آب: از آيات و نعمتهاى خدا و منشأ حيات
در تعريف علمى آن گفتهاند: مادّهاى تركيب يافته از دو واحد هيدروژن و يك واحد اكسيژن (H2O) است[1] و حكيمان قديم، آن را يكى از چهار عنصر تشكيل دهنده مادّه مىدانستند. برابر عربى آن «ماء» و 63 بار در قرآن آمده است. اين آيات اشاره دارند كه عرش خداوند بر روى آب بوده و حيات همه جانداران به آب وابسته است و نيز از نقشهاى گوناگون آن در زمين از احياى زمين، سرسبزى طبيعت، رويش گياهان رنگارنگ، پيدايش مراتع، مزارع و باغها با درختان مختلف و انواع گوناگون ميوهها، سخن رفته است. به نزول آب بر كوههاى بلند و تأمين آب گواراى آشاميدنى، ايجاد نهرها و رود*هاى بزرگ و تسخير آب دريا*ها براى انسان نيز اشاره شده است. منابع و مخازن آب چون درياها، آسمان، كوهها، نهرها، چشمهها و چاه، از ديگر مسائل مربوط به آب است كه آيات قرآن به آن اشاره دارند. آياتى چند نيز از وجود آب در جهان آخرت به صورت يكى از نعمتهاى بهشت، خبر داده است. قرآن كريم در همه اين آيات، ذهن انسان را از توجّه به علل و عوامل مادّى تأمين آب منصرف ساخته و به عامل اصلى تأمين آن، يعنى خداوند سبحان، معطوف داشته است؛ البتّه در اين آيات، گاه به مسائل علمى نيز اشارههاى دقيق شده؛ امّا پيشتر و برتر از آن بر امورى داراى اهداف تربيتى و هدايتى تأكيد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است:1. آب، نعمت الهى:
نگاه كلّى به آيات مربوط به آب نشان مىدهد كه از بين نقشهاى آن در حيات* همه موجودات زنده، بر منافع مستقيم و غيرمستقيم آب براى انسان تأكيد شده است و سياق بخش فراوانى از اين آيات نظير«كُلوُاواشرَبوُا» (در 5 آيه)[2] يا «أَسقَينكُم» (مرسلات/ 77،27) يا «فَأَنزَلنا مِنَالسَّماءِ ماء» (حجر/15، 22) درصدد برشمردن نعمتهاى الهى است؛ ازاينرو، اين بخش از آيات به طور صريح يا غير صريح، بندگان خدا را به شكر اين نعمت بزرگ مىخواند. در آيات 48 تا 50 فرقان/25 با اشاره به نزول آب طهور از آسمان و احياى سرزمينهاى مرده و فراهم كردن آب مورد نياز دامها و انسانها، مردم را به يادآورى اين نعمت* الهى دعوت مىكند: «وَ لَقَد صَرَّفنهُ بَينَهُم لِيَذّكّروُا فَأَبى أَكثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفورًا.» در آيات 57 و 58 اعراف/7 همين بيان، با دعوت مردم به سپاسگزارى از اين نعمت همراه شده است: «كَذلِكَ نُصَرِّفُ الأيتِ لِقَوم يَشكُروُن.» آيه 68 تا 70 واقعه/56 با دعوت از مخاطبان به تدبّر در آب آشاميدنى و تأكيد بر اينكه فقط خداوند آن آب گوارا را از ابر*ها فروفرستاده و قادر است با تغيير نظام حاكم بر نزول آب، آن را به آبى شور و تلخ تبديل كند، خدا را مستحق سپاسگزارى دانسته و به شكر نعمت آب تشويق كرده است[3]:«أَفَرءَيتُمُ المـاءَ الَّذى تَشرَبونَ * ءَأَنتُم أَنزَلتُموهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلونَ * لَو نَشاءُ جَعَلنهُ أُجاجاً فَلولا تَشكرُون.» درآيه 12 فاطر/35 نيز از دو درياى شور و شيرين و منافع آن دو ياد كرده و غرض از يادآورى اين نعمت را شكرگزارى مردم دانسته است.2. آب، آيه الهى:
آيه به معناى نشان آشكارى است كه شخص را راهنمايى مىكند.[4] با اينكه همه موجودات عالَم از جمله آب، از آيات الهى است كه نشان از آفريننده آن دارد، در هيچ يك از آياتِ مربوط به آب، آفرينش يا وجود آب، آيه خدا شناسانده نشده؛ بلكه نزول آب از آسمان و درپى آن، إحياى زمين، رويش گياهان و درختان مختلف با انواع گوناگون ميوهها كه درك آن براى همه افراد بشر محسوس است، از آيات الهى دانسته شده است: «هُوَ الَّذى أَنزلَ مِنَالسَّماءِ ماءً لَكُم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرعَ و الزَّيتونَ و النَّخيلَ و الأَعنبَ و مِن كُلِّ الثَّمرت إِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً لِقوم يَتفَكَّرون.» (نحل/16، 10 و 11) در اين بخش از آيات، گاه نزول آب از آسمان از نشانههاى ربوبيّت مستمر الهى شناسانده شده كه چگونه خداى حكيم، آب را با تدبير و تقدير حكيمانه، به اندازه بر زمين* مرده مىريزد و با آن به زمين و اهل آن حيات مىبخشد. (انعام/6، 99 و طه/20، 53 و 54) در آيه 164 بقره/2 نزول آب و در پى آن، افزون بر إحياى زمين، پراكنده شدن جنبندگان نيز از آيههاى الهى شمرده شده است: «إِنَّ فِى خَلقِالسَّمـوتِ والأرَضِ ... و ما أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَأحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها و بَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّة ... لاََيـت لِقَوم يَعقِلون.» در آياتى ديگر، همين پديده، نشانه تحقّق معاد و قدرت خداوند بر احياى دوباره مردگان دانسته شده است: «ومِن ءَايـتِهِ أَنّكَ تَرىالأَرضَ خـشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَليهَا الماءَ اهتَزَّت و رَبَت إِنَّ الّذِى أَحياها لَمُحىِ المَوتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير». (فصلت/41،39) «وَاللّهُ أَنزل مِنَ السَّماءِ ماءً فَأحيا بِهِالأَرضَ بَعدَ مَوتِها إِنَّ فِى ذلكَ لاََيةً لِقوم يَسمَعونَ». (نحل/16،65؛ روم/30، 24) در آياتى ديگر، بدون تصريح به نشانه بودن، بلكه با تشبيه احياى دوباره انسانها پس از مرگ به رويش گياهان* از زمين در پى نزول آب، احياى زمين با آب را نشانه قدرت خداوند بر امكان و وقوع معاد مىداند: «وَالَّذِى نَزَّلَ مِنَالسَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأَنشَرنا بِهِ بَلدَةً مَيتاً كَذلِكَ تُخرَجون». (زخرف/43،11) نيز ق/50، 11؛ اعراف/7، 57؛ فاطر/35،9.عرش خدا بر آب:
آيه 7 هود/11 از بودن عرش خدا بر آب خبر مىدهد:«وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ و الأَرضَ فِى سِتَّةِ أَيّام و كانَ عَرشُهُ عَلَى الْماءِ= و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش مرحله آفريد و عرش* او بر آب بود». مفسّران در تفسير اين آيه بر يك نظر نيستند. سيدقطب معتقد است كه اين آيه فقط بر وجود آب هنگام خلق آسمان و زمين و قرار داشتن عرش خدا بر آن دلالت دارد؛ امّا اينكه چگونه آبى بوده و عرش به چه نحو بر آن قرار داشته، از امور غيبى است كه راهى براى فهم مفسّر به آن وجود ندارد.[5] برخلاف نظر اين گروه از مفسران، برخى درپى ارائه معناى روشنى از آيه بودهاند. در نقلى از كعبالاحبار آمده است كه خداوند، ياقوت سبزى آفريد؛ آنگاه با هيبت در آن نظر كرد؛ به طورى كه به آبى مضطرب تبديل شد؛ پس باد را آفريد و آب را بر پشت باد قرار داد و عرش را نيز بر آب نهاد.[6] نظير اين روايت كه از اسرائيليات است، از ابنعباس نيز نقل شده.[7] برخى مفسّران متأخّر گويا با مسلَّم گرفتن مضمون اين روايات، با اين پرسش مواجه شدهاند كه چه فايده و حكمتى در اين است كه عرش خدا بر آب و آب بر روى باد باشد و پاسخ دادهاند كه قرار گرفتن بناى عظيم عرش بر آب، دلالت روشنترى بر قدرت خدا دارد كه چگونه آن جسم سنگين را بدون هيچ ستونى بر روى آب نگه داشته است.[8]ابومسلم اصفهانى در اين باره گفته است: عرش خدا، يعنى بناى آسمانها و زمين كه بر روى آب قرار داشت و اين شگفتانگيزتر است كه ساختمان عظيمى بر روى آب بنا نهاده شود؛[9] امّا اين نظريّه با ظاهر آيه سازگار نيست؛ زيرا آيه مىگويد: عرش خدا، پيش از آفرينش آسمان و زمين بر آب بود.[10] ابوبكر اَصَمّ گويا به دليل نادرستى اين نظريّهها در تفسير ديگرى از آيه چنين مىگويد: همان گونه كه آسمان بالاى زمين قرار گرفته بود، عرش خدا نيز بالاى آب قرار داشت.[11] اينكه مقصود از عرش و نيز ماء چه باشد، مىتواند تفسيرى مقبولتر يا غير قابل قبول از آيه ارائه دهد. آنچه از مفسّران متقّدم گزارش شده، عرش را موجودى مادّى معرّفى مىكند؛ امّا برخى مفسّران (به طور عمده عارفان و حكيمان) عرش و ماء را شىء غيرمادّى دانستهاند؛ به طور مثال محىالدينعربى، مراد از عرش در آيه را همه موجودات عالم و مقصود از آب را كه عرش (همه ممكنات) از آن برآمده و به واسطه آن وجود يافتهاند، نَفَس رحمانى دانسته است[12] كه گاه از آن به «حيات ساريه» در موجودات[13] يا «وجود منبسط» و يا «حقيقت محمديه»[14] تعبير مىشود. برخى ديگر از مفسران، عرش را كنايه از تدبير خداوند، يعنى علم او به مصالح، شايستگىها و بايستگىهاى هستى دانسته و برآنند كه آيه پيشين خبر مىدهد پيش از آفرينش آسمان و زمين، خدا وجود داشت و با او هيچ نبود و خداوند ابتدا آب را آفريد؛ آنگاه آسمانها و زمين و به طور كلّى موجودات مادّى را از آب خلق كرد.[15] اين تفسير از آيه با روايتهايى ازامامان معصوم(عليهم السلام)تأييد مىشود كه نخستينپديده مادّى آفريده خداوند را كه منشأ آفرينش* موجودات ديگر بوده، آب معرّفى مىكنند.از حضرت باقر(عليه السلام)نقل شده كه در پاسخبهمردى شامى درباره آغاز آفرينش فرمود:نخست، چيزى را آفريد كه همه چيزها ازآن خلق شده و آن آب است؛ پس خداوند نسبهر چيزى را به آب مىرساند؛ ولى براى آب،نسبى كه بدان منسوب شود، قرار نداده است.[16]در حديث ديگرى از حضرت صادق(عليه السلام)عرش به آفريدگان تفسير شده است: العرش فى وجه هو جملة الخلق؛[17] بنابراين بعيد نيست كه آيهبه پديد آمدن همه مخلوقات از آب اشاره داشته باشد.منشأ حيات:
قرآن كريم در آيه 54 فرقان/25 آغاز آفرينش انسان را از آب دانسته: «وَهُو الَّذِى خَلقَ مِنَالماءِ بَشَراً» و در آيه 45 نور/24 نه تنها انسان كه مبدأ آفرينش هر جنبندهاى را آب معرّفى كرده است: «وَاللّهُ خَلقَ كُلَّ دابَّة مِن ماء» . در آيه 30 انبياء/21 به صورت عام و كلّىتر بيان مىكند كه هرچيز زندهاى را از آب قرار داديم: «وجَعَلنا مِنالماء كُلَّ شَىء حَىّ». درباره اين آيه سه پرسش مطرح است كه مفسّران به شكلهاى گوناگون به آن پاسخ دادهاند كه هر پاسخ بر برداشت خاصّى از آيه مبتنى است. نخست، مراد از «ماء» چيست؟ دوم، «كُلَّ شَىء حَىّ» چه معنا دارد؟ و سوم، «جَعَل» به چه معنا است؟ 1. برخى برآنند كه «ماء» در آيه، همان آب معروف است؛ بنابراين مبدأ آفرينش جانداران آب است؛ در مقابل، برخى ديگر از مفسّران مقصود از «ماء» را نطفه* دانستهاند؛ شايد به اين دليل كه مبدأ آفرينش جانداران با آبى جز نطفه مسلّم نيست؛ به ويژه كه در چند آيه، مبدأ آفرينش انسان هم نطفه شناسانده شده: «إِنّا خَلَقنا الإِنسـنَ مِن نُطفَة أَمشاج» (انسان/76، 2) و در آياتى ديگر، از اين نطفه به «ماء» تعبير شده است: «أَلَمنَخلُقكُم مِن ماء مَهيِن= آيا شما را از آبى پست نيافريديم؟» (مرسلات/77، 20) «فَليَنظُرِ الإِنسنُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن ماء دافِق= پس آدمى بايد بنگرد كه از چه آفريده شده. از آبى جهنده آفريده شده». (طارق/86، 5و 6) 2. مفسّران مقصود از «كُلَّ شَىء حَىّ» را هر مخلوق زنده دانستهاند؛ امّا بيشتر آنان توضيح ندادهاند كه آيا شامل جن، فرشتگان، گياهان و درختان هم مىشود يا نه. فخر رازى با استناد به آياتى كه آفرينش جن را از آتش (حجر/15،27) و آفرينش آدم را از خاك دانسته (آلعمران/3، 59) و چند پرنده كه عيسى(عليه السلام)آنها را از گِل ساخته (مائده/5، 110) و نيز با توجه به رواياتى كه آفرينش فرشتگان را ازنور دانسته، بر آن است كه اين موارد، از عموم آيه پيشين استثنا مىشود. وى همچنين در ذيل آيه «وَاللّهُ خَلقَ كُلَّ دابَّة مِن ماء» (نور/24، 45) با طرح پرسش پيشگفته، سه پاسخ براى آن آورده است: الف. بهترين پاسخ، سخن قفّال است كه «مِن ماء» را صفت براى «كُلَّ دابَّة» دانسته است، نه متعلّق به «خلق» ؛ بنابراين معناى آيه اين است كه هر جنبنده آفريده شده از آب، مخلوق خدا است. اين پاسخ سخن درستى است؛ ولى ظهور آيه را كه مبدأ آفرينش موجودات زنده آب است، نفى نمىكند. ب. ريشه و سرچشمه همه آفريدگان آب است؛ همانگونه كه طبق روايت، اوّل آفريده خداوند آب بود؛ آنگاه از آن، آتش، باد و نور را آفريد. ج. مقصود از «كُلَّ دابَّة» فقط جنبندگان ساكن بر روى زمين است، نه هر موجود زندهاى و از آنجا كه جنبندگان روى زمين يا از نطفه آفريده شدهاند يا بدون آب نمىتوانند زندگى كنند، آيه از اين اكثر به «همه» تعبير كرده است؛[18] افزون بر اين، برخى مفسّران «كُلَّ شَىء حَىّ» رامختصّ حيوانات دانستهاند؛ امّا در مقابل، برخى با توجّه به اطلاق آن، هر موجود مادّى داراى رشد و نمو را مشمول آن دانستهاند؛ خواه حيوان باشد يا گياه و درخت.[19] 3. عدهاى «جَعَلنا» را به معناى «خلقنا» گرفتهاند[20] كه بنابراين احتمال، آيه، مبدأ آفرينش موجودات زنده را آب مىداند؛ خواه آب به معناى نطفه يا به طور مطلق باشد. برخى در اينباره با استناد به فرضيّههايى كه علم جديد آن را مطرح كرده، مبنى بر اينكه اصل حيات ريشه در آب دارد و نخستين موجود يا موجودات زنده به صورت حيوان بسيط تك سلولى از آب و در دريا پديد آمده است، درصدد برآمدهاند كه آيه را بر اين نظريّه تطبيق دهند.[21] سيدقطب در همين جهت مىگويد: آيه «وَ جَعَلنا مِنَالماءِ كُلَّ شَىء حَىّ» حقيقتى بزرگ را اثبات مىكند كه دانشمندان، فهم و اثبات آن را دستاوردى سترگ براى علم قلمداد مىكنند و آن اينكه نخستين بستر و گهواره حيات، آب است.[22] برخى ديگر«جَعَلنا» را به معناى «احيينا» دانستهاند؛ يعنى ما به هر موجود زندهاى با آب، حيات بخشيديم؛[23] بنابراين، آيه به تأثير آب در ادامه حيات موجودات ناظر است، نه فقط به اصل آفرينش آنها. طبرسى اين نظر را درستتر دانسته و روايت عيّاشى از امامصادق(عليه السلام)را نقل كرده كه حضرت در پاسخ پرسشى درباره طعم آب، با استناد به همين آيه فرمود: طعم آب، طعم حيات است.[24] برخى نيز با استناد به كشفيات علمى، مبنى بر اينكه مهمترين عنصر تشكيل دهنده يك سلول، آب است كه در همه موجودات زنده از حيوان گرفته تا گياهان وجود دارد، همچنين آب در همه فعل و انفعالات درون اجسامزنده، نقش اساسى دارد، آيه را به بيان اينحقيقت علمى ناظر دانستهاند.[25] علاّمهطباطبايى مىنويسد: مسأله ارتباط حيات با آب كه امروزه در ساير بررسىهاى علمى جديد روشن شده، معجزه ماندنى قرآن كريم است؛[26] بنابراين به طور كلّى سه نظريّه درباره آيه مطرح شده است: 1. هر موجود زندهاى از آب آفريده شده؛ 2. هر موجود زندهاى از نطفه آفريده شده؛ 3.حفظ و ادامه حيات هر موجود زندهاى به آب وابسته است.نقش آب
1. تأمين غذاى انسان:
انسان براى ادامه زندگى خود، نيازمند غذايى است كه از محصولات كشاورزى* چون غلاّت، دانهها، سبزىها، انواع ميوههاى درختان و نيز از دام و شيلات تشكيل مىشود. همانگونه كه بشر به دليل نيازمندى به غذا و آب، همواره در طول تاريخ، نقش و تأثير آب را در همه شؤون حيات خود به روشنى احساس مىكرده و به آب با ديده اهمّيّت مىنگريسته، بخش اعظم آيات مربوط به آب نيز نقش اصلى را در تأمين غذاى انسان به آب داده است. پيام اصلى اين آيات كه بدون استثنا فقط خداوند را تأمين كننده اين آب معرّفى كرده، برشمردن نعمتهاى خداوند براى انسان و نشان دادن آيات الهى و قدرت خدا به وى در همه صحنههاى عالم و در لحظه لحظه زندگى او است تا به ايمان به اللّه، توحيد و معاد راهنمايىاش كند و احياناً با برشمردن نعمتهاى خدا، انسان را به شكر اين نعمتها فراخواند.در اين باره، آيه 22 بقره/2 و 32 ابراهيم/14 پس از بيان نزول آب از آسمان مىگويد: خدا با آن آب، انواع ميوهها را از زمين بيرون آورد تا رزق* شما باشد: «وَ أَنزَل مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِهِ مِن الثَّمرتِ رِزقاً لَكم» . نيز اعراف/7، 57. در آيه 99 انعام/6 همين بيان با تفصيل بيشتر ديده مىشود: خداوند با آب هر نوع گياهى را روياند؛ آنگاه از آن گياه، جوانهاى خارج ساخت كه در آن جوانه، دانههايى بر روى هم چيده شده است و از شكوفه درختان نخل، خوشههايى نزديك به هم برآورد؛ همچنين با آن آب، باغ*هايى از انگور، زيتون و انار كه همانند هم يا غير همانند است، ايجاد كرد: «وَ هُو الَّذى أَنزلَ مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرجنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىء فَأخرَجنا مِنهُ خَضِراً نُخرِجُ مِنهُ حَبّاً مُتراكِباً و مِنالنَّخلِ مِن طَلعِها قِنوانٌ دانِيةٌ و جَنّت من أَعناب والزَّيتونَ والرُّمَّـان مُشتَبهاً و غَيرَ مُتشـبِه» . همين مطلب در آيه 11 نحل/16 با اين بيان آمده است: «يُنبِتُ لَكم بهِ الزَّرعَ و الزَّيتونَ والنَّخيلَ والأَعنبَ و مِن كُلِّ الثَّمرتِ» ؛ جز اين در آيه 27 فاطر/35 به ميوههاى رنگارنگ (فأَخرَجنا بِه ثَمرت مُختَلفاً ألونُها) و در آيه 21 زمر/39 به زراعتهاى رنگارنگ (ثُمَّ يُخرج به زَرعاً مُختَلفاً أَلونُه) كه رويش همه از آب آسمان است، توجّه داده است. در آيات 25 تا 32 سوره عبس/80 پس از بيان ريزش آب و پيش از ذكر گياهان و انواع ميوهها، از حب (دانه) ياد شده كه مىتواند نشان دهنده اهمّيّت نقش غلاّت و دانهها در تغذيه انسان باشد[27]: «أَنّا صَبَبنا الماءَ صَبّاً * ثُمَّ شَققنَا الأَرضَ شَقّاً * فَأَنبَتنا فِيها حَبّاً * و عِنَباً و قَضْباً * و زَيتوناً و نَخلا * و حَدائِقَ غُلباً * و فكِهَةً و أَبّاً * مَتعاً لَكم و لاِنعـمِكُم». نيز نبأ/78، 15 و 16. برخى مفسّران «قَضْباً» در اين آيات را به سبزىهاكه در غذاى انسان جاىگاهى مهم دارد، تفسير كردهاند.[28]
بشر، همواره بخشى از نيازهاى غذايى خود را از طريق دام تأمين مىكرده؛ از اينرو پرورش دام براى تأمين اين نياز، از اهمّيّت زيادى برخوردار بوده است. قرآن كريم، بر نقش و تأثير آب بر اين نياز انسان، يعنى پرورش دام نيز تأكيد كرده و آن را از نعمتهاى الهى به انسان برشمرده است. در همين جهت، آيه 24 يونس/10 رويش گياهان را معلول آبِ نازل شده از آسمان دانسته و از آن در كنار غذاى انسان، خوراك دام شمرده است: «كَماء أَنزلنهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُ الأَرضِ مِمّا يَأكُلُالنّاسُ والأَنعمُ». تصريح به اينكه گياهان زمين، خوراك انسان و دام (انعام*) است نه حيوانات، با اينكه حيوانات بسيارى از آن تغذيه مىكنند، نشان مىدهد كه اين آيه، در مقام بيان تأثير مستقيم و غير مستقيم آب در تأمين غذاى انسان است. اين معنا در آيات ديگر نيز مورد توجّه است. در آيه 10 نحل/16 بخشى از آبِ آسمان را عامل پيدايش گياهانى دانسته كه انسانها دام خود را براى چريدن به ميان آن مىبرند: «هُوالَّذى أَنزلَ مِن السَّماءِ ماءً لَكم مِنه شَرابٌ و مِنهُ شَجرٌ فيه تُسيمون» ، واز آسمان، آبى فرود آورد و به وسيله آن، رستنىهاى گوناگون جفت جفت بيرون آورديم. بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه به طور قطع در اينها براى خردمندان نشانههايى است: «وأَنزلَ منالسَّماءِ ماءً فَأخرَجنا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى * كُلوا وارعَوْا أنعمَكُم إِنَّ فى ذلكَ لاَيت لأُولِى النُّهى.» (طه/20، 53 و 54) «اَبّ» در آيه 31 عبس/80 نيز به چراگاه* تفسير،[29] و در آيه بعد، بهره دام معرّفى شده است: «وفكِهَةً و أَبّاً * مَتـعاً لَكم و لأَنعـمِكم» . تأكيد بر نقش آب در تأمين خوراك دام در آيات 31 و 33 نازعات/79 و 27 سجده/32 نيز به چشم مىخورد.
آب درياها نيز جاىگاهى براى پرورش آبزيان دانسته و آب شور و شيرين در اين جهت يكسان معرّفى شده است: «وَ ما يَستوِى البَحرانِ هـذا عَذبٌ فُراتٌ سائغٌ شَرابُهُ و هذا مِلحٌ أُجاجٌ و مِن كُلّ تَأكلُونَ لَحماً طَريّاً.» (فاطر/35،12)
2. رفع تشنگى:
پيشتر گذشت كه در تفسيرى از آيه «وجَعَلنا مِن الماء كُلَّ شَىء حَىّ» برخى برآنند حيات انسان به آب بستگى دارد كه بخشى از اين نياز را با نوشيدن آن برطرف مىكند. خداوند سبحان در مقام امتنان، آشاميدن آب را بر بندگان مباح اعلام كرده است: «كُلوا وَاشرَبوا مِن رِزقِ اللّه». (بقره/2، 60) نيز اعراف/7، 31. آياتى از قرآن كريم، ضمن اشاره به اين نياز انسان، خداوند را تأمينكننده آب آشاميدنى براى انسان معرّفى كرده است: «فَأَنزلنا منالسَّماءِ ماءً فَأَسقَينـكُموه». (حجر/15،22) در آيه 48 و 49 فرقان/25 آب با وصف «طهور» آمده و در كنار انسان از دام نيز ياد شده كه اين آب طهور براى آشاميدن آنها مهيا شده است: «وأَنزَلنا مِن السَّماء مـاءً طَهوراً * ... و نُسقِيَه مِمّا خَلَقنا أَنعـماً و أَناسِىّ كَثِيراً». در اين آيات نيز با اينكه همه حيوانات از آب براى آشاميدن استفاده مىكنند، فقط از انسان و دام ياد شده و اين شايد از آن جهت است كه آيات گذشته در مقام شمارش نعمتهاى خاص خداوند به انسان است. در آيه27 مرسلات/77 از تأمين آب آشاميدنى گوارا براى انسان كه از كوهها سرچشمه مىگيرند، خبرمىدهد: «وجَعَلنا فيها رَوسِىَ شـمخـت و أَسقَينـكم مـاء فُراتاً». از سوى ديگر مىتوان نمونهاى از جستوجو و طلب انسان از آب را در آيه 160 اعراف/7 و 60 بقره/2 نشان داد. در آيه نخست، قوم موسى از وى آب آشاميدنى مىطلبند: «وأَوحَينا إِلى مُوسى إِذِ استَسقــهُ قَومُه» و در آيه دوم، موسى از خداوند براى قوم خود آب مىطلبد: «وإِذِ استَسقى مُوسى لِقومِه» كه با وحى خداوند، عصاى خود را بر سنگ مىزند و با ظاهر شدن دوازده چشمه*، آبآشاميدنى اسباط* بنىاسرائيل تأمين مىشود. در اين آيات نيز تأكيد و غرض اصلى، شمردن برخى نعمتهاى خداوند براى انسان جهت دعوت او به توحيد و بندگى است؛ چنان كه انسان در سوره واقعه/ 56، به تدبّر در آب آشاميدنىاش و اينكه چه كسى آن را از ابرهاى گرانبار فرو مىفرستد، دعوت و به شكرگزارى آن تشويق يابه دليل ناسپاسى از آن توبيخ شده است.3. احياى زمين:
يكى از آثار مهم و گسترده آب در زمين كه انسان از منافع مستقيم و غيرمستقيم آن بهره مىبرد، احياى زمين است كه در بيش از ده آيه بر آن تأكيد شده است. آيه 65 نحل/16 مىگويد: خداوند از آسمان آب فرود آورد و در پى آن، زمين را پس از مرگ احيا كرد: «وَاللّهُ أَنزلَ مِن السَّماءِ مـاءً فَأحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» . نيز فاطر/35، 9؛ بقره/2، 164. همين معنا با بيانى ديگر در سوره عنكبوت/29، 63 آمده است. در آيه 5 جاثيه/45 از آب آسمان به «رزق» تعبير شده؛ آنگاه به احياى زمين با آن رزق اشاره مىكند: «ومـا أَنزَل اللّهُ مِن السَّماء مِن رِزق فأَحيا بِه الأَرضَ بعدَ مَوتِها» . آيه 48 و 49 فرقان/25 هدف از نزول باران را احياى سرزمين مرده دانسته است: «وأَنزلنـا مِن السَّماءِ ماءً طَهوراً * لَنُحيِى بِه بَلدَةً مَيتاً». عموم مفسران برآنند كه مقصود از احيا در اين آيات، روييدن گياهان و آبادانى زمين است[30] كه از يك طرف با روييدن انواع ميوهها و خوردنىها، روزى انسان را تأمين مىكند و با ايجاد چراگاهها، زمينه ادامه حيات دامها، حيوانها و همه جنبندگان را فراهم مىسازد و از سوى ديگر، با رويش انواع گياهان با رنگها و بوهاى گوناگون به زمين زيبايى و طراوت مىبخشد.[31] احياى زمين كه همواره با سرسبزى و زيبايى طبيعت همراه است، مورد تأكيد آياتى ديگر قرار گرفته؛ به طور مثال در آيه 63 حج /22 آمده است: «أَلم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزلَ مِن السَّماء مـاءً فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّةً» و نيز از پيدايش انواع گوناگون گياهان با آب باران ياد مىكند: «وأَنزلَ مِن السَّماءَ مـاءً فَأَخرجنـا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى» (طه/20، 53) و اين همه، سبب زيبايى و آراستگى زمين مىشود: «كَماء أَنزَلنـهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ به نَباتُ الأَرضِ ... حَتّى إِذا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيَّنَت» (يونس/10، 24) و براى انسان، بهجت و شادابى به همراه مىآورد: «وأَنزلَ لَكُم منَ السَّماءِ مـاءً فَأَنبتنـا بِه حَدائِقَ ذاتَ بَهجة.» (نمل/27،60) نيزحج/22،5.4. وسيله ويرانى و نابودى:
آب از جمله نعمتهاى الهى به بشر است و وجود آن همواره مايه عمران* و آبادانى زمين و نيز عاملى براى توسعه و فراوانى در رزق و انواع نعمتها است؛ امّا گاهى نيز ويرانىهايى را به دنبال دارد. آياتى چند به اين نقش آب نيز اشاره مىكند؛ به طور مثال با ويرانى سد «مَأرِب» كه قوم سب*أ آن را ميان دو كوه ساخته، از آب انباشته شده در پشت آن براى احياى مزارع و باغهاى خود استفاده مىكرد و سرزمينى حاصلخيز با انواع نعمتها را پديد آورده بود، آب، تمام مزارع و باغهاى آنان را ويران كرد؛ به طورى كه جز مقدارى اندك درخت* سدر و درختانى ديگر با ميوههاى تلخ و بعضى بدون ميوه چيزى باقى نگذاشت[32]:«...بَلدَةٌ طَيِّبةٌ و رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعرَضُوا فَأَرسلنا عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ و بَدَّلنـهُم بِجَنَّتيهِم جَنَّتينِ ذَواتَى أُكُل خَمط و أَثل و شَىء من سِدر قَليل.» (سبأ/34، 15 و 16) در پى اين ويرانى، قوم سبأ نيز پراكنده شده، به جاهاى گوناگون كوچ كردند: «فَجَعلنـهُم أَحادِيثَ و مَزَّقنـهُم كُلَّ مُمزَّق.» (سبأ/34، 19) نمونه ديگر در داستان نوح ديده مىشود كه آب، افزون بر ويرانى، قوم* نوح را نيز نابود مىكند. نقطه مشترك هر دو داستان آن است كه در هر دو، آب به مثابه يكى از جنود قاهر الهى به اراده و فرمان خداوند عمل مىكند. در داستان سبأ به دنبالِ روىگردانى مردم سبأ از خداوند و كفر و ناسپاسى نعمتهاى الهى، به اراده خداوند، همان آبى كه آن همه نعمت را فرا آورده است، موجب زوال نعمتهايشان مىشود: «ذلِكَ جَزينـهُم بِما كَفروا و هَل نُجزِى إلاّ الكَفور.» (سبأ/34، 17) قوم نوح نيز در پى مخالفت با نوح و تكذيب وى، وظلم و خطاهايشان، مورد غضب الهى قرار گرفتند: «ولاتُخطِبنى فِى الَّذيِن ظَلَموا إِنَّهم مُغرَقون.» (هود/11، 37) «مِمّـا خَطِيئـتِهم أُغرِقُوا» (نوح/71،25) آنگاه آسمان به اراده الهى، بارش شديدى را آغاز كرد و از زمين چشمهها جوشيدن گرفت: «فَفَتحنا أَبوبَ السَّماءِ بِمـَاء مُنهَمر * و فَجَّرنَا الأَرضَ عُيوناً» (قمر/54،11 و 12) و به طور كلّى از سطح زمين آب جوشيد[33]:«وفَارَالتَّـنُّور» (هود/11، 40) و همه قوم را نابود كرد؛ امّا نوح و كسانى كه به وى ايمان آوردند، در امان ماندند: «فَأَنجينـهُ و مَن مَعهُ فِىالفُلكِ المَشحونِ * ثُمَّ أَغرَقنا بَعدُ البَاقِين.» (شعراء/26، 119 و 120) نيز انبياء/21، 77.5. طهارت و بهداشت:
در قرآن كريم پاكيزگان، محبوب خدا شمرده شدهاند: «إِنَّ اللّهَ يُحبُّ التَّوّبِين و يُحبُّ المُتَطهِّرِين». (بقره/2،222) نيز توبه/9، 108، واين بدان جهت است كه طهارت و پاكيزگى* نزد خدا محبوبيّت دارد؛ از اينرو از يك سو در آيات بسيارى مانند 6مائده/5؛ 4 مدثر/74؛و26 حج/22 به طهارت، سفارش شده است؛ چنانكه خداوند انسان را بهگونهاى آفريده كه به پاكيزگى ميل دارد (مائده/5،6) و از سوى ديگر، آب وسيلهاى براى اين طهارت* و تأمين بهداشت معرّفى شده كه خداوند آن را در اختيار بشر قرار داده است:«ويُنزِّلُ عَليكُم من السَّماءِ مَاءً لِيُطهِّركُم بِه.» (انفال/8،11) در آيه 48 فرقان/25 آب با وصف طهور آمده است: «وأَنزَلنا منَالسَّماءِ مَاءً طَهُوراً»؛ البتّه ساختار واژه طهور و اشتراك آن ميان صيغههاى گوناگون، بحثهايى رابه دنبال داشته است؛ امّااستخدام آن در اين آيه، نگرش قرآنبه نقش وتأثير آب را در پاكيزگى محيط زندگى كه از نعمتهاى خدا بر انسان است، نشان مىدهد. برداشت رايج و نسبتاً مشهور از طهور، همچون واژه نَؤوُم (پرخواب) صيغه مبالغه بودن آن است و بر طاهر بودن آب تأكيد و مبالغه مىكند.[34] برخى، مبالغه موجود در واژه را اينگونه شرح دادهاند كه طهارت بسيار آب، سبب مىشود مطهِّر اشياى ديگر هم بشود؛ يعنى طهارتش به هر چيزى كه با آن بر مىخورد، سرايت كند؛[35] امّا زمخشرى اين برداشت را با صيغه طهور كه از فعل لازم گرفته شده و نه متعدى، بىارتباط مىداند. وى معتقد است كه طهور، يا صفت به معناى طاهر يا اسم آلت چون وقود (چيزى كه با آن آتش افروخته مىشود) و يا وَضوء(چيزى كه با آن وضو گرفته مىشود) است؛ بنابراين، طهور به معناى وسيله و ابزار طهارت است.[36] گويا آنچه صاحب كشّاف را واداشته تا مبالغه بودن طهور را انكار كند، تفسيرى است كه از مبالغه ارائه شده؛ امّا اگر مبالغه در طهارت به مقايسه ميان آبى كه از آسمان نازل مىشود با حالت پيش از بخار شدن و قرار گرفتن آن در جوّ زمين ناظر باشد، مىتوان آن را صيغه مبالغه هم دانست؛ بنابراين، اشاره دارد به اينكه آب باران پديد آمده از تبخير آبهاى سطحى زمين به وجود آمده، در نهايتِ خلوص و پاكى است. در اين باره، اين نظريّه نيز مطرح شده كه بخار آب متصاعد شده از زمين، پس از آنكه در فضا قرار گرفت، تمام موجودات ذرّهبينى و مضرّ آن، بر اثر اشعه ماوراء بنفش و مادون قرمز خورشيد از بين مىرود.[37] اين نظريّه ثابت باشد يا نباشد، ترديدى در صفا و زلالى آب باران نيست. ادامه آيه 49 فرقان/ 25 غرض از نزول آب طهور را احياى سرزمين مرده و فراهم ساختن آب آشاميدنى چارپايان و انسانها معرّفى مىكند: «لِنُحيِى بِه بَلدَةً مَيتاً و نُسقِيَهُ مِمَّا خَلَقنا أنعـمًا و أَنَاسِىَّ كَثِيراً» و مناسبت ميان پاكيزگى آب و احياى سرزمينها و آشاميدن حيوان و انسان، نقشى فراتر از بهداشت فردى را براى آب ثابت مىكند و از يك سو شامل بهداشت اجتماعى و تطهير طبيعت و پيرايش محيط از هر نوع آلودگى مضر به آن نيز مىشود. برخى قرآنپژوهان براى نشان دادن سازگارى آيات قرآن با علم گفتهاند: آبى كه بر زمين مىبارد، افزون بر جلا دادن برگ درختان، ميكروبهاى پراكنده در هوا را نيز فرو مىريزد و همين كه در زمين جارى شد، كثافتهاى روى زمين را با خود به رودخانهها، درياها يا به داخل زمين فرو مىبرد؛[38] همچنين آب، حامل حيوانات ذرهبينى بسيارى است كه آلودگىهاى موجود در آن را از ميان مىبرد.[39] اين موجودات كه با استفاده از اكسيژن، به تصفيه آب مىپردازند، هر قدر آب از صفاى بيشترى برخوردار باشد، قدرت بيشترى براى جذب اكسيژن داشته، بهتر مىتوانند نقش خود را ايفا كنند.[40] از سوى ديگر، آيات قرآن، گستره بيشترى براى طهارت معنوى و بهداشت فردى ارائه مىدهد؛ به طور مثال در تشريع برخى عبادات چون نماز، نوعى بهداشت و طهارت با آب به شكلى ويژه و قانونمند شرط شده است. در اين طهارت كه دستور تعبّدى صرف است و بايد با قصد نزديكى به خدا انجام شود، لازم است هر مسلمان هنگام اداى نماز، صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشويد و سر خود و نيز پاها را تا برآمدگى مسح، ودر حالتهايى ويژه غسل* كند. (مائده/5، 6) بر اساس برخى آرا، نزديكى جنسى مرد با زن نيز پس از انقضاى ايام حيض، پيش از طهارت ممنوع است.[41] (بقره/2، 222) مؤمنان، به طهارت لباس: «وثِيَابَكَ فَطهِّر» (مدثر/74، 4) و تطهير خود پس از قضاى حاجت: «فِيه رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتطهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِين» (توبه/9، 108) نيز دستور داده شدهاند. اين آيه ابتدا در ستايش اهل قُبا كه به شستن خود با آب پس از قضاى حاجت اهتمام مىورزيدند نازل شد؛[42] ولى شيوه برتر را براى همه مسلمانان معرّفى كرد. مجموع اين آيات، بر تأثير معنوى و روحانى تطهير در كنار تأثير ظاهرى تأكيد كرده است. برخى از روايات تاريخى مرتبط با نزول آيه 11انفال /8 خبرمىدهد كه ياران پيامبر در جنگ بدر به دليل جنابت و نيز قرار گرفتن در موقعيّت جنگىِ ضعيفتر، وعدم دسترس به چاهاى بدر، به وساوس شيطانى مبتلا شدند و خداوند با نزول باران برآنها، موجب تطهير و آرامش دلهاى آنان شد.[43]درباره اين نقش آب، بحثهاى ديگرى نيز مطرح شده؛ از جمله اينكه آيا در بين مايعات، نقش پاككنندگى منحصر به آب است؟ آيا پاككنندگى ويژه آب آسمان است؟ آيا حدّى براى آب در پاككنندگى وجود دارد؟ درباره اين پرسشها از سوى مفسّران و فقيهان، پاسخهايى كم و بيش متفاوت ارائه شده است: 1. گويا اشاره دو آيه 48 فرقان/25 و 11 انفال/8 به آب آسمان براى برخى صحابه اين توهم را پديد آورد كه پاك كنندگى، ويژه آب آسمان است؛ ازاين رو افرادى چون عبداللّهبنعمر و عبداللّه بنعَمرو با آب دريا وضو* نمىگرفتند؛[44] امّا اين برداشت ازآيه، مورد اقبال هيچ يك از مفسّران و فقيهان قرار نگرفت؛ به ويژه با نقل اين حديث از پيامبر كه درباره آب دريا فرمود: هو الطهور ماؤه؛[45] بنابراين، قيد «آسمان» در اين آيات، هيچ گونه دلالتى بر انحصار پاك كنندگى در آب باران ندارد.[46] 2. بحث جدّىتر آن بود كه آيا اين نقش، ويژه آب است يا نه؟ بيشتر مفسّران و فقيهان، آن را به آب منحصر دانسته و برآنند كه مايعاتِ ديگر، پاك كننده نيستند.[47] ابن العربى مىگويد: اينكه خداوند آب را با وصف طهور آورده و بر مسلمانان منّت نهاده كه آب را خود در دسترس بشر قرار داده، بر انحصار نقش مطهّريّت در آب دلالت مىكند.[48] در مقابل، نظر غير مشهورى است كه مطلق مايعات را مطهِّر مىداند.[49]
3. اطلاق آب در دو آيه گذشته دلالت دارد بر اينكه تا وقتى به آن «آب» گفته مىشود، مطهِّر اشياى ديگر است. مفسّران و فقيهان با استناد به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)برآنند كه هرگاه رنگ يا بو يا مزه آب بر اثر ملاقات با شىء نجس تغيير كند، خود متنجّس شده، نقش پاك كنندگىاش را نيز از دست مىدهد؛[50]البتّه درباره آب قليل و كثير و نحوه به كارگيرى آب قليل در پاك كردن اشياى متنجّس، ديدگاههاى متفاوتى از سوى فقيهان بيان شده[51] كه تفصيل آن دركتابهاى فقهى موجود است.
6. درمان:
يكى از نقشهاى آب در زندگى انسان را مىتوان درمان برخى بيمارىها دانست كه در آيه 41 و 42 ص/38 به اين تأثير اشاره شده است: «وَاذكُر عَبدنا أَيّوبَ إِذ نَادى رَبَّه أَنِّى مَسَّنِى الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب * اركُض بِرجلِكَ هذا مُغتَسلٌ بَارِدٌ و شَرابٌ». در اين دو آيه، حال ايّوب پيامبر(عليه السلام)گزارش شده است كه از رنج و بيمارى خود به پروردگارش شكايت برد كه به او وحى شد: پاى خود را بر زمين بزن؛ چشمهاى با آبى خنك پديدار مىشود. از آن بنوش و خود را نيز با آن شستوشو ده. بدين وسيله بيمارى از جسم و جان ايّوب رخت بربست. در روايتى، بيمارى ايّوب*(عليه السلام)درآمدن دمل در تمام بدنش دانسته شده است.[52] هرچند ظاهر آيه، جوشش آب براى ايّوب را به صورت خارقالعاده گزارش كرده، براساس آيه شايد نتوان تأثير آب يا انواعى خاص از آن را بر درمان برخى بيمارىها انكار كرد. يكى از مصاديق آيات آشكار و روشن الهى در آيه 97 آلعمران/3 (فِيه ءَايـتٌ بَيّنـتٌ مَقامُ إبرهيم) نيز آب زمزم دانسته شده[53] و رواياتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)و پيشوايان معصوم(عليهم السلام)با اين مضمون نقل شده كه آب زمزم، موجب شفا و برطرف شدن بيمارى است[54] يا اينكه آب زمزم به هر نيّتى نوشيده شود، همان اثر را خواهد داد (ماءُ زمزم لِما شُرِبَ لَه). اگر براى شفا نوشيده شود، شفابخش است و اگر براى حفظ خود بنوشد، خدا او را حفظ مىكند و اگر براى رفع تشنگى بنوشد، تشنگى او برطرف خواهد شد.[55] رواياتى ديگر نيز از تأثيرهاى سودمند يا مضر براى فراوان نوشيدن، كم نوشيدن آب، نوشيدن آب سرد يا گرم خبر مىدهد.[56]اگر درمان را بتوان به معناى گستردهترى گرفت و استفاده از آنچه را بر سلامت جسم انسان تأثير ويژه دارد، نوعى درمان به شمار آورد، از آيات ديگرى هم مىتوان اشارهاى به اين نقش آب به دست آورد؛ نظير آيه «ونَزَّلنا من السَّماءِ مَاءً مُبـرَكاً» (ق/50، 9) كه بر وجود خير و نفع بسيار در آب باران دلالت دارد يا آيه «ويُنَزِّلُ عَليكُم مِنالسَّماءِ مَاءً لِيُطهِّركُم بِه و يُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـن.» (انفال/8،11) در روايتى از اميرمؤمنان(عليه السلام)با استناد به همين آيه آمده است: از آب آسمان بنوشيد كه بدن را پاكيزه و بيمارىها را رفع مىكند.[57]
تأثير تقوا و استغفار بر فراوانى آب:
قرآن كريم به طور كلّى بر تأثير امور معنوى بر امور مادّى تأكيد دارد. از يك طرف ايمان* و تقوا را موجب افزايش نعمت و از سوى ديگر پارهاى گناهان را موجب زوال آن مىداند. اين تأثير در روايات به طور مشخّصتر تبيين شده است.[58] آيه 97 اعراف/7 ضمن اشاره به اين كه اقوامى در گذشته به دليل عدم ايمان و تقوا*، وتكذيب رسولان الهى، به سختىها و تنگىهايى در زندگى دچار شدند، ايمان و تقوا را عامل بهرهمندى از بركات آسمان و زمين معرّفى مىكند: «ولَو أَنَّ أَهلَ القُرى ءَامَنوا واتَّقَوا لَفتَحنا عَليهِم بَركـت مِنَالسَّماءِ و الأَرضِ و لـكن كَذَّبوا فَأَخذنـهُم بِمَاكَانوا يَكسِبون.» (اعراف/7، 96) در تفسير مشهورى از آيه، بركات آسمان به باران و بركات زمين به رويش گياهان كه معلول بارش باران است، تفسير شده؛[59] چنان كه آيه 66 مائده/5 نيز درباره يهود و نصارا مىگويد: اگر تورات و انجيل و آنچه را از جانب خداوند نازل شده بر پا مىداشتند، از نعمتهاى بسيارى كه از آسمان (باران) و زمين به آنها روى مىآورد، برخوردار مىشدند[60]:«ولَو أنَّهم أَقامُوا التَّورةَ و الإِنجِيلَ و مَا أُنزِلَ إِليهِم مِن رَبِّهم لاََكلوا مِن فَوقِهم و مِن تَحتِ أَرجُلهِم». آيه 52 هود/11 و 10 تا 12 نوح/71 كه پيش از اين به آنها اشاره شد نيز بر تأثير استغفار* و توبه مردم يك جامعه بر برخوردارى آنان از آبِ فراوان تأكيد دارند كه عامل اصلى نعمتهاى فراوان و گوناگون است: «ويـقَومِ اسْتغفِروا رَبَّكم ثُمّ توُبوا إليه يُرسِلِالسَّماءَ عَليكُم مِدرَاراً و يَزِدكُم قُوَّةً إلى قُوَّتِكُم». تشريع نماز استسقا* با عمل پيامبر(صلى الله عليه وآله)در سال ششم هجرى پس از آنكه اهل مدينه به دليل خشكسالى از وى تقاضاى باران كردند،[61] در جهت اين دو آيه قابل تفسير است.[62] ذيل آيه 52 هود پس از بيان نزول باران، از افزايش نيرو ياد شده است: «ويَزِدكُم قُوَّةً إلى قُوَّتِكم» كه اين مقارنت مىتواند اشاره به تأثير آب بر قدرتمندى باشد. برخى، در تفسير اين آيه گفتهاند: مراد از «قُوَّة» نيروى ايمان است كه خداوند وعده داد آن را با نزول باران بر نيروى بدنى و جسمى كه پيشتر به قوم* هود بخشيده بود، بيفزايد و برخى ديگر گفتهاند: مقصود از آن، نيروى جسمانى بيشتر است؛ امّا علاّمه طباطبايى ترجيح داده است كه مراد از «قوّة» هر دو نيرو باشد.[63] آيات 10 تا 12 نوح/71 كه سخن نوح به قومش را نقل مىكند و از نظر سياق و مضمون با آيه هود هماهنگ است، مىتواند تفسيرى براى افزايش نيرو باشد: «فَقُلتُ اسْتَغفِروا رَبَّكم إِنَّه كَانَ غَفّاراً * يُرسِلِ السَّماءَ عَليكُم مِدرَاراً * و يُمدِدكُم بِأَمول و بَنِينَ و يَجعَلْ لَكُم جَنـّت و يَجعَلْ لَكم أَنهَـراً = و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است تا پىدرپى بر شما باران ببارد و شما را به مالها و پسران يارى كند و به شما بوستان دهد و برايتان جوىها پديد آرد». از جمله آياتى كه بر رابطه ايمان و برخوردارى از آب تأكيد و پاىدارى بر ايمان را عامل برخوردارى از آب شناسانده، آيه 16 جن/72 است: «وأَلَّوِ اسْتَقـموا عَلى الطَّريقةِ لاََسقينـهُم مَاءً غَدَقاً» . عموم مفسّران اين آيه را كنايه از توسعه رزق و فراوانى نعمتهاى مادّى دانستهاند كه به مهيّا كردن عامل اوّلى آن (آب) اشاره كرده است.[64]آيات پيشين چنانكهازتأثيرايمان و استغفار بر فراوانى آب خبر مىدهد، كفر و برخى گناهان ديگر چون تكذيب رسولان الهى را مانع برخوردارى از نعمت آب مىداند. آيات 32 تا 42 كهف/18 نيزبرآن تأكيد دارد. اين آيات، مناظره دو فرد همراهراگزارش كردهكه يكىاز آن دو، صاحب دوباغ بود كهازانواع خوردنى*ها هيچ كمنداشت و در لابهلاى آن، نهر*هاى آب جارى بود و آنچه را داشت، جاودانه مىپنداشت؛ به طورى كه او را به انكار معاد وا داشته بود؛ امّا همراهش به وى هشدار مىداد كه ممكن است خداوند، به سزاى كفرت، آب جارى درآن باغها رادرزمين فرو برد و تو توان بيرون آوردن آن را نداشته باشى: «أويُصبحَ مَاؤُهَا غَورَاً فَلن تَستطِيعَ لَه طَلَباً». (كهف/18،41)
وسيله آزمايش:
در ادامه آيه 16 جن/72 فراهم كردن آب فراوان را براى كسانى كه در طريق ايمان پاىدارى مىكنند، زمينهاى براى آزمايش* آنها قرار داده تا روشن شود كه آيا پس از برخوردارى، خداوند را سپاس مىگزارند يا ناسپاسى مىكنند: «لاََسقينـهُم مَاءً غَدقَاً * لِنَفتِنَهم فِيه». برخى مفسّران گويا به اين دليل كه چگونه ممكن است خداوند، مؤمنانى را كه به پاداش پاىدارىشان بر ايمان، از آب فراوان برخوردار كرده، آن را وسيله امتحانى سخت براى آنها قرار دهد، تفسير ديگرى از آيه ارائه دادهاند كه اگر كافران از إنس، وقاسطان از جن بر ستم خويش اصرار ورزيده بودند، خداوند بر اساس سنّت استدراج، آبى فراوان در دسترسشان قرار مىداد تا در گستردگى عيش و روزى، گناهان بيشترى را مرتكب شده، دچار عذاب دردناكترى شوند.[65] تفسير سوم از آيه مىتواند اين باشد كه لام در «لِنَفتِنَهم فِيه» براى عاقبت است؛ بنابراين، مقصود آيه اين است كه اگر مؤمنانى با پاىدارى بر ايمان، از آب فراوان برخوردار شدند، اين برخوردارى خود به خود آنان را به صحنهاى ديگر از آزمايش منتهى خواهد كرد كه در آن سپاسگزاران از ناسپاسان مشخّص مىشوند.[66] آيه249 بقره/2 نيز از آزمايش ديگرى با محوريّت آب چنين خبر مىدهد: خداوند، گروهى از بنىاسرائيل را كه براى مبارزه با جالوت، با طالوت* همراه شده بودند، در ميان راه و پيش از مواجهه باجالوت، با نهرى از آب آزمود و فقط به كسانى براى همراهى با طالوت اجازه داد كه بيش از يكمشت آب ننوشند. ادامه آيه خبر مىدهد كه فقط عدّه كمى از آنان با اراده قوى خود دراينآزمون موفّق بودند[67]:«فَلمَّا فَصلَ طَالوتُ بِالجُنودِ قَال إِنَّ اللّهَ مُبتَلِيكُم بِنَهر فَمن شَرِبَ مِنهُ فَليسَ مِنّى و مَن لَميَطعمهُ فَإِنّه مِنّى إِلاّ مَن اغْترَفَ غُرفةً بِيَدهِ فَشَربوا مِنه إِلاّ قَليلا».منبع تأمين آب:
بيش از 29 آيه، آسمان را منبع نزول و تأمين آب مورد نياز انسان و ساكنان روى زمين معرّفى كرده است: «أَنزَل مِنالسَّماء مَاءً» (بقره/2، 22؛انعام/6، 99؛ رعد/13، 17 و...) در اين آيات و بسيارى از آيات ديگر، فرو فرستادن آب از آسمان با واژههاى«أنزلنا» يا «نزّلنا» بيان شده است كه واژه اخير بر فراوانى نزول آب دلالت مىكند؛ ولى در آيه 25 عبس/80 تعبير ريختن (صببنا) بهكار رفته است: «أَنّا صَببنَا المَاءَ صَبّاً». در آيه 11 قمر/54 كه فرو فرستادن آب را براى عذاب و غرق شدن قوم نوح حكايت مىكند، گونه تعبير با آيات پيشين متفاوت است و از گشودن درهاى آسمان با آبى فراوان و پى در پى سخن رفته است: «فَفَتحنَا أَبوبَ السَّماء بِماء مُنهَمِر». نكته برجسته و تأكيد شده در تمام اين آيات، اين است كه «خداوند» آب را از آسمان فرو مىفرستد. در آيه 69 واقعه/56 توان فرو فرستادن آب از انسان نفى شده و فقط به خداوند اختصاص يافته است: «ءَأَنتُم أَنزلتُموهُ مِن المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلون». در مقصود از سماء، تفاسيرى كم و بيش گوناگون از سوى مفسران ارائه شده است: برخى گفتهاند: باران، آبى است كه از زير عرش خدا بيرون آمده، از آسمانى به آسمانِ پايينتر فرو مىريزد تا به آسمان دنيا مىرسد و در محلى به نام «ايرم» جمع مىشود؛ آنگاه ابرهاى سياه به طرف آن رفته، از آن سيراب مىشوند؛ سپس خداوند آن را به هر كجا كه مىخواهد مىفرستد.[68] عكرمه گفته است: آب از آسمان هفتم بر روى ابرها فرو مىريزد كه هر قطره آن به اندازه يك شتر است.[69] از حسن بصرى پرسيده شد كه باران از آسمان است يا ابر؟ پاسخ داد: از آسمان است و ابر، عَلَمى است كه آب از آسمان بر آن فرو مىريزد. نظير اين تفسير از سدّى نيز نقل شده است.[70] ريشه اين نوع تفسير از آيات را كه امروزه قابل اثبات نيست مىتوان در روايات اسرائيلى مشاهده كرد؛ چنانكه از كعب نقل شده است: ابر، غربال باران است و اگر هنگام نزول آب از آسمان ابر نمىبود، آب همه آنچه را كه روى زمين بود، از بين مىبُرد.[71] وهببن منبه گفته است كه نمىدانم باران، قطرهاى است كه از آسمان بر ابر فرو ريخته يا در خود ابر ايجادشده است.[72]از ميان مفسّرانِ متأخّر، فخررازى (م. 606) در اين باره يكسان نظر نداده است. وى در تفسير آيه 164 بقره/2 ابتدا سه احتمال درباره مبدأ نزول آب را بيان كرده است: 1. آسمان؛ 2. ابر؛ 3. بر اثر حرارت خورشيد بخار آب از سطح زمين برخاسته، به طبقات سرد جوّ مىرسد و پس از پيوستن به يكديگر به صورت قطرههاى باران فرو مىريزد؛ آنگاه خود با استناد به ظاهر آيه، نظر نخست را برگزيده است.[73] وى همچنين در ذيل آيه 99 انعام/6 سه نظر پيشين را نقل كرده؛ بدون آنكه يكى از آنها را ترجيح دهد؛ هر چند نظر جُبّايى را كه مبدأ نزول آب را آسمان مىدانسته، به صورت مشروح و همراه با ادلّهاش بيان مىكند. از مهمترين ادلّه جبّايى، اين است كه ظاهر آيات، بر نزول آب از آسمان دلالت دارد و هيچ دليلى محال بودن آن را اثبات نكرده است.[74] فخررازى برخلاف نظر اوّلش در ذيل آيه 32 ابراهيم/14 مىگويد: درباره مبدأ نزول باران دو رأى است: 1. مقصود از سماء ابر است و آب از آن نازل مىشود؛ 2. آب از خود آسمان نازل مىشود؛ ولى اين نظر بعيد است؛ زيرا گاهى اتّفاق مىافتد كه كسى در دامنه كوه قرار دارد و نزول باران را مشاهده مىكند؛ ولى همين كه بر فراز قله كوه مىرود، ابر را پايينتر از قلّه مىبيند و در آن جا نشانى از باران نيست؛[75] با اين حال، فخر معتقد است: نظر فيلسوفان درباره نزول آب كه منشأ آن را ابرهاى تشكيل شده از بخارهاى متصاعد از زمين مىدانند، درست نيست؛ زيرا مستلزم نفى فاعل مختار، وقديم شمردن عالم است.[76]
عدّهاى ديگر از مفسّران با توجّه به كاربرد واژه «سماء» در معناى ابر كه ميان عرب رايج بوده،[77] معتقدند كه باران ازابر فرود مىآيد، نه آسمان؛[78] امّا پارهاى از مفسّران، «سماء» را به معناى حقيقى خودش (جهت بالا) دانستهاند؛[79] يعنى مقصود از سماء كاربرد عرفى آن، فضا است كه بر زمين محيط است و بيننده آن را همچون قبّهاى آبى رنگ مىبيند؛[80] چنانكه حديث پيشگفته امامسجاد(عليه السلام)به همين معنا تصريح دارد. ابرهاى آسمان از آبهاى سطحى زمين به ويژه درياها كه بر اثر حرارت خورشيد تبخير شده، تشكيل مىشود؛ امّا قرآن كريم درياها را منبع تأمين آب مورد نياز مردم معرّفى نكرده؛ بااين كه در 40 آيه، از درياها ياد شده است. آنچه در يادكرد نام درياها برجستهتر مىنمايد، تسخيرآب درياها براى انسان است تا در آنها، كشتى* براند و روزى به دست آورد: «اَللّهُ الَّذى سَخَّر لَكم البَحر لِتَجرِى الفُلكُ فِيه بِأَمرِهِ.» (جاثيه/45، 12) مفسران معاصر، آيه 11 طارق/86 (والسَّماءِ ذاتِ الرَّجعِ) را با توجّه به معناى رجع (بازگرداندن) اشاره به اين دانستهاند كه سرچشمه آب باران، آبهاى زمينى به ويژه آب درياها است؛[81] به هر حال در بخشى از اين آيات، آب نازل شده از آسمان با صفت ويژهاى همراه شده كه از بار معنايى خاصّى متناسب و مرتبط با مجموعه آيات برخوردار است؛ به طور مثال در آيه 48 فرقان/25، با وصف «طهور» آمده و در آيه 9 ق/50، «مبارك» (داراى خير و نفع فراوان)[82] خوانده شده است: «ونَزَّلنا مِن السَّماءِ مَاءً مُبركاً» و در آيه 14 نبأ/78 با صفت «ثجّاج» (زياد)[83] همراه است: «وأَنزلنَا مِن المُعصِرتِ مَاءً ثَجَّاجاً». «بِقَدَر» صفت ديگرى است كه در آيه 18 مؤمنون/23 و 11 زخرف/43 به آن اشاره شده است: «وأَنزَلنا مِن السَّماءِ مَاءً بِقَدر»؛ يعنى آب را به اندازه معين و متناوب[84] يا به اندازه نياز مردم يا به اندازهاى كه به آنان سود رساند و زيانبار نباشد،[85] به زمين فرو فرستاديم. تفسيرى از ابنمسعود درباره «قَدَر» نقل شده كه مىگويد: ميزان نزول باران از آسمان در سالهاى گوناگون برابر است؛ امّا اينكه اين بارانها در كجا ببارد، آن را تقدير الهى مشخّص مىكند.[86] برخى نيز مقصود از قدر را تقدير الهى گرفته، برآنند كه نزول باران از آسمان به همان اندازهاى است كه خداوند براساس حكمت و تدبير خود مقدّر كرده است؛ بدون آنكه قطرهاى كم يا زياد شود.[87]
كوهها: كوهها نيز از مخازن آبند كه افزون بر تأثير در نزول آب از آسمان، نقش مهمترى نيز در ذخيرهسازى آن دارند كه به تدريج، آب مورد نياز بشر را از طريق نهرها، رودها و يا چشمهها تأمين مىكنند.[88] در آيه 3 رعد/ 13 از آفرينش كوهها و در پى آن، ايجاد رودها به دست خداوند خبر داده شده است: «وهُو الَّذِى مَدَّ الأَرضَ و جَعلَ فِيهَا رَوسِىَ و أَنهـراً». آيه 27 مرسلات/77 نيز به روشنى مىگويد: ما در زمين كوههاى سر به فلك كشيده پديد آورديم و براى شما آب شيرين و گوارا فراهم ساختيم:«وجَعلنَا فِيها رَوسِىَ شـمِخـت و أَسقَينـكُم مَاءً فراتاً» . برخى مفسّران بر آنند كه نكره بودن «ماءً فُراتاً» در سياق امتنان، دلالت دارد بر اينكه همه آبهاى شيرين موجود در زمين از آسمان است و ذكر آن پس از ذكر ايجاد كوهها در زمين، از نقش و تأثير كوهها در پيدايش رودهاى كوچك و بزرگ و تأمين آب گوارا براى انسان خبر مىدهد.[89] آنان با توجّه به پژوهشهاى علمى بر اين باورند كه بخار آب به صورت ابر در مىآيد و هنگام رسيدن به طبقات سرد جَو پس از سرد و متراكم شدن، به باران و برف* تبديل مىشود و مهمترين عاملِ سرد شدن جو و نزول باران، قلّههاى كوهها و بادهايند و آيه پيشين به همين معنا اشاره دارد.[90] در آيه 15 نحل/16 نيز از كوهها در كنار نهرها ياد شده است: «وأَلقىَ فِىالأَرضِ رَوسِى أَن تَمِيدَبِكُم و أَنهـراً». كوهها نه تنها در تأمين دائم آب آشاميدنى براى انسان نقش اساسى دارند، بلكه آب مورد نياز انواع درختان و گياهان را نيز تأمين مىكنند. آيه 7 ق/50 كه در آن از رويش گياهان پس از ايجاد كوهها در زمين، سخن رفته، به اين حقيقت اشاره دارد:«والأَرضَ مَددنهَا و أَلقَينا فِيها رَوسى و أَنبتنَا فِيها من كُلِّ زَوج بَهِيج». آيه 18 مؤمنون/23، از اسكان و ذخيرهسازى آبِ نازلشده از آسمان در زمين خبر مىدهد: «وأَنزلنَا مِن السَّماء مَاءً بِقَدَر فَأَسكنّـه فِىالأَرضِ» كه در يك تفسير از آيه، مقصود از اسكان آب، برفهاى انباشته شده بر فراز قلههاى كوهها دانسته شده[91] كه به تدريج ذوب شده، با سرازير شدن به دامنه كوهها، آب مورد نياز در تمام فصلهاى سال را در اختيار اهل زمين قرار مىدهد. تفسير مشهورترى از اسكان آب در زمين، مقصود از آن را ذخيره شدن آبهاى باران در درون زمين مىداند.[92] حديثى از امام باقر(عليه السلام)نيز به هر دو تفسير از اسكان آب اشاره دارد. اين حديث مىگويد: مراد از آن، نهرها، چشمهها و چاهها است.[93] به جز اين، آيه، زمين را مخزنى ديگر براى آب باران دانسته است. آيه 21 زمر/39 نيز به منابع زيرزمينى آب اشاره كرده و يكى از نعمتهاى خداوند را نزول آب از آسمان و فرو بردن آرام و تدريجى در زمين و هدايت آن به سوى چشمهها دانسته است: «أَلَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزلَ مِن السَّماءِ مَاءً فَسلَكهُ يَنـبيعَ فِىالأَرضِ». براساس اين آيه، منشأ اصلى آبهاى زيرزمينى آبى است كه از آسمان نازل شده[94] و پس از نزول، بخشى از آن در نهرها و رودها جارى مىشود و اين آيه از بخش ديگر آن خبر مىدهد كه از راه منافذ زمين به درون آن فرو مىرود؛ آنگاه آبى كه در مناطق مرتفع در زمين فرو رفته،اغلب از طريق چشمهها به سطح زمين مىآيد و بخشى كه در دشتها و مناطق پست، در زمين فرو مىرود، از طريق كندن چاه، قابل دستيابى است.[95] از ديگر آيات در اين باره، آيه 22 حجر/15 است كه به آبهاى ذخيره شده در زيرزمين نيز اشاره دارد: «فَأَنزلنَا مِن السَّماءِ مَاءً فَأَسقَينـكُموهُ و مَا أَنتُم لَهُ بِخزِنين». اين آيه مىگويد: خداوند از آسمان براى شما آب فراهم كرد؛ در حالى كه شما پيش از نزول و پس از آن، حافظ و نگهدارنده آن نبوديد؛ بلكه فقط خداوند است كه آب را براى شما نگهدارى مىكند؛ سپس به اندازه نياز از طريق چشمهها و از دل زمين بيرون مىآورد.[96]
چاه* و چشمه، دو راه دستيابى به آبهاى زيرزمينى است كه در آياتى، از آن دو نام برده شده است. از چاه، جز چند مورد به طور مثال در آيه 19 يوسف/12 و 23 قصص/28 در ماجراى حكايت اقوامى از گذشتگان ياد نشده كه در ضمن، اشارهاى به تاريخچه استفاده از آب چاه نيز هست؛ امّا چشمه، افزون بر اينكه در آيات بيشترى از آن ياد شده، يكى از نعمتهاى الهى به انسان نيز دانسته شده است. (يس/36، 34؛ شعراء/26، 133 و 134 و...) درباره آب چشمه، از يك سو، جوشش آن از زمين را به خدا نسبت داده (همان آيات) و از سوى ديگر، آيه 30 ملك/67 ناتوانى انسان را از استخراج آب از زمين اعمّ از چشمه و چاه به مردم يادآورى و فقط خدا را توانا بر آن معرّفى مىكند: «قُل أَرءَيتُم إِن أَصبَحَ مَاؤُكُم غَوراً فَمن يَأتِيكُم بِمَاء مَعِين».
تشبيه وتمثيل به آب:
درچندآيه، حقايقىمعنوىو غير محسوس، به آب و برخى از آثار آن در طبيعت تشبيه شده است: 1. در آيه 24 يونس/10 زندگى دنيا به آبى تشبيه شده كه خدا از آسمان فرو مىفرستد وسبب رويش گياهانگوناگونو سرسبزى و خرّمى شده، زمين به اوج زيبايى و آراستگى مىرسد و به اهل زمين، حالت اطمينانى دست مىدهد كه قادرند از آن بهره گيرند؛ ولى پس از چندى، آن گياهان به خشكى مىگرايد و درو مىشود؛ به طورى كه گويا ديروز خبرى از آن زيبايى نبوده است: «إِنَّمامَثلُ الحيوةِ الدّنياكَماءأنزلنهُ منالسّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُالأَرضِ مِمّا يَأكلُالنّاسُ والأَنعمُ حَتّى إذَا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيّنَت و ظَنَّ أَهلُها أَنّهم قـدِرُون عَلَيها أَتــها أَمرُنا لَيلاً أو نَهاراً فَجَعلنها حَصِيداً كَأَن لَمتَغنَ بِالأَمسِ». همين تشبيه درآيه 45 كهف/18 نيزديده مىشود و درآيه 20حديد/57 گستردهترو با بيانى ديگر آمده است. دراين آيه براى زندگىدنياپنج ويژگى يا حالت يا پنج مرحلهبيان شدهاست: بازى، سرگرمى، تجمّلگرايى، فخرفروشى و افزونطلبى در دارايىها و فرزندان؛ آنگاه به بارانى كه سبب رويش گياهان متنوّع مىشود و كشاورزان را به شگفتى وا مىدارد، تشبيه شده است. در اين سه آيه كه از نوع تشبيه تمثيلى است، وجه شباهت بين زندگانى دنيا و نزول آب از آسمان با تأثيرهاى بعدىاش اين است كه هر دو به سرعت سپرى مىشوند؛[97] از اين رو اين آيات انسان را از فريفته شدن به ظواهر لذّتبخش و زودگذر زندگى دنيا بازمىدارد: «ومَا الحَيوةُ الدُّنيا إِلاّ مَتـعُ الغُرورِ.» 2. در آيات متعدّدى، چگونگى زنده شدن دوباره مردم پس از مرگ و برانگيخته شدن از قبرها، با اجمال به چگونگى رويش گياهان از زمين در پى نزول آب از آسمان تشبيه شده است[98]:«حَتّى إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالا سُقنـهُ لِبلد مَيّت فَأَنزلنا بِه المَاءَ فَأَخرجنَا بِه مِن كُلِّ الثَّمرتِ كَذلكَ نُخرجُالمَوتى لَعلّكُم تَذكَّرونَ». (اعراف/7، 57) نيز فاطر/35،9؛ زخرف/43، 11؛ ق/50، 11. 3. در آيه 17 رعد/13 «حق*» به آب و در مقابل، «باطل» به كف روى آب تشبيه شده است:«أَنزلَ مِنالسَّماءِ مَاءً فَسالَت أَودِيةٌ بِقَدرِها فَاحتَملَ السَّيلُ زَبداً رَابِياً ... كَذلكِ يَضربُ اللّهُ الحَقَّ و البـطِلَ». ادامه آيه مىگويد: كف* روى آب ماندگار نيست؛ امّا آب كه سودمند است، در زمين ماندگار است و خداوند چنين روشن مثال مىزند كه حق به دليل سودمندىاش ماندگار است و باطل از ميان مىرود: «فَأمَّا الزَّبدُ فَيذهَبُ جُفاءً و أمّا مَايَنفعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِىالأَرضِ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ». ابنعبّاس، در روايتى آب را تمثيلى از عمل صالح دانسته كه براى صاحبش باقى مىماند و كف روى آب را تمثيلى از عمل سوء دانسته كه ماندگار نيست.[99] همو در نقل ديگرى، آب و كف در آيه پيشين را تمثيلى از يقين و شك دانسته است. او مىگويد: همانگونه كه وادىها، به قدر گنجايش خود، آب فرو آمده از آسمان را در خود جاى مىدهند، دلها نيز به قدر استعداد خود از يقين، وشك برخوردار مىشوند؛ آنگاه يقين سبب سودمندى عمل مىشود و عمل با شك سودى نمىدهد و همانگونه كه كف روى آب از ميان مىرود، خداوند شك را وامىنهد و يقين را چون آبى كه ماندگار است، مىپذيرد.[100] برخى ديگر از مفسّران «حق» در اين آيه را قرآن عظيم دانستهاند كه از جانب قدس ربوبى بر دلهاى خالى از آن با استعدادهاى گوناگون فيضان يافته است و مىيابد و هركس به قدر استعداد خود در جهت زندگى دنيا و آخرت از آن بهره مىبرد؛[101] علاّمه طباطبايى در جلد 3 الميزان ذيل آيه 7 آلعمران/ 3 مطلب دقيقى دارد كه قابل استفاده است. افزون بر اين موارد، در رواياتى از برخى امامان معصوم(عليهم السلام)نقل شده كه آب به معناى فراتر از معناى اوّلى و ظاهرىاش تأويل برده شده است؛ براى مثال در ذيل آيه 30 ملك/67 كه مىگويد: به من خبر دهيد اگر آبهاى شما در زمين فرو رود، چه كسى مىتواند آب جارى و گوارا را در دسترس شما قرار دهد: «قُل أَرءيتُم إِن أَصبحَ مَاؤُكُم غَوراً فَمن يَأتِيكُم بِمَاء مَعِين». در رواياتى از امامباقر و امامصادق(عليهما السلام)«ماء» بر امام تطبيق داده شده و آمده است كه اگر امامِ شما از دست رفت، چه كسى امام جديدى براى شما مىآورد؟[102] در روايت ديگرى از امامرضا(عليه السلام)آب در اين آيه، به علم امام تفسير شده است. امام فرمود: امامان، درها و راههاى شما به سوى معرفت الهى و نزديكى به خدايند و مقصود از «ماؤكم» در اين آيه، همين راهها است كه ائمهاند و مراد از: «فَمن يَأتِيكُم بماء مَعِين» اين است كه چه كسى علم امام را براى شما مىآورد.[103] مورد ديگر در ذيل آيه 16 جن/72 گزارش شده است:«وأَلَّوِاستَقـموا عَلَى الطَّرِيقةِ لاََسقَينـهم مَاءً غَدَقاً». آب بسيار در اين آيه، به علم فراوان تفسير شده كه خداوند، آن را در دسترس مردم قرار داده است و مردم آن را از امامان فرا مىگيرند: لأفدناهم علماً كثيراً يتعلّمونه من الائمّة.[104] در روايت ديگرى به ايمان تفسير شده است.[105]آب در آخرت:
آياتى چنداز وجود آب در آخرت به صورت چشمهها (انسان/76، 6؛ مطففين/83،28) و نوشيدنىها (ص/38،51؛ انسان/76، 21) خبر مىدهد كه بندگان ويژه خداوند و اهلبهشت از آن مىنوشند. وصف آب در اين آيات، آن را فراتر از آب دنيا و با ويژگىهايى برتر از آن مىشناساند. آيه 15 محمّد/47 از وجود چهار نوع نهر در بهشت خبر مىدهد كه به پرهيزگاران وعده داده شده و يك نوع آن، نهرهايى از آب است كه بدبو نمىشود: «فِيها أَنـهرٌ مِن مَاء غَيرِ ءَاسِن». آيه 31 واقعه/56 از آبِ هميشه جارى براى بهشتيان كه هرگز قطع نمىشود، خبر مىدهد:«وماء مسكوب». مفسّرانى چون قرطبى، اين نكته را مطرح كردهاند كه موقعيّت جغرافيايى جزيرةالعرب با بيابانهاى سوزان و كم آب به طورى كه اغلب با طناب و دلو از اعماق زمين آب به دست مىآوردند (يا از آبهاى مانده و بدبو استفاده مىكردند) و كمبود نهرهاى جارى در ميان آنها سبب شده كه خداوند، نهرهاى پرآب در بهشت را به آنها وعده دهد؛[106] امّا نبايد غفلت كرد كه وجود چشمهها و نهرهاى پرآب، فى نفسه براى هر انسانى حتى آنان كه در پرآبترين مناطق به سر مىبرند، فرحانگيز و نعمتى بس بزرگ به شمار مىآيد.از سوى ديگر، آب يكى از نوشيدنىهاى اهل دوزخ نيز شمرده شده است؛ امّا اين آب گاه به جوشان (حميم) وصف شده است كه هنگام تشنگى اهلجهنّم به آنها داده مىشود؛ آنگاه اندرونشان را پاره پاره مىكند: «وسُقُوا ماءً حَمِيمًا فَقطَّعَ أَمعَاءَهُم.» (محمد/ 47، 15) نيز آيات 70 انعام/6؛ 4 يونس/10. گاه به صديد (چركابه) «مَاء صَديد» (ابراهيم/14،16) و گاه به فلز گداختهاى تشبيه شده كه اگر ظالمان در جهنم* آب بطلبند، آبى چون فلز گداخته به آنان داده مىشود كه صورتهايشان را بريان خواهد كرد: «وإِن يَستغِيثوا يُغاثوا بِماء كَالمُهلِ يَشوِى الوُجُوهَ.» (كهف/18، 29) آيه 50 اعراف/7 نيز از تقاضاى اهلدوزخ خبر داده كه از اهلبهشت مىخواهند مقدارى آب بر آنان فرو ريزند و پاسخ مىشنوند كه خداوند آن آب را بر كافران حرام كرده است: «ونَادى أَصحـبُ النّارِ أصحـبَ الجَنّةِ أَن أَفِيضوا عَلينَا مِنالماءِ أَو مِمّا رَزقكُمُ اللّهُ قالوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلى الكـفِرِينَ».
منابع:
احكامالقرآن، ابنالعربى؛ احكام القرآن، جصاص؛ ادوار فقه؛ اسرارالكون فىالقرآن؛ الاشارات العلميه فى الآيات الكونيّه؛ بحارالانوار؛ البحرالمحيط؛ البداية والنهايه؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسيرالقرآن الكريم، ملاصدرا؛ تعليقات ملاعلى نورى؛ تفسيرالآيات الكونيّه؛ تفسيرالتحريروالتنوير؛ تفسير الصافى؛ التفسيرالعلمى للآيات الكونيّه؛ تفسيرالقرآن العظيم، ابنكثير؛ تفسير القمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسير نورالثقلين؛ التمهيد فى علومالقرآن؛ التنقيح فى شرح العروة الوثقى؛ جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدّرّالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ الركام المزنى و الظواهرالجوّيّه؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ سنن ابنماجه؛ شرح فصوص الحكم، قيصرى؛ فرهنگ جهاد؛ فقه القرآن، راوندى؛ فى ظلال القرآن؛ الكافى؛ كتاب الخصال؛ الكشّاف؛ كشفالاسرار و عدّةالابرار؛ كنزالعرفان؛ كنزالعمّال؛ لسانالعرب؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مطهّرات در اسلام؛ مع آياتاللّه فى كتاباللّه؛ معانىالأخبار؛ المعجمالمفهرس؛ معجم مقاييساللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ من علوم الأرض القرآنيّه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ وسائلالشيعه.سيد محمود دشتى
[1] من علوم الأرض القرآنيه، ص103.
[2] المعجم المفهرس، ص377.
[3] تفسير الآيات الكونيّه، ص60 و 61.
[4] مفردات، ص101، «آيه».
[5] فىظلال، ج 4، ص 1857.
[6] التفسير الكبير، ج 17، ص 187.
[7] ابنكثير، ج2، ص453؛ الدرّالمنثور، ج4، ص403.
[8] التفسيرالكبير، ج17، ص187.
[9] مجمعالبيان، ج5، ص218؛ التفسير الكبير، ج17، ص187.
[10] الميزان، ج10، ص151.
[11] التفسير الكبير، ج17، ص187.
[12] شرح فصوص قيصرى، ص991.
[13] فرهنگ جهاد، ش3 و 4، ص108.
[14] تفسير ملاصدرا، (تعليقات ملاعلى نورى)، ج1، ص497.
[15] الاشارات العلمية فى الآيات الكونيّه، ص22؛ التمهيد، ج6، ص32.
[16] الكافى، ج8، ص94؛ بحارالانوار، ج54، ص97.
[17] معانىالاخبار، ج1، ص67.
[18] التفسير الكبير، ج24، ص16.
[19] مجمعالبيان، ج7، ص72؛ التفسير الكبير، ج22، ص164.
[20] الكشّاف، ج3، ص113؛ قرطبى، ج11، ص188.
[21] التمهيد، ج6، ص33 و 34.
[22] فىظلال، ج4، ص2376.
[23] مجمعالبيان، ج7، ص72؛ قرطبى، ج11، ص188.
[24] مجمعالبيان، ج7، ص72.
[25] الركام المزنى، ص206.
[26] الميزان، ج14، ص279.
[27] مجمعالبيان، ج10، ص668؛ الميزان، ج20، ص209.
[28] قرطبى، ج19، ص144.
[29] الكشّاف، ج4، ص704.
[30] مجمعالبيان، ج2، ص450 و ج6، ص569 و ج8، ص484؛ الميزان، ج15، ص226.
[31] التفسير الكبير، ج4، ص223 و 224.
[32] البداية و النهايه، ج2، ص125.
[33] مجمعالبيان، ج5، ص247؛ البداية و النهاية، ج1، ص111؛ الدرّالمنثور، ج4، ص422.
[34] البحرالمحيط، ج8، ص115.
[35] احكامالقرآن، جصاص، ج3، ص492؛ احكامالقرآن، ابنالعربى، ج3، ص1416؛ قرطبى، ج13، ص28.
[36] الكشّاف، ج3، ص284؛ قرطبى، ج13، ص29.
[37] من علوم الأرض القرآنيّه، ص93.
[38] مطهرات در اسلام، ص22.
[39] مطهرات در اسلام، ص23 و 25.
[40] همان، ص24.
[41] قرطبى، ج3، ص59.
[42] جامعالبيان، مج7، ج11، ص40 ـ 43؛ الدرّ المنثور، ج4، ص289ـ291.
[43] ابن كثير، ج2، ص304؛ مجمع البيان، ج4، ص808؛ كنز العرفان، ج1، ص41.
[44] قرطبى، ج13، ص36.
[45] همان.
[46] التنقيح فى شرح عروةالوثقى، ج1، ص23.
[47] قرطبى، ج13، ص35؛ التفسير الكبير، ج24، ص98.
[48] احكامالقرآن، ابنالعربى، ج3، ص1421.
[49] فقه القرآن، راوندى، ج1، ص62.
[50] قرطبى، ج13، ص30؛ وسائل، ج1، ص137 ـ 141.
[51] قرطبى، ج13، ص33 ـ 35؛ التفسير الكبير، ج24، ص94.
[52] نورالثقلين، ج4، ص464.
[53] مجمعالبيان، ج2، ص798؛ قرطبى، ج4، ص90.
[54] بحارالانوار، ج59، ص286.
[55] سنن ابنماجه، ج2، ص1018؛ بحارالانوار، ج60، ص45.
[56] بحارالانوار، ج63، ص445 ـ 481.
[57] همان، ص453؛ الخصال، ص636.
[58] الكافى، ج2، ص268 ـ 275.
[59] مجمعالبيان، ج4، ص698.
[60] مجمعالبيان، ج4، ص341.
[61] ادوار فقه، ج1، ص307.
[62] كنزالعمال، ج8، ص435.
[63] الميزان، ج10، ص299 و 300.
[64] مجمعالبيان، ج10 ص559؛ الدرالمنثور، ج8، ص305.
[65] الكشّاف، ج4 ص629؛ مجمعالبيان، ج10، ص560.
[66] مجمعالبيان، ج10، ص560.
[67] فى ظلال، ج1، ص268.
[68] الدرّالمنثور، ج 1، ص 86.
[69] همان.
[70] همان، ج3، ص477.
[71] الدرّالمنثور، ج1، ص86.
[72] الدّرالمنثور، ج1، ص86.
[73] التفسير الكبير، ج4، ص223.
[74] همان، ج13، ص105 ـ 107.
[75] التفسير الكبير، ج19، ص126 و ج29، ص36.
[76] همان، ج4، ص223 و ج19، ص176؛ الكشّاف، ج1، ص83.
[77] مقاييس، ج3، ص98، «سمو»؛ لسانالعرب، ج6، ص378 و 379،«سما».
[78] مجمعالبيان، ج1، ص155؛ ابنكثير، ج1، ص60؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص302.
[79] التبيان، ج1، ص101؛ قرطبى، ج1، ص151؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص302.
[80] التحريروالتنوير، ج1، ص331؛ الميزان، ج15، ص23.
[81] اسرار الكون فى القرآن، ص112.
[82] الكشّاف، ج 4، ص 381.
[83] الكشاف، ج4، ص686.
[84] التحريروالتنوير، ج18، ص29.
[85] الكشّاف، ج3، ص179؛ روضالجنان، ج14، ص14؛ ابنكثير، ج3، ص253.
[86] كشفالاسرار، ج6، ص430.
[87] الميزان، ج15، ص23.
[88] الميزان، ج20، ص153.
[89] الاشارات العلميه فى الآيات الكونيّه، ص88.
[90] التفسير العلمى للآيات الكونيّه، ص380.
[91] الكشّاف، ج 3، ص 180.
[92] مجمعالبيان، ج 7، ص 162؛ قرطبى، ج 12، ص 75.
[93] قمى، ج2، ص91.
[94] من علوم الأرض القرآنيّه، ص105.
[95] التفسير العلمى للآيات الكونيّه، ص111 ـ 117.
[96] مجمعالبيان، ج6، ص513؛ الركام المزنى، ص39؛ فرهنگ جهاد، ش7 و 8، ص175.
[97] الكشّاف، ج2، ص340.
[98] التحرير و التنوير، ج8، بخش دوم، ص183؛ معآياتاللّه، ص299.
[99] الدرّالمنثور، ج4، ص633.
[100] الدرّالمنثور، ج4، ص632.
[101] روحالمعانى، مج 8، ج 13، ص 189؛ التفسير الكبير، ج 19، ص 35؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 635.
[102] الكافى، ج1، ص339؛ قمى، ج2، ص397؛ الصافى، ج5، ص205 و 206.
[103] الصافى، ج5، ص205.
[104] همان، ص236.
[105] الكافى، ج1، ص220؛ الصافى، ج5، ص236.
[106] قرطبى، ج17، ص136.