ابوالأشدّين: كلدةبناسيدبن
خلف جمحى قريشى از دشمنان تنومند و سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)
كنيه
و نام او به اختلاف آمده است. منابعِ نسب شناختى، كنيه او را «ابوالاشدين» آوردهاند؛[52]
ولى در منابع تفسيرى، ابوالأشد،[53]
ابوالأسد،[54]
ابوالأسود[55]
و نام او أسيدبنكلدة[56]
آمده كه گويا در استنساخها تغيير يافته است. وى از آن رو به اين كنيه خوانده شد
كه مردى دلير، نيرومند، مغرور و بسيار تنومند بود.[57]چنان كه
نوشتهاند: روى چرم عكاظى مىايستاد و براى كسانى كه چرم را از زير پايش بيرون
بكشند، جايزه تعيين مىكرد.[58]
ده مرد نيرومند، با هم و با تمام نيرو چنان چرم را مىكشيدند كه پاره پاره مىشد؛
ولى از زير پاى او بيرون نمىآمد.[59]
اين مطلب اغراق آميز است؛ امّا زورمندى او را نشان مىدهد.ابوالاشدّين از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود و در اين راه از مال و جان و آبرويش بسيار مايه گذاشت[60] و حتّى يك بار با پرتاب نيزهاى درصدد كشتن حضرت برآمد كه ناكام ماند.[61] او پيوسته قريش را با رفتار و گفتار خود به پايدارى در مقابل پيامبر و مبارزه با وى تشويق مىكرد[62] و چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سران قريش را از عذاب دردناك دوزخونوزده مأمور (مدثر/74، 30 و 31) آن خبر داد، وى پيروزى بر نگهبانان دوزخ* را وعده داد[63] و چون به نيروى خود مغرور بود، بدان شرط با پيامبر كشتى گرفت كه اگر مغلوب شود، اسلام را بپذيرد؛[64] ولى با آنكه شكست خورد، مسلمان نشد و سرانجام كافر از دنيا رفت.[65]بيش از اين از شرح حال وى اطلاعى در دست نيست.
ابوالأشدّين در شأن نزول:
1. به گفته مفسّران چون آيات 18 تا 30 سوره مدثر /74 نازل و ابلاغ شد، ابوجهل در ميان قريش فرياد كرد كه مادرانتان به عزايتان بنشينند! از ابنابىكبشه (پيامبر) شنيدم كه نگهبانان دوزخ نوزده نفرند. شما دلاوران عرب هستيد. آيا هر ده تن از شما حريف يكى از آنان نخواهد شد؟ ابوالأشدّين با استهزاى كلام الهى گفت: نگهبانان دوزخ را به من بسپاريد. به تنهايى از عهده آنان برمىآيم و شما مىتوانيد به بهشت برويد.[66] به نقل روايات ديگر، هفده[67]يا ده تن[68] به عهده من، وديگران به عهده شما.گفتهاند: خداوند در پاسخ ابوالأشدّين كه گمان داشت نگهبانان دوزخ بشرند، آيه «وَما جَعَلنا أَصحـبَ النّارِ إلاّ مَلـئكةً و ما جَعَلنا عِدَّتَهم إلاَّ فِتنةً لِلَّذينَ كَفرُوا...» (مدثر/74، 31) را فرو فرستاد[69] و اعلام داشت كه آنان ملائكه هستند و نوزده تن بودن آنان، آزمونى براى كافران است. شايد از آن جهت آزمون است كه هر عددى مىبود، كافران به آن ايراد مىگرفتند.
2. در همين زمينه از عكرمه نيز نقل است كه آيه 5 طارق/86 (فَليَنظُرِ الإنسنُ ممَّ خُلِقَ = انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است) درباره ابوالأشدّين نازل شده؛ زيرا او به نيرو و قوّت خود بسيار مغرور بود و ادّعا داشت كه از عهده نگهبانان دوزخ برمىآيد.[70]
3. قرطبى و آلوسى بر پايه روايتى، آيه 11 صافات/37 را درباره ابوالاشدين دانستهاند؛[71] زيرا فقط او به نيرومندى و تنومندى خود بسيار مىباليد:«فَاستفتِهم أَهُم أَشدُّ خَلقاً أم مَّن خَلَقنا إنّا خَلَقنهم مِن طين لازب = از مشركان بپرس كه آيا آفرينش آنان سختتر است يا آفرينش آنچه [= آسمان، زمين، فرشتگان، تنومندان پيشين]ما آفريديم. ما آنان را از گلى چسبندهآفريديم.»
4. قرطبى براساس نقلى، آيه 6 انفطار/82 را درباره ابوالأشدّين دانسته است[72]:«يأيّها الإنسنُ ما غَرَّكَ بِربِّكَالكَريمِ = اى انسان! چه چيزى تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخت؟» امّا خود، نزول آيه را در شأن ديگرى مىداند.
5. برخى، آيات 4 تا 6 بلد /90 (لَقَد خَلَقنا الإنسنَ فى كَبَد * أَيَحسبُ أَن لَّن يَقدِرَ عَليهِ أَحدٌ * يَقولُ أَهلَكتُ مالا لُبَداً)
را درباره ابوالأشدّين دانستهاند كه گمان مىكرد هيچ كس بر او پيروز نمىشود و به دروغ مدّعى بود كه در راه دشمنى پيامبر(صلى الله عليه وآله)دارايى بسيارى خرج كردهاست.[73]
منابع:
الاكمال؛ بحارالانوار؛ البداية و النهايه؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة انسابالعرب؛ الدرّالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ السيرة النبويّه، ابنكثير؛ كتاب النسب، ابوعبيد؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ مجمعالبيان فيتفسير القرآن؛ الميزان فىتفسير القرآن.محمد اللهاكبرى
[52] النسب، ابوعبيد، ص 212؛ جمهرة انسابالعرب، ص161.
[53] قرطبى، ج15، ص47 و ج19، ص161؛ روحالمعانى، مج16، ج29، ص216 و ج30، ص243 و مج13، ج23، ص111.
[54] مجمع البيان، ج 10، ص 586 و 748 ؛ الميزان، ج20، ص88.
[55] قرطبى، ج19، ص53.
[56] كشفالاسرار، ج10، ص498؛ روحالمعانى، مج16، ج29، ص216 و ج30، ص243.
[57] جامعالبيان، مج15، ج30، ص248؛ قرطبى، ج15، ص47؛ روحالمعانى، مج16، ج29، ص216 و ج30، ص243؛ الدرّالمنثور، ج8، ص474.
[58] كشفالاسرار، ج10، ص498.
[59] مجمعالبيان، ج10، ص748؛ قرطبى، ج20، ص42؛ روحالمعانى، مج16، ج29، ص243.
[60] جامعالبيان، مج15، ج30، ص248؛ كشفالاسرار، ج10، ص498؛ مجمع البيان، ج10، ص748.
[61] بحارالانوار، ج18، ص65 و 66.
[62] مجمع البيان، ج10، ص586؛ قرطبى، ج19، ص53؛ الدرّالمنثور، ج8، ص333.
[63] قرطبى، ج19، ص53؛ الدرّالمنثور، ج8، ص333.
[64] سيره ابنكثير، ج1، ص409؛ البداية والنهايه، ج3، ص129.
[65] جمهرة انسابالعرب، ص161؛ الاكمال، ج1، ص66.
[66] قرطبى، ج19، ص53؛ الدرّالمنثور، ج8، ص333.
[67] مجمعالبيان، ج10، ص586؛ روحالمعانى، مج16، ج29، ص216.
[68] الدّرالمنثور، ج8، ص475.
[69] مجمع البيان، ج10، ص586؛ روح المعانى، مج16، ج29، 216 و 217.
[70] الدرّالمنثور، ج8، ص474 و 475.
[71] قرطبى، ج15، ص47؛ روحالمعانى، مج13، ج23، ص111.
[72] قرطبى، ج19، ص161.
[73] جامع البيان، مج15، ج30؛ مجمع البيان، ج10، ص748؛ قرطبى، ج20، ص42.