خداوند امام زمان(عج) را تعيين كرده است تا درميانمردم باشد و به هدايت آنان بپردازد، ولى اين مردم هستند كه مانعظهور آن حضرت مىشوند؛ و هرگاه مردم براى حكومت واحد جهانى و الهى (كه بر پايه عدالت واقعى و رعايت حقوق و حقايق، واقعيات و اجراىتمام احكام اسلامى استوار است) آمادگى كامل پيدا كنند، حضرتشآشكار خواهد شد. پس خداى مهربان، در عنايت و مهربانى كوتاهى نكرده، بلكه تقصير مردم است كه امام زمان(عج) غايب شده و ظهورش به تأخير افتاده است؛ اما بايد دانست كه فوايد وجود امام منحصر به راهنمايىهاى ظاهرى ايشان -اگر در ميان مردم مىبود - نيست، بلكه وجود مقدسش از نظر «تكوين و تشريع» فوايد ديگرى نيز دارد كه مهمترين آن «واسطه فيض» بودن است، چرا كه براساس دليلهايى كه در روايات به آن اشاره شده، اگر امام(ع) نباشد، رابطه عالم و آفريدگار جهان منقطع مىگردد، زيرا تمام فيضهاى الهى به واسطه امام بر ساير مردم نازل مىشود؛ لَوْ بَقَيتِ الأرضُ بِغَيْرِ إمامٍ لَساخَتْ....(1) اساساً بهواسطه وجود مقدس اوست كه به عالمهستى فيض داده مىشود و به واسطه او آسمان و زمين پابرجاست. إنَّ الأئمّةَ نُور اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(2) ائمه نور خدا هستند.
اگر ائمه نباشند دنيا تاريك است، منتها اين را كسى مىفهمد كه ظلمت و نور را مىشناسد.
إنَّ الأئِمَّةَ هُمْ أرْكانُ الأرْضِ؛(3) اگر ائمه نباشند زمين بقا ندارد.
چون در آن صورت، خلقت بىهدف مانده و بقا معنايى نخواهد داشت.
أَنَّ الأئِمَّةَ هُمُ الْهُداة؛(4) ائمه هاديانند.
أَنَّ الأئِمَّةَ شُهَداءُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ عَلى خَلْقِهِ؛(5) اينها گواهانند، ناظر بر اعمالند.
الآن هم امام زمان(عج) هدايتهاى جانبى براى افراد دارند؛ مثلاً در شرايط حساس كه شخص مىخواهد با تغيير روش زندگى منحرف شود، بهدادش مىرسند. روابط حضرت با افراد بر حسب كمالات روحى شان است و هركس به قدر كمال خود مىتواند اين ارتباط را برقرار كند.
در روايتى از امام صادق(ع) آمده است:
وَ بِنا أثمرت الأشجار و أينعت الثمار و جرت الأنهار و بنا ينزل الغيث السماء؛
به وسيله ما تمام درختان به ثمر مىنشينند و ميوهها مىرسند و رودخانهها جارى مىشوند و به وسيله ما باران از آسمان مىبارد.
اساساً ائمه واسطه فيض بين خدا و خلق هستند. اگر خورشيد عالمتاب مىتابد و اگر نعمات بىشمار خدا بر خلق مىرسد، همه به دليل وجود مباركامام(ع) است و خداوند به خاطر آنان ديگر موجودات را آفريد. لولاكَ لَماخَلَقْتُ الافلاك؛ اگر وجود نازنين پيامبر(ص) نبود آسمانها و زمين خلقنمىشدند!
انسان مىخواهد با جهان بىنهايت در ارتباط باشد، او نيازمند اسبابى است تا بتواند ارتباط نزديكترى با مبدأ برقرار كند. امامت تجلى عينى اين ارتباط است، ارتباط انسان با ماوراء الطبيعه و ابديت.
اصولاً وجود فرمانده لشكر در مقر فرماندهى، خون گرم و پر حرارتى را در عروق سربازان جارى مىسازد و آنها را به تلاش بيشتر وامىدارد. حيات فرمانده، منشأ حركت، تحوّل و نظم و آرامش است. در اين ميان، شيعه بنا به عقيدهاى كه به وجود امام زنده و حاضر دارد، هر چند او را در ميان خود نمىبيند، اما خود را تنها نمىداند. او همواره انتظار بازگشت آن سفر كرده را دارد، انتظارى سازنده و سرنوشت ساز. اين طرز تفكر، در زنده نگهداشتن اميد در دلها و وادار ساختن افراد به خودسازى باعث مىشود آنها در آمادگى و مراقبت دائمى به سر برند. از آن سو، امام نيز بهطور دائم مراقب حال پيروانش است و از چگونگى رفتار و كردار و گفتار آنها آگاه مىگردد.(6)
طبق فرموده امام على(ع)، هيچگاه صفحه زمين، از قيام كننده با حجت و دليل خالى نمىماند، خواه ظاهر و آشكار باشد يا مخفى و پنهان، تا دلايل و اسناد روشن الهى ضايع نگردد و به فراموشى نگرايد و مسخ و تحريف نشود.(7)
در طول زمان، با دراز شدن دست مفسده جويان به سوى مفاهيم آسمانى، اصالت پارهاى از اين قوانين از ميان مىرود و دست خوش تغيّرات زيان بخش مىشود. اين نور پر فروغ با عبور از شيشههاى ظلمانى افكار تاريك كم رنگ و كم رنگتر مىشود، اما سينه امام و روح بلندش صندوق آسيبناپذير حفظ اسناد و آيين الهى است كه همه اصالتهاى نخستين و ويژگىهاى آسمانىِ اين تعليمات را در خود نگهدارى مىكند تا دلايل الهى و نشانههاى روشن پروردگار باطل نشود و به خاموشى نگرايد.
امام علاوه بر تربيت تشريعى كه از طريق گفتار، رفتار و تعليم و تربيت عادى صورت مىگيرد، يك نوع تربيت روحانى و معنوى در دلها و فكرها دارد كه مىتوان آن را «تربيت تكوينى» ناميد. در آنجا الفاظ، كلمات، گفتار و كردار كار نمىكند، بلكه تنها جاذبه و كشش درونى كارگر است. در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مىخوانيم كه گاه بعضى از افراد با يك تماس مختصر با آنها به كلى تغيير مسير داده و سرنوشتشان يكباره دگرگون مىشد. اينها نتيجه تعليم و تربيت عادى نيست، بلكه جذبهاى ناخود آگاه است كه گاهى از آن به «نفوذ شخصيت» تعبيرمىكنند.
امام با اشعه نيرومند و پردامنه نفوذ شخصيت خود، دلهاى آماده را در نزديك و دور تحت تأثير جذبه خاص قرار داده و به تربيت و تكامل آنها مىپردازد و از آنها انسان هايى كاملتر مىسازد.(8)
آرى، امام قلب عالم وجود و رهبر و مربى نوع انسان است، از اين جهت، حضور و غيبت او تفاوتى ندارد. امام همواره افراد شايسته را هدايت مىكند، اگر چه نتوانند امام را ببينند، به ويژه اين كه در اخبار وارد شده است كه آن حضرت در ميان مردم و در مجالس مؤمنان رفت و آمد دارد، اگر چه مردم او را نشناسند.(9) بنابر اين، پاسدارى امام از دين و دستگيرى از مردم شايسته در زمان غيبت به خوبى انجام مىگيرد. در حقيقت، امام همانند خورشيد پنهان پشت ابر است كه از نور و حرارتش، موجودات، بهره مىبرند؛ گر چه نادانان و كور چشمان، آن را نبينند.
امام صادق(ع) در پاسخ كسى كه پرسيده بود: «چگونه مردم از امام غايب استفاه مىكنند؟» فرمودند: «به همانگونه كه از خورشيد، وقتى كه ابر آن را مىپوشاند».(10)
گفتار يكى از مستشرقان(11) در اينباره شنيدنى است:
به عقيده من مذهب تشيع، تنها مذهبى است كه رابطه هدايت الهى را ميان خدا و خلق براى هميشه نگهداشته و بهطور مستمر، پيوستگى ولايت را زنده و پابرجا مىدارد. مذهب يهود، نبوت را كه رابطهاى است واقعى ميان خدا و عالم انسانى، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان نكرده است، در نتيجه، رابطه مزبور را قطع مىكند. نصارى نيز در حضرت مسيح متوقف شدهاند و اهل سنت از مسلمين هم در حضرت محمد(ص) ايستادهاند و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطهاى ميان خالق و مخلوق برقرار نمىدانند.
تنها مذهب تشيع است كه معتقد است نبوت با حضرت محمد(ص) ختم مىشود، ولى ولايت كه همان رابطه هدايت تكميلى است بعد از آن حضرت و براى هميشه زنده مىماند.
آرى، تنها در مذهب تشيع است كه اين حقيقت ميان عالم انسانى و الوهى براى هميشه باقى و پا برجاست.(12)
نتيجه اين كه، عقيده به امام زمان به اين معناست كه ارتباط مردم با عالم غيبت گسيخته نشده است. و كسانى كه اين عقيده را دارند بايد هميشه به ياد آن حضرت بوده و منتظر ظهور آن مصلح غيبى باشند، همگان وظيفه دارند در هر شرايطى در راه برقرارى و توسعه معارف و احكام اسلام بكوشند، در برابر ستم و گناه پايدارى كرده و در حدّ توان خود با آن مبارزه كنند و بكوشند تا زمينه حكومت عدل و داد را فراهم ساخته و زندگى خود را طورى تنظيم كنند كه با برنامههاى آن حضرت تناقض نداشته باشد، در صف دوستان ايشان قدم برداشته و با دشمنانش مبارزه كنند.
چون سيرت حضرت مهدى(عج) مىتواند سرمشق و نمونه خوبى براى ما باشد، درباره هر يك از آنها به اختصار توضيح مىدهيم:
مهدى(عج) در برابر جلال خداوند بسيار فروتن است. هم چون عقاب بال خويش فرو مىگشايد، سر به زير مىاندازد و از اوج آسمان فرو مىآيد. بدينسان، مهدى(عج) در برابر جلال خداوند بدينسان خاشع و فروتن است. خدا و عظمت خدا در وجودش متجلى بوده، و همه هستى او را در خود فروبرده است.(13)
مهدى(عج) صاحب حشمت، سكينه و وقار است، جامههايى درشتناك و خشن مىپوشد، نان جو مىخورد و علم و حلم او از همه مردمان بيشتر است، هم نام پيامبر است و خَلق و خُلق محمدى دارد. در جهان با مشعل فروزان هدايت سير كرده و مانند صالحان زيست مىكند.(14)
مهدى(عج) بخشنده است، بهگونهاى كه بىدريغ، اموال به اين و آن مىدهد. با عمال و كارگزاران و مأموران دولت خويش بسيار سخت گير و با ناتوانان و مستمندان، بسيار دل رحم و مهربان است. در رفتار چنان است كه گويى با دست خود كره و عسل به دهان مسكينان مىگذارد.(15) با آمدنش كينه از دلها مىرود و همه جا را آسايش و امنيت فرا مىگيرد. و «مى نهد ميزان عدل را در بين مردم پس احدى به احدى ظلم نكند».(16)
مهدى(عج) حق هر حقدارى را باز پس گرفته و به او مىدهد، حتى اگر حق زير دندان انسان متجاوز و غاصب باشد از آن بيرون كشيده و به صاحب حق باز مىگرداند.(17) در راه اجراى حكم خدا و استقرار دين خدا، به سخن كسى گوش نداده و نكوهش احدى را نمىشنود.(18)
بههنگام حكومت مهدى(عج)، حكومت جبّاران و مستكبران و نفوذ سياسى منافقان و خائنان نابود شده، شهر مكه قبله مسلمين و مركز حركت انقلابى مهدى(عج) مىشود. نخستين افراد با قيام او در مكه گرد هم آمده، بهاومىپيوندند.(19)
در آن روزگار، قدرت عقلى تودهها تمركز يافته و مهدى به تأييد الهى، مردمان را به كمال مىرساند و در همگان فرزانگى پديد مىآورد.(20) چون مهدى قيام كند زمينى نمىماند، مگر اين كه در آنجا گلبانگ محمدىِ: أشْهَدُ أنْ لاإلهَإلّااللّه وَ أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله، بلند مىشود.(21)
عدالت مهدى چنان است كه در حكومت او بر هيچ كس و هيچ چيز، هيچگونه ستمى روا داشته نمىشود. نخستين نشانه عدل او سخنان سخنگويان حكومت اوست كه در مكه فرياد مىزنند: «هر كس نماز فريضه خويش را در كنار حجرالاسود و محل طواف خوانده است و اكنون مىخواهد نماز نافله بخواند، به كنارى رود، تا حق كسى پايمال نگردد و هر كس مىخواهد نماز فريضه بخواند بيايد و بخواند».(22) هيچ جاى زمين باقى نمىماند، مگر آنكه از بركت عدل و احسان او فيض مىبرد و زنده مىشود، حتى جانوران و گياهان نيز از اين بركت و عدالت بهرهمند مىشوند. و «عدالت او درون خانهها خواهد رفت مانند اين كه سرما و گرما داخل آن مىشود».(23)
همه اموال جهان در نزد مهدى(عج) گرد مىآيد، آن چه در دل زمين است و آن چه بر روى زمين است. آنگاه مهدى به مردم مىگويد: «بياييد! و اين اموال را بگيريد! اينها همان چيزهايى است كه براى به دست آوردن آنها، قطع رَحِم كرديد و خويشان خود را رنجانديد، خونهاى به ناحق ريختيد و مرتكب گناهان شديد. بياييد و بگيريد!
سپس دست عطا مىگشايد، چنانكه تا آن روز كسى آنچنان بخششى در اموال نكرده باشد».(24)
مهدى(عج) فريادرسى است كه از جانب خداوند آمده تا به فرياد مردم برسد. در روزگار او، همگان در رفاه و آسايش به نعمتى بىمانند دست مىيابند، حتى چهارپايان نيز فراوان شده و با ديگر جانوران با خوشى و آسودگى زندگى مىكنند، گياهان بسيار مىرويند و آب نهرها فراوان شده و گنجها، دفينهها و ديگر معادن زمين استخراج مىشود.
آتش فتنهها و آشوبها خاموش شده و جنگ و شبيخون و غارتگرى از ميان مىرود. در جهان ويرانهاى باقى نمىماند، مگر آن كه مهدى(عج) آنجا را آباد مىسازد.(25)
در حكومت مهدى(عج) احكام و قضاوتها كاملاً عادلانه بوده و سرسوزنى ظلم و بيداد به كسى نشده و هيچ رنج و محنتى بر دلى نمىنشيند. مهدى(عج) بر طبق احكام خالص دينى (بدون توجه به آرا و افكار ديگران) حكم و حكومت مىكند، ميزان عدل را در ميان مردم مىنهد و بدينگونه، هيچ كس نمىتواند به ديگرى ستم كند.(26)
شيخ مفيد مىگويد: چون قائم آل محمد(عج) قيام كند، مانند حضرت داود(ع)، بر حسب باطن، بىهيچ نيازى به شاهد حكم و قضاوت مىكند، خداوند حكم را به او الهام كرده و او بر طبق الهام الهى حكم مىراند. مهدى(ع) نقشههاى پنهان هر گروه را مىداند و به آنها مىگويد: مهدى دوست و دشمن خود را با نگاه مىشناسد.(27)
در روايات ويژگىهاى زيادى براى ياران آن حضرت شمرده شده كه برخى مربوط به ويژگىها و صفات ظاهرى و جسمانى است و برخى ديگر مربوط به خصايل اخلاقى و روحى.
شايد بتوان گفت: كه مهمترين ويژگى ياران امام(ع) اين است كه آنها مصداق كامل «اولياء الله» (دوستان خدا) هستند. در قرآن كريم مىفرمايد:
(ألا إنَّ اَوْلياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيهم وَ لا هُمْ يحزنون)(28)؛
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمىشوند.
اين كه كسى از هيچ چيز ترسى به دل راه ندهد و اندوهگين نشود تنها زمانى امكانپذير است كه جز خدا نبيند و جز به او نينديشد. اين اوج كمال آدمى و بالاترين مرتبهاى است كه يك انسان مىتواند بدان دست يابد.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
خوشا به حال شيعيان قائم كه در زمان غيبتش منتظر ظهور او و فرمانبردارش هستند، آنان اولياى خدا هستند، همانها كه نه ترس آنها را فرا مىگيرد و نه اندوهگين مىشوند.(29)
ياران قائم همچنانكه در بالاترين درجه تقوا و پرهيزگارى قرار دارند، از نظر كمال علمى نيز در بالاترين درجه قرار گرفته و از جام حكمت الهى و معرفت دينى، چنانكه بايد، سيراب شدهاند. حضرت على(ع) در اين باره مىفرمايد:
... پس گروهى در آن فتنهها صيقلى مىشوند، مانند صيقل دادن آهنگر شمشير را، ديدههاى آنها به نور قرآن جلا داده و تفسير در گوشهاى شان جا گرفتهشود. در شب، جام حكمت را به آنها بنوشانند بعد از اين كه در بامداد هم نوشيده باشند.(30)
خلاصه اين كه ياران قائم در چنان مرتبهاى از زهد وتقوا و علم و معرفت قرار دارند كه همه كائنات در برابر آنها سرِ تسليم فرود مىآورند و زمين و آسمان به وجود آنها افتخار مىكند. امام باقر(ع) مىفرمايد:
گويى كه ياران قائم را مىبينم كه شرق و غرب (جهان را) در نورديدهاند. همهچيز در برابر آنها سرِ تسليم فرود مىآورد حتى درندگان زمين و آسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعهاى از زمين به قطعه ديگر مباهات كرده و مىگويد: امروز مردى از ياران قائم از من گذر كرده است.(31)
ياران مهدى(ع) از نظر صفات جسمى و نيروى بدنى سر آمد روزگار بوده و كسى را ياراى مقابله با آنها نيست. امام صادق(ع) در وصف توان بدنى ياران قائم(عج) مىفرمايد:
لوط (ع) كه مىفرمود: «اى كاش در برابر شما قدرتى مىداشتم يا مىتوانستم به تكيهگاهى استوار پناه ببرم»(32) در آرزوى نيرو و توان قائم(عج) و به ياد قدرت و استوارى ياران او بود، زيرا به هر كدام از آنها قدرت چهل مرد داده شده و قلب آنها محكمتر از پارههاى آهن است. اگر به كوه هايى از آهن برخورد كنند آنها را از جا بر مىكنند و شمشيرهاى آنان از حركت باز نمىايستد، مگر زمانى كه خداوند (عزوجل)، خشنود شود.(33)
قول مشهور اين است كه تعداد ياران امام عصر(عج) 313 نفر هستند كه در روايتهاى متعددى به آن اشاره شده است. در روايتى «مفضل بن عمر» از امام صادق(ع) چنين نقل كرده است:
مثل اين است كه قائم(ع) را بر منبر (مسجد) كوفه مىبينيم، در حالى كه 313 مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفتهاند. آنها مردان جنگاور و حاكمان خدا در زمين او و بر خلق اويند.(34)
با توجه به روايت ديگر به اين نتيجه مىرسيم كه ياران آن حضرت منحصر به تعداد ياد شده نبوده و اين تعداد كسانى هستند كه از آغاز حركت حضرت مهدى(عج) ايشان را همراهى مىكنند، اما به تدريج بر اين تعداد افزوده مىشود. البته ناگفته نماند كه اين 313 نفر به دليل خصايل برجستهاى كه دارند نقش فرماندهى و رهبرى را در لشكر آن حضرت به عهده دارند.(35)
در روايتى ابوبصير از امام صادق(ع) چنين نقل كرده است:
قائم از مكه خارج نمىشود، مگر زمانى كه تعداد كسانى كه به گرد او جمعآمدهاند، تكميل شود. پرسيدم: اين تعداد چند نفر است؟ آن حضرت فرمود: دو هزار نفر، جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چب او حركت مىكند و...(36).
حكومت جهانى موعود را از دو منظر مىتوان مطالعه كرد:
1. به عنوان آرمانى دور دست كه بايد در انتظار تحقق آن باشيم، كه در آن صورت، هيچ تأثيرى در واقعيتهاى موجود جامعه ندارد.
2. به عنوان الگويى واقعى براى سامان بخشى به وضع موجود و هدف معينى كه توان جهت بخشى به حركتهاى اجتماعى ما را دارد، اگر چه تحقق كامل آن در زمان حضرت بقية الله صورت مىگيرد.
البته ما نبايد همه مشخصههاى بيان شده در مورد حكومت مهدى(عج) را فقط ترسيم كننده وضعيت آينده جهان بدانيم، بلكه بايد اين فرهنگ را در تمام عرصههاى اجتماعى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى، جامعه خود پياده كنيم و اين نوعى الگو پذيرى از قيام عدالتگستر است. براى دست يابى به اين مهم به برخى ويژگى هايى كه در روايات براى حكومت جهانى امام غايب شمرده شده است، اشاره مىكنيم:
عنايت به بعضى از روايات، تصوير بسيار روشنى از شيوه زندگى حكمران سراسر عالم به ما مىدهد. امام صادق(ع) فرمود:
به چه ملاك درباره خروج قائم تعجيل مىطلبيد؟ به خدا سوگند، او جامه درشت مىپوشد و خوراك خشك و ناگوار مىخورد.(37)
اصولاً پذيرفتن مسئوليت حكومت مردم تعهد مضاعفى را بر عهده پذيرنده اين مسئوليت مىآورد و او را ناچار مىسازد كه زندگانى خويش را باضعيفترين طبقات اجتماع هماهنگ سازد تا درد آنها را با تمام وجود احساس كرده و همت خويش را صرف بهبود آلام آنها كند. روايت زير، رسالت سنگين پيشوايان و كارگزاران جامعه عدل اسلامى را به خوبى بيانمىكند:
روزى يكى از ياران اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد: اى امير مؤمنان! چرا بايد تو در اين پوشاك زبر تن آزار باشى و خوراك ساده ميل كنى؟ فرمود:
خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى، تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان وا ندارد.(38)
يكى از ويژگىهاى مهم دولت جهانى امام مهدى(عج) سخت گيرى و قاطعيت درباره كارگزاران، مجريان امور و برخورد شديد با متخلفان است. در روايت زير درباره قاطعيت و سازش ناپذيرى حضرت ولى عصر(عج) در مقابل كارگزاران و ملاطفت و مهربانى آن حضرت با بيچارگان و مستمندان چنين آمده است:
امام على(ع) بخشنده است، او درباره عمال، كارگزاران و مأموران دولتخويش بسيار سخت گير است و با ناتوانان و مستمندان بسيار دل رحم و مهربان.
در زمان حكومت امام مهدى(عج)، رفاه اقتصادى و آسايش معيشتى بر تمام بخشها و زواياى زندگى بشر پرتو مىافكنده و انسانها آسوده خاطر از مشكلات روزمره مىتوانند به سازندگى معنوى خود بپردازند. امام على(ع) دراينباره مىفرمايد:
بدانيد اگر شما از طلوعكننده شرق امام مهدى(عج) پيروى كنيد، شما را به آيين پيامبر در آورد ... تا از رنج طلب و ظلم (در راه دست يابى به امور زندگى) آسوده شويد و بار سنگين (زندگى) را از شانههايتان بر زمين نهيد.(39)
عدالت مهدى آنچنان فراگير و گسترده است كه حتى به درون خانهها نيز نفوذ كرده و روابط خصوصى افراد خانواده را تحت تأثير قرار مىدهد، كارى كه از عهده هيچ نظام حقوقى برنمى آيد. امام صادق(ع) مىفرمايد:
به خدا سوگند مهدى(عج) عدالتش را تا آخرين زواياى خانههاى مردم وارد مىكند، همچنانكه سرما و گرما وارد خانه ما مىشود.(40)
در روايت ديگر از امام باقر(ع) درباره شمول عدالت صاحب الزمان(عج) آمده است:
امام قائم(عج) (اموال را) برابر تقسيم مىكند و ميان مردم نيكوكار و بدكار به عدالت رفتار مىنمايد.(41)
1. همان، ص 178.
2. كلينى، كافى، ج 1، ص 194.
3. همان، ص 196.
4. همان، ص 191.
5. همان، ص 190.
6. براى اطلاع بيشتر، ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 339 و ج 14، ص 565.
7. نهج البلاغه، كلمات قصار.
8. مكارم شيرازى، حكومت جهانى مهدى، با تلخيص بسيار.
9. اصول كافى، ج 1، ص 337.
10. منتخب الاثر، 271.
11. هانرى كربن، استاد فلسفه در دانشگاه سوربن (فرانسه) و رئيس انيستيتو فرانسه و ايران.
12. سالنامه مكتب تشيع، سال دوم، ص 20 - 21.
13. المهدى الموعود، ج 1، ص 280.
14. همان، ص 281 - 282، 266، 300.
15. همان، ص 276، 277.
16. بحارالانوار، ج 52، ص 322.
17. المهدى الموعود، ج 1، ص 279.
18. بحارالانوار، ج 52، ص 353.
19. المهدى الموعود، ج 1، ص 252.
20. اصول كافى، ج 1، كتاب العقل، ج 21.
21. بحارالانوار، ج 52، ص 340.
22. كافى، ج 4، ص 427.
23. بحارالانوار، ج 52، ص 362.
24. همان، ج 51، ص 29.
25. المهدى الموعود، ج 1، ص 264، 275، 277، 287، 288، 311 و ج 2، ص 11.
26. همان، ج 1، ص 280 - 284.
27. الارشاد، ص 365، 366.
28. يونس (10) آيه 62.
29. شيخ صدوق، اكمال الدين و اتمام النعمه، ج 2، ص 357، ح 54.
30. نهج البلاغه، ترجمه و شرح علينقى فيض الاسلام، خطبه 150، ص 458 - 459.
31. بحارالانوار، ج 52، ص 327.
32. هود (11) آيه 80.
33. بحارالانوار، ج 52، ص 327، ح 44 به نقل از: موعود، ش 9، ص 32. خليل منتظر قائم.
34. بحارالانوار، ج 52، ص 326، ح 42.
35. موعود، ش 9، ص 34.
36. بحارالانوار، ج 52، ص 367 - 368، ح 152.
37. بحارالانوار، ج 52، ص 354.
38. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، كلام 209، ص241 - 242. به نقل از: موعود، شماره 4، ابراهيم شفيعى سروستانى.
39. بحارالانوار، ج 51، ص 123.
40. همان، ج 52، ص 362.
41. همان، ج 51، ص 29. به نقل از: موعود، شماره چهارم، ص 6 - 10.