بازنگري درروش شناسي قرآن

پدیدآورعباسعلی عمید زنجانی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1284 بازدید
بازنگري درروش شناسي قرآن

عباسعلي عميد زنجاني

چكيده :

دربارة استخراج صحيح مفاهيم قرآن ، اين سؤال مطرح مي شود كه آيا قرآن روش خاصي براي تفهيم مقاصد خود دارد يا ازروشهاي متعارف زبان وقواعد الفاظ بهره برده ويا تلفيقي ازاين دورابرگزيده است ؟ آيا درانتقال مفاهيم (مخصوصا به نسلهاي پس از )، روش استنباط را به سير تحول قواعد زبان وروشهاي تفسيري هر عصر سپرده يا روش مشخصي را به صورت ثابت انتخاب كرده است ؟و آيا هدف از خطابهاي قرآن، تفهيم حقايق ثابت است يا باتحول بنيادين علم ، انديشه وشرايط عيني زندگي اجتماعي ، بارمتفاوتي از مفاهيم را دربردارد وبراي هرزمان ، پيام ويژة شرايط آن زمان رابيان مي كند ؟
نويسنده محترم درپاسخ به اين سؤالها قائل است كه روشهاي سنتي روش شناسي تفسير ، فقط پاسخ گوي سؤال نخست است واختلاف نظرهايي درپاسخ به دوسؤال ديگر ونقد وبررسي آنها مي پردازد .
نظرية مطلوب ، مبتني بردواصل ‹‹ ثبات تفسير›› و‹‹ تحول تطبيق وتأويل ›› است . بدين ترتيب كه تحول درتفسير وفهم مقاصد آيات قرآني به وقوع نمي پيوندد ، بلكه تحول درمرحله تطبيق مفاهيم ومقاصد برشرايط متغير انجام مي پذيرد .

كليد واژگان : قرآن ، روش شناسي قرآن ، زبان قرآن ، تفسير ، تأويل .

درميان رشته هاي علوم قرآني ،بخش روش شناسي به معناي روش تفسيري قرآن ،ازچند نظرحائز اهميت بسيار است :
نخست ، به لحاظ اين كه قرآن ، غير ازجنبه وحياني آن ، ازمقوله خطابهاي لفظي است وبه همين دليل ،كليه قواعد زبان وضوابط دلالت لفظي ، دربارة‌ آ ن،صادق مي باشد . 1 براين اساس ،نخست سؤالي كه درخصوص استخراج صحيح مفاهيم قرآن مطرح مي شود ، اين است كه آيات قرآن درتفهيم مقاصد خود ، روش خاصي ازابداع كرده يا از روشهاي متعارف زبان وفو اعد الفاظ بهره برده ويا تلفيقي از بداع وروشهاي متعارف را برگزيده است ؟ 2
دوم ، ازنقطه نظرحضوردائمي خطابهاي قرآن درهمه نسلهاي آينده ودرشرايط مختلف اجتماعي ، اقتصادي ،سياسي وفرهنگي بشري ؛ به ويژه درتحولات بنيادين فكري وعلمي انسانهاي آينده ، قرآن ازچه روشي براي انتقال مفاهيم استفاده كرده است ؟ آيا منطق وروش مشخصي را به عنوان پيش فرض فهم وتفسير به صورت ثابت انتخاب نموده (چنان كه درمورد اول گفته شد ) ويا آن را به دست تحول قواعد زبان وروشهاي تفسيري هرزمان سپرده است ؟ 3
نكته سوم آن كه اصولا هدف خطابهاي قرآن، تفهيم حقايق ثابت است تا باروش مشخصي استخراج واستنباط شده ، درشرايط مختلف ، برمصاديق تطبيق گردد ويا خطابهاي قرآن باتحول بنيادين علم ، انديشه وشرايط عيني زندگي ، بارمتفاوتي از مفاهيم را دربردارد وبراي هرزماني ، پيامي ويژة شرايط آن زمان را بيان مي كند ؟4
امروز، روش شناسي قرآن درتفهيم مقاصد الهي را نمي توان به صورت سنتي به بررسي نقادانه روشهاي سنتي مانند تفسير به رأي ، تفسير اجتهادي ، تفسير اشاري وتفسير قرآن به قرآن وتحليل مباني آنها اختصاص داد ؛ زيرا دامنة چنين بحثي ، هرچند گسترده وهمراه بانوآوري باشد ، تنها مي تواند به سؤال نخست درمسأله روش شناسي قرآن پاسخ بدهد وبدين ترتيب ،سؤالهاي ديگر ، بدون جواب خواهد ماند .1
به رغم اختلاف نظرهاي بسياردرپاسخ به مسأله دوم وسوم ،به لحاظ رعايت اختصار، مي توان دوفرضيه مطلوب ومعارض را چنين تقرير كرد :

فرضية‌مطلوب

تجلي آخرين مرحله وحي الهي درزبان قرآن ، به معناي نوعي ثبات مقاصد قرآن وپيش فرض ثبات ، روش تفسيري زبان درچارچوب ضوابط ومعيارهاي مشخصي است واز سوي ديگر ، معناي خاتميت وحي قرآن ، نقش دهي به تحولات بنيادين بشري درانتخاب روشهاي تطبيقي است . بدين ترتيب ، تحول درتفسير وفهم مقاصد آيات قرآني به وقوع نمي پيوندد،بلكه تحول درمرحله تطبيق مفاهيم ومقاصد برشرايط متغير انجام مي پذيرد وبه همين لحاظ ، قرآن داراي دومرحلة‌‹‹ تفسيري››و‹‹ تأويلي ›› است .

نخستين فرضية مخالف

قرآن ، سخن وحي جاويد است وباهمان ضوابط ومعيارهايي كه روزنخست تفسير مي شد ، بايد درطول حيات بشري، به رغم تحول وتغيير،باهمان روش ، مقاصد آن استنباط وبه طوريكسان درتمامي عرصه هاي تاريخي ، اجرا وتطبيق گردد . تحول انديشه ، علم وفن آوري ونيز تغييرات حاصل درشكل زندگي بشري ، هيچ كدام نمي توانند درتفسير وتطبيق مقاصد الهي ، نقش مؤثري داشته باشند . درحقيقت ، اين تحولها وشرايط است كه بايد براساس آنچه با روشي صحيح از مقاصد قرآن به دست مي آيد ، تنظيم وتبديل گردد تا تضادهاي احتمالي درتفسير وتطبيق ، برطرف شود بنابراين فرضيه ، تأويل قرآن مي تواند به معناي اختيارهاي ويژه براي اهل وصاحبان تأويل تلقي گردد .

دومين فرضية مخالف

خطابهاي قرآن درچارچوب قو اعد زبان وضوابط تفسير عصرنزول ، تنظيم وگفتماني را بين وحي وانسان معاصر آن ، ترتيب داده است ومعناي جاودانگي قرآن ،تداوم وحي ؛ به معناي تداوم گفتمان درتمامي اعصاروقرون مي باشد. با اين تفاوت كه درباره نسل يا شرايط خاصي، گفتمان وحي براساس ضوابط ومعيارهاي خطابي آن نسل يا آن شرايط انجام مي پذيرد وتحول بنيادين درانديشه ، علم وفن آوري ، ضمن تداوم بخشيدن به حضور وحي برفرازقرون واعصار ، پيامهاي هرزمان وهر نسل رامشخص مي سازد .
براساس اين نظريه نيزقرآن محتوي عناصر ثابت وحي است ، لكن درهرزمان وشرايطي ، به تناسب منطق وزبان آن ، تفسير واستخراج پيام مي گردد ونه تنها تطبيق وحي دچار تحول مي گردد ،تفسير آن نيز حاوي پيامهاي متناسب با هرعصر مي شود .بنابراين نظريه ، مي توان تفسير را به زمان حاضرتأويل را به زمانها وشرايط آينده اختصاص داد. 1

دلايل نظرية نخست

فرضية‌ نخست ، بردواساس ‹‹ ثبات تفسير›› و‹‹تحول تطبيق وتآويل ›› مبتني است كه دربخش نخست با نخستين فرضية مخالف ودربخش دوم با دومين فرضية مخالف ، همسويي دارد وبايد هركدام را به طورجداگانه مورد بررسي وتحليل قرارداد ودرهرحال ، تقابل مفهومي تفسير وتأويل رامدنظرداشت .
1.ثبات ضوابط تفسير : براي رسيدن به اين نتيجه بايد نكاتي رامورد توجه قرارداد كه درتبيين سه عنصر ‹‹ ثبات›› ، ‹‹ ضوابط›› و‹‹ تفسير ›› مي تواند مفيد باشد .
الف )تحولها تا آن جا كه به مسائل شكلي وبه قالبها مربوط مي شود ، هرگز ثبات محتوا ومعني را خدشه دار نمي سازد .ازدومثال ‹‹ توحيد ›› و‹‹ عدالت ›› كه اولي به انديشه ودومي به رفتاروعمل مربوط مي شود ، بهره مي گيريم . بينش توحيدي ،به رغم تحولهاي بنيادين درفلسفه علم وحتي بادگرگونيها درمنطق وشيوه هاي اثباتي ، يك بينش ثابت تلقي مي شود وتحول درراههاي اثبات ومنطق حاكم برآن ، اصل انديشة توحيد را دچار دگرگوني نمي سازد .چنان كه بشردرطول تاريخ ،راههاي عدالت رابه عنوان يك رفتار وعمل سعادت بخش پيموده واصول وضوابط آن را به گونه هاي مختلف ، اجراكرده است ، اما هرگز بنيانهاي عدالت ؛ مانند آزادي ، مساوات ، انسان دوستي ونيكبختي انسان ،دچار تغييرنگشه است .
مي توان گفت كه واژه ها همواره مفاهيم عام خود را درلابه لاي مصاديق متغير حفظ كرده است : خانه ، چراغ ، خوراك ، آموختن وتعليم دادن كه ازاصول حيات اجتماعي به شمارمي آيد ، ازمفاهيم ثابت محسو ب مي شود؛ هرچند درمعني ، شكل وقالب ، همواره دستخوش تحول است .1
معيارهاي كلي تفسير يك متن پايدار نيزچنين است .مفسران وابزارهاي تفسير وبسياري ازخصوصيات تفسيري تغييرمي يابد ؛ لكن شيوة حاكم برهمه آنها به صورت ثابت ، پايدار مي ماند . ازجمله عناصرثابت ، مي توان ‹‹ وضع ››، ‹‹ كيفيت دلالت ›› ، ‹‹فهم عرفي حاكم برنزول آيات ›› و ‹‹ نصوص روايي حاكم برتفسيرقرآن ››‌ رانام برد .
به عبارت ديگر ،درروش صحيح تفسير قرآن ، ضوابط كلي حاكم برفهم مقاصد قرآن درعصرنزول ، درقوس صعود ونزول ،تحولهاي علوم قرآني ودگرگونيهاي بنيادين درانديشه ،علم وفن آوري ، همچنان حفظ مي شود .2
بدين ترتيب ،ثبات وتحول بردومحور متفاوت ، آشتي پذير مي گردد وتضاد مفهومي آن دودرجريان ماندگاري ثابتها وتغيير پذيري متحولها ، تبديل به نوعي همسويي درعمل مي شود وهرگز اثبات يكي ، به معناي نفي ديگري تلقي نمي گردد . 1
ب) ضوابط تفسير يك متن، نمي تواند متغير وشناورباشد ؛ مگر اين كه مقصد معين ومفهوم خاصي ازمتن ، منظور نشده باشد .سيال بودن ضوابط ومعيارهاي تفسير متن به معناي شناور بودن معني ومقصود ازمتن مي باشد .چگونه مي توان تصوركرد كه متكلم از خطاب ومتني كه ارائه داده ، معناي معين ومفهوم خاصي را اراده كرده باشد وضوابط فهم آن را به متغيرهاي غيرقابل پيش بيني محول نمايد ! ضوابطي كه هركدام مي تواند به نوعي ، مفهوم متن را دگرگون سازد وقرائت جديدي از آن ارائه دهد .2
ج)ترديدي دراين اصل وجود ندارد كه قرآن در عصر نزول ، حامل پيامهاي خاص براي مخاطبان خود بوده وپيامهاي قرآن به تفاوت فهم ،دانش ومحيط زندگي مخاطبان ،متعددنبوده وبراي همه ، يك نوع پيام را دربرداشته است واين پيام با ضوابط خاصي تفسير متن ، قرائت ومورد تفسير قرارمي گرفته است ومخاطبان ، موظف بوده اند اين پيامها را به ديگران برسانند ومفاهيم ثابت وپيامهاي مشخص قرآن را آن گونه كه خود مي فهميده اند، به نسلها ويا جوامع ديگر ابلاغ نمايند .درحالي كه بنا برفرضيه سوم ،بايد هرنسلي صرفا متن را به نسلهاي بعدي برساند وفهم وقرائت خود ازمتن را كنارنهد .3
د)قرآن دربيانهاي مختلف ، رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را به عنوان مبين آيات خود معرفي كرده .4 وبجز ابلاغ متن قرآن ، شرح ، تبيين وتفصيل معاني آيات را نيز برعهده رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم نهاده است .1 اين بدان معني است كه تفاسير رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم معيار فهم شناخت صحيح قرآن است واين ضابطه ، خود ا زمعيارهاي ثابت است كه درتحول انديشه ،علم وفن آوري بشر دچار تغييرنمي گردد .
توالي اين رسالت؛ يعني مسؤوليت تفسير وتبيين قرآن درتسلسل ولايت ائمه عليه السلام كه بخشي ا زمعتقدات شيعه است 2 ، به آن معني نيست كه تفسير رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم وائمه عليه السلام هم به تناسب شرايط زمانشان ،متحول مي شود ودرهرزمان ، تفسيري جديدتوسط امام آن زمان انجام مي پذيرد ودرنهايت ، پيامهاي قرآن ، به تناسب شرايط زمان ، متغيرمي گردد ؛ زيرا تفسير رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم وائمه عليه السلام هرگز پيامهاي ثابت قرآن را تغييرنمي دهد 3 وشرح وتفسير ، هرگز به معناي تحول نيست وخود امامان عليه السلام براين امر ، بسياراصرارورزيده اندكه هرگاه سخني ا زما مي شنويد، دليل آن را از قرآن بخواهيد 4 وهرگاه سخني كه از ما به شما رسيده ، باكتاب وپيامهاي وحي ، درتعارض باشد ، ا‌زآن چشم بپوشد 5 ودرتعارض روايات ،مطابقت با قرآن را ازمرجحات قراردهيد .6
2.تفسير وتأويل : هرچند مسأله مورد بحث ما درحقيقت ، فراقرآني وبيرون از حوزه قرآن است وهرنوع استدلال واستشهاد به آيات قرآن ، اين سؤال را به همراه دارد كه خود اين آيه نيز چگونه وبا چه روشي بايد تفسير شود وبه اين ترتيب ، مادام كه بررسي روش يا روشهاي صحيح تفسير به پاسخ نهايي نرسد، نمي توان ازيكايك آيات به عنوان دليل استفاده كرد ، لكن پيش فرضها وقدر مشتركهايي وجود دارد كه درهمة فرضيه ها پذيرفته شده است واز آن جمله ، اين حقيقت است كه قرآن ، تفسير تأويل دارد واين دوداراي فراين متفاوتي هستند .
هرسه فرضيه ، ناگزيرند به نحوي ، تقابل تفسيروتأويل را تحليل كنند ؛ درحالي كه درفرضيه هاي مخالف ، نتيجة چنين تحليلي ،به فرجامي مطلوب نمي رسد . درنخستين فرضية‌ مخالف ، جايي براي تأويل باقي مي ماند وناگزير بايد به معناي اختيارات ويژه تعريف شود ودردومين فرضية مخالف ، خواه ناخواه ، مفهوم تفسير وتأويل ، يكسان مي گردد. ولي درفرضيه مطلوب ، هركدام از تفسير وتأويل ، جايگاه خاص خود را دارد ودرمرحله طولي نظري وتطبيقي قرارمي گيرند .1
3.منطق وكليد فهم قرآن به لحاظ متن ولغت آن بايد منطق لغت وزبان باشد ، نه منطق انديشه وتاريخ كه خود ،معيارهاي خاص را مي طلبد وبراساس آن معيارها، تحول پذير مي باشد .قرآن با لفظ ومعني برپيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نازل شده وپيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خود حرفي برآن نيفزوده ومعناي ديگري از آن نياوده است .2
4.قرآن به لحاظ لغوي ، چه از قرائت 3 مشتق شو وچه به معناي جمع باشد 4 ، چيزي جزكلام ومتن لفظي با محتوايي از خطابها وپيامها نيست ؛ چنان كه اطلاق كتاب برقرآن نيز به همين نكته اشاره دارد .
5.وحدت رسالت واتحاد پيام قرآن براي نسلهاي بشري به لحاظ كلامي ، امري غير قابل ترديد وبنا بر نص آيات متعدد درقرآن ، غيرقابل تأويل است .معناي وحدت رسالت ، محدود ومشخص بودن محتواي قرآن ومعناي اتحاد پيام ، ثبات محتواي قرآن برفرازقرون اعصار مي باشد واين دو، جز با روش ثابت تفسيري ، قابل توجيه نمي باشد .
6.محكمات ومتشابهات ، به هرنوع تعريفي كه ترسيم شود ، حقايق انكار ناپذير قرآني است ووجه مشترك همة تعاريف ، آن است كه برخي آيات ، محكم وبرخي ديگر ، متشابه است وچنين نيست كه محكمات براي بعضي ا زمخاطبان ومتشابهات براي ديگران باشد . اين حقيقت به همراه حقيقتي ديگر كه تفسير متشابهات را توسط محكمات، ممكن مي نمايد ، حكايت از آن دارد كه ضوابط واصول ثابتي ، آيات قرآن را به دوبخش متمايز تقسيم مي كندواين ضوابط كه مبين روش صحيح تفسير مي باشد ، دربارة‌ همه مخاطبان ، يكسان صادق مي باشد .
7.وجود نسخ درقرآن –صرف نظراز مصاديق آن – وعدم امكان آن درعصرهاي بعد ازاتمام نزول وحي ، با توجه به ارتباطي كه باتفسيردارد ، مبين ضابطه مند بودن استخراج مفاهيم ومقاصد قرآن وثبات روش تفسيري قرآن مي باشد .
8 .ختم رسالت ونبوت ووحي ، تنها درصورتي قابل فهم ومعقول است كه درچارچوب پيام خاص ، با روش استنتاج واستنباط معين ، ترسيم شود ومورد بررسي قرارگيرد وباسيلان محتوا وشناور بودن روش استنباط ، خاتميت معناي معقولي نمي يابد ؛ زيرا باچنين فرضي ، تسلسل رسالت ودوام نبوت ، حتي با نزول يك كتاب آسماني درادوار گذشته حيات بشري نيز قابل توجيه مي نمود .
9.اعجازقرآن ، جز با ضابطه مند بودن تفسير قرآن ، قابل توجيه نيست وسيلان منطق فهم قرآن به لحاظ شرايطي عيني تفسير ، موجب آن خواهد بود كه قرآن براساس قرائتها وتفاسير مختلف ، گاه توأم با اعجاز وگاه درحد كلام معمولي تلقي شود وبه عبارت ديگر ، قرآن براي برخي ، معجزه وبراي جمعي ، كلام عادي باشد .1
10.قرآن ، مبين دين الهي اسلام است ودين ، شامل عناصر چون جهان بيني ، شريعت ونظام ازجانب خدا مي باشد وبدون اين عناصر ، به هيچ مجموعه اي نمي توان نام ‹‹ دين ›› اطلاق كرد . فقدان ضوابط مشخص براي استنباط اين عناصر از آيات قرآني ، به آن معني است كه باضوابط مختلف وقرائتهاي متعدد ، بتوان جهان بينيها ، شريعتها ونظامهاي متفاوتي را از قرآن استخراج وهمه را دين اسلام تلقي نمود ونتيجه نهايي اين تحول ، درحقيقت ، نفي اين عناصر از اسلام است ؛ زيرا بيش از آن كه عناصر متفاوت وقرائتهاي مختلف با قرآن ارتباط داشته باشد ، برخاسته از منطق مناسب زمان ويا ضوابط برگزيده مفسر است .1

نقد فرضيه هاي معارض

نظرية‌ معارض درفرض نخست ، براين اساس تأكيد داشت كه نصوص درتطبيق نيز ازضوابط معيني پيروي مي كند وقرآن به دليل ارائه جهان بيني ، شريعت ونظام مشخص ، خود شرايط اجرايي را معين مي نمايد ودرغير اين صورت ، پيش فرض مذكور ، مخدوش مي گردد ؛ درحالي كه اين فرض با اشكالهاي بسياري مواجه است كه به برخي از آنها به اجمال اشاره مي شود :
1.اين فرضيه با اصل اباحه ، به ويژه درشيوه وروشهاي اجرايي تكاليف ، درتضاد است وبدان معني است كه شريعت ، هم وظيفه وهم شيوة‌انجام آن را مقررنموده است ؛ درحالي كه درتكاليف ، به ويژه وظايف فرعي ، چنين اصلي مردود وبا واقعيتهاي شرعي ، منطبق نمي باشد .2
2.مفاد نظريه ولازمه آن ، تقابل وتعارض نصوص قرآني با هرنوع تحول درانديشه ، علم وفن آوري است ؛ زيرا امكان جداسازي قلمرو ودين از قلمرو تحولهاي شتابنده حيات بشري وجود ندارد وهركدام از دوعنصر ‹‹ دين ›› و‹‹ تحول›› درقلمروهاي سه گانه درحوزه ديگري نقشي مثبت ويا منفي دارد وازتداخل آن دودر هيچ شرايطي گريزي نيست .3
3.تبعيت تحولها ازمعيارها وضوابط ديني ، به معناي جمود ودرشيوه هاي پيش بيني شده اجرايي درنصوص وپيروي مطلق انديشه ، علم وفن آوري ازاين شيوه ها به معناي انسداد مجاري تحول زندگي بشري وايستايي ازپيشرفت درانديشه ، علم و فن آوري است وتحولها دراين عناصر حياتي ، به اختيار وانتخاب نيست كه آنچه مطابق بانصوص است ، پذيرفته شود وآنچه بيرون از نص به معناي ‹‹ ناگفته ماندة‌ نص ›› است ، مردود باشد .
4.قبول اي فرضيه ، هرانساني را ازجامعه ، نسل وزمان خود جدا مي سازد وامكان استفاده ازدستاوردهاي مشروع زمان را منتفي مي سازد وانسان ديندار را عملا به شرايط زندگي قرون اوليه بازمي گرداند وعسروحرج را برهرفرد ملتزم به قرآن ، تحميل مي كند واسلام را ازحالت سمحه خارج وبه دين غيرقابل تحمل تبديل مي سازد .1
5.تأكيد عقل وآيات متعدد قرآن به استفاده ازتجربه هاي ديگران ووجود انبوه احكام امضايي دراسلام ، حكايت از اين حقيقت دارد كه موفقيتهاي بشري درقلمرو انديشه ، علم وفن آوري ، تاآن جا كه درتضاد بامفاهيم واصول اسلام نيست ، قابل احترام واستفاده است . تأكيد قرآن برتعقل ،مشورت ، سير وسفر ، انتخاب احسن ونوروظلمت ،همه وهمه ناظر به بهينه سازي فرايند اجرا وتطبيق اصول ومفاهيم قرآني مي باشد .2
نظريه معارض درفرض دوم نيز كه درحقيقت ، نوعي يكسان سازي نظريه وتطبيق درفهم قرآن به شمار مي آيد ، برتاريخمند بودن همة تحولها وازآن جمله ، متون واز ميان آنها به تاريخمندي قرآن نظردارد ومتن رامعلول برداشتهاي ذهني از همة عوامل مؤثر درساختار زمان وشرايط آن تلقي مي كند ، درسامان دهي نظريه با مشكلات فراواني مواجه است كه به برخي از آنها اجمالا اشاره مي شود :
1.تاريخمند شمردن نصوص قرآني ، باپيش فرض وحياني بودن آن درتناقض است ؛ زيرامعناي وحي بودن قرآن ، اين است كه عقل خلاق آن ؛ يعني خدا ، بيرون از نفوذ وتأثير شرايط زمان ومكان وبه طوركلي ، به دورازافتادن درحصارتاريخ است .1
فعل خداممكن است به تناسب زمان ومكان وشرايط خاص تحقق پذيرد ، لكن نمي توان آن رامقهور عوامل تاريخي وزيرمجموعة‌ شرايط زمان ومكان به شمار آورد .متني كه به عنوان كلام خدا ، نه براي يك زمان وشرايط خاص ، بلكه براي همة اعصار وقرون نازل مي گردد ، بي گمان فراتر از شرايط حاكم برانسان است . حداكثر چيزي كه دراين فرضيه مي تواند قابل قبول باشد ، ذهن انسانهاست كه معمولا مقهور شرايط عصروشكل گرفته از شرايط حاكم براومي باشد . اما اين قاعده كه حتي درباره انسان ، به صورت يك قضية‌مهمله وياموجبه جزئيه قابل قبول است ، درشأن خداوند نيست .2
فرض اين كه قرآن به صورت وحي معني بوده وكلام ومتن ، تلقي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از وحي الهي مي باشد، صرف نظر ا زاين كه بانصوص قرآني درتعارض است وپيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ازخود ، چيزي به كلام خدا نيفزوده ، اصولا با مفهوم رسالت كه بانوعي ايجاد تحول درجامعه همراه است ، منافات دارد . پيامبري كه وظيفه اش ايجادتغييرات بنيادين درنهاد هاي اصلي جامعه است ، چگونه مي تواند درسخن ، آن هم سخن وحي،مقهور تاريخ وشرايط حاكم عصر باشد .
2.سرايت قرائت تاريخي از قرآن به قلمرو نظريه؛ همچون تطبيق ، باتوجه به فقدان ضابطة‌ثابت ، همة‌ مفاهيم ديني ومقاصد قرآني رادچار تحول مي سازد ومعناي اين سخن ،متغير بودن همة عناصردين ومفاهيم اسلامي ؛ اعم از عبادات وقوانين اجتماعي وجهان بيني است واين نتيجه ، درحقيقت ، چيزي جزنفي اسلام وقرآن نيست .3
3.معيارخطاب وصواب درفهم قرآن ، بنابر اين فرضيه ،مفهوم خود را ازدست مي دهد ؛ زيرافرض ضابطه ويا ضوابط ثابتي كه خطا وصواب رادرفهم قرآن مشخص سازد ، باماهيت فرضيه ، ناسازگار است واصل تاريخمند بودن ،شامل اين ضوابط نيز مي گردد .1
4.بنابراين فرضيه ،بايد درفهم معاصر نزول قرآن ،تنها به معيار مناسبتهاي تاريخي نزول آيات كه از آن به ‹‹ شأن نزول›› تعبير مي شود ، توجه شود وبه مقتضاي تاريخمندي نصوص ، آيات درقالب مناسبتهاي تاريخي توسط مخاطبان اوليه قرآن تفسير گردد .درحالي كه حتي درعصر نزول نيز چنين نبوده وآيات درمفهومي وسيعتر وفراتر از اين مناسبتهاي تاريخي ، مورد تفسير وتجزيه وتحليل قرارمي گرفت .
5.بانيان ومفسران نظريه هرمنوتيك كه مبناي اصل فرضيه دومند، خود به وجود برخي مفاهيم ثابت درمتون كهن ، اعتراف نموده وپيام پايداري را براي هرمتني پذيرفته اند واين مفاهيم ثابت وپيامهاي پايدار را ازقلمرو اصل تاريخمند بودن متون، خارج نموده وتفسير ضابطه مند را دربارة‌ آنها قبول كرده اند . حال درباره نصوص قرآني ، چگونه مي توان پيامهاي ثابت ومفاهيم پايدار را از آن دسته محتوياتي كه دستخوش تحول درشرايط مختلف مي گردد ، تفكيك كرد واصولا معيار ثابت ومتغير چيست وباچه روشي قابل دسترسي است ؟ چراقسمتي از محتواي متون ، ازقاعدة تاريخمندي جدا وبه صورت ثابت تفسير مي شود ؟3
6.رابطه نص با واقعيتهاي متغير با چه منطقي تبيين مي شود ؟ آيا متن ازقالبهاي لفظي جدامي شود ؟ كه دراين صورت ، متن ، هويت خود را ازدست مي دهد ويا با توجه به الفاظ آن ، مورد تفسير قرارمي گيرد؟ درفرض دوم ، خواه ناخواه ، همةعناصر مربوط به لفظ؛ ازوضع گرفته تا حالتهاي مختلف دلالت برآن ، صادق وحاكم بود .4
7.ترديدي نيست كه فهم درست بخشي ازمعارف قرآن وحقايق اسلام ، نياز به زمان وابزارهايي دارد كه دربستر تحولهاي علمي وفن آوري ، قابل كشف ودسترسي مي باشد .‹‹‌رب حامل فقه ليس بفقيه ورب حامل فقه إلي من هو أفقه منه ››‌ 1 ،ولكن اين حقيقت ، از باب شرح مجمل وبسط مقبوض است ، نه تحول درنظريه وماهيت دين .
8 .درفرضية مطلوب ، مسألة تاريخمند بودن بخشي از مفاهيم ديني ،به صورت يك قضية موجبه جزئيه پذيرفته شده است . بي شك ، برخي ازنصوص ،به ويژه دراستفاده ازموضو عها وعنوانهاي عرفي ، ازهمين اصل پيروي نموده وپاسخها براساس معيار زمان نص بيان شده است . لكن بحث ما دربارة فرضية دوم دركليت وشمول اين اصل مي باشد كه باهيچ معياري قابل قبول نمي باشد .2
9.درمقايسه دومين فرضية مخالف با روش تفسير رمزي وكشفي 3 كه تعدادي از مفسرن ، آن را پيشه نموده اند ، به رغم توجه خاصي كه برخي ازمستشرقان ؛ همچون ‹‹ گلدزيهر ›› دركتاب مذاهب تفسيري به اين نظريه معطوف داشته اند واز آن ، نوعي تخريب زيربنايي اسلام را گمان برده اند ، بايد به اين نكته توجه داشت كه آنچه از عرفايي چون ‹‹ ابن عربي ›› درزمينة قرآن آمده ، دررابطه با مسأله اصولي معرفت شناسي است وخود ، منطق خاصي دركشف واقعيتهاست . درمنطق ‹‹ ابن عربي ›› حتي ضابطه تأويل ، امري ثابت وقاعده مند است وشهود عارف ، اگر كامل باشد ، درهرزمان وباهر شرايطي ، حقيقت را يكسان مي بيند .
گرايش طرفداران تفسير هرمنوتيكي قرآن به قرائت ‹‹ ابن عربي ›› 4 بي شباهت به نگاه تشنه به سراب نيست ؛ زيرامعرفت شناسي ‹‹ ابن عربي ›› نياز به بررسي ديدگاههاي وي درعرفان نظري دارد كه دراصل وفرع ، با زبان شناسي هرمنوتيك تفاوت فاحشي دارد .5

پی نوشت ها:

1.ر.ك:كليني ، اصول كافي ، ج2، ص203.
2.ر.ك: مباني ورشهاي تفسير قرآن ،ص278.
3.همان ، ص316.
4.ر.ك: نصرحامد ابوزيد ، فلسفه التأويل ، دراسه في تأويل القرآن عند محي الدين بن عربي ،مركز الثقا في العربي ، بيروت ، 1988.
5.ر.ك:محي الدين بن عربي ، الفتوحات المكيه وشرح فصوص الحكم .
1.هرقصيه اي كه شامل خود گردد،نوعي مصادره به مطلوب يا تناقض را به همراه دارد . 2.قاعده تفسيري واصولي ‹‹ مورد مخصص نيست ›› ناظربه اين معني است .
3.ر.ك: مباني وروشهاي تفسيرقرآن ،ص278.
4.ر.ك:نصرحامد ابوزيد ، مفهوم النص ، ص219و332.
1.ر.ك: مباني وروشهاي تفسير قرآن ، ص273به بعد .
2.همان ، ص306.
3.ر.ك:نصرحامد ابوزيد ، مفهوم النص ،ص31به بعد .
1.‹‹ وما جعل عليكم في الدين من حرج ››‌ (حج/78)؛ ‹‹ يريد الله بكم اليسر ولايريد كم العسر ›› (بقره /185)؛ بعثت للشريعه السمحه السهله ››‌ر.ك: نراقي ، عوائد الايام ، ص175به بعد .
2.ر.ك: عميد زنجاني ، فقه سياسي ، ج1،ص232.
1.ر.ك: مباني وروشهاي تفسير قرآن ، ص 276به بعد .
2.اصل اباحه در‹‹ مالانص فيه›› از آيه :‹‹ وما كنا معذبين حتي نبعث رسولا ››وحديث :‹‹ كل شيء حلال حتي تعرف أنه حرام بعينه ›› مستفاد مي باشد .(ر.ك:نراقي ، عوائد الايام ،ص176-177.)
3.درمواردتعارض ، بايد يكي از آن دوحاكم باشد ، لكن درفرضيه مورد بحث ، اين تعارض ، هميشگي است وطرد كلي پيشرفتهاي بشري ، دورازعقل وشريعت است .
1.ر.ك: مفهوم النص ،ص137؛ البرهان في علوم القرآن ،ج2،ص58؛سيوطي ، الاتقان في علوم القرآن ، ج1، ص58؛مباني وروشهاي تفسير قرآن ،ص270.
1.ر.ك: عميد زنجاني ، مباني وروشهاي تفسير قرآن ،ص300؛ نصرحامد ابوزيد ، مفهوم النص ، ص219.
2.ر.ك:زركشي ، البرهان في علوم القرآن ،ج1،ص229.
3.‹‹ورتل القرآن ترتيلا ›› (مزمل /4).
4.‹‹ إن علينا جمعه وقرآنه فإذا قرأناه فاتبع قرآنه ›› (قيامت /17-18)
1.ر.ك:عميد زنجاني ،مباني وروشهاي تفسير قرآن ،ص224.
2.همان ،ص227.
3.ر.ك:كليني ، اصول كافي ،ج1،ص55؛عاملي ، وسائل الشيعه ،ج18،ص78.
4.همان ‹‹ امام باقرعليه السلام : اذا حدثتكم بشيء فاسئلوني من كتاب الله .››
5.ر.ك: علامه تستري ، قاموس الرجال ،ج9،ص78.
6.ر.ك: عاملي ، وسائل الشيعه ، ج 18، ص78و79.
1.ر.ك:حسن قبيسي ، المتن الهامش ، المركز الثفافي العربي ، بيروت ، ص 159و288.
2.ر.ك:عميد زنجاني ، مباني وروشهاي قرآن ، ص142.‹‹ فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عندالله ›› (بقره /79)
3.‹‹نصرالله عبداسمع مقالتي فوعاها ثم بلغها إلي من لم سمعها .›› (حديث متفق عليه بين الفريقين )(ر.ك: ذهبي ، التفسير والمفسرون ، ج1ص10.)
4.‹‹ وأنزلناه إليك الذكر لتبين للناس ما نزل إليهم ›› (نحل /44).
1.ر.ك:عبدالفتاح دخمسي ، تلقيح المفهوم با لمنطوق والمفهوم ، دارالافاق العربيه ، قاهره ،ص7و229.
2.ر.ك:مصطفي الحاوي الجويني ، قرائه في تراث الزمخشري ، منشأه المعارف ، اسكندريه ،286.
1.همان ، ص267؛ محمد خطابي، لسانيات النص ، مركز الثقافي العربي ، بيروت ، ص165.
1.ر.ك: عميد زنجاني ،مباني وروشهاي تفسير قرآن ،ص83.
1.ر.ك: عباسعلي عميد زنجاني ، مباني وروشهاي تفسير قرآن ، چاپ چهارم ، 1379،ص139.
2.ر.ك:آيه الله خوئي ،البيان .
3.ر.ك:محمد ارگون ، تاريخيه الفكر العربي الاسلامي ، ترجمه هاشم صالح ، مركزالثقاني العربي بيروت ، ص12.
4.ر.ك:نصرحامد ابوزيد ، مفهوم النص ، مركز الثقاني العربي ، بيروت ، ص9

مقالات مشابه

آسیب شناسی تطبیق قاعده سیاق در تفسیر آیات قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهفاطمه مرضیه حسینی کاشانی

منطق صوري فهم معناي واژه هاي قرآن

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمدتقی فعالی

دفاع از قصدگرايي تفسيري

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهاحمد واعظی

مواجهه با قرآن؛ چگونه و چرا؟

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد

مفهوم شناسی آیه گامی در مسیر «برداشت از قرآن»

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهحسین مرادی زنجانی, فاطمه آذرخش

منابع فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی

اصول فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی