ابنسبيل: در راه مانده
ابنسبيل
در لغت به كسى گفته مىشود كه فراوان سفر مىكند؛ چون با راه ملازم و همراه است.[51]
برخى گفتهاند: چون مسافر را كسى نمىشناسد، به راه نسبتش مىدهند.[52]
در اصطلاح قرآنى و فقهى به مسافرى گفته مىشود كه در راه مانده و مالى ندارد تا به
وطن خود برگردد؛ اگرچه در وطن خود بىنياز باشد.[53] برخى، كسى
را كه عزم سفر كرده، ولى قدرت بر آن ندارد نيز داخل در گستره ابنسبيل دانستهاند[54]
و بعضى، مسافر نيازمند را گرچه مهمان باشد نيز از مصاديق آن برشمردهاند.[55]
فقيهان، شرايطى از جمله اسلام، ايمان، عدالت، مباح بودن سفر و عدم امكان استقراض
را در اداى حقوق به ابن سبيل مورد بررسى قرار دادهاند.[56]
برخى ابن سبيل را ابنسبيلالله و مورد آنرا هركسى كه در راه خدا كوشش كند دانستهاند؛
اگرچه در وطن بوده، وفقير هم نباشد.[57]واژهابنسبيلهشتباردرآيات26اسراء/17؛38 روم/30؛ 177 و 215 بقره/2؛ 36 نساء/ 4؛ 41 انفال/8؛60توبه/9 و 7 حشر/59 آمده است.
احسان و انفاق به ابنسبيل:
از برخى متون برمىآيد كه دستگيرى از ابنسبيل، پيش از اسلام نيز رايج بوده است[58] و اسلام، افزون بر امضاى آن، كمك به ابنسبيل را در نظام اقتصادى خويش قرار داد. قرآن كريم، نيكى به ابنسبيل را در كنار عبادت خداوند، پرهيز از شرك و نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان سفارش كرده است:«واعْبُدوا اللّهَ و لاتُشرِكوا بِه شَيئًا و بِالولدين إحسنًا و بِذِىالقُربى... وابنِالسَّبيلِ...» (نساء/4،36) همچنين پرداخت مال به ابنسبيل را در كنار ايمان به خدا و روز قيامت و كمك به ذوىالقربى از مصاديق نيكى برشمرده است.(بقره/2،177) آيه 215 بقره/2 بر انفاق به پدر و مادر و خويشان و در راه ماندگان تأكيد كرده است: «يَسئَلونَك ماذا يُنفِقونَ قُل ما أنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ و الأَقرَبينَ... وابنِالسَّبيلِ...». درآيه 26اسراء/17 و آيه 38روم/30 به اداى حقّ ابنسبيل سفارش شده است. علاّمه طباطبايى مىگويد: از آنجا كه آيه 26 اسراء / 17 از سورههاى مكّى است، دادن حقوق خويشان، مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه پيش از هجرت در مكّه تشريع شده است؛[59] البتّه عدّهاى با استناد به بعضى روايات كه بخشيدن فدك به حضرت فاطمه را پس از نزول اين آيه دانستهاند، آن را از آيات مدنىمىدانند.ابنسبيل از مستحقّان زكات:
ابن سبيل در آيه 60 توبه/ 9 از مستحقّان زكات* شمرده شده است: «إنَّمَا الصَّدقتُ لِلفُقراءِ والمسكينِ... وَ ابنِالسَّبيلِ...» . با توجّه به ذيل آيه (فريضةً من الله) مىتوان گفت: آيه مربوط به زكات واجب است و امّا زكات مستحب را از آيات احسان و انفاق و اداى مال به ابنسبيل مىتوان استفاده كرد.در آيه ديگرى مىفرمايد: «لَيسَ البِرَّ أن تُوَلّواوُجوهَكم قِبَلَالمَشرِقِ والمَغرِبِ و لـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخرِ... و ءاتَى المالَ علىحبّهِ ذَوِىالقُربى... وَابنَالسَّبيلِ...». (بقره/2،177) برخى گفتهاند: اين آيه را نمىتوان بر زكات حمل كرد؛ زيرا در ادامه آيه، زكات به طور مستقل مطرح شده است.[60]ابنسبيل از مستحقّان خمس:
درآيه 41انفال/8، يك پنجم غنايم براى خدا و پيامبر و خويشاوندان [او]و يتيمان و بينوايان و درراهماندگان دانسته شده است «وَاعلَموا أنّما غَنِمتم مِن شىء فأنّ للّهِ خُمُسَه و لِلرّسولِ و لِذى القربى و اليتمى و المسكينِ و ابنِالسبيلِ...». (انفال/8،41)بنابر نظر مفسّران و فقيهان شيعه، قسمتى از خمس* كه به ابنسبيل داده مىشود مخصوص درراهماندگان خاندان پيامبر است[61] كه خداوند آن را عوض زكات براى آنها قرار داده؛ ولى مفسّران و فقهاى اهلسنّت، اين قسمت از خمس را به هر مسافر در راه ماندهاى (اعمّ از سادات) متعلّق مىدانند.[62] طبرى و زمخشرى رواياتى را از امام سجاد و حضرت على(عليهما السلام)نقل كردهاند كه نظر شيعه را تأييد مىكند.[63]
ابنسبيل از مستحقّان فىء:
طبق آيه «ماأفاءَ اللّهُ على رَسولِهمِنأهلِالقُرى فَلِلّه و لِلرَّسولِ و لِذى القُربى واليَتمى والمَسكينِ وابنِالسَّبيلِ...» (حشر/59،7) ابنسبيل، يكى از موارد مصارف ششگانه فى*ء است. مفسّران و فقيهان در اين كه آيا مقصود آيه، يتيمان، مستمندان و در راه ماندگان از عموم مردم است يا از خاندان پيامبر، اختلاف نظر دارند. به نظر مفسّران اهلسنّت[64] و برخى از مفسّران شيعه،[65] مقصود، يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان عموم مردم است؛ ولى برخى مفسّران شيعه گفتهاند: يتيمان، مستمندان و در راهماندگان اهل*بيت(عليهم السلام)منظور است.[66]منابع:
احكام القرآن، جصّاص؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القمى؛ تفسير نمونه؛ ثمارالقلوب؛ جامعالبيان عن تاويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جواهر الكلام؛ الروضةالبهيّه فى شرح اللمعة الدمشقيه؛ غياث اللغات؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فقه القرآن، راوندى؛ الكشّاف؛ كنزالعرفان؛ لسانالعرب؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مختلف الشيعه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر.محمّد سحرخوان
[51] النهايه، ج2، ص338، «سبل».
[52] غياث اللغات، ص19، «ابنالسبيل».
[53] قمى، ج1، ص327؛ لسانالعرب، ج6، ص163، «سبل».
[54] احكامالقرآن، ج2، ص281؛ الروضه، ج1، ص171؛ جواهر، ج15، ص373.
[55] جامعالبيان، مج4، ج5، ص117؛ مجمع البيان، ج3، ص72؛ مختلف الشيعه، ج3، ص81.
[56] كنزالعرفان، ج1، ص237؛ جواهر، ج15، ص373.
[57] الفرقان، ج10 و 11، ص184.
[58] ثمارالقلوب، ص267.
[59] الميزان، ج13، ص81.
[60] مجمعالبيان، ج2، ص477.
[61] همان، ج4، ص835؛ فقهالقرآن، ج1، ص243؛ مختلف الشيعه، ج3، ص201.
[62] احكام القرآن، ج3، ص91؛ جامعالبيان، مج6، ج10، ص12.
[63] جامعالبيان، مج6، ج10، ص11؛ الكشّاف، ج2، ص222.
[64] جامعالبيان، مج14، ج28، ص49؛ مجمعالبيان، ج9، ص391؛ قرطبى، ج18، ص10.
[65] نمونه، ج23، ص506.
[66] التبيان، ج9، ص564؛ مجمعالبيان، ج9، ص391؛ الميزان، ج19، ص204.