هيچ يارى‌كننده‌اى در يارى دادن خود استقلال ندارد و استعانت از هر چيزى، استعانت از وجه خدا و فيض اوست; نه غير آن، بنابراين، يارى خواستن از غير حق با حصر حقيقى استعانت در وى منافاتى ندارد.[21]
2. چون امر به استعانت از غير خدا، از جانب خدا صادر شده، هيچ منافاتى با حصر استعانت از خدا ندارد.[22] با توجه به اينكه اشتغال به مناجات با خدا از راه نماز و پيشه كردن صبر كه خدا بدانها امر كرده، از مصاديق استعانت از خداى‌سبحان است; نه يارى خواستن از غير‌خدا[23]، افزون بر اين، قدرت مستعان بر انجام‌دادن و ادامه هر كارى، از قدرت خدا ناشى مى‌شود، پس ريشه كمك‌خواستن از غير خدا و يارى بخشيدن او به خدا باز‌مى‌گردد.[24]

استعانت از خدا و توسل به اوليا(عليهم السلام):

توسل به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت حضرت در اظهار نياز به آنان نيز هيچ منافاتى با حصر استعانت از خدا نداشته، شائبه‌اى از شرك در آن نيست، زيرا حقيقت توسّل، تمسّك به گوهرهاى گرانسنگ معنوى، يعنى شخصيتهايى است كه نزد خدا وجاهت دارند و خدا به آنان قدرت برآوردن حاجات انسانها را عنايت كرده است، تا‌به‌اذن خدا حاجت انسان را برآورده سازند، پس شخص متوسل، آنان را واسطه بين خود و خدا قرار مى‌دهد; نه اينكه از آنها به‌صورت مستقل حاجت بطلبد، افزون بر اينها، خدا در قرآن نيز به‌اين‌گونه استعانت و واسطه قرار دادن فرمان‌داده و آن را تأييد كرده است:«و‌ابتَغوا إِليهِ الوَسيلَة‌...». (مائده/5،35) در آيات 98‌ـ‌99 يوسف/12 نيز درخواست فرزندان يعقوب(عليه السلام)را از‌پدر جهت آمرزش‌طلبى از خدا ذكر و تأييد كرده‌است.
به گفته شافعى اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)وسيله تقرب به خدا هستند[25]، بنابراين، توسل و نيز طلب شفاعت از اولياى خدا با عبادت بتها از ناحيه مشركان، متفاوت است، زيرا آنان حاجاتشان را مستقلا از بتها مى‌خواستند.[26]

مراتب استعانت:

 همان‌گونه كه عبادت درجات گوناگونى دارد و به عبادت بردگان، تاجران و عاشقان تقسيم مى‌شود، استعانت نيز درجات و مراتبى دارد; نازل‌ترين مرتبه آن اين است كه انسان ابتدا خود را ديده، مى‌گويد: من از خدا يارى مى‌طلبم. اگر كارى را خود انسان انجام دهد، و كمبودش را ديگرى جبران و ترميم كند، ديگرى ناصر، معاون و شفيع اوست و كار با نصرت و معاونت و شفاعت انجام گرفته است; نه با ولايت; ولى اگر انسان، خود را صاحب هيچ سهمى نداند و همه شئون خود را به خدا بسپارد، تحت ولايت خداست:«اللّه وَلىُّ الَّذين ءامَنوا». (بقره/2،257) درجات استعانت با مراتب عبادت به هم پيوسته است و به هر ميزان كه عابد در عبادت، موحّد و در توحيد، صادق باشد، استعانتش نيز ظريف‌تر خواهد بود; اگر عبادت به مرحله عالى راه يافت، استعانت نيز به مرحله ولايت مى‌رسد و در استعانت مولّى عليه از ولىّ، عون كامل از آنِ ولىّ است كه بر همه شئون مولّى عليه اشراف دارد.[27]

عموميت استعانت:

 برخلاف پندار برخى مفسران[28]، استعانت از خداى سبحان، به عبادتش منحصر نيست. گرچه مددخواهى از او بلافاصله بعد از حصر عبادت آمده است: «اِيّاكَ نَعبدُ و إِيّاكَ نَستعين»;  ليكن دلالتى بر خصوص يارى جستن از خدا در عبادت او ندارد، بلكه منظور، انحصاركمك گرفتن از خدا در مطلق امور است و اين عموميت را، افزون بر آيه 5 سوره حمد از آيات 45‌و 153 بقره/2 نيز مى‌توان استفاده كرد، زيرا در هيچ يك از اين دو آيه، متعلق استعانت بيان نشده‌است.[29]

استعانت از نماز و روزه:

به گفته بيشتر مفسران در ذيل آيه «واستَعينُوا بِالصَّبرِ والصَّلـوة» (بقره/2، 45) مقصود از «صلوة» نماز[30]، و به گفته برخى، دعا يا صلوات است[31]، و «صبر»* مفهوم «پايدارى» دارد و گويا تفسير آن در برخى روايات به «روزه»، از باب بيان مصداق باشد.[32] ويژگيهاى بى‌همتاى صبر و نماز در زمينه‌هاى فردى و اجتماعى و مادّى و معنوى، باعث شده تا بر استعانت از اين دو تأكيد شود، زيرا پناه بردن به درگاه عبوديت الهى در نماز، روح ايمان را در بنده بيدار و او را متوجه اين حقيقت مى‌سازد كه به رشته‌اى ناگسستنى چنگ زده است. نيز صبر بر گرفتارى، و صبر بر طاعت در برابر معصيت، هر مصيبت بزرگ را كوچك مى‌كند و زمينه‌ساز تسليم بنده، در برابرخدا مى‌شود. بر پايه رواياتى، هرگاه كار بر رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله) سخت و از چيزى اندوهناك مى‌شد، به نماز پناه مى‌برد.[33] در روايات، تأكيد شده كه هنگام شدايد و سختيها روزه گرفته، نماز بخوانيد.[34] فقيهان نيز با استناد به همين روايات، بر استحباب نمازهاى مخصوص، هنگام بروز حوادث دشوار فتوا داده‌اند.[35]

منابع

البحرالمحيط فى‌التفسير; التبيان فى تفسير القرآن; تسنيم تفسير قرآن كريم; تفسير التحرير و التنوير; تفسير سوره حمد; تفسيرالصافى; تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين; تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى; التفسيرالكاشف; التفسير الكبير; تفسير المراغى; تفسير‌المنار; التفسير المنسوب الى الامام العسكرى(عليه السلام); تفسير من وحى القرآن; التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج; تفسير نور; جامع البيان عن تأويل آى‌القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام; شرح منظومه، سبزوارى; الصواعق المحرقه; الكشاف; كشف‌الارتياب; مجمع البيان فى تفسير القرآن; مفردات الفاظ القرآن; منتهى المطلب; الميزان فى تفسيرالقرآن; وسائل‌الشيعه; ينابيع‌الموده.
محمد حسن ناصحى



[1]. مفردات، ص‌598، «عون».
[2]. تفسير المنار، ج‌1، ص‌58; تفسير مراغى، ج‌1، ص‌34; التحرير‌و‌التنوير، ج‌1، ص‌184.
[3]. الميزان، ج‌1، ص‌152.
[4]. شرح‌منظومه، ص350; تسنيم، ج1، ص446‌ـ‌447.
[5]. الميزان، ج‌8، ص‌358.
[6]. تفسير المنار، ج‌1، ص‌62; الميزان، ج‌1، ص‌25; من وحى‌القرآن، ج‌1، ص‌54.
[7]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌102; البحرالمحيط، ج‌1، ص‌42; تفسير‌صدرالمتألهين، ج‌1، ص‌91‌ـ‌92.
[8]. التفسير الكبير، ج‌18، ص‌105; الميزان، ج‌11، ص‌106; تسنيم، ج‌1، ص‌444.
[9]. تفسير المنار، ج‌1، ص‌59; تفسير مراغى، ج‌1، ص‌34; التحرير والتنوير، ج‌1، ص‌185‌ـ‌186.
[10]. تفسير سوره حمد، ص‌59‌ـ‌65.
[11]. تسنيم، ج‌1، ص‌417‌ـ‌418.
[12]. من وحى القرآن، ج‌1، ص‌69.
[13]. التفسير الكبير، ج‌1، ص‌253.
[14]. تفسير المنار، ج‌1، ص‌58‌ـ‌59; تفسير مراغى، ج‌1، ص‌33‌ـ‌34.
[15]. التحرير و التنوير، ج‌1، ص‌186.
[16]. تفسير سيد مصطفى خمينى، ج‌1، ص‌414.
[17]. المنير، ج‌3، ص‌203; الكاشف، ج‌2، ص40.
[18]. منتهى المطلب، ج2، ص‌906، 986; الكاشف، ج2، ص40.
[19]. جواهرالكلام، ج‌21، ص‌346.
[20]. تفسير سوره حمد، ص‌60.
[21]. تسنيم، ج‌1، ص‌444‌ـ‌445.
[22]. تفسير نور، ج‌1، ص‌121.
[23]. تفسير سيد مصطفى خمينى، ج‌1، ص‌413.
[24]. من وحى القرآن، ج‌1، ص‌71‌ـ‌72.
[25]. الصواعق‌المحرقه، ص‌88; ينابيع الموده، ج‌2، ص‌468.
[26]. كشف الارتياب، ص‌282‌ـ‌283.
[27]. تسنيم، ج‌1، ص‌448‌ـ‌449.
[28]. الكشاف، ج‌1، ص‌15.
[29]. تفسير المنار، ج‌2، ص‌33; تفسير سوره حمد، ص‌64‌ـ‌65.
[30]. جامع البيان، مج1، ج‌1، ص‌153، 370; التبيان، ج‌1، ص‌202; مجمع البيان، ج‌1، ص‌217.
[31]. الصافى، ج‌1، ص‌126; تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص‌238.
[32]. جامع البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌370; مجمع البيان، ج‌1، ص‌217.
[33]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌371; التبيان، ج‌1، ص‌202; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌217.
[34]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌371; التبيان، ج‌1، ص‌202; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌217.
[35]. وسائل الشيعه، ج‌8، ص‌1‌ـ‌180; جواهرالكلام، ج‌12، ص189.

مقالات مشابه

مؤلفه‌های مؤثر در مثبت‌اندیشی با تکیه بر داستان حضرت یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحبیب‌الله حلیمی جلودار, مصطفی رضازاده بلوری

اصل رحمت در حکمرانی از منظر قرآن

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهمحمد جواد ارسطا, سیداحمد حبیب‌نژاد

عواطف مثبت، آثار و راهکارهای تقویت آن در سورۀ یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهاحمد صادقیان, محمد شریفی, علی محمد میرجلیلی, بی‌بی‌رقیه مصدقی

معناشناسی «قول حسن» در قرآن کریم

نام نشریهتفسیر‌پژوهی

نام نویسندهحبیب فرخی‌نیا

نگرش قرآنی بر سیره اخلاقی امام حسین(ع) و جایگاه آن در سبک زندگی اسلامی

نام نشریهمعارف حسینی

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, سیده‌کوثر موسوی

تبيين مقام رضا در قرآن كريم

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسیدجلیل انصار محمدی

اسلوب‌های قرآن در بیان هنجارهای اخلاقی

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدعلی‌اکبر حسینی

الگوی اخلاقی قرآن در برخورد با انحراف‌های اخلاقی (با تأکید بر دورة جوانی)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمد جواد فلاح, مبشره نصیری سوادکوهی