آلعمران
اين واژه فقط يك باردرآيه 33 سومين سوره قرآن آمده؛ از اين رو، اين سوره به «آلعمران» موسوم شده است: «إِنَّ اللّهَ اصطَفى ءَادمَ و نُوحاً و ءَالَ إبرهيمَ وَ ءَالَ عمرنَ عَلَى العلَمين = همانا خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آلعمران را بر جهانيان برگزيد.» (آلعمران/3،33) لغويان و مفسّران، براى كلمه «آل*» معانى گوناگونى چون خانواده، فرزندان، پيروان و شخص برشمردهاند.مفسّران در اين كه عمران* در اين آيه نام چه كسى است، بر يك رأى نيستند. برخى او را عمران بن يصهربن قاهثبن لاوى بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، پدر موسى(عليه السلام)و هارون، وبعضى، عمران بن ماثان پدر مريم مىدانند كه وى از نسل سليمانبنداوود بن إيشا و همه از نسل يهودا ابن يعقوببن اسحاق بن ابراهيمند. البتّه عهد عتيق موسى و هارون را پسران عمرام بن قهات مىداند.[78] گفته شده كه بين اين دو عمران، 1800 سال فاصله بوده است؛[79]البتّه بيشتر مفسّران بر اين باورند كه وى به ادلّه ذيل پدر مريم است: 1.در ادامه سوره آلعمران سخن از پدر، مادر و فرزند مريم [و نيز زكريا، متكفّل وى]است؛ پس مقصود از عمران در اين آيه نيز بايد پدر مريم باشد و اگر منظور، پدر موسى باشد، با آيات اين سوره تناسبى ندارد.[80] 2. آياتِ پس از آيه 33 به چگونگى برگزيدن آلعمران پرداخته و تكرار نام عمران در آيات بعد، مانند تكرار اسم در دو جمله است كه يكى بودن هر دو اسم را متبادر مىسازد و اگر مقصود از شخص دوم، غير از شخص اوّل باشد، موجب به اشتباه افكندن شنونده مىشود كه از كلام حكيم به دور است.[81] 3. در مواردى، از پدر مريم با نام عمران ياد شده؛ ولى در هيچ جاى از قرآن، از پدر موسى به عمران تعبير نشده است.[82] 4. اين آيه با آيه ديگرى كه درباره مريم و عيسى است، مطابقت شديد دارد: «وَ جَعَلنها وَ ابنَها ءَايَةً لِلعـلَمين». [83] (انبياء/21، 91) گفته شده مقصود از عمران در اين آيه و آيات بعد، پدر موسى مىباشد، زيرا كه ممكن است عمران، پدر موسى نيز دخترى به نام مريم داشته است، هم چنانكه در عهد عتيق نيز مريم خواهر موسى و هارون و هر سه از فرزندان عمرام به شمار آمده است.[84] پذيرفته نيست؛ زيرا آيات، از مريمى سخن مىگويد كه كفالت او را زكريا، پدر يحيى بر عهده داشته است و زكريا و يحيى هر دو در زمان عيسى مىزيستهاند[85] و به شهادت قرآن، پيش از آن، كسى به نام يحيى ناميده نشده بود. (مريم/19،7) در ضمن، مقصود از آلعمران، نمىتواند هر دو عمران باشد؛ زيرا نام عمران پدر مريم، دو بار در قرآن آمده و از عمران پدر موسى نامى برده نشده است. از سوى ديگر، فاصله آنها حدود 1800 سال بوده كه با اين فاصله زمانى، بعيد به نظر مىرسد منظور هر دوى آنها باشد.
آلعمران چه كسانىاند؟
از
آنجا كه مفسّران، در معناى آل و مقصود از عمران، وحدت نظر ندارند، در معناى آلعمران
نيز بر يك نظر نيستند و احتمال دادهاند كه منظور، يكى از اينها باشد: 1. عيسى و
مريم كه اين قول مشهور است؛[86]
2. موسى و هارون؛ 3. مؤمنان به عيسى، زيرا آل به معناى پيرو نيز آمده است؛[87]
4. امام على(عليه السلام)زيرا نام پدر حضرت در تورات، عمران است؛[88]
5. پيامبران و امامان معصومى كه ازنسل عمران هستند؛[89]
زيرا آنان را در آيه، برگزيدگان خداوند دانسته و اين وصف در همه خويشان ونزديكان
صادق نيست؛[90]
6. شخص عمران، چنانكه در آيه 248 بقره/2 از شخص موسى و هارون، به آل تعبير شده
است.[91]نسبت آلعمران و آلابراهيم:
براساس مباحث گذشته، چه عمران پدر مريم باشد يا پدر موسى و هارون، در هر صورت، جزو آل* ابراهيم است؛[92] زيرا آل ابراهيم، چه از طريق اسماعيل و چه از طريق اسحاق، شامل هر دو عمران و همه پيامبران و معصومان پس از ابراهيم نيز مىشود؛[93] چنان كه گروهى از مفسّران در تفسير «ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعض» (آلعمران/3، 34) گفتهاند: همه پيامبران، از ذرّيّه آدم و بعد ذرّيّه نوح، سپس ذرّيّه ابراهيم هستند.[94] برخى نيز گفتهاند:«ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعض» حال يا بدل از آلابراهيم و آلعمران است؛ يعنى آن دو، يك ذرّيّه هستند كه بعضى (آلعمران) از بعضى ديگر (آلابراهيم) هستند؛[95] امّا درباره اين كه چرا از آلعمران جداگانه نام برده شده با اين كه آلابراهيم آن را دربردارد، سه احتمال وجود دارد: 1. براى آگاه كردن مخاطب به اين كه عيسى هم بشرى با كرامات بزرگ از ناحيه خداوند است و براى نبوّت برگزيده شده تا ادّعاى مدّعيانِ الوهيّت او را باطل كند.[96] 2. براى آگاه كردن مخاطب به شرف و منزلت آلعمران است؛ البتّه ذكر خاص پس از عام، لزوماً به معناى برترى بر ديگران نيست؛ زيرا خاتم انبيا، برترين پيامبران بوده و داخل در آلابراهيم است.[97] 3. چون قرآن، پس از اين آيه، به تفصيل درباره دو فرد منسوب به عمران يعنى مريم و عيسى سخن گفته، نام آلعمران را جداگانه آورده است.[98]چرا آلعمران برگزيده شدند؟
برخى
مفسّران، از جمله «وَاللّهُ
سَمِيعٌ عَلِيم» در آيه 34 آلعمران/3 چنين استفاده كردهاند: خداوند
كسانى را برمىگزيند كه در قول و عمل ثبات داشته باشند و چون آلعمران داراى اين
ويژگى بودند، برگزيده شدند[99].
بعضى نيز گفتهاند: مقصود اين است كه خداوند از گفتار و نيّتهاى قلبى آنان آگاه
است و ملاكِ گزينش آلعمران از اين جهت است كه در گفتار، صادق، ودر نيّت، پاك و
خالصند؛[100]
به هر حال، گزينش آنها براساس ارزشها و شايستگىهاى موجود در خود آنان بوده است؛
در غير اين صورت، انتخاب فردى در جاىگاه نبى، ترجيح بدون دليل است كه از خداوند
حكيم محالاست.[101]چرا قرآن به فضايل آلعمران پرداخته است؟
برخىگفتهاند:
عقايد انحرافى يهود كه مىگفتند: ما فرزندان و دوستان خداييم و مسيحيان كه مىگفتند:
مسيح پسر خدا است، موجبشد تا خداوند درابتداى آيه، فضايل پيامبران را نقل، ودر
پايان با جمله «وَاللّهُ
سَمِيعٌ عَلِيم» دروغگويان در حقّ انبيا را تهديد كند.[102]
بعضى نيز گفتهاند: يادآورى امتيازهاى پيامبران گذشته، از جمله آلعمران، زمينهساز
ايمان اهلكتاب به پيامبر خاتم است؛[103] به ويژه
كه يادآور مىشود: پيغمبر خاتم، از خاندان همان پيامبران پيشين است و امّتهاى
آنان همگى مأمورند به پيامبرى كه آيين آنها را تصديق مىكند، ايمانآورند.[104]منابع:
انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، بيضاوى؛ تفسير راهنما؛ الكتاب المقدس؛ التفسيرالكبير؛ الدرّالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ الكشّاف؛ الفرقان فى تفسيرالقرآن؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن.محمدصادق يوسفى
[78] كتاب مقدّس، خروج، 6: 18 ـ 22.
[79] التفسير الكبير، ج8، ص24.
[80] الميزان، ج3، ص167.
[81] روحالمعانى، مج3، ج3، ص211.
[82] الميزان، ج 3، ص 167.
[83] همان.
[84] كتاب مقدّس، اول تواريخ، 5:29.
[85] بيضاوى، ج2، ص30.
[86] مجمعالبيان، ج2، ص735.
[87] التفسير الكبير، ج8، ص24.
[88] روضالجنان، ج4، ص284.
[89] مجمعالبيان، ج2، ص735.
[90] مجمع البيان، ج2، ص735.
[91] مجمع البيان، ج2، ص734.
[92] الكشّاف، ج1، ص354.
[93] الفرقان، ج3و4، ص103.
[94] الدر المنثور، ج2، ص180.
[95] بيضاوى، ج2، ص29؛ التفسيرالكبير، ج8، ص24.
[96] روحالمعانى، مج3، ج3، ص211.
[97] بيضاوى، ج2، ص29.
[98] الفرقان، ج3 و 4، ص103.
[99] بيضاوى، ج2، ص29.
[100] الميزان، ج3، ص168.
[101] راهنما، ج2، ص400.
[102] التفسير الكبير، ج 8، ص 25.
[103] راهنما، ج2، ص401.
[104] روحالمعانى، مج3، ج3، ص211.