سال 1379 كه به ابتكار مقام معظم رهبرى مد ظله سال امام على بن ابى طالب عليه السلام نام گرفته داراى دو عيد غدير ستيكى 6/1/79.
و ديگرى 24/12/79.
چنين رخدادى (دو هيجده ذيحجه) در صدر اسلام و در سالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام به خلافت منصوب گرديد نيز رخ نمود، يكى 8/1/10ش.
و ديگرى 27/12/10ش. (×)
عيد غدير در احاديث اسلام بزرگترين عيد و به عنوان، عيد بزرگ خداوند «عيد الله الاكبر» ، بازگشت روزى كه شادمانى در آن تازه مىگردد و روزى كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به فرمان خداوند بزرگ آقا على بن ابىطالب عليه السلام را به خلافت، جانشينى و رهبرى جهان اسلام منصوب فرموده، خوانده شده است.
ابن عباس گويد: در اين روز (عيد غدير خم) پنج عيد گرد آمد، جمعه، غدير، عيد يهود، عيد نصارى و عيد نوروز (مجوس) و پيش از آن چنين امرى رخ نداده است. (1)
البته مصادف شدن غدير با نوروز با موازين رياضى و نجوم، امرى مسلم است چنان كه در پانوشتبه آن اشاره شد.
با اين پيش درآمد سخن را پيرامون موضوع آغاز آفرينش، از ديدگاه امام على عليه السلام پى مىگيريم:
سخن على عليه السلام دربارهى آغاز آفرينش از منبع جوشان قرآن كريم سرچشمه گرفته و با آيات قرآن كاملا هماهنگ است، بنابر اين در اين نوشته ما هر دو را باز مىكاويم.
ليكن جهتيادآورى و سنجش ميان نظر دانشمندان گذشته تا عصر حاضر، نخست اشارهاى گذرا به نكات برجسته گفتار پيش خواهيم داشت، از اين رو:
1. جهان ماده با مهبانك (انفجار بزرگ) پديد آمد و همهى انرژى موجود كنونى در گوى كوچك بىنهايتسوزان و بى اندازه چگالى متمركز بود.
2. در اين نظريه، جهان انبساط مىيابد، فضا باز مىشود و عمر جهان بين ده تا پانزده ميليارد سال است.
3. جهان در حال نوسان است، انبساطى كه با انفجار بزرگ آغاز شد رو به انقباض مىرود، و سپس انفجار بزرگى ديگر....
4. جهان نه آغاز دارد نه پايان، ازلى و ابدى است، و زمان و فضا پيوسته بدون تغيير خواهند بود.
5. انفجار بزرگ با اين اشكالها روبه رو است كه:
الف) در تلسكوپهاى عصر ما اخترنماهايى با بيش از زمان و فاصله مزبور مشاهده گشتهاند.
ب) مركز انفجار بزرگ كجا است؟
ج) عامل اصلى انبساط كدام است؟
6. براى جهان هنوز يك هندسهى پايدار ثابت نشده و هندسههاى مسطحه، هذلولوى و بيضوى با اشكالهاى جدى روبه رو است و نمىتواند اطراف و گسترهى جهان ماده را تفسير و ترسيم كند.
7. هنوز به دليل قاطعى نرسيدهاند كه جهان ماده، ازلى و ابدى استيا حادث.
8. نظريهى نسبيت در كيهان شناسى «اينشتاين» هنوز بسيارى از پرسشها را پاسخ نگفته و با دشوارىهايى روبه رو است. و اينك:
«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسكائك الهواء... ورقيم مائر» . (2) «سپس خداوند جوها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات هوا را باز نمود» .
آب انبوه و پر موج و خروشان را كه بر پشتباد تندوز و پر قدرتى قرار داده بود، در لابه لاى فضاهاى باز شده به جريان انداخت.
با اين باد تندوز آب را از جريان طبيعى بازداشت و آن گاه باد نيرومند را بر آب مسلط كرد و آب را در بالاى آن قرار داد.
فضا را در زير باد پر قدرت باز، و آب در روى باد، جهنده و جنبان شد.
سپس خداوند سبحان باد ديگرى بيافريد كه فرمانى جز به حركت درآوردن آب نداشت، اين باد دستبه كار زد و تحريك آب را ادامه داد، جريان اين باد را تند و منبعش را دور از مجراى طبيعى قرار داد.
خداوند سبحان همان باد را به برهم زدن آب انبوه و برانگيختن امواج درياها دستور داد، و چونان مشك شير كه براى گرفتن كره جنبانده شود آب را به حركت و زير و رو شدن درآورد.
وزش باد بر آن آب چنان بود كه در فضاى خالى وزيدن بگيرد، آب در مقابل جريان باد مقاومتى از خود نشان نمىداد، آب را ختبه حركت درآورده اولش را به آخرش و متحركش را به ساكنش برگرداند.
در اين هنگام انبوهى از آب، سر به بالا كشيد و كف بر آورد، خداوند آن كف را در فضايى باز و تهى بالا برد و آسمانهاى هفتگانه را بساخت، پايينترين آسمانها را از موجى مستقر بنا نهاد، كه حركت انتقالى به اين سو و آن سو ندارد، و بالاترين آسمانها را سقفى محفوظ در مرتفعترين فضا قرار داد، بى ستونى كه آن را برپا دارد و بدون ميخ و طنابى كه آنها را به هم بپيوندد.
آنگاه آسمان را با زينت و زيور ستارگان و روشنايىها بياراست، و خورشيد را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنايىاش در فلكى گردان و سقفى در دوران و صفحهاى منقوش با ستارگان به جريان انداخت.
از منظر على عليه السلام آفرينش از جو، فضا و هوا آغاز شده است، و به احتمال قوى اين موضوع همان ماده گازى است كه در دو آيه از آيات قرآن با واژهى دود (دخان) آمده است:
1. «ثم استوى الى السماء وهى دخان...» (3) :
«سپس خداوند آسمان را مورد مشيتخود قرار داد در حالى كه آسمان دود بود» .
2. «فآرتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين» (4) :
«در انتظار روزى باش كه آسمان دود آشكارى برآورد» .
در حديث امام باقر عليه السلام مىخوانيم: نخستين موجودى كه آفريده شده آب است و هوا از آب خلق گرديده است، بنابر اين ريشه و نسب هر چيزى به آب مىرسد، خداوند سپس هوا را بر آب مسلط ساخت. آب را بر روى هم كوبيد تا از آن كفى پديد آمد و از آن كف زمين خلق گرديد. (5)
چنان كه قرآن به روشنى مىفرمايد:
«...ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما وجعلنا من الماء كل شىء حى...» . (6)
«آسمانها و زمين در آغاز بسته و يكپارچه بودند، بعدا ما آنها را از هم باز كرده و هر چيز صاحب حيات را از آب قرار داديم» .
اين آيه به خوبى «انبساط» جهان را مىرساند، روشنتر از آيه مزبور اين آيه است:
«والسماء بنيناها بايد و انا لموسعون» . (7)
«ما آسمان را با قدرت خويش پايه گذاشتيم و پيوسته آن را گسترش، وسعت و انبساط خواهيم بخشيد» .
امام باقر و صادق عليمها السلام مىفرمايند: آب بر هوا قرار داشت و هوا بىكرانه بود و جز اين دو چيزى وجود نداشت و چون خداوند اراده كرد زمين را بيافريند فرمان داد بادها به آب وزيدند، موج پديد آمد و از موج كف پديدار گشت، كفها به اندازه كوه بزرگى شدند، خداوند آنها را در محل «بيت الله الحرام» [مكه معظمه] گرد آورد و از آنها زمين را پديد آورد، از اين رو نخستين سرزمينى كه آفريده شد مكه است، لذا آن را مادر شهرها (ام القرى) ناميدند چنان كه خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده مىفرمايد:
«ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا...» . (8)
(نخستين خانهاى كه براى مردم قرار داده شد در سرزمين مكه است) سپس زمين را از زير كعبه (بكه) گسترش داد، و گسترش زمين در مدت زيادى به درازا انجاميد.
پس از مدتى از ميان كفها، دودى بدون آتش بر آسمان رفت، و از آن آسمانها آفريده شد و به گردش آمد. (9)
وى مىنويسد: خداوند در آب حرارت به وجود آورد (يعنى ماده آغازين چيزى شبيه آب بسيار داغ و جوشان بوده است) سپس از اين آب جوشان كف و دودى خارج شد، از كف آن زمين، و از دود آن، آسمانها آفريده شد چنان كه ابن عباس گفته است: دودى كه مايهى آغازين آسمان است از بخار زمين بوده است. (10) اما برخى ديگر از دانشمندان بنا به شواهدى كه از قرآن و احاديثبه دست آورده گفتهاند: خداوند، نخست زمين را آفريد و هنوز آن را گسترش نداده و تكميل نكرده بود كه آسمانها را آفريد، و در مرحله بعد زمين را گسترش داد و تكميل كرد، از اين رو فرموده است:
«رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها» (نازعات/28 30) .
«سقف آسمان را برافراشت و آن را به اندازهى معين درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار ساخت، و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد» .
بنابراين انبساط زمين به وسيله غلتانيدن و چرخش به وقوع پيوسته (حركت وضعى زمين) و اين كار بعد از بناء، نظم و برافراشته شدن آسمانها بوده است.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: دودى كه از ميان موج و كف خارج شد از جنس دود آتش نبوده است.
مفسران نيز به اتفاق نظر مىگويند: اين دود از آتش نيست، بلكه از تنفس و تبخير آب است. (11)
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه ديگر پيدايش خشكىها را اين گونه ترسيم كرده است:
«خشكى را از آب دريايى موج زننده، و هر موجى موجى ديگر را شكننده پديد آورد و آن را طبقهها كرد، آن گاه طبقهها را از هم گشود و آن را هفت آسمان كرد، پس از آن كه به يكديگر بسته و يكپارچه بود، و به فرمان او آسمانها چنگ در يكديگر نهادند و بر پاى ايستادند» . (12)
همچنين در خطبه ديگر مىفرمايد: خداوند آسمان را بعد از روزگارى كه دود بود ندا داد سپس حلقههاى بندهاى آسمان جوش خوردند و به هم برآمدند، و خداوند درهاى بستهى آن را بعد از آن كه يكپارچه (رتق) بود باز كرد. (13)
بر اين اساس، مادهى اصلى زمين و هفت آسمان كه به احتمال قوى منظور كواكب سيار هفتگانه از فلكيات قديم (عطارد، زهره، مريخ، مشترى، زحل (14) ...) باشد همه از دود (دودى كه از جنس دود آتش نيست) مىباشند، بنابراين بايد از جنس تودهى جرمى باشد داغ و جوشان، و پس از جدا شدن از يكديگر و قطعه قطعه شدن و در مدارهاى خويش قرار گرفتن رو به تكامل نهاده باشند.
در حديث ديگر مىخوانيم: خداوند چون اراده كرد آسمان و زمين را بيافريند گوهر سبز رنگى پديد آورد، سپس آن را ذوب و آب متلاطمى گردانيد، آن گاه بخارى كه همچون دود بود از آن خارج كرد: «ثم آستوى الى السماء وهى دخان» : «به آسمان كه بسان دودى بود توجه كرد و آن را بشكافت» و هفت آسمان پديد آورد، سپس از آن آب كفى آفريد و سرزمين مكه را خلق كرد، و بعد از مدتى زمين را از زير كعبه گسترش داد. (15)
مولوى با توجه به اين روايات و آيات سروده است:
از كف دريا بنگارد زمين دود سيه را بنگارد سما
مفسران با توجه به آيهى «...خلق الارض فى يومين...» (16)
و آيه : «ثم استوى الى السماء و هى دخان...» (17)
معتقدند نخست زمين را طى دو روز آفريد و سپس متوجه خلقت آسمان و اجرام فضايى شد.
گفتنى است، در قرآن گاهى واژه «يوم روز» مجازا به كار گرفته و كنايه است از مرحلهى طولانى، و گرنه هنگام آفرينش زمين هنوز روز و شبى وجود نداشته و سال و ماهى در كار نبوده است. (18)
به گفتهى فخر رازى در تورات آمده است كه خداوند گوهرى آفريد و بعد با نظر هيبتبه آن نگريست، آن گوهر آب شد و آسمانها و زمين را از آن بيافريد و آنها را از هم شكافت. (19)
يك گوهرى چو بيضه جوشيد و گشت دريا كف كرد و كف زمين شد و ز دود او سما شد تكامل تدريجى تاكنون فىالجمله تكامل و انبساط تدريجى ثابت گرديد.
دليل ديگر: قرآن مجيد مىفرمايد: «...خلق السماوات والارض فى ستة ايام...» . (20)
اين مضمون در بسيارى از آيات به چشم مىخورد، ليكن در مورد زمين چنان كه اشاره شد دو روز نام برده شد (يومين) .
مفسران معتقدند اين ايام نشان دهندهى مراحل تكامل تدريجى خلقت است. بديهى است آفرينش يك انسان لااقل به شش ماه زمان نيازمند است، در حالى كه به فرمايش قرآن: «لخلق السماوات والارض اكبر من خلق الناس» (21) : «آفرينش آسمانها و زمين از خلقت مردم بزرگتر است» ، بر اين پايه هر روز خلقت را بايد لااقل هزار سال دانست: «...ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون» . (22)
فخر رازى مىگويد: مراد از شش روز، شش حالت است كه عارض آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو استشده است. (23)
شاهد بر اين تكامل تدريجى، حديثى است كه امام صادق عليه السلام در آن مىفرمايد: خداوند چون زمين را آفريد پنجاه هزار سال [كنايه از سالهاى بسيار زياد] آن را رها كرد، سپس موجوداتى آفريد كه نه از نوع فرشته، نه از نوع جن و نه از نوع انسان به شمار مىرفتند و سپس هزاران سال منقرض شدند، باز هزارها سال گذشت كه خداوند جن را آفريد، و پس از مدتى طولانى آدم را خلق كرد. (24)
همچنين در تفسير طبرسى مىخوانيم: امام صادق عليه السلام مىفرمايد: خداوند روز را قبل از شب ، خورشيد را قبل از ماه و زمين را قبل از آسمان آفريد. (25)
در حديث ديگر آمده است: نخستين روزى كه خورشيد در آن طلوع كرد نوروز بوده است. (26)
و ماه نيسان نخستين ماه از ماههاى دنيا است. (27)
از اين دو خبر چنين استفاده مىشود كه در آغاز پيدايش روز، و گردش وضعى كره زمين دايره استواى زمين و خورشيد در يك سطح قرار داشتهاند، چنان كه ما امروزه در اول برج حمل فروردين به حساب مىآوريم و مىدانيم بخشى از آن با نيسان انطباق دارد.
1. طبق نظر على عليه السلام و ساير احايث، خداوند متعال نخست جرمى آبگونه همراه هوا آفريد كه از آن كف و گازى پديد آمد، از اين جرم كف گونه زمين آفريده شد، و از آن دود و گاز، سيارات هفتگانه پديد آمدند، پس مىتوان گفتخانواده منظومه شمسى در اصل از يك توده جرم آفريده شدهاند.
2. همچنين مىتوان گفتسن و سال زمين بيش از ساير كرات (لااقل سيارات) است چون در چند جا آفرينش آسمانها را بعد از زمين به چشم ديديم، ليكن هنوز از سن و سال همهى اجرام كيهانى چيزى به دست نيامده است، زيرا قرآن فرمود : ما آنها را در مدت شش روز آفريديم.
3. آنچه مشهور است كه خورشيد «مادر» منظومه شمسى است و همهى سيارات و اقمارشان از خورشيد جدا گشتهاند با آنچه از روايات و احاديثخوانديم همخوانى ندارد، زيرا گاز و دودى كه از زمين برخاستسبب پيدايش آسمانها گرديده است، و اگر به فرض همه در يك لحظه از هم جدا شده باشند چرا زمين را جدا شده از خورشيد بدانيم؟ و اگر بخواهيم جاذبه خورشيد را در نظر بگيريم، جاذبه تنها به خاطر جرم بزرگتر است، و چنانچه زمين هم بزرگى خورشيد را مىداشت البته خورشيد گرد او مىچرخيد، آن سان كه اكنون زمين گرد خورشيد گردش دارد. بنابراين گرديدن كره كوچكتر پيرامون كره بزرگتر دليل آن نيست كه كوچك از بزرگ جدا گرديده است.
4. چنان كه اشاره شد برخى از دانشمندان متاخر از جمله «لاپلاس» نظريه گسترش و انبساط جهان را پذيرفته و گفته است: مادهى جهان در ابتدا گازى بوده است منتشر در وسط فضا، با نظم ويژه، و «سديم» ها از تكاثف و به هم رفتن آن خلق شدهاند، آنگاه تطورى كه رخ داده تا از حالتسديمى به حالت كنونى آن را رسانده به وسيله ازدياد دوران بوده است (28) اين نظر تا اندازهاى به نظر روايات و آيات نزديكتر است.
5. اين جمله كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «فسوى منه سبع سماوات» از آن كف هفت آسمان آفريد، بر طبق عقيده فلكيات قديم (بطليموس) بوده كه در آن زمان شهرت داشته است، بنابراين تنها به زبان و خطاب آن زمان بوده كه سخن از هفت آسمان به ميان آمده است، و چنانچه امير عليه السلام در اين زمان مىبود به مقتضاى حال، خطاب و فهم اين عصر ما سخن مىراند.
6. اين كه فرمود: آسمانها را بدون ستون و ميخ سر پا داشت، به عقيده بسيارى از مفسران ونهج البلاغه پژوهان اشاره استبه قانون جاذبهى عمومى «نيوتون» . (29)
7. مادهى نخستين زمين و آسمان (آب، هوا، دود، بخار، گاز و جرم) آيا از چيزى گرفته شده و پيش مادهاى داشته يا مادهى قبلى در كار نبوده و نو پديد بودهاند؟
از آيات قرآن چنين استفاده مىشود كه ماده پيشين وجود نداشته و سرچشمهاى در كار نبوده است، قرآن مىفرمايد: «بديع السموات والارض...» (30) : «او نوپديد آورندهى آسمانها و زمين است» .
واژه پژوهان معتقدند واژه «بدع» ، «ابداع» ، «بديع» هرگاه دربارهى افعال خداوند استعمال گردند به معناى پديد آورندهى شىء استبدون ابزار و آلت، و بدون ماده پيشين و بدون زمان و مكان، و اين ويژگىها تنها از آن خداوند است. (31)
اين در حالى است كه خداوند در قرآن مجيد به كرات خود را «خالق» و آفرينندهى آسمانها، زمين و انسان خوانده است، بنابراين واژه «خلق» به «بدع» و «خالق به مبدع» بر مىگردد، يعنى در خلقت آسمان، زمين و انسان ماده قبلى در كار نبوده است، چرا كه اصل انسان به خاك و زمين برمىگردد، گرچه اين واژه (خلق) در بسيارى ديگر جاها به معناى آفرينش چيزى از چيز ديگر است. (32)
قرآن اين نكته را خاطر نشان كافران ساخته كه انسان از هيچ (عدم محض) آفريده شده است:
«ام خلقوا من غير شىء ام هم الخالقون ام خلقوا السموات والارض...» . (33)
«آيا از هيچ خلق شدهاند يا آن كه خود خالق خويشاند، يا آسمانها و زمين را آفريدند؟» .
خلقت از هيچ همان آفرينش بدون مادهى قبلى است.
از اين آيات چند امر به دست مىآيد:
1. آفرينش نخستين از عدم بوده و ماده قبلى وجود نداشته است.
2. جهان ماده سابقه و پيشينهى نيستى داشته وحادث است نه قديم، ما اين دو مطلب را از كلمات امام اميرالمؤمنين عليه السلام نيز استفاده مىكنيم:
الف) «ذلك مبتدع الخلق و وارثه، و اله الخلق و رازقه» (34) : او است آفريننده و اختراع كنندهى خلايق بدون سابقه و مانند (به وجود آورندهى هستى از عدم و نيستى) و پس از فنا وارث ايشان است، او است معبود خلايق و روزى دهندهى آنان.
«الذى ابتدع الخلق على غير مثال امتثله، ولا مقدار اهتدى عليه من خالق معهود كان قبله» (35) : او استخداوندى كه خلايق را بيافريد بدون ماده، و مثال و صورتى كه از آن اقتباس نموده و مانند آن آفريده باشد و بى سنجش و اندازهاى كه از خالق و معبودى پيش از خود پيروى كرده باشد.
«لم يخلق الاشياء من اصول ازلية ولا من اوائل ابدية، بل خلق ما خلق فاقام حده، وصور ما صور فاحسن صورته» (36) اشياء را از روى اصول و مبادى و نمونه ازلى و ابدى نيافريد (چون آفرينش او مبديى نداشته) بلكه (بى نمونه و مبدا و ماده و به محض اراده) آفريد آنچه را آفريد و حدش را تعيين نمود، و به آنچه ايجاد فرمود صورت و شكل داد و صورت آن را نيكو و مناسب گردانيد.
ب) اميرالمؤمنين عليه السلام دربارهى حدوث جهان خلقت مىفرمايد:
«الحمد لله الدال على وجوده بخلقه، وبمحدث خلقه على ازليته» . (37)
«سپاس خدايى را سزاست كه به وسيلهى آفريدههايش بر وجود و هستى خويش راهنما است (زيرا هر مخلوقى ممكن است و ممكن به خودى خود داراى هستى نمىگردد، پس او را آفريدهاى مىباشد.) و به حدوث و نو پيدا شدن آفريدههايش بر ازلى بودن و ابتدا نداشتن خود دليل است» .
اميرالمؤمنين عليه السلام همين برهان حدوث و نوپديدار شدن مخلوقات را دليل بر قديم بودن خدا و حدوث اشيا را برهان بر وجود او شمرده مىفرمايد:
«الحمد لله الدال على قدمه بحدوث خلقه وبحدوث خلقه على وجوده» . (38) «سپاس خداوندى را سزاست كه حدوث خلق دال بر قديم بودن و وجود او است» .
بنابراين «قديم» تنها او است و غير او هر چه باشد حادث است و پيشينهى عدم دارد.
با اين بيان فرضيهاى كه مىگفت: جهان نه آغاز دارد نه پايان، ازلى و ابدى است، و زمان و فضا پيوسته بدون تغيير خواهند بود، به طور كلى بى اساس مىگردد و تئورى «جهان يكنواخت» كه از «بوندى» «گولد» و «هويل» پيشنهاد شده بود نمىتواند كارامد باشد وپيدايش جهان را تفسير نمايد.
(×) هيجده ذيحجه سال نهم هجرى در حالى كه بنا به محاسبهى نگارنده به امر وسط، 3177 روز از مبدا هجرى قمرى (26/4/1، ش) سپرى شده برابر استبا هشتم فروردين سال دهم هجرى شمسى (8/1/10، ش) .
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در روز بيست و هشتم ذيقعده سال دهم هجرى قمرى برابر پنجم اسفند سال دهم شمسى (5/12/10، ش) در حالى كه 3510 روز از مبدا هجرت گذشته بود به قصد «حجة الوداع» مدينه را ترك، و «ابودجانه» را جانشين خود قرار داد، پيامبر در اين وقت كه بيش از شصتشتر براى قربانى همراه داشتبه سوى مكه حركت كرد و در «مسجد شجره» احرام بست. و در روز چهارم ذيحجه سال دهم قمرى برابر 13/12/10، ش از باب بنى شيبه وارد مسجدالحرام شد و در روز هشتم ذيحجه برابر با 17/12/10، ش، از طريق منا عازم عرفات گرديد و تا پايان روز نهم برابر با 18/12/10، ش، در عرفات توقف فرمود و در روز «عيد قربان» برابر با 19/12/10، ش وارد منا گرديد و اعمال رمى جمره، قربانى و تقصير را بجاى آورد و سپس وارد مكه شد و بقيه مناسك حج را كامل كرد.
در بازگشت از «حجة الوداع» در روز 18 ذيحجه (عيد غدير) در حالى كه 3532 روز از آغاز هجرت سپرى شده بود برابر با 27/12/10، ش، مامور به برگزارى مراسم جانشينى گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه روز در سرزمين «غدير خم» توقف نمود و دستور فرمود آن جمعيت انبوه دسته دسته خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسند و به عنوان «اميرالمؤمنين» به او خجسته باد گويند.
1. ر.ك: درسهايى از مكتب اسلام، سال 32 شماره 12 و سال 33 شماره 1، از همين قلم تحت عنوان «تقويم شمسى تاريخ اسلام» .
2. نهج البلاغه، خطبهى 1.
3. فصلت/11. 4. دخان/10.
5. تفسير نورالثقلين: 4/540. 6. انبياء/30.
7. ذاريات/47. 8. آل عمران/96.
9. توحيد صدوق، باب 36; احتجاج طبرسى: 2/72; نور الثقلين ذيل آل عمران/96; بحار: 54، ص 64، 65; تفسير قمى، ذيل آيه .
10. تفسير كبير: 27/104، ذيل سجده/11 ; در المنثور: 1/106; بحار: 54/17.
11. كامل ابن اثير: 1/19، 20; بحار: 54/185; تفسير الميزان، ذيل آيات نازعات.
12. نهج البلاغه فيض الاسلام وشهيدى، خطبه 211; بحار: 54/38.
13. نهج البلاغه شهيدى: خطبه91.
14. امام اميرالمؤمنين عليه السلام در حديثى طلوع زحل را در آسمان هفتم خاطر نشان ساخته است، (شرح خويى بر نهج البلاغه: 1/380، نشر مكتبه اسلاميه) .
15. بحار: 54/29. 16و 17. فصلت: 9 و 11.
18. ابن اثير، كامل: 1/20.
19. تفسير كبير: 17/187، ذيل هود/7.
20. اعراف/54; يونس/3; هود/7; فرقان/59; سجده/4; ق/38; حديد/4.
21. غافر/57.
22. حج/47، تفسير در المنثور، ذيل اعراف/54; بحار: 54/218.
23. تفسير كبير ذيل سجده/4.
24. تفسير عياشى، تصحيح رسولى محلاتى: 10/31; بحار: 54/86.
25. تفسير مجمع البيان: 1/100.
26. بحار: 59/120.
27. همان: 57/102.
28. آغاز و انجام جهان، ص 248; علوم روز و قرآن، ص 1234.
29. فى ظلال نهج البلاغه: 1/37، نشر دار العلم للملايين، بيروت، ط 3، 1979م.
30. بقره/117; انعام/101.
31. مفردات راغب، ذيل بدع و خلق.
32. مفردات راغب، ذيل بدع و خلق.
33. طور/3635.
34. نهج البلاغه فيض، خطبه 89.
35. همان، خطبه 90.، 36. همان، خطبه 162.
37. همان، خطبه 152.
38. همان، خطبه 185.