نگاهي به ((حقائق التاويل)) سيد رضي

پدیدآورسیدمصطفی احمد‌زاده

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیسوره نجم

share 4068 بازدید
نگاهي به ((حقائق التاويل)) سيد رضي

سيد مصطفي احمد زاده

عالمان, محققان و پژوهشگران اسلامى, از ديرباز قرآن را به عنوان منبع افكار و انديشه ها مى شناختند و كتاب الهى را چونان سنگ زيرين بناى تفكر خود تلقى مى كردند و در تحليلها و پژوهشها و نقد و بررسى و داورى آراء و انديشه ها به قرآن باز مى گشتند. بدين سان پيشانى بر آستانش مى ساييدند و كام تشنه خود را از آبشخور زلال اين اقيانوس بى كران سيراب مى ساختند و دواى دردهاشان را از آيات شفابخش قرآن مى جستند و در جهت رفع مشكلات خود بدان روى مى آوردند و از اين رهگذر جان و روح متلاطم خويش را در پناه تمسك به ثقل اكبر و عمل به مفاهيم آن آرامش مى بخشيدند.
تلاشهاى متفكران و انديشمندان براى دستيابى به معانى ظاهرى و مفاهيم باطنى و كشف راز و رمزهاى نهفته در اين صحيفه آسمانى, روايات تفسيرى پيامبر(ص) و صحابه و تابعان, موشكافى هاى اديبان و لغت شناسان پيرامون مفاهيم ژرف الفاظ قرآن, همه و همه در طول ساليان دراز جمع گشت و عرصه را براى ظهور تفاسير مدوّن آماده ساخت.
تفاسيرى كه به عصر ائمه(ع) نزديك ترند از يك سو به واسطه نزديكى به عصر نزول قرآن و دستيابى به سرچشمه هاى زلال روايات پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) كه مفسّران حقيقى قرآنند ـ و از دگر سو به دليل دسترسى به گفته هاى صحابه و ياران ائمه كه به طور مستقيم معارف قرآنى را از حاملان واقعى قرآن دريافت مى كردند; در ميان ديگر تفاسير از اهميت ويژه اى برخوردارند.
براى استفاده هرچه بيشتر از روشهاى تفسيرى مطابق با قرآن و سنت و جلوگيرى از فرورفتن در گرداب تفسير به رأى, بررسى روشهاى تفسيرى عالمان بزرگ شيعى در قرون اوليه اسلام و اينكه اينان بر چه پايه هايى تفاسير خويش را استوار مى ساخته اند, ضرورت مى يابد.
از جمله تفاسير مهم شيعه در سده هاى اوليه اسلام, تفسير شريف (حقائق التأويل فى متشابه التنزيل) اثر مفسّر گرانقدر و محقق سخت كوش علامه شريف رضى است. نگارنده در اين تحقيق به كاوشى درباره روش تفسيرى سيّد رضى در اين تفسير مى پردازد. اميد است كه قرآن پژوهان را سودمند افتد.

شخصيت سيد رضى

سيد رضى, عالم بزرگوار, شاعر گرانمايه, نقيب سادات علويان, يكى از اعلام قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است كه در بغداد, مركز خلافت بنى عباس و مقرّ حكومت تيره اى از آل بويه در سال 359 هـ . ق ديده به جهان گشود, تحصيلات عاليه اش را نزد استادان بنام آن روزگار چون شيخ مفيد, عبدالجبار معتزلى, رمّانى و ابن جنّى در علوم گوناگون اسلامى به اتمام رسانيد و در سنين جوانى اقدام به تدريس و تأليف و تصنيف كرد.
شريف رضى از دانشمندانى بود كه به حقّ مى توان گفت پيش تر از زمانش مى زيسته و داراى انديشه هاى ناب ادبى, تفسيرى, كلامى و بويژه انديشه هاى سياسى و اجتماعى در سطح بالا بوده است. سيد رضى پس از پنجاه و هفت سال عمرپربار, در 406 هجرى قمرى در بغداد به لقاء الله پيوست. رحمت خداوند بر او باد.1

چشم انداز سياسى, مذهبى و علمى قرن چهارم

بررسى وضعيت سياسى ـ فرهنگى عصر تأليف هر كتاب, دانش پژوهان را در جهت شناخت عميق تر و دقيق تر و دستيابى به ويژگيهاى خاص آن كتاب يارى مى دهد. از اين رو بررسى موقعيت سياسى; مذهبى و علمى قرن چهارم راه را براى ارائه تحقيقى دقيق و همه جانبه پيرامون روش تفسيرى كتاب حاضر هموارتر مى سازد.
در سده چهارم هجرى بغداد عرصه رويارويى آراء و افكار و محلّ رشد و نمو تمدّن اسلامى و صحنه تجمع انبوه دانشمندان, فقها, محدثان, متكلمان, مفسّران, ادبا و شعراى نامى بود. علماى شيعه فرصت پيدا كردند تا درباره اثبات حقانيّت باورهاى خود با مخالفان به بحث و مناظره بپردازند. فشارها و محدوديت هايى كه بر شيعه وارد مى آمد به نسبت زيادى تعديل يافت. پيروان تشيّع توانستند شعارهاى خود را آزادانه مطرح كنند.2
مهم ترين شخصيت شيعى, شيخ مفيد, علاوه بر دقّتش در احاديث, از جنبه عقلى نيز تلاش زيادى دربازشناسى و شناساندن عقايد شيعى داشت. به نظر مى رسد عنصر جديدى كه در قرن چهارم بيشتر وارد تفكر شيعى شد, مسائل عقلى بود.3
محدثان از نظر مقام, بالاترين عالمان بودند و از رجال بزرگ اسلام به حساب مى آمدند, از سوى ديگر صوفيه مخالف سرسخت همه فقها بودند و به عيب جويى اكتفا نكرده, با عبارات زشت بدگويى نيز مى كردند. اما موقعيت تفسير و مفسّران از اهميت ويژه اى برخوردار بود. در قرن چهارم, تفسير قرآن را بدون شرايط لازم جايز نمى شمردند.
از آنجا كه همه فرقه ها در آن عصر, به عنوان بزرگ ترين مرجع و منبع استشهاد و استناد به قرآن تكيه مى كردند و مى بايست به دلايل قرآنى مجهز شوند, بنابر اين قرآن نيز چون هر كتاب مقدس ديگرى در معرض تفسيرهاى تكلّف آميز بود. به ويژه صوفيان و غاليان به تأويل گرى شهره بودند و به شيوه كهن براى اثبات دعاوى خويش به تأويلات دور از مفاد ظاهر آيات دست مى يازيدند, چنان كه برخى از غلات مى كوشيدند بسيارى از اسماء وارده در قرآن را بر اشخاص معين تاريخى تطبيق كنند. و نيز عده اى حرص و اصرار زياد در آوردن عجايب و غرايب داشتند و جمعى كوشيدند قرآن را با عقل تطبيق دهند.4

بررسى ساختارى حقائق التأويل

بخشى از تفسير (حقائق التأويل) پس از هزار سال گمنامى از سوى منتدى النشر حوزه علميه نجف چاپ و در ايران نيز بارها به صورت افست انتشار يافته است. از ميان چندين مجلّد اين كتاب, تنها يك جزء از آن به دست آمده است كه در حدّ يك پنجم مجموعه تفسيرى است كه از كتابخانه آستان قدس رضوى به دست آمده است.
از ابى الحسن عمر نسّابه نقل شده است كه او گفته: تفسير قرآن سيد رضى را ديده ام, بهترين تفاسير و از تفسير شيخ طوسى بزرگ تر است. ديگران نيز اين جمله را نوشته اند كه: يك جلد از تفسير منسوب به سيّد رضى را ديده ام بسيار تفسير خوبى است و نسبت به تفسير طبرسى بزرگ تر است.5
گاه مؤلّف در كتاب ديگرش ـ المجازات النبوية ـ از حقائق التأويل ياد مى كند و گاه هم تصريح به نام آن نيز نمى كند و از آن به (كتاب بزرگ در متشابه القرآن) تعبير مى نمايد و پيداست كه اين گونه صفات, منطبق با كتاب حقائق التأويل است, زيرا هم كتاب بزرگى بوده است و هم ويژه متشابهات قرآن.
جزء پنجم اين كتاب, تفسير آيات سوره آل عمران را در 31 فصل و 48 آيه از سوره نساء در 6 فصل دربردارد كه در جمع 37 فصل مى شود, و با اسلوبى بديع و نظمى دقيق به رشته تحرير درآمده است.
كتاب در نوع خود بى مانند است و حسن بيان و جمع و استقصاء اقوال علماء آن عصر در پرتو هوشيارى و عظمت علمى و شخصيتى نويسنده آن را امتياز ويژه اى بخشيده است. به گونه اى كه ابن جنّى, استاد مؤلف گفته است:
(رضى كتابى در معانى قرآن كريم تصنيف نموده كه پيدايى مانند آن غيرممكن است.)6
سيد رضى در حقائق التأويل بحث درباره هر آيه متشابه را در قالب يك مسأله طرح مى نمايد. از اين رو كتاب به ريخت مجموعه اى از پرسشهاى گوناگون درآمده و هر پرسمان داراى استقلال علمى و فايده ويژه است.7
اين كتاب, چنان كه از نام آن پيداست, درباره متشابه قرآن مى باشد, و در زمينه خود نيز نادر است و مؤلف محترم براى هر آيه اى كه متشابه باشد به صورت جداگانه بحث كرده به گونه اى كه از آيات قبل و بعدش جداست, و تنها از جهت همانندى با ساير آيات اشتراك دارد. بنابراين, كتاب حاضر شامل يك عده از مسائل متنوعه است, وهر مسأله اى از جهت علمى, موضوعى جداگانه است و نكات ويژه اى دارد, و همچون ساير كتابهاى تفسيرى نيست.
سبك و روش سيد رضى در اين كتاب اين است كه آيات واضح و روشن را تفسير نمى كند. آياتى را تفسير مى كند كه در نظر ابتدايى ناسازگارى هايى با قواعد ادبى يا حكم شرعى يا يكى از اعتقادات اسلامى و يا يكى از مقتضيات عقلى دارد. وى آنها را به عنوان سؤال مطرح مى كند و سپس جوابهايى را كه به آن پرسش داده شده و سرانجام پاسخى را كه خود مى پسندد بيان مى كند.8
از سوى ديگر بيشتر آيات متشابه قرآن كريم از جهت اجمال و متشابه بودن شبيه يكديگرند, و چه بسا در خلال سى و هفت آيه متشابهى كه در اين جزء آمده است, گره گشايى از صدها آيه متشابه ديگر نيز مى شود. علاوه بر اين مؤلف در ضمن بحث پيرامون هر آيه اى به آيات غيرمتشابه نيز استشهاد جسته است و در پرتو محكمات قرآن به روشن سازى مفاهيم متشابهات پرداخته است, به طورى كه در هر موضوعى با توجه به همه آيات قرآن پيرامون آن موضوع به تفسير آيه مورد بحث همّت مى گمارد.
همين امر است كه بر ارزش اين كتاب بزرگ مى افزايد. كتاب حاضر كه ويژه تفسير آيات متشابه است, پژوهشى گسترده پيرامون اقوال علما, تا آن عصر است, و اين خود يك امتياز برجسته تاريخى مى باشد; حال اگر مؤلف نام صاحبان آراء و عقايد را نيز ذكر مى كرد كتاب به منبعى تحقيقى و مستند تبديل مى شد.
شريف رضى در ابتداى هر آيه متشابه, در آغاز چند سؤال مطرح مى كند و سپس آيه متشابه را ذكر مى كند و اشكالات و انتقاداتى را كه بر آن آيه شده است, به طور دقيق مطرح مى كند و در ادامه اقوال علما را پيرامون آن اشكالات نقل مى كند و در پايان نظر خود را ذكر مى كند.
مؤلف پيش از ورود به بحث با طرح سؤالاتى خواننده را به انديشيدن پيرامون آن سؤالات وا مى دارد. مسئله اى كه دانشمندان و روان شناسان جديد بدان دست پيدا كرده اند, هزار سال پيش توسط اين انديشمند متفكر و دانشمند خوش ذوق به صورتى بديع و عميق در عمل پياده شده است و اين نشانگر نبوغ فكرى و علمى مؤلّف است.
وى با طرح سؤالات, از يك سو حسّ كنجكاوى و حقيقت جويى را در خواننده بر مى انگيزد و او را وادار به تعقّل و تفحّص پيرامون سؤالات مى كند و از دگر سو خواننده را در جهت درك صحيح سؤال و پاسخ احتمالى خويش بر مى انگيزاند, و از اين راه به خواننده فرصت انديشيدن مى دهد تا سؤال را حلاّجى كند و مايه علمى خود را محك بزند و احياناً نظر خودش را در ذهن مجسّم كند و بعد نظر مؤلّف را با نظر خود بسنجد و به داورى بنشيند.
مؤلف محترم پس از موشكافى سؤال و طرح جنبه هاى گوناگون مسأله, ادلّه مخالفان و موافقان را در جواب سؤال ذكر مى كند و گاه عقايدى را تأييد مى كند و گاه در صدد ردّ اقوال با استدلال به آيات و اشعار و نكات نحوى و لغوى بر مى آيد و در پايان اگر نظرى غير از نظر عالمان ديگر داشته, آن را ذكر مى كند. در بيشتر بخشها, فصولى را در پايان اقوال مى آورد و بحثهاى مفيدى را پيرامون موضوعات گوناگون مرتبط با آيه مذكور به بحث مى گذارد و بدين شكل عرصه را بر اشكالات منتقدان و مخالفان تنگ مى نمايد و جاى هرگونه شكّ و شبهه را از دل مى زدايد.

محكم و متشابه از نظر سيّد رضى

سيّد رضى با هدف تأويل آيات متشابه, حقائق التأويل را نگاشته است, از اين رو لازم است پيش از ورود به بحث روش تفسيرى, ديدگاه سيّد رضى را درباره محكم و متشابه بيان داريم.
اِحكام, مأخوذ از (حكم) به معنى منع و بازداشتن گرفته شده است. ابن فارس معتقد است كه اين كلمه از (حَكَمَةُ اللّجام) به معناى بازداشتن اسب از سرعت, مشتق شده است.9 بنابراين (إحكام سخن) به معناى متقن و استوار بودن آن براى تعبير و بيان مقصود و مفهوم سخن است.
(تشابه) از (تشابه الوجوه) گرفته شده است, يعنى همانندى و شباهت وجهى از آن وجوه با وجه ديگر آن, به گونه اى كه سخنى, چند وجه از معانى را در برداشته باشد و از اين جهت است كه در چنين سخنى وجه و معناى اصلى مورد نظر, پوشيده و مخفى است.
راغب اصفهانى مى گويد:
(محكم آن است كه از حيث لفظ و معنى, شبهه اى عارض آن نشود و درمعرض شبهه نباشد. و متشابه آن است كه ظاهر آن, از مقصود و منظور خبر نمى دهد و معناى مورد نظر گوينده را آشكارا بيان نمى كند.)10
بنابراين, متشابه در اصطلاح قرآن, لفظى است كه وجوه متعددى ازمعانى و مفاهيم را در بردارد و مورد شكّ و شبهه است و از اين رو همان طور كه مى توان آن را به وجهى صحيح تأويل كرد, به وجهى نادرست نيز قابل تأويل است و به همين دليل, اين موضوع, دست آويز مفسدان قرار گرفته تا به منظور فتنه انگيزى, متشابهات را بر وفق اهداف گمراه كننده خود تأويل كنند.11
سيّد رضى معتقد است كه بايد آيات متشابه را به محكم باز گرداند و با استناد به آيه 7 سوره آل عمران منظور خداوند از (امّ الكتاب) را آيات محكمات قرآن مى داند كه تمام آيات به صورت جمعى مى توانند در مقام (امّ) كتاب قرار بگيرند نه فقط برخى آيات.
مؤلف همچنين در توضيح نظريه خود اضافه مى كند كه هدف قرآن كه عبارت است از بيان معالم دين از يك آيه يا دو آيه به دست نمى آيد; بلكه در سايه توجّه به تمام آيات قرآن به صورت يك جمع منسجم حاصل مى شود; لذا معناى (امّ) در آيه فوق, اصلى است كه بدان تكيه مى گردد و اين اصل چيزى غير از محكمات قرآن نيست. چون آياتى كه محكم و استوارند, اصل هستند براى آيات متشابه كه وقتى آنها با يكديگر سنجيده شوند, آنچه اين كتاب مبين در ضمير دارد آشكار شود و گنجينه هايش بجوشد و پديد آيد.12
مؤلف در بخش اول كتاب, فصلى پيرامون (الراسخون فى العلم و علمهم بتأويل الكتاب) گشوده است و اقوال گوناگون را پيرامون اين بحث آورده است, ولى نظر خودش را پيرامون اين مسأله و همچنين محكم و متشابه نياورده است, در صورتى كه لازم بوده ذيل اين آيه به شكل گسترده پيرامون تأويل, محكم و متشابه از ديدگاه خودش بحث كند. جواب اين اشكال با مراجعه به مباحث بعدى كتاب روشن مى شود. سيّد رضى در بخش 31 مى نويسد:
(ما در آغاز اين كتاب به هنگام بحث از (اصول محكم و متشابه) قاعده اى را گفته ايم كه بايد به آن قاعده بازگرديم و آن اينكه, بايد آيات متشابه را به آيات محكمات برگردانيم… )
و در ادامه به منظور تأويل آيه (و لايحسبنّ الذين كفروا أنّما نملى لهم خير لأنفسهم انّما نملى لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذاب مهين) (آل عمران/178) از همين قاعده بهره برده است. برخى آيه فوق را به گونه اى تفسير كرده اند كه مخالف با محكمات قرآن است; اينان گفته اند كه (لام) در (ليزدادوا) مانند (لام) در (وما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون) (ذاريات/56) است و همان طور كه خداوند از مردم خواسته تا او را اطاعت كنند در آيه يادشده نيز پروردگار از كفّار معصيت خواسته است. سيد رضى در ردّ اين گفتار به آيه محكم (و ما خلقت الجن و الانسان إلاّ ليعبدون) استناد كرده است. وى توضيح مى دهد كه اين آيه بدان جهت از محكمات است و موافق برداشت عقل, چون حرف لام در (ليعبدون) به جاى خود به كار رفته است و آن عبادت جنّ و انس مى باشد و آيه نخست كه مورد بحث است بدان جهت از آيات متشابه مى باشد كه حرف لام در (ليزداوا إثماً) درموردى به كار رفته است كه ظاهر آن مراد نيست, و آن (زيادتى گناه) است. از اين رو آن را بر وجوهى كه موافق و مطابق ادله عقلى و قواعد عدل الهى است حمل كرده اين عمل را يكى از مبانى دين مى داند و آگاهى از اين اصل را براى هر مفسّرى لازم مى داند.13
از رويارويى اين دو مطلب, روشن مى شود كه سيد رضى ابتدا در شروع و مقدمه كتابش, بحثهاى مربوط به مقدمات تفسيرى را به شكل گسترده و با توجه به عقايد و نظرات خودش پيرامون مباحث يادشده بويژه محكم و متشابه آورده است و اگر در اينجا گفته است كه در ابتداى كتاب از محكم و متشابه سخن به ميان آورده ايم به دو دليل منظورش ابتداى جلد اول بوده است, زيرا در ابتداى اين جزء تنها در حدّ دو يا سه سطر پيرامون محكم و متشابه بحث كرده است, در صورتى كه تناسب چنين اقتضا دارد كه در كتابى كه فقط به آيات متشابه توجه دارد و فقط به تفسير آنها مى پردازد بيش از اينها به بحث محكم و متشابه بپردازد, حال آن كه در ابتداى اين جزء بيش از چند سطر, مطلب ديگرى پيرامون محكم و متشابه و اقوال علما و بويژه نظر خود مؤلف به چشم نمى خورد.
دليل ديگر اينكه مؤلف در آخر كتاب حاضر (جزء پنجم), مى فرمايد: (تمّ الجزء الخامس) و معلوم مى شود اگر منظورش ابتداى اين جزء بود از كلمه (كتاب) استفاده نمى كرد. درنتيجه معلوم مى شود مباحث گسترده پيرامون محكم و متشابه را در ابتداى كتاب تفسيرش مطرح كرده است كه دست ما از آن مباحث مفيد و راهگشا كوتاه است, ولى از لابلاى بحثهايى كه دراين جزء آورده عقيده اش پيرامون محكم و متشابه روشن مى شود, چنان كه نكاتى پيرامون اين نظرات گذشت.

تفسير قرآن به قرآن در حقائق التأويل

يكى از روشهاى تفسيرى قرآن, تفسير قرآن به قرآن است. قرآن كريم در آيات چندى خود را به عنوان تبيان, مبين و… معرفى كرده است. كتابى كه روشنگر همه چيز است, روشنگر خويش نيز مى باشد. از اين رو درك صحيح هر آيه اى در پرتو توجه به آيات ديگر امكان پذير است. آيه 7 سوره آل عمران اين نكته را يادآور گشته است كه همواره برخى از آيات قرآن از جهت رساندن معنى و مفهوم رسا و واضح هستند و مفهوم و مقصود حقيقى آنها روشن و بديهى است كه از اين گونه آيات به (امّ الكتاب) تعبير مى شود و برخى ديگر از آيات قرآن متشابه هستند و براى رسيدن به معنى و مفهوم حقيقى آنها بايد از آيات محكم يارى جست و آيات متشابه را به (امّ الكتاب) ارجاع داد تا مقصود واقعى آيات روشن گردد. اين آيه كه يكى از مستندات پيروان تفسير قرآن به قرآن است راه را براى تفسير واقعى قرآن گشوده است. با توجه به اين گونه آيات, تفسير قرآن به قرآن در رأس هرم روشهاى تفسيرى قرار مى گيرد و بهترين و مطمئن ترين روش تفسيرى را فراروى قرآن پژوهان و مفسّران قرار مى دهد.
سيد رضى با عنايت به اهميت اين روش و با توجه به اينكه در آن روزگار, قرآن محكم ترين و استوارترين سند براى اقناع مخالفان و از سوى ديگر پذيرفتنى ترين سند و مدرك براى همگان بود, درجاى جاى تفسير خويش از آن استفاده كرده است.
و از آنجا كه تفسيرش آيات متشابه را دربردارد, برابر اصل خويش مبنى بر ارجاع آيات متشابه به آيات محكم خود را ملزم دانسته كه در پاسخ و اقناع اشكالات مخالفان, از خود قرآن مدد جويد و با استدلال به آيات محكم, آيات متشابه را تفسير كند.
با توجه به مطالب بالا, جايگاه تفسير قرآن به قرآن در روش تفسيرى سيد رضى اهميت كليدى مى يابد.
حال به نمونه هايى از اين روش تفسيرى در حقائق التأويل مى پردازيم:
در مسأله 2 (در معناى انحراف دلها از حق تعالى) در تأويل آيه كريمه: (ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمة إنّك انت الوهّاب)(آل عمران/8) از آيه (فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لايهدى القوم الفاسقين)(صف/5) بهره برده و خواننده را به اين نكته متوجه ساخته كه (ازاغه) در قرآن در برخى مواضع, محكم و در برخى موارد, متشابه است و از جمله آيات متشابه در اين زمينه آيه نخست است كه آن را حمل به ظاهرش نمى توان كرد, چون در اين صورت به آنجا مى رسيم كه بگوييم حق تعالى انسان را از ايمان منحرف مى كند, حال آن كه پروردگار چنين نخواهد كرد, زيرا اين عمل قبيح است و خداوند از انجام آن بى نياز است….
ايشان در ادامه نتيجه مى گيرد كه بايد آيه را متشابه دانست و ناگزير بايد آن را به آيه اى با همين معنى كه محكم نيز مى باشد برگرداند كه آيه (فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم) باشد و سپس به تأويل آن پرداخته و نكات بديعى را به تصوير كشيده است.14
در مسأله 10 براى روشن شدن معناى واژه (كلمه) در آيه (يا مريم إنّ الله يبشّرك بكلمة منه اسمه المسيح…) (آل عمران/45) پس از ذكر اقوال گوناگون, قوى ترين وجه از وجوه مختلف را مطرح نموده توضيح مى دهد كه (كلمه) دراين آيه به معناى وعده الهى است كه پيش از اين به آن نويد داده است, يا اينكه خداوند به اين جهت حضرت عيسى(ع) را (كلمه) ناميده كه به وسيله او مردم هدايت مى شوند, چنان كه به سخن خداى تعالى هدايت مى شوند. بدين رو حضرت عيسى(ع) را به آن تشبيه كرده است. سيد رضى براى تأييد گفتار خود به آيه (و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى العليا… ) استناد كرده و سپس معانى ديگرى براى (كلمه) ذكر كرده وهر يك از اقوال را با آيات قرآنى مستند ساخته است.
سيد رضى در مسأله سوم از سوره نساء در تأويل (لو تسوّى بهم الارض) در آيه (يومئذ يودّ الذين كفروا و عصوا الرسول لو تسوّى بهم الأرض و لايكتمون الله حديثاً)(نساء/42) پس از آوردن اقوال گوناگون, نظر خود را با توسّل به آيات ديگر قرآن موجّه ساخته و معتقد است كه معناى (لو تسوّى بهم الارض) آرزوى بازگشت كافران به دنيا است و معناى يكسان بودن شان با زمين عبارت از بازگشت شان به حالت و هيأت اوليه شان است, زيرا در روز قيامت نيروى زمين كاسته مى شود و اوضاع آن تغيير مى يابد; چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: (يوم تبدّل الأرض غيرالأرض و السموات…) (ابراهيم/48) و سپس در جهت تأييد قول خود به آيات ديگرى نيز تمسّك مى جويد و مى نويسد:
(مؤيّد اين گفتار, كلامى است كه خداى تعالى از زبان كفّار در آياتى چند آورده است كه آنان آرزوى برگشت و درخواست رجوع را مى نمايند, از آن جمله: (قال ربّ ارجعون لعلّى اعمل صالحاً فيما تركت… )(مؤمنون/100ـ99) و (فارجعنا نعمل صالحاً…)(سجده/12).) 15

عقل و اجتهاد در حقائق التأويل

ييكى از روشهاى تفسيرى, تفسير اجتهادى است. در اين روش, عقل و اجتهاد مفسّر محور تفسير قرآن قرار مى گيرد. عصر سيد رضى از يك سو اوج شكل گيرى بحثهاى كلامى و عقلى و دفاع عقلگرايانه متكلّمان از مذاهب گوناگون بود, و از دگر سو عقل و اجتهاد و مباحث عقلى نقش مهمى در اقناع مخالفان و پاسخ به شبهات آنان ايفا مى نمود. در اين فضاى عقل انديشى و عقلگرايى است كه تفسير سيّد رضى شكل مى گيرد. لذا وى در كتاب تفسيرى خود ـ كه فقط به مسائل و اشكالات مذاهب و حتى اديان گوناگون پيرامون عقائد شيعه و اسلام مى پردازد ـ از اين موج تحوّل و تطوّر عقلى در تفسير بركنار نيست و بدين جهت بسيارى از مشكلات تفسيرى را با سرپنجه عقل و تدبّر و اجتهاد حلّ نموده است, چرا كه فضاى عصر وى ايجاب مى كرده است كه علما و مفسّران با سلاح عقل به مصاف يكديگر بروند و با كمك عقل و اجتهاد, مخالفان خويش را محكوم كنند.
سيّد رضى نيز كه در طرفدارى از عقايد شيعه با تمام توان و نيرو به پاخاسته بود, براى اثبات عقايد حقّه شيعه از هيچ تلاشى فروگذار نمى كرد. از طرف ديگر تا آن زمان شيعه مجالى براى بازگو كردن عقايد خويش نيافته بود. و در زمان سيّد بود كه استادش شيخ مفيد توانست مباحث كلامى شيعه را در محافل علمى, جانى تازه ببخشد و شاگردان وى از جمله سيد رضى كه با حكومت وقت نيز ارتباط داشتند, از فرصت استفاده كردند و در اين برهه از زمان عقايد شيعه را در محافل و مجالس و كتب علمى خويش مطرح نمودند تا بدين وسيله حقّانيّت مذهب تشيّع را ثابت نمايند.
اينكه سيّدرضى تا چه حدّ موفق بوده است و تا چه اندازه اجتهادات و اصول عقلى و كلامى وى در مسائل گوناگون, پذيرفتنى است; نسبت به ديدگاه مفسران مذاهب مختلف در مورد جايگاه عقل و اجتهاد در تفسير قرآن, متغيّر است. حال اگر پايه اجتهاد و عقل و تدبّر در تفسير قرآن را تنها بحثهاى كلامى و مقدمات تفسيرى (نحوى, قرائات, لغوى و…) بدانيم به جرأت مى توان گفت كه روش تفسيرى سيدّ رضى ـ در بيشتر تفسيرش ـ تفسير اجتهادى است. زيرا در سراسر كتاب حاضر, بحثهاى كلامى و عقلى, استدلالات نحوى و موشكافى هاى لغوى به چشم مى خورد. به طورى كه بخش عمده اين تفسير را مباحث اجتهادى به خود اختصاص داده است كه حاصل تفكّر و تدبّر مفسّر در آيات قرآن است.
حال به نمونه هايى از بحثهاى عقلى و كلامى وى در تفسير حقائق التأويل اشاره مى كنيم.
سيد رضى در فصل (آيا بهشت و دوزخ آفريده شده اند يا خلق خواهند شد؟) معتقد است كه اين دو پس از اين به وجود خواهند آمد و دليل بر اين مدّعا را آيه كريمه (اكلها دائم و ظلّها…) (رعد/35) مى داند كه در وصف بهشت آمده است, و در ادامه با دلايل عقلى و قرآنى به اثبات نظر خود همّت مى گمارد. وى با استفاده از اين برهان كه (هر پديده اى فانى مى شود) و با ضميمه نمودن آن با آيه يادشده نتيجه مى گيرد كه بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده نشده اند, سپس به آيه ديگرى استدلال مى كند كه خداى تعالى مى فرمايد:
(يوم نطوى السماء كطيّ السجل للكتب كما بدأنا اوّل خلق نعيده…) انبياء/104
آن گاه دليل مى آورد كه وقتى نيروى آسمان به پايان رسد و طومارش همچون كتاب درهم پيچيده شود, ناگزير نيروى آنچه مربوط و متصل به آسمانهاست نيز درهم شكسته خواهد شد.
او همچنين بر اين باور است كه بهشت در آسمان و يا بالاى آن آفريده مى شود, در صورتى كه خداى تعالى بهشت را به پايدارى خوردنى ها و ماندگارى سايه اش توصيف فرموده است. حال اگر بهشت هم اكنون در آسمانها موجود باشد, همچون آسمان نيرويش تحليل خواهد رفت و اساس آن درهم خواهد ريخت.
در ادامه به توضيح چگونگى بهشت حضرت آدم(ع) مى پردازد و آن را غير از بهشت جاويد مى انگارد و سپس به توجيه روايات مربوط به بهشت مى پردازد و آنها را بر اساس نظريه خود با استناد به مسائل عقلى و آيات قرآن تأويل مى نمايد.16
سيدّ رضى درجاى ديگرى نظريه استاد خود ـ ابوعلى ـ را ذكر مى كند كه (مالك) را در آيه (مالك يوم الدين)(حمد/4) به (قادر) تفسير كرده و تصريح نموده كه خداوند بر روز جزا قادر است, چون در حقيقت مالك هر چيز همان قادر بر آن است, و هر كس كه بر چيزى قدرت داشته باشد, مى تواند هرگونه تصرفى در آن چيز بنمايد, پس همو مالك آن چيز مى باشد; و در توضيح آن با تكيه براين استدلال عقلى كه كلمه (مُلك) بيشتر در چيزهاى موجود به كار مى رود, در صورتى كه روز قيامت هنوز نيامده است, و با اين حال حق تعالى خبر داده است كه او مالك روز جزا مى باشد, نتيجه مى گيرد كه (مالك) در آيه فوق به معنى (قادر) است و پروردگار بر روز قيامت قادر است.17
مرجئه آيه (إنّ الله لايغفر أن يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى إثماً عظيماً) (نساء/48) را دستاويز خود قرار داده و بر اين باورند كه برابر آيه يادشده, مرتكبين گناهان كبيره كه بدون آن كه خويش را از گناه پاك سازند و توبه كنند, و با اصرار بر معاصى بميرند خدا آنها را خواهد آمرزيد. سيد رضى پس از طرح انواع نظرات مرجئه پيرامون اين آيه, با درايت وهوشيارى, تمامى استدلالات ايشان را ردّ كرده و با استناد به خود آيه و نتيجه گيرى هاى عقلى, آيه را تأويل كرده است. وى بر اين باور است كه سخن مرجئه هنگامى درست است كه آيه اين گونه باشد: (و يغفر مادون ذلك إن شاء) ولى چون آيه (لمن يشاء) دارد, نظر ايشان باطل است. در ادامه وى نتيجه مى گيرد كه از خود آيه معلوم مى شود كه حق تعالى, بعضى از گناهكارانى را كه بخواهد بيامرزد مى آمرزد, و برخى از كسانى كه به غير از شرك, مرتكب گناه كبيره اى شده باشند, آنها هستند كه مشيّت و خواست الهى بر آمرزش آنها تعلق نگرفته است, يعنى بعضى را مى آمرزد و بعضى را اگر بخواهد نمى آمرزد. آن گاه پيرامون ابعاد گوناگون آيه بحث كرده و با استدلالات عقلى, نظرات خويش را استوار ساخته است.18

ادبيات عرب در حقائق التأويل

از جمله پايه ها و اصولى كه تفسير حاضر بر آن استوار است مباحث زيباى ادبى و بحثهاى جذّاب ادبيات عرب است. بحثهاى لغوى و ريشه يابى لغات قرآنى, ارتباط يك لغت در يك آيه با همان لغت در آيات ديگر, استشهاد به اشعار جاهليت براى اثبات و يا ردّ اقوال تفسيرى و استدلال به نكات نحوى و قواعد ادبى براى پاسخگويى به اشكالات مخالفان; از جمله دستمايه هاى مفسّر اديب كتاب حاضر است.
از آنجا كه سيد رضى يكى از ادباى بزرگ عصر خود بوده و از اديبان و نحويان بزرگ عالم اسلام دانش آموخته است, طبيعى است كه بر فنون ادبيات عرب و اشعار جاهليت تسلط كافى داشته و از اين ذوق سرشار در جهت حل مشكلات تفسيرى بهره هاى فراوان برده است. به طورى كه احاطه ادبى سيد رضى در جاى جاى تفسير وى چشم نواز است.
در ردّ اقوال با اشاره به نكات ريز ادبى و استشهاد به آيات ديگر قرآن و با استدلال به اشعار شعراى جاهليت, نكات بديعى را به يادگار گذاشته است و در اثبات عقايد مفسّران و نظرات تفسيرى خويش, هيچ گاه از نقش گره گشاى لغات كليدى قرآن و قواعد نحوى غافل نبوده است.19
لازم به تذكّر است با نگاهى دقيق در تفسير حاضر يكى ديگر از اصول تفسيرى وى آشكار مى گردد و آن اينكه سيد رضى هر لغتى را در فضاى فرهنگ قرآنى آن مورد دقّت و معنى شناسى قرار مى دهد و يك لغت را با توجه به همه موارد كاربرد آن در قرآن, معنى و تفسير مى كند و اين از جمله اصولى است كه تفسير حاضر بدان پايبند است, هر چند كه كمتر مفسّرى بدين نكات توجه دارد. دقت در نكات ادبى و لغوى تفسير حقائق التأويل, از هوش سرشار, ذوق ادبى, مهارت در فهم اشعار و دقايق نحوى و تسلّط وى در معارف و آيات قرآنى حكايت مى كند. اكنون به گوشه اى از موارد ياد شده مى پردازيم.
سيّد رضى در تفسير خويش پيرامون واژه (محرّر) بحثهاى لغوى سودمندى دارد. ابتدا كاربردهاى ريشه اى آن را مطرح نموده و سپس معناى مناسب را براى واژه (محرّر) برگزيده مى نويسد:
(محرّر يعنى چيزى كه نذرى خالص است; هر چيزى كه خالص باشد و به هيچ چيزى جز خدا وابسته نباشد (محرّر) است, تحرير كتاب هم از همين ماده مى باشد, چون كتاب پس از تحرير, از مسودّه اش رها گرديده است. عرب گويد: حرّرت الغلام, يعنى او را ويژه خودش ساختم و قيد ملكيت خودم را از گردن او برداشتم, همچنين است (رجل حرّ) يعنى مردى كه از عيبهاى خالص باشد. (الطين الحرّ), گلى كه از شن و ريگ و لجن پاك باشد, در واقع عبارت است از خالص شده براى عبادت, به طورى كه از او كارى جز ستايش پروردگارش نخواهند, يا اينكه معناى (محرّر) اين است كه خويشتن را وقف طاعت حق نمايد و از بند بندگى معاصى آزاد شود و از گناهان دورى كند و به هيچ درى از درهاى معصيت روى نياورد, از اين رو شايسته عقاب نخواهد بود.)20
در توضيح معناى (ايمان) آن را در آيه 90 از سوره آل عمران به معناى (تصديق) گرفته و اين كلمه را از جمله اسماء منقوله مى داند كه ازمعناى اصلى خود نقل يافته و در اصطلاح شرع از جمله اسماء مدح قرار گرفته است, كه مسمّاى به اين اسم در خور پاداش با نوعى تعظيم و تجليل مى باشد. و براى تأييد گفتار خود به آيه (و ما أنت بمؤمن لنا و لوكنّا صادقين)(يوسف/17) استناد مى كند.21
در فصلى با عنوان (فرق بين نظر و رؤيت) ابتدا معانى مختلف (نظر) را با استناد به آيات قرآن بيان مى كند و سپس با استشهاد به شعر ذى الرمه و تفسير استادش ابن جنّى بر شعر ذى الرمه, فرق بين (نظر) و (رؤيت) را چنين ذكر مى كند:
( (نظر) گاهى به معناى انتظار مى آيد, و گاهى به معناى تفكّر در دلايل, مثل اين كه گوييم: فلان من اهل النظر. و (نظر) به معنى تدبّر و تأمّل مى آيد, چنان كه حق تعالى مى فرمايد: (انظر كيف ضربوا لك الامثال…) (اسراء/48); يعنى تأمّل كن, و گاهى (نظر) به همين معنى با حرف جرّ متعدى مى شود, مثل آيه (أفلاينظرون الى الإبل كيف خلقت)(غاشيه/17) كه مراد واداركردن به تأمّل و تدبّر است. و نيز (نظر) به معناى برگرداندن حدقه چشم به طور درست در سمت جسم ديدنى به خاطر ديدن و رؤيت است.
از اينجاست كه فرق (نظر) و (رؤيت) آشكار مى گردد, زيرا هر رؤيت كننده اى نظر كننده است, اما هر نظركننده اى رؤيت كننده نيست.
سپس سيد رضى از جمع بندى كاربردهاى مختلف واژه (نظر) نتيجه مى گيرد كه حقيقت نظر عبارت است از طلب, زيرا ناظر و نظر كننده هم طلب رؤيت مى كند, و انديشمند هم معرفت جست وجو مى كند و ناظر به معناى انتظار كشنده هم چيزى را مى جويد كه انتظارش را مى كشد و همراه با خوف و رجا است.)22
در بحث از آيه (و له أسلم من فى السموات و الارض طوعاً و كرهاً و إليه يرجعون) (آل عمران/83), سيد رضى (أسلم) را به معنى (سلّم) گرفته و مى گويد: چنان كه أعلم و علّم به يك معنى آمده است, أسلم و سلّم هم به يك معنى هستند و در توضيح آيه فوق مى افزايد: پس معناى آيه مورد بحث اين است كه: و له سلّم من فى السموات و الأرض, يعنى آنچه در آسمانها و زمين است در برابر قدرت الهى اعتراف به عجز كرد و اقرار كرد كه ياراى هماوردى با پروردگار را در آفرينش پديده ها ندارد و در برابر قدرت و جلال خداوندى بسيار ناتوان است; چنان كه شخص مى گويد: من تسليم تو هستم, يعنى نمى توانم با تو مقابله كنم و از همسانى و همپايى با تو ناتوانم.23
در جاى ديگر در بحث از آيه (آيات بيّنات مقام ابراهيم) در پاسخ اشكال مخالف كه گفته است: (مقام ابراهيم) بدل است از (آيات بيّنات) و (مقام) مفرد مى باشد در صورتى كه (آيات بيّنات) جمع است و بايد بدل با مبدل منه مطابقت داشته باشد, چند پاسخ داده; از جمله گفته است: مرفوع بودن مقام ابراهيم را به خاطر بدل بودن نمى دانند بلكه مرفوع به اضمار است و در تقدير (هى مقام ابراهيم) مى باشد, و عده اى نيز گويند معناى آيه (منها مقام ابراهيم) است, و برخى را عقيده بر آن است كه (مقام ابراهيم) در معنى جمع است و در تقدير (مقامات ابراهيم) مى باشد, لكن (مقام) گفته است براى اين كه مصدر به معناى جمع است همچنان كه حق تعالى فرموده: (ختم الله على قلوبهم و على سمعهم) كه (سمعهم) به معنى (أسماعهم) آمده است.24
در تفسير آيه (… إنّما نملى لهم ليزدادوا إثماً…) (آل عمران/178) كه از مضمون آن اين گونه بر مى آيد كه خداى تعالى از كفّار, اراده كفر كرده است; پاسخهاى چندى را آورده و از آن ميان به اين نكته اشاره كرده است كه: اضافه فعل به خداى سبحان بدان جهت نيكو است كه كفر و عصيان كفّار پس از مهلت الهى و زنده نگاه داشتن ايشان تحقق يافته است, در صورتى كه خداى تعالى آنها را نگه نداشته است كه معصيت كنند و كفر بورزند, بلكه بدان منظور است كه ايمان آورند و به ياد حقّ افتند. در كلام عرب چنين است كه به طور معمول عملى را كه از آن نهى شده است در صورتى كه دستور نهى كننده, تغييرى در عمل فرد نهى شده ايجاد نكند, آن عمل را به نهى كننده نسبت مى دهند. همچنان كه گويند: (مازادتك موعظتى إلاّ شراً و ما ازددت بتبصيرى لك إلاّ غيّاً.)25

جايگاه نقل در حقائق التأويل

تفسير مأثور كه يكى از روشهاى تفسيرى مهم در سده هاى اوليه اسلام بوده است تا پيش از زمان سيد رضى نيزى يكى از مهم ترين روشهاى تفسيرى بوده است.26
در عصر سيد رضى, روايات همچون گذشته پذيرفته نمى شد, بلكه با به ميدان آمدن عقلگرايى, برخورد با روايات نيز دگرگون گرديد. عده اى روايات را با اصول عقلى مى سنجيدند و سپس مهر صحّت برآنان مى زدند. در مقابل اينان, برخى نيز روايات را بدون چون و چرا مى پذيرفتند. و گروهى نيز جانب اعتدال در پيش گرفته و رواياتى را صحيح مى دانستند كه از جهت سلسله سند و قوانين علم حديث صحيح باشند.
دراين ميان, اوج گيرى بحثهاى عقلى و كلامى عرصه را بر نقل و روايت احاديث, تنگ ساخته بود و عقلگرايى و اجتهاد, دايره حديث مدارى را محدود كرده بود. در نزد متكلّمان, هر روايتى بواسطه روايت بودنش پذيرفته نبود, بلكه همه روايات مورد نقد و بررسى قرار مى گرفت و گاه رواياتى ردّ مى شد و ديگر روايات نيز در بوته نقد و بررسى با اصول عقلى و نقلى تأييد مى شد.27
سيّد رضى, در برخى از موارد با تكيه بر روايات مفسّران صدر اسلام نظرات تأويلى خود را مستند مى سازد28 و در بعضى موارد نيز روايات بى مايه و جعلى را گوشزد مى كند و نقاط ضعف آنها را بر مى شمارد و در ردّ اين گونه روايات هيچ ابايى ندارد.29 در بيشتر موارد, وى روايات و احاديث مأثور ـ بويژه اقوال صحابه و تابعان ـ را به عنوان نظرى در كنار نظرات ديگر مطرح مى كند30 و گاه جهت استوار ساختن نظريه اى و يا ابطال نظريه ديگرى, از روايات ـ بويژه روايات ائمه معصومين(ع) ـ مدد مى جويد.31 در چند مورد نيز, روايات ائمه معصومين(ع) را پيرامون تفسير آيه اى بر اقوال و نظرات گوناگون مفسّران و قرآن پژوهان ترجيح مى دهد و آن را صحيح ترين قول بر مى شمارد.32
سيد رضى در توضيح فضاى نزول آيات از روايات اسباب النزول كمك مى گيرد و با توجه به اين روايات فضاى جغرافيايى نزول آيه را ترسيم مى كند و سپس با توجه به آن فضا به تفسير آيه همّت مى گمارد.33 در دو مورد نيز, سيد رضى پس از نقل روايتى از حضرت على(ع) در كنار ساير اقوال, در يك مورد از آن دو مورد نظر خود را بر نظرات مفسّران ديگر و روايت منقول از اميرالمؤمنين(ع) ترجيح داده و بهترين تفسير آيه را نظر خود دانسته است,34 و در مورد ديگر نيز نظر خود را در كنار ديگر نظرات مطرح كرده است.35
مطلب ديگر در زمينه روايات مأثور در تفسير حقائق التأويل اين است كه سيّد رضى فقط در چند مورد اندك به روايات ائمه معصومين(ع) استناد جسته و بيشتر از راويان اهل سنت نقل كرده است.
توجه به دو نكته مهم و اساسى در زمينه تغيير روند تحولات علمى ـ فكرى قرن چهارم و تأثير مستقيم آن بر روش تفسيرى سيد رضى در حقائق التأويل حائز اهميت است:
1. تفسير حقائق التأويل كه با هدف پاسخگويى به اشكالات مخالفان و دفع شبهات آنان و تأويل آيات متشابه كه دست آويز هر فرقه اى مى توانست قرار بگيرد, در عصر نزديكى شيعه و سنى به يكديگر و اوج برگزارى محافل رسمى فرقه هاى مختلف و تبادل نظر پيرامون وجوه اشتراك و اختلاف مذاهب گوناگون, به رشته تحرير درآمد, ناگزير مى بايست به طرح مسائلى بپردازد كه مورد اتفاق هر دو گروه شيعه و سنى باشد و اين مسئله ايجاب مى كرد كه دلايل مورد استدلال از اصولى باشد كه مورد پذيرش هر دو طرف باشد. از اين رو آيات قرآن كريم در مرحله اول و اصول عقلى درمرحله دوم نقش بسزايى در تأمين هدف مفسّر داشتند, به طورى كه براى حديث جايى باقى نمى گذاشتند.
2. غاليان كه از نقل روايات غلوّآميز و انتشار آنها به عنوان عقايد شيعه هيچ ابايى نداشتند و به صراحت آيات قرآن را بر پايه باورهاى شخصى و فرقه اى خويش تفسير و تأويل مى كردند,36 عرصه را بر فعاليتهاى علمى بزرگان شيعه تنگ كرده بودند. در اين رويارويى, علماى شيعه براى پاكسازى روايات به عقلگرايى و مباحث كلامى روى آوردند تا از اين رهگذر عقايد ناب شيعه را بر پايه انديشه هاى عقلى استوار سازند و از سوى ديگر فعاليت غاليان را محدود سازند و در برابر آنان با تمام توان قيام نمايند, تا از خدشه دارشدن اصول مسلم شيعه جلوگيرى نمايند و از اين مشكل فرهنگى, نجات پيدا كنند و بتوانند در بستر سالمى, احاديث شيعه را جمع و تدوين و منتشر سازند. هرچند كه پيداست شيعه تا آن زمان مجالى براى طرح روايات ائمه معصومين(ع) پيدا نكرده بود تا بتواند در اين حوزه با تمام توان فعاليت كند.
حال در زير به مواردى از روايات مأثور نگاهى گذرا داريم:
مورّج (سدوسى) گويد: به تعبير (قيس عيلان) مراد حق تعالى از (شهد الله), (قال الله) است, چون معناى شهادت در اصل, گفتار مخصوص است.
سيّد رضى اين نظر را ردّ مى كند و دليل مى آورد كه در قرآن كريم مواردى هست كه در آنها به شهادت پروردگار اشاره رفته است, در صورتى كه نمى توان گفت كه مراد حق تعالى از كلمه شهادت, (قول) است چون با اين توجيه, اساس معنى خراب مى شود, از جمله آيه كريمه: (لكن الله يشهد بما أنزل إليك أنزله بعلمه و الملائكة يشهدون و كفى بالله شهيداً)(نساء/166) پيداست كه در اينجا نمى توان گفت كه مراد: (لكن الله يقول بما انزل) است, چون معناى جمله خراب مى شود.37
ابوجعفر طبرى از عكرمه و سدّى نقل كرده است كه اين دو گفته اند: چون ملائكه به حضرت زكريا(ع) بشارت دادند, شيطان بر اين صدا و بشارت اعتراض كرد; حضرت زكريا را وسوسه كرد كه آنچه شنيده اى از سوى ملائكه نبوده, بلكه از ناحيه شيطان است, چون اگر از طرف حق تعالى بود ناگزير به صورت وحى بر تو نازل مى شد. به همين جهت زكريا شكّ كرد و گفت… .
سيد رضى با هوشيارى اين روايت را نشانگر نادانى گوينده اش مى داند و مقام پيامبران را بالاتر از آن مى داند كه بازيچه شياطين قرار گيرند و نتوانند صداى شيطان و ملائكه را از يكديگر تشخيص دهند. سپس نزول وحى را سبب آرامش و اطمينان قلبى پيامبر برمى شمارد و مى افزايد كه نزول وحى كه باعث اطمينان خاطر مى شود نمى تواند شك برانگيز باشد. از سوى ديگر با استفاده از خود آيه پاسخ مى دهد: اگر آن حضرت شك داشته است كه طرف خطاب او خداوند است يا نه, كمترين چيزى كه مى توانست بگويد اين بود (أنّى يكون لى غلام) نه اين كه در آغاز خداى تعالى را مخاطب قرار دهد و بگويد: (ربّ أنّى يكون لى غلام); پس معلوم مى شود كه طرف خطاب خود را ـ كه خداوند بوده ـ مى شناخته است.38
در تأويل آيه (ولايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله) از عكرمه دوست ابن عباس روايتى را نقل مى كند كه او گفت: خداوند از سجده كردن بعضى بعض ديگر را نهى فرموده است و نصارا نسبت به بزرگان دينى شان و قضات, خضوع و كوچكى دارند و آنها را سجده مى نمايند.39
در تأويل آيه (و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤمننّ به و لتنصرنّه…)(آل عمران/81) بعضى از مفسران, پيامبران و بعضى امتهاى پيامبران را مخاطب آيه مى دانند. سيد رضى وجود روايات بسيارى را مبنى بر اينكه طرف خطاب آيه پيامبرانند دليل معتقدان به فرض اول برشمرده و چندين روايت در اين زمينه نقل مى كند از جمله روايتى است كه از حضرت اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
(لم يبعث الله سبحانه نبياً من لدن آدم(ع) الى محمد(ص), إلاّ اخذ عليه العهد فى محمد لئن بعث و هو حيّ ليؤمننّ به و لينصرنّه).
از ابن عباس و طاووس روايت شده است كه: همانا از پيامبران پيمان تبليغ گرفته شده است نه امّتهاشان, تا اينكه هر يك از آنها ديگرى را تأييد و تصديق نمايد و به پيامبرى يكديگر گواهى دهند.40
درباره مراد از خطاب (كنتم) در آيه (كنتم خيرامة اخرجت للناس… ) روايات چندى را نقل مى كند. از ابن عباس ـ رضى الله ـ روايت شده است كه او گفت: آيه (كنتم خير امة اخرجت للناس…) درباره كسانى نازل شده است كه آنها با رسول الله(ص) به مدينه هجرت نمودند. از مجاهد روايت شده است كه او گفت معناى آيه اين است كه شما بهترين امت هستيد; تا آن گاه كه امربه معروف و نهى از منكر نماييد و به خداى تعالى ايمان آوريد اين چنين خواهيد بود. از حسن بصرى روايت شده است كه:
(اين آيه خطاب است به صحابه گرامى, نه تابعان كه حالات آنها تغييريافته و اوصافشان عوض گرديده است.)41
سيّد رضى در تأويل آيه (و إن خفتم ألاّتقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع… )(نساء/3) با ذكر روايتى از امام باقر(ع) سبب نزول آيه را نقل مى كند و بر پايه اين روايت اشكالات وارده را پاسخ مى گويد.42

روش تفسيرى سيد رضى در نگاه كلى

علاوه بر دلايلى كه در بحث (جايگاه نقل درحقائق التأويل) پيرامون استفاده محدود از روايات توسط سيد رضى در تفسير آيات ذكر شد, دلايلى هم در اينجا ذكر مى شود كه از رهگذر تجزيه و تحليل آنها به روش تفسيرى سيّد رضى دست خواهيم يافت.
1. از يك سو مسائلى كه در قرن چهارم در محافل علمى مورد بحث و مناظره قرار مى گرفت در قرن اول و دوم يا مطرح نشده بود و يا به شكل محدود و مجمل طرح شده بود, در صورتى كه در عصر سيّد رضى اين مسائل با تيزبينى و دقت بيشتر مورد بازبينى قرار مى گرفت و بحثهاى گسترده و هماورد با مخالفان را مى طلبيد. و از ديگر سو, به دليل ارائه نشدن بحثهاى يادشده از سوى ياران ائمه(ع) و نبودن روايت در زمينه هاى مزبور, روايات ائمه معصومين(ع) درباره مسائل مورد گفت وگو در آن عصر اندك بود. و اين روايات اندك در مقابل موج روزافزون شبهات مخالفان و دفع اشكالات آنان, سهم ناچيزى را به خود اختصاص مى دادند و اصولاً روايات يادشده, كمتر به بحثهايى كه سيد رضى متعرّض آنها گرديده پرداخته اند; از اين رو نقل روايات اندك در تفسير وى امرى طبيعى است.
2. بنابر اصلى كه سيّد رضى براى تفسير آيات متشابه دارد و تفسيرش نيز فقط تأويل آيات متشابه را شامل مى شود, وى جز استفاده از آيات محكم قرآن براى شرح و تأويل آيات متشابه, چاره اى ديگر نداشت, بنابراين استفاده از روايات چندان مفيد نمى افتاد.
3. بيشتر اشكالات مخالفان به دليل فضاى حاكم بر آن عصر, كلامى و عقلى بود و براى پاسخ به اين اشكالات, مباحث كلامى و عقلى در صدر قرار داشتند و در جواب عقل, فقط عقل كارساز بود و نقل را ياراى هماوردى و مقابله با عقل, بويژه براى اقناع مخالفان نبود. وانگهى رواياتى كه به اين مباحث مى پرداختند از يك سو اندك و مجمل و از ديگر سو مورد بى ميلى مخالفان قرار مى گرفتند. بنابراين نقل اين روايات كه مورد پذيرش تمامى گروه هاى كلامى آن روزگار نبود, آب در هاون كوبيدن بود.
4. دستمايه مباحث كلامى و عقلى يادشده در تفسير حاضر, آيات قرآن و روايات ائمه(ع) است و اصول كلامى شيعه از بطن روايات ائمه(ع) و آيات قرآن استخراج گرديده است و آبشخور اصول كلامى وى نيز مجارى وحى بوده است. با توجه به اين نكته, حضور غيرمستقيم روايات در تفسير سيد رضى خودنمايى مى كند.
مجموعه دلايل بالا توجيه گر محدود بودن دايره نقل روايات در تفسير حاضر خواهد بود.
حال درمورد روش تفسيرى سيد رضى با ديد واقع بينانه اى مى توان گفت كه ايشان در تفسير خود روش (تفسير جامع) را در پيش گرفته است; بدين شكل كه در استفاده از آيات قرآن, به (روش تفسير قرآن به قرآن) پرداخته و در استفاده از تفكر و تعقّل و تدبّر در فهم صحيح قرآن, (روش تفسير عقلى و اجتهادى) را پى گرفته و در استناد به مقدمات علمى تفسير قرآن و استشهاد به اشعار و لغات عربى, قواعد نحوى, شأن نزول آيات و مراعات جهات لفظى و ويژگيهاى صناعتى توجه تامّ و خاصّى داشته است. همچنين به دليل اينكه فردى شيعى مذهب است و ارادت خاصى به خاندان پيامبر دارد, به قدر ممكن رواياتى را ازائمه(ع) نقل كرده است. هر چند كه از روايات صحابه و تابعان نيز در حواشى نكات تفسيرى خود بهره هاى فراوانى برده است.
نتيجه آن كه در تفسير (حقائق التأويل فى متشابه التنزيل) روش تفسيرى سيّد رضى با اتكاء به آيات قرآن, استناد به سنت و عترت, استفاده از تعقّل و تفكّر و بهره گيرى از مقدمات علمى تفسير قرآن, روش (تفسير جامع)43 است كه نسبت به هزار سال پيش در نوع خود بى نظير بوده و اين سخن را استادش ابن جنّى تأييد مى كند كه درمورد تفسير وى گفته است:
(صنّف الرضى كتاباً فى معانى القرآن الكريم يتعذّر وجود مثله.)44

پی نوشت‌ها:

1.حلّى, عبدالحسين, شرح حال و آراء و آثار سيد رضى; مقدمه تفسير حقائق التأويل, ترجمه دكتر محمود فاضل; دوانى, على,دورنمايى از شخصيت والاى نابغه نامى سيدرضى مؤلف نهج البلاغه; نقل از يادنامه علامه شريف رضى به اهتمام: سيد ابراهيم سيد علوى. جهت اطلاع بيشتر از زندگى و احوال سيد رضى به منابع زير مراجعه كنيد:
ـ سيد رضى مؤلف نهج البلاغه, على دوانى.
ـ الشريف الرضى; محمد عبدالغنى حسن.
ـ الشريف الرضى, محمد رضا آل كاشف الغطاء.
ـ مصادر ترجمة الشريف الرضى, دكتر محمد هادى امينى نجفى.
ـ بررسى و تحقيق پيرامون منابع ترجمه و شرح حال شريف رضى, يادنامه علامه شريف رضى, سيد ابراهيم علوى.
2. فقيهى, على اصغر, وضع شيعه در عصر شريف رضى, به نقل از يادنامه علامه شريف رضى,303.
3. جعفريان, رسول; تاريخ تشيع در ايران, سازمان تبليغات اسلامى, تهران, 1371ش, 248.
4.آدم متز, تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى, ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگزلو, انتشارات امير كبير, تهران, 1362, 227. به نقل از: . (Goldziher, zabiriten,s.,132)
5. حلّى, عبدالحسين; مقدمه كتاب تفسير حقائق التأويل/91 (ترجمه از دكتر محمود فاضل).
6. ابن خلكان, وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان,4/416.
7. خرمشاهى, بهاءالدين, دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى, 1/697.
8. مصطفوى, سيد جواد, روش تفسير شريف رضى; يادنامه علامه شريف رضى,59.
9. احمد بن فارس, معجم مقاييس اللغة, تحقيق عبدالسلام محمد هارون, مكتب الاعلام الاسلامى, قم, 1404ق, 2/91.
10. راغب اصفهانى, معجم مفردات الفاظ القرآن, المكتبة المرتضوية, تحقيق نديم مرعشى,261.
11. معرفت, محمدهادى, التمهيد فى علوم القرآن, ترجمه ابومحمد وكيلى, سازمان تبليغات اسلامى, تهران, 1374ش, 3/14.
12.السيد الشريف الرضى, حقائق التأويل فى متشابه التنزيل; دارالكتب الاسلامية; قم: [بى تا]; علامه شريف رضى, حقائق التأويل فى متشابه التنزيل, ترجمه دكتر محمود فاضل يزدى مطلق, مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, مشهد, 1366 ش, 112.
13. همان, 278 (ترجمه: 386).
14. همان, 24 (ترجمه: 130).
15. همان, 336 (ترجمه: 448).
16. همان, 246 (ترجمه: 351).
17. همان, 69(ترجمه: 175).
18. همان,362 (ترجمه: 476).
19. همان, 152 ـ 154; 165; 190 ـ 192.
20. همان,85 (ترجمه: 189).
21. همان, 163 (ترجمه: 270).
22. همان, 253 (ترجمه: 359).
23. همان , 276 (ترجمه: 261).
24. همان, 300 (ترجمه: 288).
25. همان, 403 (ترجمه: 391).
26.هدى جاسم محمد ابوطبره, المنهج الأثرى فى تفسير القرآن الكريم, 26 ـ 61.
27. ذهبى, محمد حسين, التفسير و المفسرون, 1/146; شيخ طوسى, محمـد حسن, التبيـان, 1/198.
28. سيد رضى, حقائق التأويل, 315 ـ 317.
29. همان, 212 ـ 213; 249 ـ 250; 339 ـ 340; 469 ـ 472.
30. همان, 152; 183; 186; 196; 241; 343.
31. همان , 232; 413.
32. همان, 365.
33. همان , 281; 351; 377; 460.
34. همان, 253 ـ 256.
35. همان, 294 ـ 296.
36. جهت اطلاع بيشتر, ر . ك: نعمت الله صفرى فروشانى, غاليان, كاوشى در جريانها و برآيندها,بنياد پژوهشهاى اسلامى, 284.
37. سيد رضى, حقائق التأويل, 58 (ترجمه: 163).
38. همان, 93 (ترجمه: 198).
39. همان, 121 (ترجمه: 225)
40. همان, 134 (ترجمه: 238).
41. همان, 223 ( ترجمه: 328).
42. همان,292 (ترجمه: 402).
43. عميد زنجانى, عباسعلى, مبانى و روشهاى تفسير قرآن, سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, تهران, 1366ش,315.
44. خطيب بغدادى, تاريخ بغداد, 2/246; ابن خلكان, وفيات الاعيان, 4/416.