مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاي خارجي، به منظور معرفي ترجمههاي فارسي قرآن مجيد كه تاكنون به چاپ رسيدهاند، تدوين كتابشناسي توصيفي اين ترجمهها را در دست انجام دارد. اين مجموعه ارزشمند به قلم استاد گرانمايه جناب آقاي بهاءالدين خرمشاهي در حال تدوين است. براي اطلاع خوانندگان محترم، متن نوشته ايشان را درباره معرفي يكي از ترجمههاي معروف در اين شماره ميآوريم. اميدواريم اين اثر به زودي آماده چاپ شود و در اختيار قرآن پژوهان قرار گيرد.
ابوالفياض قطب الدين احمد بن عبدالرحيم معروف به «شاه ولي اللّه دهلوي» و «محدّث دهلوي (1114-1176ق / 1703-1762م) دانشمند مسلمان (قرآنشناس، حديث پژوه، فقه پژوه و متكلّم) و اسلام شناس و احياگر / اصلاحگراي عرفاني مشرب بزرگ انديشه ديني / اخلاقي و اجتماعي / سياسي در قرن دوازدهم هجري / هجدهم ميلادي در شبه قاره هند. (متولد و متوفي و مدفون در دهلي).
وي داراي آثار عديده، در حدود يكصد اثر به دو زبان فارسي و عربي است كه از آن ميان در حدود سي و پنج اثر چاپ و به انگليسي و زبانهاي ديگر ترجمه شده است. اولين معلم او پدرش شاه [كلمه شاه، لقب طريقتي / عرفاني است[ عبدالرحيم عُمَري (م 1131 / 1719م)، مؤسس و مدير مدرسه علميه رحيميه در دهلي بود. معروف است كه در هفت سالگي قرآن كريم را حفظ كرد. در پانزده سالگي به توصيه پدر به طريقت صوفيانه نقشبنديه وارد شد. سپس استاد و مدير مدرسه پدر گرديد.
در سال 1143 به حج رفت و اين فريضه ديني را به جاي آورد؛ و چهارده ماه در حرمين شريفين، به ويژه مدينه رحل اقامت افكند و نزد علماي بزرگ آن جا به تجديد و توسعه آموختههاي خود، به ويژه در زمينه حديث پرداخت.
در سال 1145ق / 1732م به هند بازگشت و از آن پس عمر خود را يكسره وقف تعليم و تأليف و ارشاد ياران طريقت خود كرد. يك دهه بعد، اثر گرانسنگ علمي ـ اجتماعي خود حجّة اللّه البالغة را به عربي نوشت (چاپ قاهره، 2 جلد، 1952-1953). در اين كتاب صلاي احياگري و بازگشت به خلوص اوليه فرهنگ و علوم اسلامي، با تأكيد بر قرآن و حديث، و نيز چارهانديشيهاي اجتماعي براي حل معضلات مسلمانان درداده است. نگرش و انديشه صوفيانه او ته رنگي در آثارش دارد و هدفش به بار آوردن تهذيب نفس و وسعت مشرب است، و در هر حال برجسته و مؤكّد نيست.
تجدّد گرايان مسلمان نظير علامه محمد اقبال لاهوري (م 1938) و فضل الرحمن (م 1988) در او شخصيت وحدت بخش تفرقهها و تحزّبها و فرقه گراييهاي فقهي / حقوقي و ايدئولوژيك ميديدند كه دعوتگر به اجتهادي نوين است و روي آوردن به باطن كتاب و سنت.
او داراي زندگينامه خودنوشت كوتاهي به نام الجزء اللطيف في ترجمة العبد الضعيف (به فارسي) است و در كتاب انفاس العارفين هم اشارات زندگينامهاي دارد. نهضت فرهنگي و اجتماعي ـ سياسياي كه او، فرزندان (به ويژه عبدالعزيز از ميان پنج پسرش) و شاگردانش به بار آوردند، به تعبير عبيداللّه سِندي (م 1944) «نهضت ولي اللّه» نام گرفت. پس از تأسيس پاكستان و استقلال آن، شاه ولي اللّه به صورت قهرمان ملي و متفكر سياسي ــ اجتماعي تلقّي شد؛ و به او همان شأني را دادند كه به عارف مسلمان هندي و مصلح ديني ــ اجتماعي قرن هفدهم ميلادي يعني شيخ احمد سرهندي داده بودند. امروزه، چنان كه اشاره شد، نهضتهاي بزرگ ديني اسلامي در گستره جنوب آسيا، به ويژه گروهي به نام ديوبندي Deobandis ــ كه تكثرگرايي و روحيه و پيش زمينه عرفاني دارند ــ خود را ملهم از آرا و آثار شاه ولي اللّه و فرزندش شاه عبدالعزيز ميدانند. جنبشهايي كه كما بيش صوفي / تصوف ستيزند، نظير اهل حديث، حتي پيروان مولانا مودودي، در زندگي و آثار شاه ولي اللّه، بازگشت به مباني اصلي شريعت، طرد سياسي تأثيرات و نفوذ فرهنگي / استعماري بيگانه، و در يك كلام، سرچشمه اعتقادات اصلاح طلبانه خود را مييابند. در زمان حيات شاه ولي اللّه، مخالفتهاي فرقههاي نژادي غيرمسلمان هندي نظير «جات» و «مراتهه»، و قهرا پس از وفاتش اشغال و استعمار انگلستان در كار بود. نواده او شاه اسماعيل شهيد با وجود تلاش براي برانداختن رسوم خرافهآميز محلي بعضي از تودههاي مسلمانان، و نيز اعتقاد به لزوم جهاد با نيروهاي غيرمسلمان و اشغالگر هند، در عين حال ــ مانند جدش شاه ولي اللّه ــ داراي آثار عرفاني بر وفق مكتب ابنعربي است. دسته ديگري از پيروان او كه برجستهترين آنها شاگرد و خويشاوند نزديك او محمد عاشق (م 1773) بود، در عمل، پيگيرِ گرايشهاي عرفاني شاه ولي اللّه شدند.
شاه ولي اللّه مردي كوشا و كثيرالتأليف بود. آثار او را تا يكصد كتاب و رساله هم برشمردهاند كه در حدود سي اثر از آنها به چاپ رسيده (و بقيه يا به صورت نسخه خطي است يا از بين رفته است). آثار او به دو زبان عربي ــ زبان رسمي و علمي سراسر جهان اسلام از آغاز تا امروز ــ و فارسي ــ زبان رسمي و ادبي هشتصد ساله هندوستان از عهد غزنويان تا استعمار بريتانيا ــ نوشته شده است.
بعضي از آثار فارسي او (كه در آن زمان، زبان ادبي و رسمي / اداري هند بود) عبارتند از: 1) الطاف القدس في معرفة لطائف النفس (چاپ هند، 1964م). 2) الإنتباه في سلاسل اولياء اللّه. 3) اتحاف النبيه في ما يحتاج اليه المحدّث والفقيه (لاهور، 1969م) و مهمتر از نظر بحث و تحقيق، آثار قرآن پژوهي اوست كه برجستهترين آنها عبارتند از: 4) فتح الرحمن في ترجمة القرآن كه پايان ترجمه و پاكنويس آن به تصريح خود شاه ولي اللّه در 1151ق / 1738م بوده و در كراچي و بعضي شهرهاي هند كرارا چاپ شده و بحث درباره آن موضوع اصلي اين مقاله است. 5) الفوز الكبير في اصول التفسير كه رسالهاي كم حجم و پر مغز درباره اصول و مباني تفسير قرآن است كه هم به مسائل زباني / ادبي و بلاغي و هم عناصر و اركان و اصول تفسيرنگاري در پنج مبحث و بخش اصلي پرداخته است (كراچي، 1964م). ترجمه عربي اين كتاب در جهان اسلام (عربْ زبان) اشتهار و به حق اعتبار دارد و تحت عنوان ترجمة الفوز الكبير... بارها در كراچي و كشورهاي عربي به طبع رسيده است. ترجمه انگليسياش به كوشش گ•• . ه•• . جلبني (G. H. Jalbani) با عنوان The Principle of Qur`an Commentaryانتشار يافته است (اسلام آباد، 1985م). 6) المقدمة في قوانين الترجمة رسالهاي كوتاه و چاپ نشده در باب اصول و روشهاي درست ترجمه قرآن است. 7) نامههاي فارسي او در چندين كتابخانه از كتابخانههاي هند نگهداري ميشود كه گزينههايي از آنها به اردو ترجمه و چاپ شده است.
قرآن كريم را شاه ولي اللّه، در هفت سالگي حفظ كرده بود، و توجه به آن در كانون حيات فرهنگي و علمي او قرار داشت. او در يك سند علمي و ارزشمند، استادان قرائت و قرآن پژوهي خود را به تفصيل و با اسم و رسم با 24 پشت / نسل به حضرت ختمي مرتبت رسانده است. اولين شيخ / استاد بلافصل او كه قرآن كريم را از آغاز تا انجام، به روايت حفص از عاصم به نزدش خوانده است، حاجي محمد فاضل سندي، در سال 1153ق بوده است.
او در مقدمه [مربوط به] ترجمه فارسياش كه فتح الرحمن في ترجمة القرآن نام دارد، به ضرورت و فايده و اصول ترجمهاش تصريح كرده است. از جمله مينويسد: «... در اين زمانه كه ما درآنيم و در اين اقليم كه ما ساكن آنيم، نصيحت [= صلاح و خيرخواهي براي] مسلمانان اقتضا ميكند كه ترجمه قرآن عظيم، به زبان فارسي سليس و روزمرّه متداول بي تكلّف فضيلت نمايي و بي تصنّع عبارت آرايي، به غير تعرّض [= بدون پرداختن به] قصص مناسبه و به غير ايراد [= در ميان آوردن] توجيهات منشعبه [تُو در تو / پيچاپيچ] تحرير كرده شود، تا خواص و عوام همه يكسان فهم كنند، و صغار و كبار به يك وضع ادراك نمايند... [سپس ميگويد به تفحص در ترجمههاي فارسي پرداختم كه غالبا يا طول و تفصيل و اطناب مُملّ داشتند يا ايجاز مُخلّ، لذا چاره در پرداختن به كاري جديد بود...]... بعد سالهايي چند عزيزي پيش اين فقير خواندن قرآن با ترجمه [فارسي] آن شروع كرد. اين صورت، سلسله جنبان آن عزم شد...» سپس اصول و نظريه ترجمه و روش كار خود را شرح ميدهد كه مهمترين آنها را به زبان سادهتر و فهرستوار عرضه ميداريم:
1) مدلول نظم [صورت و محتواي] عربي قرآن به عبارت فارسي درآورده شد.
2) نحو [و صرف و علوم بلاغت] و تقدم و تأخر كلمات و عبارات [بر وفق دستور زبان فارسي] و ظاهر ساختن محذوفات و ترتيب الفاظ طبق نظم قرآن رعايت شد، مگر در جاهايي كه به سبب تفاوت دو زبان، ناپسندي لفظي يا دشواري و پيچيدگي معنايي پيش ميآمد.
3) آنچه از اشاره به اسباب / شأن نزول ضرورت داشت، به اختصار [و غالبا در حاشيه[ نقل شد، در حد كتاب وجيز و تفسير جلالين كه به منزله منبع و مرجع اصلي اين ترجمهاند.
4) اين ترجمه به شيوه كما بيش تحت اللفظ است با نظر به وجوه اعراب و بلاغت و قصص و [علوم قرآني ديگر]. [نيز به فقره شماره 11 در همين بخش توجه شود].
5) شيوه اين ترجمه از اين قرار است كه هر آيهاي جدا همراه با ترجمه آن نوشته شده و سبك سياق مختار در آن زبان فارسي روزمرّه متداول است.
6) هر چه افزونتر از تحت اللفظ [و به اصطلاح امروز: افزوده تفسيري است] اگر يك ـ دو كلمه است با افزوده كلمه «يعني» يا نظاير آن متمايز شده است. و اگر كلامي است مفصلتر و مستقل، در آغاز آن «مترجم گويد» و در پايان آن «واللّه اعلم» آمده است.
7) و حتي المقدور از قصص مربوط به قرآن اكتفا به يك دو فقره اشاره كوتاه شد؛ و در مورد اسباب / شأن نزول، فقط چكيدهاي از قصههاي بلند اشارهوار به ميان آورديم.
8) منبع و مرجع احاديث اين ترجمه «كتاب التفسير» [از صحيح] بخاري و [سنن] ترمذي است، و از اسرائيليات حتي الامكان پرهيز شد «الاّ در جايي كه كشف معني به غير ايراد آن نميشود، و الضّرورات تبيح المحظورات».
9) از توجيهات گوناگون، قويترين وجه از نظر عربيت، علم حديث و فقه، كه كمترين دگرگوني را در عدول از ظاهر [و معناي متبادر و متعارف] به كار ميآورد، انتخاب شد.
10) اين ترجمه به نحوي انجام گرفته كه عربي دانان و اهل نحو و بلاغت، «اِعراب قرآن و تعيين محذوف و مرجع ضمير و تقدم و تأخر عبارات را [كه لازمه ترجمه است] ميتوانند دانست، و كساني كه نحو و عربي نميدانند، از اصل غرض و هدف [كه فهم معاني قرآن كريم است] محروم نميمانند.» 11) ترجمهها دو گونهاند: يا تحت اللفظي، يا حاصل المعني، و هر يك از اين شيوهها خلل و اختلال بسيارِ خاص خود را دارد. و اين ترجمه جامع و حد وسط آن در شيوه است و براي دفع هر خلل و اختلال، چارهاي انديشيده شده است كه شرح آن در رساله قواعد ترجمه گفته خواهد شد.
12) در زبان عربي [و قرآن مجيد] «و» [واو] و «ف••» [فاء] در اغلب موارد زائد است و در ترجمه فارسي معناي ربطي كه از آنها بر ميآيد، بدون كاربرد كلمات يا حروف حاكي از عطف و تعقيب، حاصل ميشود. و در مواردي كه باعث سستي سخن [= ركاكت لفظ [ميشد، آن را رها كرديم [يعني معادلي در برابرش نياورديم].
اين ترجمه از همان اواني كه پايان يافته تا امروز، با استقبال عظيم مسلمانان فارسي زبان هند و سپس پاكستان و فارسي زبانان مسلمان ديگر كشورها ـ از جمله ايران و افغانستان ـ مواجه شده و پس از استنساخهاي متعدد و مكرر به طريقه چاپ سنگي در هند به چاپ و تجديد چاپهاي بسيار رسيده است. چاپهاي اخير آن كه به ايران هم آمده است عبارتند از:
1) چاپ كراچي و لاهور به همت تاج كمپني لمييـطدط كه غالبا همراه با تفسير كوتاه ملاحسين واعظ كاشفي است و در قطع رحلي بزرگ است و بدون تاريخ چاپ (در 1394 ص). در اين طبع، ترجمه شاه ولي اللّه به صورت زير نوشته يا بين السطور در ميان سطور قرآني آمده است و در نيمه بالاي هر صفحه است. نيمه پايين هر صفحه تفسير حسيني يا مواهب عَليّه است، كه تصريح شده اثر ملاحسين واعظ كاشفي است. در مقدمه كتاب، هم نام مؤلف آمده است و هم نام تفسير، و حتي تفسير ديگر او جواهر التفسير كه فقط تفسير سوره فاتحه است و بحمد اللّه اخيرا به همت مؤسسه نشر ميراث مكتوب با تصحيح انتقادي به طبع رسيده است. ولي آنچه هر خواننده و محققي را به ترديد مياندازد كه اين تفسير همان تفسير مواهب عليه / حسيني، يا به هر حال خلاصه آن يا حتي اثر ديگري از واعظ كاشفي باشد اين است كه او در حدود 840ق به دنيا آمده و در 910 در گذشته است. حال آن كه در مقدمه اين تفسير ميگويد كه پس از تحرير جلد اول از جواهر التفسير به علت موانع بسيار موفق به تكميل آن نشده، و به جاي آن كه در چهار جلد برنامهريزي شده و مواهب عليه نام گرفته در سال 1357ق (؟) درصدد ترجمه تفسيرآميز قرآن برميآيد و همين ترجمه تفسيري است كه در ذيل صفحات ترجمه شاه ولي اللّه دهلوي آمده است. و تاريخ اين ترجمه با تاريخ ولادت و وفات ملاحسين واعظ كاشفي همخواني ندارد. گفتني است كه در اين طبع افزودههاي تفسيري كه خود شاه ولي اللّه دهلوي به آن تصريح دارد، در متن يا در حاشيه نيامده است. ولي اسامي و گواهي ناظران و مصححان در آخر كتاب آمده است. همچنين قبل از شروع و پس از خاتمه كتاب، اسماء الحسني در دو صفحه متقابل درج گرديده است.
2) چاپ پيشاور پاكستان، به همت نوراني كتبخانه. ويژگي اين چاپ اين است كه تمام افزودههاي تفسيري مترجم (شاه ولي اللّه دهلوي) را كه با «يعني» يا «مترجم گويد» شروع ميشود در حاشيههاي اين مصحف مترجَم آورده است. قطع اين چاپ، وزيري و ترجمه بين السطور و به صورت زير نوشته آيات قرآني است (در 734 ص). در آغاز فقط صفحه عنوان آمده است، و در پايان دو فقره دعاي ختم قرآن، سپس رموز و اوقاف (وقفها) (در يك صفحه)، سپس فهرست سورهها به ترتيب مصحف شريف با ذكر شماره صفحه و جزء (در دو صفحه). بعد از آن يك صفحه تحت عنوان «تذكار» خطاب به خوانندگان و درخواست تذكر اغلاط مطبعي احتمالي به ناشر و در صفحه آخر «تصديق صحّت متن» (به زبان اردو) با امضاي چهار تن آمده است.
3و4) چاپ عربستان / مدينه كه دو طبع است: الف) عينا از روي چاپهاي هند و پاكستان حروفچيني شده و افزودههاي تفسيري را ندارد، و داراي اغلاط چاپي است. چاپ دوم تجديد حروفچيني شده و توسط دو قرآن پژوه به نامهاي دكتر عبدالحق بلوچ و شيخ محمد داري «بازبيني و بررسي مجدد» گرديده و در سال 1417ق از سوي «چاپخانه قرآن كريم مجمَّعِ ملك فهد [= مجمَّع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، براي آشنايي با آن á دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي] در 928 صفحه در قطع 14×21 سانتيمتر با كاغذ نازك مرغوب و صحافي مطلوب، انتشار يافته است. نام اين قرآن مترجَم در صفحه عنوان از اين قرار است: قرآن كريم و ترجمه معاني آن به زبان فارسي. در آغاز صفحه عنوان چنين آمده: «اين قرآن كريم و ترجمه معاني آن هدية خادم حرمين شريفين ملك فهد بن عبدالعزيز آل سعود است. و در پايين صفحه نام «چاپخانه قرآن كريم مجمّع ملك فهد» آمده است. به نام مترجم / شاه ولي اللّه دهلوي نه در اين صفحه، بلكه در مقدمه عربي (كه يك صفحه است) و پيش گفتار فارسي (كه آن هم يك صفحه است) و به قلم دكتر عبداللّه بن عبدالمحسن التركي است، با تعبير «شيخ شاه ولي اللّه دهلوي» اشاره شده است. اين چاپ داراي دو گونه حواشي توضيحي است: الف) توضيحات كوتاه يا بلند خود مترجم. ب) توضيحات و نكات اصلاحي / ويرايشي مصححان. اصلاحات ويراستاران، هم رسم الخطي است، هم معنايي. چنان كه در موردي (بقره، 9) «آگاه نميشوند» را به «نميفهمند» يا «... چنانكه ايمان آوردند بيخردان؟» (بقره، 13) را به «چنانچه...»، و عبارت: «و اگر خواستي خدا هر آئينه بُردي شنوائي ايشان را» (بقره، 20) به «و اگر خدا ميخواست هر آئينه ميبرد شنوائي ايشان را» 13 و «حوالي او را» (بقره، 17) به «دور و بر او را» تبديل كردهاند. ميانگين حجم اين اصلاحات، 4 ـ 5 كلمه / عبارت / جمله در هر صفحه است.
به نظر ما، اگر چه اين اصلاحات خالي از فايده نيست، اما علي القاعده و بر وفق اصول و امانتداري علمي و ضرورت و فايده حفظ ارزشهاي زباني / ادبي / تاريخي ترجمهاي مشهور و مقبول كه بيش از دو قرن و نيم تاريخ دارد، «ويرايش» اين و هر ترجمه كهن و كلاسيك روا نيست. به جاي اين كار ميتوان اصالت متن اصلي را حفظ كرد و اصلاحات پيشنهادي را در حاشيه آورد، يا بالصراحه و عالما و عامدا از ترجمهاي كهن تحريري تازه به دست داد و اين تغيير و تحول را بر روي صفحه عنوان و مقدمه هر اثر اعم از ترجمه قرآن يا جز آن، يا حتي آثار تصحيحي ـ تأليفي يادآور شد. و از نظر عرف علمي جهاني هم بي اشكال است، اما در ترجمه ويرايش شده شاه ولي اللّه خواننده در مورد هيچ كلمه و عبارت و جملهاي مطمئن نيست كه عينا اثر او و ريخته قلم اوست، يا دخل و تصرّف ويراستاران.
5) تصحيح دقيق و عالمانهاي از اين ترجمه ارجمند، به همت استاد مسعود انصاري، مترجم قرآن كريم و قرآن پژوه كوشا و كاردان معاصر، تدوين شده و قرار است ان شاء اللّه به زودي از سوي نشر احسان منتشر گردد.
1) «نقد و بررسي ترجمه شاه ولي اللّه دهلوي»، نوشته حجة الاسلام محمدرضا انصاري، چاپ شده در نشريه قرآني ترجمان وحي، سال دوم، شماره سوم (شهريور، 1377)، ص 11-28.
2) «نقد ترجمهاي از قرآن»، نوشته علي احمد ناصح، عضو هيئت علمي دانشگاه قم، چاپ شده در فصلنامه قرآني صحيفه مبين، دوره دوم، شماره 1 (بهار 1378)، ص 87-96.
3) «معرفي ترجمهاي از قرآن (به قلم يك هندي پارسي گوي)»، نوشته دكتر غلامعلي حدّاد عادل، چاپ شده در كيهان انديشه، شماره 40، (بهمن و اسفند 1370)، ص 26-32.
4) «شكوه و زيبايي در ترجمه قرآن دهلوي»، نوشته مسعود انصاري ــ كه در بخش پيشين اين مقاله به تصحيح علمي و دقيق و استادانه ايشان از اين ترجمه كه زير چاپ است، ياد كرديم ــ ، چاپ شده در نشريه فصلنامه قرآني بيّنات، سال سوم، شماره 12 (زمستان 1375)، ص 105-113.
5) «فتح الرحمن (ترجمه محدث دهلوي از قرآن كريم)»، نوشته مسعود انصاري، چاپ شده در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي (تهران، نشر دوستان ـ ناهيد، 1377)، جلد دوم، صفحات 1542-1544.
6) «ترجمهفارسي (شاه ولي اللّه دهلوي)»، نوشته بهاءالدين خرمشاهي، چاپ شده در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 1، ص 555.
الف ـ ترجمه آية الكرسي (سوره بقره، آيات 255 تا 257) «خدا هيچ معبودي نيست بجز وي، زنده تدبير كننده عالَم؛ نميگيرد او را پينكي و نه خواب؛ اوراست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است؛ كيست آنكه شفاعت كند نزديك او اِلاّ به حكم او؛ ميداند آنچه پيشِ دست ايشان است و آنچه پسِ پشت ايشان است. و در نميگيرند [مردمان] از معلومات حق چيزي را مگر به آنچه وي خواسته است؛ فرا گرفته است پادشاهي او آسمانها و زمين را و گران نميشود بر وي نگهباني / نگاهباني اين هر دو، و او بلند مرتبه بزرگ قدر است.
نيست جبر كردن براي دين؛ هر آئينه ظاهر شده است راهيابي از گمراهي، پس هر كه منكر بُت شود و ايمان آرد به خدا، پس هر آئينه چنگ زده است به دستاويزي محكم كه نيست گسستَن آن را و خداوند شنوا[ي] داناست. خدا كارسازِ مؤمنان است، بيرون ميآرد ايشان را از تاريكيها به سوي روشني؛ و آنانكه كافرند كارسازانِ ايشان بُتانند، بيرون ميآرند ايشان را از روشني به سوي تاريكيها. اين جماعه [= جماعت] باشندگانِ دوزخند، ايشان در آنجا جاويدند.» ب ـ ترجمه آيه نور (سوره نور، آيه 35) «خدا نور آسمانهاست و زمين؛ داستانِ نور وي در قلب مسلمانان، مانند طاقي كه در آن چراغ است [يعني فتيله روشن است ـ حاشيه]؛ آن چراغ در شيشه است [يعني در قنديل است ـ حاشيه]؛ آن شيشه گويا ستاره درخشنده است؛ افروخته ميشود از روغن درختي با بركت كه عبارت از درخت زيتوني / زيتون است؛ نه به سمت مشرق روئيد / رونده، و نه به جانب مغرب روئيد / رونده؛ نزديك است كه زيت وي روشني بدهد اگر چه نرسيده باشدش آتش / آتشي؛ روشني بر روشني است؛ راه مينمايد خدا به نور خود هر كرا خواهد؛ و بيان ميفرمايد خدا داستانها براي مردمان و خدا به / بر هر چيز داناست.» [نقل از ترجمه شاه ولي اللّه طبع پيشاور و كراچي. آنچه در داخل قلاب آمده، دو موردش از حاشيه و افزوده تفسيري مترجم است و بقيه موارد، اختلاف دو نسخه. و عالما و عامدا از ترجمه ويراسته طبع مدينه (به سال 1417 ق) نقل نكرديم. زيرا به دليل و شرحي كه گذشت، تماما و عينا نص ترجمه شاه ولي اللّه را نشان نميداد، و حاوي تغييرات و اصلاحات و امروزين سازي ويراستاران بود].
مقدمه شاه ولي اللّه بر ترجمه خود / فتح الرحمن؛ مقالاتي كه در بخش نقد و نظر يعني فقره 4 اين مقال از آنها ياد شده است؛ دايرة المعارف قرآن و قرآن پژوهي (به كوشش بهاءالدين خرمشاهي، تهران، 1377، 2 جلد)، مدخلهاي «ترجمه فارسي (شاه ولي اللّه)»، «فتح الرحمن»، «محدث دهلوي»؛ دايرة المعارف فارسي، مدخل «شاه ولي اللّه دهلوي»؛ ترجمة الفوز الكبير في اصول التفسير (مقدمه، كراچي، قديمي كُتبخانه، بدون تاريخ)؛ الاعلام، زركلي، مدخل «احمد بن عبدالرحيم»؛ ايرانيكا (دانشنامه ويژه ايران و ايرانشناسي ـ به انگليسي، ذيل مدخل «دهلوي» ج 7، ص 220-221)، نويسنده مقاله اين دانشنامه و دانشنامه بعدي يعني «دانشنامه آكسفورد درباره جهان جديد اسلام» (به انگليسي، زير نظر جان. ل. اسپوزيتو J. L. Sposito، 4 جلد، ج 4، ص 311-312) محققي به نام مارسيا. ك. هرمانسن Marcia K. Hermansen است. همچنين مقالهاي در دانشنامه دين (زير نظر ميرچا الياده، به انگليسي، در 16 جلد، ج 15) ذيل مدخل «ولي اللّه، شاه»، نوشته كارل باربر Karl Barbir.
گفتني است كه در مقالات / مدخلهاي دانشنامههاي ياد شده كتابنامههاي مهم و معتبري ــ به ويژه شامل زندگينامهها و تك نگاشتهايي كه تماما درباره شاه ولي اللّه است ــ به زبانهاي مختلف، و عمدتا انگليسي و عربي درج گرديده است.