محاسبه نفس

پدیدآورعبدالله جوادی آملی

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 4056 بازدید
محاسبه نفس

آیه الله جوادی آملی

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله‏خبیر بما تعملون‏و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون‏».
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خدا پروا دارید، و هر کس باید بنگرد که‏برای فردای خود از پیش چه فرستاده است و باز از خدا بترسید، در حقیقت‏خدا به‏آن چه می‏کنید آگاه است. و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیزآنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان نافرمانانند.
این دو آیه با قطع نظر از آیاتی که در ذیل این سوره مبارکه آمده ازغرر آیات این سوره است، زیرا بعد از بیان سرگذشت اهل‏نفاق و یهودیان و مانندآن، راه تزکیه را به انسان می‏آموزاند. قرآن که معلم کتاب حکمت است و مزکی نفوس‏است ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذیب نفوس را هم به انسان نشان می‏دهد.

علت‏خطاب به مومنان

در صدر آیه اول آمده است: «یا ایها الذین آمنوا» گرچه‏همه انسان‏ها موظف به محاسبه‏اند، اما چون مومنین از این محاسبه برخوردارند خطاب‏آن به اهل ایمان است وگرنه در حقیقت، مخاطب کل مردم‏اند و «یا ایها الناس‏»مخاطب است نه «یا ایها الذین آمنوا» چه این که همه مومنین هم موفق به امتثال‏این وظیفه نیستند; همان طوری که همه مردم مکلفند ولی مومنین موفق‏اند نه همه‏مردم، همه مومنین هم موفق نیستند ممکن است‏بسیاری از افراد، باایمان باشند ونیز بسیاری از افراد باایمان، باتقوا باشند اما در بین افراد با ایمان وباتقوا، اهل معرفت نفس و اهل مراقبه و محاسبه بسیار کم است، لذا مومنین را باجمع یاد کرد و فرمود: «یا ایها الذین آمنوا» و دعوت به تقوا را با جمع یادکرد و فرمود: «اتقوا الله‏».
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن که به میان می‏رسد به عنوان نکره، آن‏هم در جمله اثبات نه در جمله نفی:
«ولتنظر نفس ما قدمت لغد» یعنی در بین شما باید بالاخره کسانی باشند که اهل‏مراقبت‏اند. چرا این‏جور یاد می‏کند و نمی‏فرماید «یا ایها الذین آمنوا اتقواالله وانظروا ما قدمتم لانفسکم‏» این نه برای آن است که مراقبت و محاسبت مخصوص‏یک گروه است، چون هر انسانی مکلف است اما آن که اهل مراقبه و محاسبه است درمیان هزاران نفر چند نفری بیش نیستند.

دلیل التفات از خطاب به غیبت

دلیل‏التفات از خطاب به غیبت هم همین است وگرنه حکم عام است «یا ایها الذین آمنوااتقوا الله وانظروا ما قدمتم لانفسکم‏» این موجبه کلیه است نه مهمله موجبه‏جزئیه، اما آن که سالک این راه است در میان هر هزار نفر، چند نفری بیش نیست‏لذا می‏فرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» حالا وقتی اصل آیه تبیین شد معلوم‏می‏شود که چرا التفات از خطاب به غیبت است و چرا التفات از موجبه کلیه به قضیه‏مهمله و موجبه جزئیه است، این نه برای آن است که حکم مخصوص بعضی از مردم است‏بلکه برای آن است که بعضی به این حکم عمل می‏کنند نظیر «هدی للمتقین‏» که حکم‏«هدی للناس‏» است، اما اهل تقوا بهره می‏برد وگرنه قرآن فرمود:
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس‏» چون متنعمان باتقوایان هستندفرمود: «هدی للمتقین‏»، این جا هم اهل مراقبت و محاسبت چون بسیار کم‏اندفرمود: «ولتنظر نفس ما قدمت‏» مثل این که به ما بفرماید در بین شما بالاخره‏چند نفری اهل حساب باشند.
حالا ببینید که بین ما چند نفر اهل حساب پیدا می‏شود یا آن هم پیدا نمی‏شود.
برای این که معلوم بشود حکم، موجبه کلیه است و مخصوص به احدی نیست و همه مکلف‏به ایمان و همه مامور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد این مراقبه‏و محاسبه را با موجبه کلیه یاد می‏کند، مثل این که در صدر که امر است می‏فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله‏» بعد هم می‏فرماید: «واتقوا الله‏» چون‏خطاب به همه است دلیل هم عام است:
«ان الله خبیر بما تعملون‏». نهی بعدی آن هم به عنوان سالبه کلیه، عام است:
«و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم‏».
پس این موجبه جزئیه که در وسط دو قضیه کلیه قرار گرفت نه برای آن است که بعضی‏مکلف به اهل حساب‏اند بلکه اهل حساب کم‏اند.

تنوین در کلمه‏های «نفس‏» و «غد»

تنوین در کلمه «نفس‏» برای استقلال است،یعنی هر کسی مستقلا ببیند چه کرده است، و تنوین «غد» هم تنوین تعظیم و تفخیم‏است. گاهی انسان می‏گوید فردا، یعنی فردا روز عظیم است‏حالا معلوم نیست قیامت که‏فردا است الان نسبت‏به قیامت‏شب است مثل این که انسان در شب می‏گوید فردا. کسانی‏که اهل دل‏اند دنیا را به منزله لیل می‏دانند و قیامت را فردای شب نه فردای‏امروز، هم نزدیک می‏دانند و هم این که دنیا را تاریک می‏بینند لذا قیامت‏برای‏آن‏ها فردای امشب است نه فردای امروز، دیگران دنیا را امروز می‏دانند و قیامت رافردا.
به هر جهت، قیامت نزدیک است و چون نزدیک است‏خدای سبحان از آن به فردا یادکرده است.
قرآن از گذشته دور که آثارش هم اکنون حاضر است تعبیر به «دیروز» می‏کند ومی‏فرماید: «کان لم تغن بالامس‏» امس یعنی دیروز در حالی که جریان عاد و ثمود وامثال آن قرن‏ها گذشت مثل این که دیروز بوده است‏با این که قرن‏ها سپری شد.
قیامت هم ممکن است قرن‏ها طول بکشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدانیست تعبیر به فردا می‏کند و می‏فرماید: «ما قدمت لغد» و جامعش این است که‏«انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» آن‏ها قیامت را دور می‏پندارند و ما نزدیک‏می‏بینیم خدا با زبان خود با ما سخن می‏گوید چون نزدیک است از نزدیک به فردا یادمی‏شود.

نکره در سیاق اثبات

در این آیه شریفه «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» به‏قرینه سیاق و شواهد عقلی که حاف این سیاق است از مواردی است که نکره در سیاق‏نفی موجب عموم است، اما نکره در سیاق اثبات لفظا مفید عموم نیست مگر شواهدعقلی دلالت کند، این‏جا از مواردی است که سیاق به شواهد عقلی دلالت می‏کند که این‏نکره در سیاق اثبات دلالت‏بر عموم می‏کند نظیر «علمت نفس ما قدمت واخرت‏».
«علمت نفس‏» به این معنا نیست که بعضی می‏فهمند و بعضی نمی‏فهمند، آن موجبه وآن نکره در سیاق اثبات و قرینه سیاق، دلالت‏بر عموم می‏کند یعنی این چنین نیست‏که آیه «علمت نفس ما قدمت واخرت‏» مفید ایجاب کلی نباشد. پس نکره در سیاق نفی‏اگر مفید عموم شد لفظا در سیاق اثبات 0 بر اساس شواهد سیاق و عقلی مفید عموم‏می‏شود مثل «علمت نفس ما قدمت واخرت‏».

چهار دسته از آیات درباره کارهای خیر

در قرآن کریم دسته‏ای از آیات هست که به‏انسان‏ها دستور می‏دهد که برای آینده خود کار خیر انجام بدهید، مثل این آیه‏شریفه که می‏فرماید: «و قدموا لانفسکم‏».
دسته دوم، آیاتی‏اند که دلالت می‏کنند هر کار خیری که شما فرستادید ما ثبت‏می‏کنیم نظیر آن چه که در آیه 12 سوره مبارکه یاسین آمده است: «انا نحن نحیی‏الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم‏» هرچه را که در زمان حیاتشان فرستادند، می‏نویسیم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است می‏نویسیم که: «من سن سنه‏حسنه‏» یا «من سن سنه سیئه‏» مشمول همین آثار است مادامی که اثر کار انسان‏محفوظ است، خدا آن اثر را برای انسان ثبت می‏کند.
گروه سوم آیاتی‏اند که دلالت می‏کنند بر این که هر کار خیری که انجام دهید، آن‏را پیش خدا می‏یابید، این چنین نیست که او در لوح محفوظ ثبت‏بکند و شما از اوبی‏خبر بمانید، نظیر آیه 110 سوره بقره که می‏فرماید: «و ما تقدموا لانفسکم من‏خیر تجدوه عندالله‏».
دسته چهارم آیاتی است که از وجدان به یافتن خبر می‏دهد، وقتی انسان سیر عمودی‏کرد و بعد از مرگ به دارالاخره رسید آن را می‏یابد، در آیه 30 سوره آل عمران‏می‏فرماید: «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا» چه این که درباره عمل سوءهم همین‏طور است پس گاهی به ما می‏فرماید هرچه شما انجام دادید می‏یابید، گاهی هم‏گزارش می‏دهد آن‏ها که یافتند خبر آن‏ها رابه ما بازگو می‏کند و می‏فرماید روزقیامت روزی است که «تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا» چه این که عمل سوء راهم می‏بیند و اصولا در بسیاری از موارد کلمه «یوم‏» در قرآن‏کریم ناظر به قیامت‏است‏به استثنای موارد دیگر که کلمه «یوم‏» را در جریان دنیا به کار برده است‏وگرنه «یوم‏» و «یومئذ» در قرآن‏کریم نوعا مربوط به قیامت است، گویا آن جاروز است البته «روز»ی است نه در مقابل «شب‏».
پس این چهار طایفه است که سیر اعمال را نشان می‏دهد، این آیه محل بحث می‏فرمایدببینید شما برای آینده‏تان چه فرستادید «ولتنظر نفس ما قدمت لغد».
البته آن آیه دوم، راه این نظر را مشخص می‏کند که ما از کجا بفهمیم کار خوبی‏کردیم، چون انسان بفهمد کار خوبی کرد و کارش قبول شد، این یک امر عادی نیست‏این نظیر درس و بحث عادی نیست که انسان در ده یا بیست‏سال درس بخواند و مجتهدبشود. این یک راه دیگری می‏طلبد که انسان بفهمد عمل او مقبول شد یا نه، مقبول‏شدن را از ما خواستند نه این که کار کردیم یا نکردیم، ممکن است انسان دفترخاطرات را ورق بزند و حساب کند که چندین سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب ومستحب خوانده، اما آیا می‏تواند بفهمد اصلا عملش مقبول است‏یا نه؟ و اگر می‏شودراه آن چیست؟ مسلما می‏تواند بفهمد، ولی راه آن، آموزشی و تعلیمی نیست و ازطریق مدرسه و علم آموزی به دست نمی‏آید.
بعضی معتقدند: این از اسرار مگو است و آن را به هیچ کس نمی‏گویند. اما این طورنیست و انسان می‏تواند بفهمد اعمال او قبول شده یا نه، دلیل ممکن بودن آن هم‏این است که آیه شریفه می‏فرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» این آیه به مامی‏گوید شما نگاه کنید. اگر راه بسته بود که به ما امر به «نظر» نمی‏کرد. این‏«نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظریه دادن است نظیر آن چه که در «مقبوله‏عمر بن حنظله‏» آمده است: «من نظر فی حلالنا و حرامنا»، یعنی «صاحب نظربودن‏» نه نگاه کردن. یعنی صاحب نظر باشید و نظریه بدهید و ببینید برای آینده‏چه کرده‏اید، آیا کارتان مقبول شده یا نه. اگر ما نگاه نکردیم که برای آینده چه‏فرستاده‏ایم بالاخره خواه یا ناخواه نشانمان می‏دهند: «یوم ینظر المرء ما قدمت‏یداه‏». آن روز که افسوس و ناله بلند است. این که در بعضی از قسمت‏های دیگرقرآن کریم آمده است: «یوم ینظر المرء ما قدمت‏یداه‏» همین است.
پایان سوره‏مبارکه نبا این است که: «ذلک الیوم الحق‏»، قیامت «حق‏» است; یعنی هیچ بطلان‏در او نیست نه تنها معصیت و دروغ در آن نیست، چون همه چیز حاضر است و کسی‏نمی‏تواند دروغ بگوید، دروغ در ظرف غیبت موثر است، کسی که الان در این جمع نیست‏می‏توان به او گزارش دروغ داد که مثلا در سقف این مدرس چند پنکه کار می‏کرد، این‏گزارش دروغ برای غائب موثر است اما کسانی که در این مجمع و مشهد حاضرندنمی‏توان به آن‏ها دروغ گفت.
قیامت ظرف ظهور و حضور همه حقایق است: «ذلک الیوم الحق‏» آن جا اصلا خلاف راه‏ندارد، چون خلاف راه ندارد اگر کسی در دنیا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدون‏کم و کاست نشانش می‏دهند: «ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مآبا اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظر المرء ما قدمت‏یداه و یقول الکافر یا لیتنی‏کنت ترابا».
پس اگر ما در دنیا صاحب نظر نبودیم در آخرت نشانمان می‏دهند. آن روز که‏اعمالمان را نشان دادند هیچ راهی برای ترمیم نداریم و امروز است که راه جبران‏باز است لذا فرمود: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» و این کار چون کار دشواری است‏در قیامت هیچ کس نمی‏تواند انکار کند که این کار مال من نبود و یا فلان کار رامن انجام دادم.
در سوره مبارکه قیامت هم می‏فرماید که ما در قیامت اعمال افرادرا به افراد گزارش می‏دهیم تا باخبر شود آیه 15 سوره قیامت است: «ینبو الانسان‏یومئذ بما قدم و اخر» و فورا استدراک می‏فرماید که چه حاجت که ما گزارش بدهیم‏تا تنبه پیدا کند «بل الانسان علی نفسه بصیره‏» این «بل‏» برای آن است که‏روشن کند نیازی به خبر و گزارش نیست، او خودش می‏داند چه کرده است: «بل الانسان‏علی نفسه بصیره‏».
«تا»ی (ه) بصیره، تای مبالغه است نه تای تانیث. نظیر «علامه‏» بل الانسان،چنین انسان مذکر است و وصف خبری هم که برای او آمده «بصیره‏» آمده یعنی مثل‏این که گفتیم «زید علامه‏»، «ان الانسان علامه‏».
«بل الانسان علی نفسه بصیره‏»، این انسان خیلی وضع خود را خوب می‏داند «ولوالقی معاذیره‏»، هرچه هم بخواهد خودش را توجیه کند آن روز می‏فهمد چه کرده است.
حالا روشن می‏شود که ما شاید در بین هر هزار نفر، انسان اهل محاسبه به این معناکم داشته باشیم.
ادامه دارد

مقالات مشابه

نفس و ابعاد مهار آن در قرآن و حديث

نام نشریهمعرفت اخلاقی

نام نویسندهمحمدتقی سبحانی‌نیا

مبانی درمان معنوی در اسلام

نام نشریهمعارف

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

روش تزکیه از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدموسی صدر