از ديدگاه اماميه علل گرايش به تشبيه را مىتوان در موارد زير بررسى كرد:
اخبار ساختگى و جعليات الحادى برگرفته به ظاهر از مذاهب يهود و نصارى در اين خصوص تاثير به سزا داشتبه ويژه كه تشبيه بر افكار و انديشههاى يهود چيره بود.به گفتهى شهرستانى اكثر جعليات به عنوان حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از يهود اخذ شده و نمونهى از آنها اين است كه گفته اند: فرشتهها از موى سينه و ساعد خدا آفريده شدهاند. (1)
اين امر ضربه جبران ناپذيرى به اعتقادات مسلمانان وارد ساخت، از ميان صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم «ابوهريره»، «انس بن مالك» و «معاويه» از «كعب الاحبار» يهودى روايتهاى دروغين بىشمارى نقل كردند. به گفتهى« ابو ريه»:كعب الاحبار با دسيسه و شيطنت، دروغها، اوهام و خرافاتى در دين وارد كرد كه چهرهى تفسير، حديث و تاريخ را كريه ساخت، در اين ميان، امام على عليه السلام فرمود: كعب دروغگو است، و عمر ابوهريره را از نقل خبر ممنوع و به تبعيد تهديد كرد. و از ديگر دروغپردازان حديث، يكى «وهب بن منبه» و ديگرى «تميم بن اوس دارى» كه از نصاراى يمن بود. تميم در جنگ تبوك (سال 9ه) ظاهرا به اسلام گرويد و نخستين كسى بود كه «مسيحيات» را وارد اسلام كرد، از ميان اين گروه، همچنين مىتوان از «ابن جريج» رومى (م/150ه) نام برد. او مىگفت: حضرت مسيح عليه السلام جنب خدا بر روى عرش نشسته و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم يازده مرتبه خدا را ديده است، اين گروه به اندازهاى حديث جعل كردند كه تعداد آنها به صدها هزار مىرسد، چنانكه احمد حنبل (امام حنبليان) گفت: من احاديث كتاب «مسند» را از ميان هفتصد وپنجاه هزار (750000) حديث برگزيدم. (2)
با اين همه دقت، مىبينيم كتاب «السنة» تاليف عبد الله پسر احمد حنبل كه برگرفته از كتاب پدر است داراى تشبيهاتى از اينگونه است:
خدا در روز قيامت ديده مىشود; خدا مىخندد; او وقتى سخن مىگويد صدايش را اهل آسمانها مىشنوند; وقتى بر كرسى مىنشيند صداى نالهى كرسى بلند مىشود; او هر شب به آسمان دنيا پايين مىآيد; خداوند داراى انگشت، دست، پا، سينه و ذراع است و آدم را به صورت خود آفريد. (3)
از اين رو مذهب حنابله شديدا آغشته به تشبيه و تجسيم است، و حتى شعراى آنان در اين باره اشعارى سرودهاند كه از جملهى آنهاست:
فان كان تجسيما ثبوت استوائه
على عرشه انى اذا لمجسم
و ان كان تشبيها ثبوت صفاته
فمن ذلك التشبيه لا اتكتم
و ان كان تنزيهاجحود استوائه
و اوصافه او كونه يتكلم
فمن ذلك التنزيه نزهت ربنا
بتوفيقه والله اعلى واعظم(4)
يعنى; اگر اعتقاد به تجسيم عبارت از ثبوت استوا و قرار گرفتن خدا بر عرش باشد من به تجسيم معتقدم; و اگر تشبيه عبارت از ثبوت صفات خدا باشد من اين تشبيه را پنهان نمىدارم; و اگر تنزيه عبارت باشد از انكار استوا و اوصاف و تكلم خدا، من پروردگارمان را به توفيق او از اين تنزيه منزه دانسته كه خدا برتر و بزرگتر است.
برخى از انديشمندان اسلامى منع كتابتحديث از سوى خلفا را عاملى در جهت گرايش تشبيه برشمردند. ممنوعيت نوشتن حديث تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز (100ه) در دستور كار خلفا و زمامداران بنى اميه قرار داشت، وبرخى سال 120 هجرى را سال آغاز تدوين حديث دانستهاند، و برخى تا اواخر عهد بنى اميه زمان منع نگارش حديث را نگاشتهاند، ولى شيعه معتقد است نخستين كسى كه به نگارش حديث پرداخت، ابو رافع غلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود و برخى گفتهاند نخستين كس اميرمؤمنان على بن ابىطالب عليه السلام بوده است. (5)
قرآن اين حقيقت را بازگو مىكند كه سرتاسر آن به منزلهى يك كلمه است و اگر از غير خدا صادر گشته بود در آن اختلاف فراوان مىيافتند (نساء/82) بر اين پايه مىبينيم آيات فراوانى خداوند را از تشبيه و جسميت منزه دانسته است. سورهى اخلاص دربردارندهى معارف بىشمارى از جمله نفى تركيب، نياز، جهت، حيز، جوهريت و جسميت است و مفهوم آيه «ليس كمثله شيء» (شورى/11) مىگويد: اگر خداوند داراى جسم باشد كه مثل و مانندى بر او متصور خواهد بود، همچنين آيه«انتم الفقراء الى الله والله هو الغني الحميد» (محمد/38) و ساير آياتى كه در زمينه تنزيه حقتعالى وجود دارد.
مشبهه، همهى آيات را ناديده گرفته و در مقام تفسير و تاويل نابجا برآمده و به خود حق دادند طبق هواهاى نفسانى و عقول كوتاه خود آنگونه كه خواهند آنها را تاويل كنند. (6)
شايان ذكر است كه كتب و صحيفههاى آسمانى به زبان محاورهاى مردم و در محدودهى فهم آنان نازل شده است. پيامبران نيز كه وظيفهى تبليغ فرمان خدا را برعهده دارند و بار سنگين رسالت را بردوش مىكشند از ميان همين مردم برگزيده و به زبان آنان انجام وظيفه كردهاند:«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم» (ابراهيم/4) و بديهى است كه در زبان مردم، تمثيل و تشبيه، نقش عمده ايفا مىكنند، و در جاى خود ثابت است كه تشبيه يكى از فنون بلاغت و زيباسازى سخن است، در اين فن،محسوس به جاى معقول قرار مىگيرد تا در نفوس و قلوب تاثير بهترى داشته باشد، همانگونه كه كنايه و استعاره نيز از جايگاهى ويژه برخوردارند و قرآن از همهى اين زيبايىها بهره گرفته و سود جسته است. (7)
به نوشتهى «وجدى»، مشبهه را چيزى به اين مذهب نكشيد جز جمود آنان بر ظواهر الفاظ و مجازات قرآن، اگر در قرآن مىخوانيم«يد الله فوق ايديهم» در اين آيه «يد» به معناى قدرت به كار گرفته شده است، تشبيه يكى از فنون بلاغت عربيت است مانند مجاز و كنايه. (8)
در مكتب اماميه كه خاستگاه آن سخنان پيامبر و اهل بيت اوست هم تعطيل و نفى صفات، ناقص است و هم تشبيه محكوم است، و اگر آيات تنزيه در كنار آيات تشبيه قرار گيرد و از كلمات اهل بيت كسب نور شود كسى در اين گرداب دچار تحير نخواهد گشت امير توحيد پيشگان على بن ابى طالب عليه السلام فرموده است: كسى كه تو را به چيزى از آفريدههايت تشبيه سازد، با عضوهاى جدا از هم و مفصلهاى پيوسته، ضمير پنهانش از معرفت و شناخت تو بىخبر است، و قلبش يقين به بىهمتايى تو را حس نكرده است (9) شبيه بودن آفريدهها به همديگر در بسيارى چيزها نشان مىدهد كه مانندى براى او نيست و حسها نتوانند او را شناخت (10) يعنى مشاعر و حواس مادى انسان مانند چشم و دست، ومشاعر معنوى او مانند عقل نمىتوانند حقتعالى را لمس و مس كنند، تنها عقل به وسيله آفريدهها و آثارش مىتواند او را بشناسد. (11)
على عليه السلام وقتى مىفرمايد: خداى نديده را نپرستيدم فورا با توجه به مقام تنزيه مىافزايد: چشمها نتوانند او را به وسيلهى مشاهده بنگرند«ولكن راته القلوب بحقائق الايمان...لا يشبه بالناس»; بلكه دلها به حقيقت ايمان مىتوانند او را ديد ... او مانند مردم نيست. (12)
امام سجاد عليه السلام در صحيفهى مباركه سجاديه، زبور آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه درياى ژرف و بىكرانهاى از معارف ناب را در خود جاى داده، هنگام تنزيه و نفى تجسيم و تشبيه مىفرمايد:
چشمها از ديدن او كوتاه و كمتر از آن است كه بتوانند او را ديد:«الحمدلله الذي قصرت عن رؤيته ابصار الناظرين» (13) منزهى تو،اى كسى كه به كمك حواس درك نخواهى شد، دربارهى تو نمىتوان تجسس كرد، به وسيله اعضا و جوارح قابل مس نيستى، كسى نمىتواند تو را فريب دهد، و نمىتواند با تو به منازعه برخيزد كه تو جدال بردار نيستى:«سبحانك لا تحس ولا تجسولا تمس ولا تكاد و لاتماط (14) ; مضت على ارادتك الاشياء فهي بمشيتك دون قولك مؤتمرة و بارادتك دون نهيك منزجرة». (15)
امام صادق عليه السلام در مقام رد تشبيه و ترسيم چهرهى مذهب حق مىفرمايد: مذهب صحيح در توحيد همان است كه در قرآن آمده است. قرآن صفاتى را براى خداوند اثبات كرده و نفى آنها از او دور است، تشبيه باطل و خداوند ثابت وموجود است«ان المذهب الصحيح في التوحيد ما نزل به القرآن من صفات الله عز وجل، فانف عن الله البطلان و التشبيه فلا نفي ولاتشبيه، هو الله الثابت الموجود». (16) و در مقام توضيح مىفرمايد: خداوند جسم نيست، صورت نيست، حسنمىكنند، حس نمىشود، با حواس به احساس نمىآيد، عقول نمىتوانند او را درك كنند دهرها از او نمىكاهد، زمان، او را تغيير نمىدهد، او بدون عضو بصير و سميع است، بلكه با ذات خود مىبيند و مىشنود (17) اما آن صورتى كه آدم را بر طبق آن آفريد صورتى بود كه احداث كرد و آفريد و به خود نسبت داد مانند نسبت دادن كعبه و روح به خود : بيتي» (بقره/125) و «روحي» (حجر/29). (17)
ساير امامان معصوم عليهم السلام بر همين سبك و سياق روايات زيادى با تعابير گوناگون ابراز داشتهاند از جمله امام رضا، وحضرت جوادالائمه عليمها السلام كه ما در بخش منابع به برخى از آنها اشاره خواهيم داشت. (18)
1. فخر رازى، اعتقادات فرق مسلمين، صص97 و127، نشر كليات ازهر، 1398ه/1978م; ابن مرتضى، احمد بن يحيى معتزلى، القلائد في تصحيح العقائد، ص 46، دار شرق بيروت، 1985م;محمد بن عبد الكريم شهرستانى، ملل و نحل:1/106و 173، تحقيق سيد كيلانى، بيروت1403ه/1982م.
2. محمود ابو ريه، اضواء على السنة المحمدية، ط2، صور لبنان، 1383ه/1964، ص 156 وبعد.
3. عبد الله بن احمد حنبل، السنة، تحقيق زغلول، ط1، صص 54، 56، 67، 77، 79، 80، 179، 190، 191و 215، دار الكتب العلمية، بيروت، 1405ه/1985م.
4. زهدى جار الله، المعتزله، ص 260،ط 6، مؤسسة العربية للدراسات و النشر، بيروت، 1410ه/1990م.
5. ابو ريه، همانجا، صص 208، 211 و222.
6. حسن امين، دايرة المعارف اسلامى شيعه: 5/317، ط1، دار التعارف بيروت، 1410ه/1990م.
7. محمد بن محمد، مفيد، تصحيح الاعتقاد، ص 35; مصنفات شيخ مفيد: 5/33، ط1، نشركنگره هزاره مفيد 1413ه.
8. محمد فريد وجدى، دايرة المعارف، ط 4،(ذيل مشبهه): 5/363.
9، 10، 11. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خ90و 152; محمد جواد مغنيه، في ظلال نهج البلاغة، خ150.
12. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى:1/97، 98 و 138، ط4، تصحيح غفارى، بيروت، 1401ه.
13، 14، 15. صحيفه سجاديه، نيايشهاى: 7، 14، 47.
16. اصول كافى، همان: 1/83، 109 و 110; محمد بن على بن بابويه، التوحيد، ص 102 وبعد، تصحيح سيد هاشم حسينى، نشر جامعه مدرسين قم، 1398ه/1357ش.
17، 18. همان، توحيد صدوق، باب نفى التشبيه، صص، 35، 40، 47، 52، 61، 69، 76، 81و 103; اصول كافى، همان: 1/.11و 132.