اهداف قرآن از طرح مسايل طبيعي «قسمت دوم»

پدیدآورمحمدحسن رستمی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1414 بازدید
اهداف قرآن از طرح مسايل طبيعي «قسمت دوم»

محمدحسن رستمي

7ـ تشويق به استفاده از طبيعت و بهره‏وري از آن

در جاهليت، مردم، بر اثر پيروي كوركورانه از پيشينيان خويش به خرافاتي دچار شده بودند. از اين رو برخي بهره‏وري از طبيعت را بر خود حرام كرده بودند. آنان حيواناتي چون بحيره، سائبه، وصيله و حام را بر خود حرام كرده و نيز در زراعت و ثمره كشاورزي و باغداري خود مواردي را غيرقابل استفاده مي‏دانستند.
قرآن همه آن‏ها را رد كرده و به طور كلي نعمت‏هاي خدادادي در طبيعت را به عنوان كلي «طيبات» [پاكيزه‏ها] ناميده است و مي‏فرمايد: چه كسي آن را به شما حرام كرده است؟ نمونه را بنگريد:
«ما جعل اللّه من بحيرة ولا سائبة ولا وصيلة ولا حام ولكنّ الذين كفروا يفترون علي اللّه الكذب ...»1
«خداوند هيچ گونه بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده، ولي كساني كه كافر شدند بر خدا دروغ مي‏بندند.»
در اين آيه شريفه به چهار بدعت اشاره شده كه در ميان عرب جاهلي معمول بود. آنان بر پاره‏اي از حيوانات به جهتي علامت و نامي مي‏گذاشتند و خوردن گوشت آن را ممنوع مي‏ساختند و يا حتي خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آن‏ها را مجاز نمي‏شمردند. گاهي اين حيوانات را آزاد مي‏گذاشتند كه به هر راهي كه مي‏خواهند بروند و كسي متعرض آن‏ها نمي‏شد؛ يعني عملاً حيوان را بلااستفاده و بيهوده رها مي‏كردند.
«بحيره» به حيواني مي‏گفتند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آن‏ها ماده يا به روايتي نر بود كه گوش آن حيوان را شكاف وسيعي مي‏دادند و رهايش مي‏كردند.
«سائبه» شتري بود كه دوازده و به روايتي ده بچه مي‏آورد كه رها مي‏شد و كسي سوار يا مزاحم او نمي‏شد.
«وصيله» گوسفندي بود كه هفت بار زاييده بود يا به روايتي دوقلو آورده بود كه كشتن واستفاده از گوشت اين گوسفند را حرام مي‏دانستند.
«حام» نيز به حيوان نري گفته مي‏شد كه از وجود او براي تلقيح حيوانات ماده استفاده مي‏كردند و اگر ده بار از آن براي تلقيح استفاده مي‏شد و هر بار فرزندي از نطفه او به وجود مي‏آمد آن را رها كرده و كسي حق نداشت بر پشت او سوار شود.2
گرچه به ظاهر اين احكام جاهلي، جلوه‏هايي از روح شكرگزاري و قدرداني در برابر خدمت اين حيوانات تلقي مي‏شود ولي از آن جا كه اين حيوانات رها مي‏شدند و با حالت دردناكي مي‏مردند و كسي حاضر نمي‏شد غذاي درستي به آن‏ها بدهد و از آن‏ها مراقبت كند ـ و در نتيجه اثر عكس بر اين حيوانات داشت ـ اسلام از آن جلوگيري كرد.
قرآن هم‏چنين از بدعتي ديگر ياد مي‏كند كه مشركان قسمتي از زراعت و چارپايان خود را مخصوص عده‏اي خاص مي‏دانستند و استفاده عموم مردم از آن‏ها را حرام تلقي مي‏كردند.
«وقالوا هذه أنعام وحرث حجر لا يطعمها إلاّ من نشاء بزعمهم و أنعام حرّمت ظهورها ...»3
«گفتند اين قسمت از چهارپايان و زراعت براي همه حرام است، جز آن كه ما بخواهيم و مي‏گفتند چهارپاياني است كه سوار شدن بر پشت آن‏ها تحريم شده است ... .»
مشركان قسمتي از مواهب طبيعي را خاص خدمه و متوليان بت و بتخانه مي‏دانستند وفقط آنان حق داشتند از سهم بت‏ها بخورند ولي عموم مردم اجازه استفاده از آن را نداشتند.
قرآن كريم در ادامه مي‏فرمايد:
«و قالوا ما في بطون هذه الأنعام خالصة لذكورنا و محرّم علي أزواجنا ...)4
«مي‏گفتند آنچه در شكم اين حيوانات است (جنين و بچه در رحم حيوانات) تنها از آن مردان است و بر زنان و همسران ما تحريم شده است.»
بدين سان روشن مي‏شود كافران قريش بهره‏مندي از برخي مظاهر طبيعي خدادادي را بر همه حرام مي‏دانستند و برخي را ويژه عده‏اي خاص تلقي مي‏كردند و گاه زنان را از استفاده از آن محروم مي‏كردند.5 ولي قرآن با ردّ اين انديشه‏هاي خرافي و به رسميت نشناختن آن‏ها، استفاده از مواهب طبيعي را براي همه انسان‏ها از زن و مرد تجويز كرده است.
قرآن به صراحت مي‏فرمايد مظاهر و مواهب زيباي خداوندي حرام نشده‏اند:
«قل من حرّم زينة اللّه التي أخرج لعباده و الطيّبات من الرزق ...»6
در تعداد زيادي از آيات، خداوند نعمت‏هايي را كه براي بشر فراهم كرده است نام مي‏برد.
«و سخّرلكم ما في السموات و ما في الأرض جميعاً»7
«همه آنچه را كه در آسمان‏ها و زمين است مسخر شما قرار داد.»
«ولقد مكّناكم في الأرض و جعلنا لكم فيها معايش قليلاً ما تشكرون»8
«همانا ما شما را در زمين تمكين و اقتدار بخشيديم و در آن براي شما از هرگونه روزي مقدر كرديم.»
«ومن آياته أن يرسل لكم الرياح مبشّرات ... لتجري الفلك بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون»9
«از جمله نشانه‏هاي او اين است كه بادهاي بشارت‏دهنده را مي‏فرستد ... تا كشتي را به امرش به حركت اندازد و تا از فضلش بهره‏ور شويد ... .»
«و سخّر لكم البحر لتأكلوا منه لحماً طريّاً و تستخرجوا منه حلية ... .»10
«دريا را رام شما كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورها را بيرون آوريد ... .»
در اين آيات دليل يادآوري نعمت‏هاي الهي شناساندن آن‏ها به بشر، امر به استفاده از آن‏ها «لتبتغوا من فضله» و شكرگزاري ذكر شده است. شكرگزاري در مقابل نعمت‏هاي الهي به اين است كه آن‏ها را در مسيري كه حق تعالي معين فرموده است به كار بريم. بر اين اساس استفاده عملي از امكانات طبيعي در خدمت اهداف الهي در مي‏آيد و بشر بايد با استفاده مشروع از امكانات فراهم آمده خداوندي جامعه انساني را به سوي سعادت ابدي سوق دهد.

8ـ بيان مبدأ پيدايش و نحوه تكوّن موجودات و پديده‏ها

در برخي آيات كشف مبدأ خلقت و مراحل تكوّن بعضي از موجودات و پديده‏هاي طبيعي مطرح شده است.
از اين آيات تشويق به فراگيري دانش طبيعي و كشف مبدأ آفرينش استفاده مي‏شود؛ چرا كه كشف مبدأ خلقت و نيز اطلاع يافتن بر نحوه تكوين اشيا از ابزار مهمي است كه انسان‏ها را به مبدأ متعالي نزديك مي‏كند.
قرآن مي‏فرمايد:
«أو لم ير الذين كفروا أنّ السموات و الأرض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كلّ شي‏ء حيّ ...»11
«آيا كافران توجه نكردند كه آسمان‏ها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آن‏ها را از هم جدا كرديم و هر چيز زنده‏اي را از آب قرار داديم ... .»
علامه طباطبايي قدس‏سره نوشته است:
«ما همواره مشاهده مي‏كنيم كه عناصر زميني و جوي از يكديگر منفصل مي‏شوند. انواع گياهان از زمين جدا مي‏شوند و حيوانات برخي از برخي منفصل مي‏شوند وصورت جديد هر مخلوق داراي آثاري جديد است. كرات آسماني و زمين نيز ماده هستند و احكام ماده بر آن‏ها جاري مي‏شود. تكرار تولدها و انفصال‏ها ما را به اين نقطه مي‏رساند كه روزي همه زمين و كرات ديگر به هم پيوسته بوده‏اند و آسمان وزميني نبوده است. بعدها بر اثر تدبيري منظم، هر يك از موجودات فعلي از آن مجموعه جدا شده و نظام فعلي آفرينش محقق شده است.»12
قرآن مي‏فرمايد:
«أفلا ينظرون إلي الإبل كيف خلقت و إلي السماء كيف رفعت و إلي الجبال كيف نصبت و إلي الأرض كيف سطحت»13
«آيا به شتر نمي‏نگرند كه چگونه آفريده شده و به آسمان كه چگونه برافراشته شده وبه كوه‏ها كه چگونه برپا شده و به زمين كه چگونه هموار شده است؟»
علامه طباطبايي نوشته است:
«قرآن از شتر ياد كرد؛ زيرا سوره غاشيه مكي است و مخاطب اوليه قرآن اعراب بودند و شتر از اركان زندگي آن‏ها به شمار مي‏رفت. قرآن آنان را دعوت مي‏كند كه خلقت شتر كه همه روزه با آن سر و كار دارند را بنگرند كه چگونه از ماده فاقد شعور وحيات موجودي به اين عجيبي و با اين همه سودمندي ايجاد شده است. سپس به آسمان بنگرند كه ستارگان و ماه و خورشيد به زيبايي آن را زينت داده‏اند و در بين آسمان و زمين هوا اين ماده حياتي موجودات زنده قرار داده شده است و آن گاه به كوه‏ها نظاره كنند كه همانند ميخي زمين را از لرزه بازمي‏دارند و زير آن‏ها مخازن آب‏ها و معدن‏هاست. هم‏چنين به خود زمين بنگرند كه چگونه هموار شده و براي زندگي بشر بر روي آن مناسب قرار داده شده است.»14
قرآن هم‏چنين كيفيت شكل گرفتن ابرها و ايجاد باران و نقش بادها در آن را متذكر مي‏شود تا در نحوه ايجاد اين مايه حيات كه از آسمان نازل مي‏شود تأمل كنند.
«اللّه الذي يرسل الرياح فتثير سحاباً فيبسطه في السماء كيف يشاء و يجعله كسفاً فتري الودق يخرج من خلاله»15
«خدايي كه بادها را مي‏فرستد و به وسيله آن‏ها ابر را بر مي‏انگيزاند، پس ابر را هر طور كه بخواهد در آسمان مي‏گستراند و آن را به صورت قطعه قطعه در مي‏آورد، آن گاه مي‏بيني كه قطرات باران از لابه‏لاي ابرها خارج مي‏شود.»

9ـ بيان نظم، انسجام و هدفداري طبيعت

در بسياري از آيات قرآن، وجود نظم، انسجام و هدفداري در طبيعت دليلي بر حكمت خالق حكيم ذكر شده است كه در هدف سوم به آن اشاره كرديم. اكنون بر آن بيفزاييم كه اين آيات افزون بر نشان دادن علم و حكمت الهي، فكر انساني را به تأمّل در پديده‏هاي طبيعي سوق مي‏دهد و به بشر مي‏آموزد كه حوادث طبيعي عالم را، تصادفي فرض نكنند و در پي كشف قوانين منظم آن‏ها باشند.
كشف و نمودن نظم و انسجام و پيوند ميان اعضاي پيكره شكوهمند طبيعت يكي از مسايل عمده طبيعت‏شناسي است و پيشرفت علوم، ناشي از كشف قوانين طبيعي و پرده برداشتن از راز و رمزهاي آن است. با توجه به چنين شناختي، ديگر انسان‏ها براي رسيدن به آرزوها و آرمان‏هاي خود به انتظار تصادف و اتفاق نخواهند نشست و به ثمر رسيدن خواسته‏هاي خود را در پيگيري آن‏ها از طريق قوانين طبيعي جست وجو خواهند كرد. خيال‏بافي و انتظار بيهوده در بين آنان رواج نخواهد يافت و همگان كارهاي خود را براساس نظم و انسجام پايه‏ريزي خواهند كرد.
پس تأمل در آيات نظم الهي، افزون بر رهنمون شدن انسان به مبدأ عليم و حكيم، در اصلاح فكر و عمل انسان نيز تأثيري به سزا خواهد داشت. فكر رسيدن به جامعه آباد و سالم بدون تلاش جدي براي آن و به انتظار اعجاز و تصادف و خرق عادت نشستن در بين مردم وجود نخواهد داشت و افراد جامعه اگر بفهمند كه كارهاي خدايشان از چه انسجام و اتقاني برخوردار است، بدون شك زندگي را به بازيچه نخواهند گرفت.
اكنون نمونه‏اي ازاين قبيل آيات را بنگريد:
«و ما خلقنا السموات والأرض و ما بينهما لاعبين»16
«ما آسمان‏ها و زمين و اشياي بين آن‏ها را به بازيچه نيافريديم.»
«ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور»17
«تو در خلقت خداي رحمان بي‏نظمي و نقصان نخواهي يافت، پس باز بنگر آيا خللي در آن مي‏بيني؟»
در برخي از آيات آمده است كه براي سير طبيعي حوادث مهلت معيني قرار داده شده است و در برخي ديگر آمده است كه خلقت اشيا و جريان امور طبيعت روي حساب مي‏باشد (يعني داراي اندازه معين و ميزان مشخص است) همانند:
«أو لم يتفكّروا في أنفسهم ما خلق اللّه السموات و الأرض و ما بينهما إلاّ بالحقّ و أجل مسمّي»18
«آيا در پيش خود تفكر نكردند كه خدا آسمان‏ها و زمين و اشياي بين آن‏ها را جز به حق و براي مهلت معيني نيافريده است.»
«اللّه الذي رفع السموات بغير عمد ترونها ثمّ استوي علي العرش و سخّر الشمس و القمر كلّ يَجْري لأجل مسمّي»19
«خدايي كه آسمان‏ها را بدون ستوني كه ببينيد برافراشت، سپس به كار عرش پرداخت و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر يك تا زمان معيني حركت دارند.»
«الشمس و القمر بحسبان»20
«خورشيد و ماه روي حساب در گردش‏اند.»
«و إن من شي‏ء إلاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله إلاّ بقدر معلوم»21
«خزاين همه چيز نزد ماست ولي ما جز به اندازه معين آن را نازل نمي‏كنيم.»
«و خلق كلّ شي‏ء فقدّره تقديراً»22
«همه چيز را آفريد و براي آن اندازه‏اي معين مقرر داشت.»
«و السماء رفعها و وضع الميزان»23
«آسمان را برافراشت و ميزان (عدل و نظم) را در عالم نهاد.»
«و أنبتنا فيها من كلّ شي‏ء موزون»24
«در زمين از هر نوع گياه موزون آفريديم.»
از اين دست آيات، وجود نظم در قوانين طبيعي اثبات شده و اساساً قوانين طبيعي در سايه همين نظم مفهوم پيدا مي‏كند، چرا كه دانشمندان علوم طبيعي اگر به وجود نظم در طبيعت معتقد نبودند به دنبال كشف قوانين طبيعت نمي‏گشتند.

10ـ استفاده تمثيلي از طبيعت در قرآن كريم

بهره‏گيري از مَثَل در فرهنگ‏هاي مختلف رواج دارد. قرآن نيز براي اثبات و نمودن حقايقي از مَثَل استفاده كرده است. مثلاً براي تبيين حالات منافقان و روشن كردن برنامه‏هاي مزورانه آنان از مثل بهره جسته است.
قرآن براي منافقان دو مثال مي‏زند:
الف: پس از بيان صفات و ويژگي‏هاي منافقان مثالي دقيق و گويا از حالات آنان ارائه مي‏كند. منافقان خود را زيرك و باهوش مي‏پندارند و در پرتو روشنايي شعله ضعيفي كه موقتاً مي‏افروزند مي‏خواهند راه زندگي خود را ادامه دهند.
آنان همانند كسي هستند كه در دل شبي ظلماني آتشي افروخته تا در پرتو نور آن، راه را از بيراهه بشناسند و به سر منزل مقصود برسند. ولي همين كه شعله آتش اطراف آنان را روشن ساخت خداوند آن را خاموش مي‏سازد و در تاريكي رهايشان مي‏سازد، به طوري كه چيزي را نبينند.
آنان فكر مي‏كنند با اين آتش مختصر مي‏توانند با ظلمت‏ها پيكار كنند، اما ناگهان بادي سخت بر مي‏خيزد، يا باران درشتي فرو مي‏ريزد و آتش به سردي و خاموشي مي‏گرايد و بار ديگر در تاريكي وحشت‏زا سرگردان مي‏شوند:
«مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً فلمّا أضائت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم في ظلمات لا يبصرون»25
ب: قرآن صحنه زندگي منافقان را به نحوه ديگري ترسيم مي‏كند: شبي است تاريك وظلماني، پرخوف و خطر، باران به شدت مي‏بارد، از كرانه‏هاي افق برق پرنوري مي‏جهد، صداي غرش وحشت‏زا و مهيب رعد نزديك است پرده‏هاي گوش را پاره كند، انسان‏هايي بي‏پناه در اين دشت وسيع و ظلماني حيران و سرگردان مانده‏اند، پناهگاهي ندارند و ظلمت اجازه نمي‏دهد گامي به سوي مقصد بردارند:
«أو كصيّب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون أصابعهم في آذانهم من الصواعق حذر الموت ...»26
در اين شرايط هولناك هر زمان كه برق مي‏زند و صفحه بيابان روشن مي‏شود، چند گامي در پرتو آن راه مي‏روند ولي بلافاصله ظلمت بر آنان مسلط مي‏شود و در جاي خود متوقف مي‏شوند.
قرآن هم‏چنين با بهره گرفتن از طبيعت، حالات و اعمال كافران را ترسيم كرده است:
الف: درياي خروشان و مواجي را در نظر بگيريد كه بسيار ژرف است و مي‏دانيم نور آفتاب كه قوي‏ترين نورهاست تا حد معيني در دريا نفوذ مي‏كند و آخرين اشعه آن تقريباً در عمق هفتصد متري محو و نابود مي‏شود، به طوري كه در اعماق بيشتر، تاريكي جاويدان حكم‏فرماست. نيز مي‏دانيم كه آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعكس مي‏كند، ولي امواج متلاطم، شعاع نور را درهم مي‏شكند و مقدار كمتري از آن به اعماق آب منتقل مي‏شود.
اگر بر اين امواج خروشان اين موضوع را نيز اضافه كنيم كه ابري تيره بر بالاي آن‏ها سايه افكنده باشد ظلمتي كه از آن حاصل مي‏شود، ظلمتي است فوق‏العاده متراكم؛ ظلمت اعماق آب از يكسو، ظلمت امواج خروشان از سوي ديگر و ظلمت ابر تاريك از سوي سوم ظلماتي است كه بر روي يكديگر قرار گرفته است و بديهي است كه در چنين ظلمتي نزديك‏ترين اشيا قابل ديدن نيست. حتي اگر انسان دست خود را نزديك چشمش قرار دهد آن را نمي‏بيند.
قرآن كافران را كه از نور ايمان بي‏بهره‏اند همچون كسي مي‏داند كه در چنين ظلمت مضاعفي گرفتار شده باشند و اعمال زشت آنان را به تاريكي‏هاي مضاعف مثال زده است:
«أو كظلمات في بَحْرٍ لجيّ يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج يده لم يكد يريها ...»27
«يا (اعمال كافران) همچون ظلماتي است در يك درياي پهناور كه موج آن را پوشانيده و بر فراز آن موج ديگري است و بر فراز آن ابري تاريك، ظلماتي است يكي بر فراز ديگري، آن چنان كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند ... .»
زمخشري نوشته است:
«اعمال كافران از آن جا كه باطل است در تاريكي و تيرگي به ظلمات متراكم تشبيه شده است.»28
ب: بياباني خشك و سوزان را در نظر بگيريد كه كسي در آن گرفتار آمده به جاي آب، به دنبال سراب مي‏دود و عاقبت از تشنگي جان مي‏دهد. قرآن سعي و كوشش كافران را به تلاش براي يافتن سراب تشبيه مي‏كند.
«والذين كفروا أعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمآن ماءاً حتّي إذا جائه لم يجده شيئاً ...»29
«اعمال كافران همچون سرابي است در يك كوير كه انسان تشنه آن را آب مي‏پندارد اما هنگامي كه به سراغ آن مي‏آيد، چيزي نمي‏يابد.»
سراب از ريشه سَرَبَ به معني راه رفتن در سراشيبي و سَرْب به معني راه شيب‏دار است. به همين مناسبت «سراب» به تلألؤيي مي‏گويند كه از دور در بيابان‏ها وسراشيبي‏ها نمايان مي‏شود و به نظر مي‏رسد كه در آن جا آب وجود دارد در حالي كه چيزي جز انعكاس نور آفتاب نيست.30
كافران تلاش بيهوده مي‏كنند به خيال اين كه اين اعمال در آينده به آنان سودي خواهد رسانيد، ولي وقتي به نتيجه اعمال خويش نياز مبرم پيدا مي‏كنند، مي‏فهمند كه چيزي در اختيارشان نيست و آنان از عذاب الهي نجات نمي‏يابند.31
ج: قرآن اعمال و رفتار بي‏محتواي كافران را به خاكستري در برابر تندباد تشبيه مي‏كند و مي‏فرمايد:
«مثل الذين كفروا بربّهم أعمالهم كرماد اشتدّت به الريح في يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا علي شي‏ء ...»32
«اعمال آنان كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكستري است در برابر تندباد در يك روز طوفاني، آن‏ها توانايي ندارند كمترين چيزي از آنچه را انجام داده‏اند، به دست آورند.»
به راستي تشبيه زيبايي است! اول آن كه خاكستر، باقي مانده مشتي آتش است، ظاهري دارد ولي هيچ محتوايي در آن نيست. خاكستر، آن چنان بي‏خاصيت است كه هيچ گل و گياهي در آن نمي‏رويد و حتي علف هرزه در خاكستر قابل رويش نيست (برخلاف خاك).
دوم آن كه در ميان ذرات خاكستر هيچ نوع چسبندگي و پيوندي وجود ندارد و هر ذره‏اي به سرعت ذره ديگر را رها مي‏سازد. اعمال كافران همچون ذرات خاكستر بدون انسجام است. برخلاف مؤمنان كه اعمالشان منسجم بوده و هر عملي عمل ديگر را تكميل مي‏كند و روح توحيد و وحدت نه تنها در بين مؤمنان كه در ميان اعمال فرد با ايمان نيز وجود دارد.
سوم اين كه خاكستر در برابر تندباد ياراي مقاومت نداشته و هر ذره آن به جايي پراكنده مي‏شود، به ويژه اگر يك روز طوفاني باشد و از صبح تا شام بادها به هر سو بوزند بديهي است كه چنين خاكستري چنان پراكنده مي‏شود كه با هيچ قدرتي نمي‏توان ذرات آن را جمع كرد.
چهارم آن كه خاكستر بر خلاف كاه يا برگ‏هاي درختان است، چرا كه تندباد حتي برگ‏هاي درختان را نيز پراكنده مي‏كند ولي باز قابل تشخيص و شناسايي هستند، گرچه هر برگي در جايي خواهد افتاد. ولي خاكستر ذراتي ريز و كوچك دارد كه پس از پراكنده شدن ديگر قابل رويت نخواهد بود و اگر پراكنده شوند آن چنان از نظر محو مي‏شوند كه گويي به كلي نابود شده‏اند.
قرآن كريم اعمال كافران را به تل خاكستري تشبيه مي‏كند بي‏خاصيت و بي‏ثمر و بدون هيچ گونه انسجام كه در برابر تندبادي قرار بگيرد كه يك روز تمام بر آن بوزد و اثري از آن نماند.
از اين رو بيضاوي نوشته است: «در روز قيامت كافران اثري از اعمال خود نمي‏بينند.»33

11ـ تشويق مردم به ايمان و تقوا و انفاق در راه خداوند

قرآن مردم را به ايمان و تقوا فرا مي‏خواند و با تعابيري زيبا، حسن عاقبت مؤمنان و پرهيزكاران را نشان مي‏دهد و با ارائه دلايل و شواهد، مردم را به راستي و پاكي و درستي هدايت مي‏كند. يادكرد قرآن از طبيعت و عناصر طبيعي گاه در اين راستا قرار دارد. نمونه را بنگريد:
«لو أن أهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الأرض ...»34
«اگر مردم ساكن در آبادي‏ها ايمان آورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنان مي‏گشاييم ... .»
در اين كه مقصود از بركات آسمان و زمين چيست در ميان مفسران گفت و گوست. برخي آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كرده‏اند35 و برخي به اجابت دعاها و حل مشكلات زندگي و اين احتمال نيز وجود دارد كه مقصود از بركات آسماني، بركات معنوي و منظور از بركات زميني، بركات مادي باشد. ولي با توجه به آيات قبل از اين آيه كه سخن از مجازات مجرمان به وسيله سيلاب از آسمان يا طغيان چشمه‏ها و يا صاعقه‏ها و زلزله‏هاست به نظر مي‏رسد تفسير اول مناسبت‏تر باشد و اشاره به اين حقيقت است كه اگر انسان تقوا پيشه كند و با ايمان باشد به جاي عذاب، از آسمان و زمين بر او بركت خواهد باريد و اين انسان است كه بركات را به بلاها تبديل مي‏كند.
«وأن لو استقاموا علي الطريقة لأسقيناهم ماء غدقاً»36
«اگر بر طريقه راست پايداري كنند از آبي فراوان سيرابشان كنيم.»
علامه طباطبايي نوشته است: مقصود از «طريقه» در اين آيه راه اسلام است كه پايداري بر آن موجب وسعت در روزي مادي مردم مي‏شود و اين آيه به معني آيه سوره اعراف مي‏باشد.37
وي در تفسير آيه 96 اعراف آورده است:
«مقصود از بركات آسماني باران و برف و سرما و گرما در وقت خود و مقدار سودمند از آن‏هاست و مقصود از بركات زميني گياه و ميوه و ... است.»38
ج: قرآن براي تشويق مردم به رسيدگي به محرومان و انفاق، اموال مورد انفاق را به دانه‏اي تشبيه مي‏كند كه در زمين كاشته شود و خداوند آن دانه را پرورش داده و به صدها دانه تبديل كند.
«مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل اللّه كمثل حبّة أنبتت سبع سنابل في كلّ سنبلة مأة حبّة واللّه يضاعف لمن يشاء»39
«مثل كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‏كنند مثل بذري است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (شايستگي داشته باشد) دو يا چند برابر مي‏كند.»
ظاهر آيه اين است كه خود افراد نيكوكار به دانه‏هاي پربركت تشبيه شده‏اند. به راستي كه افراد نيكوكار همچون بذرهاي پرثمري هستند كه به هر طرف ريشه و شاخه مي‏گسترانند و همه جا را زير بال و پر خود مي‏گيرند. برخي از مفسران گفته‏اند خود افراد نيكوكار به بذر تشبيه نشده‏اند بلكه انفاق آنان به بذر تشبيه شده و «صدقات» در قبل از «الذين» در تقدير است، يا اين كه خود آنان تشبيه شده‏اند به كشاورزي كه دانه را بكارد. بنابراين كلمه «باذر» قبل از «حبّه» در تقدير است.40

12ـ خبر دادن از پايان عالم مادي

قرآن كريم عالم مادي و كرات آسماني و حيات زميني را جاويدان نمي‏داند و به صورت‏هاي مختلف بيان مي‏كند كه روزي چرخه حيات مادي از حركت باز خواهد ايستاد و فنا و زوال بر عالم مستولي خواهد شد و زندگي مادي فعلي بشر به پايان خواهد رسيد.
قرآن كريم بدون آن كه زمان مشخص و محدودي را تعيين كند مي‏فرمايد روزي خواهد آمد كه نظام كهكشان‏ها درهم فرو خواهد ريخت و ستارگان نابود شده و زمين متلاشي خواهد شد:
«كلا إذا دكّت الأرض دكّاً دكّاً»41
«حقا چون زمين سخت درهم شكسته و كوبيده شود.»
«اذا الشمس كوّرت و إذا النجوم انكدرت و إذا الجبال سيّرت ...»42
«چون خورشيد بي‏فروغ شود و چون ستارگان فرو ريزند و چون كوه‏ها از جاي خود كنده شوند ... .»
«إذا السماء انفطرت و إذا الكواكب انتثرت و إذا البحار فجّرت ...»43
«آن گاه كه آسمان بشكافد و آن گاه كه ستارگان پراكنده شوند و آن گاه كه درياها به هم بپيوندند ... .»
شوكاني نوشته است:
«دكّ به معني شكستن و كوبيده شدن است و معني آيه اين است كه زمين گرفتار زلزله‏ها و تكان شديدي خواهد شد كه ارتفاعات بر اثر آن‏ها مسطح شوند.»44
طبرسي نيز نوشته است:
«تمامي كوه‏ها و ارتفاعات حتي ساختمان‏ها و درخت‏ها درهم خواهند شكست.»45
مقصود از انفطار آسمان، قطعه قطعه شدن آن و مراد از انتثار ستارگان سقوط آنان بدون نور است [پس از خاموش شدن از مدار خود خارج مي‏شوند] و مقصود از تكوير خورشيد پايان يافتن نور آن است.46
صابوني مي‏گويد: اين آيات اشاره است به سختي‏ها، تغييرها و نابودي‏هايي كه عالم هستي را فراخواهد گرفت كه ستارگان از قرارگاه‏ها و برج‏هاي خود سقوط خواهند كرد.47

13ـ بزرگداشت دين اسلام و نشان دادن پيشرفت حيرت‏انگيز آن

قرآن كريم دين اسلام را براي بشر به ارمغان آورد و در عظمت و بزرگداشت اين دين بزرگ الهي فراوان سخت گفت. قرآن بيان مي‏كند كه اين دين حنيف كه بر مقتضاي فطرت بشر قرار دارد، به تدريج رشد خواهد كرد و علي‏رغم ميل كافران و ناباوران ريشه در جان انسان‏ها خواهد دوانيد و با فداكاري مرداني راست قامت، روز به روز بر شوكت و قدرت و استحكام آن افزوده خواهد شد.
قرآن براي بر نمودن اين حقايق متعالي از مثال به طبيعت بهره مي‏گيرد. در جايي پس از تمجيد پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و ياران پاكباخته آن حضرت و بيان روحيات عالي و تواضع، اخلاص و پايمردي آنان، آنان را به دانه‏اي كاشته شده تشبيه مي‏كند كه به سرعت رشد كرده و به زودي به مرحله‏اي خواهد رسيد كه بتواند روي پاي خود بايستد و هيچ حادثه و طوفاني نتواند او را از پاي درآورد، آن چنان برق‏آسا قدرت بگيرد كه همگان انگشت حيرت به دندان بگزند و كافران با ديدن شوكت آن در خشم فرو روند.
قرآن مي‏فرمايد:
«محمد رسول اللّه و الذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركّعاً سجّداً يبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سيماهم في وجوههم من أثر السجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الإنجيل كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّراع ليغيظ بهم الكفار»48
«محمد، پيامبر خدا و كساني كه با او هستند بر كافران سخت گيرند و با يكديگر مهربان، آري آنان را بيني كه ركوع مي‏كنند، به سجده مي‏آيند و جوياي فضل و خشنودي خدا هستند. نشان‏شان اثر سجده‏اي است كه بر چهره آنان است، اين است وصف آنان در تورات و در انجيل كه چون كِشته‏اي هستند كه جوانه بزند و آن جوانه محكم شود و بر پاهاي خود بايستد و كشاورزان را به شگفتي وادارد تا آن جا كه كافران را به خشم آورد.»
مراغي نوشته است:
«اين مثالي است كه خداوند براي امت اسلامي زده است كه در ابتدا ضعيف بود و به تدريج ترقي پيدا كرده و قوي و مستحكم شده و باعث حيرت مردم شد. اين ويژگي‏هاي زمان عزت اسلام است، اما اكنون در خواري و سستي مسلمانان نگاه كن كه چگونه به سستي گراييده‏اند و همانند گياه خشكي شده‏اند كه بادها آن را به هر طرف مي‏برد به اميد اين كه امت اسلامي به حالات گذشته خود برگردند.»49
قرآن كريم هم‏چنين كلمه طيبه [پاكيزه] را در مقابله كلمه خبيثه [ناپاك] قرار داده و براي اين دو مثالي از طبيعت ارائه كرده است.
«كلمه طيبه» به درختي تنومند و استوار و پرثمر تشبيه شده كه ريشه‏هاي آن به خوبي در زمين جا گرفته و شاخه‏هاي آن سر به آسمان كشيده است. از سايه نشاط‏بخش و فرحناك آن همگان بهره‏مند مي‏شوند و همواره داراي ميوه و ثمر است. برعكس، «كلمه ناپاك» به درختي بي‏ثمر مي‏ماند كه ريشه‏اي در زمين ندوانيده و داراي ثبات و استقرار نبوده و با اندك نسيمي از جاي كنده مي‏شود.
قرآن مي‏فرمايد:
«ألم تر كيف ضرب اللّه مثلاً كلمة طيّبة كشجرة طيّبة أصلها ثابت و فرعها في السماء تؤتي أكلها كلّ حين بإذن ربّها ... و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار ...»50
«آيا نديده‏اي كه خدا چگونه مثل زد؟ كلمه پاك چون درختي پاك است كه ريشه‏اش در زمين استوار و شاخه‏هايش در آسمان است به فرمان خدا در هر زمان ميوه خود را مي‏دهد ... و مثل كلمه ناپاك چون درختي ناپاك است كه ريشه در زمين ندارد و برپا نتواند ماند ... .»
در اين كه مراد از كلمه پاك چيست، در بين مفسران اختلاف وجود دارد. برخي آن را «شهادت به توحيد» دانسته‏اند و برخي آن را «ايمان» تفسير كرده و برخي اشاره به قرآن دانسته‏اند و عده‏اي هر سخن نيكو را كلمه طيبه تلقي كرده و برخي اوامر و نواهي خداوند را و بعضي مؤمنان را مصداق آن دانسته‏اند.51
علامه طباطبايي نوشته است:
«مقصود از كلمه طيبه "اعتقاد صحيح ثابت" است كه همان باور به توحيد است كه اگر بر آن پايداري شود دچار نابودي نشده و آباداني جهان انساني چنان كه شايسته اوست، ايجاد خواهد شد.»52
به نظر مي‏رسد با توجه به وسعت مفهوم و محتواي كلمه پاك، اين سخن تمامي دستورها و برنامه‏ها و روش‏هاي پاك و تمامي اعمال و انسان‏هاي پاكيزه را شامل مي‏شود كه داراي آثار و نتايج با بركتي هستند، اسلام آييني است سراسر پاكي و طهارت و مؤمن كسي نيست جز اسلام مجسم و اين اسلام به درختي پاك و استوار و بابركت تشبيه شده است، با وجه شباهت بسيار:
1ـ اسلام موجودي داراي رشد و نمو است نه بي‏روح و جامد و بي‏حركت بلكه پويا وروينده همانند درختي كه داراي تكامل و رشد است.
2ـ تمامي ابعاد و دستورات اسلام پاكيزه است و تمامي ابعاد وجودي آن را طهارت فراگرفته است؛ همان گونه كه در درخت پاك، هم منظره آن پاكيزه است و هم ميوه‏اش و هم شكوفه‏اش و هم سايه‏اش و هم نسيم عطرآميزي كه از آن بر مي‏خيزد.
3ـ درخت داراي انسجامي حساب‏شده است، ريشه‏اي دارد و شاخه‏هايي و هر كدام داراي مأموريت و وظيفه‏اي هستند. اسلام نيز داراي شاخه و ريشه است كه دليلي است بر حاكميت نظام حساب شده آن.
4ـ شاخه‏هاي درخت در محيط پست و محدود قرار ندارد بلكه شاخه‏ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته است و هر قدر شاخه‏هاي درخت برافراشته باشند از آلودگي گرد و غبار زمين دورترند و ميوه‏هاي پاك‏تري خواهند داشت و از نور آفتاب و هواي سالم‏تري بهره خواهند گرفت و آن‏ها را به ميوه خود بهتر منتقل خواهند ساخت.
شاخه‏هاي اسلام نيز كرانه‏هاي معنوي و ملكوتي را فراگرفته، محدود نيست، از فضاي آزاد معنويت تغذيه مي‏شود و آفات ماده و ماديات بر چهره دل‏آراي آن نمي‏نشيند.
5ـ همان گونه كه درخت پاكيزه پربار است و مولد و ميوه خود را همواره عرضه داشته و هر زمان كه دست به سوي شاخه‏هايش دراز كني محروم بر نمي‏گردي، اسلام نيز مثمر است وثمربخش، مولّد است و افزاينده و هرگاه هر كس به شاخه‏هاي معرفتي اسلام دست دراز كند ثمره‏اي تازه به دست مي‏آورد.
6ـ همان گونه كه ميوه دادن درخت بي‏حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش بوده وطبق سنت الهي و به اذن پروردگار ميوه‏اش را ارزاني مي‏دارد. اسلام نيز مشمول قوانين تكوين بوده و به اذن خداوند ميوه‏هاي خويش را در دسترس عقول بشري قرار مي‏دهد.
7ـ ريشه‏هاي محكم، درخت را از طوفان‏ها محفوظ مي‏دارد، اسلام نيز قابل زوال نيست؛ چرا كه بر ريشه‏هاي محكمي قرار دارد. وحي و عقل و فطرت و ... همگي ريشه‏هاي درخت استوار اسلام‏اند.53
پايان

پاورقيها:

12- الميزان، ج 14، ص 280.
15- سوره روم (30) آيه 48.
10- سوره نحل (16) آيه 14.
1- سوره مائده (5) آيه 103.
13- سوره غاشيه (88) آيه 17 ـ 20.
14- الميزان، ج 20، ص 310.
16- سوره دخان (44) آيه 39؛ سوره انبياء (21) آيه 16 با تعبير «وما خلقنا السماء ...».
10- سوره نحل (16) آيه 14.
19- سوره رعد (13) آيه 2.
18- سوره روم (30) آيه 8.
17- سوره ملك (67) آيه 3.
11- سوره انبياء (21) آيه 30.
27- سوره نور (24) آيه 40.
21- سوره حجر (15) آيه 21.
25- سوره بقره (2) آيه 17.
23- سوره رحمن (55) آيه 7.
26- همان، آيه 19.
22- سوره فرقان (25) آيه 2.
20- سوره رحمن (55) آيه 5.
24- سوره حجر (15) آيه 19.
2- ر.ك: تفسير نمونه، ج 5، ص 103؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 12، ص 108؛ انوار التنزيل، بيضاوي، ج 1، ص 146.
29- سوره نور (24) آيه 39.
28- الكشاف، ج 3، ص 244.
38- همان، ج 8، ص 205.
32- سوره ابراهيم (14) آيه 18.
37- الميزان، ج 20، ص 50.
34- سوره اعراف (7) آيه 96.
31- الكشاف، ج 3، ص 243.
35- ر.ك: به الكشاف، زمخشري، ج 1، ص 472.
36- سوره جن (72) آيه 16.
39- سوره بقره (2) آيه 261.
33- انوار التنزيل، ج 3، ص 196.
3- سوره انعام (6) آيه 138.
30- دانشمندان فيزيك امروزه مي‏گويند هنگامي كه هوا گرم مي‏شود طبقه هواي مجاور زمين بر ثر شدت گرما انبساط بيشتري پيدا مي‏كند و با توده مجاور تفاوت مي‏يابد. امواج نور در آن مي‏شكند و سراب به خاطر همين شكست نور است. ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 491.
43- سوره انفطار (82) آيات 1 ـ 3.
4- همان، آيه 139.
46- همان، ص 681 و 673.
48- سوره فتح (48) آيه 29.
41- سوره فجر (89) آيه 21.
47- صفوة التفاسير، صابوني، ج 3، ص 524 و 528.
45- مجمع البيان، ج 10، ص 741.
44- فتح القدير، شوكاني، ج 5، ص 458.
49- تفسير مراغي، ج 26، ص 117.
42- سوره تكوير (81) آيات 1 ـ 3.
40- ر.ك: تفسير نمونه، ج 2، ص 234.
5- ر.ك: انوار التنزيل، بيضاوي، ج 2، ص 184 و 185؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 13، ص 207.
52- الميزان، ج 12، ص 50.
53- ر.ك: التفسير الكبير، فخر رازي، ج 19، ص 116 ـ 119.
51- ر.ك: الميزان، ج 12، ص 49؛ فتح القدير، شوكاني، ج 3، ص 111؛ التفسير الكبير، ج 1، ص 120؛ مجمع البيان، ج 6، ص 480.
50- سوره ابراهيم (14) آيه 24 به بعد.
6- سوره اعراف (7) آيه 32.
7- سوره جاثيه (45) آيه 13.
8- سوره اعراف (7) آيه 10.
9- سوره روم (30) آيه 46.

مقالات مشابه

اعجاز علمی قرآن در پدیده ابر

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, احمدعلی صادقی

اعجاز علمی قرآن در پدیده ابر

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, احمدعلی صادقی

تگرگ

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاحمد جمالی

بركت

نام نویسندهمحمد مؤذنی

ایام الله در قرآن

نام نشریهدانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان

نام نویسندهمحمدجواد سعدی

نماد آب در قرآن

نام نشریههنر

نام نویسندهمارتین لینگز, سیدرحیم موسوی‌نیا

آيينه تمام نماي خلقت در قرآن

نام نشریهعقیق

نام نویسندهعذرا طباطبایی

سيماي صبح در آينه قرآن

نام نشریهاندیشه دینی

نام نویسندهغلامرضا رحمدل شرفشادهی

آفرينش آسمانها و زمين نشانه قدرت و عظمت خدا

نام نشریهمکتب اسلام

نام نویسندهفرج‌الله فرج‌اللهی