ابريق: آبريز، آبدستان، جام شراب بهشتى
اين واژه، يكبار و به شكل جمع، در آيه 18 واقعه/56 و در وصف يكى از مجالس شادكامى مقرّبان آمده است: «يَطوفُ عَليهِم وِلدَنٌ مُخلَّدونَ * بِأَكوَاب وَ أَباريقَ و كَأس مِن مَعين= نوجوانانى جاودان [در شكوه و طراوت]پيوستهبا قدحها و كوزهها و جامهايى از نهرهاىجارى بهشتى [و شراب طهور]گرداگرد آنان مىگردند».ابريق را به شكلها و كاربردهاى گوناگونى شناساندهاند كه به نظر مىرسد، انواع متفاوتى داشته يا در هر جا به گونهاى خاص بوده است. كسانى، فقط به دستهدار بودن،[1] گروهى، به لولهدار بودن[2] و برخى، به هر دو اشاره كرده[3] و آن را ظرفى با دهانهاى كشيده و دستهاى بلند دانستهاند.[4] اين تفاوت شكلها مىتواند اشارهاى به گوناگونى كاربرد آن باشد؛ چنان كه براى شستوشو، از آفتابهاى دستهدار و با لوله، وبراى نوشيدن*، از كوزه مانندى دستهدار و بىلوله استفاده مىشده است. درباره مبدأ پيدايش اين واژه، دو ديدگاه وجود دارد: بسيارى از لغتشناسان و مفسّران پيشين و معاصر مسلمان و غير مسلمان، آن را عربى شده واژه فارسى «آبريز» «آبراه» و «آبرى به معناى آب ريختن» دانستهاند.[5] از ادلّه اين گروه، آن است كه اينگونه واژهها را فقط در ميان اشعار كسانى مىتوان يافت كه تحت تأثير تمدّن ايران آن روزگار مىزيسته، وباديهنشينان ناآشنا با مجالس طرب اشراف، الفتى با آن نداشتهاند.[6] برخى ديگر از اين گروه، حتّى اصل «برق» را هم برگرفته از واژه فارسى «برّه» مىدانند كه به جهت ظرافت و حُسن، به اين نام خوانده شده است؛ بدينسان، معناى درخشندگى نيز از «ابريق» برمىآيد.[7] از ديدگاه اين گروه، وجود واژگانى چند از زبانهاى گوناگون در قرآن، آسيبى به عربى بودن آن نمىرساند؛[8] زيرا اين واژهها هنگام نزول، جزئى از فرهنگ عربزبانان بوده است. برخى ديگر، گامى فراتر نهاده، بر اين باورند كه در گزينش اين واژه از زبان فارسى، رازى نهفته است؛ به اين معنا كه خداوند، براى ترغيب مؤمنان و نماياندن شادكامى مقرّبان، اين واژه را از زبان فارسى به كار برده؛ زيرا مجالس طرب اشراف ايرانى، برجستهترين خوشىهاى دنيايى آن روزگار بوده است؛[9] امّا برخى، با استدلال به آياتى كه قرآن را كتابى عربى معرّفى كرده، به عربى بودن واژه اعتقاد داشته، آن را از ريشه «برق» و بهمعناى چيز درخشنده و برّاق مىدانند.[10] به نظر آنان، ابريق را از آن روى بدين نام خواندهاند كه رنگش از شدّت روشنى مىدرخشد؛[11] چنان كه به شمشير درخشنده و زن نيكو صورت نيز «ابريق» مىگويند؛[12] همچنين برخى ازاين گروه، فقط باتكيه بر مباحث زبانشناسى و ارائه فرضيّههايى كه به دشوارى قابل اثباتند، اين واژه را عربىالاصل و برگرفته از «ريقالأباب = ريختن آب» مىدانند كه پس از ورود به فارسى و بازگشت دوباره به زبان عربى، شكل «ابريق» به خود گرفتهاست.[13]
ابريق در قرآن:
ابريق، همراه دو ظرف ديگر بهشتى (كوب و كأس) آمده و برخلاف آن دو كه گروهى آنها را يكى دانستهاند،[14] ظرفى مستقل و منبع آب يا شراب* بهشتى است.[15] قرآن، نوشندگان از ابريق را چنين بازشناسانده است: «وَالسَّـبِقونَ السَّـبقونَ * أولَـئِكَ المُقرَّبونَ = و پيشگامان پيشگام آنهامقرّبانند». (واقعه/56، 10 و 11) كسانى به فيض بهرهمندى از ابريق دست مىيابند كه در سايه پيشگامىشان به سوى خيرات و نيكىها، به مقام قرب الهى رسيده و در ميان گروههاى سهگانه معرّفى شده در اين سوره، (اصحاب يمين، اصحاب شمال، سابقون) در صدر ايستادهاند.بسيارى از مفسّران، ابريق را دربرگيرنده آب* ياشراب بهشتى دانستهاند؛[16] امّا برخى از ايشان، اين شراب را صرفاً با تأويلات عرفانى، به بادههاى ارادت، معرفت، محبّت، عشق، ذوق، حكمت و علم[17] و يا شراب احديّت[18] تفسير كردهاند. از ويژگىهاى اين باده آن است كه آفات بادههاى دنيايى از قبيل سرگيجه و عقلربايى را ندارد: «لاَيُصَدَّعونَ عَنهَا ولاَيُنزِفونَ.» (واقعه/56، 19) از ديگر اوصاف اين جامها آن است كه در دست پسران بهشتى قرار دارند؛ پسرانى كه همواره برگرد مقرّبان در گردشند: «يَطُوفُ عَلَيهِم وِلدَنٌمُخلَّدونَ = بر گردشان پسرانى جاودان [بهخدمت]مىگردند.» (واقعه / 56، 17) برخى گفتهاند: هر كدام از پسران به تنهايى جامهاى سهگانه اكواب، اباريق و كأس را در دست دارد. بهنظر فخر رازى، جامها خود در گردشند و همراهى پسران بهشتىباجامها براى اكرام و گرامىداشت بهشتيان است[19] و شايد بر دست هر كدام از پسران، يكى از جامها در گردش باشد وجمعآمدن «اباريق» نيز بيانگر بسيارىِ شمار آنان است.[20]
از ظاهر آيات بر مىآيد كه گردش پسران ابريق به دست، سبب شكوه و شوكت مجلس مقرّبان و زينت بخش بزم آنان است؛ امّا حاصل توجيههاى عرفانى برخى مفسّران آن است كه پسران ابريق به دست، بيشتر از مقرّبان از اين گردش شوقآميز سود مىجويند.[21] در باريك انديشى ديگرى، با توجّه به موضوع گردش جامها گفتهاند: گويا براى گزينش واژههاى اين آيات نيز گرداگرد گيتى گشته و گزيدهترين آن ها آورده شدهاست.[22]
منابع:
الاتقان فى علوم القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير القرآن الكريم، ابنالعربى؛ تفسير القرآن الكريم، ملاصدرا؛ التفسير الكبير؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدرّالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ القاموسالمحيط؛ كشفالاسرار و عدّةالابرار؛ لسانالعرب؛ لغتنامه دهخدا؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المعجم فى فقه اللغة و سرّ بلاغته؛ معجم مقاييساللغه؛ المعرّب من الكلام الاعجمى على حروف المعجم؛ مفردات الفاظ القرآن؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد؛ هل فى القرآن اعجمى.تقى صادقى، رضا خراسانىنژاد
[1] جامعالبيان، مج13، ج27، ص226؛ الدرّالمنثور، ج8، ص9.
[2] روحالمعانى، مج15، ج27، ص209.
[3] مجمعالبيان، ج9، ص327؛ دهخدا، ج1، ص244، «ابريق».
[4] روحالمعانى، مج15، ج27، ص209.
[5] المعرّب، ص18 و 130، «ابريق»؛ لسانالعرب، ج1، ص383، «برق»؛ القاموسالمحيط، ج2، ص1152، «برق».
[6] المعجم فى فقه اللغة، ج1، ص112، «أباريق»؛ واژههاى دخيل، ص102، «ابريق».
[7] التحقيق، ج1، ص256، «برق»؛ مقاييس، ج1، ص222، «برق».
[8] الاتقان، ج1، ص289.
[9] المعجم فى فقه اللغه، ج1، ص113، «أباريق».
[10] مفردات، ص119، «برق»؛ مقاييس، ج1، ص222، «برق»؛ قرطبى، ج17، ص122.
[11] مفردات، ص119، «برق».
[12] مقاييس، ج1، ص222، «برق».
[13] هل فى القرآن اعجمى، ص40.
[14] روحالمعانى، مج15، ج27، ص209.
[15] كشف الاسرار، ج9، ص445.
[16] التفسيرالكبير، ج29، ص151؛ جامع البيان، مج13، ج27، ص227؛ كشفالاسرار، ج9، ص445.
[17] تفسير ابن عربى، ج2، ص588.
[18] تفسيرملاصدرا، ج7، ص31.
[19] التفسير الكبير، ج29، ص151.
[20] المعجم فى فقه اللغه، ج1، ص113.
[21] تفسير ابن عربى، ج2، ص588؛ تفسير ملاصدرا، ج7، ص30.
[22] المعجم فى فقه اللغه، ج1، ص114.