آخرت: جهان واپسين، عالم پس از دنيا
آخرت برگرفته از ريشه «اـ خ ـ ر» و مؤنث «آخر» در برابر اوّل است و همانگونه كه از اين جهان به «اولى» تعبير شده، از جهان پس از دنيا نيز به «آخِر» و «آخرت» تعبير مىشود. منشأ ايمان به آخرت، بيش از هر چيز، وحى الهى است كه به وسيله پيامبران به بشر ابلاغ شده است[21] و قرآن نيز با شيوههاى گوناگونى به اثبات معاد پرداخته و به شبهات منكران آن پاسخ گفته است؛ ولى وجود چنين جهانى از طريق عقل و فطرت نيز اثبات مىشود؛ زيرا عقل انسان، پس از شناختن خداوند و عدالت وى، درمىيابد كه بايد جهانى پس ازدنيا وجود داشته باشد تادر آن، هركس به جزاى اعمال خويش برسد.[22]چنان كه وجود نداشتن آخرت به اين معنا است كه آفرينش آسمانها و زمين و ديگر موجوادت بيهوده است و اين با حكمت خداوند منافات دارد. فطرتِ نامحدودطلبى و عشق به جاودانگى كه در محبّت فرزند و علاقه به جاودانگى در خاطرهها و... ظهور مىيابد نيز انسان را به انديشه در جهانىديگر سوق مىدهد.[23] تحقيقات باستانشناسى درباره انسانهاى نخستين، نشان مىدهد كه آنها نيز به نوعى حيات غير آشكار براى مردگان اعتقاد داشتند؛ لذا همراه آنها غذا و سلاح دفنمىكردند.[24]طبق آيات قرآن، ايمان به آخرت از آموزههاى اصلى همه اديان الهى بوده كه تمام پيامبران درباره آن تأكيد ويژهاى داشتهاند. (اعلى/ 87، 17ـ19) امّا در كتابهاى آسمانى مربوط به اديان گذشته كه اكنون در دست ما قرار دارد، توجّه چندانى به آخرت نشده است. از ميان اديان بزرگ شناخته شده، شايد اوستا نخستين كتابى باشد كه با صراحت از جهانى در پايان دنيا ياد، ودرباره حالات آن، حتّى بيشتر از كتاب مقدّس بحث كرده است.[25] هندوان و بوداييان نيز به جهان سعادتمندى معتقدند كه بىدرنگ پس از مرگ يا پس از تناسخهاى مكرّر به آن مىپيوندند.[26] در تورات كنونى به ندرت ذكرى از آخرت به ميان آمده؛[27] حتّى برخى از دانشمندان يهودى با صراحت وجود آن را انكار كردهاند.[28] در انجيل كنونى، توجّه بيشترى به مباحث آخرت شده؛ امّا باز هم به آخرتشناسى اهمّيّت كمى داده شده است؛[29] در صورتى كه دين اسلام براى آخرت اهميّت خاصّى قائل شده و اعتقاد به آن را در كنار اعتقاد به توحيد، شرط مسلمانى دانسته است.[30] آيات فراوانى از قرآن، به بحث درباره آن جهان پرداخته، به طورىكه گفته شده، حدود يك سوم[31] قرآن، آيات مربوط به جهان آخرت است. در حقيقت، آخرت مكمّل و معنابخش ديگر اصول دين بوده، بدون آن نمىتوان به خداوند و صفاتش مانند عدل و حكمت و فلسفه نبوّت و به تبع آن امامت اعتقاد كامل يافت؛[32] به عبارت ديگر، بدون آخرت، دعوت دينى و تبليغ پيامبران بىاثر خواهد بود؛ زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقرّرات شرع، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن، اثرى در بر نداشته باشد، هرگز مردم زير بار آن نرفته، از آزادى طبيعى دست بر نخواهند داشت.[33]
موضوع آخرت را در قرآن كريم، از واژههاى فراوانى مانند برزخ، بعث، حشر*، نشر، صراط، قيامت*، ميزان*، يومالدين، يومالفرقان، يومالحسرة، يومالحساب و دهها واژه ديگر مىتوان استفاده كرد؛ ولى با توجّه به تحليل واژه «آخرت» كه در آن تقابل با جهان نخستين (دنيا) نهفته، مناسبتر است در مقاله مربوط به آن، به مسائل كلّى مربوط به آن جهان پرداخته شود و از آن جا كه اين گونه مباحث در قرآن بيشتر با دو واژه «آخرت» و «يوم الآخر» بيان شده، دراين مقاله نيز از واژههاى ديگر جزدر عنوان «شباهتها و تفاوتهاى دنيا و آخرت» كه در جهت تبيين حقيقت آخرت است، كمتر استفاده مىشود و اغلب به آياتى پرداخته مىشود كه دربردارنده يكى از دو واژه مزبور باشند؛ ضمن آن كه مبحث آخرت، مبحثى گسترده بوده، هريك از واژههاى ديگر، خود نيزبه طور مستقل مدخل قرار مىگيرند.
واژه «آخرت» 113 بار به همين معنادر قرآن به كار رفته است.[34] در نُه مورد با كلمه «دار» آمده كه صفتيامضافٌ اليه «دار» است: «وَإنَّ الدَّارَ الأخِرةَ لَهِىَ الحَيَوانُ» (عنكبوت/29،64)، «وَلَدارُ الأخِرَةِ خَيرٌ.» (يوسف/12،109) دريك جا صفت براى «النشأة» است: «يُنشِىءُ النَّشأَةَ الأخِرَةَ.» (عنكبوت/29،20) درپنج مورد در برابر واژه «الاولى» و در 48 مورد، برابر «الدنيا»: «رَبَّنا ءَاتِنا فِى الدُّنيا حَسَنةً وَ فِى الأخِرَةِ حَسَنةً» (بقره/2،201) به كار رفته است. لفظ ألاخِر در 26 مورد صفت «يوم» قرار گرفته: «ءَامَنّا بِاللّهِ وَبِاليَومِ الأَخِرِ.» (بقره/2،8)[35] در مواردى كه واژه «آخرت» به تنهايى به كار رفته، موصوف آن يكى از واژههاى «دار» «الكَرَّة»[36] «النَّشأة»[37] يا «الحياة»[38] در تقدير است. درباره اين كه برزخ* از مراحل كدام جهان به شمار مىآيد، سه نظر وجود دارد: 1. برزخ، جزئى از دنيا و تتمه آن است و آخرت پس از پايان برزخ آغاز مىشود؛[39] 2. برزخ، جزء آخرت است و انسان با مرگ وارد آخرت مىشود؛[40] 3. برزخ عالمى مستقل بين دنيا* و آخرت است كه نه كاملاً ويژگىهاى دنيا را دارد و نه كاملاً ويژگىهاى آخرت را؛[41] ولى گويا كه آخرت، همه مراحل پس از زندگى دنيا از جمله قبر و برزخ را دربرمىگيرد؛[42] بنابراين، مراحل جهان آخرت با مرگ آغاز شده[43] و انسان در عالم قبر* جاى مىگيرد: «ثُمَّ أَماتَهُ فأَقبَرهُ» (عبس/ 80، 21) و تا قيامت در برزخ مانده: «ومِن وَرائِهم بَرزخٌ إِلى يَومِ يُبعَثونَ» «مؤمنون/ 23، 100) در بهشت يا جهنّمِ* برزخى به سر خواهد برد و در آن، هر صبح و شام متنعّم يا معذّب است: «جنّـتِ عدن ... * و لَهُم رِزقُهم فِيها بُكْرةً و عَشِيًّا» (مريم/19،61 و 62)، «النَّارُ يُعرَضُونَ عَليها غُدوًّا و عَشِيًّا و يَومَ تَقومُ السَّاعةُ أَدخِلُوا ءَالَ فرعونَ أَشدَّ العَذابِ.» (غافر/ 40، 46) بر اساس روايتى با توجّه به آيه«لاَيَرونَ فيهَا شَمسًا و لاَزَمهَريرًا» (انسان/76،13) در بهشت جاويد، صبح و شام وجود ندارد.[44] دوره برزخ با نفخ صور و فناى همه موجودات به پايان مىرسد: «ونُفخَ فِى الصُّورِ فصَعِقَ مَن فِى السَّمـوتِ و مَن فِىالأَرضِ» (زمر/39، 68) سپس قيامت با نفخ صور ديگرى آغاز مىشود: «ثُمَّ نُفخَ فِيهِ أُخرى فإِذا هُم قِيامٌ يَنظُرُونَ.» (زمر/ 39، 68)
متكلّمان آخرت را در آينده زمانى و در عرض دنيا مىدانند؛[45] ولى فلاسفه برآنند كه آخرت درآينده زمانى نيست؛ بلكه بايد آن را در مراتب عالى سلسله طولى وجود جُست.[46] اينان با استدلال به آياتى چون: «إِنَّ جَهنّمَ لَمُحِيطةٌ بِالكـفِرينَ» (توبه/9، 49) معتقدند كه آخرت بر دنيا احاطه داشته؛ چنانكه روز بر ساعات آن احاطه دارد.[47] حكيمان اسلامى همه تفاوتهاى دنيا و آخرت را در چگونگى وجود آن دو دانستهاند[48]:«يَومَ تُبدَّلُ الأَرضُ غَيرَالأَرضِ وَالسَّمـوتُ...» (ابراهيم/14،48) و آنها را در چند تفاوت بنيادين خلاصه مىكنند.[49]
شباهتها و تفاوتهاى دنيا و آخرت:
براى شناخت بهتر آخرت، لازم است به بررسى شباهتها و تفاوتهاى دنيا و آخرت بپردازيم؛ زيرا دنيا و آخرت دو مفهوم متضايف هستند كه شناخت هر يك بدون شناخت ديگرى ممكن نيست.[50]الف. شباهتها:
1. انسان در هر دو جهان به خود و متعلّقاتش آگاهى كامل داشته و از شخصيّتى واحد برخوردار است: «يـلَيْتَنى كُنتُ مَعَهُم» (نساء/ 4، 73) و نيز كهف/ 18، 42؛ حاقه/69،25؛ فجر/ 89، 224. 2.انسان در هر دو جهان، غرايز انسانى و حيوانى دارد[51]:«وفـكِهَة مِمّا يَتخَيَّرُونَ * وَ لَحمِ طير مِمّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِينٌ * ... لا يَسمَعوُنَ فِيها لَغوًا و لا تَأثِيمًا * إلاّ قِيلاً سَلَـمًا سلـمًا» (واقعه/ 56، 20ـ 26) و با آلام و لذّتهاى عقلى و حسّى مواجه است[52]:«ولا يُكَلِّمُهمُ اللّهُ و لاَ يَنظُرُ إِليهِم يَومَ القِيـمةِ و لاَ يُزكّيهِم و لَهُم عَذابٌ أليمٌ» (آلعمران/ 3، 77) و «ارجِعِى إلى رَبِّكِ رَاضِيةً مَرضِيَّةً * فَادخُلى فِى عِبـدِى * وَادخُلِى جَنَّتِى» (فجر/ 89، 28ـ30) و رنجها و لذّتهاى جسمى، در هر دو جهان از طريق جسم براى روح*، حاصل مىشود: «كُلَّما نَضِجَت جُلُودُهم بَدّلنـهُم جُلودًا....» (نساء/ 4، 56) 3. خداوند در هر دو جهان قابل رؤيت حسّى نيست[53]:«لاتُدركُه الأبصـرُ» (انعام/ 6، 103) گرچه در آخرت، حق به طور كامل آشكار شده، انسانها به وجود پروردگار يقين مىيابند[54]:«...ويَعلمُون أنّ اللّه هو الحَقُّ المُبينُ.» (نور/ 24، 25) 4. از آن جا كه خداوند، افعال و اعمال انسانها را در بهشت و جهنّم به خودشان نسبت مىدهد: «فشـرِبونَ شُربَ الهيم» (واقعه/ 56، 55) «يَشربوُنَ من كَأس...» (انسان/ 76، 5)، آشكار مىشود كه انسانها در آن جهان نيز اراده و اختيار دارند؛[55] امّا هر كس در محدوده دارايىها و توانايىهايش مىتواند آن را اجرا كند و آن نيز به ميزانى است كه انسان خود را در اين دنيا در اختيار خدا و رسول قرار داده و از خود سلب اراده كرده باشد. (احزاب/ 33، 36)[56]ب. تفاوتها:
1.آخرت بر خلاف دنيا، از تغيير، فساد و فنا مصون بوده: «...فِيهَا أَنهـرٌ مِن ماء غَيرِ ءَاسِن و أَنهرٌ مِن لَبن لَميَتغيَّر طَعمُهُ...» (محمد/47،15) جهان بقا و ثبات است:[57]«...إِنَّما هـذهِ الحَيوةُ الدُّنيا مَتعٌ و إِنَّ الأَخِرةَ هِىَ دارُالقَرارِ» (غافر/40،39) و عوارضى مانند پيرى و مرگ در آن وجود ندارد[58]:«لاَيُقضى عَليهِم فَيَمُوتوا....» (فاطر/35،36) علاّمه طباطبايى پس از ذكر آياتى كه بيانگر انقراض اين دنيا است، در تبيين آخرت مىگويد: اين مطلب از ملاحظه كتاب و سنّت، به طور قطع و ضرور استفاده مىشود كه در آخرت، نظام زندگى در تمام شؤون آن با نظام زندگى در دنيامغايرت دارد. آخرتابدىاست وبراى ساكنان آن، يا سعادت محض به شمار مىرود كه همه چيز برايشان مهيّا است و يا شقاوت محض است كه جز آن چه را ناخوش مىدارند، براى آنها نيست.[59] 2.دنيا، جهان عمل و تكليف و آزمايش (كهف/18،7) و آخرت، جهان نتيجه و جزا و پاداش* است[60]:«...ولاتَعتِذرُوا اليَومَ إنّما تُجزَونَ ما كُنتُم تَعملُون» (تحريم/ 66، 7) لذا مهلتها در آن جهان به پايان مىرسد[61]:«... و لاَ هُم يُنظَرونَ.» (بقره/2،162) از هنگامى كه انسان مرگ را با چشم ديده و در حال احتضار* و جان كندن است، راه توبه وبازگشت بسته مىشود. (مؤمنون/23، 99و100) البتّه در برزخ دست انسان از عمل كوتاه است؛ ولى بر پايه برخى روايات از سه ناحيه ممكن است بهرهمند شود: بناى خيرى كه از خود به يادگار گذاشته است و ديگران از آن استفاده مىكنند و اثر علمى كه پويندگان علم از آن بهره مىبرند و فرزندان صالح و با ايمانى كه براى او آمرزش مىطلبند.[62]3. جهان آخرت داراى حيات بوده: «...وَإِنَّ الدَّارَ الأَخِرةَ لَهِىَ الحَيَوانَ...» (عنكبوت/29،64) تمام موجودات آن از علم شعور و نطق برخوردارند[63]:«وقَالوا لِجُلودِهم لِمَ شَهِدتُّم عَلينَا قَالوا أَنطقَنَا اللّهُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَىء...» (فصلت/41،21) و اعمال انسانها با صورتهاى زيبا و لذّتبخش يا زشت و وحشتزا تجسّم مىيابد[64]:«... و وَجَدوا مَاعَمِلوا حَاضِراً...» (كهف/ 18، 49) و «... هَل تُجزَونَ إِلاَّ ماكُنتُم تَعملونَ» (نمل/27،90) به همين سبب، در آخرت، تمام حقايق آشكار و تمام پنهانىها ظاهر مىشوند[65]:«يَومَ تُبلَىالسَّرائِرُ.» (طارق/86،9) طبرى در تفسير «لَهى الحَيَوان» مىگويد: در سراى آخرت، زندگى جاودانه و زوالناپذيرى است كه مرگى با آن نيست و در تأييد اين نظر، به كلام ابنعبّاس و مجاهد و قتاده استناد كرده است.[66]
4. روابط موقّت و بىبنياد دنيايى و ضوابط حاكم در آن، مانند سفارش، خويشاوندى و دوستىهاى غير الهى، در آن جهان از بين مىرود و فقط روابط و ضوابط تكوينى و واقعى برقرار مىماند[67]:«... لاَتَجزِى نَفسٌ عَن نَفس شَيئاً و لاَيُقبلُ مِنهَا شَفـعَةٌ...» (بقره/2،48)، «...فلاأنسابَ بينَهم يومئذ...» (مؤمنون/23، 101)، «... و تَقطَّعَت بِهِمُ الأَسبَابُ» (بقره/2، 166) لذا در آخرت، فقط امتيازهاى حقيقى و واقعى پذيرفته مىشود، نه امتيازهاى ظاهرى و صورى[68]:«... إِنَّ أَكرمَكُم عِندَ اللّهِ أَتقَـكُم...» (حجرات/49،13) ضمن آن كه در آخرت، هيچ نوع ستمى وجود نداشته، به قدر رشته هسته خرمايى به انسانها ستم نمىشود: «... و لاَتُظلَمونَ فَتيلاً.» (نساء/4،77) در آخرت، زندگى اجتماعى به صورت تعاون و همكارى بين انسانها وجود ندارد؛ بلكه سرنوشت هر شخص را عقايد و اعمال وى تعيين مىكنند: «لِكُلّ امرِى مِنهُم يَومَئِذ شَأنٌ يُغنِيه» (عبس/ 80، 37) البتّه روابط معنويى كه در اين جهان بين انسانها وجود دارد، در آن جهان صورت عينى و ملكوتى مىيابد؛ بنابر اين اگر كسى سبب هدايت شخصى شود، در رستاخيز شخص هادى به صورت امام و شخص هدايت يافته به صورت مأموم ظاهر مىشود و اين همان شفاعت درست و پذيرفته شده است. در گمراه كردن نيز همين گونه است؛ چنان كه فرعون در آخرت، پيشاپيش قومش بوده، آنان را وارد آتش مىكند: «ويَقدُمُ قَومَه يَوم القِيـمة فأورَدَهُم النّار.» (هود/ 11، 98)
5. نعمتها و عذابها در آخرت تفاوت بسيارى با دنيا دارند.[69] نعمتهاى آخرت، بسيار شريف و غير قابل تصوّرند: «فَلاَتَعلمُ نَفسٌ مَا أُخفِىَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعيُن...» (سجده/ 32، 17)، «...ولَلأَخِرةُ أَكبرُ دَرجت و أَكبرُ تَفضِيلاً.» (اسراء/17،21) در آخرت براى مؤمنان درجات گوناگونى وجود دارد: «أولــئِك هم المؤمنون حقًّا لَهُم دَرَجـتٌ عند ربِّهم.» (انفال/ 8، 4) بر اساس روايات، برترى درجات به دليل برترى عقول و اعمال بندگان و فاصله بالاترين و پايينترين درجات بهشت، مانند فاصله زمين و آسمان است.[70] عذابهاى آخرت نيز بسيار شديد و دردناكند.[71] قرآن سختى و دردناكى فوقالعاده عذاب آخرتى را با اوصاف «عظيم» (بقره/2،114؛ مائده/5،33 و 41)، «اكبر» (زمر/39،26)، «شديد» (حديد/57، 20)، «اَشدّ» (طه/20،127)، «اَشقّ» (دشوار) (رعد/13،34)، «أبقى» (ماندگارتر) (طه/20،127)، و«أخزى» (رسوا كنندهتر) (فصّلت/41،16) تبيين كرده است. براساس روايتى، بخشى از آتش* آخرت، هفتاد بار با آب خاموش، سپس شعلهور شده تا به صورت آتش دنيا درآمده است.[72] نكته ديگر اينكه انسان در صورت برخورد با مشكلات در دنيا، پس از مدّتى به آنها عادت كرده، تحمل آنها برايش آسانتر مىشود؛ همانطور كه از نعمتهاى يكنواخت نيز خسته و دلزده مىگردد؛ امّا در آخرت، نه جهنّميان به آتش خو مىگيرند[73]:«يُريدونَ أَن يَخرُجوا مِن النَّارِ و مَا هُم بِخرجِينَ مِنها...» (مائده/5،37) و نه بهشتيان از نعمتهاى آن دلزده و خسته مىشوند[74]:«...لاَ يَبغونَ عَنهَا حِوَلاً.» (كهف/ 18، 108)
6. خير و شرّ، سعادت و شقاوت، ومرگ و زندگى در دنيا به هم آميختهاند: «... و نَبلوكُم بِالشَّرِّ والخَيرِ فِتنَةً...» (انبياء/21،35) امّا اين امور در آخرت، به طوركامل ازهم جدا مىشوند[75]:«إِنَّ يَومَ الفَصلِكانَ مِيقتاً» (نبأ/78،17)چنان كه دردنيا، صدق و كذب وحقّ و باطل به هم آميختهاند؛ ولى آخرت روز جدايى حقازباطل است. (مرسلات/77، 38) در آخرت، پرهيزگاران و تبهكاران از يكديگر متمايز مىشوند: «وامتَـزُوا اليومَ أيُّها المُجرِمُون.» (يس/ 36، 59؛ دخان/44، 40) در آن جا پليد و پاكيزه از هم جدا مىشوند: «لِيَميزَ اللّهُ الخَبيثَ من الطَّيّبِ» (انفال/8، 37) بنابر اين در سراى آخرت جايى براى دروغ گفتن و كتمان حقيقت وجود ندارد. افزون بر اين، در آن جهان گواهان و شاهدان متعدّدى وجود دارند كه با وجود آنها جايى براى پوشاندن حق باقى نمىماند؛ مانند: پيامبران (نحل/ 16، 89)، امامان (بقره/ 2، 143)، فرشتگان (ق/50، 21)، زمين (زلزله/ 99، 4و 5) و اعضا و جوارح. (نور/24،24)
7. در آخرت تمام پراكندگىها و انتشارهايى كه در آسمانها و زمين وجود دارند، به وحدت و تجمّع مىگرايند[76]:«ومِن ءَايـتهِ خَلقُ السَّمـوتِ والأَرضِ و ما بَثَّ فِيهما مِن دَابَّة و هو عَلى جَمعِهِم إِذَا يَشاءُ قَدِيرٌ» (شورى/42،29) و نيز تمام انسانها در آن گرد آورده مىشوند[77]:«ذلكَ يَومٌ مَجموعٌ لَهُ النَّاسُ...» (هود/11،103) و «هـذا يوم الفصل جمعنـكم و الأوّلين.» (مرسلات/ 77، 38) به گفته خواجه نصيرالدّين طوسى، زمان، علّت تغيّر، ومكان علّت تكثّر است و تغيّر و تكثّر، علّت محجوب شدن برخى موجودات از برخى ديگر به شمار مىرود و چون در قيامت، زمان و مكان مادّى مرتفع مىشود، حجابها از بين مىرود و خلق نخستين و واپسين مجتمع مىشوند.[78]
8. در آخرت، مؤمنان به هر نوع خواستهاى كه داشته باشند، رسيده، هيچگاه ناكام نمىشوند[79]: «... و فِيهَا ما تَشتَهيهِ الأَنفسُ و تَلَذُّ الأَعينُ...» (زخرف/43،71)، «... ولَكُم فِيهَا ما تَشتَهِى أَنفسُكُم و لَكُم فِيهَا ما تَدَّعُونَ» (فصلت/41،31) امّا كافران به هيچ يك از خواستههايشان نخواهند رسيد: «وحِيلَ بَينَهُم و بَينَ ما يَشتهونَ....» (سبأ/34،54)
9. در دنيا، غفلت، نادانى، مستى و فريب وجوددارد: «... و هُم فِى غَفلة مُعرِضونَ» (انبياء/21،1)، «...و لـكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لاَيَعلمونَ» (نحل/16،38)، «لَعَمرُكَ إِنَّهُم لَفِى سَكرَتهِم يَعمَهونَ» (حجر/15،72)، «...مَا الحَيوةُ الدُّنيَا إِلاَّ مَتـعُ الغُرورِ» (آلعمران/3،185) ولى آخرت، عالمبينايى وعلم است[80] و چون حجابهاوپردهها از جلو انسانها برداشته مىشود، انسان با بينشى درونگر، حقايق را درك مىكند[81]:«...فَكشَفنَا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَصرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ» (ق/50،22)، «... ويَعلمونَ أَنَّ اللّهَ هُوالحَقُّالمُبِينُ.» (نور/24،25)
10. در آخرت، ابدان تابع نفوس است؛ بدين جهت كور دلان، از چشمان ظاهرى نيز محروم خواهند بود: «ومَن أَعرَضَ عن ذِكرِى... و نَحشُرُه يومَ القيـمة أعمَى * قَال رَبِّ لِم حَشرتَنى أعَمى و قد كنتُ بَصيرًا...» (طه/ 20، 124 و 125)[82] و مشتهيات نيز به تبع شهوات آفريده مىشوند، نه آن كه خود برانگيزاننده شهوات باشند[83]:«لهم ما يشاءون فيها» (ق/50،35) و «فيها ما تشتهيه الأنفُس» (زخرف/43،71).
11. در آخرت، مقياسهاى زمانى و مكانى كه در دنيا وجود دارد، برچيده مىشود: «... فى يوم كان مِقدارُه خمسينَ أَلفَ سَنة» (معارج/ 70، 4) و«جَنّة عَرضُها السّمـوتُ و الأرض.» (آلعمران/3،133)
ايمان به آخرت در قرآن:
ايمان به آخرت، در كنار ايمان به خدا و ايمان به پيامبران قرار گرفته كه نشان دهنده اهمّيّت آن است: «وَلـكِنَّ البِرَّ مَن ءَامَنَ بِاللّهِ وَ اليَومِ الأخِرِ وَالمَلـئِكَةِ والكِتـبِ وَالنَّبيِّينَ» (بقره/2،177) همچنين به تصريح قرآن، ايمان* به آخرت، جزئى از دعوت ساير پيامبران نيز بوده؛[84] چنانكه در صحف ابراهيم و موسى(عليهما السلام)بر پايدار بودن آخرت تأكيد شده (اعلى/87،17ـ19) و شعيب(عليه السلام)قوم خود را به پرستش خدا و باور به آخرت ترغيب كرده است. (عنكبوت/29،36) يوسف(عليه السلام)از منكران خدا و آخرت دورى جسته، خود را در اعتقاد به مبدأ و آخرت، پيرو پدرانش ابراهيم و اسحاق و يعقوب مىداند (يوسف/12،37 و 38) همچنين موسى(عليه السلام)قارون مالاندوز را به كار براى آخرت مىخواند. (قصص/28،77) درباره جمعى از اهل كتاب، آمده است: از ميان اهل كتاب، گروهى درست كردارند... به خدا و آخرت ايمان دارند. (آلعمران/ 3، 113 و 114)آثار ايمان به آخرت:
ايمان و باور به سراى آخرت و اعتقاد به اين كه بين كردار انسان در دنيا و سرنوشت او در آخرت ارتباط وجود دارد، تأثير بسيارى در روح و روان و نيز افعال اختيارى انسان دارد. برخى از آثارى كه قرآن آنها را ذكر كرده بدين شرح است: 1.پاىبندى به دستورهاى الهى: ايمان بهآخرت، موجبتسليم شدن در برابر فرمانهاى خداوند، مانند جهاد (توبه/9،44)، انفاق در راه خدا (توبه/9،99)، مراقبت بر نماز (انعام/6،92)، تعمير مساجد (توبه/9،18)، رعايت حقوق خانواده (بقره/2،228 و 232) و شهادت به حق (طلاق/65،2) مىشود. 2.اطاعت از خدا و پيامبر و اولوا الامر: قرآن، لازمه ايمان به خدا و آخرت را اطاعت از خدا، پيامبر و اولياى امر مىداند: «أَطِيعُوا اللّهَ و أَطِيعُوا الرَّسولَ و أُولِى الأَمرِ مِنكُم ... إِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ و اليَومِالأَخِرِ». (نساء/4،59) 3.حقطلبى و ايمان به قرآن: كسانى كه به آخرت ايمان مىآورند، در مقابل حقيقت تسليم بوده، به قرآن نيز ايمان مىآورند: «وَالَّذِينَ يُؤمِنونَ بِالأَخِرةِ يُؤمِنونَ به.» (انعام/6،92) به گفته علاّمه طباطبايى، چون قرآن به آرامش آخرتى مىخواند و از عذاب جاويدان برحذر مىدارد، مؤمنان به آخرت و به آن ايمان مىآورند.[85] 4.پيروى نكردن از شيطان: شيطان، بر مؤمنان به آخرت سلطهاى كه به پيروى از او بينجامد ندارد:«ومَا كانَ لهُ عَليهِم مِن سُلطـن إِلاَّ لِنَعلمَ مَن يُؤمِنُ بِالأَخِرةِ» (سبأ/34،21) زيرا ترديد در امر آخرت عامل پيروى از شيطان است.[86] 5.آرامش*: انسانى كه همه چيز را در زندگى دنيا خلاصه مىكند و به آخرت ايمان ندارد، در زندگى احساس پوچى و بىهدفى مىكند؛ از همين رو ناكامىها، سختىها و مصيبتها و همچنين ترس از مرگ و نابودى و نبود پناهگاه مطمئن و نگرانى از گذشته و فرصتهاى از دست رفته و وحشت از آينده، آرامش روحى و روانى او را سلب مىكند؛[87] در حالى كه انسان معتقد به آخرت، دنيا را گذرگاه و وسيلهاى براى رسيدن به هدف، وآخرت را هدف و مقصد جاودانى خود مىشناسد. كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده، كار نيكو انجام مىدهند، نه ترسى دارند و نه اندوهى: «مَن ءَامَن بِاللّهِ و اليَومِ الأَخِرِ و عَمِلَ صـلحاً فَلاَ خوفٌ عَليهِم و لاَ هُم يَحزَنونَ.» (مائده/5،69) نيز بقره/2،62. 6. بهرهمندى از نعمتهاى دنيايى با مصونيّت از عذاب آخرتى: ابراهيم(عليه السلام)در دعاى خويش از خدا مىخواهد كه مكّه را شهرى امن گرداند، ومردمش را ـ هركس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد ـ از فرآوردههاى دنيا روزى بخشد: «وإِذ قَالَ إِبرهيمُ رَبِّ اجعَل هـذا بَلداً ءَامِناً و ارزُق أَهلَهُ مِنَ الثَّمرتِ مَن ءَامنَ مِنهُم بِاللّهِ واليَومِ الأَخِرِ». (بقره/2،126) خداوند ضمن پذيرش دعاى ابراهيم(عليه السلام)بيان داشته كه كافران از اهل مكّه را نيز از نعمتهاى دنيايى بهرهمند مىسازد؛ امّا در آخرت، اين دو گروه از هم جدا و كافران به عذاب* آتش مبتلامىشوند. (بقره/2، 126) طبرسى «ثمرات» در آيه را به «انواع رزق» تفسير كرده است.[88] 7. برخوردارى از هدايت و رستگارى*: آنان كه به آخرت يقين* داشتهباشند، از هدايت الهى برخوردار بوده، همآنان رستگارند: «وهُم بِالأَخرةِ هُم يُوقِنونَ * أُولـئِكَ عَلى هُدىً مِن رَبِّهِم و أُولـئِكَ هُمُالمُفلِحون.» (لقمان/31،4 و 5) 8.پاداش الهى: كسانى كه بهخدا و آخرت ايمان داشته، كارهاى پسنديده انجام دهند، اجرشان نزد خدا محفوظ است:«مَنءَامنَ بِاللّهِ و اليَومِ الأَخِرِ وعمِلَصـلِحاً فَلهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» (بقره/2،62) و نيز نساء/4،162. 9. رحمت و رضون الهى و بهشت: مؤمنان به خدا و آخرت، درجوار رحمت حق درمىآيند: «ومِنَ الأَعرابِ مَن يُؤمنُ بِاللّهِ واليَومِ الأَخِرِ ... سَيُدخِلُهُم اللّهُفِى رَحمتِهِ» (توبه/9،99) و آيه 22 مجادله/58آنان را به بهشت*جاويد وعده مىدهد. خداوند از آنان راضى است و آنان نيز از خدا راضىاند: «لاتَجِدُ قومًا يُؤمنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأَخِرِ... رَضِىَ اللّهُ عَنهُم و رَضُوا عَنه.» 10.خودسازى و پذيرفتن پند: كسانى كه به خداو آخرت ايمان داشته باشند، پندهاى الهى را مىپذيرند: «ذلِكَ يُوعَظُ بهِ مَن كَانَ مِنكُم يُؤمنُ بِاللّهِ و اليَومِ الأَخِرِ....» (بقره/2، 232) ايمان به آخرت، انسان را به تهذيب جان وا داشته و در پرورش روح نقش مؤثّرى دارد.[89]تقارن دنيا و آخرت:
قرآن كريم دنيا و آخرت را در دهها آيه در كنار هم آورده و امورى را مورد توجّه قرار داده است: 1. رابطه دنيا و آخرت: اعتقاد به آخرت در صورتى در كردار آدمى تأثير مىگذارد كه بين زندگى دنيا و زندگى آخرت رابطهاى وجود داشته باشد. در غير اين صورت، تأثيرى بر كردار او در زندگى دنيا نخواهد داشت. از ديدگاه قرآن، دنيا و آخرت از يك ديگر جدا نيستند؛ بلكه پيوستگى و رابطه تنگاتنگى ميان آنها برقرار است. اين رابطه بين اعمال اختيارى آدميان در دنيا و سعادت يا شقاوت آخرت است.[90] اين رابطه از نوع رابطههاى قراردادى نيست؛ بلكه رابطهاى تكوينى بين عمل و نتيجه آن در آخرت وجود دارد.[91] برخى اين رابطه را فراتر از رابطه علّى و معلولى دانسته و از آن به رابطه عينيّت و اتّحاد ياد كردهاند.[92] از روايات فراوانى نيز به دست مىآيد كه اعمال دنيايى ما داراى صورتهايى آخرتى است كه در آخرت به صورت نعمت و يا عذاب ظاهر مىشود؛[93] بنابر اين ميان دنيا و آخرت ارتباط تنگاتنگى وجود دارد. دنيا رَحِم آخرت و محلّ تربيت انسانها و پرورش استعداد آنها است.[94] عقايد، اخلاق و اعمال ما در دنيا، تعيين كننده سرنوشتمان در آخرت بوده، چهره آن جهانى ما همان صورتى است كه در دنيا براى خويش ساختهايم؛[95] زيرا به طور كلّى، آخرت چيزى جز باطن دنيا نيست: «يَعلَمونَ ظـهِراً مِن الحَيـوةِ الدُّنيَا و هُم عَنِ الأَخِرةِ هُم غـفِلونَ.» (روم/30،7) از اين كه در آيه پيشين آخرت در مقابل ظاهر زندگى دنيا قرار گرفته، روشن مىشود كه آخرت باطن زندگى دنيا است. دنيا و آخرت مانند دو فصل از يك سالند؛ در يكى به كشت، ودر ديگرى به درو مىپردازيم. در روايتى از رسولخدا(صلى الله عليه وآله)، دنيا مزرعه آخرت دانسته شده است؛[96] از اينرو انسان در دنيا بايد زمينه برخوردارى از نعمتهاى آخرتى را فراهم سازد: «مَن كانَ يُريدُ حرثَالأَخِرةِ نَزِد لَه فِى حَرثِهِ» (شورى/42،20)[97] چنانكه به قارون سفارش شده از سهم دنيايى خويش براى آخرتش بكوشد:«وَابتَغِ فِيمَا ءَاتَـكَ اللّهُ الدّارَالأَخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصِيبَكَ مِن الدُّنيَا.» (قصص/28،77) به گفته بسيارى از مفسّران، مقصود آن است كه در دنيا براى آخرت بكوشى؛ زيرا سهم انسان از دنيا چيزى جز كار براى آخرت نيست و امام على(عليه السلام)در تفسير آيه فرمود: فراموش مكن كه از سلامت، نيرو، فراغت، جوانى، نشاط و ثروت خودبراى كسب آخرت بهرهگيرى؛[98] از اين رو مؤمنان، با اعمال شايسته نظير جهاد (توبه/9،44)، زكات (نساء/4،162) و... در دنيا، زمينه برخوردارى از ثمره آن در آخرت را فراهم مىسازند. 2. خالق و حاكم دنيا و آخرت: خداوند همانگونه كه اين جهان را آفريده، آخرت رانيزپديد مىآورد:«فَانظُروا كَيفَ بَدأَالخَلقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشأَةَ الأخِرَةَ.» (عنكبوت/29،20) با توجّه به واژه «ينشئ» (از ريشه انشاء*)، مىتوان فهميد كه سراى آخرت غير از عالم مادّى بوده، با آن مباينت دارد.[99] دنيا و آخرت از آنِ خداوند و ستايش و فرمانروايى در هر دو سرا مخصوص او است. (قصص/28،70؛ نجم/53،25؛ليل/92،13) 3.خدا، خواهان ترجيح آخرت بر خواستههاى زودگذر دنيايى: در حالى كه انسانها خواستار نعمتهاى زودگذر دنيا (مانند غنيمتهاى جنگى) هستند، خداوند آخرت را برايشان برمىگزيند: «تُرِيدونَ عَرَضَالدُّنيَاواللَّهُيُرِيدُالأَخِرة.» (انفال/8،67) تعبير «عرض»، نشانهغير اصلى و گذاريى بودن دنيا است و نيز از آيه 32انعام/ 6 كه از انديشيدن درباره حقيقت دنيا و آخرت سخن رفته، بر مىآيد كه ترجيح آخرت بر دنيا به حكم عقل است؛ چنان كه آيه 64 عنكبوت/ 29 برگزيدن آخرت بر دنيا را به مقتضاى دانش دانسته است. خداوند كسانى را كه به جاى آخرت به زندگى دنيا راضى شدهاند سرزنش كرده است: «أرضيتم بالحيوة الدّنيا من الأخرة» . (توبه/9،38) 4. تفكّر در دنيا و آخرت: انديشيدن در كار دنياو آخرت، تشويق شده است: «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكمُ الأَيـتِ لَعَلَّكُم تَتَفكَّرون * فِى الدُّنيَا وَالأَخِرَةِ.» (بقره/2،219 و 220) ابن عبّاس مىگويد: يعنى در زوال و فناى دنيا و در روى آوردن و ماندگارى آخرت بينديشيد.[100] 5.برترى آخرت بر زندگى دنيايى: قرآن، در موارد متعدّدى، زندگى دنيايى را «لهو» (سرگرمى) و «لعِب» (بازيچه) و آخرت را براى پرهيزگاران بهتر معرّفى كرده است: «وَ مَا الحَيوةُ الدُّنيا إلاّ لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الأخِرَةُ خَيرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أفَلاَ تَعقِلوُنَ». (انعام/6،32) به نظر طبرسى، «لهو و لعب» امورى است كه براى دستيابى به نعمتهاى آخرت وسيله قرار نگيرد و پروردگار با آن نافرمانى شود. برخى احتمال دادهاند دنيا از آن رو «لهو» و«لعب» است كه همانند بازى كودكانه خيلى زود به پايان مىرسد و چون نعمتهاى آخرت فناناپذير است، براى پرهيزگاران بهتر است.[101] در آيات 64 عنكبوت/29 و 20 حديد/57 نيز دنيا لهو و لعب معرفى و به انتخاب آخرت و ترجيح آن بر دنيا سفارش شده است. ترجيح آخرت از آن رو است كه باقى و جاودانه مىماند. لذّتهاى آن مخلوط با درد و رنج نيست و سعادت آن، جسمى و روحى و به دور از هرگونه شقاوت است.[102] 6. خريدارى آخرت بازندگىدنيايى: گروهى از مردم خواستار آخرت بوده: «وَ مِنكُم مَن يُرِيدُ الأخِرَةَ» (آلعمران/3،152) آن را با فروش زندگى دنيايى مىطلبند: «فَليُقـتِل فِى سَبيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشرونَ الحَيوةَ الدُّنيا بِالأَخِرةِ.» (نساء/4،74) اينان با فروش زندگى دنيا و بذل جان و مال در راه خدا، زندگى و نعمتهاى جاودانه به دست مىآورند؛ امّا گروهى ديگر، دنيا را برگزيده، (اعلى/87،16) آن را با فروش آخرت به دست مىآورند: «أُولـئِكَ الَّذينَ اشترَوُا الحَيوةَ الدُّنيا بِالأَخِرةِ.» (بقره/2، 86). 7. علاقه به دنيا عامل واگذارى آخرت: قرآنكريم، كسانىراكه دوستدار دنياى زودگذر بوده، آخرت را رها مىكنند، سرزنش كرده است: «كَلاّبَل تُحِبُّونَ العَاجِلَةَ * وَ تَذَرُونَ الأَخِرَةَ» (قيامت/75،20 و 21) و نيز مىفرمايد: اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت]پشت سر مىافكنند. (انسان/76،7). 8. ترجيح زندگى دنيايى بر آخرت، نشانه كفر: قرآن، ترجيح زندگى دنيايى بر آخرت را از صفات كافران دانسته و آن را نشانه گمراهى صاحبانش معرّفى كرده است: «ووَيلٌ لِلكـفرينَ مِن عَذاب شَديد * الَّذِينَ يَستَحِبُّونَ الحَيوةَ الدُّنيا عَلَى الأَخِرَةِ... أُولئِكَ فِى ضَلـل بَعيد». (ابراهيم/14، 2و 3) از كلام علاّمه طباطبايى بر مىآيد كه برگزيدن دنيا، موجب ترك آخرت است؛ زيرا در اين صورت، دنيا هدف قرار گرفته، نفى آخرت را در پى دارد؛ ولى برگزيدن آخرت و هدف قرار دادن آن، موجب ترك دنيا به صورت كلّى نمىشود؛ بلكه در اين صورت، دنيا وسيله و مقدمهاى براى رسيدن به آخرت است[103] و نيز آيه 107 نحل/16. 9. محروميّت طالبان زراعت دنيا از آخرت: خداوند، ضمن تشبيه اعمال به بذر و نتيجه آنها به زراعت، بيان داشته كه هركس نتيجه اعمالش را در آخرت بخواهد، ثوابش را چند برابر مىكند و هركس نتيجه اعمالش را در دنيا بطلبد، خداوند مقدارى از دنيا را به او مىدهد؛ ولى در آخرت براى وى هيچ نصيبى نخواهد بود[104]:«مَن كانَ يُرِيدُ حَرثَ الدُّنيا نُؤتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِىالأَخِرَةِ مِن نَصِيب.» (شورى/42،20) امير مؤمنان(عليه السلام)در حديثى مىفرمايد: هر كس دنيا را دوست بدارد، به آخرت كينه مىورزد و با آن دشمنى مىكند و دنيا و آخرت مانند مشرق و مغربند كه نزديك شدن به هر يك، موجب دورى از ديگرى است.[105] برخى گفتهاند: درباره دنيا و آخرت، چهارگونه رابطه متصوّر است: نخست برخوردارى از دنيا و برخوردارى از آخرت، دوم هدف قرار گرفتن دنيا و هدف قرار گرفتن آخرت، سوم هدف قرار گرفتن آخرت و برخوردارى از دنيا و چهارم هدف قرار گرفتن دنيا و برخوردارى از آخرت. در رابطه اوّل و سوم، هيچ گونه تضادّى وجود ندارد و جمع ميان دو طرف در آنها ممكن است؛ ولى در رابطه دوم و چهارم، جمع ميان دو طرف ممكن نيست.[106] قرآن نيز هميشه برگزيدن دنيا و آخرت را در برابر هم قرار داده است: «مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا و مِنكُم مَن يُريدُ الأخِرةَ» (آلعمران/ 3، 152) و نيز احزاب/ 33، 29؛ بقره/ 2، 200؛ هود/ 11، 15 و 16. 10. فناپذيرى زندگى دنيايى و ماندگارى در آخرت: زندگى دنيا فقط كالايى ناچيز بوده، در حقيقت، آخرت سراى پايدار است: «إنَّما هذِهِ الحَيوةُ الدُّنيا مَتـعٌ وَ إنَّ الأَخِرَةَ هِىَ دارُالقَرارِ.» (غافر/40،39) 11. كورى در دنيا موجب كورى در آخرت: هركس در اين دنيا كور دل باشد، در آخرت هم كور دل و گمراهتر خواهد بود: «وَ مَن كانَ فِى هذِهِ أَعمى فَهُوَ فِىالأَخِرَةِ أَعمى وَ أضَلُّ سَبِيلاً.» (اسراء/17،72) به نظر علاّمه طباطبايى، اين آيه در صدد بيان مطابقت حال دنيا و آخرت است. وى با استناد به جمله «وَأضلُّ سَبِيلاً» آن را كورى* در بينش دانسته، مىگويد: آنكس كه در دنيا پيشواى حق را نشناسد و راه حق را نپيمايد، در زندگى آخرت نيز سعادت و رستگارى نمىيابد؛[107]البتّه برخى از مفسران، كورى در دنيا را به كورى در بصيرت و كورى در آخرت را به كورى چشم معنا كردهاند.[108] 12. امكان برخوردارى از نعمتهاى دنيا و آخرت: برخى پنداشتهاند برخوردارى از دنيا و بهرهمندى از آخرت با يكديگر قابل جمع نيست و هر خوشى دنيا باعث ناخوشى در آخرت خواهد بود؛ در حالى كه محروميّت دنيايى رابطهاى با سعادت آخرتى ندارد.[109] در بسيارى از آثار اسلامى تصريح شده، بلكه از مسلّمات و ضروريّات اسلام است كه جمع ميان دنيا و آخرت از نظر برخوردار شدن ممكن است و برخوردارى از دنيا، مستلزم محروميّت از آخرت نيست.[110] چنان كه قرآن از كسانى مانند سليمان و برخى از ملوك بنى اسرائيل ياد مىكند كه در دنيا بهرههاى فراوانى داشته، در آخرت هم سعادتمند هستند و نيز به ستايش از مؤمنانى مىپردازد كه در دعاى خود، نيكى دنيا و آخرت را مىطلبند: «رَبَّنا ءاتِنا فِى الدُّنيا حَسَنَةً وَ فِى الأخِرَةِ حَسَنةً». (بقره/2،201) در روايتى از امامصادق(عليه السلام)گشايش در روزى و خوش خلقى در دنيا و خشنودى خداوند، وبهشت در آخرت، از مصاديق حسنه شمرده شده است. انس و قتاده نيز «حسنه» را به نعمتهاى دنيا و آخرت تفسير كردهاند. در برخى روايات هم بر «همسر شايسته» در دنيا و آخرت تطبيق شده است؛[111]همچنين موسى(عليه السلام)از خداوند، زندگانى نيكو در دنيا و آخرت را مىطلبد: «وَاكتُب لَنا فِى هذِهِ الدُّنيَا حَسَنَةً وَ فِى الأخِرَةِ» (اعراف/7،156) و خداوند، مهاجران را از نعمتدنيا وآخرت بهرهمند مىسازد: «وَالَّذينَ هَاجَروا فِى اللّهِ مِن بَعدِ ماظُلِموا لَنُبوِّئنَّهُم فِى الدُّنيا حَسنةً و لاََجرُ الأَخِرةِ أَكبَرُ...» (نحل/16، 41) و نيز به قارون سفارش شده كه دنيا را به فراموشى نسپارد: «وبا آنچه خدايت داده، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن». (قصص/28،77) برخىدرتفسيرآيه گفتهاند: قارون با خانوادهاش سختگير و بخيل بود؛ از اين رو بدو گفته شد: از آنچه خدا به تو داده، بخور، بياشام و از امور مباح بهره ببر.[112] درباره مجاهدانى كه همراه پيامبران به جهاد برخاستند، مىگويد: خداوند، پاداش اين دنيا، وپاداش نيك آخرت را به آنان عطا كرد (آلعمران/3،148) چنان كه درباره ابراهيم(عليه السلام)نيز مىفرمايد: ما به او در دنيا «حسنه» داديم و او در آخرت هم از شايستگان خواهد بود: «وءاتينـه فى الدّنيا حَسَنَةً و إنّه فِى الأخِرَةِ لَمِنَ الصّـلحين». (نحل/ 16، 122) 13. زيانكاران دنيا و آخرت: برخى از انسانها در دنيا و آخرت زيان* كار شمرده مىشوند: «خَسِرَ الدُّنيا وَالأخِرَة.» (حج/22،11) درباره كافران آمده است: در دنيا براى آنان رسوايى، ودر آخرت عذابى بزرگ خواهد بود (مائده/5،41) و نيز اعمال كافران در دنيا و آخرت تباه است. (آلعمران/3،22)متنعّماندرآخرت:
1.پيامبران: در آخرت، ابراهيم(عليه السلام)از شايستگان خواهد بود: «وَ إِنَّهُ فِى الأَخِرةِ لَمِنَ الصَّـلِحينَ.» (نحل/16،122) حضرت عيسى(عليه السلام)در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است (آلعمران/3،45) و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در دنيا و آخرت از يارى خداوند بهرهمند خواهد بود. (حج/22،15) 2. مؤمنان: خداوند به مؤمنان و پرهيزگاران در زندگى دنيا و آخرت بشارت داده است:«الّذين ءامنُوا و كانوا يَتّقوُن * لَهمُ البُشرى فِىالحَيوةِ الدُّنيا و فِىالأَخِرةِ» (يونس/10، 63 و64) و كسانى را كه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و در آخرت، با سخن استوار، ثابت مىگرداند (ابراهيم/14،27) و پاداش آخرت، براى كسانى كه ايمان آوردهاند و پرهيزگارى مىكنند،بهتر است. (يوسف/12،57)3. پارسايان: آخرت سراى نيكويى براى پرهيزگاران است: «ولَدارُ الأَخِرةِ خَيرٌ و لَنِعمَ دَارُ المُتّقينَ» (نحل/16،30) وسراى آخرت براى كسانى كه تقوا* پيشه مىكنند، بهتر است (اعراف/7،169) و نيز آيات 77 نساء/4؛ 32 انعام/6؛ 109 يوسف/12؛ 63و64 يونس/10؛ 83قصص/28؛35 زخرف/ 43. 4. فروتنان: سراى آخرت براى كسانى است كه در زمين، برترى طلب و فسادجو نيستند: «تِلكَ الدَّارُ الأَخِرةُ نَجعلُها لِلَّذِينَ لاَيُريدونَ عُلوّاً فِى الأَرضِ و لاَفَساداً.» (قصص/28،83) 5. مجاهدان: خداوند پاداش اين دنيا و پاداش نيك آخرت را به كسانى كه همراه پيامبران، در راه خدا جهاد كردند، عطا مىكند. (آلعمران/3، 148) 6. نيكوكاران: براى محسنان، در اين دنيا پاداش نيكويى است و سراى آخرت به قطع بهتر است. (نحل/16،30) از آيات قرآن به دست مىآيد كه ايمان به تنهايى براى برخوردارى از نعمتهاى آخرت كافى نيست؛ بلكه افزون بر ايمان، عمل صالح نيز لازم است: «مَن ءامنَ باللّهِ و اليَومِ الأخرِ و عَمِلَ صـلحًا فلهُم أجرُهم عند ربِّهم...» (بقره/ 2، 62) 7. مهاجران: خداوند كسانى را كه پس از ستمديدگى، در راه خدا هجرت مىكنند، در اين دنيا جاى نيكويى مىدهد و به قطع، پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود. (نحل/16، 41)عوامل غفلت از آخرت و تكذيب آن:
هر انسان حقطلب درباره آخرت حساسيّت ويژهاى دارد؛ چنان كه يقين به آخرت در آيه «... بالأخِرة هُم يوقِنون» (بقره/2، 4) از صفات انسانهاى پاك سرشت دانسته شده است،[113] و قرآن نيز به انديشه درباره آخرت و حوادث مربوط به آن دعوت كرده (عنكبوت/ 29، 20) ولى از آن جا كه آخرت براى انسانها نامحسوس است، به علل گوناگونى مورد غفلت و تكذيب قرار مىگيرد. 1. سطحىنگرى: غافلان از آخرت، فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مىشناسند:«يَعلَمُونَ ظـهِراً مِنَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ هُم عَنِ الأخِرةِ هُم غـفِلوُنَ.» (روم/30،7) 2. استكبار: كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، دلهايشان حق را انكار مىكند و مستكبرند: «فَالَّذينَ لاَيُؤمنونَ بِالأَخِرةِ قُلوبُهممُنكِرةٌ وهُممُستَكبِرونَ.» (نحل/16،22) 3. دنيادوستى: قرآن، خطاب به دنيا دوستان مىگويد: شما دنياى زودگذر را دوست داريد، وآخرت را وامىگذاريد. (قيامت/75،20و21) نيز روم/30،7؛ اعلى/87، 16و 17؛ ابراهيم/14،3). 4. مرض قلب: و برخى از مردم مىگويند: ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم؛ ولى مؤمن [راستين]نيستند ... در دلهايشان مرضى است: «ومِنَ النَّاسِ مَن يَقولُ ءَامنَّا بِاللّهِ وبِاليَومِالأَخِر و ماهُم بِمُؤمنينَ * ... فِى قُلوبِهِم مَرضٌ.» (بقره/2، 8و 10) مقصودازمرض، شكّ * و نفاق* است.[114] 5.دلباختگى به ثروت و فزونى نعمت*: از قوم ثمود، اشرافى كه دلباخته ثروت خود بودند، آخرت را تكذيب و پيامبرى صالح(عليه السلام)را انكار كردند[115]:«وقَالَ المَلأُ مِن قَومِهِ الَّذينَ كَفروا و كَذَّبوا بِلقاءِ الأَخِرةِ و أَترفنـهُم فِى الحَيوةِ الدُّنيا ما هـذا إِلاَّ بَشرٌ مِثلُكُم....» (مؤمنون/23، 33)كفر به آخرت و آثار آن:
قرآن كريم، چنان كه از ايمان به آخرت در كنار ايمان به خدا ياد كرده، كفر به آخرت را نيز گمراهى شناسانده است: «ومَن يَكفُر بِاللّهِ و مَلـئِكتِهِ و كُتبِهِ و رُسلِهِ و اليَومِ الأَخرِ فَقد ضَلَّ ضَلـلا بَعيداً.» (نساء/4،136) از ديدگاه قرآن، چنين كسانى از راه درست منحرفند. (مؤمنون/23،74) 1. تكذيب پيامبران: اشراف قوم نوح كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، پيامبرى نوح(عليه السلام)را تكذيب مىكردند و او را بشرى مانند خود مىشمردند: «وقَالَ المَلأُ مِن قَومِهِالَّذينَ كَفروا وكَذَّبوا بِلقاءِالأَخِرةِ و أَترفنـهُم فِىالحَيوةِ الدُّنيا ما هـذا إِلاَّ بَشرٌ مِثلُكُم.» (مؤمنون/23،33). 2. سستى در جهاد: كسانى از پيامبر اجازه عدم شركت در جهاد را مىخواستند كه به خدا و روز بازپسين ايمان نداشتند. (توبه/9،45) 3.ارتكاب محرّمات: منكرانآخرت، گرفتار كارهايى ناشايست چون فريبكارى (بقره/2، 8و 9)، رياكارى (بقره/2، 264؛ نساء/4،38)، ايجاد انحراف در راه خدا (اعراف/7،45) و سدّ راه خدا (هود/11،19) هستند. 4. حبط* عمل: كسانى كه آيات خدا و ديدار آخرت را دروغ پندارند، اعمالشان تباه مىشود: «وَالَّذينَ كَذَّبوا بِـَايـتِنا و لِقاءِ الأَخِرةِ حَبِطَت أَعمـلُهُم.» (اعراف 7/147) 5. گمراهى و سرگردانى: كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، از راه راست منحرفند: «وإِنَّ الَّذينَ لاَيؤمنونَ بِالأَخِرةِ عَنِ الصِّرطِ لَنـكِبونَ» (مؤمنون/23،74) و نيز آيات 136 نساء/4 و 8 سبأ/34. چنين انسانهايى سرگردانند: كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا همچنان]سرگشته بمانند. (نمل/27،4) 6.حجاب دل: و چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)قرآن مىخوانْد، خداوند ميان او و كسانى كه به آخرت ايمان نداشتند، پردهاى قرار مىداد و بر دلهايشان پوششها مىنهاد تا آن را نفهمند: «وإِذَا قَرأتَ القُرءَانَ جَعلنا بَينَكَ و بَينَ الَّذينَ لاَيؤمنونَ بِالأَخرةِ حِجاباً مَستوراً * و جَعلنَا عَلى قُلوبِهِم أَكِنَّةً أَن يَفقَهوهُ.» (اسراء/17، 45و46) دلهاى آنان از حق روىگردان و گريزان است: «فَالَّذينَ لايُؤمِنُون بالأخرةِ قُلوبُهم مُنِكرةٌ و هُم مُستَكِبروُن.» (نحل/16، 22) چنين انسانهايى به دليل بىايمانى بر مركب غرور و تعصّب و هواپرستى سوار شده، به گونهاى كه ميان آنان و حقيقت حجاب و فاصله ايجاد مىشود.[116] 7. انزجار از ياد خدا: و چون خدا به تنهايى ياد شود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مىگردد: «وإِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحدَهُ اشمَأَزّت قُلوبُ الَّذينَ لاَيُؤمِنونَ بِالأَخِرةِ.» (زمر/39،45) 8. عذاب دردناك آخرتى: براى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، عذابى پر درد آماده شده است: «وأَنَّ الَّذينَ لاَيُؤمِنونَ بِالأَخِرةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَليماً.» (اسراء/17،10) آنان در آخرت زيان كارترين انسانها خواهند بود: «إنّ الّذينَ لا يُؤمِنُونَ بالأخرة... لَهُم سُوءُ العذابِ و هُم فى الأخرةِ هُم الأخسِرُون.» (نمل/ 27، 4و 5) نيز بقره/2،10؛ روم/ 30، 16. 9. آراسته شدن اعمال: خدا اعمال كسانى را كه به آخرت ايمان ندارند، در نظرشان مىآرايد: «إِنَّ الَّذِينَ لاَيُؤمنونَ بِالأَخِرةِ زَيَّنَّا لَهُم أَعمـلَهُم.» (نمل/ 27، 4) 10. قبول القائات شيطانى: نتيجه وسوسههاى شيطانى و تبليغات شيطانصفتان اين خواهد شد كه دلهاى منكران قيامت، به آنها متمايل و به آن راضى شود و هر گناهى را كه بخواهند، انجام دهند: «ولِتَصغَى إِليهِ أَفـدةُ الَّذِينَ لاَيُؤمنونَ بِالأَخرةِ و لِيَرضَوهُ ولِيَقتَرِفوا ما هُم مُقتَرفونَ.» (انعام/6،113)زيانكاران و معذّبان در آخرت:
1.كافران: هر كه جز اسلام، دينى ديگر جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و در آخرت از زيان*كاران است: «ومَن يَبتَغِ غَيرَ الإِسلـمِ دِيناً فلَنيُقبلَ مِنه و هو فِى الأَخِرةِ مِن الخسرِينَ.» (آلعمران/3، 85) كافران در دنيا و آخرت به سختى عذاب شده، ياورانى نخواهند داشت. (آلعمران/3،56) آيات فراوان ديگرى ازجمله نمل27/4و 5؛ مائده/5،5؛ رعد/13،33 و 34؛ آلعمران/3،21 و 22 و 176 نيز به همين نكته اشاره دارد؛ همچنين قرآن به عذاب قوم عاد (فصلت/41،15 و 16)، فرعون (نازعات/79، 17 و 25) و يهود (مائده/5، 41) در آخرت اشاره كرده است. 2. مشركان*: كسانى كه براى خدا شريكانى قرار دادند، در زندگى دنيا و آخرت عذاب مىشوند:«وجَعلوا لِلّهِ شُرَكاءَ ... * لَهُم عَذابٌ فِى الحَيوةِ الدُّنيا و لَعذابُ الأَخِرةِ أَشقُّ.» (رعد/13،33 و34) 3. منافقان: خدا به مردان وزنان منافق و كافران، آتش جهنّم را وعده داده است و اعمال آنان رادر دنيا و آخرت تباه مىسازد: «وَعدَاللّهُ المُنـفِقينَ والمُنـفِقـتِ والكُفَّارَ...» (توبه/9، 68و69) نيز 41 مائده/5 و 74 توبه/9. 4. قاتلان پيامبران و عدالتخواهان: كسانى كه پيامبران و عدالت خواهان را به ناحق مىكُشند، اعمالشان در دنيا و آخرت، به هدر مىرود: «إِنَّ الَّذينَ ... و يَقتلونَ النَّبيِّينَ بِغيرِ حَقّ و يَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النَّاسِ فَبشِّرهُم بِعذاب أَليم * أُولـئِكَ الَّذينَ حَبِطَت أَعمـلُهُم فِىالدُّنيا والأَخِرةِ.» (آلعمران/3،21 و22) 5. محاربان و مفسدان در زمين: سزاى كسانى كه با خدا و پيامبر او مىجنگند و در زمين به فساد مىكوشند، عذابى بزرگ در آخرت است: «إِنَّما جَزؤُاْ الَّذينَ يُحارِبونَ اللّهَ و رَسولَهُ و يَسعونَ فِى الأَرضِ فَساداً ... و لَهُم فِى الأَخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ.» (مائده/5،33) 6. آزار دهندگان خدا و پيامبر: كسانى كه به خدا وپيامبر او آزار مىرسانند، بىترديد، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّتآور آماده ساخته است:«إِنَّ الَّذينَ يُؤذونَ اللّهَ و رَسولَه لعَنهُمُ اللّه فِى الدُّنيَا والأَخِرةِ.» (احزاب/33،57) 7. مرتدان: مسلمانانى كه از دين خود برگشته، در حال كفر بميرند، كردارشان در دنيا و آخرت تباه مىشود و اهل آتشند: «ومَن يَرتدِد مِنكُم عَن دينِهِ فَيمُت و هُو كافِرٌ فَأُولـئِكَ حَبِطَت أَعمـلُهم فِى الدُّنيا و الأَخِرةِ و أُولـئِكَ أَصحـبُ النَّارِ هُم فيهَا خـلدونَ» (بقره/2،217) و نيزآيات 5 مائده/5؛ 74توبه/9؛ 106 و 109 نحل/16. 8. اشاعه دهندگان زشتى: كسانى كه دوست دارند در ميان مردم باايمان، زشتىها شيوع يابد، براى آنان در دنيا و آخرت عذاب دردناكى است: «إِنَّ الَّذينَ يُحبّونَ أَن تَشيعَ الفـحِشةُ فِى الَّذينَ ءَامَنوا لَهُم عَذابٌ أَليمٌ فِى الدُّنيا و الأَخِرةِ.» (نور/24،19) 9. خريداران سِحر: هركس خريدار متاع سِحر باشد، در آخرت بهرهاى ندارد: «ولقد عَلِموا لَمَن اشتره ما لَهُ فِى الأَخِرةِ من خَلـق.» (بقره/2،102) 10. تهمتزنندگان: كسانى كه به زنان پاكدامن و با ايمان نسبت زنا مىدهند، در دنيا و آخرت لعنت شدهاند، وبراى آنها عذابى بزرگ خواهد بود: «إِنَّ الَّذينَ يَرمونَ المُحصَنـتِ الغـفلـتِ المُؤمنـتِ لُعِنوا فِى الدُّنيا و الأَخِرةِ و لَهُم عَذابٌ عَظيمٌ.» (نور/24،23) 11. دنياطلبان: كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند ... در آخرت جز آتش برايشان نيست: «مَن كانَ يُريدُ الحَيوةَ الدُّنيا و زِينتَها ... * أُولـئِكَ الَّذينَ لَيسَ لَهُم فِى الأَخرةِ إِلاَّ النَّارُ» (هود/11،15 و 16) و كسى كه كشت اين دنيا رابخواهد، به او از آن مىدهيم و در آخرت او رانصيبى نيست. (شورى 42/20) نيزآيه 200 بقره/2. 12. بازدارندگان مردم از مساجد و ويرانكنندگان آن: خداوند به چنين كسانى خوارى دنيا و عذاب آخرت را وعده داده است: «ومَن أَظلَمُ مِمَّن مَنعَ مَسـجدَ اللّهِ أَن يُذكَر فِيها اسمُهُ و سَعى فِى خَرابِها ... لَهُم فِى الدُّنيا خِزىٌ و لَهُم فِى الأَخِرةِ عَذابٌ عَظِيمٌ». (بقره/2،114) 13. پيمانشكنان: كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را بهبهاىناچيز مىفروشند، آنان را در آخرت بهرهاى نيست: «إِنَّ الَّذينَ يَشترونَ بِعهدِ اللّهِ و أَيمـنِهِم ثَمناً قَليلا أُولـئِكَ لاَخَلـقَ لَهُم فِى الأَخِرةِ.» (آلعمران/3، 77)منابع:
آموزش عقايد؛ احياء علوم الدين، غزالى؛ الامالى، طوسى؛ انسان از آغاز تا انجام؛ اوپانيشاد؛ بحارالانوار؛ به سوى جهان ابدى؛ بودا؛ پادشاهى خدا؛ پيام قرآن؛ تاريخ جامع اديان؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ التفسير الكبير؛ تفسير القرآن الكريم، ملاصدرا؛ تفسير موضوعى، جوادى آملى؛ تفسير نور الثقلين؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الحكمة المتعاليه، ملاصدرا؛ الذخيره؛ رسائل اخوان الصفا؛ شرح منظومه، سبزوارى؛ الشواهد الربوبيّه؛ شيعه در اسلام؛ عقل و اعتقاد دينى؛ علم اليقين؛ عوالى اللئالى؛ گنجينهاى از تلمود؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ مجموعه آثار، بازرگان؛ مجموعه آثار، مطهرى؛ المظاهرالالهيه؛ معارف قرآن؛ معاد از نگاه وحى و فلسفه؛ معاد از نظر روح و جسم؛ معادشناسى؛ المعجم المفهرس؛ مفاتيح الغيب؛ منتخبى از آثار حكماء؛ المنقذ؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نثر طوبى؛ نهج البلاغة.على خراسانى