گرچه معارف والا و قوانين حياتبخش قرآن و نيز پندها و حكمتهاي انسانساز اين كتاب آسماني نقش اصلي اعجاز قرآن را ايفا ميكنند و همين ويژگيهاي عمده موجب گرايش بسياري از انديشمندان تاريخ به قرآن و اسلام گشته است، اما نميتوان سهم آهنگ و وزن و آواي آيات قرآن را در جذب قلوب و تأثيرگذاري در دلها ناديده گرفت. قرآن نه نظم است و نه نثر، بلكه سبكي است ابداعي ميان نظم و نثر، كه اين خود يكي از جلوههاي اعجاز قرآن به شمار ميرود. آهنگ آيات سوره شمس ويژگي خاصي دارد و وزن آيات سوره فيل از وزن و آواي آيات سوره طارق متمايز است.
بديهي است ترجمه آيات قرآن به صورت نثر خالص كه فاقد ويژگي آوايي باشد، تا حدودي از جذابيت ترجمه و تأثير آن در قلوب ميكاهد. البته آرزوي پرواز مرغ هنر بهسوي قلّه بلند آواي قرآن آرزوي خامي است كه هرگز دسترسي به آن ممكن نيست، ولي در حد امكان ميتوان ترجمه آيات را با وزن و آوايي متناسب با وزن آيات يا محتواي آنها منعكس كرد كه داراي جذبه و تأثير عميقتري باشد. لذا شايسته است هنرمنداني كه از ذوق سرشار و هنر سرودن شعر و نوشتن سجع برخوردارند، از ذوق و هنر خود بهرهگيرند و تا حدّي در انتقال ويژگيهاي هنري و فرهنگي قرآن به مسلمين سهيم باشند.
البته اين رسالت در قرون اوليه صدر اسلام بيشتر مورد توجه قرآنشناسان و مترجمان قرآن بوده است، زيرا ــ چنان كه بعدا خواهيم گفت ـ اولين ترجمههايي كه در قرن چهارم هجري از قرآن انجام شده غالبا ترجمههايي آهنگين و موزون بوده است.
ذكر اين نكته لازم است كه ترجمه آوايي و منظوم در زبان غير فارسي نيز كم و بيش انجام گرفته است كه به عنوان نمونه ميتوان از ترجمه منظوم سندي، ترجمه منظوم هندي، ترجمه تركي و ترجمه آوايي انگليسي آرتور آربري نامبرد. اما گوي سبقت را در اين ميدان، ايرانيان از ديگر ملل مسلمان ربوده و از قرن چهارم تا چهاردهم هجري آثاري را از خود به يادگار گذاشتهاند. ما در اين مقال به معرفي و نقد اين ترجمهها در دو فصل: ترجمههاي آوايي و ترجمههاي منظوم ميپردازيم:
ترجمه آوايي ترجمهاي است كه وزن و قافيه معيني ندارد اما نثر ساده هم نيست، بلكه جملهها داراي آهنگي سازگار هستند و از آواي مشتركي پيروي ميكنند كه گاه در شعرنو تجلّي ميكند. اين ترجمهها عبارتند از:
در دهههاي اخير، هنگام تخريب بناي قديمي كنار گنبد امام رضا(ع) از لاي ديوار دو جزء از قرآن با ترجمه آهنگين پيدا شد كه در رديف اسناد كهن فن ترجمه قرآن و زبان فارسي قرار گرفت. مرحوم دكتر احمد علي رجايي بخارائي در سال 1350 اين ترجمه را تصحيح و چاپ كرد. مترجم كه احتمالاً در قرن سوم هجري ميزيسته سعي كرده است ترجمهاي مسجّع و موزون از آيات قرآن عرضه كند و تا حدودي موفق شده است. اين موفقيت هنگامي قابل تصديق ميشود كه بدانيم وي در عصري دست به اينگونه نگارش زده كه هنوز آثار ارزشمندي كه بعدها جزو شاهكارهاي نظم و نثر فارسي به شمار آمد، تأليف نشده بود. دكتر رجايي كه در مقدمه همين كتاب تلاش وافر كرده كه غناي زبان فارسيِ سه قرن اول اسلام و قبل از اسلام را اثبات كند، جز استشهاد به تك بيتهايي متفرق و مشكوك، سندي ديگر نيافته است.
1. اين ترجمه حدود دو جزء از قرآن از آيه 61 سوره يونس تا آخر آن و سورههاي هود، يوسف، رعد و سوره ابراهيم تا آيه 25 را در بردارد و ميتوان حدس زد كه بقيه آن هم انجام گرفته و موجود بوده و به تدريج مفقود شده است.
2. ترجمه هر يك يا دو جمله، پس از متن عربي آيه و به دنبال آن نوشته شده است.
3. ترجمه نه تحت اللفظي دقيق است و نه توضيحي و تفسيرگونه، بلكه نوعي ترجمه آزاد است؛ اما در همين سبك هم يكنواخت نيست، زيرا گاه ترجمه دقيقتر ميشود و گاه آزادتر، و احيانا نظر مترجم با ترجمه عجين ميگردد.
4. دكتر رجايي درباره تاريخ اين ترجمه چنين مينگارد:
«زمانِ اين ترجمه با توجه به لغات بسيار كهن متن و طرز جملهبندي و علائم نسخهشناسي چون خط و كاغذ و شيوه نگارش، به گمان اينجانب اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم هجري است و در اين روزگاران راه شعر عروضي فارسي هنوز هموار نشده بوده است».1 5. مترجم و صاحب اين اثر ارجمند شناخته نشده است؛ اما از متن ترجمه پيداست كه فردي عالم و دقيق النظر بوده و به رغم اينكه از اولين مترجمان بوده، در ترجمهاش غلط محتوايي به چشم نميخورد.
وقال فرعون ائتوني بكل ساحرٍ عليم
• فرعون گفت: برمن آريد جادو استاد هر چند توانيد
• جادو استاد هر چند توانيد جادو استاد هر چند توانيد
فلمّا جاء السحرة قال لهم موسي القوا ما انتم ملقون
• چو استادان حاضر گشتند موسي گفت: يك بار برهاني
• موسي گفت: يك بار برهاني موسي گفت: يك بار برهاني
فلمّا القوا قال موسي ما جئتم به السحر انّ اللّه
• چو ايشان آن را يكسر بنهادند موسي گفت: كنون بيني كه اللّه
• موسي گفت: كنون بيني كه اللّه موسي گفت: كنون بيني كه اللّه
سيبطله ان اللّه لا يصلح عمل المفسدين2
• اين را چون حبطه گرداند ز اللّه شما ياري نياوي.
• ز اللّه شما ياري نياوي. ز اللّه شما ياري نياوي.
فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها
• فرمانم را وقت در رسيد دمار از آن شهر برآمد
• دمار از آن شهر برآمد دمار از آن شهر برآمد
وامطرنا عليها حجارة من سجيل منضود
هرجاي كه بُدند يكي ازيشان
• سنگي چو خشت بر سر آمد آن خاكساران وان نگوساران كرديم همه را ما سنگ باران
• خانمنهاشان زير و زبر آمد كرديم همه را ما سنگ باران كرديم همه را ما سنگ باران
مسوّمة عند ربك
• بر هر سنگي خطها كشيده پيوسته شده بامر رحمن
• پيوسته شده بامر رحمن پيوسته شده بامر رحمن
وما هي من الظالمين ببعيد3
• اين شومي و اين عذاب هر دو بس دور مدار ازين پليدان
• بس دور مدار ازين پليدان بس دور مدار ازين پليدان
و الي مدين اخاهم شعيبا
• پيغام داديم باهل مدين برادرشان شعيب ما را
• برادرشان شعيب ما را برادرشان شعيب ما را
قال ياقوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره
• گفتا: جمله بدو بگرويد معبود مگوي بجز خداي را
• معبود مگوي بجز خداي را معبود مگوي بجز خداي را
ولا تنقصوا المكيال والميزان اني اريكم بخير
• مسنجيد كم و كم مپيماييد من ميبينم نعمت شما را
• من ميبينم نعمت شما را من ميبينم نعمت شما را
و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط
• زان روز بزرگ ميبترسم كه خصمان در گيرند گرد شما را
• كه خصمان در گيرند گرد شما را كه خصمان در گيرند گرد شما را
فلما سمعت بمكرهن ارسلت اليهن واعتدت لهن متّكأً
زليخا چو شنيد حديث ايشان
ببهانه آن ضيافتي ساخت
ايشان را خود مهمان خواند
در آن مهماني تكلفي كرد
مرايشان را خود دستها اوكند
واتت كل واحدة منهن سكينا
از ميوه تر مجلس آراست
مر هر يك را كارد فرادست داد
تقوي يوسف معلوم مي كرد
وقالت اخرج عليهن فلما رأينه اكبرنه
آوازش داد برو بيرون شو
تا يك يك زن در اونگه كرد
وقطعن ايديهن
چنداني بود كاو را بديدند
آن هيبت او نيك اثر كرد
وقلن حاش للّه ما هذا بشرا
دست ببريدند خبر نبدشان
حاشا للّه گر او گناه كرد
ان هذا الا ملك كريم
فساد از او صورت نبندد
فريشته مينامش بايد نظر كرد4
اين ترجمه نيز كه اصل آن در گنجينه قرآنهاي نفيس آستان قدس رضوي نگهداري ميشود به همت مرحوم دكتر رجايي با همين نام توسط انتشارات آستان قدس چاپ شده است. ظاهرا تدوين اين ترجمه پس از نگارش ترجمه تفسير طبري بوده، زيرا عبارات و مطالب برگرفته از آن تفسير است. اما امتيازي كه بر آن دارد موفقيت نسبي در ايجاد سجع و آهنگ در ترجمه برخي آيات است. گرچه شايد نتوان موفقيت مترجم را در آهنگ و سجع با سجع نويسان بعدي ترجمه قرآن مقايسه كرد، چرا كه سجع آن تا حدودي ضعيف است، اما از باب «الفضل لمن تقدم» ميتوان وي را از پيشكسوتان ترجمه مسجع قرآن به شمار آورد.
دكتر سيد حسن سادات ناصري در كتاب هزار سال تفسير فارسي، از متن ياد شده ترجمه سورههاي تكوير، طارق، ليل، زلزال، قارعه و انشراح را به عنوان نمونه ذكر كرده است.
اين تفسير مختصر كه در دو جلد چاپ شده، تأليف امام ابوحفص نجم الدين عمر بن محمد نسفي (468-538) است كه در اوايل قرن ششم هجري تأليف شده و از تفاسير كهن قرآن كريم است. اين تفسير گرانقدر حدود 8 قرن در كتابخانههاي شخصي محبوس بوده و جز معدود شخصيتهايي كه نسخههايي خطي از آن داشتهاند كسي از آن بهره نميبرده است. در سال 1340 به همت دكتر عزيزاللّه جويني در كتابخانه آستان قدس رضوي مورد شناسايي قرار گرفت و پس از تتبع و يافتن نسخههاي ديگري از آن در كتابخانههاي بزرگ ايران و ديگر كشورهاي اسلامي، توسط ايشان تصحيح و به زيور طبع آراسته گشت و اخيرا توسط سازمان اوقاف و امور خيريه منتشر شده است.
معرفي تمام ويژگيهاي تفسير مزبور بحث گستردهاي را ميطلبد كه از حد اين مقال بيرون است. ما در اين جا برآنيم كه تفسير ياد شده را تنها از جنبه آوايي مورد بررسي قرار دهيم؛ از اين رو به برخي از ويژگيهاي آن از اين بُعد ميپردازيم:
1. ترجمه و تفسير فارسي با نثري ادبي و زيبا تدوين شده و در همه عبارات آن به نوعي نكات و ظرايف ادبي به كار رفته است.
2. مترجم در موارد بسيار، از سجع بهره جسته و پايان جملات را به پيروي از قرآن همگون كرده است. به نمونههاي زير بنگريد:
واضرب لهم مثلاً رجلين...
و پيدا كن مر ايشان را داستان دو مرد كه برادران بودند و از اسرائيليان بودند يكي مؤمن پيدا نام وي يهودا و يكي كافر منحوس نام وي قرطوس.
و عباد الرحمن الذين يمشون علي الأرض هونا
و بندگان خاص خداوند آنهااند كه ميروند به زمين نرم و آهسته،
واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما6
و چون خطاب كنند به ايشان نادانان، سخن خوب گويند و بايسته.
و هوالذي مرج البحرين
و وي آن خدايي است كه روان كرد دو دريا را
هذا عذب فرات
اين يكي خوش و گوارنده
وهذا ملحٌ اجاج
و اين يكي شور و طلخ (كذا) و گزنده
وجعل بينهما برزخا
و كرد ميان ايشان بازدارنده
وحجرا محجورا7
و پرده پوشيده كرد بر هر بيننده.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
تبت يدا ابي لهب وتب
زيان كار باد دو دست ابولهب و شده است زيانكار.
مااغني عنه ماله و ما كسب
سود ندادش مال وي و آنچه ورزيد از فرزندان بسيار.
سيصلي نارا ذات لهب
هر آينه درآيد به آتش با افرازه و زنش با وي يار
وامرأته حمالة الحطب
آن زمودهگري نابكار و گويند آن برنده پشته خار و
افكنده بر راه رسول مختار
فيجيدها حبل من مسد
در گردن وي رسني از ليف تافته استوار از بهر اين كار و
بردن اين يار
و گويند: در گردن وي بُوَد آن سلسله كه به وي ميبندند در
دوزخ اعناق كفار.
مؤلف: ابوالفضل رشيد الدين ميبدي، سال تأليف 520 ق.
مرحوم علي اصغر حكمت با كشف نسخههاي خطي اين تفسير و اقدام به تصحيح آن، براي اولين بار در سال 1325 خدمت بزرگي به جهان اسلام كرد و اين تفسير را در ده جلد منتشر ساخت.
ميبدي خود در معرفي اين تفسير ميگويد:
«تفسير شيخ الاسلام ابي اسماعيل عبداللّه بن محمد الانصاري را مطالعه نموده و چون آن را در نهايت ايجاز و غايت اختصار ديده به بسط و تفصيل آن همت بسته و در سال 520 ق اين كتاب را تأليف نموده و آن را كشف الاسرار و عدة الابرار نام نهادم».
ظاهرا اصل تفسير خواجه عبداللّه در دسترس نيست و اگر تتبعي در مخازن خطي كتابخانههاي بزرگ جهان از اين كتاب صورت بگيرد دور نيست كه نسخه يا نسخههايي از آن يافته شود و از اين رهگذر مشعلي نو فرا راه مشتاقان قرآن و عرفان قرار گيرد.
ميبدي در روش تدوين اين تفسير مينويسد:
«شرط ما در اين كتاب آن است كه مجلسها سازيم در آيات قرآن بر ولا، و در هر مجلس سه نوبت سخن گوييم.
اول: پارسي ظاهر بوجهي كه هم اشارت به معني دارد و هم در عبارت غايت ايجاز بود. ديگر نوبت، تفسير گوييم بر وجوه معاني و قرائات مشهور، و سبب نزول و بيان احكام و ذكر اخبار و آثار و نوادر كه تعلق به آيت دارد و وجوه و نظاير و مايجري مجراه. سه ديگر نوبت، رموز عارفان و اشارات صوفيان، و لطائف مذكران».
ميبدي نوبتهاي اول و دوم را تقريبا در همه آيات آورده اما نوبت ثالثه را تنها در برخي آيات مطرح كرده است. در مواردي كه نوبت ثالثه را نياورده، برداشتهاي عرفاني و پندهاي حكيمانه را لا به لاي مطالب نوبت دوم مطرح كرده است. گاه نيز در نوبت سوم كلمات مسجع خواجه عبداللّه انصاري و اشعار سنايي و يا مطلبي از «پير طريقت» آورده كه درست مشخص نيست مقصود وي از پير طريقت مرشدي خاص بوده و يا اشاره به شخص خودش دارد و يا اين كه پيري نا معلوم را در نظر گرفته و آنچه را شايسته است يك پير بگويد از قول او نقل كرده است.
گرچه نثر ترجمه آيات در تفسير مزبور نثري است ساده و آهنگ و سجع خاصي در آن به كار نرفته، اما وجود جملات فراوان آهنگين و مسجع در تفسير و برداشتهاي حِكَمي و عرفاني از آيات در سراسر مجلدات، ميتواند اين تفسير را در زمره ترجمه و تفسيرهاي مسجع و موزون قرآن قرار دهد.
نمونههايي از تعابير آهنگين و مسجع تفسير كشف الاسرار:
1. قولوا آمنا باللّه وما انزل إلينا...
النوبة الثالثه... فرمان خداوند عالم است، خداوندي سازنده، نوازنده، داننده، دارنده، بخشنده، پوشنده، دلگشاي، رهنماي، سرآراي، مهرافزاي، غالب فصل، ظاهر بذل، سابق مهر، دائم ستر، خداوند جهان، داناي آشكار و نهان، دائم به ثناي خود، قائم به سزاي خود، نه افزود و نه كاست، همه آن بود كه وي خواست...8 2. يخرجهم من الظلمات الي النور و لكن ميدان كه نه در هر صدفي بود گوهر، و نه در هر شاخي ميوه و ثمر، و نه در هر چاهي يوسف دلبر، و نه بر هر كوهي موسي انور، و نه در هر غار احمد پيغمبر.9 3. خداي را عز وجل هم فضل است و هم عدل. اگر عدل كند رواست، ور فضل كند سزا است و نه هر چه در عدل روا است در فضل سزا است، كه هر چه از فضل سزا است در عدل روا است.
يكي را به فضل خواند و حكم او را است يكي را به عدل راند و خواست او را است. نيك آن است كه فضل بر عدل سالار است و عدل در دست فضل گرفتار است. عدل پيش فضل خاموش و فضل را حلقه وصال در گوش.10 5. ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند ترجمه آقاي فولادوند از بهترين ترجمههايي است كه در دهههاي اخير منتشر شده است، زيرا بين دقت در ضوابط ترجمه و انتقال دقيق معاني آيات و نيز زيبايي و سليس بودن و رواني ترجمه جمع كرده است.
گرچه ترجمه ايشان نثر خالص است، اما جسته و گريخته قريحه ايشان شكوفا شده و سجع و آهنگ از قلم ايشان نمودار شده است.
مترجم در مؤخرهاي كه بر ترجمهاش افزوده، اشارهاي به اين مطلب كرده و از ترجمه آهنگين سوره حمد و توحيد نام برده است. اما به نظر ميرسد كه در ترجمه همه آيات اين دو سوره نتوانسته است سجع و وزن را منعكس كند. ايشان سوره حمد و توحيد را اين چنين ترجمه كرده است:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان
خداوند رحمتگر مهربان
مالك و پادشاه روز جزا است
تو را ميپرستيم تنها و بس
بجز تو نجوييم ياري ز كس
به راه راست ما را راهبر باش
راه آناني كه برخوردارشان كردهاي، همانان كه نه در خور خشماند و نه گمگشتگان.
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بگو او خدايي است يكتا،
خداي صمد،
نه كس را زاده،
نه زاييده از كس،
و او را هيچ همتايي نباشد.
گاه نيز آقاي فولادوند توانسته است تك آياتي را به صورت ترجمه مسجع منعكس نمايد، مانند:
يا ايها المدثر
اي كشيده رداي شب برسر
يا ايها المزمل
اي جامه به خويشتن فرو پيچيده
اقتربت الساعة وانشق القمر
نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه
يكي از ترجمههاي بسيار موفق ايشان ترجمه بخشي از سوره تكوير است، بدين قرار:
اذا الشمس كورت
آنگاه كه خورشيد به هم در پيچد
واذا النجوم انكدرت
و آنگه كه ستارگان همي تيره شوند
واذا الجبال سيرت
و آنگاه كه كوهها به رفتار آيند
واذا العشار عطلت
وقتي شتران ماده وانهاده شوند
واذا الوحوش حشرت
و آنگه كه وحوش را هميگردآرند
واذا البحار سجرت
آنگاه كه درياها جوشان گردند
واذا النفوس زوجت
و آنگاه كه جانها به هم در پيوندند
واذا الموؤدة سئلت
پرسند چو زان دخترك زنده به گور
باي ذنب قتلت
به كدامين گناه كشته شده است؟
واذا الصحف نشرت
و آنگاه كه نامهها ز هم بگشايند
واذا السماء كشطت
و آنگاه كه آسمان ز جا كنده شود
واذا الجحيم سعرت
و آنگه كه جحيم را برافروزانند
واذا الجنة ازلفت
و آنگه كه بهشت را فرا پيش آرند
علمت نفس ما احضرت
هر نفس بداند چه فراهم ديده
فلا اقسم بالخنس
نه نه، سوگند به اختران گردان
الجوار الكنس
[كز ديده] نهان شوند و از نو آيند
والليل اذا عسعس
سوگند به شب چو پشت گرداند
والصبح اذا تنفس
سوگند به صبح چون دميدن گيرد
ترجمه بقيه سوره غير موزون است.
6. آواي قرآن
اين ترجمه آهنگين كه توسط آقاي محمود صلواتي انجام گرفته و در سال 1372 توسط نشر تفكر قم منتشر شده احياي سبك موزون مترجمان كهن قرآن است كه به شيوهاي نو نگارش يافته و شايسته ادامه است.
اين ترجمه در بين ديگر ترجمههاي آهنگين داراي دو امتياز و چند نقيصه است.
امتيازات 1. دقت نسبي در صحت ترجمه و توجه مترجم به نكات ريز آيات. توجه به يك نمونه (ترجمه سوره زلزال) نشانگر اين ويژگي است:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اذا زلزلت الأرض زلزالها
در آندم كه لرزد زمين شگفت لرزهاش
و اخرجت الأرض اثقالها
و ريزد برون از زمين بارهاش
وقال الانسان مالها
و انسان بگويد: چه آمد سرش؟
يومئذ تحدث اخبارها
در آن روز گويد زمين خبرهاي خويش
بان ربك اوحي لها
كه پروردگارت بدو آگهي دادهاست
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
در آن روز مردم پراكنده سر بركشند كه
ليروا اعمالهم
اعمالشان را نمايندشان
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره
پس آن كس كه يك ذرّه نيكي نموده است آن را ببيند
و من يعمل مثقال ذرة شرا يره
و آن كس كه يك ذرّه زشتي نموده است آن را ببيند.
2. ميزان موفقيت مترجم در ايجاد سجع و وزن در ترجمه آيات بيش از ديگر مترجمان بوده است، زيرا مترجمان آوايي كه قبلاً نامشان برده شد و نمونههايي از ترجمه آنان ارائه گرديد، تنها در بخشهايي محدود توانسته بودند سجع را در ترجمه منعكس كنند؛ برخلافِ اين ترجمه كه در بيشتر سورههاي دو جزء آخر آن سجع و وزن مطلوب ارائه شده است. نمونههايي از آن را خواهيم ديد.
1ـ عدم مطابقت كامل ترجمه با متن. به نمونههاي زير بنگريد:
الف. ما اغني عنه ماله و ما كسب نه مال او بكار آمدش نه آنچه داشت.
بهتر بود «كَسَبَ» كه فعل ماضي است اينگونه ترجمه ميشد: (... نه آنچه را به دستآورد).
ب. الذين هم يراءُون آنان كه رياكارند.
بهتر بود فعل «يراءُون» به صورت مضارع (ريا ميكنند) ترجمه ميشد.
ج. حذف حروف و ادات عربي، مانند ناديده گرفتن حرف «ف» در:
فليعبدوا ربّ هذا البيت ببايد آنكه صاحب اين خانه را بپرستند.
د . حذف حروف تأكيد در ترجمه، مانند ترجمه نكردن نون تأكيد ثقيله و لام تأكيد در:
ثم لتسئلُنّ يومئذ عن النعيم سپس در آن هنگام از نعمتها سؤال ميگرديد.
ه•• . اقرء باسم ربك الذي خلق بخوان بنام خدايت كه در وجود دميد.
بهتر بود كلمه «خلق» ترجمه ميشد به «آفريد»، زيرا خود «وجود» دَم خداست كه در ماهيات متصوره دميده ميشود، نه آن كه وجود يك تحقق قبل از دميدن داشته و خداوند در آن دميده باشد.
2ـ گاهي مترجم به جاي ترجمه كلمه عربي به واژه فارسي، عين كلمه عربي را در ترجمه آورده كه موجب ابهام شده است، مانند كلمه «كوثر» و «ابتر» در سوره كوثر كه چنين ترجمه شده است:
همانا ما به تو بخشيدهايم كوثر... دشمن تو است بيگمان ابتر 3ـ ناكامي در ايجاد سجع و وزن مترجم گرچه كتاب خود را ترجمه موزون ناميده اما در تعدادي از سورهها ناكام مانده و ترجمهاش فاقد سجع و وزن شده است، مانند ترجمه سوره عبس و سوره تكوير (كه حتي برخي از مترجمان ديگر مانند آقاي فولادوند در ايجاد سجع و وزن در آن موفق بودهاند) و سوره حمد. به عنوان نمونه، ترجمه ايشان از سوره حمد را ملاحظه كنيد:
ستايش خداي راست پروردگار جهانيان
آن بخشاينده مهربان
خداوند روز جزا
تنها تو را ميپرستيم و ياري از تو ميجوييم
ما را به راه راست هدايت كن
راه آنانكه نعمتشان دادي نه راه غضب شدگان و نه گمراهان.
در اين جا براي اين كه اندكي از زيباييهاي نثر موزون ترجمه مذكور را منعكس نموده باشيم به نقل قسمتي از ترجمه سوره نبأ ميپردازيم:
عمّ يتسائلون
از چه ميپرسند مردم؟
عن النبأ العظيم
زان خبرِ بس بزرگ
الذي هم فيه مختلفون
زان خبر كه برسرش دارند آنان اختلاف
كلاّ سيعلمون
هرگز، بزودي نيك ميدانند
ثم كلا سيعلمون
باز هم هرگز، بزودي نيك ميدانند
الم نجعل الأرض مهادا
آيا ما نگردانديم زمين را همچو گهواره
والجبال اوتادا
و بر آن كوهها ميخها
وخلقناكم ازواجا
و شما را آفريديم جفت
وجعلنا نومكم سباتا
و گردانديم خوابتان را مايه راحت
و جعلنا الليل لباسا
و گردانديم شب را بر شما پوشش
و جعلنا النهار معاشا
و گردانديم روز را وقت تلاش و كار
وبنينا فوقكم سبعا شدادا
و بر بالايتان افراشتيم هفت آسمان محكم
و جعلنا سراجا وهاجا
و افروختيم چراغي سخت رخشنده
وانزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا
و از برهَم فشردهها فرستاديم ما باران ريزنده
لنخرج به حبا ونباتا
كه رويانيم با آن دانه و سبزه
وجنات الفافا
و بستانهاي در هم شاخه گسترده
ان يوم الفصل كان ميقاتا
همانا وعدهگاه خلق در روز جداسازي است
يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجا
همان روزي كه در صور بردمند سپس فوج فوج آييد
وفتحت السماء فكانت ابوابا
و از هم باز گردد آسمان، گردد همه درها
وسيرت الجبال فكانت سرابا
و كوهها راه افتند و سراب مانند
ان جهنم كانت مرصادًا
جهنم در چنين روزي كمينگاه است
للطاغين مابا
براي سركشان جاي است...
فصل دوم: ترجمههاي منظوم اسرار المعارف است كه توسط انتشارات اقبال چاپ شده است. مرقد وي در خانقاه معروف واقع در خيابان صفيعلي شاه نزديك ميدان بهارستان تهران است. او كل اين 38 هزار بيت را در 2 سال سروده كه شگفتانگيز است. او خود در اين باره چنين ميگويد:
• شايد ارگويم سپاسش صبح و شام كه به نظم اين نامه آمد در دو سال يا گمان هيچكس از بخردان بل به عمري تا كه لب بر جان رسد در ششم سال ابتدا اين نامه گشت گشت ختم از عون رب العالمين در هزار و سيصد و هشت اينچنين
• نعمت خود بر صفي كرد او تمام جز عنايات اين نبود از ذوالجلال كي مرا اين بود هرگز در گمان كه دو سال اين نامه بر پايان رسد چون هزار و سيصد از هجرت گذشت در هزار و سيصد و هشت اينچنين در هزار و سيصد و هشت اينچنين
بنابراين، كتاب را در 1306ق آغاز كرده و در 1308ق به پايان رسانده است.
1. ترجمه آيات قرآن با نثر ساده و تحت اللفظي و نسبتا دقيق نگاشته شده و زير متن عربي آيات شريفه قرآن آمده است.
2. مفسر پس از ذكر چند آيه مربوط به هم و ترجمه منثور آنها به ترجمه منظوم آيات به صورت آزاد پرداخته و در لا به لاي ترجمه، توضيحات تفسيري و تاريخي و شأن نزول آيات را آورده است. به عنوان نمونه به سرودههاي ذيل توجه كنيد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اذاجاء نصر اللّه والفتح
• هم زمان فتح مكه بر شما چونكه ياري كردن آيد از خدا
• چونكه ياري كردن آيد از خدا چونكه ياري كردن آيد از خدا
ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه افواجا
• فوج فوج آيند هر روز از فرق نيست شك در آنچه معهود خدا است وعده حق بر تو خواهد گشت راست
• چون ببيني مردمان در دين حق وعده حق بر تو خواهد گشت راست وعده حق بر تو خواهد گشت راست
فسبح بحمد ربك
• هر دم از پروردگارت بيقياس پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس
• پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس پس تو كن تنزيه مقرون بر سپاس
واستغفره انه كان توابا
• كه بود توبه پذير از بنده رب هم كن آمرزش ز فضل او طلب
• هم كن آمرزش ز فضل او طلب هم كن آمرزش ز فضل او طلب
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اذا زلزلت الارض زلزالها
• باز جنبانيدن سخت از يقين چونكه جنبانيده گردد اين زمين
• چونكه جنبانيده گردد اين زمين چونكه جنبانيده گردد اين زمين
واخرجت الارض اثقالها
• بارهاي خود كه دارد در كمون كه بُد آنها موجب طغيان و رنج يعني اموات و دفائن كان و گنج
• زانكه چون ارض از خود اندازد برون يعني اموات و دفائن كان و گنج يعني اموات و دفائن كان و گنج
وقال الانسان مالها
• چيست او را كه بجنبد اينچنين؟ آدمي گويد در آن حال اين زمين
• آدمي گويد در آن حال اين زمين آدمي گويد در آن حال اين زمين
يومئذ تحدث اخبارها
• بدهد اخبار از عملها تن به تن بازگويد بيتأمل مو به مو ماند از خجلت به كام آوازها اوفتد از پرده بيرون رازها
• مر زمين آن روز آيد در سخن هرچه هر كس كرده اندر پشت او اوفتد از پرده بيرون رازها اوفتد از پرده بيرون رازها
بان ربك اوحي لها
• خود بان ربك اوحي لها ارض آيد پس به عرض حالها
• ارض آيد پس به عرض حالها ارض آيد پس به عرض حالها
3. صفيعلي شاه كه شيعه دوازده امامي بوده، اعتقادش به امامت و عشقش به سيد الاوصياء اميرالمؤمنين(ع) و نيز خاتم الاوصياء حضرت مهدي(عج) در موارد گوناگونِ تفسير وي درخشندگي خاصي دارد. وي گرچه در صدد تتبع كامل نبوده تا در تفسير خود همه آياتي را كه به نحوي به امامت مربوط ميشود مورد بحث قرار دهد، اما در دهها مورد از اين گونه آيات، تفسير آنها را بر اساس ديدگاه ولايي و شيعي به نظم آورده است، كه تفسير آيه اكمال دين و اتمام نعمت، دوام خلافت اللهي حضرت آدم در امامان اهل بيت(ع) و حضرت مهدي(عج)، ايمان ابوطالب، تفسير «فجعله نبسا وصهرًا» به فاطمه(ع) و علي(ع)، بيان مصاديق «الذين انعم اللّه عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين»، انگشتر بخشيدن علي(ع) در ركوع، و موارد ديگر را ميتوان به عنوان نمونه نام برد. براي مثال، به ذكر دو نمونه اكتفا ميشود:
1. و من يطع اللّه والرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئك رفيقا (نساء / 72).
• برگزيده بر عباد اين چار را در حريم قرب دمساز وياند ديده ز اشيا سرّ سلطان وجود در ره او داده جان و مال خويش كرده واحد هم خود در طاعتش هم ز صديقين مرادش حيدر است جامعند اين دو در اوصاف فرق خاصه بحري كو ز گوهرهاست پر پرده چشم دو بين را پاره كن هر نبي و هر ولي را نور عين بر وجوب لطف از حق دائمند وين ولايت در مدار قائم است جمله يك نورند گرچه صد تناند برفروزي در سرا و دشت و باغ بي ز شعله نيست ممكن انتقال همچنين تا اصل آن ذات العلي11 اشتعال آن اتصال است از ولي
• كرده حق بر چهار قسم اخيار را انبيا كه محرم راز وياند صادقان اهل عياناند و شهود وان شهيدان رسته از آمال خويش صالحان بر پاس امر حضرتش از نبييّن قصد او پيغمبر است گر به لفظ جمعشان بستوده حق بحر گويي كافي است از ذكر دُرّ يك علي گو كار خود يكباره كن از شهيدان شد اشارت بر حسين صالحان اولاد او تا خاتماند هر زماني را وليّي لازم است صد چراغ از شمع واحد روشناند ميتواني كز چراغي صد چراغ شرط نقلش ليك باشد اشتعال اشتعال آن اتصال است از ولي اشتعال آن اتصال است از ولي
2. قلنا اهبطوا منها جميعا فامّا يأتينّكم مني هدي فمن تبع هداي... (بقره / 37)
• يافت چنگ بوالبشر راز دگر در زمين تا باشد او غوث و پناه اين خلافت اهل بيت و آل او تا به مهدي كو است اكنون شاه دل ميكند گردش فلك بر دور او در فداي مهدي صاحبدليد بر فلك در دوره مهدي مهيد اندر اين غيبت ظهور ذوالمن است كاين بدن در اهتزاز جان بود وز عيان بيحضور آن غايب است دورها دائر به وي تا سرمد است تا هنوز او آدم است و خاتم است از محمد متصل تا آدم او دوره او قائم است و دائر است هست در هر دورهاي شاه و امام رهروان را در زمين شمع است او رهبر است و قبله افلاكيان از خطاب اهبطوا بر خاكيان
• بشنو از قلنا اهبطوا راز دگر شد خليفه بر زمين يعني كه شاه همچنين يابند از دنبال او هست هر دور اين خلافت مستقل دور دورِ مهدي است و طور او اي هدايت پيشگان گر قابليد اي خليفهزادگان گر آگهيد غيبت او غيبت جان در تن است جنبش اعضا دليل آن بود تا خدا هادي است مهدي نايب است مهدي آخر زمان خود احمد است ز آدمِ اول كه قطب عالم است بود آدم مهدي و هم خاتم او همچنين تا اين زماني كآخر است آنكه اعلي رتبه باشد در مقام صاحب فرق از پس جمع است او از خطاب اهبطوا بر خاكيان از خطاب اهبطوا بر خاكيان
4. بارزترين خصيصه تفسير مزبور اشتمال آن بر پند و اندرزهاي اخلاقي برگرفته از آيات قرآني و نيز تحليلهاي فلسفي و حِكَمي تعداد زيادي از آيات رباني و نيز برداشتهاي عرفاني و عرضه جذبات عاشقانه به بهانه آيات عبادي است كه مطالعه آنها نه تنها موجب تأثير پذيري نفس انسان از مواعظ قرآنيه اوست بلكه با وزيدن نسيم عشق الهي روح انساني را سرمست حب رباني كرده و نشاطي به خواننده ميبخشد كه سبكي روحش را از وابستگي تعلقات مادي احساس ميكند.
اكنون شايسته است نمونهاي چند از سرودههاي تفسيري و حكمتآميز او عرضه گردد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم، قل هو اللّه احد، اللّه الصمد، لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد.
• ذات بحت و بود محض است آن احد وز عروض و لاعروض و هر رسوم نه بود وصف و نشان او را نه نام در حجاب لاتعين مختفي است جمله ز او آثار كثرت منتفي است
• گفتهاند ارباب تحقيق و خرد فرد و مطلق از خصوص و از عموم مطلق است اعني ز قيد خاص و عام جمله ز او آثار كثرت منتفي است جمله ز او آثار كثرت منتفي است
بسم اللّه الرحمن الرحيم، الم نشرح لك صدرك، ووضعنا عنك وزرك، الذي انقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك، فان مع العسر يسرا، ان مع العسر يسرا، فاذا فرغت فانصب، و الي ربك فارغب.
• تا نباشد منكدر آئينهات كه شكسته بود پشتت را خود آن بر گرفتيم از تو آن بار گران
• ما نبگشاديم آيا سينهات بر گرفتيم از تو آن بار گران بر گرفتيم از تو آن بار گران
• باز گشتن سوي فرق و انفصال دل شود از چشم سوزن تنگتر بود بر وي سخت بس ضبط حدود تا نباشد تنگ او را قلب و خو سهل كرد از بهر فرقش كردگار سوي فرق از جمع «او ادني» سپس در مقام فرق جمعش حاصل است و اين است مخصوص وليّ دستگير زيستن در دارِ تن بودش محال هيچ اگر داني مقام واصلين «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين
• عارفان گويند كز جمع وصال بس گران باشد به ارباب بصر پس چو برگشت او در اين كون و شهود حق مساوي كرد فرق و جمع او آنكه بر دوشش زهجران بود بار همچو آمد احمد شيرين نفس ديد حاضر شاه جان اندر دل است وحدت اندر كثرت اين است اي فقير مصطفي را گر نبود اينگونه حال «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين «ووضعنا عنك وزرك» باشد اين
صفيعلي شاه به دليل انتحال به تصوف و طريقت شاه نعمت اللّه ولي و گرايش شديد صوفيانه، انديشههاي صوفيگرايانه را نيز در موارد متعددي از تفسير منظوم خويش ابراز كرده است. مطرح شدن موضوعات فلسفي در اين تفسير از قبيل: وحدت وجود، تعدد عوالم، قوس نزول و صعود، منازل تكامل سالك، مقام جمع و فرق، جايگاه خليفة اللّه در ولايت تكويني، تجليات ذات، وحدت در كثرت و بالعكس، اطلاق ذات حق از تقيد و حتي قيد اطلاق، مقام لاتعين، ذات بحت و وجود محض بودن خداوند و تجرد آن از رسم و عرض و ماهيت، عشق مبدأ گرايي فطري انسان و امثال آن نشانگر سعه دانش فلسفي و عرفاني وي است.
وي يكي از شاگردان رحمتعلي شاه عارف متصوف و بزرگترين قطب طريقت شاه نعمت اللهي قرن 13 بود. پس از رحلت رحمتعلي شاه سه نفر از بزرگترين شاگردانش به نامهاي: نورعليشاه، صفيعليشاه و ذوالرياستين رهبري طريقت را هركدام در منطقهاي به عهده گرفتند. نورعليشاه مؤسس سلسله طريقت گناباديه شد و در بيدخت گناباد در استان خراسان سكونت گزيد و تفسير عالمانه و عارفانهاي را تأليف كرد كه عدهاي از متأخرين و عارفان از تفسير او بهره بردند. پس از درگذشت وي جنازهاش در خانقاه بزرگ بيدخت دفن شد و بر مزارش گنبد و بارگاهي عظيم بنا كردند. نسل وي يكي پس از ديگري رهبري طريقت او را به عهده گرفتند و در حال حاضر دكتر نورعلي تابنده گنابادي منصب پير طريقت گناباد را به عهده دارد.
صفيعلي شاه نيز پس از سالها دستگيري سالكان در همان خانقاه خويش دفن شد و ظهير الدوله داماد ناصرالدين شاه تا مدتي خلافت او را بر عهده داشت و اكنون اطلاعي از دودمان وي در دست نيست.
دو نمونه از تفسير صوفيانه وي را ميتوان در ابيات زير ملاحظه كرد:
• يا اطاعت كن زپيري با مقام در هدايت خالص از حق بل اخص گفتهايم از پيش و هم گوييم باز با خلائق شفق و رفقش بيشمار وز متاع و ملك دنيا رستهتر جود و ايثارش فزون از مردمان با كسي او را به دل نبود عناد روز نو خواهد ز حق روز نوي وز مقام فرق تا جمع وجود والي امت ولي حيدر است بس خطا باشد عمل بر عقل و نقل بر كتاب حق عمل كن هر چه هست زانكه شد همدست پيغمبر كتاب هر چه باشد از حرام و از حلال وز شرايع آنچه باشد ماحصل ليك حق جو راه او بر منزل است12 گرچه در تكليف اين بس مشكل است
• يا عمل كن بر كتاب حق تمام پيري آنكو راه دان باشد به نص شرطها او راست اندر امتياز عالم و عاقل خليق و بردبار بر خدا از هر كسي پيوستهتر قانع و خاضع مجيب و مهربان كشته باشد نفس دون را در جهاد بر ذخيره ننهد از دنيا جوي آگه است از راه و منزل با شهود اينچنين كس نايب پيغمبر است با وجود آن ولي در نزد عقل ور كه پيري اينچنين ناري به دست تا نمايد حق تو را راه صواب هست درج اندر كتاب ذوالجلال وز عقايد وز عبادات و عمل گرچه در تكليف اين بس مشكل است گرچه در تكليف اين بس مشكل است
2. دانستن جايگاه ويژه براي سلمان فارسي و اويس قرني يكي ديگر از ويژگيهاي اين تفسير آن است كه بعضي از صحابه را در هدايت عرفاني به سوي كمال مطلق در عرض پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام به شمار آورده است. او در ذيل آيه «و يقولون سبعة ثامنهم كلبهم» تجليات سبعه را يك جريان مستمر ميداند و مينويسد:
• سبعه بودند ار كه داري التفات باز سلمان و اويس ممتحن هم در ادوار ولايت دائمش13 ديگر آن مهدي كه داني قائمش
• در زمان احمد كامل صفات احمد و حيدر حسين و هم حسن ديگر آن مهدي كه داني قائمش ديگر آن مهدي كه داني قائمش
اين كتاب كه ترجمه تعدادي از سورههاي قرآن است تأليف دكتر جلال ربّانيفر است كه آية اللّه سيد مهدي عبادي امام جمعه محترم مشهد بر آن تقريظ نوشته و در سال 1375 در 140 صفحه منتشر شده است.
اولين و مهمترين سورهاي كه در آن به صورت منظوم ترجمه شده سوره «يس» است كه به همين مناسبت كتاب به «قلب قرآن» نام گرفته است. بقيه كتاب شامل ترجمه منظوم چند سوره ديگر است كه عبارتند از: حمد، فلق، ناس، كافرون، نصر، نبأ، نازعات، زلزال، عاديات، قارعه، تكاثر، عصر، همزه، علق، فيل، قريش، كوثر، ماعون و مسد.
اشعاردر وزن «مثنوي» سروده شده است كه جذابيت خاصي دارد و از صبغه مذهبي برخوردار است. گرچه شايد بتوان به دليل تقدم زماني نشر اين ترجمه بر ترجمه منظوم آقاي اميد مجد آن را اولين ترجمه منظوم (خالص و بدون تفسيرِ) بخشي از قرآن شمرد، و شايد به همين جهت جناب آية اللّه عبادي تقريظي بر آن نوشتهاند، اما از نظر فن ترجمه داراي نقايص فراواني است. شايد بهتر باشد كه بگوييم مترجم محترم قصد ترجمه فنّي را نداشته و اين اشعار در مقام ترجمه دقيق آيات قرآن كريم نيست، بلكه نيّت سراينده محترم آن بوده كه مضمون و مفاهيم آيات را به زيور نظم بيارايد؛ از اين رو حذف كلمات معادل و توضيح فراوان در اين ترجمه به چشم ميخورد.
اكنون به عنوان نمونه به ترجمه دو سوره معروف حمد و توحيد و نيز بخشي از ترجمه منظوم سوره يس (قلب قرآن) كه هدف اصلي مترجم محترم بوده است نظر ميافكنيم.
• به نام مهربان بخشنده دادار يگانه خالق هر دو جهان است براي بندگانش بهترين يار به هر دردي حكيم و هم دوا اوست خداي روز پاداش و جزا اوست
• بود آغاز هر گفتار هر كار سپاس او را كه نيك و مهربان است بود از بخشش و از مهر سرشار خداي روز پاداش و جزا اوست خداي روز پاداش و جزا اوست
خداوندا بكن بر ما نگاهي
كه ما را نيست جز سوي تو راهي پرستيدن سزاوار تو تنهاست
كمك ما از توجوييم و ره راست
• ز پستي و ز گناهانم بري كن كه غافل نيستند از تو زماني ره آزادي و راه فلاح است كه آلودند خود را با گناهان به خشم از آستان خود براني تو اين نامردمان لايق نداني
• به راه راست ما را رهبري كن مرا بنما ره آزادگاني ره آنان ره خير و صلاح است نخواهم من ره آن روسياهان تو اين نامردمان لايق نداني تو اين نامردمان لايق نداني
1. افزودن مطالب توضيحي بر مدلول آيات به نام ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
2. نادرست ترجمه كردن بعضي واژهها، مانند ترجمه «رب العالمين» به خالق، ترجمه «انعمت عليهم» به «آزادگاني كه از تو غافل نيستند» و ترجمه «ضالين» به روسياهان.
3. ترجمه نكردن برخي واژهها، مانند: «اللّه» در آيه اول و «مغضوب عليهم» در آيه هفتم.
4. تبديل فعل متكلم مع الغير به متكلم وحده در ترجمه «اهدنا الصراط المستقيم».
• به نام مهربان بخشنده دادار بگو از سوي ما بر خلق پيغام خدايي نيست غير از ربّ سبحان كه او آگاه از هر رمز و راز است ز فرزند و ز زاييدن مبرا است بشر را آفريد و از بشر نيست ندارد ذات حق همتا و مانند يگانه باشد و يكتا خداوند
• بود آغاز هر گفتار و هر كار تو اي پيغمبر محبوب اسلام بگو يكتا و بيهمتا است يزدان خدا از هر چه گويي بينياز است خدا كو خالق انسان و دنياست هم او زاييده از مام دگر نيست يگانه باشد و يكتا خداوند يگانه باشد و يكتا خداوند
1. افزودن توضيحات در ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
2. ترجمه «اللّه» به يزدان صحيح نيست، زيرا «اللّه» اسم خاص است و يزدان به خداي خير ثنويها و زردشتيها اطلاق ميشود.
3. تكرار غير لازم به منظور تكميل شعر و ضرورت شعري، مانند: خدايي نيست غير از رب سبحان؛ ز فرزند و ز زاييدن مبراست؛ يگانه باشد و يكتا خداوند؛ همتا و مانند.
• بكن اين خفتگان بيدار از خواب توئي مأمور از سوي خداوند كه سرشار است از پند معاني چو والاتر ز تو هرگز نديديم پذيرا شو در اين ره هر خطر را كه هر مشكل به دست اوست آسان به جمله رازها آگاه و داناست براي بندگانش بهترين يار خدا باشد ز لطف و مهر سرشار
• محمّد اي امين ملك اعراب به قرآن و بر اين آيات سوگند قسم بر اين كتاب آسماني تو را از مردمان ما برگزيديم به راه حق هدايت كن بشر را بود قرآن ز سوي ربّ سبحان خدايي كه به هر كاري تواناست خدا باشد ز لطف و مهر سرشار خدا باشد ز لطف و مهر سرشار
• هدايت كن تو فرزندان آنان ز دنياشان نباشد هيچ حاصل گنهكارند تا پايان دوران دل آنان ندارد نور ايمان
• پدرها بيخبر بودند و نادان همانا اين سيه رويان غافل دل آنان ندارد نور ايمان دل آنان ندارد نور ايمان
الف . جزء دوم در «انك لمن المرسلين * علي صراط مستقيم» خبر بعد از خبر و خبر «انّك» است و صفت پيامبر، نه آن كه امر به هدايت به سوي صراط مستقيم باشد.
ب . در آيه «لتنذر قوما ما اُنذر آباؤهم فهم غافلون» مرجع «فهم»، چنان كه اكثر مفسرين گفتهاند، قوم معاصر و مخاطب پيامبرند نه پدران آنان، به دليل اين كه جمله اسميه دلالت بر اسناد در زمان گفتار دارد.
ج . مدلول اصلي آيه «لقد حق القول علي اكثرهم فهم لايؤمنون» اعلان اتمام حجت بر آنان است كه ايمان نياوردنشان از روي عناد است. ترجمه اصلاً متعرض اين مطلب نشده است.
د . بيتهاي سوم و چهارم تكرار مفاد بيت دوم است.
ه•• . توضيحات اضافي فراوان.
3. ترجمه منظوم كامل قرآن يا ترجمه اميد مجد اين ترجمه كه اولين ترجمه منظوم كامل قرآن مجيد به زبان فارسي است، توسط شاعر جوان 27 ساله معاصر آقاي اميد مجد به نظم درآمده كه در نوع خود بينظير و قابل تقدير است. مترجم محترم اين مجموعه را كه حدود 18000 بيت است در طول 300 روز سروده است. اين سرعت عمل نشانگر طبع روان نامبرده است.
ترجمه مزبور داراي چند ويژگي مثبت و قابل توجه به شرح زير است:
1. اشعار نسبتا روان است و كمتر دچار پيچيدگي و نارسايي تعابير شده است.
2. ايجاز و اختصار تا حدود زيادي رعايت شده است، به گونهاي كه تقريبا هر 15 سطر عربي قرآن در 30 بيت ترجمه شده است. البته اين توانايي در جاي جايِ قرآن نوسان دارد، زيرا گاهي همان 15 سطر عربي در 33 بيت (مانند صفحه 149) و گاه در 19 بيت (مانند صفحه 190) ترجمه شده است.
3. وزن اشعار منطبق با وزن اشعار شاهنامه فردوسي، يعني (فعولن فعولن فعولن فعول) است كه براي ايرانيان وزني مأنوس به شمار ميرود.
4. مبناي علمي اين ترجمه منظوم، دو ترجمه فارسي از بهترين و متقنترين ترجمههاي فارسي قرآن يعني ترجمه آقايان فولادوند و خرمشاهي است كه تا حدودي از اشتباهات محتوايي آن ميكاهد. اما نبايد اين مطلب را ناديده گرفت كه مترجم در بسياري از موارد توضيحاتي آورده است كه در دو ترجمه ياد شده نيست.
5. مترجم محترم در سورههايي كه داراي آيات كوتاه است سعي كرده است تا حد توان هر آيه را در يك بيت ترجمه كند. ترجمه اكثر آيات سورههاي شعراء، صافات، قيامت، انسان و واقعه از اين قبيل است.
6. مترجم در برخي موارد توانسته است ايجاز را به حدّ اعلا برساند؛ مثلاً سوره دو سطري توحيد را با چهار آيه آن در دو بيت ترجمه كرده و هر آيه را در يك مصراع آورده است، بنگريد:
• كه هرگز ندارد نيازي به كس ندارد شريكي خدا هيچگاه نه زاده نه زائيده شد آن اله
• بگو او خدائي است يكتا و بس نه زاده نه زائيده شد آن اله نه زاده نه زائيده شد آن اله
و نيز سوره سه سطري «الناس» را با شش آيه آن در سه بيت بدينگونه ترجمه كرده است:
• كه خلق جهان را است شاه و اله كند وسوسه قلبهاي بشر چه از جن بود او چه از آدمي كند وسوسه قلبها هر دمي
• بگو ميبرم سوي ربّي پناه ز شيطان خنّاس كز مكر و شرّ كند وسوسه قلبها هر دمي كند وسوسه قلبها هر دمي
ميتوان ضعفهاي موجود در اين ترجمه را به شكل زير دستهبندي كرد و براي هر يك نمونههايي ارائه داد:
1. افزودههاي توضيحي غير لازم و گاه بيربط و قراردادن آنها در ميان دو گيومه، مانند ترجمه سوره انشراح:
• «ز زنگارها جمله پالودهايم» نه آيا تو را سينه بگشادهايم
• نه آيا تو را سينه بگشادهايم نه آيا تو را سينه بگشادهايم
• «مينديش از مردم نابكار» تو ميباش مشتاق پروردگار
• تو ميباش مشتاق پروردگار تو ميباش مشتاق پروردگار
چنان كه ملاحظه ميكنيد، مصراع دوم اين دو بيت نه تنها توضيح متن آيات نيست كه هيچگونه ارتباطي هم بين آنها و مضمون آيات وجود ندارد.
2. افزودههاي بدون دليل و قراردادن آنها در متن ترجمه، در حالي كه حتي نقش توضيح مضمون آيه را ندارند، مانند كلمه تگرگ در ترجمه آيه شريفه:
او كصيب من السماء فيه ظلمات ورعد وبرق يجعلون اصابعهم....
• همانند اين است اندر مثال كه بارد به تاريك جا بيامان ز ترس صواعق ز اندوه مرگ به جايي كه رعدست و برق و تگرگ
• بلي كافران را مرام و خصال كه در زير باراني از آسمان به جايي كه رعدست و برق و تگرگ به جايي كه رعدست و برق و تگرگ
الف. آيه شريفه 23 بقره: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون اللّه ان كنتم صادقين. اين آيه چنين ترجمه شده است:
• بياريد يك سوره مانند آن بخوانيد آنگه يكايك فرا گواهان بخوانيد غير از خدا
• شما را اگر هست در دل گمان گواهان بخوانيد غير از خدا گواهان بخوانيد غير از خدا
جمله «مما نزلنا علي عبدنا» و جمله «ان كنتم صادقين» اصلاً ترجمه نشده است.
ب. آيه شريفه 25 بقره: كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذي رُزقنا من قبل واُتوا به متشابها ولهم فيها ازواج مطهرةٌ ... كه اين گونه ترجمه شده است:
• بدينسان نداي سخن در دهند بيابيم در باغ جنت مدام از اين پيش بودي به دارالفنا بود پاك ازواج اندر بهشت بر آن مردم مؤمن خوش سرشت
• چو گردند از ميوهاش بهرهمند كه اين ميوههايي كه اكنون به كام بود ميوههايي كه خود سهم ما بر آن مردم مؤمن خوش سرشت بر آن مردم مؤمن خوش سرشت
مترجم محترم جمله «و اُتوا به متشابها» را ترجمه نكرده است. اين جمله ترجمهاش اين است: رزق همانند و گوناگون برايشان آورده ميشود.
اين نقص مهمتر از نواقص قبلي است و حتي مترجمان نثر نويس نيز كمتر از آن نجات يافتهاند و تحفّظ از آن علاوه بر تضلّع علمي و ادبي و تسلط بر معارف قرآني نيازمند امداد رباني است. اكنون به نمونههايي از اين اغلاط كه با ملاحظه چند صفحه از ترجمه به آن دست يافتيم بنگريد:
• بخوانيد كاين كار نبود نكو نه مانند دارد نه مثل مثال اگر چه بدانيد آن لايزال
• مبادا كسي را همانند او اگر چه بدانيد آن لايزال اگر چه بدانيد آن لايزال
برگردان جمله حاليه «وانتم تعلمون» به «اگر چه بدانيد» كه مفاد اِن وصليّه است عكس نمودن مدلول آيه است، زيرا مفاد اِن وصليّه صدور حكم و تسريه آن است به ضعيفترين حالات؛ مثلاً وقتي گفته ميشود: «به هيچ انساني تهمت نزنيد اگر چه به شما ظلم كرده باشد» معناي جمله آن است كه گرچه در صورت وقوع ظلم از ناحيه متهم، انسان تا حدودي خود را در تهمت زدن ذي حق ميبيند و آن را يك نوع انتقام و قصاص ميپندارد اما باز هم نهي از تهمت توصيه ميشود.
در آيه شريفه مفاد جمله حاليه «وانتم تعلمون» بيان شديدترين و بارزترين حالات براي صدور حكم است و معنايش آن است كه شما با اين كه علم و آگاهي به وحدانيت و يگانگي خداوند داريد، قراردادن شريك براي او، زشتترين عمل است. به عبارت ديگر، حكم در اِن وصليه به صورت ضعيف اثبات ميشود و در جمله حاليه فوق به صورت شديدترين نوع آن.
ب. الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه ويقطعون ما امر اللّه به ان يوصل... (بقره / 27)
• گسستند فرمان يكتا خدا كساني كه بر طينت ناروا
• كساني كه بر طينت ناروا كساني كه بر طينت ناروا
دقت در آيه نشان ميدهد كه آنچه گسسته و قطع شده است خود «امر» و «فرمان» خدا نيست، بلكه آن پيوندهايي است كه فرمان خدا به وصل آنها تعلق گرفته است. و لذا در تفسير مجمع البيان و ديگر تفاسير مصداقهايي كه براي آن گفتهاند عبارت است از: صلة النبي(ص) ـ صلة المؤمنين ـ صلة الرحم ـ صلة الأيمان بالعمل ـ كل من امر اللّه بصلته من اوليائه.
ج. هوالذي خلق لكم ما في الأرض جميعا ثمّ استوي الي السماء فسويهنّ سبع سموات...
(بقره/29)
• برافراشت هفت آسمان ناگهان پس از آن نظر كرد بر آسمان
• پس از آن نظر كرد بر آسمان پس از آن نظر كرد بر آسمان
علاوه بر اين كه ترجمه «استوي السماء» به «نظر كرد بر آسمان» خود محل تأمل است و بهتر بود كه به «به آسمان پرداخت» ترجمه ميشد، كلمه «ناگهان» كه نشانه دفعي بودن خلقت هفت آسمان است دقيقا خارج از مدلول آيه بلكه خلاف مدلول ديگر آيات قرآن در زمينه خلقت آسمان است، زيرا خداوند در سوره فرقان تصريح ميكند كه آسمانهاي هفتگانه و زمين را در شش روز آفريده است: الذي خلق السموات والأرض وما بينهما في ستة ايام (فرقان/59) د. واقيموا الصلوة واتوا الزكوة واركعوا مع الراكعين...
• بداريد حق را ثنا و سپاس به همراه مردان ايزدشناس
• به همراه مردان ايزدشناس به همراه مردان ايزدشناس
ترجمه «راكعين» به «ايزد شناس» ترجمه صحيحي نيست، زيرا مراد آيه شريفه طبق نظر اكثر مفسران توصيه به شركت در نماز جماعت است.
ه•• . و استعينوا بالصبر والصلوة وانها لكبيرة الاّ علي الخاشعين (بقره / 45)
• بجوئيد ياري به صبر و صلوة كه همواره ترسد ز ايزد بسي كه كاري است دشوار جز بر كسي
• همانا از آن ايزد بينياز كه كاري است دشوار جز بر كسي كه كاري است دشوار جز بر كسي
اولاً: ظاهر بيت دوم رجوع ضمير «وانها لكبيرة» به «استعانت» است، و حال آن كه صاحب تفسير الميزان و صاحب مجمع البيان و بسياري از ديگر مفسران مرجع ضمير را «صلوة» دانستهاند، چنان كه اين نظر با كلمه خاشعين سازگارتر است.
ثانيا: «خشوع» به معني فروتني و تواضع همراه با احترام و تكريم است؛ چنان كه آقاي فولادوند و عدهاي از مترجمان، «خاشعين» را به «فروتنان» ترجمه كردهاند و نويسنده الميزان آن را به «الذليل في صلاته المقبل اليها» تفسير نموده است، در حالي كه «ترس» ترجمه «خوف» است كه هيچگونه تواضع و تكريم و احترام در معني آن اشراب نشده است.
و. و ما ابريء نفسي ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربي... (يوسف / 53)
• نگويم نرفتم به راه خطا كه هرگز نباشم به دل خودستا
• كه هرگز نباشم به دل خودستا كه هرگز نباشم به دل خودستا
چنان كه ملاحظه ميكنيد، مصراع دوم اعتراف حضرت يوسف عليه السلام به اين كه راه خطا رفته و جرم مورد نظر را ــ نعوذ باللّه ـ مرتكب شده است منعكس ميكند، در حالي كه حضرت يوسف عليه السلام نفس خود را از آن روي كه امر به سوء ميكند تبرئه نكرده است. علاوه بر اين كه ميتوانيم از آيه شريفه استفاده كنيم كه نفس حضرت يوسف حتي امر به سوء و ترغيب به گناه هم نكرده، زيرا عموميت «امّاره بودن به سوء» را به «الا ما رحم ربي» تخصيص زده است و مطمئنا حضرت يوسف يكي از مصاديق نزول رحمت رب است. در اين صورت مفاد «وما ابريء نفسي» اين است كه نفس من هم مقتضي تمايلات غريزي هست، اما چون رحمت خداوند شامل آن شده است امر به سوء نميكند.
ز. والضحي والليل اذا سجي (ضحي / 1ـ2)
• به آرامش شب چو آيد بجا قسم خورد بر روز روشن خدا
• قسم خورد بر روز روشن خدا قسم خورد بر روز روشن خدا
آنچه در قرآن بدان قسم ياد شده خود «شب» است هنگامي كه آرام گيرد، اما در ترجمه سوگند به آرامش شب مطرح شده است.
ح. والشمس وضحيها والقمر اذا تليها (الشمس / 1ـ2)
• چو روشن نمايد جهان را به روز قسم باد بر شمس گيتي فروز
• قسم باد بر شمس گيتي فروز قسم باد بر شمس گيتي فروز
در آيه شريفه دو سوگند وجود دارد، يكي سوگند به خورشيد و ديگري سوگند به درخشش آن؛ اما در ترجمه تنها سوگند اول مطرح شده است.
ط. و ما يغني عنه مالُه اذا تردّي (الليل / 11)
• چنين مال بسيار روز عذاب نشايد رهاند ورا از عذاب
• نشايد رهاند ورا از عذاب نشايد رهاند ورا از عذاب
اولاً كلمه «تردّي» به معني سقوط است. ثانيا ظرافتي كه در اين آيه به كار رفته ترسيم لحظه حساس سقوط است كه در آن لحظات، ثروت كافر به دادِ او نميرسد. اين ويژگي در ترجمه به وضوح منعكس نشده است.
1. پلي ميان شعر هجايي و عروضي فارسي در قرون اول هجري، ترجمهاي آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، دكتر احمدعلي رجايي، ص 37.
2. سوره يونس، آيات 79 تا 81.
3. سوره هود، آيه 82 و 83.
4. سوره يوسف، آيه 31.
5. هزار سال تفسير فارسي، تأليف دكتر سيد حسن سادات ناصري و منوچهر دانش پژوه، ص 45؛ آواي قرآن، محمود صلواتي، ص 23.
6. سوره فرقان، آيه 63.
7. سوره فرقان، آيه 53.
8. كشف الاسرار، 1/386.
9. همان، 1/430.
10. همان، 1/73.
11. ص 170. 12. ذيل سوره اعراف، آيه 36، ص 236. 13. ص 430.