مسئله معاد وجاودانگى از نظر اهميت بعد از مسئلهِ توحيد مهمترين مسئله دينى و اسلامى است و پيامبران آمدهاند که مردم را به دو حقيقت معتقد کنند يکى مبداء (خدا) و يکى معاد (قيامت.) مسئله معاد در رديف ضروريات دين است و انکار آن موجب ارتداد است. با توجه به آيات و روايات مىتوان اين چنين برداشت کرد که همانطور که انسان بايد خداشناس باشد لازم است معادشناس هم باشد. معاد جزء اصول دين است ولى فرع و طفيلى نبوت است اما سرّ اينکه معاد را جزء اصل دين قرار دادهاند نه صرف اين بوده است که يکى از ضروريات دين و از توابع نبوت است بلکه يک مسئلهاى بوده است که راه استدلال بر آن - لااقل تا اندازهاى - باز بوده و قرآن مىخواسته است که مردم به مسئلهِ قيامت به عنوان يک مسئلهِ مستقل اعتقاد پيدا کنند.
انسان در آن دنيا آن چنان است که اينجا خودش را بسازد يعنى رابطه و پيوستگى بسيار شديدى ميان زندگى دنيا و آخرت برقرار است. اساساً در آن دنيا هر کسى در وضع خودش هست بدون آنکه تأثيرى در وضع ديگرى داشته باشد.
در قرآن ما کلماتى شبيه معاد داريم ولى کلمهِ معاد نداريم. عود يعنى بازگشت و در جايى استفاده مىشود که يک چيزى از يک اصلى آمده باشد و دو مرتبه به آن اصل برگردد.
اما اجمالاً در بحث چگونگى معاد آنچه که اکنون قابل قبولتر به نظر مىرسد اين است که معاد در عين اينکه عود به پروردگار است ولى در عين حال کيفيت جسمانى دارد ولى نه با اين بدنى که در دنيا زندگى مىکند و بعد از مرگ مىپوسد بلکه با بدنى که هماکنون با اين بدن دنيوى متحد است و بعد از مرگ از آن جدا مىشود، اين بدن بالذات زنده است و بدن لطيف يا بدن مثالى نام دارد.
شهيد مطهرى در کتاب زندگى جاويد و حيات اخروى ابتدا به تبيين ضرورت بحث معاد مىپردازد و در نهايت نتيجه مىگيرد که اصل معاد يکى از مهمترين ارکان جهانبينى اسلامى است. ايشان در ادامه به تبيين منبع و منشاء ايمان به حيات اخروى مىپردازد و اين منبع را قبل از هر چيز وحى معرفى مىکند و نتيجه مىگيرد که درجهِ ايمان افراد به حيات اخروى ناشى از درجه ايمان فرد به اصل نبوت و ثانياً سطح معارف و تصور فرد از اصل معاد است.
شهيد مطهرى در بخش سوم کتاب به تبيين مسائل لازم براى تبيين زندگى جاويد و حيات اخروى مىپردازد و دو مسئلهِ ماهيت مرگ و روح را تشريح مىکنند. در بحث اول به استناد قرآن مرگ را همان توفى معرفى مىکند و در بحث دوم به اثبات اصالت روح و استقلال آن از بدن مىپردازد. و در نهايت نتيجه مىگيرد که: 1 - مرگ انتقال از عالمى به عالم ديگر است. 2 - شخصيت واقعى انسان همان روح اوست که”من” تعبير مىشود و اين روح با مرگ باز ستانده مىشود.
شهيد مطهرى سپس به تشريح نمونههايى از قرآن در مورد مکالمهِ انسان با فرشتگان بعد از مرگ مىپردازد و به اصطلاح اثبات قرآنى روح را مىآورد. در اين قسمت به تشريح زندگى پس از مرگ مىپردازد و عنوان مىنمايد که انسان پس از مرگ بلافاصله وارد قيامت کبرى نمىشود بلکه وارد عالمى ديگر مىشود که حد فاصل ميان دنيا و آخرت است و بدان عالم برزخ گويند و در قرآن نيز تنها در آيهِ 1 سورهِ مؤمنون بدان اشاره شده است. ايشان سپس در توضيح ويژگىهاى عالم برزخ مىفرمايد که در اين عالم هنوز امکان رشد و انحطاط بشر وجود دارد و همچنين اين عالم يک جريان حياتى است و براى مدعاى خود آياتى را از قرآن به عنوان شاهد مثال مىآورد. اين آيات به سه بخش تقسيم مىشوند:1 - آياتى که جريان يک سلسله گفت و شنودها ميان صالحان و يا فاسدان را با فرشتگان بيان مىکند 2 - آياتى که علاوه بر جريان بالا بيان مىکند که فرشتگان به صالحان مىگويند از نعمات الهى بهره بگيريد و3 - آياتى که مستقيماً از گفت و شنودميان فرشتگان با انسانهاى خوب و بد و تنعم و عذاب ايشان در فاصلهِ بين مرگ و قيامت ياد کرده است.
در ادامه شهيد مطهرى به تبيين قيامت کبرى مىپردازد و بيان مىکنددر زمان وقوع آن عالم منهدم شده و از نو بازسازى مىشود. سپس به تبيين رابطهِ دو جهان پرداخته و لازمهِ سعادت اخروى را اعمال صالح دنيوى مىداند و در آخر هم به وجود شباهت و تفاوت دنيا و آخرت مىپردازد.
در پايان شهيد مطهرى به تشريح استدلالات قرآن مىپردازد که اين استدلالات شامل سه بخش است: 1 - مانعى در راه قيامت نيست 2 - به ذکر نمونهها مىپردازد (الف: جريان خاصى در گذشته ب: مثال از نظام موجود در جهان) 3 - قيامت را امرى ضرورى معرفى کرده و نبود آن را مستلزم امرى ناروا در مورد خداوند مىداند. ايشان سپس در تبيين موضوع سوم به تشريح عدل و حکمت الهى و رابطهِ آن با معاد مىپردازد و نتيجه مىگيرد که نبود معاد با عدل و حکمت الهى منافات دارد.
معاد از شروط مسلمانى است. رسول الله پس از اصل توحيد به مهمترين اصلى که توصيه فرموده است اصل معاد است. در قرآن کريم آيات زيادى در مورد معاد و به طور کلى عالم پس از مرگ وجود دارد. منتها در 12 آيه رسماً پس از ايمان به خدا از ايمان به روز آخر ياد کرده است.
قرآن با اين تعبير به دو نکته اشاره کرده است: 1 - جهان دو دوره دارد و هر دوره را به عنوان يک روز تعبير کرده است، دورهِ دنيا و دورهِ آخرت. 2 - سعادت ما در گرو اين است که به آن دو دوره ايمان بياوريم از اين جهت که ما را متوجه عکسالعمل اعمال خود مىکند يعنى بدانيم اعمال ما نابود نمىشود بلکه باقى مانده و در روزى ديگر به حساب آن رسيدگى مىشود و البته سعادت ما در آن روز نيز از آن جهت وابسته به اين ايمان است که مايهِ حيات سعادتآميز يا شقاوت آلود ما مىشود.
منشاء ايمان به معاد قبل از هر چيز وحى است. بشر بعد از شناخت خدا و ايمان به صدق گفتار پيامبران به اصل معاد ايمان مىآورد. پس درجهِ ايمان فرد به حيات اخروى منبعث از دو مطلب است: 1 - درجهِ ايمانش به اصل نبوت 2 - سطح معارف فرد و تصور او از اصل معاد. علاوه بر راه وحى يک سرى راههاى ديگر و قرائن و شواهدى موجود است که نتيجهِ تلاش علمى و عقلى بشر است و حداقل تأييدى است بر اصل معاد که عبارتند از: راه شناخت خدا، راه شناخت جهان و راه شناخت روح و نفس انسان.
1- ماهيت مرگ:
مرگ چيست؟ قرآن براى مرگ از تعبير توفى استفاده کرده است. يعنى گرفتن چيزى به طور کامل و بدون کم و کسر. در 14 آيه تعبير توفى آمده است که دلالت بر اين معنا مىکند. پس انسان به تعبير قرآن در هنگام مرگ تحويل گرفته مىشود.
نتايج: 2 - مرگ انتقال از عالمى به عالم ديگر است و حيات انسان به نوعى ديگر ادامه پيدا مىکند. آنچه شخصيت واقعى انسان را تشکيل مىدهد و “من” او محسوب مىشود جهاز جسمانى انسان نيست بلکه چيزى است که نابود نمى شود که به تعبير قرآن همان نفس يا روح است. 3 - اين روح ملاک شخصيت واقعى انسان است و جاودانگى انسان به واسطهِ جاودانگى اوست و بايد توجه کرد که اين روح با مرگ به نشئهاى که از جنس و سنخ روح است منتقل شده و به تعبيرى آن حقيقت فوق مادى باز ستانده مىشود.
مسئلهِ روح از امّهات معارف اسلامى است. معارف اسلامى صريحاً بر اصالت روح و استقلال آن از بدن و در واقع به عنوان حقيقتى غير مادى تأکيد کرده است. عدهاى معتقدند که بعد از مرگ همه چيز نابود مىشود منتها در قيامت مجدداً افراد زنده مىشوند، که آيات قرآن در باب حيات بلافاصله بعد از مرگ دليل قاطعى بر رد اين نظريه است. دليل قائلين به روح حدود 20 آيه است. علاوه بر اين مجموع آيات روح به ضميمهِ آيهِ “نفخت فيه مِن روحي” که دربارهِ انسان آمده است نشان دهندهِ غير مادى بودن روح است. علاوه بر قرآن مطالب زيادى نيز در سخنان معصومين آمده است. در نهايت عقيدهِ انکار روح يک تفکر کثيف غربى است که از حس گرايى ناشى مىشود.
نمونههايى از مکالمهِ بين ارواح انسانها و ملائکه، بعد از مرگ، از قرآن:
1- ان الذين توفهم الملائکهِ ظالمى انفسهم قالوا فيم کنتم؟ قالوا کنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعهِ فتها جروا فيها؟ اولئک مأويهم جهنم و سائت مصيرا(1)
در اين آيه به ما يادآورى مىشود که بيچارگى و ناتوانى در محيط عذر موجه به شمار نمىرود مگر آنکه حتى راه مهاجرت هم بسته باشد. همچنين در اين آيه از مرگ به توفّى تعبير شده است و ضمناً از احتجاج ميان فرشتگان و انسان در لحظات پس از مرگ سخن مىگويد که خود نشان دهندهِ از بين نرفتن حقيقتى در انسان است که همان روح است.
2- و قالوا اذا ضللنا فى الارض ائنّا لفى خلقٍ جديدٍ بل هم بلقاء ربهم کافرون قل يتوفهم ملک الموت الذى وکل بهم ثم الى ربکم ترجعون.(2)
در اينجا شبههاى از طرف منکران مطرح مىشود و سخن شبهه کنندگان اين است که با مردن افراد و متفرق شدن اجزاء، بدن و شخصيت واقعى ما هم نابود مىشود. قرآن هم در جواب مىفرمايد شخصيت واقعى شما هيچ گاه کم نمىشود تا نيازى به يافتن باشدو صراحتاً بقاء روح را در عين فانى شدن اعضاء بدن ذکر مىکند.
3 - الله يتوفى النفس حين موتها و التى لم تمُت فى منامها فيمسِک التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمَّى ان فى ذلک لآياتٌ لقوم يتفکرون.(3)
در اين آيه از شباهت خواب و مرگ سخن گفته شده است. در هر دو روح از بدن جدا مىشود اما در خواب به صورت ناقص انجام مىشود و ضمناً انسان در حالت خواب از اين حالت بىاطلاع است در حالى که به هنگام مرگ کاملاً آگاه است.
پس از مرگ:
آنچه از روايات بر مىآيد اين است که هيچ کس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قيامت کبرى نمىشود زيرا قيامت کبرى با يک سلسله انقلابها و دگرگونىهاى کلى مقارن است. به علاوه در قيامت کبرى اولين و آخرين جمع مىشوند در حالى که هنوز نظام جهان برقرار است و شايد تا مدتها ادامه يابد. به علاوه مطابق آيات در فاصلهِ بين مرگ تا آخرت افراد ذى شعورند و به اصطلاح انسان بعد از مرگ وارد مرحلهاى تازه از حيات مىشود. پس انسان بعد از مرگ دو مرحله را طى مىکند: 1 - عالم برزخ 2 - عالم قيامت
برزخ به معنى حائل ميان دو چيز است و در قرآن تنها در يکجا برزخ به معنى مورد نظر ما به کار رفته است: حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً فيما ترکت.ُ کلّا انها کلمهٌِ هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون.(4)
انسانهاى بعد از مرگ احساس پشيمانى مىکنند و درخواست باز گشتن به دنيا مىکنند. از اين قسم آيات بر مىآيد که انسان بعد از مرگ داراى نوعى حيات است و در آنجا داراى لذت و رنج است. 15 آيه در قرآن وجود دارد که به نحوى از يک جريان حياتى ياد کرده است که مىرساند در فاصلهِ بين مرگ و قيامت انسان از يک حيات کامل برخوردار است. اين آيات به سه قسمت تقسيم مىشوند.
1 - آياتى که جريان يک سلسله گفت و شنودها ميان انسانهاى صالح و يا فاسد با فرشتگان را شرح مىدهد.
2 - آياتى که علاوه بر جريان بالا بيان مىکند که فرشتگان به صالحان مىگويند از نعمات الهى بهره ببريد.
الف) الذين يتوفّاهم الملائکهِ طيبين يقولون سلامٌ عليکم ادخلوا الجنهِ بما کنتم تعملون.(5)
ب) قيل ادخل الجنهِ قال يا ليت قومى يعلمون بما غفرلى ربّى و جعلنى من المکرمين.(6)
3 - آياتى که مستقيماً از گفت و شنود فرشتگان با انسانهاى خوب و بد و تنعم و عذاب ايشان در فاصلهِ بين مرگ و قيامت ياد شده است.
الف) و لا تحسبنَّ الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون. فرحين بما آتاهم الله و مِن فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلقهم و لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون.7
ب) و حاق بآل فرعون سوء العذاب النار يعرضون عليها غدواً و عشيا و يوم تقوم الساعهُِ انحلوا آل فرعون اشدُّ العذاب.8
سخن امام صادق (ع) که مىفرمايد: مردم خوابند، وقتى که مىميرند بيدار مىشوند و همچنين سخن گفتن پيامبر با اجساد مشرکان در جنگ بدر و يا سخنان اباعبدالله در روز عاشورا دليلى بر اين مدعا است.
شايان ذکر است که بنا بر روايات آنچه در برزخ از انسان سؤال مىشود مسائل اساسى است که انسان بايد به آنها معتقد باشد و رسيدگى به ريز حساب موکول به قيامت است.
حادثهاى که براى همهِ اشياء رخ مىدهد و تمام انسانها و کل عالم را در بر مىگيرد. مطابق نظر قرآن کريم تمامى عالم به سوى انحطاط پيش مىرود و همه چيز نابود مىشودو بار ديگر جهان نوسازى مىشود. از جهات مختلف به نامهاى مختلف شناخته مىشود. روز حشر، روز جمع، روز تلاقي، روز نشور، يوم الخلوء، يوم الحسره، نباء عظيم.
مطابق فرمودهِ رسول الله: الدنيا مزرعهِ الآخرهِ. ايمان و اعتقاد پاک و مطابق با واقع سازندهِ يک حيات سعادتمندانه است و بالعکس.
آنچه از قرآن و روايات بر مىآيد اين است که اعمال و آثار انسان در قيامت مصور مىشود و به صورتهاى زشت و زيبا در مىآيد.
يوم تَجِدُ کلّ نفس ما عملَت محضرا9ً
يومئذٍ يصور الناس اشتاتاً ليروا اعمالهم10
شباهت: واقعي، حقيقي، آگاه به خود، لذت و رنج، غرائز حيوانى و انساني، زيستن با بدن و جوارح.
تفاوت: توالد و تناسل و پيرى و مرگ مختص دنياست. دنيا زمان کار و عمل است. مرگ و حيات با هم آميخته است. درک انسان کم و خستگى و ملال موجود است و انسان هميشه در پى سعادت است. ولى در آخرت زمان نتيجهگيرى است فقط حيات وجود دارد. درک انسان زياد و انسان به مطلوب حقيقى مىرسد.
استدلالات قرآن در سه بخش خلاصه مىشود:
1 - بيان مىکند که مانعى در راه قيامت نيست: وَ ضَرَبَ لنا مثلاً و نسى خلقهُ قال من يحيى العظام و هى رميمٍ قل يحيها الذى انشأها اول مرّهٍِ و هو بکلِّ خلق عليم.(11)
دراين آيه علت انکار معاد توسط بشر را کجفهمى و مقايسهِ قدرت خود با خدا ذکر مىکند.
2 - آياتى که به ذکر نمونهها مىپردازد که خود دو قسمت مىشوند: الف) جريان خاصى را در گذشته شرح مىدهد مانند داستان حضرت ابراهيم و پرندگان ب) از نظام موجود در جهان مثال مىآورد مانند رويش گياهان و چرخش فصل.
الله الذى ارسل سحاباً فسقناه الى بلد ميت فأحيينا به الارض بعد موتها کذلک النشور(12)
3 - آياتى که بيان مىکند قيامت امرى ضرورى و حتمى است و نبود آن را مستلزم يک امر ناروا در مورد خداوند مىداند. در واقع در صورت عدم وجود قيامت عدل و حکمت خداوند زير سؤال مىرود.
عدالت ملازم مساوات بر اساس استحقاق است. پس موجودات جهان در درجهاى از فيضگيرى از خدايند. حال اگر يک سلسله موجودات با يک سرى تجهيزات و امکانات به وجود آيند ولى همواره از افاضهِ آن کمال لايق به آنها خوددارى شود مخالف عدل الهى است. انسان داراى غريزهِ ميل به جاودانگى است که با شرايط اين جهان جور در نمىآيد از طرفى به علت استعداد انسان مجازات و پاداش انسانهاى خوب و بد در اين دنيا امکانپذير نيست پس الزاماً بايد براى او که مىتواند از حيوان پستتر و از ملائکه بالاتر شود مکانى براى مجازات باشد که همان آخرت است.
کار حکيمانهِ خداوند يعنى کارى که انسان را به کمال لايق او برساند ميان کار خداوند و نتيجهاش يک رابطهِ واقعى و طبيعى وجود دارد يعنى غايت هر کار برابر با کمال واقعى خود آن کار است. پس اگر اين جهان پايان و سرانجامى نداشته باشد خلقت خداوند عبث و بيهوده است و اين با حکمت الهى در تضاد است.
در پايان به آياتى چند از قرآن در باب عدل و حکمت الهى و رابطهِ آن با معاد اشاره مىکنيم:
1 - ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ... ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين کَالفُجّار(13)
2 - اَم حَسِبَ الذين آمنوا اجترحوا السيئات ان نجعلهم کالذين آمنوا و عملوا الصالحات ... خلق الله السموات و الارض بالحق ...14
1 - چه کسى مىگويد که معاد واقعيت دارد، چه کسى به آخرت رفته و آن را ديده است؟ زندگى فقط در همين دنيا است!
2 - چگونه بعد از آنکه ما مُرديم و تبديل به خاک شديم دوباره زنده مىشويم؟
3 - تمام وجود انسان ماده است و اگر روح هم باشد آن هم مادى است و نمىتوان آن را به عنوان حقيقتى غير مادى پذيرفت؟
4 - سلولهاى بدن ما و مواد تشکيل دهندهِ اين جسم ثابت نيست. روز قيامت وقتى مىخواهد اين همبستگى بين روح و جسم ايجاد شود با کدام يک از اين مواد ترکيب مى شود؟
5 - آيا تسخير ارواح علمى است صحيح و مىتوان به وسيلهِ ارواح تسخير شده از احوالات آن جهان خبر گرفت.
6 - مراد از معاد جسمانى چيست؟
7 - پرسش در قبر چگونه انجام مىگيرد؟
8 - با توجه به اينکه اولاً روح ما است که اعمال صالح يا گناه را انجام مىدهد و بدن ما تنها تحت فرمان روح است و از خود اختيارى ندارد و ثانياً اينکه در قيامت معاد جسمانى صورت مىگيرد و ثالثاً اينکه در قيامت همه چيز داراى حياتند، چرا بدنى را که گناهى ندارد به همراه روح عذاب مىکنند؟
9 - قيامت چه زمانى است؟ نفخ صور چيست؟ و چه آثارى دارد؟
10 - محاکمات علنى و بررسى پروندههاى مردم چطور انجام مىگيرد؟
شبههِ اول: (شبههِ آکل و مأکول:) بدنهاى مردم پس از مرگ گاهى توسط حيوانات صحرائى و درندگان بيابان خورده مىشوند و اجزاء بدن انسان جزء بدن حيوان خواهد گشت. و يا قبرستانى که تبديل به محل کشاورزى گرديده و اجزاءاستخوان تبديل به خاک شده وآن نيز جزء مواد غذايى نباتات شده است و اين گياهان را انسانى ديگر خورده و جزء بدن او مىشود! بنابراين هر بدن از چند بدن ديگر تشکيل مىشود. حال کيفر و پاداش مشکل خواهد شد؟
جواب: اولاً آنچه در مورد معاد جسمانى مورد اتفاق علماء اسلام است همان اجزاء اصلى بدن انسان مىباشد و آنچه از هيکل دنيائى و اجزاء اضافى تا قبل از تحليل مشاهده مىشود ممکن است جزء عوارض بدن اصلى انسان محسوب گردد و بازگشتن آنها مورد لزوم نباشد. ثانياً همچنانکه از امام صادق (ع) چنين سؤالى شد، ايشان فرمودند: آن کسى که ايجاد کرد او را (انسان) از هيچ، تواناست که مانند روز اول او را باز گرداند. بدن انسان مبدل به خاک خواهد شد همچنانکه بدن حيوانات ديگر. ولى وجود و ماهيت هر کس در نزد آفريدگار جهان محفوظ است.
شبههِ دوم: بدن مادى و جرم عنصرى انسان مانند ابزار و آلت براى روح و اطاعت و معصيت از اعمال روح انسان مىباشد. بنابراين کيفر و پاداش براى روح بشر خواهد بود و بازگشت بدن در قيامت کارى عبث است و کار عبث در مشيت خداوند نيست؟
جواب: با فرض قبول حکمت و مصلحت در کار حکيم متعال جاى شبهه نيست که آيات قرآنى تصريح مىکند بر حشر ابدان بشرى شايد خداى متعال خواسته همچنانکه در اطاعت و معصيت بدن انسان با روح شرکت داشته در آخرت هم موقع کيفر و پاداش نيز شريک باشد. خلاصه اينکه بدن ابزارى است که لذائذ و درد و الم را به روح منتقل مىکند.
شبههِ سوم: آنکه بدن انسانى دائماً در تغيير و تبديل به سر مىبرد، يعنى هر جزئى که در جرم انسان به حساب سوخت بدن از بين مىرود و جزئى ديگر به وسيلهِ غذا و خوراک جاى آن جزء معدوم را مىگيرد، همچنين جسد ميت در حال مرگ بدن آخرين اوست. حال کداميک از اين ابدان محشور خواهد شد؟
جواب: همچنانکه در اين دنيا شخصى را که 30 سال پيش خطايى کرده مجازات مىکنند با اينکه بدن وى بارها تغيير کرده است و بدن 30 سال پيش او نيست در آخرت نيز چنين است. به عبارت ديگر آنچه که افراد خود را بدان به عنوان “من” وابسته مىکنند يک حقيقت ثابت است. اين “من” همان روح است که حقيقتى غير مادى و ثابت است و هم اوست که بدن را به اعمال مختلف فرمان مىدهد و البته بدن هم ابزارى است براى انتقال درد و الم و لذائذ به بدن.
شبههِ تناسخ: چنانچه روز قيامت روح به بدن دنيائى محشورشود همان تناسخ لازم خواهد آمد و قول به تناسخ هم باطل است.
جواب: اعتقاد متشرعه و اهل قرآن با گفتار به تناسخ تفاوت و اختلاف آشکار دارد. قائلين به تناسخ مىگويند: روح انسانى پيوسته و دائماً از بدن اول به جسد و هيکل ديگرى تغيير مکان مىدهد و متشرعه معتقدند: روح در روز قيامت به همان بدن اصلى دنيائى خود باز خواهد گشت. تناسخىها مىگويند: عالم آخرتى وجود ندارد قيامت براى هر فرد در همين جهان است حتى بهشت هم در همين دنيا عبارت است از تبديل روح شخص نيکوکار به بدن حيوان خوش منظره و جهنم در همين دنيا عبارت است از نقل مکان نمودن روح مرد زشتخو به بدن سگ و ... . ولى ما معتقديم حشر و زنده شدن اجساد مردگان مخصوص عالم ديگرى است که از هر جهت با اين جهان تفاوت دارد و بهشت و دوزخ عبارتند از دو جهان ديگر.
و البته در جواب کسانى که معاد را نوعى تناسخ مىدانند بايد اضافه کرد که: اجزاء بدن انسان هر طور متلاشى و از يک ديگر جدا شود ليکن معدوم نخواهد شد و قادر متعال ذرات همين جسم دنيايى را جمع خواهد کرد و انسان آن جهان همين شخص اين دنياست بدون نسخ اين صورت فعلى و بدون رسوخ در جسم ديگر.
پى نوشت ها در دفترروزنامه موجود است.