در مقاله حاضر نويسنده با اشاره به داستان سامري و گوساله طلايي و توطئه وي براي گمراه كردن مردم جامعه حضرت موسي(ع)، به بررسي خطرات سامري هاي عصر جديد مي پردازد كه نه تنها هويت فرهنگي و ارزشي را تهديد مي كنند بلكه زمينه هاي فروپاشي اجتماعي را نيز فراهم مي آورند. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
يكي از آسيب هاي فرهنگي و تمدني هر امت و ملتي، نفوذ آرام جريانات كژ انديش و تسلط آنان بر تفكر و بينش مردم است. اگر بنيادهاي هر تمدن و فرهنگ تاثيرگذار در جوامع بشري را چشمه هاي پاك و زلال دانشي بدانيم كه ملتي را پديد مي آورد و از مردماني پراكنده با توانايي ها و ظرفيت هاي محدود در يك برنامه ريزي علمي و راهبردي، ملتي بزرگ و تمدني با كاخ بلند دانش مي سازد در برابر آن، دانش هايي بدلي و جعلي نيز از سوي گروه هاي خاص قدرت ايجاد مي شود تا با همانندسازي با اصل، اين چشمه را آلوده و آب زلال دانشي آن را به خرافات و اهداف آلوده بيالايند. اين گونه است كه تمدن و فرهنگي از درون فرومي پاشد و ناتوان از پاسخ گويي به نيازهاي دايمي و نوشونده بشر مي شود. از اين رو همواره در برابر حقي باطلي بر افراشته مي شود و پرچم خرافه اي در كنار دانشي بر فراز مي رود. سوداگران با حقيقت، مي كوشند با شبيه سازي خرافه هايي با دانش هايي، راه را كژ ساخته و از منافع زودگذر آن بهره گيرند و در نهايت ملتي را به بحران و در نهايت به سقوط بكشانند.
مهم ترين شيوه سوداگران، بهره گيري از ابزارهايي است كه محبوب مردم است و هركسي به دليل سرشت پاك خويش بدان گرايش داشته و درپي آن است. اين گونه است كه با بدل سازي و شبيه نمايي چيزي را دوست داشتني ملتي مي كنند و آنان را از حق و حقيقت دور ساخته و به جهت بهره گيري از قدرت، منفعت و يا امتيازي اجتماعي و نام و نشاني در جامعه، حق و باطل را به هم آميخته و متاع خويش را در بازار اعتقادات مي فروشند.
اين شيوه را مي توان در گزارش هاي قرآني چندي يافت. در همين آغازين كتاب الهي در سوره حمد از دو گروه گمراهان و فاسقان سخن به ميان آمده است. گمراهان كساني هستند كه در حوزه اعتقادي راه به كژ راهه بردند و فاسقان مغضوب كساني هستند كه برخلاف آن چه اعتقاد داشتند. عمل كردند و در حوزه عمل به بيراهه رفتند.
در سوره بقره و آل عمران نيز هر دو گروه دگرانديشان و دگرسازان معرفي مي شوند و اعتقادات و بينش ها و نگرش ها و گرايشهاي ملت يهودي به عنوان دگرسازان در حوزه عمل و نگرش و ملت مسيحي به عنوان دگرانديشان در حوزه بينش و اعتقاد به نقد كشيده مي شود و به تفصيل رفتار و گفتار (اعتقادات) آنان مورد تحليل و ارزيابي دقيق قرار گرفته و آثار و پيامدهاي مخرب آن به خوبي باز نموده مي شود تا عبرت و آموزه ديگران گردد.
داستان سامري سرشار از نكاتي است كه مي تواند پندهاي بسياري براي هر تمدن و فرهنگي باشد كه همواره از درون پايه هاي تمدني و فرهنگي آن جويده مي شود و ريشه هاي حقانيت آن از سوي موش هاي حق نما مورد تهديد قرار مي گيرد. اين موش هاي آرام و جونده و خزنده به آرامي، پايه ها و بنيادهاي اصيل و ناب تفكر و بينش اسلامي را مي جوند و به جاي آن با بدل سازي، جايگزين هايي را قرار مي دهند كه درنهايت فروپاشي تمدني اسلام و جامعه اسلامي را به همراه خواهد داشت. اين مسئله در همان آغاز عصر اسلامي شروع شد و بسياري از مشكلات پيامبر(ص) و امامان و خلفاي به حق او(ع) مبارزه با اين بخش از جامعه بود كه مي كوشند براي دست يابي به منافع و قدرتي، پايه هاي بينشي و اعتقادي مردم را دگرگونه سازند.
سامري منسوب به سامر يا سامره است. درحال حاضر نام محلي در فلسطين است كه به نظر مي رسد اسم قوم و يا طايفه اي باشد كه در گذشته در آن جا مي زيستند. برخي بر اين باورند كه همفكران و يا فرزندان سامري بعدها در منطقه سامره فلسطين ساكن شدند و نام اين محل و يا طايفه به اعتبار سكونت همفكران و يا فرزندان او بوده است.
سامري مردي از بني اسرائيل و از اصحاب نزديك حضرت موسي(ع) و داراي دانشي شگفت و علمي برتر بود. از دانش شهود و رياضت بهره برده بود و دست بر علوم و دانش هاي غريبه داشت.
وي در زماني كه حضرت موسي(ع) به كوه طور براي ميقات سي روزه كه سپس به چهل شبانه روز افزايش يافت (و اتممناها بعشر) رفته بود، كوشيد تا مديريت و رهبري فكري و عملي جامعه را در دست گيرد و بر خليفه بحق موسي(ع) يعني هارون(ع) به نوعي بشورد. عمل وي به گونه اي شد كه با وجود خليفه بحق، مردم دور او گرد مي آيند و هارون(ع) را تنها مي گذارند چنان كه پيش از اين و پس از آن بارها و بارها حضرت موسي(ع) را تنها مي گذارند و او را مأمور مي سازند كه خود با خدايش به جنگ دشمنان روند و در اين ميان آن حضرت تنها با برادر و يوشع بن نون مي ماند و شكايت به خدا مي برد كه امت، او را تنها گذاشته و درپي سامري و سامري ها رفته اند.
سامري در زمان حضور خليفه موسي(ع)، گوساله اي زرين مي سازد و بني اسرائيل را به آن به عنوان نماد عيني و تجسمي خدا دعوت مي كند. اين گونه است كه ملتي گمراه شدند و حضرت موسي(ع) با تلاش ها و زحمات بسيار، پس از بازگشت توانست برخي از ايشان را به راه آورد و با تبعيد سامري، مردم را در مسير اصلي قرار دهد كه اين نيز طولي نمي انجامد كه با فتنه اي ديگر و بلكه فتنه هاي ديگري به بيراهه و كژراهه مي روند و در نهايت به عنوان مصاديق عيني فاسقان و مغضوبان معرفي مي شوند. (نگاه كنيد التحقيق ج5 ص205 و اعلام القران، شبستري ص429 و ديگر تفاسير روايي)
سامري مردمي عالم و دانشمند بود. او از بصيرت و علومي افزون بر دانش هاي عادي برخوردار بود و در ميان مردم از اعتبار و مقام دانشمندي سود مي برد. (طه آيه95و 96) همين بصيرت وي موجب شد تا بتواند از مسائل فرامادي آگاهي يابد و اگر ادعاي وي مبني بر رويت و ديدن جبرئيل را ادعاي صرف و دروغ نشماريم مي توان گفت كه وي از مقامي برخوردار بود كه مي توانست موجودات فرامادي را ببيند و از عناصر و موادي به شكل خاص بهره گيرد و يا تصرفاتي خاص داشته باشد. از اين رو مي گويد كه من چيزي را ديدم كه بني اسرائيل نديدند (طه آيه95و 96)
شايد اگر نگوييم كه او در صنعت مجسمه سازي ماهر بود و توانايي قالب سازي و ريخته گري داشته است (اعراف آيه148و طه 87و 88) و از راه همين صنعت و توانايي توانسته بود مجسمه گوساله را بسازد و ملتي را چهل شبانه روز به گمراهي بكشاند و آنان را به عبادت گوساله اي دست ساخته وادار سازد، بايد بگوييم كه اين ساخت و ساز نيز به شيوه غير عادي و معمولي انجام شده است و او از راه تصرفات فوق مادي و نيروهايي كه داشته است توانسته بود مجسمه اي زيبا از زر سرخ و ناب بسازد كه از ويژگي هايي چون بيرون دادن صدا برخوردار باشد.
اگر ما از شيوه بهره گيري از راديو و تلويزيون آگاه نبوديم و سامري هايي از اين ناداني ما استفاده مي كردند مي توانستند خود را به عنوان خدا معرفي كنند كه قادرند از ابزار و دستگاهي جامد صداها و تصاويري زيبا بيرون دهند. از اين رو برخي بر اين باورند سامري از جهل و ناداني مردم بهره گرفته بود و هر چند كه از توانايي هايي برخوردار بود ولي اين توانايي ها فوق بشري و غيرعقلاني نبوده است و همانند پيامبران معجزه و يا كرامتي را نياورده است.
به هر حال اگر سامري داراي علمي بوده است كه از علوم عادي و معمولي بشر بيرون بود يا از دانش هاي خاص در حد معجزه و كرامت برخوردار بوده است شيوه اي كه او در پيش گرفته نشان مي دهد كه آميزه اي از حق و باطل است. او كوشيد تا با توجه به معجزاتي كه از سوي موسي(ع) نشان داده شده بود به بازسازي آن بپردازد و با همانندسازي بتواند تأثيري چون موسي(ع) بر جامعه داشته باشد و از آن جايي كه خليفه موسي(ع) يعني هارون(ع) از معجزه سود نمي برد سامري به سادگي توانست رهبري امت را در دست گيرد و خود را در حد و اندازه هاي موسي(ع) جا دهد با اين تفاوت كه عنصري را در اين جا وارد مي سازد كه مورد علاقه مردم بوده و مردم بدان گرايش داشتند.
پيش از اين امت موسي از وي خواسته بودند كه همانند اقوامي كه در مسير حركتي خويش ديده بودند داراي خداي ظاهري باشند كه آن را ببينند و حس كنند و در كنار آن گرد آيند. اين مسئله در چندين مورد خود را به اشكال گوناگون نشان مي دهد. از جمله مي توان گرايش مردم را به تابوت عهد چيزي چون همان خداي مجسم ارزيابي كرد. از اين رو خواهان حضور تابوت عهد در سال هاي پس از مرگ موسي(ع) مي شوند تا در جنگ ها آنان را همراهي كند. اين گرايش به نمادهاي عيني و تجسمي نسبت به خدا و ديدن آن حتي موجب مرگ دسته جمعي بسياري از ايشان شد. اما با اين همه، همواره علاقه و دلبستگي خويش را به خداي ظاهر و مجسم اعلام مي كردند.
اين محبوبيت بيش از اندازه به خداي مجسم است كه آنان را در مقابل خليفه بر حق موسوي قرار مي دهد. محبوبيت بيش از اندازه، مردم را كور و از درك حقايق باز مي دارد. از اين رو خداوند در آيه 95و 96 سوره طه اعمال سامري و مردم را برخاسته از هواي نفس و تزيين و زينت گري آن مي شمارد و بر اين نكته تاكيد مي ورزد كه اعمال زشت و ناحق به وسيله نفس براي آدمي تزيين مي شود و مورد پذيرش و قبول قرار مي گيرد.
سامري مي كوشد تا براي دست يابي به اهداف خويش دروغ هايي را نيز سرهم كند و گوساله دست ساخته خويش را به عنوان خداي موسي(ع) معرفي كند. (طه آيات 85و 88) اين همان شيوه اي است كه همواره از سوي كساني كه بخواهند حق و باطلي را در هم آميزند به كار مي رود. نسبت دروغگويي به سامري از آن روست كه وي از كار خويش به درستي آگاه بوده و مي دانسته آن چه را به مردم به عنوان نماد خدا و يا خدا معرفي مي كند اين چنين نيست و مردم را مي فريبد. در حقيقت خداوند در اين آيه بيان مي كند كه سامري ها كساني هستند كه آگاه و عالم به رفتار و گفتار خود هستند و اين گونه نيست كه ناآگاهانه اين گونه اعمال را مرتكب شوند. در جامعه امروز ما نيز سامري ها مردم را با علم و دانش و آگاهي فريب مي دهند و اين گونه نيست كه ناآگاهانه مردم را به خود و يا خداي دروغين دعوت كنند.
قرآن افزون بر روشنگري، راه كار ديگري را براي مبارزه با سامري ها و كساني كه بينش و اعتقادات مردم را به بازي مي گيرند و تمدن و فرهنگي را به گمراهي مي كشانند، پيشنهاد مي دهد و آن تبعيد و اخراج شخص است تا از دايره امتياز و قدرت بيرون رود و نتواند براي خود معركه و جولانگاهي بيابد. (طه آيات 95و 97)
محاكمه سامري از آن رو انجام شد تا به ديگران درباره فريبكاري و دروغگويي وي اطلاع رساني شود. (همان) اگر ابزارهاي كار وي چون گوساله سوزانده نمي شد اين احتمال وجود داشت كه مردم دوباره در گرد آن حلقه زنند. از اين رو موسي(ع) آن ابزارها را نه تنها نابود مي سازد بلكه همه عناصر ساخته شده آن را كه طلا و زر با ارزش و زينت زنان بوده را به دريا مي ريزد تا بر بي ارزشي آن تأكيد شود.
سرنوشت بد و فرجام زشت سامري براي آن است كه آدمي به اين بينديشد كه در پي اين گونه رفتارها نباشد. توطئه هاي سامري به گونه اي بود كه نه تنها اعتقادات مردم را با خطر مواجه مي ساخت بلكه باعث طغيان مردم ضد رهبر جامعه شده بود. سامري به گونه اي عمل كرد تا مردم، ضد هارون قيام كنند و حكومت و رهبري را به وي واگذار نمايند.
سامري نه تنها عنصر ضدفرهنگي بود بلكه با اهداف سياسي، حركت خود را سامان داده بود. وي مي دانست كه دست يابي به قدرت و حكومت تنها زماني براي او ممكن و شدني است كه بتواند رهبري را خلع سلاح نمايد و مردم را از پيرامون آن دور سازد و اين گونه است كه دست به كودتاي نافرجام مي زند و مردم را براي كشتن هارون(ع) در صورت مخالفت با رهبري وي مجبور مي كند. وي آنان را تحريك مي كند تا هارون را بكشند تا بتواند بي دغدغه امت را رهبري كند. (اعراف آيه 150) از اين رو كم ترين مجازات وي تبعيد بوده است كه به دستور حضرت موسي(ع) پس از بازگشت و مديريت بحران پيش آمده انجام مي شود.
تهديد جانشين از سوي رهبر جامعه از آن روست تا ديگران حساب كار دستشان آيد. حضرت موسي(ع) كه خودآگاه به پيامبري برادر خويش هارون بوده است و مي دانست كه وي نيز همانند او از پيامبران است اما پيامبري كه مطيع رهبري وي مي باشد، با اين همه به سختي با او برخورد مي كند تا ديگران بدانند هرگونه رفتاري دور از آموزه هاي وحياني تا چه اندازه مي تواند خطرناك باشد.
بنابراين آن حضرت مي كوشد تا به اشكال مختلف خطرناكي اقدام سامري را باز شناساند. خطري كه نه تنها هويت فرهنگي و ارزشي جامعه را تهديد مي كرد بلكه زمينه هاي فروپاشي اجتماعي را نيز فراهم مي آورد و ملتي را به دسته ها با افكار و اعتقادات گوناگون تبديل مي كرد.
اين ها نمونه هايي از خطرهايي است كه هر امت و فرهنگ و تمدني را ممكن است گرفتار كند و آنان را از اهداف اصلي و مقصد نهايي دور سازد.