حج و قربانى در منى

پدیدآورحبیب‌الله احمدی

نشریهکاوشی نو در فقه اسلامی

شماره نشریه13

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 1000 بازدید
حج و قربانى در منى

حبيب الله احمدى

«و اذن فى الناس بالحج‏ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق.» (1)
[اى رسول ما] مردم را براى گزاردن حج، فرا بخوان، تا به سوى تو، پياده و يا سوار برشتران تكيده، از دور و دره‏هاى عميق، رهسپار شوند.
لبيك‏گويان به اين نداى آسمانى و محمدى (ص)، همواره فزونى مى‏يابند و اين سبب شده مسائل و پرسشهاى جديدى درباره مناسك حج، پديد آيد و فقيهان شيعه و سنى را وادار به تلاشهاى نوينى بكند، آنچه بيش از همه، فقيهان را به انديشه واداشته و به فكر فرو برده و به تلاش برخيزانده، فزونى جمعيت‏حج‏گزار و محدود بودن اماكن و مشاعر است، مانند: مطاف، مسعى، عرفات، معشر و منا.
راهنمايى و مديريت، انبوه حج گزاران را در جهت درست انجام دادن مناسك، در زمان و مكان محدود، اكنون محور پژوهشهاى فقهى شده است.
از سوى ديگر، دغدغه فقيهان آگاه در اين روزگار، گونه نگرش به احكام و مناسك حج است. حج، نمايانگر و جلوه‏گاه شكوه و عظمت اسلام و مسلمانان است، بايد از منظر و چشم‏انداز شكوه و عزت و عظمت‏به احكام و مناسك آن نگريسته بشود و همواره در بررسيها، اين مهم، در كانون توجه قرار بگيرد. احكام و مناسك حج، از زاويه‏هاى گوناگون، به بوته بررسى نهاده شده و در اين باب كتابها نگارش يافته و گفت‏وگوهاى بسيارى انجام گرفته است. از جمله «قربانى‏» واجب بودن آن، محل آن، پيوند قربانى با مصرف آن، پديد آمدن شرايط اضطرارى و... به گونه‏هاى گوناگون در بوته بررسى فقيهان و صاحب‏نظران قرار گرفته و ديدگاههايى عرضه شده و ديدگاههايى به نقد گذاشته شده است. در اين نوشتار، افزون بر زواياى گوناگون «قربانى‏» ، دو مقوله به بوته بررسى نهاده مى‏شود:
1 . مكان قربانى حج تمتع.
2 . ارتباط واجب بودن قربانى، با مصرف آن.
مقوله نخست: از آن جا كه در واجب بودن قربانى، كسى شك و گمانى ندارد و مساله اتفاقى و از ضروريات فقه شيعه است، در اين جا به پاره‏اى از دليلهاى آن، بسنده مى‏كنيم:
«والبدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير فاذكروا اسم الله عليها صواف.» (2)
شتران قربانى را براى شما از شعائر خدا قرارداديم. شما را در آن خيرى است. و همچنان كه بر پاى ايستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانيد.
«فان احصرتم فمااستيسر من الهدى....» اگر شما را از گزاردن حج، بازداشتند، آن قدر كه ميسر است، قربانى كنيد.
در محور بعدى آيه مى‏فرمايد:
«فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى....» (3)
هر كه از عمره تمتع به حج‏باز آيد، آن قدر كه او را ميسر است، قربانى كند.
روايات بسيارى مفاد اين آيات را تاييد مى‏كنند:
در صحيحه زراره از امام صادق (ع) نقل شده است:
عن زرارة بن اعين، عن ابى‏جعفر (ع) فى التمتع؟
قال: عليه الهدى.
قلت: وما الهدى؟
قال: افضله بدنه واوسطه بقرة وآخره شاة. (4)
زراره از وظايف متمتع پرسيده است.
امام در جواب مى‏فرمايد: بر وى، هدى واجب است.
گفتم: هدى چيست؟
فرمود: يكى از سه چيز است: شايسته‏تر از همه شتر جوان و فربه، حد وسط گاو و آخرين آن، گوسفند است.
عن معاوية بن عمار، عن ابى ابى‏عبدالله (ع) قال: يجزى فى المتعة شاة. (5)
امام صادق (ع) فرمود: در حج تمتع، گوسفند بسنده است.
محمدبن على‏بن الحسين باسناده عن على‏بن جعفر انه سال اخاه موسى‏بن جعفر (ع) عن الرجل يشترى الاضحية عوراء فلايعلم الا بعد شرائها، هل تجزى عنه؟
قال: نعم الا ان يكون هديا واجبا فانه لايجوز ان يكون ناقصا. (6)
على‏بن جعفر از برادرش موسى‏بن جعفر (ع) مى‏پرسد از مردى كه حيوانى را خريد براى قربانى، سپس فهميد يك چشم ندارد، آيا كفايت مى‏كند؟
امام مى‏فرمايد: اگر قربانى واجب است، كفايت نمى‏كند.
عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل يضل هديه فوجده رجل آخر فى فينحره، فقال: ان كان نحره بمنى فقد اجزا عن صاحبه الذى صل عنه وان كان نحره فى غير منى لم يجز عن صاحبه. (7)
منصوربن حازم از امام صادق (ع) درباره مردى مى‏پرسد كه قربانى خود را گم كرده و ديگرى آن را پيدا كرده و كشته است.
امام مى‏فرمايد: اگر در منى كشتار كرده بسنده مى‏كند وگرنه، نه.
مقوله دوم: آيا قربانى حج تمتع جاى ويژه‏اى دارد؟
جاى قربانى، مقوله‏اى است پر گفت‏وگو و در شرايط كونى، شمارى از فقيهان و صاحب نظران را به تحقيق واداشته و اينان، جهت تحقيق را برده‏اند روى اصل شرط بودن قربانى در منى. شمارى در پژوهشها و بررسيهاى خود به اين نتيجه رسيده‏اند كه قربانى حج تمتع، جاى ويژه‏اى ندارد و اين موضوع به فراخور زمان و شرايط ويژه حج‏گزاران واگذار شده است و شواهدى را بر اين نكته بيان كرده‏اند كه مهم‏ترين آنها، رد دليلها است كه بر اين شرط دلالت مى‏كنند، بويژه در تبيين واژه «محل‏» در آيه شريفه «حتى يبلغ الهدى محله‏» بر اين باورند كه يا به معناى اسم زمان و يا اعم از اسم زمان و مكان است و در نتيجه، از اين جهت، مجمل خواهد بود و دلالت‏بر مكان ويژه براى قربانى ندارد.
با بررسى مفهوم صحيح «محل‏» و ديگر دليلها، سستى و نادرستى اين ديدگاه روشن خواهد شد. پيش از بررسى دليلها، نكته‏اى شايان توجه است:
در كاربرد واژه «منى‏» در بين حج‏گزاران، بلكه عموم متدينان به دين الهى، ذهنيت ويژه‏اى وجود دارد; زيرا اين سرزمين در طول تاريخ، به جاى قربانى، معروف بوده است و همين كه اين واژه به كار مى‏رفته، ذهنها را متوجه اين سرزمين مى‏كرده است، آن هم، نه تنها پس از پيدايش و ظهور اسلام، كه پيش از اسلام نيز، چنين بوده است. از جمله ويژگيهاى مناسك حج اين است كه بسيارى از آنها تاسيسى نيستند، بلكه توسط شرايع سابق امضاء شده‏اند. حتى از زمان آدم، سخن از مناسك و مشاعر و مواقف حج است:
«ثم افاض من عرفات... ثم افاض من جمع الى منى فبلغ منى تامره فصلى ركعتين فى مسجد منى ثم امره ان قرب الله قربانا ليتقبل منه.» (8)
آن گاه از عرفات سرازير شد، سپس به سوى منى حركت كرد، هنگامى كه به منى رسيد، بر او ندا شد: دو ركعت نماز در مسجد منا [مسجد خيف] بگزار. پس از آن مامور شد براى نزديك شدن به خداوند و پذيرفته شدن اعمال، قربانى كند.
در روايت ديگر، از وقوف به مشعر، پس از عرفات و جمع‏آورى ريگ در مشعر براى رمى جمرات در منى و تراشيدن موى سر و قربانى در منى سخن به ميان آمده است. (9)
در قرآن مجيد، از مناسك ابراهيمى سخن گفته شده است و درخواست‏شده كه نمايانده شوند:
«ارنا مناسكنا» (10) و جاى‏جاى مناسك، يادآور ياد و خاطرات ابراهيم (ع) و خاندان اوست: بناى كعبه، مقام ابراهيم، حجر اسماعيل، زمزم، وقوف به عرفات و مشعر و منى، رمى جمرات در منى، قربانى در منى و تراشيدن موى سر. درپاره‏اى از روايات آمده كه ابراهيم خليل، هنگامى كه دور هفتم سعى را به پايان رساند، به اسماعيل روى كرد و گفت:
«انى آرى فى المنام انى اذبحك.» آن گاه به سوى منى حركت كرد:
«فلما فرغا من سعيها انطلق به ابراهيم الى منى وذلك يوم النحر فلما انتهى الى الجمرة الوسطى واضعجة لجنبه الايسر واخذ الشفرة ليذبحه نودى ان يا ابراهيم قد صدقت الرؤيا.» (11)
پس از اين كه از سعى فارغ شدند، با اسماعيل در روز عيد به منى آمدند. وقتى به جمره وسطى رسيدند، ابراهيم، اسماعيل را به پهلوى چپ خواباند و كارد بزرگى بر گرفت، تا وى را ذبح كند كه ندا آمد: تو آنچه را در خواب بدان مامور شدى صادقانه انجام دادى.
از امام باقر (ع) پرسيده شده است:
«اين اراد ابراهيم (ع) ان يذبح ابنه؟ قال: على الجمرة الوسطى.» (12)
ابراهيم در كجا خواست فرزندش را سر ببرد؟
امام فرمود: در نزديك جمره وسطى.
منى، به خاطر خواسته‏هاى ابراهيم از خدا، منى ناميده شده است.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد:
«ان جبرئيل اتى ابراهيم (ع) فقال تمن يا ابراهيم، فكانت تسمى منى فسماها الناس منى.» (13)
جبرئيل به حضور ابراهيم رسيد و به او گفت: از خداوند حاجت‏بخواه اين، در جايى بود كه منى ناميده مى‏شده است. آن‏گاه آن سرزمين را مردم منى ناميدند.
انجام مناسك حج، بويژه از زمان ابراهيم به بعد در بين مردم عرب رواج داشته و سپسها در آن تحريفهايى راه يافته كه اسلام به تثبيت و اصلاح آن برخاست. پس مناسك، همان مناسك حج ابراهيمى و قربانگاه حضرت ابراهيم، افضل از ديگر قسمتهاى منى است:
امام صادق (ع) مى‏فرمايد:
«منى كله منحر وافضل المنحر كله المسجد.» (14)
از سخن امام به دست مى‏آيد كه منى قربانگاه است. ليكن آيا همه جاى آن، قربانگاه به شمار مى‏رود؟
امام (ع) مى‏فرمايد: بله همه جاى منى قربانگاه به شمار مى‏رود و بهترين و شايسته‏ترين جا، نزديك مسجد منى است، همان جا كه قربانگاه ابراهيم (ع) بود.
پس روشن شد كه پيش از اسلام، سرزمين منى، جاى قربانى بوده و به قربانگاه شهرت داشته است. اكنون، به سراغ دليلها و نصوص مى‏رويم، تا ببينيم از آنها چه مى‏فهميم و آيا مى‏توان از آنها به دست آورد كه مى‏شود در خارج از منى هم قربانى كرد، يا خير؟
خداوند درقرآن مجيد مى‏فرمايد:
«لاتحلقوا رؤسكم حتى يبلغ الهدى محله.» به حج‏گزار محصور دستور مى‏دهد كه نبايد سر خود را بتراشد، تا قربانى به جايگاه خود برسد.
1 . مفهوم محل، مقصود از اين جايگاه چيست؟ براى روشن شدن آن، بايد مفهوم «محل‏» را بشناسيم. «محل‏» ، بسان «محله‏» اسم مكان است. وقتى «محله‏» گفته مى‏شود منظور از آن، بخشى و قسمتى از شهر و يا روستاست. اگر به زمان نسبت داده شود، ظهور در اسم زمان دارد: «محل الدين‏» ، «بلغ الاجل محله‏» در قرض، معيار و ملاك، زمان است، نه مكان و يا در مدت فلان كار، محور زمان است; زيرا در دين، سخن از جاى پرداخت نيست، بلكه سخن از زمان پرداخت دين است.
ليكن درباره اجسام، وقتى گفته مى‏شود فلان جسم، به محلش رسيد، منظور مكان است. يا اگر گفته مى‏شود آب به محلش رسيد، گوسفند به محلش رسيد و... يعنى به جايگاه خود رسيدند.
كتابهاى لغت نيز، «محل‏» را به مكان معنى كرده‏اند:
راغب اصفهانى مى‏نويسد:
«والمحله، مكان النزول.» (15)
خليل مى‏نويسد:
«المحل، نقيض المرتحل. قال الاعشى: ان محلا وان مرتحلا.» (16)
ابن اثير مى‏نويسد:
«لاينحر حتى يبلغ محله اى المراضع والوقت الذى يحل فيها نحره.» (17)
ابن اثير، «محل‏» را اسم مكان معنى مى‏كند، آن گاه زمان قربانى را به آن مى‏افزايد و چون قصد در معناى جداى از يكديگر در يك كاربرد از يك واژه درست نيست، «محل‏» همان اسم مكان است. ابن اثير نمى‏خواهد «محل‏» را اعم معنى كند.
پس نخستين شاهد بر اين نكته، همان كاربرد عرفى و لغت است كه همانا «محل‏» به معناى اسم مكان باشد. تكيه اصلى در اين نكته، همان فهم عرفى است و لغت نيز، همان فهم عرفى را كمك مى‏كند و اگر در پاره‏اى از كتابهاى لغت، «محل‏» اسم زمان معنى شده به اعتبار همان زمانيهاست: دين و....
پس اين كه گروهى مى‏خواهند بگويند «محل‏» معناى فراتر از مكان دارد و مجمل است، برخلاف فهم عرفى معنى مى‏كنند.
2. نكته ديگرى كه تاييد مى‏كند «محل‏» به معناى اسم مكان است، اين كه در آيه شريفه سخن از رسيدن قربانى به قربانگاه به ميان آمده و نسبت رسيدن، به هدى و قربانى داده شده است. قربانى، بايد با ديگر حيوانات فرق كند، تا به قربانگاه برسد. اگر منظور از «محل‏» زمان باشد، ويژگى براى قربانى نخواهد بود، زيرا تمام شترها، گاوها و گوسفندهاى زنده تا روز عيد قربان، هر جا كه باشند، به آن زمان رسيده‏اند و اختصاص به هدى ندارد. آنچه در هدى ويژگى دارد، حركت دادن آن است، تا به مكان ويژه برسد، نه به زمان معلوم. يعنى هدى را حركت مى‏دهند و هدى، با حركت‏خود و راه رفتن، به مكان مخصوص مى‏رسد، نه به زمان مخصوص. به زمان مخصوص، چه حركت كند و چه نكند، مى‏رسد. هدى، بويژه در مورد محصور، چه در حج قران و چه در حج تمتع، كه پس از حصر، هدى را تهيه مى‏كند و مى‏فرستد، اين هدى است كه حركت مى‏كند و به جايگاه خود مى‏رسد.
پس روشن شد كه «محله‏» در آيه شريفه، به معناى اسم مكان است، نه اسم زمان; زيرا در رسيدن به زمان مشخص، حركت هدى، نقشى ندارد.
3 . از همه اينها مهم‏تر، اين كه در روايات معتبر «محل‏» به مكان معنى نشده است.
«محله، ان يبلغ الهدى محله ومحله منى يوم النحر اذا كان الحج وان كان فى عمرة نحر بمكة.» (18)
اين روايت، ناظر به آيه و بيان براى «محله‏» در آيه است كه به صورت قطع، محل را اسم مكان معنى مى‏كند، همان معناى عرفى.
بر فرض كه از آيه هم مضمون متفاهم عرفى استفاده نمى‏شد، به طور قطع، روايت‏بيان كننده معناى آيه بود، تا چه رسد به اين كه، از آيه هم متفاهم عرفى استفاده مى‏شود.
روايت‏ياد شده، دو جا براى قربانى بيان مى‏كند: براى قربانى واجب حج، منى و براى قربانى واجب عمره، مكه.
البته اگر اين شرح نبود و ما بوديم و همان اطلاق محل قربانى، فهم عرفى، همان منى بود; زيرا در نزد متدينان و حج‏گزاران، اين ذهنيت وجود داشته، دارد، ليكن روايت توضيح مى‏دهد كه محل قربانى عمره، مكه است.
شايد كسى بپندارد كه «محل‏» در روايت، اسم زمان است، مى‏گوييم: درست نيست زيرا: نخست آن كه: در قربانى مكه، زمان ويژه‏اى منظور نيست.
ديگر آنكه: روايت، «محل‏» را اسم مكان معنى كرده و از منى به عنوان مكان قربانى حج نام برده و افزون بر اين، زمان قربانى را هم بيان كرده كه بايد «يوم النحر» باشد.
اين جمله، بيان «محله‏» نيست. اين بيان، نكته‏اى است مستقل براى درست‏بودن قربانى.
و محل دوم در روايت، بيان است‏براى همان «محل‏» نخست.
پس در اين كه «محل‏» در آيه شريفه به معناى اسم مكان است، جاى هيچ‏گونه ترديدى نيست.
از اين بيان، سستى و بى‏پايگى ديدگاه كسانى كه مى‏گويند: «محل‏» در آيه شريفه مضمون كلى است و روايت مصداق آن را كه «منى‏» باشد، بيان مى‏كند، روشن مى‏سازد. اينان، بر اين باورند: از آن جا كه محل قربانى اهميت ويژه‏اى دارد، نبايد محدود به مكان خاص باشد، تا در هر زمان و مكان، به لحاظ شرايط ويژه، مصداق سازگار با عنوان كلى «محل‏» به شمار آيد.
شگفت اين كه، اينان، اين برداشت را برابر با فطرت زيبا و نيكوپسند و ذوق لغوى پنداشته‏اند كه احكام قرآن را جاودانه مى‏نمايد. (19)
در حالى كه اگر منظور آيه، بيان كلى محل قربانى باشد و نه مكان ويژه‏اى، اضافه به چه معنايى است؟
اگر مكان خاصى در نظر نيست و آيه بيان كلى «محل‏» مى‏كند، اين كه مى‏فرمايد: قربانى به جايگاه خود برسد، به چه معنايى است؟
اگر در واقع، حج‏گزار، بنابر عقيده آقايان، در هر كجايى مى‏تواند قربانى كند، اين كه آيه شريفه مى‏فرمايد: قربانى بايد به محل خود برسد، لغو خواهد بود!
اگر قربانى جاى مخصوص ندارد، نيازى نبود به نام بردن از «محل‏» زيرا هر جا قربانى انجام بگيرد، همان جا، جاى قربانى است.
حال، كدام ذوق لغوى و فطرت سليم، اين احتمالها را تاييد مى‏كند؟
افزون بر اين، اگر «هدى‏» جاى ويژه‏اى ندارد، چگونه خداوند كسانى را كه نمى‏گذارند كه «هدى‏» به جايگاه خود برسد، نكوهش مى‏كند:
«هم‏الذين كفروا و صدوكم عن المسجد الحرام والهدى معكوفا ان يبلغ محله.» (20)
ايشان، همانانند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند كه قربانى، به قربانگاه خود برسد.
اگر «هدى‏» جاى ويژه‏اى ندارد و قربانى هر جا كه انجام شد، اشكالى ندارد و همان جا، جاى قربانى خواهد بود، بازداشتن از اين كه «هدى‏» به جايگاه خود برسد، چه معنايى دارد؟ از رواياتى چند نيز استفاده مى‏شود كه قربانى جاى ويژه دارد و آن هم منى است:
عن منصوربن حازم، عن ابى عبدالله (ع) فى رجل يضل هديه فوجده رجل آخر فينحره.
فقال: ان كان نحره بمنى فقد اجزا عن صاحبه الذى ضل عنه و ان كان نحره فى غير منى لم‏يجز عن صاحبه.» (21)
منصوربن حازم از امام مى‏پرسد شخصى قربانى خود را گم مى‏كند و ديگرى آن را مى‏يابد و قربانى مى‏كند [چه حكمى دارد؟ ] امام مى‏فرمايد: اگر در منى قربانى كرده از صاحب آن كفايت مى‏كند و اگر در غير منى بوده كفايت نمى‏كند.
متفاهم عرفى روايت اين است كه: شخص از سوى صاحب قربانى، اجازه داشته حيوان گم‏شده را اگر يابيد قربانى كند; زيرا در آن زمان، كه حاجيان گروهى از شهر و ديار خود به سوى خانه خداد مى‏آمده‏اند، معمول اين بوده اگر اتفاقى براى كسى مى‏افتاده، همه اعضاى گروه تلاش مى‏ورزيده‏اند گرفتارى همراه و همسفر خود را به گونه‏اى برطرف كنند. در مساله مورد نظر نيز، چنين بوده است كه اگر يكى از همراهان، قربانى خود را گم مى‏كرده، ديگران به جست‏وجو مى‏پرداخته‏اند و در سرزمين گسترده منى و وقت‏بسيار كم، هر يك از اعضاى كاروان از سوى صاحب قربانى اجازه داشته اگر قربانى را در هر كجاى منى بيابد، از سوى صاحب قربانى، كشتار كند. پس، در روايت‏ياد شده، اجازه داشتن شخص يابنده، مفروغ‏عنه بوده; از اين روى، امام، از مساله ديگرى سخن مى‏گويد و آن اين كه: يابنده كه اجازه هم دارد، بايد در منى كشتار كند و اگر در غير منى كشتار كند، بسنده نيست.
اگر اين نكته را كه يادآور شديم، درست‏باشد، از اين جهت اطلاق ندارد و موردى را كه يابنده از مالك اجازه نداشته، در برنمى‏گيرد; از اين روى، اشكال صاحب جواهر به روايت، از اين زاويه وارد نيست كه مى‏نويسد:
«بل الظاهر الصحيح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى الا انه لاقائل به.» (22)
از ظاهر صحيحه بر مى‏آيد كه كشتار در منى مطلقا از سوى صاحب آن، كفايت كند، در حالى كه اين اطلاق، قائلى ندارد.
در جاى ديگر مى‏نويسد:
«وايضا فى صحيح منصور... بناء على اولوية عدم الاجزاء مع الاختيار من حال الاضطرار، «لكن فيه انه مبنى على اجزاء التبرع والا كان مطرحا. (23) » روايت منصور دلالت دارد كه در حال اختيار، كشتار در غير منى، به طريق اولى بسنده نيست، لكن اين سخن مبنى بر اين كه قربانى از سوى مالك، گرچه بدون اجازه باشد، قائلى ندارد و كسى آن را نگفته، از اين روى روايت طرد مى‏شود.
گروهى از اين سخن صاحب جواهر، برداشت كرده‏اند كه صاحب جواهر، روايت را طرد كرده; از اين روى مضمون صحيحه، به طور كلى از اعتبار مى‏افتد; زيرا كشتار بدون اذن از سوى مالك قربانى را روا مى‏داند.
بر اين برداشت چند اشكال وارد است:
1 . هدف صاحب جواهر، طرد كلى مضمون صحيحه نيست. آن بخش از صحيحه كه مى‏گويد: كشتار در غير منى كافى نيست، در نزد صاحب جواهر نيز اعتبار دارد; زيرا صاحب جواهر به محقق كه مى‏نويسد:
«ولو ضل الهدى فذبحه غير صاحبه لم‏يجز عنه.» (24)
اشكال مى‏كند و مى‏نويسد:
«اما عدم الاجتزاء المصنف، فهو كالاجتهاد فى مقابل النص.» (25)
كه مقصود از نص در اين جا، صحيحه منصور است.
2 . از ظاهر عبارت صاحب جواهر كه مى‏نويسد:
«بل ظاهر الصحيح المزبور اطلاق الاجزاء عن صاحبه مع الذبح بمنى، الا انه لاقائل به.» بر مى‏آيد كه اطلاق، قائل ندارد. البته محذورى نيست، اطلاق روايت‏به دليلهايى كه اجازه را لازم مى‏دانند، قيد مى‏خورد، حال چرا مضمون بخش ديگر روايت از اعتبار بيفتد؟
3 . گيريم كه صاحب جواهر، بر اين باور باشد كه چون به اطلاق دين صحيحه كسى عمل نكرده، پس بايد آن را به دور افكند، چه دليلى بر اعتبار اين سخن است؟
سيره فقيهان شيعه بر اين بوده كه اگر يك بخشى از روايت معتبر، معارض داشت، همان بخش از اعتبار مى‏افتد و بخشى ديگر روايت‏به اعتبار خود باقى مى‏ماند.
بنابراين، دست‏بالا، اطلاق صحيحه در مورد كشتار بدون اجازه از سوى مالك، قيد مى‏خورد; اما اين كه كشتار قربانى حج تمتع در غير منى كافى نيست، به اعتبار خود باقى خواهد بود. البته اين، در صورتى است كه نپذيريم كه مورد صحيحه جايى است كه يابنده از سوى مالك اجازه دارد و رقيق و همراه اوست وگرنه در اين بخش از روايت، هرگز قيدى نخواهد خورد.
بارى، با اين اشكال، نمى‏توان صحيحه را از اعتبار انداخت و مضمون صحيحه، به گونه آشكار و روشن، براى قربانى حج تمتع، جاى ويژه بيان مى‏كند كه منى باشد و قربانى در غير منى را كافى نمى‏داند.
مضمون روايت هم، با مضمون آيات شريف كه بيانگر جاى كشتار «هدى‏» هستند، هماهنگى دارد. روايات ديگرى هم، اين مضمون را تاييد مى‏كنند، از جمله:
«عن ابى عبدالله (ع) مثنى كله منحر وافضل المنحر كله المسجد.» (26)
امام صادق (ع) فرمود: همه جاى منى قربانگاه است و برترين آن، نزديك مسجد خيف است.
«عن ابى عبدالله (ع) لاهدى الا من الابل ولاذبح الا بمنى.» (27)
امام صادق (ع) فرمود: تنها قربانى شتر است [حصر نسبى است و فرد برتر منظور است] و تنها كشتار در منى بسنده خواهد بود.
«عن ابى عبدالله (ع) اذا صرت الى منى فانحر هديك.» (28)
هرگاه به منى رسيدى هدى خود را كشتار كن.
«هذا منحر وكل منى منحر.» (29)
اين جا قربانگاه است و همه منى قربانگاه است.
روايات ديگرى به اين مضمون، وارد شده‏اند، گرچه از نظر سند، معتبر نيستند، اما مؤيدم ضمون روايات صحيحه و هماهنگ با مضمون آيات هستند.

ديدگاه فقيهان

شمارى از فقيهان، از قربانگاه و جايگاه قربانى حج تمتع، به گونه آشكار و روشن سخن گفته‏اند و شمارى از آنان، چون اين مساله را روشن و از بايسته‏ها و امور گريزناپذير مناسك حج مى‏دانسته‏اند، از آن در گذشته‏اند و سخنى نگفته‏اند، ولى در مساله‏اى كه فرع بر اين مساله است، آن را طرح كرده‏اند كه مساله جاى قربانى كفاره احرام باشد.
شيخ صدوق در اين‏باره مى‏نويسد:
«كل من وجب عليه فداء شى‏ء اصابه و هو محرم فان كان حاجا فنحر هدى الذى يجب عليه بمنى وان كان معتمرا نحره بمكه.» (30)
هر حج‏گزارى كه بر او فديه واجب شده باشد، اگر در حال گزاردن حج تمتع باشد، بايد در منى هدى خود را بكشد و اگر در حال گزاردن حج عمره باشد، بايد در مكه هدى خود را بكشد.
در اين‏باره روايت‏خاص وجود ندارد. روايات درباره كفاره صيد (31) است كه برابر آنها فقيهان، فتوا داده‏اند. فتواى شيخ صدوق، براساس روايات اصل «هدى‏» است كه هدى حج واجب را در منى و هدى حج عمره را در مكه واجب مى‏دانند. ايشان درباره كفاره حج واجب و عمره، مانند اصل هدى فتوا داده است. ولى شيخ مفيد، براساس روايات كفاره صيد فتوا داده و مى‏نويسد:
«ومن وجب عليه فداء الصيد وكان محرما للحج ذبح ماوجب عليه او نحره بمنى وان كان محرما للعمرة ذبح او نحر بمكه.» (32)
حج‏گزارى كه كفاره بر او واجب شده باشد، اگر احرام حج واجب بسته باشد، بايد در منى هدى خود را بكشد و اگر احرام براى حج عمره بسته باشد، بايد هدى خود را در مكه بكشد.
شيخ صدوق و شيخ مفيد، جايگاه اصل قربانى حج و عمره را، چون روشن بوده، طرح نكرده‏اند، ولى شيخ طوسى، جايگاه اصل قربانى حج و عمره را مطرح مى‏كند:
«ولايجوز ان يذبح هدى الواجب الا بمنى وماليس بواجب جاز دبحه او نحره بمكة.» (33)
قربانى واجب را، جايز نيست‏حج‏گزار در غير منى بكشد واما غيرواجب را مى‏تواند در مكه بكشد.
شيخ يوسف بحرانى در حدائق، عبارت ابن‏براج را چنين نقل مى‏كند:
«وكل من كان محرما بالحج، وجب عليه جزاء الصيد اصابه واراد ذبحه او نحره فليذبحه او ينحره بمنى وان كان معتمرا جعل ذلك بمكه.» (34)
آن كه احرام حج‏بسته، اگر كفاره صيد بر عهده او آمده باشد، بايد در منى هدى خود را بكشد و آن كه احرام عمره بسته، بايد در مكه هدى خود را بكشد.
ابن براج نيز، بسان شيخ مفيد از جايگاه هدى واجب سخنى نگفته، چون روشن و مفروغ‏عنه بوده است.
ابوالصلاح حلبى مى‏نويسد:
«و حكم هدى العمرة حكم هدى الحج فى السياق الا انه ينحر او يذبح هدى العمرة قبالة الكعبه.» (35)
حكم هدى عمره، بسان حكم هدى قربانى حج است. فرق اينها در جاى قربانى است كه هدى عمره در مكه در برابر كعبه، كشته مى‏شود.
همانند همين ديدگاه را ابن ادريس دارد كه مى‏نويسد:
«لايجوز ان يذبح الهدى الواجب فى الحج العمرة المتمتع بها الى الحج الا بمنى و ماليس بواجب جاز ذبحه او نحره بمكة.» (36)
هدى واجب در حج تمتع، تنها در منى كشته مى‏شود; اما هدى غير واجب را مى‏توان در مكه نيز كشت.
ابن‏زهره مى‏نويسد:
«اما هدى المتمتع فاعلاه بدنه وادناه شاة ويذبح او ينحر بمنى.» (37)
بهترين هدى حج تمتع، شتر و پايين‏ترين آن، گوسفند است كه در منى كشته مى‏شوند.
محقق مى‏نويسد:
«يجب ذبحه بمنى.» (38)
علامه حلى مى‏نويسد:
«نحر هدى التمتع يجب بمنى.» (39)
همو، در جاى ديگر مى‏نويسد:
«مكان اراقة الدماء.... فمكانه منى ان كان حاجا ومكه ان كان معتمرا.» (40)
جاى ريختن خون قربانى منى است در حج و مكه در عمره.
شهيد اول مى‏نويسد:
«محل الذبح والحلق منى.» (41)
جاى كشتن هدى و تراشيدن سر، منى است.
شيخ يوسف بحرانى از قول صاحب مدارك مى‏نويسد:
«وما وجب منه فى الحج‏يجب ذبحه بمنى.» (42)
صاحب جواهر، ذيل عبارت محقق مى‏نويسد:
«عنه علمائنا فى محكى المنتهى والتذكرة وعندنا فى كشف اللثام.» (43)
اين حكم اجماعى است كه بنابر روايت منتهى و تذكره، علامه، تعبير به نزد علماى ما و فاضل هندى، تعبير به نزد ما كرده است.
شيخ يوسف بحرانى مى‏نويسد:
«والمستفاد من هذه الاخبار ان الواجب لاينحر او يذبح الا بمنى والهدى المستحب يجوز نحره بمكه رخصة هدى العمرة نحره بمكه واجبا كان او مستحبا وان كلها منحر وان افضلها الجزوره ومنى كلها منحر وان كان افضلها حوالى المسجد.» (44)
آنچه از مجموع اخبار استفاده مى‏شود، قربانى حج واجب، بايد در منى كشته شود و قربانى مستحب را رواست كه در مكه كشت. اما قربانى عمره را، چه واجب و چه مستحب، بايد در مكه كشت. همه جاى مكه، براى اين گونه قربانى، قربانگاه است، گرچه برترين جاى آن، جزوره است و همه منى نيز قربانگاه به شمار مى‏رود، گرچه برترين جاى آن، پيرامون مسجد [خيف] است.
هدف از نقل سخنان فقيهان، بيان اين نكته بود كه فقيهان شيعه هم بر مبناى متفاهم عرفى در جمع بين روايات مشى كرده‏اند و برابر آيات و روايات در اين باب، فتوا داده‏اند.
نكته ديگرى كه در سخنان فقيهان به چشم مى‏خورد، ديرينه بودن طرح اين مساله در فقه و فقاهت است. از مطالبى كه گذشت اين نتيجه به دست آمد كه واجب بودن قربانى در منى در حج تمتع و حج قران از ضروريات فقه شيعه است و از فقيهان شيعه كسى را نداريم كه در اين حكم ترديد داشته باشد، چه كسانى كه به گونه روشن در عبادت فقهى خويش آورده‏اند و چه كسانى كه به لحاظ روشن بودن حكم، آن را در كتاب فقهى خود طرح نكرده‏اند.
پس اين كه بعضى اظهار داشته‏اند، منى به عنوان جاى قربانى از زمان شيخ طوسى مطرح شده (45) ، سخن نادرستى است و عبارت شيخ صدوق، پيش از شيخ انصارى، اين سخن را مخدوش مى‏كند. افزون بر اين و مهم‏تر از اين، آيات و روايات و سيره رسول‏خدا (ص) و ائمه اطهار (ع)، بر اين نكته دلالت دارند و مؤيد اين حكم هستند.
اكنون كه روشن شد قربانى بايد در منى انجام بگيرد، اين پرسش وجود دارد كه اگر نشد حج‏گزار قربانى خود را در منى انجام دهد، به هر دليلى، آيا در جاى ديگرى قربانى بر او واجب مى‏شود و اگر واجب باشد، در خارج از منى، هر كجا كه باشد فرقى نمى‏كند، چه وادى‏محسر، چه مكه و...؟ آيا مى‏تواند در خارج از منطقه حجاز، در زادگاه خود انجام دهد؟
به ديگر بيان، اگر در منى ممكن نشد، هيچ الزامى نيست كه در كجا باشد، چه وقتى باشد. موسم حج و قربانى در حج، هيچ‏گونه ويژگى ندارد.
واجب بودن و يا واجب نبودن قربانى، در صورتى كه نشود در منى انجام داد، بستگى بر اين دارد كه آيا شرط در منى بودن، اطلاق دارد، يا ويژه هنگامى است كه امكان داشته باشد؟ اگر از دليل اين شرط استفاده شد كه در منى بودن شرط است، چه متمكن باشد و چه نباشد، نتيجه اين مى‏شود: اگر كسى از انجام شرط درماند، قربانى بر او واجب نخواهد بود، براساس قاعده برداشته شدن «مشروط‏» با نبود يكى از شرايط آن، مانند اين كه گفته مى‏شود: براساس مفاد دليلهاى شرط بودن پاكيزگى و پاك بودن از آلودگيها، به لسان نفى و اثبات: «لاصلوة الا بطهور» (46) كسى كه نتوانست‏خود را از آلودگى پاك كند، واجب بودن نماز از عهده او برداشته خواهد شد. اما گر دليل واجب بودن قربانى اطلاق داشت و دليل شرط اجمال داشت، شرط بودن برداشته مى‏شود و قربانى در خارج از منى واجب خواهد بود.
بنابراين، بايد به تحليل و بررسى دو گونه دليل پرداخت:
1 . دليلهاى واجب بودن قربانى.
2 . دليلهاى شرط بودن منى.
دليلهاى واجب بودن قربانى اطلاق دارند: خداوند مى‏فرمايد:
«فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى.» كسى كه حج تمتع مى‏گزارد، آن گونه كه توانايى دارد، قربانى كند.
در صحيحه زراره آمده: «وعليه الهدى.» (47)
روشن است كه دليلها اطلاق دارند. بر عهده حج‏گزار هدى است، چه بتواند در منى قربانى كند، چه نتواند. در دليلهاى شرط بودن منى، اگر بيانى مانند: «لاذبح الا فى منى‏» ، با سند قطعى ثابت مى‏شد، آن‏گاه ممكن بود كسى بگويد: «لسان شرط اطلاق دارد و مى‏گويد در غير منى كشتارى نيست، چه توانايى و امكان از كشتار در منى داشته باشد، چه نداشته باشد.» ليكن، چنين دليلى ثابت نيست. آنچه درباره شرط بودن «منى‏» آمده، ظاهر آيه شريفه است كه مى‏فرمايد:
«لاتحلقوا رؤسكم حتى يبلغ الهدى الى محله.» و صحيحه منصوربن حازم كه مى‏فرمايد:
«اگر قربانى در منى انجام گرفت، بسنده است و گرنه بسنده نيست.» دليل شرط بودن «منى‏» اجمال دارد و روشن نيست كه شرط بودن منى مطلق است، يا ويژه هنگامى است كه ممكن باشد؟ آن جايى كه به طور يقين «منى‏» شرط است، هنگامى خواهد بود كه حج‏گزار توانا بر انجام قربانى در «منى‏» باشد.
تنها همين مقدار دليلهاى واجب بودن قربانى در منى قيد مى‏خورند، اما در فرض ناگزيرى و ناچارى به ترك قربانى در منى، دليلهاى واجب بودن قربانى، همچنان اعتبار خواهند داشت، بويژه اين كه قربانى از مناسك مهم و برجسته حج است و از مصاديق درخشان بزرگداشت‏شعائر الهى و بى‏گمان، خداوند بر ترك آن راضى نيست.
بر فرض واجب بودن قربانى در خارج از «منى‏» هر كجا انجام گرفت فرقى ندارد: وادى‏محسر، مكه و وطن حج‏گزار؟
آيا بايد قربانى در موسم حج، در همان مكانها و جايها و مشاعر و مواقف، مانند وادى محسر و... انجام بگيرد، يا فرقى نمى‏كند، هر جا كه توانايى بر انجام داشت، انجام آن بى‏اشكال است و بهتر و چه بسا، واجب خواهد بود در جايى انجام دهد كه نيازمندان، بهتر و آسان‏تر بتوانند از آن استفاده كنند.
از آن جا كه اين سخن، با ديدگاه ديگرى همسويى دارد كه مى‏گويد: در وضع كنونى كه قربانى به مصرف بينوايان و نيازمندان نمى‏رسد، انجام آن در منى جايز نيست، بايد در وطن و يا جاى ديگرى كه اين امكان باشد، انجام گيرد، در اين جا، براى پرهيز از تكرار، ضمن بررسى اين ديدگاه، پاسخ آن سخن را نيز خواهيم داد.
يكى از صاحبان اين ديدگاه مى‏نويسد:
«اذا استعصب الحالتين السابقين بحيث لم‏يبق امامنا الا الاتلاف او الاحراق فيجب ترك الذبح فى منا و عزل قيمة الهدى على الاحوط اللازم و الاتيان ساير المناسك والذبح فى الوطن اول محل آخر بعد الرجوع.» (48)
اگر دو گونه پيشين، دشوار شد [كشتار در منى و صرف قربانى در مصارف تعيين شده با كشتار در منى و بردن براى مصرف به خارج از منى]، به گونه‏اى كه هيچ راهى پيش روى ما نماند جز از بين بردن و آتش‏زدن، واجب است قربانى انجام نشود و احتياط واجب است كه بهاى آن را جدا كند و ديگر مناسك حج را انجام دهد و پس از بازگشت، در وطن خود، يا جاى ديگر قربانى را انجام دهد.
وى، دو دليل براى ديدگاه خود اقامه كرده است.
1 . از روايات استفاده مى‏شود كه ذخيره‏سازى گوشت قربانى در عصر رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) ممنوع بوده و قربانى براى مصرف نيازمندان انجام مى‏گرفته است و ما قربانى كه به مصرف نيازمندان نرسد، سراغ نداريم. در واقع، شارع مقدس، يك مطلوب بيش‏تر ندارد و آن كشتن هدى و تقسيم كردن گوشت آن بين نيازمندان و بينوايان است، به گونه‏اى كه اگر ممكن نبود صرف آن براى نيازمندان، مى‏توان از نظر صناعت فقهى گفت: در چنين هنگامى، در اصل، قربانى واجب نيست; زيرا نمى‏شود به خواست‏شارع، جامه عمل پوشاند. ليكن چون با احتياط ناسازگارى دارد، بويژه پس از توجه به اين نكته كه شارع، هيچ‏گاه و در هيچ شرايطى، هدى و قربانى را از عهده بر نداشته; از اين روى احتياط واجب است كه بهاى آن را حج‏گزار جداسازد و در بازگشت‏به وطن انجام دهد. (49)
اين استدلال مخدوش است. اما نسبت‏به سيره رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) و توجه دادن به روايات، كه گوشت قربانى نبايد ذخيره و بايد به مصرف نيازمندان برسد، اين، در صورت وجود نيازمند در «منى‏» است. وقتى در «منى‏» نيازمند وجود دارد و آنان هم در گوشت قربانى سهم دارند، معنى ندارد كه گوشت قربانى ذخيره شود!
2 . اطلاقى وجود ندارد. قربانى و هزينه كردن براى نيازمندان، خواست‏شارع مقدس است، اگر ممكن نشد كه به نيازمندان برسد، از نظر صناعت فقهى، قربانى واجب نيست; زيرا اطلاقى در دليلها وجود ندارد كه بگويد، بدون هزينه كردن براى نيازمندان، همچنان واجب است.
اين سخن، ناسازگار با ظاهر آيات و روايات، بلكه صريح پاره‏اى از روايات است; زيرا در دليلهاى واجب بودن قربانى، هم اطلاق وجود دارد و هم مفاد دليلها اين است كه قربانى و رساندن آن به دست‏بينوايان، دو واجب جدا از يكديگرند و هيچ‏كدام از لحاظ وجوب، ارتباطى به هم ندارند. پيش از اين اشاره شد كه دليلهاى واجب بودن قربانى، اطلاق دارند و «فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى‏» دلالت‏بر واجب بودن هدى دارد، چه بشود به مصرف نيازمندان رساند و چه نشود و نيز چه توانا بر كشتار در منى باشد و چه نباشد.
و نيز صحيحه زراره اطلاق دارد: «عليه الهدى‏» بر عهده حج‏گزار قربانى است، چه بتواند به مصرف نيازمندان برساند و چه نتواند.
آيه شريفه ذيل استناد شده بر يگانگى خواسته: كشتار و خوراندن به ديگران:
«والبدن جعلنا لكم من شعائرالله لكم فيها خير فاذكروا اسم الله عليها صواف فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع المعتر.» شتران قربانى را براى شما از شعاير قرار داديم، شما را در آن خيرى است.
و همچنان كه بر پاى ايستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانيد و چون پهلوى آنها بر زمين رسيد از آنها بخوريد و فقيران قانع و گدايان را اطعام كنيد.
از «فاء» «فكلوا» خواسته‏اند يگانگى خواسته را ثابت كنند. كشتار شتر فربه، براى خوردن و خوراندن است. اين برداشت نادرست است; زيرا در آيه ترتيب طبيعى خوردن و خوراندن نسبت‏به كشتار بيان شده است و «فاء» نقش بيان اين ترتيب طبيعى را به عهده دارد كه در خارج، به گونه طبيعى، خوردن گوشت قربانى و خوراندن آن به ديگران، پس از كشتار قربانى صورت مى‏گيرد. اما اين كه واجب بودن كشتار قربانى هم، مترتب بر خوردن و خوراندن به ديگران است، آيه بر آن دلالت ندارد.
افزون بر اين، «فاء» بر امر عقيب توهم حذر داخل شده است; زيرا كسى كه قربانى مى‏كند، به اين گمان و پندار مى‏افتد كه خود، حق بهره‏بردارى و خوردن از آن را ندارد. امر «فكلوا» و در مقام برطرف كردن اين پندار و گمان است كه پرهيزى در خوردن آن نيست و امرى كه در پى گمان و پندار پرهيز از خوردن و بهره بردن آمده، دلالت‏بر جايز بودن مى‏كند، نه واجب بودن، اين نكته نيز، به يگانگى خواسته خدشه وارد مى‏سازد; زيرا بيان و سياق آيه، سه دستور را بيان مى‏كند:
1 . واجب بودن قربانى.
2 . جايز بودن خوردن از آن.
3 . خوراندن آن به ديگران.
بنابراين، چند دستور، دلالت‏بر چند خواسته دارد. در سوره بقره، تنها سخن از واجب بودن قربانى به ميان آمده و دو دستور ديگر، مطرح نشده است; اما در سوره حج، هر سه دستور بيان شده: از «فاذكروا اسم الله عليها صواف‏» واجب بودن قربانى به دست مى‏آيد، از «فكلوا» خوردن و از «اطعموا» خورانيدن. همان‏گونه كه خوردن و خورانيدن، ارتباط و پيوندى با هم ندارند، يعنى اگر كسى نتوانست‏بخورد، لزوم خورانيدن از عهده وى برداشته نمى‏شود. اين دو امر، پيوند و وابستگى به كشتار ندارند، يعنى اگر كسى نتوانست‏بخورد و بخوراند، واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته نمى‏شود; زيرا اين دو حكم، قيد واجب بودن قربانى نيستند كه اگر انجام آنها ممكن نشد، اصل قربانى از عهده برداشته شود. قربانى آثار و بركتهاى بسيارى دارد كه برآوردن نياز بينوايان و تهى‏دستان، بخشى از حكمت آن است. در اين جا، براى روشن‏تر شدن موضوع مناسب است‏به اهميت قربانى و پاره‏اى از آثار و حكم آن بپردازيم.

قرآن و اهميت قربانى

قرآن، از قربانى حج، به عنوان شعائر الهى ياد كرده كه بايد مورد تكريم و احترام قرار گيرد:
«يا ايها الذين آمنوا لاتحلوا شعائر الله ولا اشهر الحرام ولا الهدى ولا القلائد ولاامين بيت الحرام.» (50)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شعاير خدا و ماه حرام و قربانى را، چه بدون نشانه و چه با نشانه، حرمت مشكنيد و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان، آهنگ بيت‏الله‏الحرام كرده‏اند، روا مداريد.
«والبدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير فاذكروا اسم الله عليها صواف فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع والمعتر.» (51)
شتران قربانى را براى شما از شعاير خدا قرار داديم. شما را در آن خيرى است.
و همچنان كه بر پاى ايستاده‏اند، نام خدا را بر آنها بخوانيد و چون پهلوى آنها بر زمين رسيد، از آنها بخوريد و فقيران قانع و گدايان را اطعام كنيد.
در اين آيه شريفه، سخن از خير و بركت است: «لكم فيها خير» كه خوردن و خوراندن و بهره‏مند شدن از گوشت آن، يكى از خيرها و بركتهاست، ليكن بركتها و خيرهاى قربانى، در خوردن و خوراندن، خلاصه نمى‏شود و اسرار ديگرى نيز وجود دارد كه به پاره‏اى از آنها رسول خدا (ص) و امامان (ع) اشاره فرموده‏اند:
على (ع) مى‏فرمايد:
«سمعت رسول الله (ص) نخطب يوم النحر و هو يقول: ... ما تهريقون فيه من الدماء فمن صدقت نيته كان اول قطرة له كفارة لكل ذنبه.» (52)
شنيدم رسول خدا بر مردم خطبه مى‏خواند و مى‏فرمود: كسى كه با نيت‏خالص و ناب قربانى كند، نخستين قطره خون قربانى، كفاره گناهان وى است.
يا امام موسى كاظم (ع) مى‏فرمايد:
«قال رسول الله (ص) استفرهوا ضحاياكم فانها مطاياكم على الصراط.» (53)
قربانيهاى خود را فربه برگزينيد، زيرا آنها مركبهاى شمايند در پل صراط.
قربانى از شعاير الهى است و بايد هر چه با شكوه‏تر در موسم حج، انجام گيرد و در روايات به اين نكته، بسيار اهميت داده شده است.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد:
«ذبح رسول الله (ص) عن امهات المؤمنين بقرة بقرة ونحر هو ستا و ستين بدنه و نحر على (ع) اربعا و ثلاثين بدنه.» (54)
رسول خدا (ص) براى همسران خود در منى گاو و براى خود شصت و شش شتر قربانى كرد و على (ع) سى و چهار شتر قربانى كرد.
يا روايت كرده‏اند:
«كان النبى (ص) ساق معه ماة بدنه فجعل لعلى (ع) اربعا و ثلاثين و لنفسه ستا و ستين و نحرها كلها بيده.» (55)
اين كه رسول خدا صد شتر فربه از مدينه به منى مى‏آورد (بيش از پانصد كيلومتر) براى تعظيم شعائر الهى است اگر براى خوردن و خورانيدن به بينوايان و تهى‏دستان بود، در همان مدينه كشتار مى‏كرد، بين راه كشتار مى‏كردند، چرا اين همه را به منى بياورد؟
معلوم مى‏شود تعظيم شعائر الهى در نظر بوده كه بايد به گونه جمعى انجام شود: همه همزمان در يك مكان گرد آيند، خانه خدا را طواف كنند، سعى صفا و مروه را انجام دهند، با هم به سوى مواقف حركت كنند، با هم وقوف داشته باشند، و با هم رمى‏جمرات كنند، با هم در يك زمان و در يك مكان، صحنه با شكوه قربانى را بيافرينند.
پس حكمت قربانى، تنها در برآوردن نياز بينوايان خلاصه نمى‏شود. آنچه از آيات و روايات استفاده مى‏شود برآوردن نياز بينوايان، بخشى از حكمت جعل اين حكم است و حكم، دائرمدار تمام حكمت نيست، تا چه رسد به بخشى از حكمت.
اين كه در آيات و روايات تاكيد بسيار شده بر تعظيم شعائر در قربانى، دليل بر اين است كه در انجام قربانى، يك خواسته هدف نبوده، كه بر آوردن نياز بينوايان باشد و خواسته و خواسته‏هاى ديگرى نيز در نظر بوده كه مهم‏ترين آنها بزرگداشت‏شعائر الهى است.
حفص يانجترى از امام صادق (ع) مى‏پرسد:
«رجل ساق الهدى فعطب فى موضع لايقدر على من يتصدق به عليه ولايعلم انه هدى.
قال: ينحره ويكتب كتابا انه هدى يضعه عليه ليعلم من مر به انه صدقه.» (56)
اگر كسى بر اثرخستگى هدى، نمى‏تواند آن را به قربانگاه برساند و در بيابان هم، نيازمند يافت نمى‏شود، تا قربانى كند و به مصرف برساند، چه بايد بكند؟
امام فرمود: قربانى را بايد انجام دهد و چيزى بنويسد و روى آن بگذارد كه اين قربانى و هدى است، تا رهگذران متوجه شوند كه صدقه است.
اين روايت، از نظر سند صحيحه است و از نظر دلالت، به گونه آشكار دلالت دارد كه واجب بودن قربانى و واجب بودن هزينه كردن آن، در تكليف جداى از يكديگرند، به گونه‏اى كه اگر توانا بر انجام هزينه آن نبود، قربانى كردن آن از عهده حج‏گزار برداشته نمى‏شود.
اين كه امام (ع) مى‏فرمايد: «نوشته‏اى روى آن بنهد، تا رهگذران از آن استفاده كنند» دليل بر واجب بودن هزينه كردن آن نيست; زيرا از كجا معلوم، رهگذر و قافله‏اى از آن جا بگذرد و در بين آنان بينوايى باشد و از كجا معلوم، تا رسيدن كاروان، گوشت قربانى طعمه پرندگان و درندگان صحرا نشود و يا نگندد و فاسد نشود؟ و....
رهنمود امام، تنها براساس يك احتمال است كه رهگذرى اگر رسيد و گوشت هم فاسد نشده بود... از نوشته پى‏برد كه گوشت صدقه است و از آن استفاده كند. روايت، در مورد حج واجب است، گرچه حج قران باشد. احتمال فرق بين قربانى حج قران و حج تمتع كه در حج قران، به مصرف رساندن شرط نباشد و در حج تمتع شرط باشد، درست نيست و هيچ فرقى بين آنها نيست و در هر دو، خواسته يكى است.
شايد گفته شود مورد روايت‏حفص جايى است كه قربانى بر اثر خستگى، در حال از بين رفتن است و چون حج‏گزار فرصت ندارد كه بايستد و هدى هم توانايى حركت ندارد، رها كردن حيوان هم، سبب از بين رفتن آن مى‏شود، امام دستور مى‏دهد كه حيوان را بكشد، دست‏كم، احتمال استفاده از آن باشد، نه از اين جهت كه هدى باشد، از اين روى دلالت ندارد بر جايى كه از ابتدا مى‏داند اگر حيوان را بكشد گوشت آن از بين مى‏رود.
در پاسخ از اين شبهه بايد گفت: وقتى قربانى حج قران، اشعار شده ديگر حق تبديل آن را ندارد. اگر در واقع هدى حج نبود، بايد مى‏توانست تبديل كند و چه بسا فروش آن براى وى ممكن بود. در هر صورت، فرض جايى است كه توان هزينه آن را ندارد، با اين حال، امام مى‏فرمايد: بايد قربانى كند. امام نمى‏پرسد كه آيا براى وى امكان دارد تبديل بكند، و يا نه و به طور مطلق مى‏فرمايد: بايد قربانى كند.
اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون، دليل خوبى هستند بر چند تا بودن خواسته و واجب مستقل بودن هر كدام از آنها. خود قائل محترم هم اطلاق ادله را قبول دارد. وقتى كه اين اشكال را طرح مى‏كند: براساس صناعت فقهى وحدت مطلوب، ايجاب مى‏كند اگر از هزينه كردن قربانى عذر داشت، اصل واجب بودن قربانى از عهده وى برداشته مى‏شود، نه اين كه در خارج از منى و در وطن واجب باشد.
در پاسخ مى‏گويد: ترك قربانى به طور كلى خلاف احتياط است، بويژه اين كه شارع راضى به ترك آن نيست.
«خصوصا بعد ملاحظة عدم اسقاط الشارع المقدس الهدى فى مورد من الموارد.» (57)
اگر اطلاق در دليل شارع نباشد، از كجا فهميده مى‏شود كه شارع راضى به ترك قربانى در صورت ممكن نبودن مصرف نيست؟
اشكال كرده‏اند: اگر گوشت قربانى هدر برود و به مصرف بينوايان نرسد، اسراف است و حرام; از اين روى، در شرايط كنونى كه قربانيها به مصرف واقعى نمى‏رسد و در منى از بين مى‏روند، انجام قربانى در منى واجب نيست.
صاحب اين ديدگاه بر اين باور است كه دليلهاى حرام بودن اسراف، درگاه تعارض، مقدم هستند بر دليلهاى واجب بودن قربانى، وجه استدلال هم، لابد از باب امتناع اجتماع امر وجوبى، يا نهى تحريمى است كه در مورد تعارض اين دو، وقتى جمع ممكن نبود، نهى مقدم بر امر خواهد بود.
اين استدلال مخدوش است; زيرا بنابر چند تا بودن خواسته: واجب بودن قربانى و واجب بودن تقسيم آنها بين بينوايان، قربانى و مصرف، دو واجب جداى از يكديگرند و وقتى مكلف نتوانست‏يكى را انجام دهد، ديگرى از عهده‏اش برداشته نمى‏شود. در اين صورت، دليلهاى اسراف متوجه آن نمى‏شود. وقتى شارع اين‏گونه تصرف در مال را اجازه مى‏دهد، دليلهاى حرام بودن اسراف، اين مورد را، يعنى قربانى كردن و تقسيم نكردن آن بين نيازمندان و هدر دادن آن را در بر نمى‏گيرند; زيرا دليل خاص داريم اگر تقسيم گوشت قربانى در بين بينوايان ممكن نبود، بايد قربانى انجام بگيرد، گرچه گوشت آن هدر رود. موضوع مصرف قربانى، تنها ترتب طبيعى بر انجام قربانى دارد، نه ترتب فقهى. قربانى واجبى است و صرف آن، واجبى ديگر. اگر حج‏گزار از انجام دومى ناتوان شد، اولى از عهده وى برداشته نمى‏شود.
پس در قربانى كردن، تعظيم شعائر بايد جلوه‏اى ويژه داشته باشد اين كه رسول خدا (ص)، صدشتر فربه را از مدينه به منى مى‏آورد و با دست مبارك خويش نحر مى‏كند، براى جلوه دادن به شعائر الهى است.
افزون بر اين، خود برآوردن نياز درماندگان و بينوايان در صحراى منى ويژگى دارد. حال اگر نشد اين مهم انجام شود، نبايد از امر مهم‏تر كه همانا زرگداشت‏شعائر الهى است، چشم‏پوشيد كه شارع براى قربانى در آن صحرا ويژگى قائل است. انتقال قربانى از صحراى منى به ديگر جاهاى سرزمينها، خالى كردن حج از مناسك آن و غفلت از شعائر الهى است كه به يقين، شارع راضى بدان نيست.
اشكال: بزرگداشت و تكريم شعائر الهى، هيچ‏گاه اقتضاء نمى‏كند صدها راس دام در منى كشته شوند و روى هم انباشته و فاسد شوند. بى‏گمان از بين بردن اين سرمايه عظيم، موجب تعظيم شعائر نمى‏شود. چطور نابود كردن اين همه دام، پاسداشت‏شعائر الهى است، اما قربانى كردن آنها در وطن در صدها بينوا و درمانده و تهى دست را آبرومندانه، تغذيه كردن، ضد شعائر الهى؟
پاسخ: گفتيم: قربانى، دائر مدار حكمت آن نيست و حتى تعظيم شعائر الهى در قربانى، بستگى به برآوردن نياز تهى‏دستان ندارد، بلكه مسائل و اسرار ديگرى وجود دارد كه ما به پاره‏اى از آنها آگاهى داريم. از جمله برگزار كردن با شكوه و عظمت مناسك حج در روزهاى مشخص و در مكانهاى ويژه و سر بريدن و نحر كردن هزاران دام براى رضاى دوست و گذشتن از مال دنيا در راه او و خودسازى و پالايش درون.
افزون بر اين، هدر رفتن و نابود شدن قربانيها در «منى‏» در شرايط كنونى، ناشى از حكم الهى نيست، بلكه ضعف مديريت‏حج است كه اين نابسامانى را به وجود آورده و اين سرمايه عظيم را به باد فنا مى‏دهد. اگر مديريت‏حج، سامان‏مند و صحيح و بهنجار و براساس اسلوب و روش درستى مى‏بود، افزون بر برگذارى باشكوه اين مراسم، از نابودى هزارهزار راس دام قربانى هم جلوگيرى مى‏شد و به مصرف صحيح بينوايان و درماندگان جهان اسلامى مى‏رسد.
اما اين سخن كه اگر قربانى در «منى‏» ممكن نشد، چه بايد كرد؟
به اين مطلب، اشاره شد: اين نكته بستگى دارد بر اطلاق و اطلاق نداشتن دليل اشتراط قربانى در منى. در اين‏باره گفته شد: دليل اشتراط، اجمال دارد، ولى دليل واجب بودن قربانى مطلق است. آيا از اين راه مى‏توان گفت: وقتى كه حج‏گزار نتوانست درمنى قربانى كند و توانايى بر فراهم آوردن اين شرط نداشت، آيا مى‏تواند قربانى كه به گونه وجوب بر عهده وى قرار دارد، در هر جا و هر زمان، خواست انجام دهد؟
البته اين سخن، با سخن پيشين فرق دارد. زيرا در آن جا، سخن از اين بود كه با توانايى انجام آن در «منى‏» چون نمى‏تواند به مصرف اهلش برساند، مى‏تواند در وطن قربانى كند، به دليل يگانگى خواسته و حرام بودن اسراف. اما در اين جا، سخن در اين است كه نمى‏تواند در منى قربانى كند، يعنى توانايى بر انجام شرط را ندارد. در اين جا فتوا داده‏اند: چون شرط را نمى‏تواند فراهم آورد، اصل قربانى، هركجا باشد، از جمله وطن، كافى خواهد بود.
اين فتوا هم مشكل است. زيرا وقتى انجام قربانى واجب شد، بايد با حج پيوستگى داشته باشد. بايد حج‏گزار در موسم حج، در مكانها و موقفهاى ويژه، مناسك را انجام دهد. فتوا به انتقال مناسك حج از موسم حج و موقفها و مكانهاى آن، خالى كردن حج است از مناسك كه مشكل به نظر مى‏رسد.
افزون بر اين، بر اساس روايات، اگر ممكن نشد انجام مناسك در منى، بايد به زمينهاى اطراف منى انتقال يابد، مانند: واى محسر:
سماعه مى‏گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:
«اذا كثر الناس بمنى وضاقت عليهم كيف يصنعون؟
فقال: يرتفعون الى وادى محسر.
قلت: فاذا كثر والجمع ضاقت عليهم كيف يصنعون.
فقال: يرتفعون الى المازمين. (58)
اگر جمعيت‏حج‏گزار، به قدرى زياد شد كه منى گنجايش آن را نداشت، چه بايد بكنند؟ امام (ع) مى‏فرمايد: به وادى محسر مى‏روند.
آيا رفتن به وادى محسر تنها براى بيتوته و وقوف است، يا براى انجام ديگر مناسك منى، غير از رمى جمرات هم مى‏توان به آن وادى رفت؟
به طور طبيعى وقتى سرزمين منى گنجايش جمعيت‏حج‏گزار را براى بيتوته و وقوف نداشته باشد، براى قربانى كه مشكلات بيش‏ترى دارد، گنجايش نخواهد داشت. اگر بيتوته به سرزمين محسر انتقال مى‏يابد، ديگر مناسك منى هم به آن جا انتقال مى‏يابد، البته غير از رمى جمرات كه موضوع و تحقق خارجى آن به انجام دادن آن در همان سرزمين «منى‏» است.
قربانى در وادى محسر هم موافق مفاد موثقه و هم موافق تعظيم شعائر الهى و مناسك حج در موسم حج است و هم موافق با احتياط.

پانوشت‏ها:

1 . سوره «حج‏» ، آيه 27.
2 . سوره «حج‏» ، آيه 36.
3 . سوره «بقره‏» ، آيه 196.
4 . «وسائل الشيعه‏» ، شيخ حر عاملى، ج‏10/101، داراحياء التراث العربى، بيروت.
5 . همان مدرك‏100/.
6 . همان مدرك‏119/.
7 . همان مدرك‏127/.
8 . «الفروع من الكافى‏» ، ثقة الاسلام كلينى، ج‏4/193، دارالتعارف، بيروت.
9 . همان مدرك‏191/.
10 . سوره «بقره‏» ، آيه 128.
11 . تفسير «صافى‏» ، ج‏2/428.
12 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/209.
13 . «علل الشرايع‏» ، ج‏2/142.
14 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏10/93.
15 . «مفردات‏» ، راغب‏128/.
16 . «كتاب العين‏» ، خليل‏194/.
17 . «نهايه‏» ، ابن‏اثير، ج‏1/432.
18 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/306.
19 . «فقه‏» ، شماره 10/179 و 181.
20 . سوره «فتح‏» ، آيه 25.
21 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏10/127.
22 . «جواهر الكلام‏» ، شيخ محمد حسن نجفى، ج‏19/128، دار احياء التراث العربى، بيروت.
23 . همان مدرك‏121/.
24 . همان مدرك، ج‏19/127.
25 . همان مدرك‏129/.
26 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏10/93.
27 . «تهذيب الاحكام‏» ، شيخ طوسى، ج‏5/214، دارالتعارف، بيروت.
28 . «بحارالانوار» ، علامه مجلسى، ج‏96/301، مؤسسه الوفاء، بيروت.
29 . همان مدرك‏277/.
30 . «مقنع‏» ، شيخ صدوق، چاپ شده در «جوامع‏الفقهيه‏» 21/.
31 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏9/245.
32 . «مقنعه‏» ، شيخ مفيد69/.
33 . «نهايه‏» ، شيخ طوسى چاپ شده در «جوامع‏الفقهيه‏» 311/.
34 . «حدائق الناضره‏» ، شيخ يوسف بحرانى ج‏17/41، انشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم.
35 . «الفروع من الكافى‏» ، ج‏4/222.
36 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/42.
37 . «غنيه‏» ، چاپ شده در «جوامع الفقهيه‏» 520/.
38 . «جواهر الكلام‏» ، ج‏19/120.
39 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/44.
40 . «قواعد» 89/.
41 . «لمعه‏» 138/.
42 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/43.
43 . «جواهر الكلام‏» ، ج‏19/120.
44 . «حدائق الناضره‏» ، ج‏17/46.
45 . مجله «فقه‏» ، شماره 10/204 و 206.
46 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏1/258.
47 . همان مدرك، ج‏10/101.
48 . «حكم الاضحيه فى عصرنا» ، ناصر مكارم شيرازى‏7/.
49 . همان مدرك‏8/ 18.
50 . سوره «مائده‏» ، آيه 2.
51 . سوره «حج‏» ، آيه 36.
52 . «بحارالانوار» ، ج‏96/301; «علل الشرايع‏» ، 2/141.
53 . «علل الشرايع‏» 145/.
54 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏10/101.
55 . همان مدرك.
56 . همان مدرك‏130/.
57 . «حكم الاضحية فى عصرنا» 14/.
58 . «وسائل الشيعه‏» ، ج‏10/13.

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی

من الحج حدیث فی القرآن الکریم

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهمحمد الدسوقی