نقد بر نقد درباره آيه كريمه «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال»

پدیدآوریعقوب جعفری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2019 بازدید
نقد بر نقد درباره آيه كريمه «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال»

يعقوب جعفري
در شماره هشتم مجله ترجمان وحي مقاله‏اي تحت عنوان (بحثي پيرامون معناي «ان» در آيه «وان كان مكرهم لتزول منه الجبال») به قلم اين حقير چاپ شد كه در آن روشن ساختيم كه «ان» در اين آيه براي نفي است، هرچند كه بسياري از مترجمان فارسي قرآن كريم آن را اثبات انگاشته‏اند.
پس از مدتي، مقاله‏اي از دانشمند فرزانه جناب آقاي خرمشاهي به دفتر مجله رسيد كه آن مقاله را مورد نقد و بررسي قرار داده بودند كه در شماره 12 مجله چاپ شد. اينك درباره آن نقد تذكراتي را ارائه مي‏دهم به اميد آنكه به روشن شدن حقيقت كمك كند.
ايشان در بخش نخست مقاله، حدود سه صفحه راجع به قرائتهاي ديگر كه با شرطيه بودن «ان» و مثبت بودن جمله سازگارتر است سخن گفته و نقل اقوال كرده‏اند كه به نظر من بحث زايدي است و فايده‏اي براي موضوع مورد اختلاف ندارد، زيرا قطعاً ايشان قبول دارند كه بحث در اين آيه بنابر قرائت معروف (قرائت حفص به نقل از عاصم بن ابي‏النجود) است كه قرآنهاي موجود در شرق اسلامي و از جمله در كشور ما بر اساس آن كتابت شده است، و اگر هدف ايشان فقط افزودن بر معلومات خواننده باشد باز احتياجي به اين بخش نبود، چون در آن مقاله به قرائتهاي ديگر اشاره كرده‏ام و تكرار آن براي كسي كه اين دو مقاله را مي‏خواند لزومي نداشت. بحث بايد پيرامون اين موضوع باشد كه آيا «ان» در قرائت معروف معناي نفي مي‏دهد همان گونه كه بنده بر آن تأكيد كرده‏ام، و يا معناي مثبت مي‏دهد چنان كه نظر آقاي خرمشاهي است؟
همچنين ايشان در بخش پاياني مقاله گفته‏اند: «ايشان (يعني بنده) در ميان همه ترجمه‏هاي فارسي قديم و جديد چهار قول موافق نظرگاه خود بيشتر نيافته‏اند، حتي اگر بيشتر از چهار مورد باشد، در مقابل نزديك به چهل مورد كه مخالف نظرگاه و برداشت ايشان و موافق نظرگاه و برداشت بنده و همفكران بنده است، رنگ و رمقي ندارد.»
شگفتا از اين سخن! وقتي بنده در آن مقاله به روشني و وضوح تأكيد كرده‏ام كه بيشتر ترجمه‏هاي فارسي «ان» را در آيه مزبور مثبت گرفته‏اند و گفته‏ام: «اكثريت قريب به اتفاق مترجمان، «ان» را بر خلاف نظر اكثر مفسران و ادبا وصليه گرفته و آن را به صورت جمله مثبت ترجمه كرده‏اند و البته برخي هم آن را نافيه گرفته‏اند»1 ايشان چه چيزي را مي‏خواهند اثبات كنند جز اينكه شواهد بيشتري برآنچه ما گفته‏ايم بياورند. رنجي كه ايشان برخود هموار كرده و حدود چهل ترجمه فارسي را بررسي نموده‏اند ـ كه كار سختي است ـ چه سودي براي ايشان دارد؟ فقط بايد بگوييم: ان شاء اللّه‏ مأجور خواهند بود! اگر ايشان به جاي 40 ترجمه از 400 ترجمه هم ياد مي‏كردند، در اصل مطلب تأثيري نداشت و اساساً ما در صدد رأي‏گيري، آن هم به شيوه يك نفر يك رأي نيستيم.
در همين جا پاسخ اين فرمايش ايشان نيز روشن مي‏شود كه گفته‏اند: «عده‏اي از مفسران... قول ايشان (يعني بنده) را تأييد مي‏كنند كه جاي شگفتي است كه چرا به آنها ـ جز طبري و طبرسي ـ استناد نكرده‏اند.» زيرا در يك بحث ادبي اگر مطلبي مستند به قواعد شناخته شده باشد، نيازي به رديف كردن اسامي افرادي كه به آن قول قائلند نيست، و اگر از چند تن نام برده‏ايم، براي تحكيم مطلب كافي است. در عين حال براي راضي كردن ايشان هم كه باشد به زودي اقوال برخي از مفسران را نقل خواهيم كرد و خواهيم ديد كه اكثريت مفسران و ادبا «ان» را در آيه مزبور نافيه گرفته‏اند و اينجاست كه اكثريت مترجمان در برابر اكثريت مفسران رنگ مي‏بازد، و يا به قول ايشان رنگ و رمقي ندارد.
پيش از نقل اقوال، چند نكته را تذكر مي‏دهم:
1. لازم است در نقل عبارت ديگران كمال انصاف را رعايت كنيم و چنين نباشد كه عبارت را ناقص و يا به گونه‏اي نقل كنيم كه خواننده گمان كند كه مؤيد ماست در حالي كه چنين نيست.
ايشان در تأييد نظر خود واينكه «ان» در آيه شريفه معناي مثبت مي‏دهد، عبارتي از مكي بن ابي‏طالب نقل مي‏كنند كه او «ان» را در قرائت كسائي كه قرائت غير معروف است مثبت گرفته است، آن گاه پس از نقل عبارت مكي بن ابي‏طالب در اين باره، ادامه مي‏دهند كه: «سپس قرائت مشهور و شرح بيان آن را مي‏آورد».2 هر كس اين جملات را بخواند چنين برداشت مي‏كند كه مكي بن ابي‏طالب مؤيد نظر آقاي خرمشاهي است، در حالي كه مكي بن ابي‏طالب فقط در قرائت كسائي آن را مثبت گرفته ولي در قرائت مشهور كه مورد بحث ماست گفته است: «حجت كسي كه لام اول را مكسور و لام دوم را مفتوح خوانده (لِتزولَ) اين است كه «ان» را به معناي «ما» ولام اول را لام نفي گرفته چون بعد از نفي واقع شده است و تقدير چنين است: «و ما كان مكرهم لتزول منه الجبال»، مانند: «ما كان اللّه‏ ليذر المؤمنين» و معناي اين قرائت كوچك شمردن و تحقير مكر آنهاست.3
روشن است كه مكي بن ابي‏طالب در قرائت مشهور با قاطعيت جمله را منفي گرفته و حتي نقل خلاف هم نكرده است. ايشان همچنين عباراتي از ابوالبقاء عكبري نقل كرده‏اند كه خواننده اگر دقت نكند خيال مي‏كند كه مؤيد نظر ايشان است در حالي كه چنين نيست و عكبري در معناي آيه دو وجه ذكر مي‏كند؛ يكي اينكه «ان» براي نفي است و ديگر اينكه «ان» براي اثبات است، و جالب اينكه وجه اول را جلوتر از وجه دوم ذكر مي‏كند كه نوعي اظهار تمايل به آن است.
2. ايشان در مقاله خود پس از نقل قول ابن‏هشام كه «ان» را به معناي تأكيد و مثبت معني كرده است، راجع به بنده نوشته‏اند: «به گمانم اگر اين قول را و قول زمخشري را كه از بزرگان و ائمه ادب بوده‏اند، ديده بودند، يا اصلاً مقاله‏شان را نمي‏نوشتند يا تغيير عقيده مي‏دادند».4 بايد عرض كنم كه اين سخن از بزرگواري مانند آقاي خرمشاهي بعيد است، زيرا به طوري كه در آن مقاله آورده‏ام و در پايان اين مقاله هم به تفصيل خواهم آورد، اكثريت بزرگان تفسير و ادب «ان» را نافيه گرفته‏اند. آيا به خاطر سخن اين دو تن مي‏بايد آن مقاله را اصلاً نمي‏نوشتم و يا تغيير عقيده مي‏دادم؟
در اينجا براي اطلاع آقاي خرمشاهي و به عنوان يك فايده، دو مطلب را درباره اين دو نفر (ابن‏هشام و زمخشري) نقل مي‏كنم، بي آنكه هدف من كاستن از شأن آنان باشد؛ فقط هدف اين است كه بگويم نبايد در شخصيت افراد ذوب شد.
در مورد ابن‏هشام كه اين همه مورد تمجيد و تجليل آقاي خرمشاهي قرار گرفته، عرض مي‏كنم او كسي است كه بسياري از مطالب باب اول مغني را كه قسمت اساسي كتاب اوست از كتاب الجني الداني في حروف المعاني، اثر حسن بن قاسم المرادي گرفته بي آنكه به آن اشاره‏اي داشته باشد. طبق بررسيهاي محققانِ كتاب الجني الداني، ميان مغني و اين كتاب، در تقسيم معاني ادوات و شواهد و مذاهب و توجيهات نحوي و معنوي و استدراكات، تشابه آشكاري وجود دارد و در موارد بسياري عبارات و جمله‏ها و مفردات يكي هستند، و از آنجا كه ابن‏هشام مغني را در سال 756 نوشته و مرادي در سال 749 درگذشته است، بايد ابن‏هشام از كتاب مرادي اخذ كرده باشد. اين در حالي است كه ابن‏هشام در مقدمه مغني گفته است كه كسي تا به حال چنين كتابي ننوشته است، و جالب اينكه او در لابه‏لاي مغني از افراد و كتابهاي فراواني كه مطلبي را از آنها گرفته است نام مي‏برد ولي مرادي در ميان آنها نيست5.
در مورد زمخشري هم بايد گفت: در عين حال كه تفسير او مشحون از نكات تفسيري جالبي است، ابوحيان غرناطي، استاد مسلم ادب عربي، در تفسير خود البحرالمحيط در موارد بسياري نظرات نحوي او را رد كرده و در جايي او را يك عجمي كه در نحو ضعيف بوده معرفي مي‏كند.6
3. ايشان در تأييد نظر خود به چند بيت از مثنوي استشهاد كرده‏اند كه آيه مورد بحث در آنجا به صورت مثبت معني شده است. ايشان پيش از نقل اين چند بيت و پس از نقل آن، از ملا جلال الدين مولوي تعريف و تمجيد كرده و مثنوي او را در حكم تفسير قرآن دانسته و از تأثير و نفوذ آيات قرآني در مثنوي سخن گفته و چنين تتميم فايده كرده‏اند كه شارحان مثنوي هم در مثبت گرفتن «ان» در اين آيه از ايشان پيروي نموده‏اند.
بايد عرض كنم كه در ژرف‏انديشي و نكته‏سنجي ملاي رومي ترديدي نيست، ولي ايشان را نمي‏توان در تفسير آيات قرآني صاحب‏نظر دانست؛ و اينكه وي از مفاهيم قرآني تأثير پذيرفته است او را از ديگر شاعران بزرگ ادب فارسي متمايز نمي‏سازد، زيرا چيرگي ادبيات عرب و فرهنگ قرآني بر ادبيات فارسي باعث شده است كه اكثر شاعران و فارسي‏نويسان، به‏خصوص در زمانهاي پيشين، از آيات قرآني تأثير بپذيرند و مفاهيم قرآني را در اشعار خود بياورند. البته چون مثنوي متني مفصل است، طبعاً اين تأثيرپذيري در آن بيشتر است وگرنه سعدي، حافظ7، سنايي، عطار، نظامي و ديگران نيز تحت تأثير مفاهيم قرآني و حديثي بوده‏اند،8 ولي نمي‏توان آنها را از جمله صاحب‏نظران در قرآن و حديث به شمار آورد.
در فهم كلام خدا، استناد به اشعار شاعران را نمي‏توان يك كار تحقيقي و علمي دانست. من در اينجا بي‏آنكه بخواهم از منزلت والاي ملاجلال الدين رومي در شعر و ادب و عرفان بكاهم، تأكيد مي‏كنم كه برخي از مترجمان معاصر قرآن از جمله خود آقاي خرمشاهي در درك معاني قرآني قوي‏تر از او هستند ؛ چيزي كه هست گذشت‏زمان، پيشينيان را در هاله‏اي از قداست قرار داده است كه هرچه از ما فاصله بيشتري داشته باشند حريمشان محترم‏تر مي‏شود.
4. در قرآن كريم، مكر كافران همواره كوچك شمرده شده و در آيات متعددي مكر آنان با مكر خداوند مقايسه گرديده و مسلم است كه مكر آنان در برابر مكر خدا بسيار حقير است و خداوند خود را «خير الماكرين» معرفي كرده است:
«ومكروا و مكراللّه‏ و اللّه‏ خير الماكرين»9 (آل عمران، 54) [آنان مكر كردند و خدا نيز مكر كرد، و خدا بهترين مكركنندگان است]. البته مي‏دانيم كه منظور از مكر خدا چاره‏سازي و مقابله با مكر آنان است.
در آيه ديگر از ناآگاهي اين مكركنندگان خبر مي‏دهد:
«ومكروا مكراً و مكرنا مكراً و هم لايشعرون» (نمل، 50)10 [آنان مكري كردند و ما نيز مكري كرديم در حالي كه آنان درك نمي‏كنند].
در برخي آيات اين حقيقت مورد تأكيد قرار گرفته است كه مكر بد به صاحب آن برمي گردد و چنين كساني در واقع با خود مكر مي‏كنند ولي نمي‏دانند:
«ولا يحيق المكر السيي‏ء الاّ باهله» (فاطر، 43) [و مكر بد جز دامن صاحبش نگيرد]، و در آيه ديگر تصريح مي‏كند كه آنان كه مكر بد مي‏كنند مكرشان نابود مي‏گردد:
«والذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور» (فاطر، 10) [و كساني كه با مكر كارهاي بد مي‏كنند عذابي شديد براي آنان است و مكرشان تباه مي‏گردد.]
همچنين در آيه 30 از سوره انفال از مكر مشركان مكه درباره پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه مي‏خواستند او را زنداني كنند و يا بكشند و يا از مكه بيرون كنند و نيز از تباه شدن اين مكر به‏وسيله مكر متقابل خدا خبر مي‏دهد.11
از بررسي مجموع آياتي كه درباره مكر كافران و مكر متقابل خداوند آورديم، اين حقيقت رخ مي‏نمايد كه خداوند همواره مكر كافران را ضعيف جلوه مي‏دهد، و هدف از آن بالا بردن روحيه پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و مسلمانان است. در آيه مورد بحث نيز نافيه گرفتن «ان» با هدف ياد شده سازگارتر است.
اما در مورد آيه شريفه «و مكروا مكراً كبّاراً» (نوح، 22) و «انّ كيدكنّ عظيم» (يوسف، 28) بايد گفت كه اولي سخن نوح و دومي سخن عزيز مصر است كه خداوند آنها را نقل مي‏كند و هيچ كدام سخن خداوند نيست. بنابراين نمي‏توان دو آيه را شاهدي براي مانحن فيه گرفت.
5. آقاي خرمشاهي در مقاله خود فصل مشبعي را از امدادهاي غيبي خداوند به پيامبر در برابر نيرنگ كافران آورده و آن را دليلي بر بزرگ بودن مكر كافران دانسته‏اند. ما تصور مي‏كنيم كه اين موضوع نه تنها بر آن مدّعا دلالت ندارد، بلكه از بابِ نشان دادن مكر خداوند در برابر مكر كافران و در نتيجه كوچك جلوه دادن آن است، تا پيامبر بداند كه همواره تحت حمايت خداوند است و مكر كافران تأثيري در او ندارد. حتي خداوند در قرآن برخي از داستانهاي پيامبران پيشين و توطئه‏ها و نيرنگهايي را كه قومشان در برابر آنها داشتند و نيز پيروزي نهايي پيامبران را با هدف تسلاي خاطر و آرامش دل و كاستن از نگرانيهاي پيامبر اسلام بيان كرده است: «و كلاّ نقصّ عليك من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادك» (هود، 120) [و هر يك از سرگذشت‏هاي پيامبران را كه بر تو حكايت مي‏كنيم، چيزي است كه دل تو را با آن آرامش مي‏دهيم].
6. نكته آخر اينكه از نظر قواعد نحوي، مكسور بودن لام اول در «لتزول» قرينه خوبي بر نافيه بودن «ان» است، چون در آن صورت لام براي جحد خواهد بود، و مي‏دانيم كه لام جحد معمولاً پس از فعل «كان» قرار مي‏گيرد، و اگر اين لام را لام جحد نگيريم مناسب‏ترين معني در اينجا آن است كه لام را لام تعليل يا (كي) و يا لام عاقبت بگيريم، در حالي كه طبق قاعده، لام كي و لام عاقبت بعد از تمام شدن جمله مي‏آيد، مانند: «فاليوم ننجّيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية» (يونس، 92). در اينجا لام براي تعليل است. براي لام عاقبت نيز اين آيه را مي‏توان مثال زد: «فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوّا و حزنا» (قصص، 8) و از اين موارد بسيار است كه در همه جا لام پس از تمام شدن جمله آمده، در حالي كه در آيه مورد بحث لام پيش از تمام شدن جمله و ذكر خبر «كان» آمده است.
پس از اين تذكرات، اكنون مناسب است نظرات مفسران و ادبا را درباره «ان» در آيه كريمه «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال» به طور اجمال نقل كنيم. با ملاحظه اين اقوال معلوم خواهد شد كه اكثريت مفسران و ادبا «ان» را در قرائت معروف و متداول نافيه گرفته‏اند، در برابر اكثريت مترجمان فارسي كه آن را مثبت معني كرده‏اند. شكي نيست كه نظر مفسران و ادبا بر نظر مترجمان ارجحيت دارد و مترجمان در برابر كارِ كارشناسانه مفسران وامدار آنان هستند.
محمد بن جرير طبري پس از بيان اختلاف قرائتها مي‏گويد:
آنچه نزد ما درست است قرائت (و ان كان مكرهم لتزول) با كسره لام اوّل و فتحه لام دوم است، به معناي «و ما كان مكرهم...». طبري قول به نافيه بودن «ان» را طي چند روايت از ابن عباس و حسن نقل كرده است.12
شيخ طوسي مي‏گويد:
(و ان كان مكرهم...) چنين نيست كه مكر آنان حجتهاي قرآن و آنچه را كه از دلايل نبوت نزد توست باطل كند.13
طبرسي مي‏گويد:
(و ان كان مكرهم...) يعني مكر آنان چنين نيست كه حجتهاي قرآن را باطل كند... و معني اين است كه (لاتزول منه الجبال)14.
ابوالحسن ماوردي مي‏گويد:
معناي آيه چنين است: «و ما كان مكرهم لتزول منه الجبال» و اين براي حقير شمردن مكر آنهاست.15
فخر رازي مي‏گويد:
لفظ «ان» در «و ان كان مكرهم» به معناي «ما» و لام مكسور بعد از آن براي جحد است.16
ابوالمكارم حسني مفسر شيعي و فارسي‏نويس قرن هفتم مي‏گويد:
و ان كان اين چنين بوذ اي ما كان مكرهم و ان بمعني ما بوذ، نيست مكر ايشان. و لام جحد راست17.
قرطبي مي‏گويد:
در آيه «و ان كان مكرهم...»، «ان» به معناي «ما» است، يعني «ما كان مكرهم لتزول منه الجبال» و اين براي ضعف و سستي مكر آنان است18.
ابن عطيه اندلسي مي‏گويد:
در قرائت قاريان هفت‏گانه، جز كسائي، (لتزول) با كسره لام اول و فتحه لام دوم خوانده شده... و اين بنابر آن است كه «ان» نافيه و به معناي «ما» باشد، و معناي آيه تحقير و كوچك شمردن مكر آنان است.19
مكي بن ابي‏طالب مي‏گويد:
در نظر كسي كه «لتزول» را با نصب مي‏خواند لام براي جحد است... و تقدير آن چنين است: «و ما كان مكرهم لتزول» و بنا بر كوچك شمردن و تحقير مكر آنهاست.20
حسين بن ابي‏العزّ مي‏گويد:
(ان) در اين آيه بنابر اينكه لام اول (لتزول) مكسور و لام دوم آن منصوب باشد، براي نفي است... و لام براي جحد است مانند آيه (وما كان اللّه‏ ليعذّبهم) و منظور اين است كه مكر آنان سست‏تر و ضعيف‏تر از آن است كه كوهها را زايل كند، و كوهها مثلي براي امر پيامبر است.21
سيوطي مي‏گويد:
(و ان) ما (كان مكرهم) يعني اعتنايي به مكر آنان نيست و آنان فقط به خودشان ضرر مي‏رسانند.22
بغوي مي‏گويد:
«و ان كان مكرهم» به معناي «و ما كان مكرهم» است.23
ابوالبركات نسفي مي‏گويد:
در آيه «و ان كان مكرهم.... »كان تامه و ان نافيه و لام براي تأكيد آن است و نقل خلاف هم نمي‏كند24.
ابوزرعه مي‏گويد:
بنابر قرائت غير كسائي (يعني قرائت مشهور) «ان» در آيه «و ان كان مكرهم» به معناي «ما» و لام براي جحد است.25
ابوالبركات ابن الأنباري مي‏گويد:
«ان» در آيه «و ان كان مكرهم» به معناي «ما» است و تقدير آن چنين است: «و ما كان مكرهم» و براي كوچك شمردن و تحقير مكر آنان است26
شريف لاهيجي مي‏گويد:
كلمه «ان» در «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال» به معناي «ما» نافيه است، اي و ما كان مكرهم...27
سيد عبداللّه‏ شبّر مي‏گويد:
در اين آيه «ان» نافيه و لام براي تأكيد نفي است و معناي آيه چنين است كه مكر آنان ضعيف‏تر از آن است كه كوهها را بركند، و منظور دين پيامبران و يا دين محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است.28
محمد جعفر الكرباسي مي‏گويد:
در (و ان كان مكرهم) «ان» براي نفي و كان فعل ناقص است.29
احمد مصطفي المراغي مي‏گويد:
«و ان كان مكرهم» يعني «ما كان مكرهم» مكر آنان آيات و معجزات پيامبران را كه مانند كوههاي استوار است از ميان نمي‏برد، و اين براي تحقير مكر آنهاست.30
ابن‏عاشور مي‏گويد:
جمهور (لتزول) را با كسره لام و نصب فعل مضارع بعد از آن خوانده‏اند؛ بنابراين «ان» نافيه و لام (لتزول) لام جحود است، يعني مكر آنان كوهها را از بين نمي‏برد و اين خفيف شمردن آنهاست.31
محمود صافي مي‏گويد:
در «و ان كان مكرهم...» ان براي نفي است، و نقل خلاف هم نكرده است.32
نويسندگان لجنه قرآن و سنت مصر مي‏گويند:
منظور آيه اين است كه مكر آنان به گونه‏اي نيست كه شريعت كه مانند كوهها ثابت است، از ميان برود.33
بهجت عبدالواحد مي‏گويد: «و ان كان مكرهم» يعني «و ما كان مكرهم» و «ان» نافيه است.34
دكتر وهبة الزحيلي مي‏گويد: در آيه «لتزول منه الجبال» لام براي جحود و «ان» به معناي «ما» است و «كان» تامّه است.35
اين بود برخي از نظرات مفسران و ادبا در مورد جمله «و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال» كه نشان دهنده اين است كه اكثريت مفسران آن را نافيه گرفته‏اند، هرچند تعداد اندكي آن را مثبت معني كرده‏اند. البته منظور ما در اينجا مفسران واديباني هستند كه در اين فرصت اندك و وقت محدود به آثار آنها مراجعه كرديم، وگرنه آثار تفسيري و ادبي ديگري نيز هست كه ما به آنها مراجعه نكرده‏ايم و از آنها اطلاعي نداريم، ولي به قرينه آنچه ديديم مي‏توانيم بگوييم وضع آنها نيز بايد مشابه وضع اينها باشد.
در اينجا سخن را به پايان مي‏بريم با اين آرزو كه موضوع مورد بحث بيشتر روشن شود و آنچه مي‏گوييم و مي‏نويسيم از باب جدال و مراء نباشد، و از خداوند مي‏خواهيم كه ما را در فهم آيات قرآني كمك كند و به آنچه حق است رهنمون شود.
اميدوارم كه از اين بحثهاي طلبگي، غباري بر دل جناب خرمشاهي ننشيند و ايشان خود داوري كنند. البته اگر ايشان را مجالي براي نوشتن مقالي ديگر در اين زمينه باشد ما را از خواندن آن ملالي نخواهد بود و از آن استقبال خواهيم كرد.

پاورقيها:

1. ترجمان وحي، شماره 8، ص 8، سطر 15.
2. ترجمان وحي، شماره 12، ص 21.
3. مكي بن ابي طالب، الكشف عن وجوه القراءات السبع، ج 2: ص 28.
4. ترجمان وحي، شماره 12، ص 22.
5. رجوع شود به مقدمه الجني الداني توسط محققانِ كتاب: فخرالدين قباوه و محمد نديم فاضل، ص 5 ـ 6.
6. البحر المحيط، ج 4، ص 229.
7. اين حقير كتابي تحت عنوان مفاهيم قرآني در شعر حافظ در دست تأليف دارم كه اميدوارم هرچه زودتر فرصت تكميل آن فراهم شود.
8. رجوع شود به كتاب 1050 صفحه‏اي گزيده‏اي از تأثير قرآن بر نظم فارسي، تأليف سيد عبدالحميد حيرت سجادي، چاپ اميركبير، 1371.
9. نظير: انفال، 30.
10. نظير: انعام، 123.
11. پيشتر اشاره كرديم كه بسياري از شعراي ما از فرهنگ قرآني تأثير پذيرفته‏اند و اينك چند نمونه از آن را ذكر مي‏كنيم. البته هدف ما استناد به شعر شاعران نيست، بلكه هدف جلب توجه آقاي خرمشاهي است. در مورد تأثير نكردن مكر كافران نسبت به پيامبران: ناكرده مكر مكيان جان محمد را زيان چون عنكبوتي در ميان پروانه غار آمده خاقاني شرواني سحر را تأثير نبود در عصاي موسوي راستي درهم نوردد حيله و نيرنگ را صائب تبريزي
12. جامع البيان، ج 8، ص 246.
13. التبيان، ج 6، ص 308.
14. مجمع البيان، ج 5، ص 498.
15. النكت والعيون (تفسير الماوردي)، ج 3، ص 143.
16. التفسير الكبير، ج 19، ص 144.
17. دقائق التاويل و حقائق التنزيل، ص 347.
18. الجامع لأحكام القرآن، ج 9، ص 380.
19. المحرّر الوجيز، ج 10، ص 100.
20. مشكل اعراب القرآن، ج 1، ص 407.
21. الفريد في اعراب القرآن المجيد، ص 175.
22. تفسير جلالين، ص 261.
23. معالم التنزيل در حاشيه تفسير خازن، ج 3 ص 52.
24. تفسير النسفي، ج 2، ص 266.
25. حجة القراءات، ص 379.
26. البيان في غريب اعراب القرآن، ص 61.
27. تفسير شريف لاهيجي، ج 2، ص 648.
28. تفسير شبّر، ص 391، چاپ اسوه.
29. اعراب القرآن، ج 4، ص 222.
30. تفسير المراغي، ج 5، ص 167 ـ 168.
31. التحرير و التنوير، ج 7، ص 250.
32. الجدول في اعراب القرآن، ج 13، ص 210.
33. المنتخب في تفسير القرآن الكريم، ص 371.
34. الاعراب المفصل لكتاب اللّه‏ المنزل، ج 6، ص 57.
35. التفسير المنير، ج 13، ص 270.
در مورد برگشتن مكر مكاران به خودشان: تو راستي كن و با گردش زمانه بساز كه مكر هم به خداوند مكر گردد باز سعدي راجع به مكر خدا در برابر مكر كافران كه گاهي با مهلت دادن به آنها همراه است، ناصر خسرو در قصيده‏اي با اين مطلع: گنبد پيروزه گونِ پر ز مشاغل چند بگشته است گرد اين كره گل مي‏گويد: بلكه ستمكش به رنج و درد بميرد باز ستمكار دير ماند و مقبل اين همه مكر است از خداي تعالي منشين ايمن زمكرش اي متغافل

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست