از مقوله هاى مهم و سزاوار بحث و دقت نظر, نگاهى همه سويه, به پوشش بانوان در برابر مَحْرَمان است. بحث در اين است كه آيا بانوان, مى بايد در برابر مَحْرَمان نسبى, بسان: پدر, برادر, عمو, دايى, فرزندان برادر و خواهر, و مَحْرَمان سببى, مانند: پدرشوهر, شوهر دختر و… تمامى بدن را, به جز سر, گردن, دستها, تا كمى بالاتر از مچ, و پاها تا مچ, بپوشانند, يا چنين پوششى واجب نيست و تنها پوشاندن شرمگاه, كه در برابر همگان, به جز زن و شوهر, واجب بود, رواست؟
اصل نخستين درباره بانوان, پوشش است, تنها جاهايى كه واجب نيست, از اين قاعده جداست. اين نكته, در مقاله پيشين (سيرى در آيات حجاب) در خلاصه نكته14, در ذيل آيه 30 و 31 سوره نور, بررسى شد. پس اگر از آيات قرآن, يا ديگر حجتها, براى ما روشن نشد كه بانوان مى توانند قسمتهايى از بدن خود را در برابر مَحْرَمان نپوشانند, اصل اوّلى, واجب بودن پوشاندن بدن است و نگاه نكردن مَحْرَمان به بدن آنان. اكنون يكان يكان دليلهاى فقهى: (كتاب, سنت, عقل و اجماع) را به بوته بررسى مى نهيم.
در قرآن مجيد, دو آيه, جاهايى را كه پوشش آنها بر بانوان در برابر مَحْرَمان واجب نيست, بيان مى كند:
الف. (لاجناح عليهنّ فى آبائهنّ و لا ابنائهنّ ولااخوانهنّ ولا ابناء اخوانهنّ ولاابناء اخواتهنّ ولانسائهنّ…)1
بحث از اين آيه شريفه, در مقاله پيشين, درگاهِ سخن از مرحله دوم نازل شدن حكم حجاب گذشت. در آن جا يادآور شديم: پس از آن كه آيه حجاب2, درباره همسران پيامبر(ص) ناز شد, بر همگان واجب شد كه از پَس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند.
در اين هنگام, پدران آنان گفتند: آيا ما نيز بايد از پَس پرده با آنان سخن بگوييم3؟ كه آيه شريفه نازل شد و پنج دسته از خويشاوندان نسبى را جدا كرد.
امّا, اين كه چه جاهايى از بدن همسران پيامبر(ص) را مى توانستند ببينند, يا به ديگر سخن, زنان پيامبر, چه جاهايى از بدن خود را لازم نبود, بپوشانند, از آيه شريفه, قاعده و قانونى به دست نمى آيد.
شايد بتوان گفت, همان وظيفه پيش از نازل شدن آيه شريفه را دارند. بدين معنى كه پيش از نازل شدن آيه, همسران پيامبر(ص) چه جاهايى از بدن خود را مى پوشانده و چه جاهايى را نمى پوشانده اند, اكنون بايد بر همان اساس رفتار كنند.
از اين روى, آگاهى از چگونگى پوشش زنان پيامبر(ص) پيش از نازل شدن آيه حجاب, براى بحث ما, كارساز است و بدون اين آگاهى, در بحث به نتيجه خوشايند دست نمى يابيم.
ب. (قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ… ولايبدين زينتهنّ الاّ ما ظهر منها وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ ولايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ, او آباء بعولتهنّ, اوابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ, او اخوانهنّ, او بنى اخوانهنّ, او بنى اخواتهنّ, او نسائهنّ… ولايضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ…)4
بحث از اين آيه شريفه در چهارمين مرحله از نازل شدن حكم حجاب انجام پذيرفت; از اين روى در اين جا, آن بخشى را كه درباره پوشش بانوان در برابر محرمان است, در چند نكته, در كانون بحث و توجه خويش قرار مى دهيم.
1. خويشانِ جداشده از قاعده و حكم كلى, در آيه شريفه, هشت دسته اند كه نخستين دسته آنها كه شوهران باشند, حق دارند هرگونه نگاه لذت جويانه به همسران خود داشته باشند. اين اباحه, از دليلهاى بسيار قرآنى, روايى و… به دست مى آيد.
به هرحال اين آيه, تنها دلالت مى كند بر اين كه زن, لازم نيست, زينت خود را از شوهرش بپوشاند و بر مطلب ديگرى در اين باره دلالت ندارد.
2. دسته دوم, چهارم, ششم, هفتم و هشتم, همان خويشان نسبى اند كه در آيه 55 از سوره احزاب, مطرح شده بود.
نتيجه: همان گونه كه زنان پيامبر(ص) لازم نيست زينت خود را از خويشان نسبى بپوشانند, زنان مؤمن نيز, لازم نيست زينت خود را از خويشان نسبى بپوشانند.
3. زنان مؤمن, در برابر دسته سوم و پنجم هم, وظيفه اى در پوشش ندارند. اين دو دسته, در آيه 55 سوره احزاب, كه درباره همسران پيامبر(ص) بود, وجود ندارد; زيرا پيامبر(ص) نه پدرش زنده بود و نه فرزند پسرى داشت. بويژه در گاهِ نازل شدن آيه شريفه, پسرانى كه پيامبر از خديجه داشت, رخت از جهان بر بسته و ابراهيم, فرزند ماريه هم, چشم به جهان نگشوده بود.
4. خداوند در هر دو آيه, تكليف را متوجه بانوان كرده است, نه آقايان. در آيه 55 سوره احزاب فرمود: (لاجناح عليهنّ في…) يعنى در برابر ديگران, پوشش نداشتن گناه است. در اين آيه (نور31/) فرمود: (لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او…) يعنى بانوان, وظيفه دارند كه خود را از مردان بپوشانند, مگر از چند دسته اى كه در آيه ذكر شده است.
امّا اين گروههاى ياد شده, تا چه اندازه و با چه انگيزه اى مى توانند به بانوانى كه بر آنان مَحْرَم هستند, نگاه كنند, يا حرف بزنند, در آيات سخنى در اين باب به ميان نيامده است.
5. از ظاهر آيه شريفه بر مى آيد, زن در برابر خويشاوندان هفت گانه, بلكه در برابر تمامى گروههاى دوازده گانه, جدا شده, همان حالت پيشينِ خود را دارد. يعنى بايد آنچه را پيش از فرو فرستاده شدن آيه حجاب مى پوشانده, بپوشاند و آنچه را نمايان مى ساخته, مى تواند اكنون نيز نمايان سازد.
امّا چه جاهايى از بدن را مى پوشانده و چه اندازه, از همين آيه و شأن نزولها و روايات ذيل آن, روشن مى شود. خداوند به زنان مؤمن دستور مى دهد:
(وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ)
بايد روسريهاى خود را بر گريبان خود گره زنند.
از اين فراز به دست مى آيد كه زنان, پيش از آيه حجاب, يا روسرى نداشتند و يا داشته آن را جاى ديگر گره مى زده اند. همان گونه كه در مقاله پيشين در بحث از آيه شريفه, در ضمن نكته هاى پنجم و ششم, با استفاده از روايت صحيح كافى5, شرح داده شد: آنان روسرى داشته و آن را از بالاى گوش به پشت سر مى برده اند.
در نتيجه, روشن مى شود كه آنان, به طور حتم, سينه, كمر, شكم و… را مى پوشانده اند وگرنه قبيح است شارع دستور دهد: گردن و گريبان و گوشها را بپوشانيد; ولى از جاهاى ديگرى كه شهوت انگيزترند, سخنى به ميان نياورد و امر به پوشاندن آنها نكند.
6. از فراز زير كه مى فرمايد:
(ولايضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ.)
پاهاى خود را به زمين نكوبند, تا آنچه پنهان مى دارند, آشكار شود.
روشن مى شود كه بانوان در آن عصر, در پاى خود زينتى داشته اند, پنهان و به دور از چشمها, كه با زدن پا برزمين آشكار مى شده است.
از آن جا كه اين آيه, اين زينت را, زينت پنهان مى دانسته: (ليعلم مايخفين) به دست مى آيد بانوان در عصر نزول آيه, لباسها, يا شلوارهاى بلندى بر تن مى كرده اند كه به طور كامل, روى خلخال را مى پوشانده است.
7. از آنچه گفته شد به دست مى آيد: سينه, شكم, پاها تا مچ و مقدارى از سر را, بانوان, پيش از نزول آيه, مى پوشانده اند. امّا در چهارمين مرحله از حكم حجاب, همه سر و گردن, افزون بر گريبان, بر محدوده حجاب, افزوده شد. اين قسمت, تنها در برابر مردانِ بيگانه واجب است و در برابر گروههاى دوازده گانه, همان محدوده پيش واجب است كه پوشيده باشد.
در نتيجه, پوشش واجب بر بانوان در برابر محرمان سببى و نسبى, همه بدن از گردن, تا مچ پا, به جز قسمتهايى از سروصورت و گريبان و دستهاست.
8. از آيه شريفه, مطلبى درباره پوشش دستهاى زنان, پيش از نازل شدن آيه به دست نمى آيد كه چگونه بوده است. بله, از (لايبدين زينتهنّ الاّ ما ظهر منها) روشن مى شود كه پس از نازل شدن آيه, بايد دستها را تا مچ بپوشانند. با توجه به ديگر بخشهاى آيه, روشن مى شود كه دستهاى زنان برهنه كامل نبوده است, بلكه به احتمال زياد دستها را تا آرنج مى پوشانده اند. اين مطلب, از روايات به خوبى فهميده مى شود.
گيريم كه از آيه و روايات و سازوارى حكم و موضوع, پوششى براى دستهاى بانوان, پيش از نازل شدن آيه, روشن نشود, باز بايد بانوان دستهاى خود را تا آرنج, از محرمان خود بپوشانند; زيرا, در نكته نخست گذشت كه اصل پوشش است و آنچه كه از اين اصل و وظيفه كلى و عام جدا شده, امرى است فرعى و استثنايى. هر جا دليلى بر استثنا پيدا نكرديم, همان وظيفه عام وجوددارد. دست بالا, نكته اى را كه مى توان گفت: شايد دستها را تا آرنج, نزد خويشاوندان خود, برهنه مى گذاشته اند.
اين بحث, از بحثهاى مهم فقهى است, به گونه اى كه فقيهان بزرگى چون: سيدمحسن حكيم و سيد ابوالقاسم خويى و ديگران, بر اين باورند كه قطع و سيره پياپى, حكايت از آن دارد كه:
(بانوان مى توانند همه بدن خود را, به جز شرمگاه, در برابر مردان مَحْرَم بر خود, برهنه كنند و محرمان مى توانند به تمامى بدن آنان, به جز شرمگاه بنگرند.)
امّا از آيه فهميده شد كه همه بدن زن در برابر مردان مَحْرَم, به جز سر و گردن, گريبان, پايين تر از مچ پاها و قسمتى از دستها, بايد پوشيده باشد.
حال دو نگاه به طور كامل ناسازگار با هم, در مسأله وجود دارد, برماست همه دليلها, از جمله روايتهاى باب را از كتابهاى شيعه و سنى بيرون بكشيم و تك تك آنها را وا رسيم, تا ببينيم, ادعاى قطع و سيره اى كه بزرگان كرده اند, دليلى دارد, يا خير؟
الف. (سكونى عن جعفر, عن محمد عن ابيه(ع) قال: لابأس ان ينظر الرجل الى شعر امّه, او اخته, او ابنته.)6
اشكالى ندارد كه مرد, به موى مادر, يا خواهر, يا دختر خود بنگرد.
ييادآورى: بين روابودن نگاه, با واجب نبودن پوشش ملازمه است. يعنى هر جا, به مرد اجازه نگاه داده شده, بر زن پوشاندن آن جا واجب نيست.
امّا عكس اين ملازمه, درست نيست. يعنى چه بسا جاهايى باشد كه پوشاندن آنها بر بانوان, واجب نباشد, با اين حال, نگاه كردن مردان به آن جاها, روا نباشد, يا دست كم, اشكال داشته باشد كه در اين باره باز سخن خواهيم گفت:
ب. (عن ابى جعفر(ع) فى قوله: (ولايبدين زينتهنّ الاّ ما ظهر منها.) فهى الثياب والكحل والخاتم وخضاب الكف والسوار.
والزينة ثلاث: زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج.
فامّا زينة الناس, فقد ذكرناه. وامّا زينة المحرم فموضع القلاده, فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه وامّا الزينة الزوج فالجسد كله.)7
امام باقر(ع) درباره قول خداوند: زينتهاى خود را ننمايانيد, مگر آنچه به خودى خود, نمايان است) فرمود:
(زينتهاى آشكار عبارتند از: لباس, سورمه, انگشتر, حناى دست و النگو.
و زينت, بر سه قسم است: زينت براى مردم و براى مَحْرَم و براى شوهر.
زينت براى مردم را يادآور شديم [لباس, سورمه و…] زينت براى مَحْرَم, جاى گردنبد و بالاتر از آن و جاى بازوبند و پايين تر از آن و جاى خلخال و پايين تر از آن و زينت شوهر تمامى بدن است.
آنچه در اين روايت به عنوان زينت براى خويشاوندان ذكر شده, همان چيزى است كه پيش از اين از آيه قرآن, فهميده شد.
در معناى (دملج) اختلاف است: بازوبند و دست بند. هر دو معنى را گفته اند.
اگر مراد, دستبند باشد كه بانوان آن را بر مچ دست مى بندند, در نتيجه جايى كه رواست ديدن آن, براى مَحْرَم و نامَحْرَم يكى مى شود كه بى گمان اين معنى مراد نيست. زيرا روايت بر آن است كه محدوده زينت براى مَحْرَم را نسبت به محدوده زينت براى نامَحْرَم, بگستراند. پس همان معناى نخست مراد است كه بازوبند باشد. بانوان مى توانند, بازوبند و جاى آن را تا به سرانگشتان, از مردانِ مَحْرَم نپوشانند.
آنچه از آيه فهميده شد, با آنچه از روايت به دست مى آيد, هماهنگى دارد; ولى روايت درباره دست, بيان روشنى دارد و نشان مى دهد, بانوان, دست را تا بازو بايد بپوشانند.
ييادآورى: از سند روايت, سخن نگفتيم و از بيان كاستيهاى سندى آن خوددارى ورزيديم; زيرا بر آن نبوديم كه سخن جديد فقهى برابر روايت دراندازيم. بلكه آنچه از آن استفاده شد, همان چيزى بود كه آيه قرآن بر آن به خوبى دلالت داشت. بله, تنها محدوده مجاز از دست, سخن جديدى بود كه آن هم شايد با روايت ناسازگار باشد و غير در خور عمل.
ج. (فضيل بن يسار قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن الذراعين من المرأة, اَهما من الزينة التى قال اللّه تبارك و تعالى: (ولايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ.)؟
قال: نعم و مادون الخمار من الزينة وما دون السوارين.)8
فضيل بن يسار مى گويد: از امام صادق(ع) درباره ساعدهاى زن پرسيدم كه آيا آنها از زينتى است كه خداوند مى فرمايد: (زينت خود را آشكار نسازند, مگر از براى شوهرانشان)؟ فرمود: بله و پايين تر از روسرى, از زينت است.
گويا فضيل بن يسار, مى دانسته كه زنان مى بايد كتفها و دستان خود را تا بازو از مَحْرَمان بپوشانند, ولى نمى دانسته افزون بر آن ساعدها را نيز بايد بپوشاند و نهى يا نفى (لايبدين), ساعدها را نيز در بر مى گيرد, يا خير؟
امام, در جواب مى فرمايد: بله ساعدها بايد از محرمان پوشانده شود. اين جواب, جواب اجمالى است و تمامى ساعد, تا مچ دست را در بر مى گيرد. سپس امام, شرح مى دهد: آنچه زير النگوست; يعنى مچ, (بالاتر از كف دست به مقدار تقريبى يك قبضه) از زينت است. اين جاها از زينتى است كه در برابر محرمان پوشش آنها لازم نيست. بنابراين امام با واژه (نعم) جواب پرسش گر را سربسته داد و تمامى ساعد را از زينتى قرار داد كه پوشش آن از مَحْرَمان لازم نيست.
سپس در شرح كلام خود (نعم) فرمود: به اندازه جاى النگو, حدود يك قبضه از ساعد, پوشاندنش از مَحْرَمان واجب نيست.
اين روايت, صحيحه است و بر روايت ابى الجارود, مقدم. زن وظيفه دارد در برابر مَحْرَمان, دست خويش را تا نزديك مچ, بپوشاند. بر فرض ناسازگارى و روايت, عموم (لايبدين) حاكم بود و در موارد شك, واجب بودن پوشش را ثابت مى كرد كه در مقاله پيشين, نكته چهاردهم, بحث آن گذشت.
روايتهاى ديگرى وجود دارد, البته بيش تر آنها با سندهاى غيرصحيح, كه آنچه از آيه, صحيحه و معتبره سكونى, دريافتيم, تأييد مى كنند.
د. ابن عباس در ذيل اين بخش از آيه شريفه: (ولايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ) گفته است:
(والزينة الّتى تبديها لهولاء قرطاها وقلادتها وسِوارها فامّا خلخالها ومعضدها ونحرها و شعرها فانّها لاتبديه الاّ لزوجها.)9
زينتى كه بر مَحْرَمان نمايان مى سازد, عبارتند از: گوشواره ها, گردنبند و النگو. امّا خلخال و بازوبند و گودى سينه و موها را تنها براى شوهران خويش آشكار مى سازد.
هـ. سعيد بن جبير مى گويد:
(لايبدين زينتهنّ; يعنى ولايضعن الجلباب وهو القناع من فوق الخمر الاّ لبعولتهنّ, او آبائهنّ… فهو محرم و كذلك العم والخال.)10
زينت خود را نمايان نسازد; يعنى جلباب بر زمين ننهد (و آن, پوششى است كه روى روسرى افكنده مى شده است. چادر) مگر براى شوهران, يا پدران و… كه مَحْرَم هستند و همچنين دربرابر عمو و دايى.
سخن ابن عباس و ابن جبير, ممكن است روايت نباشد; زيرا به رسول خدا, اسناد نداده اند, ولى دست كم, فهم خود را از آيه بيان كرده اند. و چون از مسلمانان صدر اسلام هستند, به دست مى آيد كه اين قول, در آن زمان پذيرفته بوده و كسى هم به مخالفت با آنان سخن نگفته است. زيرا در كتابهاى شيعه و يا در كتابهاى اهل سنت, روايت و يا گفته اى در مخالفت با آنان ديده نشده است.
و. در بحارالانوار از كتاب نوادر رواندى چند حديث نقل مى كند از جمله:
1 . (قال على: يا رسول اللّه! امّى استأذن عليها؟
قال: نعم.
قال: ولِمَ يا رسول اللّه؟
قال: أيسُرُّك ان تراها عريانة؟
قال: لا.
قال: فأستأذن.)11
على گفت: يا رسول خدا! آيا براى ورود بر مادرم, از ايشان اجازه بگيرم؟
پيامبر فرمود: بله.
على گفت: براى چه؟
پيامبر فرمود: آيا شاد مى شوى كه مادرت را عريان ببينى؟
على گفت: نه.
پيامبر فرمود: پس اجازه بگير.
2 . (قال على(ع) قال: رجل لرسول اللّه, يا رسول اللّه اختى تكشف شعرها بين يدى؟
قال: لا. انى اخاف اذا ابدت شيئاً من محاسنها و من شعرها و معصمها ان تواقعها.)12
على گفت: مردى به رسول خدا گفت: يا رسول خدا! آيا خواهرم مى تواند موهايش را پيش من آشكار كند؟
رسول خدا فرمود: خير. مى ترسم اگر مقدارى از زيباييها و موها و زيورهاى خود را آشكار سازد, به آميزش بينجامد!
3 . از رسول خدا روايت شده كه فرمود:
(اذا قبّل احدكم ذات مَحْرَم قد حاضت: اخته, او عمّته, او خالته فليتقبّل بين عينيها و رأسها وليكف عن خدّها وفيها.)13
هرگاه كسى از شما خواست يكى از كسان مَحْرَم بالغ مانند: خواهر, عمّه يا خاله را ببوسد, بايد بين دو چشم و سرش را ببوسد و از بوسيدن گونه ها و دهان وى خود دارى ورزد.
روايتهايى كه از كتاب نوادر راوندى نقل شد, سند در خور پذيرشى ندارند و به مطلب ما, دلالت روشنى نيز ندارند و واجب بودن پوشش زن را در برابر مَحْرَمان خود, به روشنى, نه مى پذيرند و نه ردّ مى كنند; ولى حكمتهايى در آنها بيان شده كه بسيار كارگشاند.
در روايت نخست: پيامبر, به على دستور مى دهد در گاه وارد شدن بر مادرش اجازه بگيرد. اين, در حالى است كه از ظاهر روايت بر مى آيد, مادر على(ع) در منزل تنها بوده و پدر آن حضرت حضور نداشته است وگرنه مى پرسيد: آيا براى وارد شدن بر پدر و مادرم اجازه بگيرم؟
وقتى امام از پيامبر, چرايى اين حكم را مى پرسد, رسول خدا مى فرمايد: آيا از اين كه مادر خود را برهنه ببينى خوشحال مى شوى؟ با اين كه معمول نبوده و نيست, زن, همين كه در منزل تنها شد, تمامى بدن خود را برهنه كند. بنابراين مراد از برهنه ديدن مادر, برهنگى كامل, به گونه اى كه شرمگاه وى ظاهر باشد, نيست, بلكه مراد, اين است كه در لباسى باشد كه سر و سينه و ديگر زيباييهاى بدن وى نمايان باشد.
پس اجازه گرفتن پسر از مادر, براى اين است كه پسر قسمتهاى پنهان بدن مادر, مانند: سينه, شكم و ساقهاى او را نبيند, نه اين كه اجازه براى اين باشد كه مبادا شرمگاه او را ببيند. اين نظر را تأييد مى كند روايتى كه از ابن مسعود نقل شده است:
(انّ رجلاً سأله استأذن على اُمّى؟ فقال: نعم. ما على كل احيانها تحب ان تراها.)14
شخصى پرسيد آيا براى وارد شدن بر مادرم اجازه بگيرم. فرمود: بله. مادر در تمامى حالتها, دوست ندارد او را ببينى.
روشن است, مادر تنها از ديدن شرمگاهش ناراحت نمى شود, بلكه حالتهاى ديگرى نيز دارد و قسمتهاى ديگرى از بدنش وجود دارد كه دوست ندارد ديده شود.
از اين روى, در روايت واژه (مادر) مطرح بود وگرنه ديدن شرمگاه پدر نيز حرام است واگر مسأله ديدن شرمگاه مطرح بود, بايد در سؤال مى آمد كه آيا بايد از پدر و مادر در هنگام ورود اجازه بگيرم؟
از روايت دومروشن مى شود كه برانگيخته شدن شهوت, تنها با ديدن زنان بيگانه نيست. چه بسا با ديدن زيباييها و زيورهاى خواهر, مادر, عمّه, خاله و… شهوت انگيخته شود. چون به طور معمول, اينان در يك منزل به سر مى برند, احتمال اين كه ديدن زيباييها و برانگيخته شدن شهوت, به جاهاى باريكى بكشد, بسيار است; از اين روى پيامبر(ص) مى فرمايد: اخاف… ان يواقعها.)
از همين جا, فلسفه امر و نهى در حديث سوم, روشن مى شود; زيرا گاهى شيطان و نفس وسوسه انگيز, كار را بر انسان, پوشيده مى دارد و مى پندارد بوسه بر بانوان مَحْرَم, از روى مهرورزى است, در حالى كه صحنه گردانِ قضيّه شيطان است و او در غفلت.
در پايان اين بخش, روايتى از امام رضا(ع) به روايت محمد بن سنان مى آوريم كه روشنگر خواهد بود:
(انّه كتب اليه حرّم النظر الى شعور النساء المحجوبات بالازواج وغيرهنّ من النساء لما فيه من تهييج الرجال ومايدعوا التهييج الى الفساد والدخول فيما لايحلّ ولايجمل وكذلك ما اشبه الشعور الاّ الذى قال اللّه عزّوجل: (والقواعد من النساء اللاّتى لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح ان يضعن ثيابهنّ غير متبرّجات بزينة) اى غير الجلباب ولابأس بالنظر الى شعور مثلهنّ.)15
امام رضا(ع) به وى نوشت: نگاه به موهاى زنان با حجاب, آنان كه خود را به خاطر شوهرانشان پوشانده اند و زنان ديگر را, از آن جهت حرام شده كه نگاه مردان را برمى انگيزد و آنان را به فساد فرامى خواند, در آنچه كه ورود در آن, نه حلال است و نه زيبا.
اين چنين است, آنچه بسان موهاست.مگر آن كسانى كه خداوند درباره آنان فرموده: (بر زنان از كارافتاده, كه ديگر اميدى به زناشويى ندارند, گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند, به شرط آن كه زينت خود را نمايان نسازند.) يعنى بدون چادر باشند. نگاه كردن موهاى اين گونه بانوان, اشكال ندارد.
تاكنون از آيات و روايات به دست آمد: بر بانوان رواست كه سر, چهره, گريبان و مقدارى از دستها را در برابر گروه هاى سيزده گانه نپوشانند.
اكنون, به بررسى سخنان فقيهان مى پردازيم, تا روشن شود آيا اجماعى وجود دارد كه بر بانوان روا بداند, به جز از شرمگاه, ديگرجاهاى بدن را از مَحْرَمان نپوشانند.
پيش از هر چيز, نكته اى در خور يادآورى است و آن اين كه هرجا, نگاه كردن به بدن زن, برمرد روا باشد, پوشيدن همان جا, بر زن واجب نيست. ولى عكس آن, روا نيست. يعنى چه بسا, پوشش جاهايى از بدن, بر زن واجب نباشد; امّا بر مرد روا نباشد به آن جاها نگاه كند. يعنى لازمه واجب نبودنِ پوشش, روا بودنِ نگاه نيست.
1. سيد يزدى درعروة الوثقى مى نويسد:
(يجوز النظر الى المحارم التى يحرم عليه نكاحهنّ, نسباً, او رضاعاً, او مصاهرةً ماعدا العورة مع عدمِ تلذّذ وريبة وكذا نظرهنّ اليه.)16
نگاه به همه جاى بدن بانوانى كه ازدواج با آنان حرام است, چه به نسب, چه به رضاع و چه به مصاهره, به جز شرمگاه, رواست, در صورتى كه لذّت جويى و ريبه اى در كار نباشد. اين چنين است نگاه بانوان ياد شده, به اين مردان.
برابر ملازمه اى كه پيش از اين, بيان شد, لازمه روايى نگاه, واجب نبودن پوشش است. بنابراين, نظر صاحب عروه اين مى شود: بر بانوان لازم نيست خود را از مَحْرَمان نسبى, مانند: برادر, پدر, عمو, دايى, مَحْرَمان سببى, مانند: پدرشوهر, مَحْرَمان رضاعى, مانند برادر رضاعى, پدر رضاعى و… بپوشانند.
فقيهان عصرما كه بر عروة الوثقى حاشيه زده اند, بر اين مسأله حاشيه و تعليقه اى ندارند.
2 . محقق در شرايع مى نويسد:
(وللرجل ان ينظر الى جسد زوجته, باطناً وظاهراً والى المحارم, ماعدا العورة وكذا للمرأة.)17
مرد مى تواند, به ظاهر و باطن همسر خود بنگرد و نيز مى تواند, به بدن بانوان مَحْرَم خود, به جز شرمگاه آنان نگاه كند. زن نيز همين طور است.
3 .شيخ محمد حسن نجفى مى نويسد:
(وكذا له ان ينظر الى المحارم التى يحرم عليه نكاحهنّ, نسباً, او رضاعاً, او مصاهرةً, او ملكاً, ماعدا العورة مع عدم تلذّذ وريبه وكذا للمرأة… والى المحارم عدا العورة, مع عدم التلذّذ والريبة بلاخلاف فى شىء من ذلك, بل هو من الضروريات. فما عن الشافعية فى وجه والفاضل فى آخر حدّ المحارب وظاهر التحرير من انه ليس للمحرم التطلع فى العورة والجسد, عارياً واضح الضعف.)18
مرد مى تواند به همه جاى بدن بانوان مَحْرَم: (آن گروه كه ازدواج با آنان, به نسب, به شيرخوارگى, به پيوند و ملكيت, حرام است) به جز شرمگاه, نگاه كند. اين, در صورتى است كه لذت برى و ريبه اى در كار نباشد.
همچنين زن… مى تواند بدون لذت و ريبه به همه جاى بدنِ مَحْرَم خود, به جز شرمگاه وى نگاه كند.
در آنچه ياد شد, هيچ اختلافى بين فقيهان وجود ندارد.
بنابراين, ضعفِ احتمال مطرح شده از سوى شافعى و علامه حلّى در آخر حدّ محارب و ظاهر عبارت تحرير, مبنى بر اين كه مَحْرَم حق نگاه بر شرمگاه و جسد برهنه را ندارد, روشن است.
اين كه صاحب جواهر ادعاى ضرورت كرده با آنچه از شافعى و علامه حلّى نقل مى كند, نمى سازد.
4 .علامه حلّى در قواعد, در بحث نكاح, مى نويسد:
(ويجوز النظر الى المحارم عدا العورة.)
5 .فاضل هندى در كشف اللثام, بر اين مسأله ادعاى اتفاق كرده و دليلهاى آن را نيز يادآور مى شود:
(ويجوز بالاتفاق, النظر بلاتلذّذ او ريبة الى المحارم وهنّ من يحرم عليه نكاحهنّ نسباً… عدا العورة كما فى الشرايع و يدل عليه الاصل وقوله تعالى: لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ… ويمكن ان يراد بالتابعين غير اولى الأربه كل قريب لايمكن نكاحها.)19
از اين فراز كه از فاضل هندى نقل شد, به دست مى آيد اجماعى را كه ايشان ادعا كرده, مدركى است.
6 .علامه حلّى در قواعد, در آخر باب حدّ المحارب, مى نويسد:
(من اطلع على قوم فلهم زجره فان امتنع من الكف عنهم فرموه بحصاة… ولو كان المطّلع رَحِماً لنساء صاحب المنزل, اقتصر على زجره فان رماه حينئذٍ ضمن الاّ مع تجرد المرأة فانّ له رميه لو امتنع بالزجر عن الكف, اذ ليس للمحرم التطلع على العورة والجسد.)20
كسى كه بر قومى آگاهى بيابد و ديد بزند, بر آن قوم رواست كه او را بازدارند. اگر سر باز زد, با سنگ ريزه او را بزنند… اگر نگاه كننده با بانوان صاحب منزل, مَحْرَم بود, تنها بر بازداشتن وى, بسنده مى شود. و اگر صاحب منزل به سوى او سنگ پرتاب كند, ضامن خواهد بود. مگر اين كه زن, برهنه باشد. در اين هنگام, اگر با بازداشتن وي… از نگاه خوددارى نورزيد, به سوى او سنگ پرتاب كنند; زيرا مَحْرَم حق ديد زدن بر شرمگاه و بدن بانوان مَحْرَم با خود را ندارد.
از اين فراز از سخن علامه بر مى آيد, نگاه بر بدن بانوان مَحْرَم, اگر برهنه باشند, ممنوع است. حتى, حق دارند سنگ ريزه به سوى نگاه كننده پرتاب كنند.
حال اگر صاحب منزل حق داشته باشد نگرنده را كه به حقوق او دست دراز كرده, با سنگ ريزه براند, نبايد فرقى بين مَحْرَم و غير مَحْرَم باشد و بايد حق سنگ پرتاب كردن به سوى هر دو را داشته باشد. اما اگر اجازه سنگ پرتابى او, جنبه حقّيت ندارد, بلكه از آن روست كه نگرنده, كار حرامى انجام مى دهد, در اين صورت, اگر نگرنده, مَحْرَم باشد, نبايد حق بازداشتن او را داشته باشند.
بنابراين, فتواى علاّمه, مبنى بر روايى پرتاب كردن سنگ ريزه به سوى نگرنده, در صورتى درست است كه نگاه نگرنده مَحْرَم به بدن زن, حرام باشد.
مگر اين كه كسى بگويد: حرامها و مكروه هاى الهى, به طور كلى نبايدها در شرع, شدت و ضعف دارند. در مَثَل, نگريستن مَحْرَم بر خانه, مورد نهى است, امّا نه آن گونه كه بشود به سوى او سنگ پرتاب كرد. نگريستن به بدن زن مَحْرَم, مورد نهى است, امّا نه آن گونه كه حرام باشد. حال اگر اين دو كار نهى شده, با هم جمع شوند; يعنى مرد مَحْرَمى از روزنى به منزل خويشاوند و بر بدن زنِ مَحْرَمى بنگرد, در اين صورت, نهى شده ها به يكديگر يارى مى رسانند و سبب مى شود كه سنگ ريزه پرت كردن به سوى نگرنده, روا باشد. به ديگر سخن, روايى سنگ پرتاب كردن به سوى نگرنده, دو علت دارد, ا . نگريستن و اطلاع يافتن از درون خانه 2 . نگريستن بر بدن مَحرَم.
به هر حال, از عبارت علامه استفاده مى شود كه نگريستن مرد بر بدن زنِ مَحْرَم, بى اشكال نيست. بنابراين, ادعاى ضرورتى كه صاحب جواهر درباره روايى نگريستن به مَحْرَمان, مطرح ساخته, در خور مناقشه است.
آقاى خوئى, در ذيل عبارت سيد يزدى, كه نگاه بر بدن زن مَحْرَم را جايز دانسته, نوشته است:
(ويدلّ على الجواز, مضافاً الى السيرة القطعيّة من زمان الرسول الاكرم(ص) الى عصرنا الحاضر, حيث لم يعهد, تحجب النساء من اولادهنّ, او آبائهنّ, او اخوانهنّ الى غيرهنّ من المحارم, اولاً قوله تعالى: (ولايبدين…) ثانياً, معتبرة السكونى عن جعفر بن محمد, عن ابيه, عليهما السلام, قال: (لابأس ان ينظر الى شعر امّه, او اخته, او ابنته) فانّها وان دلّت على جواز النظر الى خصوص الشعر الاّ انّه بملاحظة عدم القول بالفصل بينه وبين سائر اعضاء الجسد, يثبت الحكم للجميع ولااقل من انّها تنفعنا فى الجسد. ثالثاً, الروايات المتظافرة, الدالة على جواز تغسيل الرجل المرأة التى يحرم نكاحها عليه وبالعكس, اذا لم يحصل المماثل….
وكيف كان فالحكم مقطوع ولاخلاف فيه وان نسب الى العلاّمه المنع من ذلك فى الجمله والى بعض المنع من النظر الى الثدى حال الرضاع, فانه لاوجه للقولين بعد اطلاق الآيت الكريمة وظهور الاخبار.)21
بر روا بودن نگريستن به بانوان مَحْرَم, افزون بر سيره قطعى, كه از زمان رسول خدا, تا زمان ما وجود دارد, به گونه اى كه هيچ رسم نبوده كه زنان از فرزندان, پدران, برادران و ديگر مَحْرَمان خود, روبگيرند, دليلهاى زير نيز دلالت مى كنند.
1. آيه شريفه: (لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ…)
2. روايت معتبر سكونى از حضرت باقر(ع) كه فرمود:
(رواست كه مرد به موهاى مادر, خواهر و دختر خود, نگاه كند. زيرا اگر چه روايت, تنها نگريستن به مو را دلالت دارد, ولى با توجه به اين كه كسى بين مو, و ديگر جاهاى بدن, تفصيلى نداده, حكم جايز بودنِ نگاه, براى همه بدن, ثابت مى شود. دست كم اين روايت, به ما سود مى رساند.
3. روايتهاى بسيار كه نزديك است به تواتر برسند, دلالت مى كنند بر اين كه بر مردان جايز است زنى را كه ازدواج با او, بر آنان حرام است غسل دهند. همچنين بر زنان. البته اگر شخصى از جنس آنان پيدا نشود. به هر حال, جايز بودن نگاه به زنان مَحْرَم, قطعى است و اختلافى در اين مسأله وجود ندارد. اگر چه به علامه حلّى نسبت داده شده است كه ـ به اجمال ـ نگريستن به بدن زنان مَحْرَم را روا ندانسته است. و به شمارى ديگر از فقيهان نسبت داده شده كه از نگريستن به پستان زن در حال شيردادن بازداشته اند. ولى, پس از اطلاق آيه و ظهور اخبار, وجهى براى اين دو قول باقى نمى ماند.
ايشان, پنج دليل براى ادعاى خود يادآور مى شود كه تمامى آنها مخدوش است.
1. سيره قطعى: مى گويد از زمان رسول خدا تاكنون, سيره قطعى بر روا بودن نگاه به زنان مَحْرَم وجود دارد و هيچ گاه ديده و شنيده نشد كه زنان از فرزندان, پدران, برادران و… رو بگيرند و در پرده حجاب قرار بگيرند.
اين دليلى كه ايشان اقامه مى كند, مخدوش است. بحث رو گرفتن و داشتن حجاب دربرابر مردان مَحْرَم نيست. بحث بر سر اين است كه آيا بانوان, مى توانند با مايو و بدنى برهنه, در برابر مردان مَحْرم بر خويش ظاهر شوند, يا خير. نگارنده هر چه جست وجو كرد كه موردى را در طول تاريخ بيابد كه زنان با مايو, يا لنگى كه تنها بين ناف و زانو, يا كم تر را بپوشاند, در برابر مردان مَحْرَم بر خود ظاهر شوند, نيافت.
به ديگر سخن, بى گمان, بر زنان, پوشاندن سر و گريبان و دستها, تا كمى بالاتر از مچ, در نزد مردان مَحْرَم, لازم نيست سيره هم نشان مى دهد كه اين اندازه را زنان در نزد مردان مَحْرَم, نمى پوشانده اند; ولى به چه دليل و چگونه مى توان گفت: ديگر جاهاى بدن را نيز نمى پوشانده اند.
و به سومين بيان, ممكن است كه ادعا شود كه برعكسِ نظر ايشان, ما سيره قطعى داريم كه زنان, همان گونه كه عورت خود را از مَحْرَمان مى پوشانده سينه, شكم, پاها و… را نيز از آنان مى پوشانيده اند.
دوّمين دليل ايشان, آيه شريفه 31 سوره نور است كه پيش از اين, به شرح درباره اش سخن گفتيم. روشن شد كه بر زنان رواست در برابر مَحْرَم, سر, صورت, گريبان, گردن و دستها را تا حدود يك قبضه بالاتر از كف نپوشانند; ولى پوشاندن ديگر جاهاى بدن, به همان حالت اوليه اى كه داشته و آن را مى پوشانده اند, باقى مى ماند.
سوّمين دليل ايشان معتبره سكونى است كه به روشنى بيان مى كند: مرد مى تواند به موهاى مادر, دختر, خواهر نگاه كند و آن گاه ايشان با كمك عدم القول بالفصل, اين حكم را به همه بدن سريان داده است.
روا بودن نگريستن به موى سر زن مَحْرَم, درست, امّا ديدن ديگر جاهاى بدن را چگونه مى توان ثابت كرد؟
در جواب به اين دليل مى توان گفت: زيرا عدم قول به فصل, نخست آن كه دليل نيست و دو ديگر, عدم قول به فصل, در اين جا وجود ندارد, چون علامه در قواعد وتحرير و صاحب تنقيح, در نگاه كردن به پستان زن مَحْرَم, در حال شيردادن, مناقشه دارند و از اين جا روشن مى شود كه باورمندانى به تفصيل وجود دارد. حتى خود آقاى خوئى, متوجه اين اشكال بوده است; از اين روى, پس از يادآورى دليل, مى نويسد: (لااقل من انّها, تنفعنا فى الجمله) اين كلام ايشان نشان مى دهد كه او در حجت بودن قول به عدم فصل, يا در وجود آن قول در اين جا, و يا هر دو, مناقشه داشته است.
بنابراين, جايز بودن نگاه به موى زنان مَحْرَم, روشن است و جاى هيچ گمانى نيست, ولى به فراتر از آن, دليل مى خواهد.
چهارمين دليلى كه ايشان بر ديدگاه خود اقامه مى كند, روايات فراوانى است كه بر مردان روا مى دانند غسل دادن زنى را كه بر آنان مَحْرَم است. با توجه به اين كه به هنگام غسل, به طور معمول, چشم كسى كه بانوى مَحْرَم بر خويش را غسل مى دهد, به همه جاى بدن وى مى افتد و حكم نگاه به بدن مرده و زنده مسلمان هم يكسان است.
روايات, درباره غسل زن مسلمان, در صورتى كه زن مسلمانى براى غسل وى پيدا نشود, به چند دسته تقسيم مى شوند:
1. مَحْرَمى از جنس خود وى وجود ندارد. در اين صورت, يكى از سه كار انجام مى شود:
الف. با لباسى كه در تن دارد, بدون غسل, بر او كفن مى پوشند و به خاك مى سپارند.
ب. صورت, كف دستها و پشت دستها را مى شويند و او را به خاك مى سپارند.
ج. او را تيمم مى دهند و به خاك مى سپارند.
اين بخش از روايات, اكنون در مدار بحث ما قرار ندارند.
2. گاهى مَحْرَم از غير جنس او وجود دارد. در اين صورت, روايات بر چهار دسته اند:
الف. شخص مَحْرَم, تنها شرمگاه او را مى پوشاند و او را غسل مى دهد.
ب. شخص مَحْرَم, او را از زير لباس غسل مى دهد.
ج. شخص مَحْرَم, تا آرنجهاى او را مى شويد. يا شخص مَحْرَم, تا آرنج, دست خود را زير لباس زن ميت مى برد و او را غسل مى دهد.
د. شخص مَحْرَم, او را غسل مى دهد. در اين دسته از روايات, سخنى از برهنگى, پوشيدگى, زيرلباس, روى لباس و… به ميان نيامده است.
روايات دسته نخست: شخص مَحْرَم, تنها شرمگاه زن را مى پوشاند و او را غسل مى دهد.
1. (عن منصور بن حازم, قال سألت اباعبداللّه(ع) عن الرجل يخرج فى السفر ومعه امرأته, يغسّلها؟
قال: نعم و اُمّه واخته و نحو هذا يلقى على عورتها خرقة.)22
در اين روايت, اشكالهايى وجود دارد كه با توجه به متن ديگرى از روايت, مى توان آنها را يافت و اصلاح كرد.
2. (سأله منصور بن حازم, عن الرجل يسافر مع امرأته فتموت, ايغسّلها؟ قال نعم و اُمّه واُخته ونحوهما يلقّى على عورتها خرقة ويغسّلها.)23
اين دو روايت, يكى است. سند آن صحيح است و در كتابهاى چهارگانه آمده است. مضمون آن درباره زوجه, روشن است. امّا درباره مادر, خواهر و… روشن نيست. زيرا اگر مقصود امام, همه آن افراد بود, بايد مى فرمود: (يلقى على عورتهنّ) درحالى كه در هر دو متن (عورتها) بود. به هر حال, همان گونه كه ضمير (ها) مى تواند به (كل واحد منهنّ) برگردد, مى تواند به (زوجه) برگردد كه مورد پرسش منصور بود. اين جمله كه فرمود: (وامّه واخته ونحوهما), يا (و نحو هذا) براى بيان اين نكته بود كه: مى تواند غسل بدهد, امّا چگونه و چه قسمتهايى را بايد بپوشاند, در نظر نداشته است.
3. (عن ابى جميله, عن زيد الشحام, قال: سألت اباعبداللّه, عن امرأة ماتت وهى فى موضع ليس معهم امرأة غيرها.
قال: ان لم يكن فيهم لها زوج ولا ذو رحم, دفنوها بثيابها ولايغسلوها وان كان معهم زوجها, او ذو رحم لها فيغسّلها من غير ان ينظر الى عورتها.)24
راوى مى گويد: از امام صادق(ع) درباره زنى كه در جايى مى ميرد و در آن جا, زنى نيست كه وى را غسل بدهد, پرسيدم؟
فرمود: اگر در بين مردان, شوهر او, يا مَحْرَمى وجود ندارد, با همان لباسهايى كه در تن اوست, به خاك سپرده مى شود, بدون غسل.
اگر در بين آنان, شوهر او, و يا مَحْرَمى وجود دارد, بايد بدون اين كه به شرمگاه وى نگاه كند, او را غسل دهد.
سند روايت, ضعيف است; زيرا ابن جميله, همان مفضل بن صالح, دروغ گوى مشهور است.
از اين روايات بر مى آيد كه شرمگاه زن بايد پوشانده باشد, اگر چه غسل دهنده شوهر او باشد; ولى آيا افزون بر شرمگاه, جاهاى ديگر بدن نيز بايد پوشيده باشد, يا خير, اين روايت ساكت است.
اگر روايتهاى ديگر, بر پوشاندن تمامى بدن, حتى سر وگردن, يا پوشاندن تمامى بدن, به جز سروگردن دلالت داشتند, با اين روايتها, ناسازگارى ندارند; زيرا هر دو گروه ثابت مى كنند كه پوشاندن شرمگاه بسيار اهميت دارد و پوشاندن جاهاى ديگر بدن نيز واجب است; امّا از اهميت كم ترى برخوردارند.
روايات دسته دوم: اين روايتها دلالت مى كنند كه شوهر و يا مَحْرَمى ديگر, زن را بايد از زير لباس غسل بدهند:
1. عن عمار بن موسى, عن ابى عبداللّه(ع) انه سئل عن الرجل… و عن المرأة تموت فى السفر وليس معها امرأة مسلمة ومعها نساء نصارى و عمها و خالها معها مسلمان؟
قال: يغسلانها و لاتقربنها النصرانيه… غير انّه يكون عليها درع فيصب الماء من فوق الدرع.)25
از امام صادق(ع) پرسيدم درباره زنى كه در سفر مى ميرد و زن مسلمانى نيست كه او را غسل دهد, ولى زن نصرانى و عمو و دايى مسلمان آن زن حضور دارند؟
فرمود: عمو و دايى مسلمان, وى را غسل دهند و زن نصرانى, به هيچ روى به ميّت نزديك نشود…. بله, بايد ميّت, لباس داشته باشد و آب, از روى لباس بر روى بدن وى ريخته شود.
2. (عن محمد بن مسلم, قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن الرجل يغسّل امرأته؟ قال: نعم, من وراء الثوب.)26
از امام صادق(ع) پرسيدم كه مرد همسر خود را غسل مى دهد؟ فرمود: بله از روى لباس.
3. (داود بن سرحان, عن ابى عبداللّه(ع)… قال: فى المرأة تكون مع الرجال بتلك المنزلة الاّ ان يكون معها زوجها فان كان معها زوجها فليغسّلها من فوق الدرع ويسكب عليها الماء سكباً.)27
حضرت صادق(ع) درباره زنى كه همراه گروهى از مردان است و مى ميرد… فرمود: اگر شوهر وى, همراه آنان است, بايد او را از روى لباس غسل دهد و بر او آب بريزد.
4. بمانند روايت داود بن سرحان از ابى الصباح الكنانى, از امام صادق(ع) نقل شده است و پس از (يسكب الماء عليها سكباً), آمده است: (ولاينظر الى عورتها.)28
5. (حمّاد عن الحلبى, عن ابى عبداللّه(ع) قال سأل عن الرجل, يغسّل امرأته؟
قال: نعم, من وراء الثوب. لاينظر الى شعرها و لا الى شىء منها.)29
از امام صادق(ع) پرسيده شد: آيا مرد همسرش را غسل مى دهد؟ فرمود: بله, از روى لباس. به مو و هيچ جاى بدن او نگاه نكند.
روايات دسته سوم: مرد, همسر خود را از زير لباس و تنها تا آرنج مى شويد.
1. (عن سماعة, قال سألته عن المرأة اذا ماتت فقال: يدخل زوجها يده تحت قميصها الى المرافق.)30
2. (حلبى عن ابى عبداللّه(ع) فى المرأة اذا ماتت وليس معها امرأة تغسلها قال: يدخل زوجها يده تحت قميصها فيغسّلها الى المرافق.)31
راوى از امام صادق مى پرسد: زنى مرده و با او زنى نيست كه وى را غسل دهد. امام فرمود: شوهرش دستهاى خود را تا آرنج به زير پيراهن وى مى برد و مى شويد.
در اين روايات چندين احتمال وجود دارد:
احتمال نخست: در حاشيه كافى آمده: (المرافق هى العورتان و مابينهما)32 بنابراين, مرد دست خود را به زير لباس زن مى برد و همه جاى بدن او را به جز شرمگاه ها و فاصله بين آن دو را مى شويد.
احتمال دوم: اين كه شوهر, تا آرنج دست خود را به زير لباس زن مى برد.
احتمال سوم: تا آرنج زن را مى شويد, نه بيش تر.
روايت حلبى, كه از سند صحيحى برخوردار است, با احتمال سوم, سازگارتر است.
به هر حال, هر يك از اين سه احتمال درست باشد, در بحث ما فرقى نمى كند و نشان مى دهد كه شوهر نمى تواند بدن همسر خود را برهنه كند و به آن نظر بدوزد.
روايات دسته چهارم: روايات اين دسته, بدون هيچ قيدى, بيانگر روا بودن غسل زن از سوى شوهر است, در صورتى كه زنى وجود نداشته باشد.
1. (عن عبداللّه بن سنان, قال سألت عن الرجل ايصلح له ان ينظر الى امرأته حين تموت او يغسلها ان لم يكن عندها من يغسلها؟
فقال: لابأس بذلك, اّنما يفعل ذلك اهل المرأة كراهيّة ان ينظر زوجها الى شىء يكرهونها منها.)33
راوى مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا صلاح است مرد به هنگام مرگ همسرش, به وى بنگرد. يا اگر زنى نيست كه او را غسل دهد, شوهر مى تواند او را غسل بدهد.
فرمود: اشكالى ندارد. تنها خويشاوندان زن دوست ندارند, كه شوهر نگاه كند به آنچه كه آنان خوش ندارند.
2. (عن محمد بن مسلم, قال سألته عن الرجل يغسّل امرأته؟
قال: نعم, انّما يمنعها اهلها تعصبا.)34
از حضرت صادق(ع) پرسيدم: آيا مرد, همسرش را غسل مى دهد.
فرمود: بله. تنها خويشاوندان زن, از روى تعصب, شوهر را از اين كار باز مى دارند.
3. (اسحاق بن عمار, عن ابى عبداللّه(ع) قال: الزوج احق بأمرته حتى يضعها فى قبرها.)35
شوهر, از هر كسى سزاوارتر است, تا او را در قبر بگذارد.
4. (عن ابى بصير, قال: قال ابوعبداللّه(ع) يغسّل الزوج امرأته فى السفر والمرأة زوجها فى السفر اذا لم يكن معهم رجل.)36
حضرت صادق(ع) فرمود: شوهر, زن خويش را در سفر غسل مى دهد و زن نيز, شوهرش را در سفر غسل مى دهد. اگر مردى نبود.
سند اين حديث ضعيف است; ولى معناى آن, با ديگر روايات باب هماهنگى دارد.
5. روايات بسيارى در دسترس است كه على(ع), همسر خود, فاطمه زهرا(س) را غسل داده; امّا در اين روايات, به روشنى بيان نشده كه آن حضرت, فاطمه زهرا(س) را از روى لباس غسل داده, يا بدون آن.37
چهارده روايت ياد شده, كه بيش تر آنها از سند خوبى هم برخوردار بودند, دلالت بر اين داشتند كه بر شوهر و ديگر مَحْرَمان رواست در نبودن زن مسلمان, همسر و خويشاوند خويش را غسل دهند.
دسته نخست و دسته دوم, ناسازگار با هم نيستند. دسته نخست مى گويد: شرمگاه زن, به هنگام غسل بايد پوشيده باشد و به شرمگاه نبايد نگاه شود. دسته دوم مى گويد: بدن زن, بايد از زير لباس غسل داده شود كه از آن ها روشن مى شود چه شرمگاه و چه غير آن, به هنگام غسل بايد پوشيده باشد.
دسته سوم, از اين جهت كه بدن زن نبايد برهنه شود, با دسته دوم هماهنگى دارد و اگر بحثى هست در چگونگى و مقدار شستن است.
از ديگر سوى, اين سه دسته از روايات, با روايات دسته چهارم ناسازگارى ندارند. زيرا اگرچه دسته چهارم, به اجمال, نگاه كردن شوهر به همسر مرده را روا مى دانست و سه دسته نخست, به اجمال, روا نمى دانستند. ولى به قرينه صحيحه محمد بن مسلم, مى توان گفت: روايات دسته چهارم, نگاه همسر را به سر و صورت زن, به هنگام غسل, بى اشكال مى دانستند و روايات دسته نخست, دوم و سوم, درباره ديگر جاهاى بدن, غير از سر و صورت, سخن مى گفتند, بنابراين با هم ناسازگار نيستند. بله, صحيحه حماد از حلبى, با صحيحه محمد بن مسلم را نمى شود جمع كرد و در نتيجه صحيحه حلبى از دور خارج مى شود; زيرا روايتهاى بسيارى وجود دارد كه از آنها به اجمال بر مى آيد, شوهر مى تواند كه زن خود را به هنگام غسل نگاه كند. نتيجه اين شد كه:
الف. از روايات روا بودن نگاه شوهر به سر و صورت زن مرده خود و ناروا بودن نگاه به ديگر جاهاى بدن وى, به دست مى آيد.
ب. مردان مَحْرَم بر زن, تنها در نبود زن مسلمان, اجازه دارند خويشاوند خويش را از روى لباس, غسل دهند.
ج. از روايات, به دست نيامد كه بر مردان مَحْرَم بر زن, روا باشد كه به بدن زن در هنگام غسل نگاه كنند.
د. بيش تر روايتهاى ياد شده, درباره زن و شوهر بود و روايتهايى كه به غير از زن و شوهر اشاره داشتند, سه تا بيش تر نبودند: دو تا از دسته نخست كه سند يكى از آنها ضعيف بود و يكى از دسته دوم اكنون روشن شد: روايتهاى فراوانى كه آقاى خوئى ادعا كرده بود, از 2 يا 3 روايت فراتر نمى رفت و روايات, بيش تر, درباره زن ميّت در بين مردان نامَحْرَم و مرد ميّت در بين زنان مَحْرَم و نامَحْرَم بود. ديگر اين كه از جمع بندى روايات به دست آمد, سخنى از روا بودن نظردوختن مرد مَحْرَم به بدن زن, يا روا بودن ظاهر شدن بدن زن براى مرد مَحْرَم در بين نيست. غسل دادن زن از سوى مردان مَحْرَم, غير از نمايان شدن بدن زن است, بين اين دو ملازمه اى وجود ندارد. اگر جاهايى هم, روا باشد كه ظاهر شود, همان سر و گردن و دستهاست, نه ديگر جاها.
ييادآورى: با درنگ در باب غسل ميت, روشن مى شود, زن, پس از آن كه چشم از جهان فرو مى بندد, زيبايى خود را از دست مى دهد: (المرأة اسوء منظراً اذا ماتت.)38
از اين روى, براى مرد, ديدن زن مرده, ريبه اى پديد نمى آورد. شايد به همين علت باشد كه در پاره اى از روايات آمده: مرد نامَحْرَم مى تواند, صورت و دستهاى زن ميّت را بشويد:
(يغسل بطن كفيها, ثم يغسل وجهها, ثم يغسل ظهر كفيها.)39
ييا در روايت ديگر پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: (افلا يمموها)40 چرا تيمم ندادند؟ با اين كه در تيمم دادن, بدن مرد نامَحْرَم با زن ميّت تماس مى گيرد.
در روايت ديگر آمده:
(يغسل منها موضع الوضوء.)41
از اين گونه روايات به دست مى آيد نگاهِ به زن ميت و لمس بدن وى, از نگاه و لمس زنِ زنده, كم تر مشكل دارد و واقعيت خارجى نيز, اين مطلب را تأييد مى كند.
از آنچه در اين جا يادآور شديم, با آنچه پيش از اين, از آن سخن گفتيم, اين نكته به دست مى آيد: وقتى مردان مَحْرَم, به بدن زن ميت نمى توانند نگاه كنند و حتى غسل وى, بايد از روى لباس باشد, به طريق اَولى, به بدنِ زنِ مَحْرَم زنده نمى توانند نگاه كنند, مگر آن جاهايى را كه از قرآن و روايات, روشن شده باشد.
از قرآن فهميده شد كه بر زن لازم نيست سر, گردن, گريبان و دستهاى تا مقدارى بالاى مچ, از مَحْرَمان بپوشاند; امّا آيا مردان مَحْرَم هم مى توانند به اين جاها نگاه كنند, يا خير, بحث ديگرى است كه از آيه فهميده نشد. از روايات به دست آمد كه نگاه به موى سر خواهر, مادر و دختر اشكال ندارد. امّا آيا رواست به گريبان آنان نگاه كرد, يا خير, به دست نيامد. همان گونه كه روايى و ناروايى نگاه به موى سر مادر و همسر و خويشان سببى و رضاعى نيز روشن نشد. به هرحال بحث نگاه را پس از اين مطرح خواهيم كرد; زيرا اكنون, بحث ما درباره مسأله پوشش است.
آقاى خوئى, در پايان دليلهاى خود بر مسأله, مى نويسد: (وكيف كان فالحكم مقطوع ولاخلاف فيه) شايد نظر ايشان از : (الحكم مقطوع) دليل جداگانه اى نباشد; بلكه مراد ايشان اين است: پس از درنگ و دقت در دليلهاى پيشين كه برشمرده شد, انسان يقين پيدا مى كند: حكم بر روا بودن نگاه به همه بدن زن به جز شرمگاه از سوى مردان مَحْرَم يقينى است. زيرا اگر غير از اين مراد ايشان باشد, خود را از گردونه بحث خارج كرده و اعلام داشته از راه كشف و شهود و… به حكم يقين پيدا كرده است كه چنين ادعايى از روش ايشان و استدلال فقهى به دور است.
و (لاخلاف فيه) به احتمال قوى, بازگشت به صدر سخن است كه ادعاى سيره قطعيه كرد و جواب آن داده شد زيرا بعيد است كه ايشان در مسأله اى ادعا كند سيره قطعيه عمليه از آغاز تاكنون بر آن قائم است, پس بگويد: افزون بر سيره, اختلافى هم در آن نيست; زيرا سيره, دليل قوى تر و استوارتر از (لاخلاف) و اجماع است. گيريم مراد ايشان از (لاخلاف) آوردن دليل پنجمى بر حكم باشد. در اين صورت, اين بحث پيش مى آيد آيا اين اجماع, تعبّدى است؟
بى گمان ايشان و همه كسانى كه در اين بحث به بررسى پرداخته اند, اين اجماع را تعبّدى نمى دانند; بلكه آنچه هست از آيه قرآن, روايات, روش و منش مردم برداشت شده است و اجماعى هم اگر هست, تعبّدى نيست. چون مَدْدَك آن روشن است.
پس بايد از اين اجماع, چشم پوشيد و سراغ ديگر دليلها رفت كه از مقدار دلالت آنها سخن گفتيم. با توجه به پاسخى كه به آقاى خوئى در اين نوشتار داده شد, پاسخ ديگران نيز روشن مى شود, زيرا آنان, دليلى افزون بر ايشان, بيان نكرده اند. اكنون, پاره اى از فتواها را كه تا اندازه اى, با آنچه گفته شد هماهنگى دارند, يادآور مى شويم:
فاضل مقداد, در تنقيح الرائع, شرح مختصر النافع, در شرح عبارت:
(وينظر الى جسد زوجته باطناً و ظاهراً و الى محارمه, ماخلا العوره.)
مى نويسد:
(المحرم, هو كل امرأة ملك وطأها او حرم بنسب, او رضاع, او مصاهرة بعقد او ملك يمين. امّا التى ملك وطأها, فيجوز النظر اليها كالزوجة, باطناً وظاهراً. امّا من حرم وطأها فيباح النظر منهن الى الوجه والكفين والقدمين اجماعاً و يحرم النظر الى القبل والدبر لغير ضرورة من مباشرة علاج واشهاد ايلاج, اجماعاً.
وامّا غير ذلك من البدن فعلى ثلاثة اقسام: الاول: الثدى حال الارضاع وهو يلحق بالوجه لشدة الحاجة الى ظهوره فى اغلب الاوقات. الثانى: الثدى, لافى حالة الارضاع, الثالث: سائر البدن, غير ما ذكرنا. و فى هذين القسمين خلاف: قيل بالاباحة لقوله تعالى: (لايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ, او آبائهنّ, او آباء بعولتهنّ, او ابنائهنّ) وقيل بالتحريم, لعموم: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم.)
قال السعيد: والاحوط انّه يحرم ما عدا الوجه والكفين والقدمين ومايظهر عادة بحسب اكثر الاوقات لانّ الجسد المرأة كله عورة ويحرم النظر الى العورة.)42
مَحْرَم, زنى است كه انسان حق همبستر شدن با او را داشته باشد. يا آن زنى است كه به نسب, يا شيرخوارگى, يا با پيوند, مانند عقد و يا ملك يمين, همبستر شدن با او حرام شده باشد.
آن كه حق دارد با او همبستر بشود, رواست به همه بدن زن چشم بدوزد, چه جاهاى آشكار و چه جاهاى پنهان. امّا مَحْرَمى كه چنين حقى را ندارد, به اجماع, بر او نگاه به صورت, پاها و دستها تا مچ رواست. همچنين به اجماع, در غير هنگام ضرورت, مانند گاه درمان بيمارى و گواهى بر داخل كردن, بر او روا نيست كه پيش و پس زن مَحْرَم را بنگرد. امّا باقى بدنِ اين دسته از مَحْرَمان, بر سه قسم است:
1. پستان در حال شيردادن كه از نظر حكم, پيوسته به چهره است; زيرا بيش تر وقتها ضرورت شديد دارد كه در بين مَحْرَمان ظاهر باشد.
2. پستان در غير حال شيردادن.
3. ديگر جاهاى بدن.
در دو قسم آخر, اختلاف است:
گروهى مباح دانسته اند, به دليل آيه شريفه: زينت و جمال خود را آشكار نسازند, جز براى شوهران خود, پدران شوهر, پسران خود و پسران شوهر….
گروهى حرام دانسته اند, به دليل آيه شريفه: اى رسول ما! مردان مؤمن را بگو: چشمهاى خود را از نگاه ناروا بپوشند.
سعيد گفته است: بهتر و به احتياط نزديك تر است كه نگاه به جز چهره, دستها تا مچ, پاها تا مچ و آنچه از روى عادت, بيش تر وقتها پوشيده نمى شود, حرام است; زيرا همه بدن زن عورت است و نگاه به عورت حرام.
عبارت الايضاح, كه كتاب فقهى سعيد, فرزند علامه است, كم وبيش, مانند عبارت فاضل مقداد است, جز اين كه سعيد, فتواى پدرش, علاّمه حلّى را, از تذكره نقل كرده كه ايشان نگاه به ديگر جاى بدن را مباح مى داند و مى نويسد: (هو الاقوى عندى.)43
از عبارت فاضل مقداد و فرزند علامه حلّى, روشن مى شود: ديدگاهى وجود دارد كه نگاه به ديگر جاهاى بدن زن را حرام مى داند و اين قول از چنان جايگاهى برخوردار است كه فاضل مقداد را از فتوا باز داشته و سعيد فرزند علامه حلّى را وا داشته كه فتواى به احتياط دهد.
اين جاست كه ادعاى اجماع محصل و منقول و ادعاى ضرورت, از سوى صاحب جواهر, يا ادعاى قطع و يقين از سوى آقاى خوئى, با مشكل رو به رو مى شود.
علامه سيد محمد حسين فضل اللّه, دليلهايى كه بر روا بودن نگاه مَردان مَحْرَم به زن, اقامه شده, يك به يك بر مى شمرد, اين حكم را كم و بيش, روشن دانسته و سپس با اشاره به حكمت حكم, از گرفتاريها و دشواريهاى امروز سخن گفته است:
(اما جواز ابداء الزينة لهؤلاء, فلأن طبيعة العلاقة الخاصة الخاضعة للحواجز النفسية, تمنعهم من التفكر الجنسى والانجذاب الغريزى, انطلاقاً من الاحكام الشرعية التى تجعلهم من المحارم و من التقاليد الاجتماعية والقيم الانسانية العميقة فى وعى النّاس مما يجعل عملية الانحراف بعيدة عن المألوف من الوضع الطبيعى للعلاقات.
لكن هذا الموضوع قد يخضع لكثير من الاهتزازات النفسية المنحرفة, فيدفع الانسان الشاذ المنحرف الى الاعتداء على ابنته, او اخته, او ابنة اخته, او اخيه انطلاقاً من التوجيهات الاخلاقية التى تثير الغريزة فى اتجاه المتمرد على الحرام او من الافلام الخلاعية, او القصص المثيرة… ونحو ذلك مما اصبحنا تسمع بالكثير منه فى عالمنا المعاصر.
ولذلك فلابد من الرقابة الدائمة على حركة العلاقات فى الاجواء المثيرة والعمل على ايجاد الضوابط الخارجية بالاضافة الى الضوابط الداخلية فى عمق الرواسب الذاتية… فقد دلت التجارب على انّ الاعتماد على التقاليد فى مثل هذه الامور لايتحقق أية ضمانة عاصمة, لانّ من السهل تفتيت القيم الروحية والاخلاقية بالأتجاه التربوى المضاد بالوسايل المنحرفة المتنوعة.)44
نماياندن زيباييها و زينتها, از آن جهت براى مَحْرَمان, روا شمرده شده كه طبيعت علاقه ها و پيوندهاى ويژه, محكوم بازدارنده هاى نفسانى و روحى فراوانى هستند كه آنان را از هرگونه انديشه جنسى و شهوانى باز مى دارد. آن باز دارنده ها از احكام شرعى, كه آنان را از محارم مى داند و از آداب و سنتهاى اجتماعى و ارزشهاى عميق انسانى, كه در اعماق جان انسانها وجود دارد, سرچشمه گرفته است.
در نتيجه, اين گونه پيوندها, با چنين بازدارنده هايى, انديشه ها و رفتارهاى انحرافى را بسيار دور مى نماد. امّا همين مسأله, گاه, محكوم بسيارى از لغزشهاى روحى و نفسى مى شود; به گونه اى كه انسان را به دست اندازى به سوى دختر, خواهر, دخترخواهر و دختر برادر, بر مى انگيزاند.)
اين انگيزشها و برانگيخته شدنها, از توجيه هاى ضداخلاقى بسيار كه غريزه را به سركشى بر مى انگيزند, يا از فيلمهاى غيراخلاقى و مبتذل, يا داستانها و رمانهاى شهوت انگيز و… ناشى مى شود كه ما امروزه, به بسيارى از رخدادهاى اين گونه اى در جامعه برخورد مى كنيم.
از اين روى, يك ديده ورى هميشگى بر چگونگى نشست و برخاستها و آمد وشدها در اين جاها و فضاهاى هيجانى بايسته است. بايد در عمل, قانونها, آيينها و معيارهاى خارجى را بر قانونها و قاعده هاى داخلى, كه در ژرفاى نفسها, رسوب كرده, افزود [تا از رخدادهاى ناگوار پيش گيرى كند] زيرا تجربه ها نشان مى دهد كه اكنون ديگر, تكيه بر سنتها و آداب اجتماعى, در مانند اين امور, ضمانت اجرايى اطمينان آورى نيست. زيرا به آسانى مى توان, ارزشهاى روحى و اخلاقى را, با وسائل تبليغى انحرافى گوناگون, از بين برد.
آقاى فضل اللّه انگاشته آيه قرآن و روايت, بر آنچه فقيهان ادعا كرده اند, دلالت دارد; از اين روى, حكمى را كه اينان از آيه و روايت برداشت كرده اند, روشن دانسته و در اين باره به بحث و بررسى نپرداخته است; بلكه با توجه حكمت حكم و نيز شرايط ويژه اى كه نماياندن زينت و زيباييها, پديد آورده اشاره كرده و مى نويسد: در زمان ما همه چيز دگرگونى يافته, با گونه گون تبليغها, فيلمها و… شهوت جوانان را بر مى انگيزند و آنان را به كژ راهه مى كشانند. در چنين فضاى آلوده اى, اجازه دادن به خواهر و برادر, پسر و مادر, پدر و دختر و… كه با هر لباسى و با هرگونه پوششى در پيش يكديگر حاضر شوند, گرفتاريها و ناهنجاريهاى بسيارى را پديد مى آورد.
به هر حال, آقاى فضل اللّه از باب ضرورت و توجه به شرايط موجود جامعه و جوانان, بر اين نكته پاى مى فشارد كه بايد (يجوز) در سخن فقيهان, به (يحرم) دگر شود و پدران, مادران, خردمندان قوم و… چاره اى براى درون خانه ها بينديشند.
ولى نگارنده فكر مى كند, شرع مقدس, براى اين مسأله چاره اى انديشيده و هيچ گاه, برهنه بودن زن را در برابر مَحْرَم خود اجازه نداده است. آنچه شرع اجازه داده, برهنه بودنِ سر و صورت و كمى از گريبان و دستها, تا بالاى مچ است. در همين محدوده هم, به مرد اجازه نگاه به همه بانوان مَحْرَم را نداده است.
مرد, تنها مى تواند به سرو صورت خواهر, مادر و دختر خود نگاه كند و به ديگر بانوان مَحْرَم نسبى, در همين حد هم شايد نتوان نگاه كرد, گرچه بر بانوان مَحْرَم واجب نباشد كه سرو صورت خود را بپوشانند.
پس چشم دوختن به سرو صورت دخترخواهر, يا دختر برادر و… نياز به دليل دارد كه اكنون وجود ندارد. شايد بتوان از معتبره سكونى تنقيح مناط كرد و دخترخواهر را نيز, بسان خود خواهر دانست. گرچه اين تنقيح مناط خالى از اشكال نيست.
امّا بى گمان, از روايت سكونى, نمى توان تنقيح مناط كرد و نگاه كردن به خويشان سببى, مانند مادر زن, زن پدر و… را روا دانست.
پيش از اين بيان شد كه واجب نبودن پوشش, ملازمه اى با روا بودن نگاه به بانوان مَحْرَم ندارد. پس زن در برابر گروه هاى سه گانه سببى, نسبى و رضاعى لازم نيست سروصورت خود را بپوشاند, ولى تنها مرد حق دارد به سر و صورت سه گروه: خواهر, مادر و دختر, نگاه كند و با تنقيح مناط, حكم روا بودن به بانوان مَحْرَم به نسب, جريان مى يابد. ولى خويشاوندان سببى, گرچه پوشيدن سروصورت برايشان واجب نيست, ولى دليلى نداريم كه بر مرد روا باشد به سر و صورت آنان نگاه كند.
تاكنون, روشن شد كه:
الف. چشم دوختن به شرمگاه ديگرى حرام است, حتى بر خويشان نسبى و سببى. جز گاه ضرورت كه از اين قاعده استثناست.
ب. چشم دوختن به سر, صورت, گريبان و مقدارى از پاهاى زن, بر مردان مَحْرَم, جايز است.
ج. چشم دوختن, به همين مقدار بدن, از سوى مَحْرَمانِ سببى, اشكال دارد و دليلى بر روايى آن, وجود ندارد.
د. نگاه به ديگر جاهاى بدن زن, به شرمگاه, از سوى مَحْرَمانِ نسبى و سببى, اشكال دارد و دليلى بر روايى آن وجود ندارد.
اينك و در اين جا, برآنيم يكان يكان دليلهايى را كه مرد را از نگاه به غير از سر, صورت, گريبان, دستها تا مچ و مقدارى از پاهاى زن مَحْرَم باز مى دارد, عرضه بداريم:
1. (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم, ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبير بما يصنعون.)45
به مردان با ايمان بگو: ديده فرو نهند و پاكدامنى پيشه ورزند كه اين, براى آنان پاكيزه تر است; زيرا خداوند, به آنچه مى كنند, آگاه است.
از اين آيه شريفه در مقاله پيشين: سيرى در آيات حجاب, بحث شد و در اين جا برآنيم نكته هايى را يادآور شويم كه در بحث كنونى راهگشايند و در آن جا, يا از آنها بحثى به ميان نيامد, يا به اجمال از كنار آن گذشته شد.
از جمله در اين جا بايد به اين بحث پرداخته شود كه مردان مؤمن از چه چيز بايد ديدگان خود را فرو پوشند؟
1. آيا از نگاه به شرمگاه ها؟ كه البته شمارى بر اين باورند و (يحفظوا فروجهم) را قرينه بر مطلب خود دانسته اند.
به ديگر سخن اين گروه برآنند كه (فروجهم) كه مفعول (يحفظوا) است, بر متعلق (يغضّوا) نيز دلالت مى كند.
2. متعلق (يغضّوا) مى تواند (ما حرّم اللّه) باشد; يعنى مردان مؤمن, نگاه خود را از تمامى حرامهاى الهى فرو پوشند. در اين صورت, بايد حرام الهى از راه ديگر و در جاى ديگر ثابت شود, تا موضوع حكم فروپوشاندن قرار گيرد.
3. متعلق (يغضّوا) مى تواند (ما يثير الشهوة) نيز باشد. آنچه شهوت انگيز است, گرچه پيش از اين حرام بودن آنها با دليل ديگرى ثابت نشده است.
احتمال دارد كه آيه شريفه, همين سومى را در نظر داشته باشد; زيرا:
نخست آن كه: شأن نزول آيه شريفه, نگاه شهوت آلود جوان انصارى به زنى بود كه از كوچه مى گذشت. و در اين نگاه, چنان از خود بى خود شد كه چهره اش با چيز برنده اى, كه در ديوار بود, برخورد كرد و مجروح شد.46
در آن زمان, هنوز حكم حجاب و حكم نگاه نازل نشده بود; بنابراين نگاه جوان نگاه حرام نبوده, بلكه نگاه انگيزاننده شهوت بوده و غافل كننده.
دو ديگر: اگر متعلق (يغضّوا), (ما حرم اللّه), (يا (فرج) باشد, آيه حكم جديدى را بيان نكرده, بلكه تأكيد بر احكام گذشته است. زيرا همان دليلى كه حرام بودن نگاه به چيزى, يا حرام بودن نگاه به شرمگاه را مى گويد, كافى است.
بنابراين, براى اين كه آيه از تأكيد ورزى بر احكام پيشين خارج شود و بيان كننده حكم جديدى باشد, بايد متعلق آن (و ما يثير الشهوة) و… باشد.
حال كه كبراى قياس را از آيه گرفتيم, صغراى آن را مى توانيم بيابيم. هر چه شهوت انگيز باشد, چه جاهايى از بدن بانوان مَحْرَم و چه گونه پوشش آنها و… بايد از آنها چشم پوشاند.
2. (واذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستأذنوا كما استأذن الّذين من قبلهم.)47
چون كودكان شما, به سن بلوغ رسيدند, بايد از شما اجازه بگيرند.
همان گونه آنان كه پيش از اينان بودند, اجازه مى گرفتند.
خداوند در آيه پيش از اين آيه مى فرمايد: نابالغان, لازم نيست اجازه بگيرند, مگر در سه وقت. در غير آن سه وقت, كودكان لازم نيست اجازه بگيرند; زيرا ديدن مادر با لباس خواب, براى آنان شهوت انگيز نيست. ولى وقتى به سن بلوغ رسيدند, بايد درگاه ورود به اتاق مادر, اجازه بگيرند. بنابراين, معلوم مى شود كه ديدن مادر, بر بالغان و نابالغان, يكسان نيست. فرزند نابالغ, مى تواند مادر را در لباس خواب و شهوت انگيز ببيند, ولى فرزند بالغ, چنين اجازه اى ندارد.
روايات بسيارى در ذيل اين آيه شريفه وجود دارد كه به پاره اى از آنها در مرحله پنجم از حكم حجاب, در مقاله سيرى در آيات حجاب, اشاره كرديم.
3. در اصول فقه, اصوليان درباره مقدمه واجب به بحث و بررسى مى پردازند و عنوان مى كنند: آيا مقدمه واجب, واجب است, يا خير؟
سرانجام به اين نتيجه دست مى يابند: اگر براى مقدمه جايگاهى در بين آنچه در شرع واجب است نيابيم, بى گمان در دستگاه عقل, چنين جايگاهى را دارد. اگر در شرع دليلى نيابيم كه مقدمه واجب, واجب است, عقل به آن حكم مى كند. در همان بحث, اصوليان از مقدمه حرام, سخن به ميان آورده و يادآور شده اند: مقدمه حرام, از نظر شرع حرام نيست; زيرا مقدمه حرام, انسان را به حرام نمى رساند و دست آخر, اين مكلف است كه با آهنگ انجام كار, كار حرام را انجام مى دهد يا انجام نمى دهد. ولى مقدمه حرام, از نظر عقل نارواست. و به ديگر بيان عقل انسان را از انجام كارهايى كه زمينه را براى انجام حرام مهيّا مى سازد, باز مى دارد و مقدار حرام بودن هر يك از آن مقدمه ها نيز, بسته به مقدار اثرگذارى است كه در فراهم شدن زمينه گناه دارد.
به هر حال,عقل اجازه نمى دهد مرد و زن مَحْرَم مانند خواهر و برادر, با لباس نامناسب در برابر هم حاضر شوند, خلوت گزينند, در مهمانيها شركت جويند و….
ديدن زينت و زيباييهاى بانوان مَحْرَم, از آن جا كه زمينه گناه را فراهم مى سازد, به دليل عقل, حرام خواهد بود.
4. روح شريعت اسلامى, ناسازگار است با هرگونه حركتى كه به فساد اخلاقى بينجامد, زمينه آلودگى و گناه را فراهم آورد, جامعه و خانواده را به كژراهه بكشاند, به آتش شهوت دامن بزند, شهوتها را برانگيزد و… .
اين مطلب از جاى جاى قرآن مجيد و روايات درخور برداشت است.
خداوند به زنان پيامبر(ص) مى فرمايد:
(فلاتخضعن بالقول فيطمع الّذى فى قلبه مرض.)48
با ناز و كرشمه سخن نگوييد, تا آن كه بيمار دل است, آز بورزد.
به پيامبر(ص) مى فرمايد:
(قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم, ذلك ازكى لهم….)49
به مردان مؤمن بگو: چشمها را [از نگاه هاى ناروا] بپوشند و پاكدامنى ورزند كه اين براى آنان پاكيزه تر است.
به زنان مى فرمايد:
(… ولايضربن بأرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهنّ…)50
… پاهاى خود را [به گونه اى به زمين] نكوبند, تا آنچه از زينت خود نهفته مى دارند, آشكار گردد.
خداوند حضرت مريم(س) را به خاطر پاكدامنى مى ستايد:
(ومريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا.)51
مريم دختر عمران, همان كسى كه دامن خود را پاك نگهداشت و ما هم در آن از روح خود دميديم.
خداوند در آيات بسيار, پاك دامنان را مى ستايد:
(الذين هم لفروجهم حافظون.)52
خداوند, در آيه سى وپنجم سوره احزاب, ده ويژگى از ويژگيهاى مردان و ده ويژگى از ويژگيهاى زنان را بر مى شمرد كه اينها سبب مى شوند در درياى مغفرت خداوند غوطه ور شوند و از پاداش عظيم برخوردار. نهمين از اين ده ويژگى, پاك دامنى است:
(والحافظين فروجهم والحافظات.)
در روايات, از پاكدامنى بسيار سخن به ميان آمده و جايگاه و ارزش والايى به آن داده شده, حتى گاهى براى پاك ماندن دامن شمارى از كسان, از حلال نيز بازداشته مى شوند كه مباد از حلال الهى به حرام بيفتند.
در روايت وارد شده: شخصى به خدمت پيامبر(ص) رسيد و عرض كرد:
(يا رسول اللّه! اُمّى استأذن عليها؟
… أخشى تكشف شعرها بين يدى؟
قال: لا.
قال: ولِمَ؟
قال: اخاف ان ابدت شيئاً من محاسنها و من شعرها او معصمها ان يواقعها.)53
اى رسول خدا, آيا براى ورود به مادرم بايد اجازه بگيرم؟…
از اين بترسم كه موى او در پيش من نمايان شود.
حضرت فرمود: نه.
پرسيد: پس براى چه بايد اجازه بگيرم؟
حضرت فرمود: مى ترسم كه اگر مقدارى از زيباييها و موها و زيورهاى او بر تو نمايان شود, به آميزش با او اقدام كنى.
امام رضا(ع) در پاسخ به پرسشهاى محمد بن سنان مى فرمايد:
(وحرّم النظر الى شعورالنساء المحجوبات بالازواج الى غيرهنّ من النساء لما فيه من تهييج الرجال و مايدعوا التهييج اليه من الفساد والدخول فيما لايحل وكذلك ما اشبه الشعور.)54
چشم دوختن به موهاى زنانِ شوهردار و ديگر زنان را, حرام كرد زيرا ديدن موى زنان شهوت مردان را بر مى انگيزد و انگيخته شدن شهوت, به فساد و به داخل شدن در آنچه كه حلال نيست مى انجامد. نگاه به آنچه بسانِ موست, نيز به همين جهت حرام شده است.
روايات بسيارى داريم كه دستور مى دهند بايد جاى خواب پسر و دختر جدا باشد و زنان خود را از نابالغان بپوشانند و… همه, حكايت از دقت و واقع نگرى شارع دارد و اين نكته را روشن مى كند كه شارع بر آن است زمينه انگيخته شدن شهوت را از بين ببرد كه مباد به فسادهاى خانمان سوز بينجامد.
نكته: وقتى دليل براى حرام بودن نگاه به بانوان مَحْرَم و ديگر بانوان, مصلحت سنجيهاى عقل و حكمتهاى بيان شده در آيات و روايات باشد, نمى توان اندازه و مقدار و حدود آن را بازشناساند و در مثل, گفت: به دستها, تا به آرنج رواست, نگاه شود و… زيرا اين گونه چيزها, بسته به نَفْس فرد, پاى بندى او به احكام, پيرى, جوانى و… دارد و عقل نمى تواند در حوزه نگاه, مرزى بازشناساند.
بنابراين, در اين گونه چيزها, تنها مى توان گفت: بايد مرزهايى كه ممنوع است نگاه ها از آنها فراتر رود, درجه بندى شوند. پاره اى از جاهاى بدن كه فسادانگيزى كم ترى دارند, نگاه به آن جاها, از كراهت كم ترى برخوردار است و نگاه به هر جا كه فسادانگيزى بيش ترى داشته باشد, از كراهت بيش ترى برخوردار خواهد بود. هر چه فسادانگيزيها بيش تر باشد, كراهت بيش تر مى شود, تا به آن جا كه به مرز حرمت مى رسد.
بنابراين با دليل كتاب و سنت و عقل نمى توان, الگو و نمونه ويژه اى از لباس را براى مادران ارائه داد كه در پيش فرزندان از آن استفاده كنند و يا الگوى خاص براى خواهران, براى استفاده در پيش برادران و….
آنچه كه روشن است, بايد سينه, شكم, ران, كمر, پا تا نيمه هاى ساق و دستها تا آرنج, به طور حتم پوشيده باشد و از آرايشهاى غليظ سروصورت خوددارى شود.
ديگر جاهاى بدن, مانند: دستها تا آرنج, پاها تا نيمه ساق, سر و گريبان در پيش فرزندان و برادران لازم نيست پوشانده شود, زيرا پوشاندن آنها حَرَج آور و دشوارى آفرين است و شارع, حكم حَرَجى درشرع قرارنداده است.
البته, همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم, بر مردان مَحْرَمى كه از همين مقدار باز بودن و بى پوششى سر و چهره و دست بانوان مَحْرَم, به حرام مى افتند و دامنشان آلوده مى شود, بايد نگاه خود را فرو خوابانند و از نزديك شدن به كانون خطر دورى گزينند.
به هرحال اگرچه بر بانوان در پيش مردان مَحْرَم مانند فرزندان و برادران, پوشاندن دستها تا آرنج, پاها, تا نيمه ساق, سر و گريبان, چون حَرَجى است, لازم نيست زيرا شارع, حكم حرجى جعل نكرده و نمى كند; امّا اين نكته را بايد يادآور شد كه همين مقدار, در پيش عمو و دايى, حَرَجى نيست, زيرا به طور معمول در يك خانه زندگى نمى كنند و پوشاندن آن مقدار در ديدارهاى زودگذر, دشوارى و حرجى نمى آفريند. همچنين در برابر خويشان سببى كه پوشاندن بيش از اين نيز, حَرَجى در پى ندارد و عقل از آن, باز نمى دارد و براى دستور به پوشش, بازدارنده اى در پيش خود نمى بيند.
نكته: در آيه 30 سوره نور, حكم پوشش بانوان, بيان و سيزده گروه استثنا و برشمرده شد كه بانوان لازم نيست زينتهاى خود را از آنان بپوشانند. ولى در بر شمارى گروه هاى سيزده گانه, از دايى و عمو, نامى برده نشد, با اين كه اينان نيز از مَحْرَمان بشمارند.
گروهى بر اين پندارند: علت بيان نشدن عمو ودايى, اين است كه اين دو, با ديدن زينتهاى دختر برادر, يا دختر خواهر, از خود بازتاب نشان مى دهند و از زيباييهايِ آنان پيش پسران خود, سخن مى گويند.
گروهى ديگر بر اين پندارند: آيه شريفه, يك طرف را بيان كرده و از كنار طرف ديگر گذشته, زيرا با بيان يك طرف, حكم طرف ديگر روشن مى شود. وقتى در گروه هاى استثنا شده: ابناء اخوانهنّ و ابناء اخواتهنّ) وجود دارد و وقتى پسر برادر زن از استثناء ها باشد و جزءِ مَحْرَمان, عكس آن نيز از مَحْرَمان به شمار است. يعنى عمو هم مى تواند دختر برادر را ببيند و چون پسر خواهر زن, از مَحْرَمان است, در نتيجه, دايى هم مى تواند دختر خواهر را ببيند.
ولى از بحث ما روشن شد كه دليل و توجيه بهترى براى ذكر نشدن عمو و دايى وجود دارد و آن اين كه:
عمو و دايى, مانند پدر و برادر نيستند كه با زن در يك خانه و در يك اتاق به سر برند, تا پوشاندن سر و صورت در برابر آنان حَرَجى باشد. دليلى بر استثنا بودن هر مَحْرَم نسبى وجود ندارد, بلكه هر جا ضرورت اقتضا مى كرده و يا به خاطر زندگى در يك مكان, حرج و مشكلى پيش مى آمده, به زنان, نپوشاندن جاهايى از بدن, كه شهوت انگيز نباشند, اجازه داده شده است. حكم, دائر مدار مَحْرَم و غير مَحْرَم نيست. به قرينه دوازدهمين و سيزدهمين گروهى كه در آيه شريفه استثناء شده اند. بردگان و پيران بدون شهوت. اينان, مَحْرَم نيستند, ولى چون در زندگى, به گونه پيوسته و هميشگى در منزل, به خدمت مى پردازند و رفت وآمد بسيار پيش بانوى منزل دارند, پوشش در برابر آنان حَرَجى است, شارع اجازه داده, سر, صورت, دستها و گريبان از آنان پوشيده نشود. از طرفى, چون آنان برده اند و زير دست و تابعان بدون شهوت, مشكلى به وجود نمى آيد.
1. سوره (احزاب), آيه 55.
2. همان, آيه 53.
3. (الدر المنثور), جلال الدين سيوطى, ج215/5.
4. سوره (نور), آيه 31.
5. (فروع كافى), ج520/5, ح5, دارالتعارف, بيروت.
6. (من لايحضره الفقيه), صدوق, ج474/3, ح4659; (وسائل الشيعه), حر عاملى, ج139/14, ح7, داراحياء التراث العربى, بيروت.
7. (تفسير القمى), ج101/2.
8. (فروع كافى), ج520/5, ح1.
9. (الدر المنثور), ج420/5.
10. همان.
11. (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج38/104, ح37; (الدر المنثور), ج57/5.
12. (بحارالانوار), ج38/104, ح38.
13. همان, ح39.
14. (الدر المنثور), ج57/5.
15. (بحارالانوار), ج34/104.
16. (العروة الوثقى), ج803/2, مسأله 2, المكتبة الاسلامية.
17. (شرايع الاسلام), محقق حلى, ج269/2, دارالاضواء, بيروت.
18. (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفى, ج72/29 ـ 73, اسلاميه.
19. (كشف اللثام), فاضل هندى, ج9/2, چاپ سنگى.
20. (قواعد الاحكام), علامه حلّى, ج273/2.
21. (مبانى العروة الوثقى), سيد ابوالقاسم خوئى, ج66/1 ـ 67.
22. (كافى), ج158/3, ح8; (وسائل الشيعه), ج705/2, ح1.
23. (من لايحضره الفقيه), ج155/1, ح430; (وسائل الشيعه), ج705/2, ح2.
24. (وسائل الشيعه), ج707/2, ح7.
25. همان706/, ح5.
26. همان714/, ح2.
27. همان715/, ح7.
28. همان716/, ح12.
29. همان, ح11.
30. (كافى), ج158/3, ح6; (وسائل الشيعه), ج714/2, ح5.
31. (وسائل الشيعه), ج715/2, ح8.
32. (كافى), ج158/3, به نقل از مرآة العقول.
33. (وسائل الشيعه), ج713/2, ح1.
34. همان714/, ح4.
35. همان715/, ح9.
36. همان716/ ـ 717, ح14.
37. همان717/, ح15 ـ 714/20, ح6.
38. همان716/, ح12.
39. همان701/, 710, ح1.
40. همان710/, ح4.
41. همان711/, ح4.
42. (التنقيح الرائع لمختصر الشرايع), جمال الدين بن مقداد, تحقيق سيد عبداللطيف الحسينى الكوه كمرى, ج22/3, كتابخانه مرعشى نجفى.
43. (الايضاح) سعيد حلّى, ج9/3, به نقل از (التنقيح الرائع), ج22/3.
44., (كتاب النكاح), تقريرى از درس سيد محمد حسين فضل اللّه, مقرر شيخ جعفر شافورى93/, دار الملاك, بيروت.
45. سوره (نور), آيه 29.
46. (نورالثقلين), ج588/3, ح92; (كافى), ج520/5, ح5.
47. سوره (نور), آيه 59.
48. سوره (احزاب), آيه 32.
49. سوره (نور), آيه 30.
50. همان, آيه 31.
51. سوره (تحريم), آيه 12.
52. سوره (مومنون), آيه 5; سوره (معارج), آيه 29.
53. (جعفريات), به نقل از (الفقه), سيدمحمد شيرازى, كتاب النكاح, ج161/1.
54. (نورالثقلين), ج622/3, ح234.