اِستغفار: آمرزش خواهى
مفهوم آمرزش خواهى 68 بار در قرآن آمدهاست: 43 مورد از آن در هيئتهاى گوناگون باب استفعال، 17 مورد در قالب «إغفر» ، سه مورد به صيغه «يغفر» ، دو مورد «تغفر» و يك بار بهصورت «مغفرة» بهكار رفته است.[1] در دو آيه نيز فرمان استغفار با واژه «حِطَّة» آمده و نقل شدهاست كه خداوند به بنى*اسرائيل فرمان استغفار داد تا مشمول مغفرت الهى قرار گيرند. (بقره/ 2، 58; اعراف/ 7، 161)واژه استغفار به معناى درخواست مغفرت[2] از ريشه «غـفـر» در لغت به معناى پوشش است[3]، چنان كه گفته مىشود: «اصبغ ثوبك بالسواد فهوأغفر لوسخه = لباست را رنگ سياه كن تا در برابر چرك پوشانندهتر باشد».[4] به كلاهخود نيز از آن جهت كه سر را از آسيبها مىپوشاند، مِغفَر مىگويند[5] و پارچهاى را كه بهصورت آستر، يك سوى لباس را پوشش مىدهد، غَفَر مىنامند.[6]
استغفار در اصطلاح، به معناى درخواست زبانى يا عملى[7] آمرزش[8] و پوشش گناه*[9] از پيشگاه خداوند، و هدف از آن درخواست مصونيّت از آثار بد گناه و عذاب الهى است.[10] كيفيّت پوشاندن گناه از بحث استغفار خارج است و از جمله افعال الهى به شمار مىرود و از آن تحت عناوين غفران، عفو، تكفير* سيّئه و تبديل آن به حسنه بحث مىشود. برخى، واژه استغفار در آياتى از قرآن را به ايمان[11]، اسلام[12] يا گزاردن نماز[13] تفسير كردهاند كه به مصاديق استغفار در مقام عمل اشاره دارند. درشريعت اسلامى، استغفار بهصورت بهترين عبادت و دعا*مطرح، و فراوانى انجام دادن آن توصيه شده و شاخصترين تعبير از آن، با جمله «استغفرالله»است.[14]
تفاوت استغفار و توبه:
فرمان توبه* پس از امر به استغفار در آيات 3، 52 و 90 هود/11:«واَنِاستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ» به دو دليل، نشان دهنده مغايرت مفهوم استغفار و توبه است: 1. عطف توبه بر استغفار با كلمه «ثمّ» كه فاصله و ترتيب را مىرساند. 2. اصل در كلام هر گويندهاى تأسيس و اراده معناى جديد است. درباره مغايرت استغفار با توبه، وجوهى گفته شده كه مىتوان آنها را در دو وجه خلاصه كرد: 1.استغفار، آمرزش خواهى از گناهان براى پيراستن روح از آلودگيها و نابودى باورها و اعمالى، مانند شرك و معصيت است و توبه، اقدام براى آراستن روح به صفات پسنديده، مانند توحيد و ايمان و امتثال فرمانهاى الهى است، در نتيجه استغفار، طلب آمرزش; ولى توبه بازگشت به خدا در مقام عمل است.[15]2. منظور از استغفار، درخواست آمرزش از گناهان پيشين، و مقصود از توبه، پشيمانى و بازگشت به خدا درباره گناهانى است كه امكان دارد در آينده واقع شود.[16]
با توجّه به تفاوت معناى توبه و استغفار، توبه بهصورت مكمّل استغفار در جهت رسيدن به هدف آن، يعنى آمرزش مطرح است.[17]عدهاى در تفاوت ميان استغفار و توبه به تفاوت متعلّق آن دو اشاره كرده و استغفار را به گناهان كوچك، و توبه را به گناهان بزرگ مربوط دانستهاند.[18] در يك آيه، استغفار پس از توبه آمده و برآن عطف شده است: «اَفَلا يَتوبونَ اِلَى اللّهِ ويَستَغفِرونَهُ» (مائده/5،74); امّا چون عطف در اين آيه با «واو» كه براى جمع است صورت پذيرفته، با مغايرت استغفار و توبه منافاتى ندارد. برخى امر به توبه پس از استغفار را در آيات سوره هود، تأكيد همان امر اوّل و «ثمّ» را به معناى واو دانستهاند.[19] برخى نيز معتقدند چنانچه در موردى استغفار به تنهايى بهكار رفته باشد، معناى توبه را نيز دربردارد.[20]
اهمّيت استغفار:
اهمّيت استغفار از جهات گوناگونى قابل تبيين است: 1.پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ديگر پيامبران به استغفار سفارش كرده و عموم مردم بدان فرمان داده شدهاند، چنان كه 8آيه، به آمرزش خواهى ترغيب عمومى كرده و نزديك به 30 آيه، از استغفار پيامبران سخن به ميان آورده و 5 آيه نيز شخص رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) را به آن مأمور كرده است.[21] 2.فرشتگان براى مؤمنان (غافر/40، 7) و اهل زمين استغفار مىكنند. (شورى/42،5) 3.درخواست آمرزش گناه، صفت پرهيزكاران معرّفى شده است[22]: «...لِلَّذينَ اتَّقَوا ... * اَلَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا اِنَّنا ءامَنّا فَاغفِرلَنا». (آلعمران/3،15ـ16)آثار استغفار: استغفار آثار مهم معنوى و مادّى را در پى دارد; مانند:
1. پيشگيرى از عذاب الهى:
براساس آيه33 انفال/8 تا زمانى كه مردم اهل استغفار باشند، خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد: «...وماكانَاللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم يَستَغفِرون». ابتداى آيه ياد شده، به عامل ديگر پيشگيرى از عذاب، يعنى وجود رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در ميان مردم اشاره دارد. مفسّران درباره اين آيه، شأن نزولهاى خاص و احتمالات گوناگونى ذكر كردهاند; ولى آيه، اين قانون كلّى را دربردارد كه وجود رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در ميان مردم و استغفار مردم، هر دو عامل امنيّت آنان در برابر بلاهاى سخت و سنگين و مجازاتهاى دردناك طبيعى و غير طبيعى، همانند سيل، زلزله و جنگهاى ويرانگر است.[23] حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام)مىفرمايد: در روى زمين، دو ابزار امنيّت از عذاب الهى وجود داشت: يكى از آن دو وجود پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بود كه با رحلت آن حضرت برداشته شد; ولى ديگرى كه استغفار است، همواره براى همگان وجود دارد، پس بدان تمسّك جوييد. آنگاه آيه پيشين را تلاوتكردند.[24]2. آمرزش گناهان:
در آيه 10 نوح/ 71 در پى فرمان حضرت نوح(عليه السلام) به استغفار، صفت بسيار بخشنده بودن خداوند مطرح شده است: «فَقُلتُ استَغفِروا رَبَّكُم اِنَّهُ كانَ غَفّارا». وصف غفّار، همانند اوصاف غفور، رحيم (نساء/4،110) و ودود (هود/11،90) ... به وعده مهم و بشارت بزرگ الهى به آمرزش گناهان و نزول رحمت بر بندگان اشاره دارد.[25] در روايتى استغفار از گناه، عامل زدودهشدن زنگارهاى گناه از روح انسان و بخشيدن جلاى معنوى به روح، دانسته شدهاست.[26]3. افزايش روزى:
آيات 11ـ12 نوح/71 به نجات از خشكسالى با آمدن بارانهاى فراوان، رفع فقر و تنگدستى و زياد شدن درآمد و روزى اشاره دارد: «يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيكُم مِدرارا * ويُمدِدكُم بِاَمول...».4. ازدياد فرزندان:
بر اساس آيه 12 نوح/71 رفع مشكل بىفرزندى، يا ازدياد فرزندان از آثار استغفار شمرده شده است: «ويُمدِدكُم بِاَمول وبَنينَ...».5. رفاه و عمر طولانى:
استغفار واقعى عامل دستيابى انسان به زندگى خوب و زيباى توأم با ثروت، رفاه، امنيّت و عزّت است[27]: «ويَجعَل لَكُم جَنّـت ويَجعَل لَكُم اَنهـرا» ، چنانكه در آيه 3 هود/11 از اين دنياى خوب مادّى به متاع نيكو ياد شده است: «واَنِ استَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ يُمَتِّعكُم مَتـعـًا حَسَنـًا». برخى نيز متاع حسن را عمر دراز، قناعت، رها كردن مردم و روىآورى به خداوند در نتيجه آمرزشخواهى دانستهاند.[28] در نقلى، حسن بصرى اشخاصى را كه از خشكسالى، فقر و تنگدستى و نداشتن فرزند رنج مىبردند وبراى رفع آن در پى راه حلّى بودند، به استغفار سفارش و به آيات 10ـ12 نوح/71 استنادكرده است.[29]ضرورت استغفار:
فرمان و تشويق به استغفار در بسيارى از آيات[30] و توبيخ ترك آن در برخى ديگر، چون «اَفَلا يَتوبونَ اِلَى اللّهِ ويَستَغفِرونَهُ» (مائده/5،74)، ضرورت استغفار همگان را روشن مىسازد، زيرا از يك سو انسانهاى عادى بر اثر غفلت، نادانى و سركشى غرايز حيوانى و هواى نفس، همواره در معرض گناه هستند، ازاينرو نياز به استغفار و ضرورت آن، جهت پالايش و تصفيه روحشان امرى بديهى مىنمايد، و از سوى ديگر، هيچكس نمىتواند حقوق الهى را آنگونه كه شايسته مقام ربوبى است، به جاى آورد، بلكه به اندازه معرفت و شناخت خويش به اين مهم مىپردازد، بر اين اساس، حتّى پارسايان حقيقى نيز از كارها و عبادتهاى خود شرم داشته، خويش را در پيشگاه خداوند متّهم، بلكه مقصر مىدانند و ضرورت استغفار را درك مىكنند.[31]برترين زمان استغفار:
استغفار به زمان و مكان خاص و وضعيّت ويژهاى محدود نيست; ولى در حالات و موقعيّتهاى مختلف زمانى و مكانى، نقش ويژه خود را دارد و بيشتر مقرون به پذيرش از ناحيه خداوند است، چنان كه شب، بستر مناسبى براى نزول فيض الهى: «اِنّا اَنزَلنـهُ فى لَيلَةِ القَدر» (قدر/ 97، 1)، و براى عروج عبد: «سُبحـنَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَيلاً» (اسراء/ 17، 1) است. قرآن كريم در آيات 17 آلعمران/3:«المُستَغفِرينَ بِالاَسحار» و 18 ذاريات/51: «وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون» با صراحت، سَحَر* را براى استغفار برمىگزيند و در آيه 98 يوسف/12:«قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم رَبّى» طبق نظر قريب به اتّفاق مفسّران، برترى استغفار در سحر در مقايسه با زمانهاى ديگر را گوشزد مىكند.در آيه اخير، آنگاه كه فرزندان خطاكار يعقوب*(عليه السلام)از وى خواستند تا براى گناهانى كه در حقّ پدر و برادر خود مرتكب شدهاند براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد، يعقوب(عليه السلام)گفت: در آينده برايتان از خدا آمرزش مىطلبم. بيشتر روايات ناظر به آيه ياد شده تصريح مىكنند كه منظور او از آينده، سَحَر بوده است.[32]
برخى ديگر از مفسّران نيز زمانهاى ديگرى، چون شب جمعه[33]، شبهاى سيزدهم تا پانزدهم رجب[34]، و وقت نماز شب[35] را مناسب براى اين آمرزشطلبى دانستهاند. برخى از رازهاى اهميّت استغفار در سحرگاه را مىتوان چنين تبيين كرد. 1.سحرگاه خوشترين اوقات خواب به شمار مىآيد و كسى كه در اين زمان از لذّت خواب، چشم بپوشد و به عبادت خدا بپردازد، اطاعت و بندگى او كاملتر خواهد بود.[36] 2. سحرگاه، يعنى بخشى از شب كه در آن آرامش خاصّى حكمفرماست، زمينه مناسبى براى دعا بوده، استغفار و عبادت در آن تأثير بسزايى دارد: «اِنَّ ناشِئَةَ الَّيلِ هِىَ اَشَدُّ وطــًا واَقوَمُ قيلا». (مزمّل/73،6)
استغفاركنندگان در سحرگاهان (آلعمران/ 3،17) را اين گروهها دانستهاند: 1.برگزار كنندگان نماز صبح بهصورت جماعت.[37] 2.كسانى كه در سحرگاه 70 بار استغفار مىكنند.[38] 3.افرادى كه هنگام طلوع فجر صادق، بيدار و شاهد آناند.[39] 4.كسانىكه تا وقت سحر مشغول نماز بوده، آنگاه به استغفار و دعا مىپردازند.[40] 5.آنان كه در قنوت ركعت اخير نماز شب (وتر)، 70 بار از خدا درخواست بخششدارند.[41]
در آيهاى نيز خداوند پس از آنكه به حجگزاران فرمان مىدهد به سوى سرزمين مِنا* كوچ كنند، به آنان دستور استغفار مىدهد: «ثُمَّ اَفيضوا مِن حَيثُ اَفاضَ النّاسُ واستَغفِروا اللّهَ...». (بقره/ 2، 199)
اجابت استغفار:
پذيرش استغفار از سوى خداوند حتمى است، زيرا: 1. برخى آيات به پذيرش استغفار از سوى خداوند تصريح دارد: «ومَن يَعمَل سوءًا اَو يَظلِم نَفسَهُ ثُمَّ يَستَغفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفورًا رَحيمـا» (نساء/ 4، 110)، «ومَن يَغفِرُ الذُّنوبَ اِلاَّ اللّهُ» (آلعمران/3،135)، «فَاستَغفِروهُ ثُمَّ توبوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّى قَريبٌ مُجيب» (هود/11،61); نيز خداوند در آيه 60 غافر/40:«اُدعونى اَستَجِب لَكُم» وعده استجابت دعا داده و استغفار، بهصورت يكى از بهترين دعاها[42] مشمول اين وعده الهى است و وعده پذيرش استغفار مىتواند سبب تشويق به آن باشد. 2. با توجّه به اينكه آيات فراوانى از قرآن كريم به استغفار امر مىكند[43]، عدم پذيرش آن از سوى خداوند، بعيد به نظر مىآيد. 3.بسيارى از اوصاف الهى چون غفور، غفّار، عفوّ و... خود بشارت به بخشش الهى است كه در استغفار، مطلوب است.وساطت در استغفار:
واسطهجويى و واسطهپذيرى براى استغفار، در قرآن كريم تأييد و تثبيت شده است، چنان كه به وسيلهجويى براى تقرّب به خدا بهصورت مطلق امر شده است: «وابتَغوا اِلَيهِ الوَسيلَةَ». (مائده/ 5، 35) برخى آيات، واسطهجويى ديگران از رسول خدا و وساطت حضرت را براى آنها در استغفار، مطرح كرده مىفرمايد: «...ولَو اَنَّهُم اِذ ظَـلَموا اَنفُسَهُم جاءوكَ فَاستَغفَروا اللّهَ واستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ...» (نساء/4،64) و در برخى ديگر، خداوند به رسول خويش فرمان مىدهد تا براى خود و مردم مؤمن استغفار كند: «واستَغفِر لِذَنبِكَ ولِلمُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ». (محمّد/47،19) در آياتى نيز استغفار براى پدر و مادر (ابراهيم/ 14، 41; نوح/ 71،28) و ديگر خويشاوندان (اعراف/ 7، 151) و مؤمنان (ابراهيم/ 14، 14; حشر/59،10) عملى پسنديده دانسته شده است. مفهوم برخى از آيات نيز، مانند 113 توبه/9 كه در آن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان از استغفار براى مشركان منع شدهاند بر جواز استغفار براى مؤمنان دلالت دارد: «ما كانَ لِلنَّبِىِّ والَّذينَ ءامَنوا اَن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ...».[44]افزون بر آيات ياد شده، آيات 97ـ98 يوسف/12: «قالوا يـاَبانَا استَغفِر لَنا... * قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُمرَبّى...» نيز به خوبى بر جواز وسيلهجويى در استغفار دلالت دارد، زيرا هنگامى كه فرزندان يعقوب پيامبر، از وى وساطت آمرزش از خدا را براى خود خواستند، حضرت به آنان وعده داد كه در آينده برايشان از خداوند آمرزش بطلبد. به نظر برخى مفسّران، استفاده قرآن از عنوان «رسول» در آيه 64 نساء/4 به اين معنا اشاره دارد كه واسطه بايد داراى مقام معنوى و منزلت قابل توجّهى نزد خدا باشد. كسى كه مقام رسالت ويژه اوست و بدان، مورد تكريم واقع شده، اين شايستگى را دارد كه واسطه در حاجتطلبى از خدا باشد و خداوند هرگز شفاعت او را رد نكند.[45] البتّه پذيرش نقش واسطه در آمرزش خواهى با لزوم وجود قابليّت در توسّل*جويان و مغفرتطلبان، جهت تأثير استغفار براى آنان منافاتى ندارد.[46] واسطهجويى در آمرزشخواهى با توحيد منافاتى ندارد و به رغم نظر ابنتيميّه و پيروان وهّابى او، بدعت و شرك نبوده[47]، بلكه امرى مطلوب و راهى مؤثّر براى پذيرش استغفار و جذب لطف الهى است.[48] شأن نزول[49] و روايات[50] ذيل آيه 64 نساء/4 و اعتراض نكردن يعقوب(عليه السلام) به فرزندان خويش كه از وى درخواست وساطت در استغفار كردهاند (يوسف/12، 97ـ98) مؤيد اين مطلب است.[51] ضمن اينكه در نگاه قرآن، آمرزش فقط از آنِ خداوند بوده (آلعمران/3،153)، رسول و ديگران فقط واسطه درخواست آمرزش هستند.[52]ممنوعيّت استغفار براى مشركان:
آيه 113 توبه/9 پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان را از استغفار براى مشركان باز مىدارد: «ما كانَ لِلنَّبِىِّ والَّذينَ ءامَنوا اَن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ ولَو كانوا اولى قُربى...» منع ياد شده، به سبب عدم تأثير استغفار براى مشركان: «اِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ اَن يُشرَكَ بِهِ» (نساء/4،48، 116) و بيهوده بودن آمرزشخواهى در حق آنان است.[53] از سويى استغفار، نوعى اظهار محبّت به مشركان و پيوند با ايشان است كه در بسيارى از موارد از آن نهى شده است.[54] برخى منع استغفار براى مشركان را به اين سبب دانستهاند كه در بين متمايل شدگان به ايمان و اسلام، نوعى مفسده پديد مىآيد، زيرا در صورت پذيرش استغفار براى مشركان، اين گمان پديد مىآيد كه مؤمنان در اين جهت هيچگونه برترى بر مشركان ندارند.[55]قرآن كريم پس از طرح ممنوعيّت استغفار براى مشركان در آيه 113 توبه/9، به سرّ استغفار ابراهيم*(عليه السلام)براى آزر اشاره مىكند كه اين آمرزشخواهى، زمانى بوده كه ابراهيم(عليه السلام)همچنان به ايمان آوردن وى اميدوار بوده است، بههمين سبب براى هدايت آزر* به راه راست، به وى وعده آمرزش خواهى داد و به اين وعده وفا كرد; امّا زمانى كه دشمنى او با خدا آشكار شد، از وى تبرّى جست: «وما كانَ استِغفارُ اِبرهيمَ لاَِبيهِ اِلاّ عَن مَوعِدَة وعَدَها اِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ اِنَّ اِبرهيمَ لاََوّهٌ حَليمٌ» (توبه/9،114) مضمون روايتى در اين زمينه اين است كه ابراهيم(عليه السلام)ايمان آوردن آزر را شرط استغفار براى او قرار داد و پس از آنكه دشمنى آزر با خدا براى حضرت روشن شد، از وى بيزارى جست.[56] در شأن نزول آيه 113 توبه/9 آمده است كه گروهى از مسلمانان، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پرسيدند: آيا براى نياكان ما كه در زمان جاهليّت مردهاند، از خدا بخشش نمىطلبى؟ خداوند با نزول آيه ياد شده بهآنها پاسخ داد كه پيامبر و مؤمنان، حقّ استغفار براى مشركان را ندارند.[57] در شأن نزول ديگرى در منابع شيعه و اهل سنّت آمده است كه على(عليه السلام)آمرزشطلبى مسلمانى را براى پدر و مادر مشرك خويش شنيد و به او اعتراض كرد. وىگفت: پس چگونه ابراهيم براى والدين مشرك خويش از خدا آمرزش خواست؟ على(عليه السلام)پرسش او را به رسولخدا(صلى الله عليه وآله)رسانيد، آنگاه آيات 113ـ114 توبه/9 نازل شد.[58] در شأن نزول ديگرى مقصود، استغفار رسولخدا(صلى الله عليه وآله)براى ابوطالب*[59] ياآمنه[60] دانسته شده، درحالىكه اين شأن نزول به ادلّهمتعدّد از سوى محقّقان ردّ شده است; از جمله:
1. ضعف خبر ياد شده به دليل نقل آن از سوى سعيدبنمسيب كه برخى از منابع رجالى از او مذمّت، و برخى نيز از اظهار نظر درباره وى خوددارى كردهاند[61]، افزون بر اين، بعضى از منابع ديگر، روايت سعيدبنمسيب را به سبب دشمنى او با اهل بيت(عليهم السلام) فاقد اعتبار مىدانند.[62] 2.مشهور، بلكه مسلّم است كه سوره توبه در سال نهم هجرى نازل شده، درحالىكه وفات ابوطالب(عليه السلام)در سال دهم بعثت بوده است[63]، بنابراين، شأن نزول ياد شده در متن خود از جهت تاريخى داراى تضاد است، تا جايى كه برخى از تفاسير در حلّ آن، توجيهات نامقبولى چون دو بار نازل شدن اين آيه[64] يا امكان استغفار پيامبر(صلى الله عليه وآله)براى ابوطالب از زمان وفات او تاهنگام نزول آيه را مطرح كردهاند[65]; ولى به اين نكته كه چگونه پيامبر(صلى الله عليه وآله)سالها به عموى مشرك خود اظهار دوستى و ابراز محبّت داشته، اشاره نكردهاند، درحالىكه خداوند، آشكارا و مكرّر او را از محبت به مشركان بازداشته بود.[66] 3.در بخشى از همين شأن نزول، ابوطالب اظهار داشت كه من بر دين عبدالمطّلب هستم و موحّد بودن عبدالمطّلب از نظر شيعه و بسيارى از اهلسنّت، مسلّم است.[67] از عبّاسبنعبدالمطّلب نيز نقل مىشود كه ابوطالب پيش از وفات، به توحيد و رسالت اقرار كرد[68] و اشعار به جاى مانده از وى، مؤيّد اين مطلب است.[69] برخى نيز معتقدند ابوطالب ايمان خود را كتمان مىكرد تا بدينوسيله بتواند از رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)بهتر حمايت كند.[70] در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز ابوطالب به اصحاب كهف[71] و مؤمن آلفرعون[72] تشبيه شده است. امامرضا(عليه السلام)به ابان فرمود: اگربهايمان ابوطالب اقرار ندارى، سرانجام توآتشاست.[73] (=>ابوطالب)
بىتأثير بودن استغفار براى منافقان:
بىتأثير بودن آمرزشخواهى براى منافقان در دو آيه از قرآن كريم آمده است: «سَواءٌ عَلَيهِم اَستَغفَرتَ لَهُم اَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم...= براى آنان يكسان است; چه برايشان آمرزش بخواهى يانخواهى. خدا هرگز ايشان را نخواهد بخشود». (منافقون/63،6) شبيه به همين مضمون، در جاى ديگر مىفرمايد: چه برايشان آمرزش بخواهى يا نخواهى ]يكسان است; حتّى ]اگر برايشان 70 بار آمرزش بخواهى، خدا آنها را نمىآمرزد: «استَغفِر لَهُم اَو لا تَستَغفِر لَهُم اِن تَستَغفِر لَهُم سَبعينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم». (توبه/9،80) كلمه«سبعين» به معناى 70 در اين آيه، مبالغه و فراوانى در بيان حكم ياد شده را مىرساند.[74] در ادامه آيه، علّت بىتأثير بودن استغفار براى آنان را كفر ايشان به خدا و رسول، و نبودن زمينه هدايت در گروه فاسقان مىشمرد: «...ذلِكَ بِاَنَّهُم كَفَروا بِاللّهِ ورَسولِهِ واللّهُ لايَهدِى القَومَ الفـسِقين». (توبه/ 9، 80) با توجّه به اينكه منافقان بر اعتقاد باطل و رفتار زشت خويش اصرار داشتند و اصرار بر رفتار زشت نيز مانع پذيرش استغفار است: «فَاستَغفَروا لِذُنوبِهِم... ولَم يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلوا...» (آلعمران/ 3، 135) چگونه ممكن است استغفار براى آنان مؤثّرباشد؟ بسيارى از تفاسير اهلسنّت، ضمن نقل رواياتى، استغفار رسولخدا(صلى الله عليه وآله)براى منافقان را سبب نزول آيه 80 توبه/ 9 دانستهاند.[75] اين نظر به دو جهت مخدوش است: 1.آيات سوره توبه در اواخر عمر نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله)نازل شده، درحالىكه همه سورههاى مكّى و بيشتر سورهها و آيات مدنى، پيش از آن فرود آمده است و تدبّر در آن نشان مىدهد كه هرگز اميدى در نجات كافران و منافقان نبوده و نمىتوان تصوّر كرد كه وضع آنان بر رسول خدا پنهان بوده يا از بىتأثير بودن استغفار براى آنان خبر نداشته است تا بخواهد با اصرار در استغفار براى آنان زمينه آمرزششان را فراهم سازد. 2. با توجّه به اصرار منافقان بر اعتقاد باطل خويش، آمرزشخواهى براى ايشان باعث ترغيب آنان به ادامه روش و اعتقاد باطل آنان مىشد و اين كار چگونه از رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)ممكناست؟[76]استغفار كنندگان:
بيشترين آيات در اين زمينه به استغفار انسانهاى عادى مربوط است: «رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا» (آلعمران/3،193) و مقصود از آن، آمرزشخواهى براى گناهان است و در يك جا به استغفار «ربّيّون» * اشاره كرده است (آلعمران/3،146ـ147). مقصود از «ربّيّون» كسانى هستند كه به پروردگار عالم اختصاص پيداكرده و به جز خداوند به چيز ديگرى اشتغال ندارند.[77] در پارهاى آيات نيز از استغفار پيامبران و فرشتگان سخن به ميان آمده است:1. پيامبران(عليهم السلام):
استغفار انبيا(عليهم السلام) براى خويش كه حدود 30 آيه از قرآن به آن اشاره دارد، به دليل عصمت آنان از هر گناه، به معناى آمرزشخواهى از گناه يعنى مخالفت با اوامر و نواهى مولوى نيست.[78] به نظر شيعه و بسيارى از فقيهان از اصحاب مالك، ابوحنيفه و شافعى، پيامبران الهى از همه گناهان حتّى صغاير معصوماند، زيرا همه مردم مأمورند از گفتار و رفتار آنان پيروى كنند و اين فرمان با ارتكاب گناه ـهرچند صغيرهـ از سوى آنان سازگارى ندارد[79]; نيز قرآن، پيامبران را با وصف «مخلَصين» ستوده است (ص/38،46; يوسف/12، 24; مريم/19،51) و طبق آيات 82ـ83 ص/38، شيطان براى اغواى بندگان مخلَص خدا راهى ندارد: «فَبِعِزَّتِكَ لاَُغويَنَّهُم اَجمَعين * اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين» ، برايناساس، آمرزش خواهى انبيا(عليهم السلام)از جنبههاى گوناگون قابل تبيين است:الف. استغفار انبيا(عليهم السلام) نوعى تعليم به امّتهاست تا بتوانند به وسيله آمرزش خواهى، ضمن جبرانگناهان خويش، رحمت الهى را شامل حال خود كنند.[80]
ب. منظور، آمرزشخواهى از ترك اَوْلى[81]، يعنى انجام دادن كار خوب با ترك كار بهتر است.
ج. مقصود از استغفار انبيا(عليهم السلام)، استغفار آنان از گناهان امّت خويش است.[82] اين مطلب در خصوص رسول خاتم(صلى الله عليه وآله)نيز نقل شده است.[83]
د. استغفار پيامبران(عليهم السلام) براى دفع و پيشگيرى است و استغفار ديگران جنبه رفع دارد و از گناهانى كه انجام دادهاند، آمرزش مىطلبند.[84]
هـ. چون دعوت انبيا(عليهم السلام) و از جمله پيامبرخاتم(صلى الله عليه وآله) آثار گوناگونى داشت كه براى مردم در ظاهر، دردناك و شوم بود و آن را گناه مىپنداشتند، پيامبران از خدا مىخواستند كه اين آثار از ديد مردم پوشيده بماند تا آنان را مجرم ندانند، آنگونه كه مردم مكّه، رسول خدا را جنگطلب و بىاعتنا به سنّتهاى راستين مىپنداشتند; امّا پس از صلح حديبيّه و فتح مكّه واقعيّت بر آنها آشكار شد، چنانكه درباره موسى ابنعمران در قرآن آمده است: آنان را بر من [دعوى] گناهى است: «لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ» (شعراء/26،14)، در صورتى كه كشتن مرد قبطى گناه نبود، بلكه يارى شخص ستمديده بود; ولىدر نظر مردم گناه به شمار مىرفت و درخواست آمرزش حضرت موسى به اين معنا بود كه اين امر بر مردم پوشيده بماند تا وى را مجرم ندانند.[85]
در آيه 129 اعراف/7 نيز آمده است: قوم موسى وى را سبب اذيت خويش مىدانستند: «قالوا اُوذينا مِن قَبلِ اَن تَأتِيَنا ومِن بَعدِ ما جِئتَنا» گذشته از وجوه ياد شده، برخى استغفار پيامبران را با توجّه به مقام رفيع آنان، اين گونه تبيين كردهاند:
الف. پيامبران همچون ديگر انسانها، براى زندگى طبيعى خويش ناچار بودند بخشى از اوقات خود را براى رفع نيازهاى مادّى مانند خوردن و آشاميدن و... بهكار گيرند و چون به همين مقدار، از سير در ملكوت اعلاى ربوبى باز مىماندند، از خداى خويش طلب آمرزش مىكردند.[86]
ب. انبيا در استغفار خود از خدا مىخواهند كه به غير او، مانند فرشته، وحى يا مقامات معنوى خويش توجّه نكنند، زيرا توجّه به اين امور در محضر خداوند، نوعى حجاب از مشاهده او شمردهمىشود.[87]
ج. چون انبيا هرلحظه در حال عروج به مقامات بالاتر هستند، در هر مرتبه، از مرتبه پيش استغفار مىكنند.[88]
وجوه ياد شده، درباره آمرزش طلبى ديگر پيشوايان معصوم نيز جارى است، زيرا آنان نيز بسيار استغفار مىكردند; مانند استغفارهاى حضرتامير(عليه السلام) در دعاى كميل و امام سجاد(عليه السلام)در دعاى ابوحمزه ثمالى.[89]
آمرزشطلبى پيامبران در نظر برخى از اهلسنّت كه حتّى ارتكاب گناهان كبيره را از ايشان محتمل مىدانند، به معناى درخواست تبديل گناهان بزرگ به گناهان كوچك يا درخواست مصونيت از اصرار بر صغاير است.[90] گروهى ديگر از آنان با نفى احتمال ارتكاب گناه بزرگ، استغفار آنان را آمرزش خواهى از گناهان كوچكى كه پيش يا پس از بعثت از آنان سرزده است، مىدانند[91] تا بدين وسيله، ضمن جبران خطاها از ثواب كارهايشان كاسته نشود.[92] برخى نيز استغفار آنان را، آمرزشخواهى از سهوى مىدانند كه ممكن است از آنان سر بزند.[93]
2. فرشتگان:
در آيه 5 شورى/42 فرشتگان* مستغفران براى اهل زمين دانسته شدهاند: «ويَستَغفِرونَ لِمَن فِى الاَرضِ» و در آيه7 غافر/40 از آنان با وصف استغفار كنندگان براى مؤمنان ياد شده است: «يَستَغفِرونَ لِلَّذينَ ءامَنوا» ، با اين تفاوت كه در آيه نخست، استغفار همه فرشتگان براى همه اهل زمين، و در آيه دوم استغفار فرشتگان حامل عرش الهى و گِرداگرد آن براى مؤمنان مطرح است، گرچه در هر دو آيه از استغفار فرشتگان براى ديگران سخن به ميان آمده و هرگز در جايى از قرآن سخنى از استغفار آنان براى خويش گفته نشده است. برخى دليل آن را پاك بودن فرشتگان از هرگونه گناه مىدانند و[94] برخى ديگر آن را براى رعايت ادب دانسته كه دعا كننده خود را فراموش و از ديگرى ياد مىكند[95]; امّا اين وجه با فرمان خداوند به رسول خويش سازگار نيست كه در آن، استغفار براى خويش را بر استغفار براى ديگران مقدمّ كرده است:«واستَغفِر لِذَنبِكَ ولِلمُؤمِنينَ...» (محمّد/47، 19)، مگر آنكه گفته شود منظور، استغفار فرشتگان براى ديگران پس از استغفار براى خويش است[96] كه اين توجيه نيز مستلزم تقدير و حذف و خلاف اصل و ظاهر است. البتّه استغفار نكردن فرشتگان براى خويش بر خلاف تصوّر برخى مفسّران[97]، برترى آنان بر انبيا را ثابت نمىكند.درباره اينكه در يك آيه از استغفار فرشتگان براى اهل زمين (شورى/42،5) و در آيه ديگر از استغفار آنان فقط براى مؤمنان (غافر/40،7) سخن به ميان آمده، وجوهى گفته شده است:
الف. گرچه آنان براى همه اهل زمين استغفار مىكنند، استغفارشان براى مؤمنان آمرزشخواهى از گناه است; ولى براى مشركان، با توجّه به نهى قرآن كريم از آن، درخواست سبب آمرزش، يعنى هدايت و ايمان براى آنان است.[98] بعضى نيز احتمال دادهاند كه مقصود از استغفار فرشتگان براى اهل زمين، طلب ايمان براى آنان يا عدم نزول عذاب دنيايى بر آنان باشد.[99]
ب. تعبير «لِمَن فِى الاَرضِ» در عموم صراحت ندارد، بنابراين، هم مىتواند همه اهل زمين و هم بعضى از آنها مقصود باشد.[100]
ج. ممكن است گفته شود عموم آيه 5شورى/42 به وسيله آيه 7 غافر/40 تبيين شده و در نتيجه، فرشتگان فقط براى مؤمنان بخشودگى مىطلبند.[101]
د. فرشتگان، جز مؤمنان هيچكس را نمىبينند، زيرا بر اساس آيه 122انعام/6 مؤمن نورانى است و ديدهمىشود[102]، پس استغفار آنان براى اهل زمين، فقط استغفار براىمؤمنان است.
منابع
آيين وهابيت; اسنى المطالب فى نجاة ابىطالب; اوائلالمقالات; بحار الانوار; البرهان فى تفسير القرآن; تفسير اطيب البيان; تفسير البصائر; تفسير التحرير و التنوير; تفسير راهنما; تفسير الصافى; تفسير العياشى; التفسير الكبير; تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب; تفسير المنار; تفسير موضوعى قرآن كريم; تفسير نمونه; تفسير نور الثقلين; تفسيرو نقد و تحليل مثنوى; تنزيه انبياء; التوبة فى ضوء القرآن الكريم; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جواهر الفقه; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم; شرح نهج البلاغه، ابنابى الحديد; شمسالعلوم و دواء كلام العرب منالكلوم; شيعه پاسخ مىدهد; عدة الداعى و نجاح الساعى; الغدير فى الكتاب و السنة و الادب; الفرقان فى تفسير القرآن; الكافى; الكشاف; كشفالاسرار و عدةالابرار; كشف الغمه فى معرفة الائمه; لسان العرب; مجالس المؤمنين; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; مدارجالسالكين; المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم; معجم رجال الحديث; المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى غريب الحديث و الاثر; نهج البلاغه.محمدحسن ناصحى
[1]. المعجم المفهرس، ص634، «غفر».
[2]. شمس العلوم، ج8، ص4982.
[3]. لسانالعرب، ج10، ص91; النهايه، ج3، ص373، «غفر».
[4]. مفردات، ص609، «غفر».
[5]. لسان العرب، ج10، ص91.
[6]. النهايه، ج3، ص374.
[7]. مفردات، ص609.
[8]. كشف الاسرار، ج2، ص46.
[9]. التحريرو التنوير، ج4، ص92.
[10]. همان; مفردات، ص609.
[11]. الكشاف، ج2، ص402.
[12]. التفسيرالكبير، ج15، ص158.
[13]. مجمع البيان، ج2، ص714.
[14]. البرهان، ج5، ص64ـ65; نورالثقلين، ج5، ص38.
[15]. جامعالبيان، مج7، ج11، ص234; الميزان، ج10، ص140ـ141; فى ظلال القرآن، ج4، ص1853.
[16]. التفسير الكبير، ج17، ص181; تفسير قرطبى، ج9، ص5; اطيبالبيان، ج7،ص6.
[17]. مجمعالبيان، ج5، ص214.
[18]. تفسير قرطبى، ج9، ص5.
[19]. مجمع البيان، ج5، ص314; تفسير قرطبى، ج9، ص4.
[20]. مدارج السالكين، ج1، ص334ـ335.
[21]. المعجم الاحصائى، ج3، ص1058، «غفر».
[22]. نمونه، ج2، ص463.
[23]. نمونه، ج7، ص154ـ155.
[24]. نهج البلاغه، حكمت 88.
[25]. جامع البيان، مج4، ج5، ص371.
[26]. عدة الداعى، ص265.
[27]. مجمع البيان، ج10، ص543; التفسير الكبير، ج30، ص137; الميزان، ج10، ص300.
[28]. تفسير قرطبى، ج9، ص5.
[29]. مجمع البيان، ج10، ص543.
[30]. المعجم المفهرس، ص634، «غفر».
[31]. نهج البلاغه، خطبه 193.
[32]. مجمع البيان، ج5، ص403; تفسير قرطبى، ج9، ص172; الصافى، ج3، ص46.
[33]. جامع البيان، مج8، ج13، ص85; مجمعالبيان، ج5، ص403; التفسيرالكبير، ج18، ص209.
[34]. تفسير قرطبى، ج9، ص172; روح المعانى، مج8، ج13، ص79.
[35]. الدرالمنثور، ج4، ص585.
[36]. التفسيرالكبير، ج7، ص217.
[37]. جامع البيان، مج3، ج3، ص283; مجمع البيان، ج2، ص714; بحار الانوار، ج84، ص120.
[38]. جامع البيان، مج3، ج3، ص383.
[39]. جامع البيان، مج3، ج3، ص383.
[40]. مجمع البيان، ج2، ص714; التفسيرالكبير، ج7، ص217; نور الثقلين، ج1، ص321.
[41]. البرهان، ج1، ص602.
[42]. نورالثقلين، ج5، ص38; البرهان، ج5، ص65.
[43]. المعجم المفهرس، ص634، «غفر».
[44]. نمونه، ج3، ص452.
[45]. التفسيرالكبير، ج10، ص162.
[46]. نمونه، ج3، ص452.
[47]. آيين وهابيت، ص145.
[48]. نمونه، ج3، ص451; راهنما، ج3، ص450.
[49]. مجمع البيان، ج3، ص105; التفسيرالكبير، ج10، ص162.
[50]. نورالثقلين، ج1، ص510; الدرالمنثور، ج2، ص678.
[51]. نمونه، ج10، ص75 - 76; شيعه پاسخ مىدهد، ص145.
[52]. نمونه، ج3، ص452; تفسير نور، ج2، ص365.
[53]. الميزان، ج9، ص351.
[54]. نمونه، ج8، ص155.
[55]. التحرير والتنوير، ج11، ص44.
[56]. تفسير عياشى، ج2، ص114; بحار الانوار، ج11، ص24; نورالثقلين، ج2، ص274.
[57]. مجمع البيان، ج5، ص115; نمونه، ج8، ص155.
[58]. جامعالبيان، مج7، ج11، ص60; تفسير عياشى، ج2، ص114; التفسيرالكبير، ج16، ص209.
[59]. جامعالبيان، مج7، ج11، ص56ـ57; التفسيرالكبير، ج16، ص208; تفسير قرطبى، ج8، ص173.
[60]. الكشاف، ج2، ص315; التفسيرالكبير، ج16، ص208; الدرالمنثور، ج4، ص302.
[61]. معجم رجال الحديث، ج9، ص138ـ145.
[62]. الغدير، ج8، ص9; نمونه، ج8، ص159.
[63]. الكشاف، ج2، ص315; التفسيرالكبير، ج16، ص208; تفسير قرطبى، ج8، ص173.
[64]. تفسير المنار، ج11، ص57ـ58; نمونه، ج8، ص158.
[65]. التفسيرالكبير، ج16، ص208.
[66]. الغدير، ج8، ص10ـ11; نمونه، ج8، ص157ـ158.
[67]. مجالس المؤمنين، ج1، ص163; اوائل المقالات، ص45ـ46.
[68]. شرح نهجالبلاغه، ج14، ص266.
[69]. اسنىالمطالب، ص37; الغدير، ج7، ص350ـ384.
[70]. شرح نهج البلاغه، ج14، ص274; اسنى المطالب، ص33.
[71]. الكافى، ج1، ص448.
[72]. جواهر الفقه، ص249.
[73]. بحار الانوار، ج35، ص110.
[74]. التفسيرالكبير، ج16، ص148; الميزان، ج9، ص351ـ352.
[75]. الدرالمنثور، ج4، ص254; التفسيرالكبير، ج16، ص147.
[76]. التفسيرالكبير، ج16، ص147; الميزان، ج9، ص354.
[77]. الميزان، ج4، ص41.
[78]. الميزان، ج6، ص368; ج18، ص254.
[79]. تفسير قرطبى، ج1، ص211ـ212; الميزان، ج6، ص367.
[80]. التوبة فى ضوء القرآن، ص194، 284، 303.
[81]. التفسيرالكبير، ج28، ص61; روحالمعانى، مج14، ج26، ص84; نمونه، ج21، ص452.
[82]. همان، ج32، ص162; روحالمعانى، مج16، ج30، ص463; تنزيه انبياء، ص178.
[83]. التفسيرالكبير، ج32، ص162; روحالمعانى، مج16، ج30 ص463.
[84]. البصائر، ج30، ص227ـ236; الفرقان، ج23، ص406.
[85]. الميزان، ج18، ص254; نمونه، ج22، ص19ـ21.
[86]. الميزان، ج6، ص366; تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج10، ص619; كشف الغمه، ص255.
[87]. تفسير موضوعى، ج11، ص160.
[88]. روح المعانى، مج14، ج26، ص84; مج16، ج30، ص463; التفسيرالكبير، ج32، ص162.
[89]. مصباح المتهجد، ص405، 584.
[90]. التفسيرالكبير، ج32، ص162.
[91]. كشفالاسرار، ج9، ص191.
[92]. التفسيرالكبير، ج32، ص162.
[93]. روحالمعانى، مج16، ج30، ص463.
[94]. التفسيرالكبير، ج27، ص146; الفرقان، ج23، ص406.
[95]. الفرقان، ج23، ص406.
[96]. الفرقان، ج23، ص406.
[97]. التفسيرالكبير، ج27، ص146.
[98]. الميزان، ج18، ص11.
[99]. التفسيرالكبير، ج27، ص145.
[100]. التفسيرالكبير، ج27، ص145.
[101]. التفسيرالكبير، ج27، ص145.
[102]. تفسير موضوعى، ج3، ص344.