بيش از يكصد آيه از قرآن كريم به مصلح كل حضرت بقيةالله (ارواحنا فداه) تفسير و تأويل شده است. علامه بزرگوار، ملا محمد باقر مجلسى در دائرةالمعارف بزرگ شيعه، بحارالانوار هفتاد آيه را به استناد احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، درباره ظهور يكتا بازمانده از حجتهاى حضرت احديت نقل كرده است.
همچنين برخى از بزرگان، كتاب هايى را در اين زمينه به رشته تحرير در آوردهاند كه از آن جمله كتاب المحجة فيما نزل فى القائم(عج) تأليف محدث بزرگ سيد هاشم بحرانى است كه شامل 120 آيه است كه به استناد احاديث معصومان(ع)، به ظهور مهدى(عج) تفسير شده است. كتابهاى نفيس ديگرى نيز وجود دارند، كه در اينجا به نقل پارهاى از آنها بسنده مىكنيم:
در قرآن كريم درباره مسائل آينده دوران، حوادث آخرالزمان، استيلاى خوبى و خوبان بر جهان و حكومت يافتن صالحان، گاه به اشاره و گاهى به تصريح سخن گفته شده است.
از طرفى، قرآن كريم، ظهور آن منجى موعود را با آرزوها و فطرت حقطلبانه و عدالت خواهانه بشر پيوند زده است. در طول تاريخ، انسان هميشه در آرزوى تحقق حكومتى صالح و دور از ظلم و بىعدالتى بوده است. قرآن حكيم در معرفى حكومت حضرت مهدى(عج) و موعود آخرالزمان، روى اين خواست فطرى انسان انگشت گذاشته است، همچنين بر اين نكته تأكيد كرده كه اعتقاد به موعود آخرالزمان تنها به شيعيان و مسلمانان اختصاص ندارد، بلكه تمام پيامبران گذشته، بشارت فرا رسيدنش را دادهاند. قرآن ايشان را به عنوان منجى و ذخيره الهىِ همه انسانهاى مستضعف درسراسر جهان معرفى مىكند. او را به عنوان شخصيتى كه فراتر از هرمذهب و مليتى براى مردم كل جهان مطرح و قيامشان جهانى است، يادمىكند. در اينجا از درياى نور قرآن بهره مىگيريم:
(بقيَّةُ اللّه خَيْرٌ لَكُمْ اِنَّ كُنْتُمْ مُؤمِنين)(1)؛
بقية الله براى شما بهتر است اگر مؤمن هستيد.
امام صادق(ع) فرمود:
اوّلين سخنى كه پس از ظهور مىگويد اين آيه است و مىفرمايد: من بقية الله و حجتش و خليفهاش بر شما هستم، پس هيچ مسلمانى بر او سلام نمىكند، جز اين كه مىگويد، سلام بر تو اى بقية الله در روى زمين.(2)
(أتى أمْرُ اللّه فَلا تَسْتَعْجِلُوه...)(3)؛
امر خدا فرا رسيد، پس تقاضاى تعجيل آن نكنيد.
اين هشدارى است كه قلبها را از جا مىكند، هشدارى است كه جبرئيل امين در روز ظهور حضرت حجت فرياد بر مىآورد و تمام خلايق صدايش را مىشنوند، اينچنين امام صادق(ع) ما را خبر داده است كه پس از اين هشدار الهى، منادى در آسمان و زمين صدا مىزند: «اى آفريدگان پروردگار! اين مهدى آل محمد است! با او بيعت كنيد و مخالفتش ننماييد.»(4)
(أَنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادى الصَّالِحُون)(5)؛
اين زمين را بندگان شايسته من به ميراث خواهند برد.
تأويل «عبادى الصالحون» امام زمان(عج) و ياران او هستند.(6)
(وَ لَئِنْ جاءَ نَصَرٌ مِنْ رَبِّكِ لَيَقُولُنَّ اِنّا كُنّا مَعَكُم)(7)؛
چون از سوى پروردگارت مددى رسيد، مىگويند، ما نيز با شما بودهايم.
تأويل «نصر من ربّك» امام زمان(عج) است.(8)
(وَ اَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّها)(9)؛
و زمين به نور پروردگارش روشن شد.
تأويل «و اشرقت الارض»، در زمان ظهور امام زمان(عج) است.(10)
(وَ لَمَنْ اِنْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئكَ ما عَلَيْهِم مِنْ سَبِيل)(11)؛
بر كسانى كه پس از ستمى كه بر آنها رفته باشد انتقام مىگيرند ملامتى نيست.
تأويل «و لمن انتصر» امام زمان(عج) و ياران او هستند.(12)
(اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ القَمَرُ)(13)؛
رستاخيز نزديك شد و ماه دو پاره گرديد.
تأويل «السّاعه» ظهور امام زمان(عج) است.(14)
(يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونْ)(15)؛
مىخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، ولى خدا كامل كننده نور خويش است، اگر چه كافران را ناخوش آيد.
تأويل «والله مُتِّم نورِه» به وسيله امام زمان(عج) است.(16)
(وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى)(17)؛
سوگند به روز آنگاه كه آشكار شود.
تأويل «النهار» امام زمان(عج) است.(18)
(سَلامُ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر)(19)؛
شب قدر تا طلوع بامداد همه سلام و درود است.
تأويل «مطلع الفجر» زمان ظهور امام زمان(عج) است.(20)
(اَلَّذينَ إنْ مَكَّنّاهُمْ فِى الأرضِ أقامُوا الصَّلوةَ وَ اتُواالزَّكوةَ وَ أمِروا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهْوا عَنْ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأُمُورْ)(21)؛
اينها (ياران خدا) كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم، نماز بر پا مىدارند و زكات مىپردازند و امر به معروف و نهى از منكر مىكنند و پايان همه كارها از آنِ خداست.
در بررسى آيه نكات زير مورد اهميت است:
قبل از اين آيه، خداوند مطالبى را درباره دفاع از مظلومان و قدرت خود بر يارى آنها بيان كرده، سپس در فايده دفاع مىفرمايد: اگر دفاع نباشد، عبادتگاه و مساجدى كه در آن ياد خدا مىشود از بين مىرود. در پايان تأكيد مىكند: كسانى كه خدا را يارى مىكنند خداوند نيز آنها را يارى مىكند و هنگامى كه با يارى خداوند پيروز و حاكم زمين شوند، اجراى احكام الهى را سر لوحه برنامه خود قرار داده و دين الهى را حاكميت مىبخشند.
اينها از پيروزى، هم چون خود كامگان، غرور، مستى و دنياطلبى را شيوه خود نمىكنند تا اين كه خود طاغوت جديدى شوند، بلكه زندگانى صالحانه توأم با اصلاح خود، جامعه و رضايت خداوند را فراهم مىسازند. برنامههاى اصلى آنها در سه امر زير است:
الف) بر پاداشتن نماز:
يعنى حاكميت توحيد و ايجاد روح معنويت وتزكيهنفس كه راه كمال نفسانى را بر انسان هموار مىكند. البته مراد نمازىاست كه به دليل رعايت تمام شرايط ظاهرى و معنوى، انسان را از فحشا و منكر باز دارد و مقبول حضرت حق گردد. چنين نمازى اطاعت، خشيت و تقواى الهى را در همه شئون زندگى فراهم ساخته و نتيجه آن كاميابى است.
ب) پرداختن زكات:
كه از دو جنبه ارزشمند است: 1. هم دلى و هم راهى با مردم و زدودن فقر و اصلاح اقتصادى در جامعه؛ 2. زدودن حرص، بخل و مال پرستى از وجود انسانها و جايگزينى روح ايثار و هم دردى. تا بخل در انسانهاست راه سعادت و رستگارى به روى آنها بسته است.
(وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ)(22)؛
و هر كسى جان خود را از بخل حفظ كند، او رستگار است.
در حكومت صالحان زكات به همان صورتى كه واجب شده پرداخت مىشود و به مصارف واقعى خود مىرسد.
ج) امر به معروف و نهى از منكر:
يكى ديگر از وظايف ياوران دين خدا در زمان حكومت، ترويج تمام خوبىها و اوامر الهى در ميان همه مردم است. تمام كوشش آنها زدودن بدىها و گناهان در جامعه است. در چنين حكومتى، اسلام و مسلمين چنان عزيز و كفار و منافقان چنان ذليلند كه صالحان به دليل اطاعت از فرمان خدا و ترك معصيت تمسخر نمىشوند و هر انسانى خود را در برابر ديگران مسئول مىبيند.
امام صادق(ع) در ذيل همين آيه مىفرمايد:
فهذه لِآل محمّد(ص)آخر الآية، و المهدي و أصحابه يملكهم الله مشارق الأرض و مغاربها، و يظهرالدين و يميت الله به و الصحابة البدع و الباطل كما أمات الشقاة الحقّ، حتى لا يرى أين الظلم و يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر؛(23)
اين آيه تا آخر آن درباره آل محمد و مهدى و اصحاب اوست كه مشرقها و مغربهاى زمين را تصاحب مىكند و دين پيروز مىشود و خداوند به وسيله او و اصحابش بدعتها و باطل را مىميراند، همانطور كه اشقيا اهل حق را از بين بردند، بهگونهاى كه ظلم در هيچ جا ديده نمىشود و امر به معروف و نهىاز منكر مىكنند.
(وَ نُريدُ أن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمُ أئِمّة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارَثين)(24)؛
ما مىخواهيم تا به مستضعفانِ زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
قرآن كريم در آياتى چند محورهاى با اهميتى را بيان كرده كه يكى از آنها طبقه مستضعف است. در طول تاريخ (به جز دوران كوتاهى، آن هم در جوامع خاص) قدرت مالى، سياسى و نظامى همواره در دست طبقات مستكبر، برترى طلب و سلطهجو بوده است. آنها با دست يازى به منابع ثروت و كالاها، سلطه خود را بر خلق خدا استوار مىساختند. اما طبق وعدههاى قرآنى اين جريان ناهنجار، بهطور اصولى و واقعى و نه شعارى و ادعايى، در انقلاب نهايى تاريخ، راه نيستى مىپويد و طبقه قدرتمند از اريكه قدرت به زير كشانده مىشود و ضعيفان و فرو دستان، مراكز قدرت را در دست گرفته و به راستى حاكم مىشوند. اين انقلاب مانند انقلاب و رستاخيز قيامت است، چنانكه در قيامت به راستى نيكان و انسانهاى وارسته به منزلت و جايگاه شايسته خويش دست مىيابند و انساننماها سقوط مىكنند و به كيفر مىرسند. قرآن در اينباره مىفرمايد: (خافِظَةٌ رافِعَة)(25).
همانطور كه انقلاب قيامت، گروهى را بالا مىبرد و گروهى را از اريكه قدرت به زير مىكشد، انقلاب جهانى و نهايى موعود آخرالزمان نيز چنينمىكند؛ يعنى بدون هيچ كم و كاست و يا سهل انگارى و چشم پوشى، سلطه طلبان قدرتمند را به زير افكنده و فرو دستان محروم را بر مراكزقدرت حاكم مىسازد. در پرتو تعاليم خاص و ناب آن معلم الهى، توحيد راستين آموزش داده شده و راه مستقيم الهى روشن مىشود، خداشناسى و خداجويى به اوج شكوفايى مىرسد و اين است معناى انقلاب راستين و رابطه انسان باخدا.
اساساً حاكميت مستضعفان كه بهمعناى حاكميت معيارهاى درست انسانى است، تحوّلاتى ريشهاى درهمه ابعاد زندگى پديد مىآورد و در نتيجه، زندگى راه درست خويش را مىيابد و انسانها همه به شايستگى زندگىمىكنند.
دين خدا در همه ابعاد حيات انسانى، نقش اصلى را بر عهده دارد و ماديت و معنويت و بُعد اين دنيايى و آن جهانى زندگى انسان را سامان مىدهد. دين در متن زندگى مردم است نه جدا از آن؛ اين موضوع در اصل عقيده به مهدويت كاملاً نهفته است؛ موعودى كه براى گسترش عدالت در جوامع انسانى قيام مىكند و اوضاع ستمبار و آشفته زندگى بشرى را از ميان مىبرد، دنياى مردم را به نظم مىآورد و آخرت ايشان را نيز اصلاح مىكند.
بنابر اين انديشه، حذف دين از زندگى دنيايى و تبعيد دين به حوزه مسائل آخرتى، با عقيده به موعود آخرالزمان، بهكلى ناسازگار است، چون بيشترين تأكيدى كه در تعاليم اسلامى شده موضوع عدالت اجتماعى در حكومت آخرالزمان است نه اصل خدا باورى يا پرهيز پيشگى شخصى و درونى و روحى.(26)
محبت و عشق به امام زمان(عج) در حقيقت، همان محبت به خداست: «مَنْ أحَبَّكُمْ فَقَدْ أحَبَّ اللّه».
به اين محبت در احاديث و روايات امامان معصوم(ع) از طريق عامه و خاصه تأكيد شده است، چنانكه زمخشرى از مشاهير علماى عامه و صاحب تفسير كشاف در تفسير آيه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيه أجْرَاً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى) اين حديث را نقل مىكند:
رسول خدا(ص) فرمود: هر كه با دوستى آل محمد بميرد شهيد مرده است، هركه با دوستى آل محمد بميرد بخشوده از عذاب مرده است، هر كه با دوستى آلمحمد بميرد توبه كار مرده است، هر كه با دوستى آلمحمد بميرد مؤمن كامل مرده است، هر كه با دوستى آلمحمد بميرد فرشته مرگ او را بشارتمىدهد و سپس منكر و نكير نيز او را به بهشت بشارت مىدهند، هركه با دوستى آلمحمد بميرد او را معزز و محبوب به سوى بهشت مىبرند، هر كه با دوستى آلمحمد بميرد خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىدهد و دو در به سوى بهشت از آن گشوده مىشود.
اما هر كه با دشمنى آل محمد بميرد، روز قيامت در حالى وارد مىشود كه برپيشانى او چنين نوشته شده است: مأيوس از رحمت خدا!
هر كه با دشمنى آل محمد بميرد كافر مرده است، هر كه با دشمنى آل محمد بميرد بوى بهشت را استشمام نمىكند.(27)
بنابر اين، محبت به اهل بيت داراى ارزش و اعتبار والايى است، تا آنجا كه در برخى روايات آمده كه از همه عبادتها بالاتر است.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
(إنَّ فَوقَ كُلِّ عِبادَةٍ، عِبادَةٌ وَحُبَّنا أهْلَ الْبَيتِ أفْضَلُ العِبادَة)(28)؛
بالاتر از هر عبادتى، عبادتى است و محبت ما اهل بيت برترين عبادت هاست.
اين محبت است كه با سرعتِ تمام صفات «محبوب»، را به «محب» مىرساند. وقتى فردى محب انسان كاملى، مانند حضرت حجت(عج) مىشود طبيعى است كه لازمهاش پيروى محب از محبوب و متصف شدن به صفات محبوب است.
وَ قُلْ جاءَالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً؛(29)
و بگو حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد كه همانا باطل نابود شدنى است.
يكى از آرزوهاى ديرين بشر، بر چيده شدن بساط ظلم و بيدادگرى و حكمفرمايى صلح و آرامش و اجراى عدالت در سراسر جهان است.
اين انديشه، هماهنگ با سرشت انسان است، به همين دليل، هرگاه زمينه قيام فراهم شود به مبارزه با حكومت ظلم و جور مىپردازند. اين آيه نويد پيروزى قطعى آمدن حق و هلاكت باطل را مىدهد، چون هرگاه بخواهند خبر قطعى از وقوع عملى دهند با فعل ماضى «جاء» مىآورند.
از مصاديق مهم اين آيه ظهور حضرت مهدى(عج) است، همچنانكه روايت شده: وقتى حضرت قائم(عج) تولد يافتند بر روى بازوى راست ايشاناين آيه نوشته شده بود.(30) از امام باقر(ع) درباره اين آيه چنين روايت شده است:
إذا قامَ الْقائِمُ ذَهَبَتْ دَولَةُ الباطِلِ؛(31)
وقتى قائم قيام كرد حكومت باطل از بين مىرود.
استاد شهيد مرتضى مطهرى پيروزى نهايى اهل حق را چنين وصفمىكند:
ظهور مهدى موعود حلقهاى است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزى نهايى اهل حق منتهى مىشود.(32)
(ألَمْ تَرَ أنَّ اللّهَ أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِى الاْرضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفَاً ألْوانُهُ)(33)؛
آيا نديدهاى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد، سپس آن را به چشمههايى در زمين راه داد، آنگاه به وسيله كشتزارى كه رنگهاى آن گوناگون است، بيرون مىآورد.
آب مهمترين عامل زندگى مادى بشر است؛ اما روح انسان نيز نياز به چشمهاى دارد كه او را از كوثر زلال معارف الهى سيراب مىكند. انبيا و اولياى الهى با نور هدايت خود براى رهايى مردم از تاريكىها از هيچ كوشش و تلاشى دريغ نكرده و هر كدام مانند سرچشمهاى هستند كه روح مردم را سيراب مىكنند. در زيارتى از امام صادق(ع) خطاب به حضرت على(ع) آمده است:
اَلسَّلامُ عَلَيك يا... مظهرالْماء الْمَعينِ؛(34) سلام بر تو اى مظهر آب روان!
بنابر اين، ظاهر كلام مربوط به آب جارى است كه مايه حيات موجودات زنده است و باطن آن مربوط به وجود علم امام و عدالت جهان گستر اوست كه آن نيز مايه حيات جامعه انسانى است.(35) آب وسيلهاى براى زدودن پليدىهاى ظاهرى است. امامان معصوم(ع) نيز وسيلهاى براى پاك كردن انسانها از پليدىهاى درونى و شرك و جهل و گناهاند.
با ختم نبوت و سپرى شدن حيات امامان معصوم(ع)، دوران غيبت فرارسيد، اين دوران همچون آبى است كه براى ذخيره به زمين فرو مىرود. بهاميد روزى كه با فراهم شدن زمينه جامعه براى پذيرش آن، اين ذخيره الهى جوشش كند و تشنگان واقعى معرفت را سيراب نمايد.
ابوحمزه از امام صادق(ع) چنين سؤال مىكند: آيا زمين بدون امام باقىمىماند؟ حضرت فرمودند:
لَوْ بَقيتِ الأرضُ بِغَيْرِ إمامٍ لَساخَتْ؛(36)
اگر زمين بدون امام باشد (اهل) آن را فرو مىبرد.
آب با فرو رفتن در زمين در آنجا ذخيره مىشود تا با برنامه دقيق، موجودات زنده از آن بهرهمند شوند. حضرت مهدى(عج) نيز با غيبت خود ذخيرهاى براى جهانيان است تا با ظهور خود در موقع مناسب، دنيا را به تكامل و معنويت رسانده و مردم سعادتمند شوند.
آب پنهان در زمين، بدون تلاش و تحمّل رنج و زحمت به دست نمىآيد. انسان تشنه براى رسيدن به آبهاى زير زمينى به حفر چاه و قنات مىپردازد. ظهور حضرت مهدى(عج) نيز زمانى تحقق مىيابد كه مردم مشتاق عدالت شوند و با تلاش خود مقدمات آن را فراهم كنند. در اين ميان، مؤمنان واقعى فقدان وجود آن حضرت را احساس مىكنند و تشنه وصال او مىشوند. امام رضا(ع) در اينباره مىفرمايد:
وَ كَمْ مِنْ مُؤمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرّانٍ حَزينٍ عِنْدَ فَقْدِ الْماء الْمَعينٍ؛
چه بسيارند مؤمنان اندوهگين و بسيار تشنه كه هنگام فقدان آن آب روان غمناك هستند.
آب پنهان در دل زمين، در همان حال نيز داراى خواص متعددى است. امام نيز به مثابه آبى است كه مردم از بركت وجود او بهرهمندند، گر چه خود بى خبرند. چه بسيارند افرادى كه در هنگام گرفتارىها به ايشان توسل جسته و مشكلشان را حل كردهاند، چه بسيار گناهكارانى كه از بركت وجود حضرت ولى عصر(عج) نور هدايت بر قلبشان تابيده و خود را از گمراهىها نجات دادهاند و بيش از اين دو، افرادى هستند كه به دعا و توجه امام از آنها رفع گرفتارى شده و يا به نعمتهاى الهى رسيدهاند، اما ولى نعمت خود را آنگونه كه بايد نمىشناسند. ايشان در غيبت هم چون خورشيدى است كه در پشت ابرها پنهان است، ولى مردم از نور وجودش بهرهمندند، همچنانكه از امام زمان(عج) چنين روايت شده است:
أمَّا وَجْهُ الاِنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكالانْتِفاع بِالشّمْسِ إذا غَيَّبَها عَنِ الأبْصارِ السَّحابُ وَ إنّي لأمانٌ لِأهْلِ الأرْضِ كَما أنَّ النُّجومَ أَمانٌ لِأهْلِالسَّماءِ...؛(37)
چگونگى سود رسانى من در زمان غيبتم مانند سود رسانى خورشيد است، زمانى كه ابرها آن را از چشمها پنهان نمايند و من ايمن دهنده اهل زمينم، همچنانكه ستارگان ايمن دهنده اهل آسمانند.
همانگونه كه گاهى خورشيد پشت ابرها پنهان مىشود، ولى آثار وجودش قابل مشاهده است و در همان حال، مردم از آن بهره مىبرند و هر لحظه هممنتظر كنار رفتن ابرها و آشكار شدن خورشيد هستند، در زمان غيبت نيز آنحضرت به دليل مصالحى از ديدهها پنهان است، ولى:
اولاً، آثار وجودش براى اهل بصيرت روشن است؛
ثانياً، مردم از وجود ايشان بهره مىبرند؛
ثالثاً، بايد هر لحظه منتظر كنار رفتن پرده غيبت و ظهور آن حضرت باشيم.(38)
(أَمَّن يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء و يَجْعَلُكُم خُلَفاءَ الأرضِ ءَاِلهٌ مَعَ اللّه قَليلاً ما تَذَكَّرُون)(39)؛
كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند، اجابت كند و گرفتارى را بر طرف كند و شما را جانشينان اين زمين قرار دهد، آيا معبودى با خداست؟ چهكم پند مىگيريد!
اضطرار، حالتى درونى است و زمانى به وجود مىآيد كه انسان هيچ وسيله و پناهگاهى براى حلّ مشكل خود نداشته و دستش از همه راههاى طبيعى كوتاه شده باشد. در اين حالت، درونش او را به وسيلهاى معنوى هدايت كرده و اميد نجات به آن دارد. دل انسان در حالت اضطرار بهگونهاى به خدا متصل مىشود كه گويى باتمام وجود خدا را مىبيند وصدايش را مىشنود. ازاين آيه بهخوبىاستفاده مىشود كه براىاجابت دعا تحقق دو شرط لازم است:
1. انسان به حدّ اضطرار و درماندگى برسد: أَمَّنْ يجيب المضطر.
2. انسان از تمام اسباب مادى نا اميد شود و باتمام وجود فقط خدا را بخواند: إذا دَعاهُ.
در اين حالت، انسان ارتباط قوى و محكمى با خدا پيدا مىكند و خداوندنيز دعاى او را مستجاب كرده و گرفتارى او را برطرف مىكند: وَيَكْشِفُ السُّوء.
وجود مبارك آن حضرت نيز از مصاديق مضطران است كه با مشاهده ضعف و خوارى مسلمانان و ظلم ستمگران به آنها در مقدسترين مكان روى زمين دست به دعا بر مىدارد و تقاضاى كشف سوء مىكند. امام صادق(ع) در ذيل اين آيه مىفرمايد:
نَزَلَتْ في الْقائِم مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع)، هُوَ وَ اللّهُ الْمُضْطَرّ إذا صَلَّى في الْمَقامِ رَكْعَتَيْنِ وَ دَعا إلى اللّهِ فَأجابَهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ و يَجْعَلَهُ خَليفَةً في الأرْضِ؛(40)
اين آيه در مورد قيام كنندهاى از آل محمد(ع) است. به خدا سوگند او همان مضطر است، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز مىخواند و با دست به سوى خدا دعا مىكند، پس خداوند به او پاسخ مىدهد و ناراحتى او را برطرف مىكند و او را خليفه در زمين قرار مىدهد.
1. هود (11) آيه 86.
2. به نقل از: منتظر تا صبح فردا، مقاله سيد جواد مهرى، ص 108.
3. نحل (16) آيه 1.
4. به نقل از: منتظر تاصبح فردا، مقاله سيد جواد مهرى، ص108.
5. انبياء (21) آيه 105.
6. بحارالانوار، ج 51، ص 47. به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.
7. عنكبوت (29) آيه 10.
8. بحارالانوار، ج 51، ص 48، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.
9. زمر (39) آيه 69.
10. بحارالانوار، ج 52، ص 330.
11. شورى (42) آيه 41.
12. بحارالانوار، ج 51، ص 48، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.
13. قمر (54) آيه 1.
14. بحارالانوار، ج 51، ص 49، به نقل از: تفسير على بن ابراهيم.
15. صف (61) آيه 8.
16. بحارالانوار، ج 51، تفسير على بن ابراهيم.
17. ليل (92) آيه 2.
18. بحارالانوار، همان.
19. قدر (97) آيه 5.
20. سيد هاشم بحرانى، تفسير البرهان، ج 4، ص 487.
21. حج (22) آيه 41.
22. حشر (59) آيه 9.
23. العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، نور الثقلين، ج 3، ص 506.
24. قصص (28) آيه 5.
25. واقعه (56) آيه 3.
26. ر.ك: محمد حكيمى، عصر زندگى، فصل «عدالت اجتماعى».
27. زمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 3، ص 467.
28. بحارالانوار، ج 27، ص 48 و 91.
29. اسراء (17) آيه81.
30. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 213.
31. همان، ص 212.
32. مرتضى مطهرى، قيام و انقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه، ص 20.
33. زمر (39) آيه 21.
34. بحارالانوار، ج 97، ص 375.
35. مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 24، ص 360.
36. كافى، ج 1، ص179.
37. بحارالانوار، ج 52، ص 289.
38. هاديان شيرازى، موعود، شماره چهاردهم.
39. نمل (27) آيه 62.
40. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 94.