احصار و صدّ: بازداشتن مُحْرم از ادامه حج يا عمره
واژه احصار در لغت بهمعناى در تنگنا قراردادن و صدّ بهمعناى منع كردن[25] آمده و در اصطلاح فقهى بازداشتن مُحرم، از انجام مناسك حج* يا عمره* است كه بر اثر عوامل بيرونى، از قبيل دشمن يا عوامل درونى، مانند بيمارى صورت مىگيرد.[26] از آنجا كه شخص محرم بايد اعمال را كامل كند و در نهايت با تراشيدن يا كوتاه كردن موى سر يا ناخن و همچنين با طواف نساء از احرام خارج گردد و فرد محصور و مصدود از انجام آنها ناتوان است لذا وضعيت ويژهاى براى او پديد آمده و احكام خاصى دارد.گروهى از فقهاى اماميه ميان دو اصطلاح «احصار» و «صدّ» تفكيك مىكنند; آنان احصار را در خصوص مانع درونى، مانند بيمارى و صدّ را در خصوص موانع بيرونى، مانند جلوگيرى دشمن بهكار مىبرند.[27] مستند اين گروه اولا روايات است كه در آنها به تفاوت ميان محصور و مصدود تصريح شده[28] و در احكام ميان آن دو فرق گذاشته شده است;[29] ثانياً در قرآن واژه صدّ به مشركان نسبت داده شده است; (مائده/5، 2; فتح/48، 25; انفال/8، 34) ولى واژه احصار بهصورت فعل مجهول بهكار رفته (بقره/2،196) كه با منع بر اثر عوامل درونى مناسب است; ثالثاً برخى لغتشناسان همانند ابنسكّيت، تغلب و فرّاء احصار را به مانع بيمارى كه انسان را از سفر يا مشاغل ديگر بازدارد مربوط مىدانند.[30] گفته شده: در كلام عرب فرق ميان احصار و حصر اين است كه احصار تنها در مورد بيمارى بهكار مىرود; ولى حصر با صدّ مرادف است و در مورد دشمن بهكار مىرود;[31] ولى گروهى ديگر، با استناد به شأن نزول آيه196 بقره/2 مبنى بر منع مشركان از ورود پيامبر و اصحابش به مكه* احصار را بر هرگونه مانعى كه انسان را از حج و عمره بازدارد حملكردهاند;[32] بر اين اساس، هر يك از دواصطلاح احصار و صدّ، شامل منع دشمن يا بيمارىمىشود.
اهميت و پىآمد گناه احصار و صدّ:
مناسك حج و عمره از شعائر مهمّ دين مقدس اسلام است و گناه بازداشتن از مناسك حج به حدّى بزرگ است كه قرآن آن را در كنار كفر تقبيح مىكند. در آيه 25 فتح/48 مىفرمايد: «هُمُالَّذينَ كَفَروا وصَدّوكُم عَنِ المَسجِدِالحَرامِ» و در ادامه اين چنين بيان مىدارد: اگر مردانمسلمان و زنان مسلمانى كه آنها را نمىشناسيد در ميان آنان نبودند و بيم آن نبود كه آنها را پايمال كنيد و نادانسته مرتكب گناه شويد [خدا دست شما را از آنان بازنمىداشت و فرمان حمله به آنان را مىداد]: «ولَولا رِجالٌ مُؤمِنونَ و نِساءٌ مُؤمِنـتٌ لَمتَعلَموهُم اَن تَطَـوهُم فَتُصيبَكُم مِنهُم مَعَرَّةٌ بِغَيرِ عِلم...» ;همچنين در آيه2 مائده/5 به مسلمانان هشدار داده شده كه دشمنى با مشركان مجوّز تعدّى به آنان نيست; آنان اگر از روى ستم مسلمانان را از انجام مناسك حج بازداشتهاند، ولى مسلمانان بر آنان ستم و تعدى نكنند: «...ولايَجرِمَنَّكُم شَنَـانُ قَوم اَن صَدّوكُم عَنِ المَسجِدِالحَرامِ اَن تَعتَدوا...».
در آياتى به بازدارندگان از مسجدالحرام، وعده عذاب دردناك داده شده است: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا ويَصُدّونَ عَن سَبيلِاللّهِ والمَسجِدِ الحَرامِ ... نُذِقهُ مِن عَذاب اَليم» ; (حج/22،25) همچنين در آيه34 انفال/8 مىفرمايد: «وما لَهُم اَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ و هُم يَصُدّونَ عَنِ المَسجِدِالحَرامِ...» ، ولى از سوى ديگر، در آيه قبل وجود پيامبر در ميان آنان و نيز استغفار را مانع عذاب آنان دانسته است: «وما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم و اَنتَ فِيهِم وما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم يَستَغفِرون». درجمع بين اين دو آيه (33ـ34 انفال/8) احتمالاتى دادهاند;[33] ازجمله اينكه مراد از عذاب در آيه33، عذاب استيصال و از سنخ عذابهايى است كه امتهاى گذشته با آن منقرض شدهاند و منظور از آن در آيه34 مجازاتهايى مانند قتل و اسارت است كه مشركان پس از مهاجرت و بيرون شدن مؤمنان از مكّه بهآن گرفتار مىشوند.[34]
احكام محصور و مصدود:
در فقه مسائل متعددى درباره احصار و صدّ مطرح شده است. شخصى كه بر اثر احصار و صدّ از ادامه حج بازمىماند، از احرام خارج و به اصطلاح «مُحِلّ» مىشود; با اين تفاوت كه مصدود، از هر نظر از احرام خارج مىشود; ولى محصور نسبت به همه چيز به جز زن، از احرام خارج مىشود. آن دو براى خروج از احرام قربانى* و حلق* يا تقصير (سرتراشيدن يا ناخن گرفتن) مىكنند; چنانكه در آيه 196 بقره/2 به مطلب فوق اشاره شده است: «واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَااستَيسَرَ مِنَ الهَدىِ و لاتَحلِقوا رُؤسَكُم حَتّى يَبلُغ الهَدى مَحِلَّه...».آنچه در قرآن در اين زمينه آمده بهصورت گذرا و كلّى است; ولى فقها در اين باره بر اساس روايات به تفصيل سخن گفتهاند. آنان ميان احكام مصدود و محصور تفاوتهايى گذاشتهاند و نيز درباره موانع ديگرى كه مُحرم را از كامل كردن مناسك حج و عمره بازمىدارد، مانند ازدستدادن هزينه سفر، شكستگى پا، گم كردن راه بحث كردهاند كه آيا به بيمارى و منع دشمن، ملحق مىشود يا نه؟[35]
از مهمترين احكام محصور و مصدود مواردذيل است:
1. وجوب قربانى:
تعدادى از فقها بر مصدود قربانى را واجب نمىدانند; ولى مشهور آنرا واجب دانسته، بلكه بر وجوب آن ادعاى اجماع شده است.[36] اين مطلب را بنابر اينكه آيه شامل مصدود نيز بشود، مىتوان از آيه كريمه استفاده كرد: «...فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استيسر من الهَدى...». (بقره/2،196)در هر حال، اگر حيوانى براى قربانى نيافت، يا هزينهاى براى خريد آن نداشت بايد ده روز روزه بگيرد كه سه روز آن در حج و هفت روز پس از بازگشت به وطن خواهد بود: «...فَمَن لَميَجِد فَصِيامُ ثَلـثَةِ اَيّام فِى الحَجِّ و سَبعَة اِذا رَجَعتُم تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ...». (بقره/2،196)
2. مكان و زمان قربانى:
فقهاى شيعه معتقدند كه مصدود بايد در همان جا كه از ادامه حج يا عمره توسط دشمن بازمانده، قربانى كند; هرچند آن مكان خارج از حرم باشد; سپس با حلق يا تقصير از احرام خارج شود. مستند آنان در اين مسأله عمل پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حديبيه* و همچنين برخى از روايات است;[37] ليكن محصور بايد براى قربانىكردن نايب بگيرد و درصورتى كه احصار در عمره [مفرده] صورت گرفته باشد، نايب قربانى او را به مكه ببرد و ذبح كند و با نايب وعده زمان قربانى كردن را بگذارد. هنگام وعده كه فرا رسيد شخص بيمار تقصير كند (مو يا ناخن بگيرد) و از احرام خارج شود و اگر احصار در حج صورت گرفته نايب قربانى را به منا ببرد و در روز عيد قربان آن را ذبح كند.[38] با توجه به اينكه فرستادن قربانى به مكه يا منا به محصور اختصاص دارد و مصدود را شامل نمىشود، برخى ادعا كردهاند كه جمله «حَتّى يَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ...» در آيه196 بقره/2 دليل بر اين است كه «أُحصرتُم» برخلاف آنچه از شأن نزول استفاده مىشود به بازماندن از مناسك بر اثر بيمارى اختصاص دارد.[39]3. چگونگى خروج محصور و مصدود از احرام:
خروج از احرام براى شخص مصدود، با قربانى و حلق يا تقصير حاصل مىشود. البته بايد در هنگام قربانى نيت خروج از احرام (نيت اِحلال) كند و در نتيجه همه محرمات احرام بر او حلال مىشود; ولى محصور اگر در عمره مفرده باشد نسبت به همه چيز جز همسر، از احرام خارج مىشود و همسر بر او حرام مىماند، تا زمانى كه عمره مفردهاى انجام دهد و پس از طواف نساء همه محرمات احرام ازجمله همسر بر او حلال مىشود و اگر احصار در عمره تمتع باشد، با قربانى كردن، همه محرمات حتى همسر بر او حلال مىگردد و اگر احصار در حج باشد احتياط آن است كه نسبت به همسر از احرام خارج نشود; مگر آنكه در حج يا عمره مفردهاى طواف نساء بهجا آورد.[40]4. دامنه وجوب قربانى بر محصور و مصدود:
مستحب است انسان هنگام مُحرم شدن، با خدا شرط كند كه اگر محصور يا مصدود شد خداوند او را از احرام خارج كند كه به آن اصطلاحاً «شرط احلال» گويند.[41] فايده اين شرط به نظر برخى، سقوط قربانى از محصور و مصدود است. آنان گفتهاند: هرچند آيه كريمه «فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَيسَر مِنَ الهَدى» عموم دارد; ولى عموم آن به روايت ذريح محاربى تخصيص خورده است. وى مىگويد: به امام صادق(عليه السلام)عرض كردم: اگر محرم در عمره تمتع محصور شود چه بايد بكند؟ حضرت فرمود: آيا با خداوند شرط احلال نكرده است؟ گفتم: چرا. فرمود: به وطنش بازگردد و هيچ باكى بر او نيست و سال آينده نيز لازم نيست به حج برود; زيرا خداوند سزاوارتر است كه به عهد و پيمان وفا كند.[42]منابع
بحارالانوار; التفسير الكبير; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; جواهرالكلام فى شرح شرائع الاسلام; زبدةالبيان فى براهين احكام القرآن; عروةالوثقى; فقهالقرآن، راوندى; مجمعالبحرين; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; المحلّى بالآثار; مصطلحات الفقه و معظم عناوينة الموضوعيه; المعتمد فى شرح المناسك; المغنى و الشرح الكبير; الموسوعة الفقهية الميسره; وسائلالشيعه.حبيباللّه ميرى
[25]. مجمعالبحرين، ج1، ص523، «حصر».
[26]. مصطلحاتالفقه، ص43; الموسوعةالفقهيه، ج1، ص328.
[27]. فقهالقرآن، ج1، ص316; جواهر الكلام، ج20، ص111ـ112.
[28]. بحارالانوار، ج96، ص327; المعتمد، ج5، ص422.
[29]. وسائلالشيعه، ج13، ص186ـ187، ب 6.
[30]. جواهرالكلام، ج20، ص112.
[31]. جواهرالكلام، ج20، ص142; جامعالبيان، مج2، ج2، ص291، 292ـ311.
[32]. جامعالبيان، مج2، ج2، ص291ـ292 و 311; المحلىبالاثار، ج5، ص221; المغنى، ج3، ص516.
[33]. جامعالبيان، مج6، ج9، ص308ـ315; التفسيرالكبير، ج15، ص158.
[34]. مجمعالبيان، ج4، ص829; التفسير الكبير، ج15، ص158.
[35]. زبدةالبيان، ص320; جواهرالكلام، ج20، ص115.
[36]. المعتمد، ج5، ص422.
[37]. زبدةالبيان، ص310; جواهرالكلام، ج20، ص114 و 116.
[38]. مجمعالبيان، ج2، ص519.
[39]. زبدةالبيان، ص311.
[40]. المعتمد، ج5، ص449ـ454.
[41]. عروةالوثقى، ج2، ص389.
[42]. المعتمد، ج2، ص509.