چكيده: محتواى اين مقاله از يكسو مىتواند بر احكام مربوط به دختران و پسران، اعم از عبادات و معاملات، مؤثر افتد و از سوى ديگر موضوعى را مطرح مىكند كه از نظر بينالمللى منشا برخى ابهامات در باب نسبت فقه اسلامى و حقوق بشر شده است. نويسنده در اين مقاله با رويكردى فقهى و اصولى در صدد اثبات تكوينى بودن پديده بلوغ است و ادله نفى و اثبات را در اين باب مىكاود.
بلوغ پديده اعجابانگيزى است كه در روند رشد انسانى از اهميت ويژهاى برخوردار است. بلوغ طبق نظريه دانشمندان انتقال از مرحله كودكى به بزرگسالى است. در اين دوره تغييرات فيزيولوژيكى در مغز و غدد داخلى بدن باعث دگرگونى جسمى، روانى و رفتارى چشمگيرى مىشود. در واقع، شخصيت نوجوان در اين مرحله از زندگى است كه ثبات مىيابد و شكل مىگيرد.
بلوغ تنها پديدهاى زيستى نيستبلكه يكى از نشانههاى رشد فكرى و اجتماعى است و در نتيجه نشانه آمادگى پذيرش مسئوليت در زندگى فردى و اجتماعى به شمار مىرود. بلوغ در اديان الهى نيز اهميت ويژهاى دارد; زيرا بلوغ از شرايط تكليف است و مكلف از نظر اديان الهى، خاصه اسلام، كسى است كه حقوق و وظايف و تكاليفى دارد كه موجب پذيرش مسئوليتهاى متفاوت مىشود. مسئوليتهايى كه فرد را موظف به انجام اعمالى مىكند. دايره شمول اين اعمال تمام شئون زندگى فرد را دربرمىگيرد: اعمالى چون نماز، روزه، حج و... كه در زمره اعمال عبادى هستند. شركت، حواله، اجاره، عقود و ايقاعات، ازدواج و طلاق و... كه در معاملات گنجانده مىشوند و قضاوت، شهادت، اجراى حدود و قصاص كه در حقوق مطرح مىشوند.
بلوغ از جمله مسائل اختلافى بين علماى شيعه و اهل سنت است. مشهور بين علماى شيعه آن است كه پسران در 15 سالگى و دختران در9 سالگى بالغ مىشوند. اين نظر موجب بروز پارهاى اختلافات و اعتراضات در ميان اقشار مختلف شده است. از طرفى، باعث ايجاد نكات مبهم و سؤالات زيادى براى مكلفين، بويژه دختران در شرف بلوغ و والدين آنها شده است. از طرف ديگر، باعثبروز زمزمههاى مغرضانه كسانى كه خارج از مجموعه دين و در ساير ملل و اديان هستند شده است كه در دين اسلام حقوق، بويژه حقوق دختران، رعايت نمىشود. گاهى در بعضى محافل و مجلات و مقالات، مطالبى با هدف بهرهبرداى سياسى و تخريبى در بين مردم منتشر مىشود كه بعضا به دليل جهل به احكام قرآن و روايات و احاديث و يا تجاهل نسبتبه آنهاست.
طرح و مشاهده اين مسائل و مشكلات انگيزه نگارش يك مقاله جدى در مورد اين موضوع مهم را قوت مىبخشد. البته در سالهاى اخير اين موضوع نظر اينجانب و بعضى از صاحبنظران را به خود مشغول داشته و بحثهايى در قالب مقاله و رساله ارائه شده است و برخى نيز به رد نظريات جديد و تاكيد بر نظر پيشينيان پرداختهاند. در مجموع با اينكه بررسيهاى مثبتى در جهت روشننمودن نكات مبهم مساله بلوغ انجام شده است; اما متاسفانه اين بررسيها از عمق كافى برخوردار نيست. در حالى كه سزاوار استبحثبلوغ در طليعه مباحث فقهى قرار گيرد و اين دگرگونى عظيم روحى و جسمى و مسئوليتآفرين به طور جدى و مستقل بحثشود، با مراجعه به كتب فقهى و روايى ديده مىشود كه بجز چند كتابروايى مثل وسائلالشيعه و جواهرالكلام و جامع احاديث الشيعه و برخى از كتب فقهى كه به طور مستقل بحثبلوغ را مطرح كردهاند; فقهاى ديگر در كتابهاى خود فقط در فصولى مثل كتاب الحجر و مباحثى مثل نكاح، حيض، حدود، روزه و... به طور پراكنده به اين مساله مهم اشاره كردهاند.
در مقاله حاضر برآنيم تا به پرسشهاى زير پاسخ دهيم:
1- آيا قرآن كريم اشاره صريح و روشنى به سن بلوغ دارد يا خير؟
2- آيا سن به تنهايى مىتواند بيانگر بلوغ باشد؟
3- آيا همه فقها در مورد سن بلوغ اتفاق نظر دارند؟
4- آيا علائم متعدد بلوغ كه در روايات و احاديثبه آنها اشاره شده است در همه دختران در سن9 سالگى ظهور مىكند يا خير؟
در ادامه، ضمن پاسخ به پرسشهاى فوق، به پرسشهاى ديگرى كه در اين خصوص مطرح است نيز پاسخ خواهيم داد.
قبل از هر چيز بايد مشخص شود كه آيا بلوغ يك امر تعبدى و قراردادى استيا يك امر تكوينى؟ به تعبير ديگر، آيا بلوغ عبارت از اين است كه انسان به حدى از رشد جسمى و جنسى برسد كه در آن صورت موضوعى براى احكام شرعيه - حدود و تعزيرات، واجبات و محرمات - قرار گيرد يا اينكه بلوغ منوط به قرارداد و اعتبار قانونگذار و شارع مقدس است كه در وقت و زمان خاصى انسانها را بالغ معرفى مىكند؟
از مجموع روايات و آيات در اين زمينه استفاده مىشود كه نظر قانونگذار اسلام به بلوغ جنسى و جسمى است و بلوغ را يك امر تكوينى و طبيعى معرفى كرده است. بر فرض، اگر بخواهيم بلوغ را تعبدى بدانيم، ابتدا بايد ببينيم خود قانونگذار در مورد آن چه گفته است تا اينكه به همان مقدار تعبد كنيم نه بيشتر از آن.
بجاست كه قبل از مراجعه به آيات و احاديثبه نظر علما و كارشناسان فن در اين باره رجوع كنيم و نظريات كارشناسى و تخصصى آنان را به دست آوريم و سپس به بررسى مباحث فقهى بپردازيم.
دانشمندان و متخصصان فيزيولوژى بر اين عقيدهاند كه چنانچه انسان به حد خاصى از رشد جسمى و جنسى رسيد، دگرگونيهاى مختلفى در بدن او رخ مىدهد. البته رشد جسمى و جنسى انسان ارتباطى به كمال عقلى او ندارد; چون ديوانه و سفيه هم رشد جسمى و جنسى دارند. بنابراين لازمه رشد جسمى، رشد عقلى نيست. رشد جسمى و جنسى عبارت است از دگرگونيها و تغييراتى كه در بدن رخ مىدهد و دانشمندان فيزيولوژى از آن به بلوغ جسمى و جنسى تعبير مىكنند. فقهاى شيعه نيز همچون صاحب جواهر، قدسسره، در مقام تبيين بلوغ، بلوغ را به معناى رشد جسمى و جنسى در نظر مىگيرند و به عبارتى اعتقاد دارند كه بلوغ، يك امر تكوينى و واقعى است كه در بدن انسان رخ مىدهد. بلوغ، يك امر تعبدى نيست كه قانونگذار اسلام مسلمانها را متعبد كرده باشد بر اينكه هرگاه سن شما به فلان حد رسيد، بالغ مىشويد.
علماى فيزيولوژى سردسير بودن و گرمسير بودن آب و هواى منطقهاى را كه انسان در آن زندگى مىكند در زودرس و يا ديررس بودن بلوغ مؤثر مىدانند; در منطقه گرمسير، رشد جسمى و جنسى سريعتر صورت مىپذيرد; به خلاف مناطق سردسير كه بلوغ در آن مناطق دير صورت مىگيرد. عامل ديگر در زودرس يا ديررس بودن بلوغ تغذيه است. اگر تغذيه مناسب نباشد، بلوغ ديررس مىشود و اگر تغذيه مناسب باشد، سبب زودرسى رشد جنسى مىگردد. اختلال بينايى و صداهاى ناهنجار و غيرمانوس نيز موجب مىشود كه دگرگونى در بدن، زودتر از وقت طبيعى خودش صورت گيرد. چشم بر اثر ديدن بعضى مناظر، و گوش بر اثر شنيدن بعضى از صداها، سبب زودرسى بلوغ مىگردد. مساله ژنتيك (قانون وراثت) نيز تاثير دارد; يعنى زودرسى و ديررسى بلوغ در پدرها و مادرها، در بلوغ فرزندان اثر مىگذارد.
ملاحظه مىكنيم كه عواملى از قبيل تغذيه، وراثت، آب و هوا، عوامل محيطى مثل صدا و بينايى و نابينايى در بلوغ تاثير مىگذارد. به همين جهت است كه بلوغ دختران و پسران در سنهاى مختلف گزارش شده است. بنابه اوضاع و شرايط دختران گاه در9 سالگى، گاه در 10 سالگى و حتى گاه در16 سالگى بالغ مىشوند. اگر عوامل خارجى را در نظر نگيريم، بلوغ دختر بين13 تا 14 سالگى رخ مىدهد. تاثير اين عوامل طبيعى در نوسان بلوغ، خود نشانگر اين حقيقت است كه بلوغ يك امر تكوينى است نه قراردادى و تعبدى.
تكوينى بودن سن بلوغ در پسرها نيز محرز است. كارشناسان فن، يعنى دانشمندان فيزيولوژى، معتقدند وقتى رشد جسمى به آن حدى رسيد كه فرد قدرت توليد مثل پيدا كرد آن وقتبالغ شده است. نشانه بلوغ در پسرها احتلام و در دخترها حيض است. احتلام و حيض اعتبارى و قراردادى نيست تا آن را امرى تعبدى و قراردادى بدانيم.
قرآن كريم آياتى دارد كه مساله بلوغ در آنها به روشنترين وجه بيان مىشود. مطابق اين آيات مساله بلوغ بهطور قطع و يقين تكوينى و طبيعى است و با توجه به آنها نمىتوان سن را ملاك بلوغ قرارداد. آياتى كه بيانگر تكوينىبودن سن هستند عبارتند از:
آيه6 سوره نساء:و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم.
«و يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند [در اين موقع] اگر در آنان رشد يافتيد، اموالشان را به آنان بدهيد».
در اين آيه مطالب زيادى وجود دارد; ولى ما آن قسمتهايى از آيه را توضيح مىدهيم كه به مساله بلوغ مربوط است.
«وابتلوا اليتامى» ابتلاء به معناى اختبار و امتحان است و يتامى جمع يتيم و يتم مىباشد. بعضى گمان مىكنند يتيم كسى است كه پدر خود را از دست داده باشد. البته اين هم صحيح است; ولى جامع نيست. در اينجا، يتيم به معنى محجور است; يعنى ممنوع از تصرف. چون در روايت هم يتم به معناى ممنوع از تصرف وارد شده است: «الجاريه اذا حاضت، ذهب عنها اليتم».
يتيم، صفت مشبهه و بر وزن فعيل است. در عرب به كسى كه صغير يا محجور از تصرف، يعنى فاقد استقلال در تصرف باشد، مىگويند هذا يتيم; يعنى به آن حد از رشد جسمى و فكرى كه بتواند استقلال در تصرف داشته و معاملات مالى را خودش انجام دهد نرسيده است. بنابراين، ترجمه آيه شريفه «وابتلوا اليتامى» چنين مىشود: كسانى را كه محجور و ممنوع از تصرف در اموال باشند، آزمايش و امتحان كنيد. البته خيلى واضح است كه اين آزمايش و اختبار، قبل از زمان بلوغ صورت مىگيرد، چون در آيه شريفه، كلمه «حتى» براى غايت است كه در فارسى به معناى «تا» مىباشد. افرادى را كه در تصرفات مالى خود استقلال ندارند و ممنوع از تصرف مىباشند امتحان كنيد «تا» اينكه بالغ شوند. «حتى اذا بلغوا النكاح» يعنى تا اينكه به حد نكاح برسند.
«بلغ» در لغتبه معناى رسيدن است. مثلا مىگويند: «بلغ فلان الى رتبة الاجتهاد» يعنى فلانى به حد اجتهاد رسيد. «بلغوا النكاح» يعنى به حدى از رشد جسمى و جنسى برسد كه بتواند نكاح كند و قدرت توليدمثل و بارورى داشته باشد. بلوغ النكاح، عام است و به طور كلى حالت طبيعت انسان را بيان مىكند كه اگر به حدى از رشد جسمى و جنسى رسيد كه توانست نكاح كند; يعنى در پسر به حد توليدمثل و در دختر به حد بارورى رسيد، آن وقتبلوغ حاصل شده است.
«آنس» به معناى دريافتن است. حضرت موسى(ع) در جريان دريافت پيام الهى در كوه طور مىگويد: «انست نارا» (طه: 10) يعنى دريافتم. البته به حسب ظاهر دريافت او غير از دريافت ماست. به هر حال، اگر يتيم و ممنوعالتصرف از اموال را آزمايش كرديد و به رشد معاملى، جنسى و حقوقى در او رسيديد و دريافتيد كه مصلحت و منفعتخود را تشخيص مىدهد، بر شما واجب است كه اموالش را به او برگردانيد.
بلوغ نكاح، نهايت و غايت ولايت استبعد از بلوغ نكاح، بر ولى حرام است كه اموال شخصى را نگه دارد. از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه اگر تا يك ساعت پيش اموال يتيم تلف مىشد ولى يدش امانى و ضامن نبود; ولى از اين لحظه (بلوغ النكاح) در صورتى كه قيم و ولى دربرگرداندن اموال كوتاهى كند و مال تلف گردد، يد او عدوانى محسوب مىشود و ضامن است و قاعده «و على اليد ما اخذت حتى تؤديه» جارى مىشود.
از اين آيه استفاده مىشود كه بلوغى را كه خداوند در «بلغوا النكاح» بيان كرده است، تعبدى نيست; چون بلوغ النكاح، يعنى توان آميزش و توليدمثل و بارورى داشتن، و اين حالتبراى پسر و دختر يك امر تكوينى است; يعنى طبيعت انسان (چه پسر و چه دختر) اگر به اين حد از رشد جسمى و جنسى برسد، توان توليدمثل و بارورى دارد.
البته بلوغ النكاح را در دختر و پسر، از طريق ابتلا و آزمايش مىتوان تشخيص داد چون توان هركدام از آنها در توليدمثل و بارورى مختلف است. به اصطلاح علمى، توان مرد به اسپرم و توان زن به تخمگذارى (اوول) است. يعنى از طريق احتلام پسر و عادت ماهانه دختر مشخص مىشود كه آنها به حد تكليف و بلوغ رسيدهاند.
آيه 58 سوره نور:يا ايها الذين امنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عورات لكم ليس عليكم و لاعليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبين الله لكم الايات والله عليم حكيم.
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيدهاند، در سه وقت از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى خود را بيرون مىآوريد و بعد از نماز عشا. اين سه قتخصوصى براى شماست. اما بعد از اين سه وقت، گناهى بر شما و بر آنها نيست و برگرد يكديگر طواف كنيد. اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مىكند و خداوند عالم و حكيم است».
از اطفال كسانى كه به حد احتلام نرسيدهاند، و مصداق «لم يبلغوا الحلم» هستند، در ارتباط با ورود به اتاق استراحت پدر و مادر حكمى دارند و كسانى كه به حد احتلام رسيدهاند و به تعبير شيرين قرآن «بلغ الاطفال منكم الحلم» هستند، حكمى ديگر دارند. خداوند براى سالمسازى جامعه و ايجاد مدينه فاضله و همينطور براى سلامتى خانواده، يك حكم تربيتى و اخلاقى را در اين آيه شريفه ذكر فرموده است، و در عين حال، مساله بلوغ را كه از شرايط عامه تكليف است، در اين آيات بيان نموده است.
در آيه شريفه به مؤمنين دستور مىدهد كه به بردگان و كودكان ياد بدهند در سه وقت هنگام ورود اجازه بگيرند:
الف) قبل از نماز فجر;
ب) نيمروز و هنگام ظهر;
البته به نظر مىرسد منظور بعد از نماز عصر، كه وقت استراحت است، باشد نه بعد از نماز ظهر.
ج) بعد از نماز عشاء.
اين دستور قرآن كريم واقعا از مسائل عالى تربيتى است كه در سالمسازى جامعه دخالت تمام دارد و به حق بايد گفت كه خانواده، محل رشد تمام صفات فاضله، يعنى محل تحقق اخلاق فاضله است. همينطور كه مىتواند منشا فسادهاى اخلاقى هم باشد. به اين دليل است كه خداوند به مؤمنين دستور مىدهد كه افراد نابالغ را تحت كنترل داشته باشند تا گرفتار ناهنجاريهاى اخلاقى نشوند.
آيه59 سوره نور:و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكم اياته و الله عليم حكيم.
«و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند، بايد اجازه بگيرند; همان گونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند، اجازه مىگرفتند. اين چنين خداوند آياتش را براى شما تبيين مىكند و خداوند عالم و حكيم است».
موضوع در اين آيه شريفه، اطفالى هستند كه به حد بلوغ الحلم رسيدهاند كه در هنگام ورود به اتاق استراحت پدر و مادر، بايد اذن بگيرند. به عبارت ديگر، هنگامى كه اطفال به حد احتلام رسيده باشند، بايد هنگام وارد شدن اجازه بگيرند. احتلام، يك حد از رشد جسمى و جنسى است و ارتباطى با مساله سن ندارد. خداوند، بلوغ را به عنوان امرى تكوينى و حقيقى معرفى مىكند. هيچ آيهاى از قرآن نداريم كه خداوند بلوغ را در ارتباط با سن و سال مطرح كرده باشد.
هنگامى كه طفل به اين حد از رشد جسمى و جنسى رسيد، كه از آن در قرآن كريم تعبير به حلم مىشود، واجب است كه همچون افراد ديگر كه به حد بلوغ رسيدهاند، هنگام دخول اذن بگيرد.
واژه حلم و احتلام هم در قرآن آمده و هم در سنت. معناى اين واژه در قرآن و سنت و عرف عقلا واحد است; چرا كه واژه حلم و احتلام، حقيقتشرعيه ندارد; بلكه حقيقت عقلايى دارد و شارع مقدس نيز در هر جا كه اين واژه را به كار برده به معناى عقلايى آن توجه داشته است و آن را از معناى حقيقى و لغوى خودش خارج ننموده است.
حلم كه جمع آن احلام است، در واقع به معناى خواب ديدن مىباشد; زيرا جوانان مقارن بلوغ خوابهايى مىبينند كه سبب احتلام آنها مىشود.
اين واژه كنايه از بلوغ و يكى از تعبيرات زيباى كنايى قرآن كريم مىباشد; يعنى ذكر لازم و اراده ملزوم كرده است.
خداوند در اين آيه، مبناى بلوغ را يك امر طبيعى و تكوينى يعنى حلم قرار داده است. حلم عبارت از رسيدن به آن حد از رشد جنسى و جسمى است كه توان توليد مثل را داشته باشد. در اينجا ديگر، سن و جنس مطرح نيست و كارى به طول عمر ندارد كه در چند سالگى به بلوغ مىرسد و همينطور كارى به جنس انسان هم ندارد كه دختر استيا پسر. به طور كلى، مطابق قرآن كريم به حلم و بلوغ رسيدن مطرح است نه جنس اطفال و دختر يا پسر بودن آنها.
در پسر حلم همزمان با خروج اسپرم هست; ولى در دختر اين امر چگونه تحقق پيدا مىكند؟ به عبارتى ديگر، از كجا بفهميم كه دختر نيز به حد حلم رسيده است؟ حلم و احتلام در دختر از كجا و به چه طريق تشخيص داده مىشود؟
براى فهم مطلب، بايد به عرف عقلا رجوع كرد. اگر در عرف به زنى بگويند: «هذه المرئة احتلمت اى بلغته الحلم» يعنى اين زن، به حدى رسيده است كه توان توليد مثل دارد. نشانه اين توان در زن تخمگذارى است كه با عادت ماهانه و حيض شدن ملازم است. البته اين يك بحث كارشناسى و تخصصى است. اگر در حال حاضر، از دانشمندان فيزيولوژى، كه كارشناسان اين مساله هستند، بپرسيد: بلوغ و احتلام در دختر چگونه است؟ پاسخ مىدهند: وقتى كه دختر تخمگذارى كند به سن بلوغ رسيده است. اين زمان مقارن استبا عادت ماهانه او كه امارهاى قطعى استبر اينكه اين دختر به سن بلوغ رسيده است.
ائمه اطهار كه قرآنهاى ناطق هستند و سخنانشان تبيين و توضيح آيات قرآن مىباشد، درباره مساله بلوغ، احاديث زيادى را به مناسبتهاى مختلف بيان كردهاند. پارهاى از آن احاديث، كه مطلوب ما (تكوينى بودن بلوغ) را ثابت مىكند، ذكر مىكنيم.
«1»عن اسحاق بن عمار، قال: سالت اباالحسن(ع) عن ابن عشر سنين يحج، قال(ع): عليه حجةالاسلام، اذا احتلم و كذلك الجارية عليها الحج، اذا طمثت. (1)
«اسحاق بن عمار از حضرت رضا(ع) در مورد پسرى كه ده سال دارد سؤال مىكند كه: آيا مىتواند حجبه جا آورد؟ حضرت در جواب مىفرمايد: در صورتى كه محتلم شود، حجبر او واجب مىگردد. دختر نيز هنگامى كه حيض بيند، جبر او واجب است».
حقيقتسؤال اين است كه حجةالاسلام كه يكى از شرايط آن بلوغ مىباشد چه زمانى بر پسر و دختر واجب مىگردد؟ حضرت در پاسخ انگشت روى يك امر تكوينى مىگذارد: در پسر ملاك را احتلام و در دختر حيض معرفى مىكند و اصلا سخنى از سن به ميان نمىآورد.
«2»عن شهاب، عن ابى عبدالله، قال: سالته عن ابن عشر سنين يحج، قال(ع): عليه حجةالاسلام، اذا احتلم و كذلك الجارية، عليها الحج، اذا طمثت. ()
«شهاب از امام صادق(ع) سؤال مىكند پسرى كه ده ساله است آيا مىتواند حجبه جا آورد؟ امام مىفرمايد: پسر هنگامى كه محتلم گردد و دختر زمانى كه حيض ببيند مىتوانند حجةالاسلام را به جا آورند».
«3»عن ابى عبدالله(ع) قال: ان اولاد المسلمين موسومون عندالله شافع و مشفع. فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة، كتبت لهم الحسنات; فاذا بلغوا الحلم، كتبت عليهم السيئات. (3)
«امام صادق(ع) مىفرمايد: فرزندان مسلمانان نزد خداوند داراى علامت هستند كه هم شفاعت مىكنند و هم شفاعت مىشوند; زمانى كه به سن 12 سالگى برسند، حسنات بر آنها نوشته مىشود و زمانى كه به مرتبه حلم برسند، گناهان بر آنها ثبت مىگردد».
اين روايت از روايات جالب تربيتى است كه در آن مساله بلوغ نيز مطرح شده است. پسرها زمانى كه دوازده ساله باشند، اعمال نيك و مستحباتى را كه به جا مىآورند، در نامه اعمال آنها ثبت مىشود; اما گناهان آنان از زمان حلم ثبت مىگردد. در واقع، فعل حرام در زمان بلوغ و تكليف عقاب و كيفر دارد.
امام(ع) مىفرمايد: «اذا بلغوا الحلم، كتبت عليهم السيئات». زمانى كه به مرتبه حلم برسند، در صورت ارتكاب جرم، مستحق كيفر خواهند بود. امام(ع) بلوغ را به معناى حلم گرفته و جنس مذكر و مؤنثبودن را مشخص نكرده است، بلكه به طور كلى طبيعت انسان را - زمانى كه به حد حلم رسيد - معرفى كرده است.
«4»عن حمران، قال: سالت ابا جعفر(ع) قلت له: متى يجب على الغلام ان يوخذ بالحدود التامة و يقام عليه و يؤخذ بها؟ قال: اذا خرج عنه اليتم و ادرك. قلت: فلذلك حد يعرف به؟ فقال: اذا احتلم، او بلغ خمس عشرة سنة، او اشعر او انبت قبل ذلك، اقيمت عليه الحدود التامة و اخذ بها و اخذت له قلت: فالجارية متى تجب عليها الحدود التامة و توخذ بها و يوخذ لها؟ قال: ان الجارية ليست مثل الغلام، ان الجارية اذا تزوجت و دخل بها، و لها تسع سنين، ذهب عنها اليتم و دفع اليها مالها و جاز امرها فى الشراء و البيع، واقيمت عليها الحدود التامة و اخذ لها و بها. (4)
«حمران مىگويد: از امام باقر(ع) سؤال كردم كه چه زمانى حد تام بر پسر اقامه مىشود؟ فرمود: زمانى كه از يتم (محجوريت) خارج گشته و ادراك كند. گفتم: آيا براى آن نشانهاى هست؟ فرمود: زمانى كه احتلام شود، يا به 15 سالگى برسد و يا قبل از آن انبات شعر صورت گيرد، حد تمام به نفع و ضرر او اقامه مىشود. گفتم: چه زمانى حد تام به ضرر و نفع دختر اقامه مىشود؟ فرمود: دختر همانند پسر نيست; دختر زمانى كه ازدواج كند و مدخول بها واقع شود و داراى نه سال باشد، يتم (محجوريت) از او برداشته مىشود و اموالش به او بازگردانده مىشود و در خريد و فروش امر او نافذ است و حد تام به نفع و ضرر او اقامه مىگردد».
در اين حديثشريف، راوى از امام باقر(ع) زمان وجوب تكليف و اقامه حد بر پسر و دختر را سؤال مىكند. امام(ع) در جواب به چند مساله اشاره مىكنند; هم مساله تكوينى بودن بلوغ (احتلام و حيض يا تزويج) و هم مساله سن مطرح مىشود.
همه فقهاى ما اين روايت را ديدهاند; ولى بدون توجه به مساله احتلام و حيض و تزويج، مساله سن را ملاك تكليف و اقامه حدود قرار دادهاند و احكام را روى9 سال در دختر و 15 سال در پسر بردهاند. در حالى كه سن نمىتواند ملاك تكليف و اجراى حد قرار گيرد، چون در حديث دارد كه «ان الجارية اذا تزوجت و دخل بها و لها تسع سنين» بايد ديد كه مقصود از «تزوجت» چيست؟
مقصود از «تزوجت و لها تسع سنين»، اين است كه دختر ازدواج كرده و قابليت آميزش داشته باشد. فقط صرف تزويج مهم نيست، بلكه قابليت آميزش مهم است. «و لها تسع سنين» در تكليف و بلوغ، موضوعيت ندارد; بلكه مىخواهد اقل مراتب قابليتبراى تزويج را بيان كند آنچه در فقرات حديثشريف عمده هست «اذا تزوجت و دخل بها» مىباشد.
البته امكان دارد كه دختر در9 سالگى هم قابليت تزويج و آميزش داشته باشد. به اجماع همه فقها دخول به غير بالغ جايز نيست; بلكه بايد دختر به يك حد از رشد جسمى و جنسى رسيده باشد كه از آن تعبير به بلوغ مىكنيم. اين روايت مىخواهد بگويد كه امكان دارد در9 سالگى هم اين قابليت تزويج و آميزش پيدا شود، نه اينكه ملاك9 سال باشد.
«5»ان رسول الله(ص) دخل بعائشه و هى بنت عشر سنين و ليس يدخل بالجارية حتى تكون امرءة. (5)
«رسول خدا(ص) با عايشه كه در سن ده سالگى بود، ازدواج كرد و دختر مورد آميزش قرار نمىگيرد، مگر زمانى كه به حد زنى رسيده باشد».
اينكه در ذيل حديث مىفرمايد: «ليس يدخل فى الجاريه، حتى تكون امراة» بسيار حائز اهميت است. چون مىگويد، بايد زن باشد. زن بودن يعنى چه؟ يعنى اينكه قابليت زناشويى داشته باشد. وقتى زن قابليت آميزش داشت، در آن صورت جايز است كه مدخول بها واقع شود و آميزش و قابليت زناشويى يك امر تكوينى است; يعنى بايد به حد خاصى از رشد جسمى و جنسى رسيده باشد. عايشه هم در سن ده سالگى به آن حد از رشد جنسى و جسمى رسيده بود كه قابليت تزويجبا رسول گرامى اسلام را پيدا كرد.
«6»عن ابى ظبيان، قال: اتى عمر بامراة مجنونة، قد زنت; فامر برجمها. فقال على(ع): اما علمت ان القلم يرفع عن الثلاثه: عن الصبى حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ. (6)
«ابوظبيان مىگويد: زن ديوانهاى را نزد عمر آوردند كه زنا كرده بود. عمر دستور داد تا سنگسارش كنند. على(ع) به عمر گفت: آيا نمىدانى كه قلم تكليف از سه گروه برداشته شده است: از كودك تا اينكه احتلام شود و از ديوانه تا اينكه به هوش آيد و از شخصى كه در خواب است، تا اينكه بيدار گردد؟»اين حديثبه دو طريق عامه و خاصه نقل شده است و مىتوانيم بگوييم كه تواتر لفظى دارد. آنچه در اين حديث مورد نظر ما مىباشد، فقره «عن الصبى حتى يحتلم» است و در اينجا قطعا صبى و صبيه مراد است; چرا كه امام(ع) حكم طبيعت انسان را اعم از دختر و پسر بيان مىكند.
احتلام، كه در حديث ملاك تكليف قرار داده شده، اختصاص به پسران ندارد. از اين روايت نيز استفاده مىكنيم كه ملاك بلوغ در دختر و پسر سن نيست.
«7»عن عمار الساباطى، عن ابى عبدالله(ع) قال: سالته عن الغلام، متى تجب عليه الصلاة؟ قال: اذا اتى عليه ثلاث عشرة سنة، فان احتلم قبل ذلك، فقد وجبت عليه الصلاة و جرى عليه القلم و الجارية مثل ذلك ان اتى لها ثلاث عشرة سنة او حاضت قبل ذلك، فقد وجبت عليها الصلاة و جرى عليها القلم. (7)
«عمار ساباطى مىگويد: از امام صادق(ع) سؤال كردم كه چه هنگام بر پسر نماز واجب است؟ فرمود: زمانى كه13 ساله شود و اگر قبل از سيزده سالگى احتلام شود نماز بر او واجب و قلم تكليف بر او جارى مىگردد. دختر نيز همانند پسر است; اگر سيزده سال بر دختر بگذرد يا قبل از13 سالگى حيض شود، نماز بر او واجب و قلم تكليف بر او جارى مىگردد».
از اينكه امام(ع)13 سالگى را بيان كرده است، استفاده مىكنيم كه در پسر احتلام با اين سن، غالبا ملازمه عادى دارد و اينكه مىفرمايد اگر قبل از سيزده سالگى احتلام شود، موضوع تكليف قرار مىگيرد، استنباط مىكنيم كه سن ملاك نيست. آنچه در اينجا ملاك واقع شده و جاى توجه و تامل دارد اين است كه احتلام را كه يك امر تكوينى و طبيعى است مطرح نموده است.
در دختر هم ملاك بلوغ، همانند پسر يك امر تكوينى قرار داده شده است. از اينكه امام(ع) مىفرمايد: اگر قبل از سيزده سالگى حيض شود موضوع تكليف واقع مىشود و قلم تكليف بر او جارى مىگردد، استنباط مىشود كه در دختر، ملاك همان «اذا حاضت» و زمانى كه حيض گردد است و سن هيچ موضوعيتى ندارد.
«8»صدوق، عليه الرحمه، در كتاب من لايحضره الفقيه نقل مىكند:
على الصبى اذا احتلم الصيام و على المرئة اذا حاضت الصيام. (8)
«زمانى كه پسر محتلم شود، روزه بر او واجب مىگردد و زن زمانى كه حيض شود، بايد روزه گيرد».
از اينكه در حديثشريف، حيض عدل احتلام قرار داده شده است، با دقت و تحقيق در مورد استعمال اين كلمه، مىتوان استنباط كرد كه احتلام و حيض معناى واحدى دارند و هر دو بيانگر حالت طبيعى و تكوينى هستند كه در بدن انسان بروز مىكند. اينكه در حديثشريف، حيض و احتلام را با هم آورده است، خواسته مصاديق را بيان كند.
«9»صدوق، عليه الرحمه، نقل مىكند:
فى وصية النبى لعلى(ع) قال: يا على لارضاع بعد فطام ولا يتم بعد احتلام. (9)
«اى على! بعد از اينكه طفل از شير گرفته شود، رضاع تحقق پيدا نمىكند و بعد از احتلام، يتمى (محجوريت) نخواهد بود».
يتم در اينجا به معناى بىپدر نيست; بلكه منظور از يتم، آن كسى است كه به حدى از رشد جسمى و جنسى نرسيده است كه قابليت تصرف در اموال را داشته باشد. يتم يعنى كسى كه از معامله كردن و تصرف در اموال، ممنوع و محجور باشد. در اينجا مخاطب، طبيعت انسان است و اختصاص به مذكر ندارد.
انسانى كه احتلام شد، ديگر يتم ندارد; يعنى محجوريت از معامله كردن و تصرف در اموال از او برداشته مىشود; اعم از اينكه پسر باشد يا دختر. مصداق اين امر در دختر، با حيض شدن و در پسر، با خروج منى مىباشد.
«10»عن عبدالله بن سنان، عن ابى عبدالله(ع) قال: اذا بلغ الغلام ثلاث عشرة سنة، كتبت له الحسنه و كتبت عليه السيئة و عوقب، و اذا بلغت الجاريه تسع سنين، فكذلك و ذلك انها تحيض لتسع سنين. (10)
«امام صادق(ع) مىفرمايد: هنگامى كه پسر به سن13 سالگى برسد، حسنات و سيئات بر او نوشته مىشود و كيفر نيز مىبيند و دختر نيز هنگامى كه به سن9 سالگى برسد، حسنات و سيئات بر او نوشته مىشود و اين بدين دليل است كه دختر در سن9 سالگى حيض مىشود».
اين روايت موثقه است و راويانش توثيق شدهاند. امام(ع) علت مكلف بودن دختر را در9 سالگى بيان مىكند چون دختر در آن سن حيض مىشود. ولى اگر حيض نشود، موضوع تكليف قرار نمىگيرد. ملاك عمده، حيض شدن است، سن نمىتواند ملاك قرار گيرد. با توجه به اين حديث، مىتوانيم بگوييم: رواياتى كه9 سال را سن تكليف معرفى مىكنند، همه ناظر بر اين هستند كه در آن سن، امكان حيض شدن هست. ملاك اصلى بلوغ، حيض و عادت ماهانه شدن است. حالا اين با9، 10، 11 و 12 سالگى قابل جمع است.
اين روايت، بيانگر اين حقيقت است كه دختر قابليت دارد در سن9 سالگى هم عادت شود، نه اينكه ملاك9 سال باشد. همه فقها كه فتوى دادهاند بلوغ در9 سالگى است، اين حديث را ديدهاند كه مىفرمايد: «اذا بلغت الجارية تسع سنين فكذلك»; ولى متاسفانه به تتمه روايت، كه خيلى مهم است و مفسر همه رواياتى است كه بلوغ را به سن معرفى مىكند، توجه نكردهاند. تتمه روايت علت را بيان مىكند; يعنى به چه علت دختر در سن9 سالگى بايد واجبات را انجام دهد و موضوع تكليف قرار گيرد؟ علتش اين است كه در آن سن، قابليتحيض و عادت ماهانه شدن را پيدا كرده است. روايتهاى ديگرى هم كه بلوغ را در سنين مختلف بيان كردهاند، بازگشتشان به اين حديثشريف است; يعنى در آن سنهاى مختلف، قابليت عادت ماهانه شدن را دارد.
به بيان ديگر، چون اعتقاد داريم بلوغ يك امر تكوينى است، اماره آن نيز بايد امر تكوينى باشد. يك امر قراردادى مثل سن و عمر، نمىتواند اماره بلوغ قرار گيرد; بلكه در هر جا كه سن ملاك بلوغ ذكر شده است، امكان دارد بگوييم كه در مناطق مختلف، بين رسيدن به حد احتلام و حيض، با سن ذكر شده در روايات ملازمه عادى وجود دارد. به اين جهت امكان دارد كه پسر در سن 12 يا13 سالگى محتلم شود و دختر در سن9 سالگى حيض بيند. طبق قاعده حيض كه در قواعد فقه بحث مىشود، از9 سالگى تا 50 و 60 سالگى، امكان حيض شدن هست. از اين جهت قبول دارم كه در سن9 سالگى هم امكان حيض و بلوغ وجود دارد و روايات9 سال مبين اين معنا است كه امكان دارد بلوغ از9 سالگى شروع شود; اما اين امر ملاك و معيار بلوغ نيست; بلكه حد بلوغ را كه ممكن است از9 سالگى شروع شود بيان مىكند.
«11»الجاريه اذا حاضت ذهب عنها اليتم و جرت عليها الحدود التامة. (11)
«هنگامى كه دختر خون حيض ببيند محجوريت از تصرف در اموال از او برداشته مىشود و حدود الهى به طور كامل بر او جارى مىگردد».
وقتى دختر به مقدار خاصى از رشد جسمى و جنسى برسد حدود الهى بر او جارى مىشود. عبادات بر او واجب و موضوع احكام الهيه واقع مىگردد.
«12»عن على(ع) قال: اذا حاضت الجاريه، فلا تصلى الا بخمار. (12)
«هنگامى كه زن حيض شود، بايد با روسرى نماز بخواند».
زنى كه به سن بلوغ رسيده و مكلف شده است، بايد با چادر و روسرى نماز بخواند و ملاك اينكه زن چه هنگام به تكليف مىرسد تا وقت نماز پوشش را رعايت كند، با يك قضيه شرطيه بيان گرديده است: «اذا حاضت» يعنى هنگامى كه حيض گرديد، پوشش بر او واجب مىگردد. با استفاده از اين روايت مىتوانيم به طور كلى بيان كنيم: وقتى زن حيض شد، روزه، حج، امر به معروف و نهى از منكر و احكام ديگر بر او واجب مىگردد.
«13»عن ابى عبدالله(ع) انه قال: على الصبى اذا احتلم الصيام و على الجارية اذا حاضت الصيام و الخمار.
«امام صادق(ع) فرمود: پسر هنگامى كه محتلم شود روزه بر او واجب مىگردد و دختر نيز وقتى كه حيض بيند، روزه و روسرى بر او واجب مىگردد».
در اين روايت، پايان صغر و يتم را حيض و احتلام معرفى مىكند; يعنى بلوغ با اين دو امر تحقق پيدا مىكند. چون بلوغ يك امر تكوينى است، شارع مقدس نيز بايد اماراتى را كه از سنخ همان بلوغ و از امور تكوينى باشد بيان كند.
رواياتى كه نشانههاى بلوغ را سن يا چيزهاى ديگر قرار مىدهد، در واقع ما را به يك امر تكوينى ارشاد مىكند. روايات بلوغ را كه بررسى مىكنيم، بايد با اين ديد به آنها نگاه كنيم كه اين روايات، يك حالت ارشادى به آن حقيقت و امر تكوينى دارند. در اين صورت است كه روايات را خوب خواهيم فهميد و در نتيجه، حكم خدا را به نحو صحيح به دستخواهيم آورد. رواياتى كه براى بلوغ، سنهاى مختلف را ذكر مىكند، معنايش اين است كه اين امر تكوينى امكان دارد در هر كدام از آن سنهايى كه در روايت آمده، تحقق پيدا كند; يعنى حداقل سنى كه ممكن است در دختر بلوغ ظاهر شود،9 سالگى است.
آمارى كه در سال1357 از كشورهاى مختلف تهيه كردهاند، در اروپا حد ميانگين عادت ماهانه دختران در13 سالگى و در كشورهاى امريكا 12 سالگى را نشان مىدهد و در مناطق مختلف ديگر نيز فرق مىكند. حالا به چه علت عادت ماهانه دختران در كشورها با همديگر اختلاف دارد، سرش همان عوامل طبيعى است كه سبب مىگردند بلوغ زودرس يا ديررس صورت گيرد. آب و هوا و شرايط محيط زيستى در اروپا طورى است كه دختر زودتر از13 سالگى حيض نمىشوند، ولى ممكن است در جزيرة العرب، حيض در 10 سالگى رخ دهد.
برآمدن موى زهار از ديگر علائم بلوغ است. امروزه علماى فيزيولوژى اعتقاد دارند كه عموما، پسر و دختر، از سن13 سالگى به بالا موى در اعضاى خاص بدنشان مىرويد. البته اين موى، بايد موى خشن باشد. روييدن موى خشن، ملازمه عادى با مساله عادت ماهانه و احتلام دارد و اين علامت، مشترك بين پسرو دختر است; برخلاف بعضى از آقايان كه اين را فقط علامتبلوغ پسران مىدانند.
انبات شعر خود يك امر تكوينى است و هيچ گونه منافاتى با احتلام و حيض ندارد، بلكه همه اينها از يك چيز حكايت مىكنند و آن رسيدن به يك حد از رشد جسمى و جنسى است كه به تعبير كارشناسان، عاليترين حد آن در پسر احتلام و در دختر حيض است.
بنده حدود 25 سال است كه در مورد اين مساله كار كردهام. آن زمان كه نجف بودم، كتابهايى را كه در بيروت به زبان عربى در مورد فيزيولوژى چاپ مىشد مطالعه مىكردم و از متخصصينى كه با آنها برخورد مىكردم در اين باره سؤال مىكردم و با توجه به نظر كارشناسان فيزيولوژى، اين روايات را مورد بحث و نظر قرار مىدادم. اى كاش، فقهاى ما نيز در مورد بسيارى از مسائل كه جنبه كارشناسى و تخصصى دارند، از متخصصين استفاده مىكردند و با ديد كارشناسانه به احاديث و روايات رجوع مىكردند. در اين صورت، بسيارى از مسائل كه در احاديث ذكر شده است و در حال حاضر نيز فقها بعضا در آن مسائل نظر مشخص ندارند، روشن مىشد. مثلا، محتلم شدن زن كه در احاديث ذكر شده است، چه صورتى دارد؟ چون در اين مساله از كارشناسان و متخصصان مربوط استفاده نشده است، مساله نيز لاينحل مانده است و رجوع كردن به كارشناسان هيچ نقص و عيب شمرده نمىشود. چرا كه با همين نظرخواهى از كارشناسان، خيلى از دشواريهاى فقه به آسانى حل مىشود و تاثير بسزايى در تكامل و پويايى فقه سنتى دارد.
× مدير گروه فقه و مبانى حقوق اسلامى پژوهشكده امام خمينى(س) و انقلاب اسلامى. 1) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، جلد 8، ص 30.
2) همان.
3) شيخ صدوق، التوحيد، باب الاطفال، ص393.
4) شيخ حر عاملى، همان، جلد 1، ص 30.
5) همان، مقدمه العبادات، باب 4، حديث 5.
6) شيخ صدوق، خصال، انتشارات علميه اسلاميه، ص 105.
7) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، جلد 1، مقدمه العبادات، باب 4، حديث 12، ص 32.
8) شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، چاپ انتشارات اسلامى حوزه علميه، جلد 2، ص 122.
9) همان، جلد 4، ص 6361.
10) شيخ حر عاملى، همان، جلد13، ص 431.
11) همان، جلد3، ص296.
12) همان، ص297.