اِحرام
احرام از ريشه (ح ر م) و همانند تحريم، بهمعناى منع كردن خود يا ديگرى از كارى است. اين واژه، بهمعناى وارد شدن در آنچه پيشتر روا بوده و اكنون ممنوع است يا وارد شدن در آنچه حريم آنرا بايد نگه داشت نيز آمده است.[1] واژههاى مرادف با احرام و مُحرم، حُرْم (احرام) حِرْم[2] و حرام[3] (محرم)است. حُرُم كه در قرآن مكرر آمده، جمع حرام است.احرام، اصطلاحى فقهى و از اركان حج و عمره است كه مناسك با آن آغاز و يك سلسله از كارها بر انسان حرام مىشود و اگر مكلّف به عمد آن را ترك كند، حج يا عمره* او باطل مىگردد;[4] همانگونه كه در نماز با تكبيرةالاحرام يك سلسله كارها بر نمازگزار حرام مىشود.
فقيهان در حقيقتِ احرام بر يك رأى نيستند. بعضى آن را مركّب از نيّت حج* يا عمره و تلبيه و پوشيدن لباس ويژه،[5] و برخى مركّب از نيّت و تلبيه دانستهاند.[6] بعضى هم آنرا امرى بسيط، يعنى همان نيّت مىدانند.[7] اين نظر در مستمسك از مبسوط و جمل نيز نقل شده است.[8] برخى ديگر آن را ورود به حج يا عمره،[9] يا مهيّا كردن نفس براى ترك محرّمات دانستهاند.[10]
زمان احرام حج و عمره تمتّع:
خداوند در پاسخ به پرسش درباره حكمت هلالها در ابتداى هر ماه، مىفرمايد: بگو: آنها بيان وقت براى مردم و موسم حج است: «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِىَ مَوقيتُ لِلنّاسِ والحَجِّ». (بقره/2، 189) ابوحنيفه و مالك با استناد به اين آيه، احرام را در تمام سال جايز مىدانند; زيرا همه ماهها براى احرام حج، قابل دانسته شده است;[11] ولى فقيهان شيعه با استناد به آيه197 بقره/2 كه در آن به ماههاى معيّنى (اشهر حج) براى انعقاد حج اشاره شده است، زمان احرام حج و عمره تمتّع را ماههاى* حج دانستهاند; زيرا در اين آيه زمان حج معيّن شده و قهراً احرام حج هم بايد در ماههاى حج واقعشود.[12]در پاسخ به استدلال ابوحنيفه و مالك گفته شده است:[13] 1. آيه «الحَجُّ اَشهُرٌ مَعلومـتٌ» (بقره/2،197) مخصّص آيه «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ» است. 2. استدلال ابوحنيفه به آيه «يَسـَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ» شايسته نيست; زيرا به نظر او، احرام شرط حج است نه جزء آن; برخلاف ديگر فقيهان كه احرام را جزء افعال حج مىدانند.[14] بر اين اساس، به جا آوردن شرط عبادت پيش از وقت مانعى ندارد; چنانكه وضو شرط نماز است[15] و پيش از وقت مىتوان وضو ساخت.[16] 3. براساس اين آيه، «اهلّه» گاهنمايى براى مردم و براى حج است و ممكن است بعضى ماهها شاخصهاى گاهنما براى مردم و بعضى ديگر، شاخص براى ماههاى حرام باشند.[17] (=>ماههاى حرام)
واجبات احرام:
بر پايه روايتى از امامصادق(عليه السلام) در تفسير آيه «فَمَن فَرَضَ فيهِنَّ الحَجَّ» ، (بقره/2،197) حج با تلبيه و اشعار* و تقليد منعقد و واجب مىشود.[18] آغاز احرام در عمره تمتع و مفرده و حج تمتع و اِفراد، با تلبيه (گفتنِ لبيك اَللّهمّ لَبَّيك...) است و در حج قران به تخيير، تلبيه، اشعار (چاك زدن طرف راست كوهان شتر) يا تقليد (آويختن كفشى كه در آن نماز خوانده به گردن حيوانى كه براى قربانى برده مىشود) است[19]: «جَعَلَ اللّهُ الكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ قِيـمـًا لِلنّاسِ... والهَدىَ و القَلـئِدَ= خداوند كعبه بيتالحرام را ... و قربانىهاى بىنشان و قربانىهاى نشان دار را وسيله بهپا داشتن [مصالح]مردم قرار داده است». (مائده/5،97) در آيه دوم مائده نيز براى پاسدارى از حرمت و منزلت شعاير خدا و ماه حرام و قربانىهاى نشاندار، فرمان داده شده است.محرّمات احرام:
با بستن احرام، چيزهاى زيادى بر شخص حرام مىشود كه در كتابهاى فقهى آمده است.[20] اين محرمات كه قرآن به برخى از آنها پرداخته، ويژه احرام حج يا عمره تمتّع كه در ماههاى حج صورت مىگيرد، نيست; بلكه بر محرم در احرام عمره مفردهاى كه در غير ماههاى حج صورت مىگيرد نيز حراماست.[21]1. آميزش:
قرآن در آيه197 بقره/2 آميزش را در اثناى حج ممنوع كرده: «...فَمَن فَرَضَ فيهِنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ...». رَفَث كنايه از آميزش است و بعيد نيست كه وعده آميزش[22] يا هر سخن و عملى را كه مقدّمه آميزش* بشود نيز دربربگيرد;[23] گرچه برخى رَفَث را دشنام و سخنان بيهوده دانستهاند.[24]2. فسوق:
«ولا فُسوقَ ... فِى الحَجِّ». (بقره/2،197) فسوق تجاوز از حدود شرع است.[25] برخى گفتهاند: مقصود همه گناهان است و نيز دروغ* گفتن، تفاخر*، دشنام*،[26] دروغ بستن بر خدا، پيغمبر و امامان[27] اذيت مردم، قربانى براى بتان، ارتكاب محرماتِ احرام، عزم بر حج بدون التزام به ترك محرّمات را نيز فسوق دانستهاند.[28] برخى از اينكه رَفَث و فسوق در كنار هم آمده، احتمال دادهاند كه رَفَث، نزديكى با همسر، و فسوق، نزديكى با غير همسر (زنا) باشد.[29] فخر رازى مىگويد: به نظر بسيارى، فسوق همه گناهان را دربرمىگيرد و حمل آن بر بعضى گناهان بىدليل است.[30]3. جدال:
«ولا جِدالَ فِى الحَجِّ= جدال در حج روا نيست.» (بقره/2،197) جدال، عبارت از خشم، خشمگين كردن برادر دينى، فرياد[31] و ستيزهاى است كه به فحش يا نسبت دادن جهل يا دروغ منجر شود. برخى گفتهاند: جدال*، منازعات متداول ميان قريش در ايام حج بوده است. نقل شده: وقتى آنها به منا يا عرفات و مشعر وارد مىشدند، درباره اينكه حج كدام يك كاملتر است يا كدام گروه به حق نزديكتر است يا در حساب ماه ذىحجه يا در اينكه حج كداميك ابراهيمى است، جدال مىكردند[32] يا هر يك ادعا مىكرد كه محل وقوف او، همان موقف ابراهيم(عليه السلام)است.[33] مفسران و فقيهان شيعه با اشاره به روايات اهلبيت(عليهم السلام)جدال را سوگند يادكردن به «لا واللّه و بَلى واللّه» كه براى اثبات يا رد سخنى، (راست يا دروغ) تفسير كردهاند.[34] در برخى روايات، افزون بر سوگند، فحش و تفاخر نيز مصداق جدال دانسته شده[35] و با استفاده از برخى روايات، سوگند* درصورتى جدال است كه دروغ باشد يا بهكارى كه گناه است مربوط شود.[36] (=>جدال)جمله «فَلا رَفَثَ و لا فُسوقَ و لا جِدالَ» را غالباً نافيه و برخى نيز ناهيه دانستهاند كه خلاف ظاهر است.[37] به هر تقدير، اين آيه سه مورد از محرمات احرام را بيان مىكند. اگر «فسوق» را «عزم بر حج بدون التزام به ترك محرمات» بدانيم، آيه بيانگر دو مورد از تروك احرام و فسوق خارج از آنها و در عين حال، ناظر به همه آنها است.
4. بوى خوش:
يكى از محرّمات احرام، استفاده از بوى خوش است: «ثُمَّ ليَقضوا تَفَثَهُم= سپس بايد آلودگى خود را بزدايند.» (حج/22،29) بر پايه روايتى از امام باقر يا صادق(عليهما السلام) بوى خوش از مصاديق «تفث» شمرده شده است.[38]5. ازاله مو:
«لاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّى يَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ= و تا قربانى به قربانگاه نرسيده، سر خود را متراشيد.» (بقره/2،196) فقيهان با استناد به نهى در اين آيه و نيز مفهوم ذيل اين آيه (فَمَن كانَ مِنكُم مَريضـًا ... فَفِديَةٌ) گفتهاند: ازاله مو از بدن با تراشيدن يا كندن يا كوتاه كردن و... در حال احرام حرام است.[39]6. شكار در خشكى:
قرآن مىفرمايد: براى شما چارپايان، حلال...; ولى در حال احرام، صيد* را حلال نشماريد: «اُحِلَّت لَكُم بَهيمَةُ الاَنعـمِ ... غَيرَ مُحِلّى الصَّيدِ و اَنتُم حُرُمٌ» (مائده/5،1)، «لاتَقتُلوا الصَّيدَ و اَنتُم حُرُمٌ= درحال احرام، شكار را نكشيد». (مائده/5،95) در آيه96 مائده/5 حرمت صيد، به حيوان خشكى مقيّد شده است: «حُرِّمَ عَلَيكُم صَيدُ البَرِّ مادُمتُم حُرُمـًا= مادام كه محرم هستيد، صيد بيابان بر شما حرام شده است». فقيهان با توجه به اين آيه گفتهاند: صيد حيوان خشكى، اشاره به صيد، راهنمايى صياد به آن، بستن آن تا مردن، ذبح صيد، مشاركت در صيد و هرگونه عملى كه دخالت در آن باشد، در حرم يا خارج از حرم، حرام است[40]. خداوند مؤمنان را بهوسيله «صيد» مىآزمايد: «لَيَبلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَىء مِنَ الصَّيدِ تَنالُهُ اَيديكُم و رِماحُكُم». (مائده/5،94) از ابنعباس در تفسير اين آيه نقل شده كه مراد از «تَنالُهُ اَيديكُم» بچه حيوانات وحشى و پرندگان، و مراد از «تَنالُهُ رِماحُكُم» حيوانات بزرگ است. از مجاهد نيز نقلشده كه مراد از «تَنالُهُ اَيديكُم» بچه حيوانات و تخم پرندگان است.[41] آيات صيد، حيوان اهلى را دربرنمىگيرد; زيرا ذبح يا نحر حيوان اهلى را صيد نمىگويند.[42]در خوردن گوشت صيد اختلاف است. اماميه معتقد به حرمتند; چه حيوان را محرم صيد كرده باشد يا ديگرى، پيش از احرام صيد شده باشد يا پس از آن; زيرا صيد در آيه 96 مائده/5، هم بهمعناى مصدرى است; يعنى صيد حرام است و هم بهمعناى اسم مفعول، يعنى حيوان صيد شده بر محرم حرمتِ وضعى دارد كه در اين صورت، حرمت شامل خوردن نيز مىشود.[43] برخى از مقابله حلّيت گوشت چارپايان با حرمت* صيد در حال احرام در آيه يكم مائده استفاده كردهاند: همانطور كه صيّاد بايد مسلمان باشد و هنگام صيد يا ذبح نام خدا را ببرد، محرم هم نبايد باشد و گرنه گوشت صيد حلال نخواهد بود.[44] مالك، شافعى و احمد از فقهاى اهلسنت گفتهاند: خوردن صيد درصورتى حرام است كه محرم حيوان را صيد كرده باشد يا اينكه حيوان براى او صيد شده باشد. ابوحنيفه حتى در اينصورت هم خوردن آنرا بر محرم جايز مىداند; زيرا صيد در آيه96 مائده/5 فقط بر محرم حرام شده است.[45] اين قول از عمر و عثمان و حسن بصرى نيز نقل شده است;[46] البته درصورت اضطرار، رواياتى وارد شده كه اگر محرم به خوردن گوشت يكى از صيد و مردار مضطر شد، از صيد بخورد و مردار را رها كند.[47]
كفّاره صيد:
كفاره شكار براى مُحرم ـگرچه در حرم نباشد ـ يا شكار در حرم ـ گرچه در احرام نباشد ـ يا شكار در ماه حرام، به چگونگى تفسير آيه95 مائده/5 بستگى دارد: «...لاتَقتُلوا الصَّيدَ و اَنتُم حُرُمٌ و مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ...» ; زيرا «واَنتُم حُرُمٌ» را غالباً به «محرمبودن» تفسير كردهاند. برخى، آنرا «در حرم بودن» و برخى «وارد در ماه حرام بودن» معنا كردهاند;[48] البته فقيهان با استناد به روايات، براى صيد كردن، كشتن و خوردن گوشت آن و نگه داشتن صيد و شركت در آن،[49] كفّاره تعيين كردهاند.مراتب و انواع كفّاره صيد:
كفّارهاى كه قرآن براى صيد بيان كرده، قربانى، اطعام مستمندان يا روزه است: «...فَجَزاءٌ مِثلُ ماقَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحكُمُ بِهِ ذَوا عَدل مِنكُم هَديـًا بــلِغَ الكَعبَةِ اَو كَفّـرَةٌ طَعامُ مَسـكينَ اَو عَدلُ ذلِكَ صِيامـًا لِيَذوقَ وبالَ اَمرِهِ عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ...= بايد نظير آنچه كشته است، از چارپايان كفارهاى بدهد كه [نظير بودنِ] آن را دو نفر عادل از ميان شما تصديق كنند و بهصورت قربانى به كعبه برسد يا به كفّاره* [آن]مستمندان را خوراك بدهد يا معادلش روزه بگيرد تا سزاى كار خود را بچشد». (مائده/5، 95) برخى چون شيخ طوسى، ابنادريس، مالك و شافعى، قايل به تخيير ميان كفارههاى 3 گانه شدهاند;[50] ولى از روايات استفاده مىشود كه كفارههاى 3 گانه در عرض هم نيستند; بلكه بر يكديگر ترتّب دارند.[51] (=>كفّاره)مباحات احرام:
1. صيد آبزيان دريا و مأكولات آن، بر مؤمنان حلال شده است: «اُحِلَّلَكُم صَيدُ البَحرِ و طَعامُهُ مَتـعـًا...». (مائده/5،96) اهلسنّت، بااستناد به رواياتى از صحابه، مراد از «طَعامُهُ» را ماهيانى* مىدانند كه بدون صيد مىميرند و بر روى آب مىمانند يا آب، آنها را به ساحل مىاندازد.[52] در مقابل بسيارى از فقيهان شيعه و برخى از اهلسنّت، مقصود از «صَيدُ البَحرِ» را ماهيان و مقصود از «طَعامُهُ» را ماهيان نمك زده مىدانند.[53]2. تراشيدن سر براى بيمار و معذور: «...فَمَن كانَ مِنكُم مَريضـًا اَو بِهِ اَذىً مِن رَأسِهِ فَفِديَةٌ مِن صِيام اَو صَدَقَة اَو نُسُك= هركس از شما بيمار باشد يا در سر، ناراحتى داشته باشد [و در حال احرام به ناچار سر بتراشد]، به كفاره [آن بايد]روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانى كند.» (بقره/2،196) كفاره در روايات فريقين به سه روز روزه گرفتن يا اطعام 6 يا 10 فقير يا قربانى كردن يك گوسفند تفسير شده كه محرم، ميان آنها مخيّر است.
3. كسب و كار: «لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم...= بر شما گناهى نيست كه در سفر حج، فضل پروردگارتان [=روزى خويش] را بجوييد.» (بقره/2،198) در اين آيه، گمان جاهليت* درباره حرمت هرگونه معامله و تجارت در حال احرام، يا گمان برخى از مسلمانان درباره خدمه و كاروانداران حج كه كارشان نوعى كسب است،[54] ردّ شده است. برخى از روايات، اين آيه را به تجارت پس از مُحلّ شدن مربوط مىدانند.[55]
4. قصاص و مقابله به مثل در مورد كسى كه حرمت احرام را بشكند: «اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ و الحُرُمـتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعتَدى عَلَيكُم فاعتَدوا عَلَيهِ بِمِثلِ مَا اعتَدى عَلَيكُم...= اين ماه حرام در برابر آن ماه حرام است و [هتك]حرمتها قصاص دارد; پس هركس بر شما تعدّى كرد، همانگونه بر او تعدّى كنيد.» (بقره/2،194) از اين آيه استفاده مىشود با كسى كه احرام را هتك كند يا هر حرمت ديگرى را بشكند، مىتوان مقابله به مثل كرد. شأن نزول آيه درباره واقعه حديبيه است كه كافران در ذىقعده سال ششم هجرى، از ورود مسلمانان به مكه جلوگيرى كردند; ولى خداوند به مؤمنان اجازه داد در ذىقعده سال هفتم هجرى در حال احرام وارد مكه شوند; اگرچه با ممانعت قريش روبهرو گردند; زيرا قريش مباهات مىكردند كه مانع ورود محمد(صلى الله عليه وآله) و اصحابش به مكه شدند.[56]
كيفر محرّمات احرام:
از آياتى استفاده مىشود كه محرم، در دو مورد عذاب مىشود:1. درصورت سرپيچى از پرداخت كفاره پس از ارتكاب يكى از محرّمات احرام: «...واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب». (بقره/2،196) اين آيه ابتدا انسان را از ارتكاب برخى محرّمات، مگر در حال اضطرار بازمىدارد; آنگاه از عقاب الهى سخن بهميان مىرود. ازجمله «...عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ...» (مائده/5،95) نيز شايد بتوان استفاده كرد كه اگر كسى كفاره را بپردازد، خدا گذشته او را عفو مىكند و مفهوم آن اين است كه سرپيچى از پرداخت كفاره پس از فرود آمدن حكم، قابل بخشش نيست و عذاب دارد.[57]
2. تكرار عمدى صيد در يك احرام، موجب تكرار كفاره نمىشود; بلكه عذاب الهى در انتظار مرتكب آن است:[58]«...ومَن عادَ فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنهُ واللّهُ عَزيزٌ ذُوانتِقام». (مائده/5،95)
فلسفه احرام و تروك آن:
«...فَلا رَفَثَ و لا فُسوقَ و لا جِدالَ فِى الحَجِّ و ما تَفعَلوا مِن خَير يَعلَمهُ اللّهُ و تَزَوَّدوا فَاِنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى واتَّقونِ يـأولِى الاَلبـب= در اثناى حج، همبسترى و گناه و جدال روا نيست. هر كار نيكى انجام مىدهيد، خدا آن را مىداند، و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه پرهيزگارى است، و اى خردمندان! از من پروا كنيد.» (بقره/2،197) برخى از اين آيه استفاده كردهاند كه قواى سهگانه منشأ بدىها در انسان با احرام حج و ترك محرمات آن مغلوب مىشود. آن سه نيرو عبارت از: شهوت* «فَلا رَفَثَ» ، غضب* «ولا فُسوقَ» و خيال و وهم «ولا جِدالَ» است. اينها منشأ همه بدىها در انسان است.[59]گويا آيه به اين حقيقت اشاره دارد كه در حال احرام، زاد و توشه معنوى فراوانى وجود دارد كه نبايد از آن غفلت كرد; بهويژه كه روى سخن با «أُولُوالأَلباب» (صاحبان خرد و انديشه) است كه روح حج را درك مىكنند و از اين برنامه تربيتى بيشترين بهره را مىبرند; درحالىكه ديگران به قشر و پوست آن مىنگرند; پس بايد روح حج را ادراك كرد كه تقوا از خودِ سفر حج و احرام در آن، حاصل مىشود;[60] از اينرو در برخى آيات مربوط به احرام، مسأله تقوا مطرح شده و اين نشان مىدهد كه تقوا از حج بهدست مىآيد. هنگامى كه انسان براى احرام تلبيه مىگويد، در حقيقت نداى پروردگار را اجابت مىكند كه فرمود: «واَذِّن فِىالنّاسِ بِالحَجِّ». در روايتى آمده است كه وقتى علىبنالحسين(عليهما السلام) محرم مىشد، رنگ رخسارهاش زرد مىگشت و لرزه بر اندامش مىافتاد; بهطورى كه نمىتوانست لبيك بگويد. وقتى از حضرت پرسيده مىشد كه چرا تلبيه نمىگويى؟ مىفرمود: مىترسم در جوابم گفتهشود: لا لَبَّيك و لا سَعدَيك.[61]
آزمايش در احرام:
در جريان عمره حديبيه (هفتم هجرى)، درحالىكه مسلمانان محرم بودند، در ميان راه با حيوانات وحشى فراوانى روبهرو شدند; بهطورى كه مىتوانستند آنها را با دست و نيزهها صيد كنند. اين شكارها به قدرى زياد بود كه دوش به دوش مركبها و از نزديك خيمهها رفت و آمد مىكردند.[62] در آيه94 مائده/5 به مسلمانان اخطار مىكند كه از صيد آنها بپرهيزيد; چرا كه اين نوعى آزمون براى شما محسوب مىشود.خروج از احرام:
خارج شدن از احرام در مراحلى صورت مىگيرد. با حلق* و تقصير، همه محرمات به جز بوى خوش و تمتّع از همسر بر محرم حلال مىشود: «...ولاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّى يَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ...». (بقره/2،196)منابع
احكامالقرآن، جصاص; احياء علوم الدين; الانتصار; البرهان فى تفسيرالقرآن; بلغةالسالك لاقرب المسالك; التبيان فى تفسيرالقرآن; تحريرالوسيله; تذكرة الفقهاء; تفسير روح البيان; تفسير العياشى; التفسير الكبير; تفسير نمونه; جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن; الجامع لاحكامالقرآن، قرطبى; جواهرالفقه; جواهرالكلام فى شرح شرايعالاسلام; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه; زبدة البيان فى براهين احكامالقرآن; سلسلة الينابيع الفقهيه; شرايع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام; العروة الوثقى; الفرقان فى تفسير القرآن; قواعد الاحكام; الكافى; كتاب الخلاف; كشف الاسرار و عدةالابرار; المبسوط; مجمعالبحرين; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; مختلف الشيعه فى احكام الشريعه; مسالك الافهام الى الآيات الاحكام; مستمسك العروة الوثقى; المصباح المنير; المعتمد فى شرح المناسك; موسوعة الفقه الاسلامى; المهذب; نهاية المحتاج الى شرح المنهاج; وسائلالشيعه; الوسيلة الى نيل الفضيله.سيد مصطفى اسدى
[1]. المصباح، ص131، «حرم».
[2]. مجمعالبحرين، ج1، ص498، «حرم».
[3]. روحالبيان، ج2، ص337.
[4]. الوسيله، ج3، ص173; سلسلةالينابيع، ج8، ص426.
[5]. مختلفالشيعه، ج4، ص69.
[6]. مستمسك العروه، ج11، ص358.
[7]. كشف الاسرار، ج1، ص530; موسوعة الفقه، ج3، ص245; بلغةالسالك، ج1، ص256.
[8]. مستمسك العروه، ج11، ص358.
[9]. نهاية المحتاج، ج3، ص256.
[10]. الروضة البهيه، ج1، ص173.
[11]. التفسير الكبير، ج4، ص177; تفسير قرطبى، ج2، ص229ـ269 .
[12]. زبدة البيان، ص340.
[13]. الانتصار، ص92; سلسلة الينابيع، ج7، ص116.
[14]. شرايع الاسلام، ج1، ص243.
[15]. العروة الوثقى، ج1، ص136.
[16]. روحالبيان، ج1، ص314; العروة الوثقى، ج1، ص174.
[17]. الانتصار ص92; سلسلة الينابيع، ج7، ص116.
[18]. الكافى، ج4، ص289.
[19]. قواعدالاحكام، ج1، ص419; سلسلة الينابيع، ج8، ص745.
[20]. الروضة البهيه، ج1، ص233.
[21]. جواهرالكلام، ج18، ص358.
[22]. مجمعالبيان، ج1، ص524.
[23]. التفسير الكبير، ج5، ص180.
[24]. همان.
[25]. التفسير الكبير، ج5، ص180; مسالك الافهام، ج2، ص193.
[26]. التفسير الكبير، ج5، ص180.
[27]. المهذب ج1، ص221; سلسلة الينابيع، ج7، ص280.
[28]. التفسير الكبير، ج5، ص180ـ181.
[29]. همان، ص181.
[30]. التفسير الكبير، ج5، ص180.
[31]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص370ـ371.
[32]. التفسير الكبير، ج5، ص181.
[33]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص374.
[34]. مجمعالبيان، ج2، ص524; جواهرالكلام، ج18، ص359.
[35]. وسائل الشيعه، ج12، ص465ـ466; تفسير عياشى، ج1، ص95.
[36]. وسائل الشيعه، ج12، ص466; جواهرالكلام، ج18، ص361 .
[37]. التفسير الكبير، ج5، ص181.
[38]. البرهان، ج3، ص877.
[39]. جواهر الكلام، ج18، ص377 .
[40]. تحريرالوسيله، ج1، ص384; جواهرالكلام، ج18، ص286.
[41]. احكام القرآن، ج2، ص656.
[42]. المبسوط، ج1، ص338; زبدة البيان، ص374.
[43]. الخلاف، ج2، ص404; التبيان، ج4، ص29.
[44]. جواهرالفقه، ص46; سلسلة الينابيع، ج7، ص26، «المقنع».
[45]. الخلاف، ج2، ص404.
[46]. التبيان، ج4، ص29.
[47]. الكافى، ج4، ص383.
[48]. احكام القرآن، ج2، ص656.
[49]. المعتمد، ج 4، ص42.
[50]. تذكرةالفقهاء، ج7، ص403.
[51]. الكافى، ج4، ص385.
[52]. الدرالمنثور، ج7، ص197.
[53]. التبيان، ج4، ص28; الدرالمنثور، ج3، ص198.
[54]. مجمعالبيان، ج2، ص527 .
[55]. تفسير عياشى، ج1، ص96.
[56]. مجمعالبيان، ج2، ص513.
[57]. الفرقان، ج6ـ7، ص236.
[58]. تفسير قرطبى، ج6، ص199.
[59]. روحالبيان، ج1، ص315.
[60]. نمونه، ج2، ص56.
[61]. احياء علوم الدين، ج1، ص98.
[62]. الكافى، ج4، ص396.