اهميت گفتوگو در عصر حاضر و در فرآيند ارتباطات جهاني، موضوعي نيست كه بتوان بهسادگي منكر آن شد چراكه مرور زمان، نقش سازنده آن را در روابط اجتماعي هر روز بيشازپيش برمينماياند. مكتب انسانساز اسلام نيز از توجه به اين نكته غافل نمانده است. از مطالعه دقيق قرآن كريم چنين برميآيد كه كتاب آسماني مسلمانان توجه شاياني به موضوع گفتوگو داشته و اين توجه بهنحوي است كه قسمت مهمي از دعوت انبياي عظام بهوسيله اسلوب گفتوگو طرح شده و برخي از دستورات الهي نيز در اين قالب ارائه ميشود. كاربرد وسيع گفتوگو در قرآن جنبه اجتماعي قويي به آن بخشيده است كه اين خود يكي از وجوه تمايز قرآن با ساير كتب انبياي الهي است.
متني كه پيشرو داريد ترجمهاي از مقاله (Dialogw) از دايرةالمعارف قرآن است كه توسط دكتر مستنصرمير استاد پاكستانيالاصل مطالعات اسلامي در دانشگاه يانگستاون (اوهايو، آمريكا) نوشته شده است. وي سردبيري فصلنامه مطالعات اسلامي معاصر را (studies in contemporary lslam) - كه از سوي همين دانشگاه منتشر ميشود - به همراه دكتر ممتاز احمد بهطور مشترك بهعهده دارد. وي در اين مقاله ميكوشد تا با توجه به اسلوب گفتوگو در قرآن كريم چهره اجتماعي دين مبين اسلام را نشان دهد. البته برخي از ديدگاههاي وي از جمله مقايسه متن مستحكم و روشن قرآن كريم با متن انجيل كه اساساً نقل قولهاي حواريون حضرت عيسي(ع) از آن حضرت است، جاي تأمل دارد.
ولي بايد بگوييم كه وي توانسته است، اسلوب گفتوگو و كاركرد آن را در آيات قرآن بهخوبي ارائه دهد و با مطالعه آيات مختلفي كه از عنصر گفتوگو در آنها استفاده شده است، نكات جالبي را گردآورد كه تقديم خوانندگان محترم ميگردد.
گفتوگو مذاكره ميان دونفر يا بيشتر را گويند كه مهمترين مشخصه غالب اسلوب قرآن است. گفتوگوي مستقيم، اسلوب غالب بياني در بسياري از سورههاست درحاليكه اسلوب روايت و نقل، فضاي نسبتاً كمتري از قرآن را بهخود اختصاص داده است. اگر فرض كنيم كه سورههاي قرآن به چهار دوره تقسيم ميشوند (سه دوره مكي و يك دوره مدني)1، دورههاي دوم و سوم مكي از لحاظ اسلوب گفتوگو بسيار غني هستند. بهدليل تجاهل و كمتوجهي قريش نسبت به رسالت محمد(ص) در خلال دوره اول مكي، اسلوب گفتوگو در سورههاي مربوط به اين دوره كمتر مورد استفاده قرار گرفته است2. گرچه، زمانيكه رسول خدا(ص) شروع به گردآوري طرفداران خود نمود و برتري كفار را مورد مناقشه قرار داد، آنها نيز به تدريج وارد گفتوگو با پيامبر شدند. در اين دوره سوءالات و ايراد و اشكالهاي آنها بهطور فزايندهاي در قرآن عنوان شد. انتقادات وارده از سوي قريش كه از دوره دوم مكي شروع شده بود تا دوره سوم ادامه يافت و در اين دو دوره زمينهساز استفاده از اسلوب گفتوگو در قرآن شد.
از آنجا كه تأسيس حكومت اسلامي در مدينه شرايطي را بهوجود آورد كه توسل به اسلوب گفتوگو چندان قابلتوجيه نبود، استفاده از اين اسلوب در دوره مدني كمتر شد.
گفتوگوهاي قرآني با استفاده از معيارهاي گوينده و متن، ميتواند بهطور مشخص به پنجنوع تقسيم شود: 1 - احتمالاً معمولترين گفتوگو، گفتوگوي پيامبر(ص) و مردمي است كه بهسوي آنها فرستاد شده است. پيامبر پيام خود را به مردم ارائه ميكند كه معمولاً موردانكار و ترديد قرار ميگيرد3. كه از آن جمله ميتوان به سوره شعرا و گفتوگوهاي پيامبراني چون ابراهيم(ع) (شعرا، 82-69)، نوح(ع) (شعرا، 18-105)، عاد(ع) (شعرا، 38-123)، صالح(ع) (شعرا، 56-141)، لوط(ع) (شعرا، 88-176)، اشاره كرد.
2 - يكي ديگر از نمونههاي گفتوگوي قرآني، گفتوگوي ميان پيامبران و خداست در اين مورد پيامبري عهدهدار مسئوليتي ميشود4؛ درخواست مخصوصي از جانب پيامبر ميشود و خداوند جواب ميدهد يا پيامبر بصيرتي بهسوي اراده الهي مييابد5. مثالهايي كه براي اين موارد ميتوان ذكر كرد عبارتاند از: آيه 260 سوره بقره، آنگاه كه ابراهيم(ع) تقاضا كرد كه نحوه زندهشدن دوباره مردگان را ببيند و آيه 43 از سوره اعراف، هنگامي كه موسي(ع) درخواست كرد خدا را ببيند و نيز آيه 35-29 سوره قصص، زمانيكه از جانب خدا به موسي(ع) دستور داده شد كه بهسوي فرعون برود و موسي(ع) نيز ترس خود را از كشتهشدن توسط فرعون بيان كرد.
3 - تعداد ديگري از انواع گفتوگوها را در اين آيات ميتوان مشاهده كرد: آيات 40 تا 47 سوره مدثر كه اصحاب بهشت و اصحاب جهنم با همديگر مذاكره ميكنند، در آيات 38 و 39 سوره اعراف اصحاب جهنم به همديگر ناسزا ميگويند و در آيات 31 تا 33 سوره سبأ حاكمان ستمپيشه و پيروان آنها در قالب گفتوگو همديگر را بهشدت متهم ميكنند.
4 - در برخي گفتوگوها، سخنگويان با فرد ديگري در مورد موضوعي مهم مشورت ميكنند، ازجمله در آيات 8 تا 10 سوره يوسف، برادران حسود يوسف درمورد راههاي خلاصي از دست يوسف و جلب محبت و توجه پدر، باهم گفتوگو ميكنند6. همچنين در آيات 29 تا 35 سوره نمل، ملكه سبا7 ديدگاه درباريان خود را در مورد پاسخ صحيح به نامه سليمان جويا ميشود.
5 - در برخي فرازها فقط يكي از طرفين گفتوگو مدنظر است از جمله در آيات 34 تا 39 سوره بقره، خداوند، شيطان8 و سپس آدم و حوارا مورد خطاب قرار ميدهد و در آيات 12 تا 19 سوره لقمان، لقمان - مرد عاقل عهدد باستان عرب - فرزندش را نصيحت ميكند.
گاهي يك گفتوگو بدونمرز مشخصي با گفتوگوي ديگر تركيب ميشود. در آيات 10 تا 17 سوره شعرا خداوند به موسي(ع) و هارون دستور ميدهد كه با فرعون مقابله كنند و در آيه 17 سوره شعرا خداوند از موسي(ع) و هارون ميخواهد كه به فرعون بگويند او بايد به بنياسرائيل اجازه دهد مصر را ترك كنند.
در اين آيات هرچند خداوند سخن ميگويد ولي آيه بعدي (سوره شعراء، آيه 18) با واكنش فرعون به اين درخواست و درحاليكه موسي(ع) را خطاب قرار ميدهد آغاز ميشود و بدينترتيب گفتوگويي جديد شكل ميگيرد.
چنين فرض شده است كه موسي(ع) درخواست را در مقابل فرعون تكرار كرده است ولي از آنجا كه اين مسئله به شكلي روشن بيان نشده است، آيه 17 بهعنوان حلقه ارتباطي بين دو گفتوگو عمل ميكند و از اينرو به هر دو تعلق دارد. مثال ديگر مربوط به آيات 80 تا 82 سوره يوسف است، هنگاميكه برادران يوسف - درحاليكه هنوز در مصر هستند - در مورد اينكه قضيه دستگيري بنيامين در مصر را چگونه به اطلاع يعقوب برسانند، باهم گفتوگو ميكنند. آنها موافق هستند كه به اطلاع يعقوب برسانند بنيامين به جرم دزدي بازداشت شده است و ممكن است از بقيه افراد كاروان خواسته شود اين موضوع را تأييد كنند. (سوره يوسف، آيه 82). از آنجا كه آيه بعدي نشانگر ترديد يعقوب درباره گفته آنان است، بايد فرض بگيريم كه برادران هنگام بازگشت از مصر محتواي آيه 82 سوره يوسف را براي پدرشان تكرار كردهاند. گفتوگوهاي اينچنيني با اتصال دو فراز، پيوستگي داستان را حفظ ميكنند.
اهميت گفتوگو در داستانهاي قرآني براساس اين واقعيت كه در برخي سورهها گفتوگو تقريباً يك عامل سازماندهنده است، قابلدرك است. بهعنوان نمونه سوره يوسف كه 111 آيه دارد در قالب گفتوگوهاي پيوسته طرحريزي شده است. يوسف و يعقوب (آيات 4 تا 6)، برادران يوسف (آيات 8 تا 10) برادران و يعقوب (آيات 11 تا 14 و 16 تا 18)، همسر عزيز مصر و يوسف (آيات 12 تا 23).
به اين ترتيب طرح داستان براساس گفتوگو پيش ميرود. حتي در بخشهاي داستاني سوره، گفتوگوي مستقيم در قالب بگومگو، هشدار و جمله معترضه مطرح ميشود (بهعنوان نمونه به آيات 19، 30، 62 و 77 نگاه كنيد). مطالعه دقيق در سورههاي دورههاي دوم و سوم مكي روشنكننده نقش اسلوب گفتوگو در ايجاد پيوستگي و هماهنگي در متن قرآني است.
گفتوگوهاي قرآني تصويرگر موضوعات اصلي قرآن كريم است. يك گزاره از اين موضوعات ممكن است قبل يا بعد از يك گفتوگو آمده باشد. آيه 257 سوره بقره ميگويد خداوند دوست و حامي موءمنان است و آنها را از تاريكي به روشني هدايت ميكند. درحاليكه طاغوت دوست كافران است و آنها را از روشني به تاريكي هدايت ميكند10. اين گزاره، سه گفتوگوي كوتاه در پي دارد: گفتوگويي بين ابراهيم(ع) و پادشاه زمانهاش كه معمولاً بهنام نمرود او را ميشناسند؛ گفتوگويي بين خداوند و مردي كه خداوند او را صدسال ميراند و درباره زنده كرد؛ و گفتوگويي بين خداوند و ابراهيم(ع). اين گفتوگوها در مجموع، بيانگر آن است كه چگونه خداوند ايمان موءمنان را تقويت ميكند و طاغوت گمراهي كافران را بيشتر ميكند.
در آيه 32 سوره مائده بلافاصله بعد از داستان هابيل و قابيل و گفتوگوي آن دو حكم قصاص11 نازل شد. سوره صافات موضوع پيام واحد وحياني و عدم پذيرش آسان آن از سوي مردم را موردتأكيد قرار ميدهد. اين كار از خلال گفتوگوهايي كه بين پيامبران متعدد و مردمشان انجام شده، نشان دادهشده است كه طي آن پيامبران، پيامي را با محتواي واحد به مردم عرضه كردند و اغلب مردم به آن پاسخ منفي دادند. در نهايت قرآن تأكيد ميكند كه هرچند پيامبران افراد خاصي هستند ولي بههرحال انسان هستند و ادعاي اولوهيت ندارند. در بيان اين موضوع ميتوان به داستان موسي(ع) اشاره كرد. وي هنگامي كه از سوي خداوند مأمور ميشود تا نزد فرعون برود، ترس و التهاب از خود نشان ميدهد و با كلماتي سخن ميگويد كه ممكن است هر موجود فاني بدان كلمات سخن گفته باشد (آيات 12 تا 14 سوره شعرا). همين موضوع درباره داستان حضرت لوط(ع) نيز صادق است. هنگامي كه فرشتگان در هيبت پسران جوان، لوط را ملاقات ميكنند، او انساني همانند مردمان قومش است كه از وي ميخواهند پسران را به آنها تحويل دهد. او احساس عجز ميكند و مانند هر فرد عاجزي با فرياد دردناكي ميگويد: «اي كاش قدرتمند بودم يا ميتوانستم از نيرويي قوي كمك بگيرم» (سوره هود، آيه 80).
قرآن براي نشاندادن شخصيتها از جمله شخصيت پيامبران از اسلوب گفتوگو بهره ميگيرد. مطالعهاي در گفتوگوهاي ابراهيم(ع) و موسي(ع) تفاوتهاي جالب بين آن دو را آشكار ميكند. ابراهيم(ع) ذائقه بزلهگويي دارد و حتي ميتواند طنزي عملي را دربرابر مخالفانش به نمايش بگذارد.
در آيات 62 تا 67 سوره انبيا آمده است كه او تمام بتهاي معبد را - به استثناي يكي از آنها - ميشكند12 و وقتي بتپرستان برآشفته در اين مورد از وي سوءال ميكنند، وي با حالت تمسخرآميزي ميگويد اين كار را بت بزرگ انجام داده است و ميگويد: «از آنها سوءال كنيد - يعني از بتهاي شكسته - اگر بتواند سخن بگويند». بدينترتيب وي درمقابل سفاهت پرستش چيزهاي بيجان و بيقدرت نقش بازي ميكند. اين گفتوگو نشان ميدهد كه شخصيت ابراهيم(ع) طعنهزن و منتقد بوده است13 تا در برابر مخالفانش در يك مناظره پيروز شود14. درست پيشاز شكستن بتها، ابراهيم گفتوگويي آزمايشي با آنها انجام ميدهد و با طعنه ميپرسد چرا بتها غذايي را كه پيش آنها گذاشته شده نميخورند و چرا سخن نميگويند؟ (آيات 91 و 92 سوره صافات) از طرف ديگر، موسي(ع) شخصيتي جدي و عصبي داشته است. وي در بازگشت از كوه سينا متوجه ميشود كه بنياسرائيل در غياب وي به پرستش گوساله روي آوردهاند15. او بدونتحقيق درباره موضوع، هارون را بهخاطر قصورش در جلوگيري از گوسالهپرستي موءاخذه ميكند. هارون با عباراتي نظير "پسر مادرم" او را موردخطاب قرار ميدهد كه بيانگر شخصيت ملايم و علاقه او به برادرش بوده است. (سوره اعراف، آيه 150). در سوره شعرا آمده است كه موسي(ع) براي ملاقات شخصي خاص - كه قرآن او را يكي از اولياي خدا مينامد ولي در احاديث از او بهعنوان خضر(ع) ياد كردهاند - به سفر دريايي ميرود. قرار است او موسي(ع) را از رازهاي خاصي آگاه كند. خضر(ع) در طول سفر، كشتي را سوراخ ميكند، مرد جواني را ميكشد و ديواري را مرمت ميكند. موسي(ع) قول داده است كه سكوت پيشه كند تا زماني كه خضر(ع) لب به سخن بگشايد درحاليكه وي در هيچيك از اين قضايا نميتواند خود را آرام نگاه دارد. گفتوگويي كه بين آن دو پس از هريك از وقايع رخ ميدهد، طبيعت ناشكيباي موسي(ع) را نشان ميدهد.
در سوره يوسف(ع)، شخصيت يوسف(ع) و ديگران در قالب گفتوگو هويدا شده است. بهعنوان مثال، وقتي كه يوسف(ع) درباره خوابش با يعقوب(ع) سخن ميگويد چنين ابراز ميدارد: «پدر عزيزم، من يازده ستاره و ماه و خورشيد را ديدم كه در برابرم به خاك افتادهاند». (آيه 4، يوسف). تكرار عبارت "ديدم كه" به شكّي كه نزد يوسف بوده است اهميت ميبخشد و بينشي را در شخصيت يوسف نشان ميدهد: متواضعبودن. او تمايلي ندارد كه از طريق يك روءيا، احترام اشخاص بهشتي را دريافت كند. ترديد وي، نيز ميتواند از آن روي باشد كه او تعبير روءيا را ميدانسته و احساس ميكرده كه درصورت تعبير، گستاخ جلوه خواهد كرد. فقط اسلوب گفتوگوي مستقيم ميتوانست شخصيتي با اين ويژگي ظريف را هويدا كند و كارداني يوسف(ع) را در كارش در زندان براي جلب عقيده هم بندانش نشان دهد16. وقتي كه پيشكار و نانوا17 به او نزديك ميشوند تا او خوابهايشان را تعبير كند، يوسف آنها را مطمئن ميكند كه به زودي تعبير خوابشان را خواهند شنيد. وي با به بكارگيري اين تاكتيك تأخير، آنها را از عقيده توحيدي خود مطلع ميكند.
گفتوگو يكي از شيوههايي است كه از خلال آن تفاوت قرآن با ادبيات عرب پيش از اسلام مشخص ميشود، ادبياتي كه اصولاً فقط به شكل شعر وجود دارد. اساساً بيان پراحساس روح فردي، شعر عربي پيش از اسلام18 را واداشته تا كمتر از گفتوگو بهره ببرد درحاليكه قرآن - كه برنامه فعاليت اجتماعي در قالب مبارزه را تدارك ديده است - روابط بين جوامع مسلمان و غيرمسلمان عرب را - از يكسو و خود جامعه اسلامي را از سوي ديگر - به شكل گفتوگو انعكاس ميدهد.
گفتوگو بهنحو اجتنابناپذيري دوطرفه و اجتماعي است و از اينرو به قرآن جنبه قوي و وافر اجتماعي داده است19 و كاربرد وسيع آن در قرآن قابلدرك است. درعينحال كاربرد گفتوگو، قرآن را از اين حيث مشابه انجيل كرده است كه وجه گفتوگو در آن بسيار شاخص است20.
19 - همان، مقاله «SCRIPTURE AND THE QURAN».
1 - به مقاله «CHRONOLOGY AND THE QURAN» دايرةالمعارف قرآن، جلد اول مراجعه شود.
12 - همان، مقاله «LANGUAGE AND STYLE OF THE QURAN».
17 - همان، مقاله «AGEOF IGNORANCE; POETRY AND POETS;». «PRE-ISLAMIC ARABIA AND THE QURAN».
18 - همان، مقاله «COMMUNITY AND SOCIETYIN QURAN».
16 - همان، مقاله «BREAD».
13 - همان، مقاله «DEBATE AND DISPUTATION».
15 - به مقاله «PRISONERS». دايرةالمعارف بزرگ قرآن، جلد اول مراجعه شود.
11 - همان، مقاله «IDOLS AND IMAGES».
14 - همان، مقاله «CALF OF GOLD».
0 - همان، مقاله «BLOOPSHED; RETAILATION».
2 - همان، مقاله «OPPOSITION TO MOHAMMAD».
3 - همان، مقاله «PROPHET AND PROPHETHOOD».
4 - همان، مقاله «MESSENGER».
5 - همان، مقاله «IMPECCABI LITEY AND INFALLIBILITY».
6 - همان، مقاله «BROTHER AND BROTHER HOOD».
7 - همان، مقاله «BILQTS».
8 - همان، مقاله «IBLIS; DEVIL».
9 - همان، مقاله «BELIEF AND UNBELIEF; REBILION».