خواندن و نوشتن و ادبيات فارسي را در زادگاه خود نزد استادان محلي از جمله ملامحمد و ملاعبادالله آموخت. ادبيات عرب، منطق، فقه (رياضالمسائل) و اصول (قوانينالاصول) را همانجا در محضر عالم بزرگوار مرحوم آيتالله سيدواسع كاظمي تركي، از شاگردان برجسته و عضو شوراي استفتاي آخوند خراساني (صاحب كفايةالاصول) فرا گرفت.
اشتياق و اهتمام مرحوم ملكي براي علمآموزي و تفقه در دين، وي را واداشت كه در سال 1349 هـ.ق به مشهد مقدس هجرت ميكند. در آن روزگار، حوزه علميه مشهد افزون بر بركات و فيوضات قدسي حضرت ثامنالحجج(ع) به سبب حضور عالمان و استادان فرزانه و وارستهاي چون مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني و شيخ مجتبي قزويني از رونق و نشاط علمي خاصي برخوردار بود.
باري مرحوم ملكي سطوح عالي را نزد مرحوم شيخهاشم قزويني (به سال 1380 هـ.ق) و دروس فلسفه انتقادي و مباحث اعتقادي را در محضر شيخ مجتبي قزويني (به سال 1386 هـ.ق) فرا گرفت. بخشي از علم هيئت را در درس آيتالله شيخحسنعلي اصفهاني نخودكي (به سال 1361 هـ.ق) آموخت. آنگاه در سال 1356 هـ.ق در درس خارج فقه مرحوم ميرزا محمد آقازاده خراساني - پسر آخوند خراساني و زعيم وقت حوزه علميه مشهد - شركت جست، و سرانجام در سال 1365 هـ.ق بخشي از مباحث فقه و يك دوره اصول را به همراه دوره كامل علوم و معارف اعتقادي در محضر عالم فرزانه مرحوم آيتالله ميرزا مهدياصفهاني به پايان برد و در سال 1361 هـ.ق از سوي ايشان به دريافتاجازه روايت و اجتهاد و افتأ مفتخر گشت. ميرزاي اصفهاني در اجازه خود با تعابيري بلند از مرحوم ملكي ياد كرده است. اين اجازه به تأييد مرحوم آيتالله سيدمحمدحجت كوهكمري (به سال 1372 هـ.ق) نيز رسيده است.
مرحله دوم از حيات پربار مرحوم ملكي، بازگشت به زادگاه و حضور در آنجاست. ايشان پس از 13 سال تحصيل و تحقيق و تفقه در دين با كولهباري از دانش و معرفت ديني، با بارگاه امام رضا(ع) و حوزه علميه مشهد وداع گفته و به زادگاه خود بازگشت و در آنجا سكني گزيد و با تمام توان به نشر و گسترش معارف اسلامي و برپايي احكام و شعائر ديني و خدمت به محرومان و مستضعفان پرداخت.
مرحوم ملكي پس از شانزده سال اقامت در زادگاه خود، در اثر فشارها و تهديدهاي برخي خانها و مالكين منطقه، مجبور به مهاجرت به قم ميشوند. (1378 هـ.ق). در آنجا مورد تكريم مرجع عاليقدر شيعه، مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي قرار ميگيرند. اقامت در قم مرحله سوم و مهمترين بخش از حيات علمي مرحوم ملكي را تشكيل ميدهد و از آنجاست كه ايشان با وجود موانع و مشكلات به تحقيق و تأليف و القاي دروس خارج فقه و اصول و مباحث تفسير و كلام اهلبيت(ع) پرداخته و شاگرداني فاضل تربيت ميكند.
آيتالله ملكي گذشته از مراتب و جامعيت علمي از مقامات والاي معنوي نيز برخوردار بوده و پيش از آنكه به اصلاح و تربيت ديگران بپردازد، خود، براي تهذيب نفس و پالايش آن از رذايل اخلاقي كمر همت بسته بود.
علم و عمل را توأمان داشته و بهيقين از جمله نوادري بود كه علم و دانش او بيشتر و فراتر از عمل و كوشش وي نبود. محضري گرم و معنوي داشت. به شخصيت و كرامت انسانها عنايتي ويژه ميورزيد. شيفته اهلبيت(ع) بهخصوص حضرت مهدي(عج) بود2. تهجد و شبزندهدارياش حتي در كهولت و ناتواني جسمي ادامه داشت. با قرآن كريم و صحيفه سجاديه بيش از هر كتاب ديگري انس داشت و شاگردان خود را توصيه ميكرد كه پس از نماز صبح، دستكم نيمساعت با توجه ويژه قرآن تلاوت كنند.
به هنگام سكونت در زادگاه، حكومت مذهبي و حلوفصل دعاوي اهالي منطقه با ايشان بوده است كه با درايت و قاطعيتي خاص به اداره امور پرداخته و با خطاكاران و متخلفان بهشدت برخورد ميكرده است.
آيتالله ملكي در روزگاري كه آذربايجان در اشغال تودهايها بود، از موضع مستقل ديني براي حفظ دين و حراست از تماميت ارضي ايران و جلوگيري از خونريزي و پاسداري از جان و مال افراد، تلاش فراوان كرده، خود و حاميانش پذيراي آزار و اذيت دشمنان و مخالفان بودهاند. وي در درسها و نوشتههاي خود، نام بزرگان حتي مخالفان فكري خود را با احترام ياد كرده است.
براي آشنايي با شخصيت علمي و مباني فكري مرحوم آيتالله ملكي بايد به اين نكته عنايت ورزيد كه او از مدرسان و موءلفان مكتب معارفي خراسان (مكتب تفكيك) به شمار ميروند.
مكتب تفكيك به اجمال، به دستگاهي معرفتي اطلاق ميشود كه معتقد به شناختهاي اصيل و خالص ديني بوده، بر غنا و استقلال تام آيين الهي اسلام در عرضه معارف اعتقادي و عملي (فقه اكبر و فقه اصغر) تأكيد ميورزد. و خلط و مزج آموزههاي وحياني با دادههاي فلسفي و يافتههاي عرفاني را برنميتابد3.
باري، مرحوم ملكي مباني مكتب تفكيك را نزد عالمان و استادان حوزه علميه مشهد فرا گرفت و در مجموعه درسها و آثار و تحقيقات خود به تبيين مباني و انديشههاي استادان خود پرداخت. يافتهها و استنباطهاي خود را عرضه كرد و با دفاع از معارف اصيل ديني، آرا و انديشههاي فيلسوفان و عارفان مسلمان را نقد و بررسي كرد.
ايشان درباره خودكفايي و خودبسندگي معارف الهي نوشتهاند: «اين سخن گزاف است كه بگوييم فراگيري علوم انبيا به دستيابي راه و روش و تحصيل نظريات ديگران متوقف است ؛ زيرا دانشهاي پيامبران، خودكفا، برتر و بالاتر و از نظر برهان روشنتر بوده، از علوم بشري كهن و نوين و بحثهاي نظري (فلسفي) و علوم كشفي (عرفاني) بينياز است4».
پيش از پرداختن به روش تفسيري مرحوم ملكي، ياد كردي از عامل مهم قرآنشناختي ايشان، ضروري است.
آيتالله ملكي برآن است كه در ساحت علوم و معارف قرآن، دو حوزه متمايز از هم وجود دارد. حوزه نخست، "خطاب عام قرآن" ناميده ميشود كه مخاطبان آن عامه مردماند. و همه انسانها اعم از موءمن و كافر و عارف و عامي ميتوانند و بلكه موظفاند كه با رجوع به قرآن از معارف آن بهرهمند شوند. البته مراتب استفاده انسانها از معارف اين حوزه يكسان نخواهد بود، و اين بخش شامل معارف عقلي و فطري بوده و روش مهم آن تدبر، تعقل و تذكر است. حوزه دوم كه "خطاب خاص قرآن "ناميده ميشود، ويژه "راسخان در علم" - حضرت رسول(ص) و ائمه هدي(ع) - است و ديگران تنها به واسطه تعاليم و تفاسير ايشان از معارف اين حوزه استفاده ميكنند. در حقيقت معارف اين مقام، تعليمي و تعبدي و مرجع فهم و تفسير آن، پيامبر اكرم(ص) كه مخاطب مستقيم قرآن است و نيز اوصياي او هستند كه ميراثدار دانش قرآناند5.
به موجب اين نظرگاه نويسنده مناهجالبيان از يكسو در تفسير قرآن، نه التزام به سنت را كافي ميدانست و نه روش قرآن به قرآن را بسنده و تمام. از نظر ايشان كاملترين روش تفسير قرآن، بهرهجويي از آيات قرآن، سنت معتبر احكام و اصول عقلي است. اين روش تفسيري كه با تلاش و اجتهاد مفسر در منابع تفسير انجام ميگيرد، "روش تفسير اجتهادي" ناميده ميشود6، روش تفسير اجتهادي، همان روش اجتهاد اصولي است كه فقيهان بزرگوار اماميه در طول سدههاي گذشته، با به كارگيري آن به فهم و استنباط احكام اسلامي پرداختهاند. آيتالله ملكي ميانجي معتقد بود كه براي دستيابي به معارف اصيل قرآن در حوزه معارف اعتقادي (فقه اكبر) و احكام عملي (فقه اصغر) كاربرد روش اجتهادي ضروري است. همچنانكه فقيه فرزانه و اصولي سترگ - شيخ مرتضي انصاري - نيز براي گريز از تفسير به رأي بر استفاده از قرآن، بر سنت و عقل تأكيد ورزيدهاند. تنقيح مباني تفسيري، اجتهاد و تتبع در منابع تفسير از طرفي، و مجموعهنگري و برخورداري از معلومات گسترده ديني از طرف ديگر بايستههاي روش تفسير اجتهادي هستند.
درباره شيوه استفاده از منابع بايد به اين نكته مهم عنايت داشت كه دو منبع قرآن و سنت، به دو شكل ميتواند مورد استفاده مفسر باشد 1 - استفاده مستقيم؛ 2 - استفاده غيرمستقيم.
استفاده مستقيم آن است كه مفسر در تفسير يك آيه به آيات ديگر - كه به نوعي ناظر به تغيير آن هستند - و نيز احاديث وارد در ذيل آن مراجعه و آيه مورد نظر را تفسير كند. از جمله كاربردهاي مستقيم قرآن، ميتوان به تفسير لغوي و ادبي، تقييد مطلق، تخصيص عام، تبيين مجمل، تفسير موضوعي، دفع ظهور آيات متشابه و استخراج حكم يا موضوع اشاره كرد.
بيشترين استفاده مستقيم از سنت(احاديث) ادعيه، خطب و سيره معصومان، از طريق قرآن است و افزون بر نكتههاي يادشده، مواردي را مانند بيان مصداق، بيان مراد و بيان تأويل آيات شامل ميشود. در تفسير قرآن و در تعيين و تكوين مباني، بنيانها و پيشفرضهاي تفسير، قرآن و سنت نقش غيرمستقيمي را به عهده دارند. هر مفسري مباني تفسيري خود را از خاستگاه ويژهاي اخذ ميكند. بدينسان درحاليكه ممكن است مفسري با پذيرش مباني فلسفه اسلامي به سراغ تفسير قرآن برود، مفسر ديگري پايبند اصول و مباني عرفاني باشد و همينطور...
خاستگاه مباني تفسيري مفسر در روش تفسير اجتهادي، احكام و اصول بديهي عقلي، محكمات قرآن كريم و مسلمات سنت است. با توجه به جايگاه مباني فكري و اعتقادي در فرايند تفسير قرآن، ميتوان به نقش غيرمستقيم كتاب و سنت در تفسير پي برد.
استفاده غيرمستقيم از قرآن و حديث در تفسير به اين صورت است كه به فرض مفسري درصدد تفسير آيه شريفه و ما تشاوءون ءالا أن يشاءالله (انسان، 30) است، در اين آيه از مشيت خدا و خواست آدمي سخن رفته و پرسشهايي از اين دست فرا روي مفسر است: مشيت خدا چيست؟ صفت ذات خداست يا صفت فعل؟ نسبت آن با اراده انسان چگونه است؟ آيا اراده مطلق خدا با اراده و اختيار انسان منافات دارد؟ براي اين پرسشها، پاسخهاي مناسبي در متون ديني داده شده است. از اينرو مفسر با مراجعه به اين متون نخست به ديدگاه جامع ديني درباره موضوعات يادشده دست مييابد. آنگاه با تكيه بر مباني برگرفته از كتاب و سنت به تفسير آيه مورد اشاره ميپردازد. اخذ مباني از قرآن و حديث براي تفسير آيات معارفي و اعتقادي، بسي مهم و اساسي است؛ زيرا براساس مباني اماميه براي تفسير آيات احكام بهطور كلي نميتوان منبعي غير از كتاب و سنت مدنظر داشت. درحاليكه همواره ممكن است مفسري، خواسته يا ناخواسته مباني فكري و اعتقادي خود را از منبعي غير از كتاب و سنت برگرفته و عناصر ديني را با عناصر غيرديني درهم آميزد. در حقيقت ارزش مناهجالبيان در آن است كه نويسنده دخالت هيچ عنصري را جز منابع ديني (عقل، قرآن و سنت) در شكلگيري معارف مبنايي و اعتقادي برنميتابد.
درباره منبع عقل نيز بايد گفت كه آيتالله ملكي در مباحث مقدماتي كتاب توحيدالاميه گفتارهايي را به عقل اختصاص داده و در آنها درباره عقل از نظر قرآن و حديث، مدركات عقل، نقش عقل در معرفتالله، جايگاه عقل در شناخت پيامبران، عقل در علوم بشري، تعارض دليل نقلي و عقلي و فرق عقل و علم سخن گفته است.
از نظر او، عقل، نوري الهي و حجتي خدايي است كه به همه انسانها افاضه شده است. عقل از مصونيت ذاتي برخوردار بوده، وقوع خطا نسبت به آن ممتنع است. قوام و حجيت هر دليلي به عقل است. ملاك تكليف و ثواب و عقاب نيز عقل است. ايمان به خدا و آنچه به آن مترتب است، تصديق پيامبران و تشخيص حق و باطل، خير و شر، هدايت و گمراهي و فضيلت و رذيلت با نور عقل صورت ميگيرد8.
براساس تعريف يادشده، نقش عقل در شناختهاي اعتقادي بيبديل است؛ چرا كه معارف اعتقادي يا جزء مستقلات عقلي است كه در اين صورت بهطور مستقل به امر اعتقادي شناخت پيدا ميكند و سخنان شرع در اين موارد براي تأييد و ارشاد به حكم عقل است و يا جزء شناختهاي فطري است كه در اين موارد، معرفت فطري با معرفت عقلي همسو بوده و در حقيقت موءداي شناخت فطري و حكم عقلي، امري واحد است9. تنها در آن بخش از معارف اعتقادي كه جزء مستقلات عقلي و مسائل فطري نبوده و در رده مسائل تعبدي است، ادله نقلي حاكم است. البته از نظر نويسنده "مناهجالبيان" به دليل آنكه پذيرش نقل مبتني بر دليل عقلي است، پذيرش معارف تعبدي، امري عقلاني است10، از موارد اين بخش ميتوان به جزئيات معارف اعتقادي مانند؛ اسما و صفات الهي، حقيقت عرش و كرسي و تفاصيل معاد و عالم آخرت اشاره كرد.
از نظر مرحوم ملكي، شالوده و بنمايه اخلاق، احكام فطري و مستقلات عقلي است11. از سوي ديگر ايشان دامنه مستقلات عقلي را بسي فراخ ميگيرند و مواردي مانند ضرورت ايمان به خدا پس از تذكر به معرفت فطري12، توبه و بازگشت از گناه13، نيكي به پدر و مادر14، قبح تحقير و اهانت به موءمن فقير15، حرمت شرابخواري16، حرمت كتمان حمل از سوي زوجه مطلقه17 و... را در زمره مستقلات عقلي ميدانند.
درباره نقش عقل در استنباط احكام فقهي نيز مبناي آيتالله ملكي همان مبناي فقيهيان اصولي است كه در منابع اصول فقه مطرح شده است. وي درباره تعارض ميان دليل عقلي و دليل نقلي نيز با تقسيم عقل به عقل فطري و عقل اصطلاحي (فلسفي) را مباحث مفيدي را پيش كشيده كه به دليل اختصار، از آنها صرفنظر ميكنيم.
مراد از اتجاه يا رويكرد تفسيري آن است كه گاه يك مفسر با عنايت به ذوق، علاقه، نگرش، مباني و معلوماتي كه دارد و باتوجه به نيازها و ضرورتهايي كه احساس ميكند، در مقام تفسير قرآن، جهتگيريهاي خاصي ميكند كه نشانگر رويكرد تفسيري اوست. لازمه رويكرد تفسيري، آن است كه مفسر به برخي آيات، موضوعها و مفاهيم قرآن، حساسيت و عنايت ويژهاي ميورزد. در تفسير اين آيات درنگ ميكند و به ابعاد و جنبههاي مختلف تفسيري آنها ميپردازد و تفاسير موضوعي خود را در راستاي اين مفاهيم سامان ميدهد.
با توجه به اين مقدمه، هرگاه بخواهيم رويكرد تفسيري آيتالله ملكي را در تفسير "مناهجالبيان" مشخص كينم، به نظر ميرسد با توجه به شخصيت، مباني علمي و دغدغههاي فكري مفسر، ميتوان رويكرد تفسيري او را اتجاه كلامي (معارفي) - فقهي دانست. با نگاهي اجمالي به متن مناهجالبيان در مييابيم كه دو وجه معارفي (در بعد اعتقادي و اخلاقي) و فقهي آن از وجوه ديگر بارزتر و پررنگتر است. بهطور خلاصه، حاصل رويكرد تفسيري او را ميتوان به موارد زير دستهبندي كرد:
1 - بخش قابلتوجهي از تلاشهاي آيتالله ملكي در راستاي تبيين و دفاع از اصول اعتقادي و مباني پذيرفته شده مكتب تشيع است. مفسر با حساسيت ويژهاي از موضع متكلمي قوي به اين امر اهتمام ورزيده و در مسائلي مانند امامت19، شفاعت20، عصمت پيامبران در تلقي وحي21، جبر و تفويض22، شأن نزول سوره هلي آتي23 و آيه مباهله24، ضمن تأكيد بر مواضع فقهيان و متكلمان اماميه، آرا و ديدگاههاي مخالفان را به بوته نقد گذاشته است. لبه تيز نقدها بيشتر متوجه سخنان زمخشري، فخررازي و نويسنده "المنار" است.
2 - دومين و شايد مهمترين وجهه همت اين مفسر در حوزه مسائل كلامي و اعتقادي، تبيين، عرضه و دفاع از مباني و مسلمات ديني و آموزههاي مكتب معارف خراسان است. وجه معارفي تفسير مناهجالبيان چندان غالب و فراگير است كه وجه نخست را نيز تحتتأثير قرار داده است. بدين معنا كه آرا و مواضع مرسوم كلامي، در بيان و تقرير ايشان، صبغهاي معارفي يافته است.
بدينسان آيتالله ملكي در موضوعات مهم كلامي و اعتقادي مانند خداشناسي، اسما و صفات باريتعالي، معاد جسماني، تجسم اعمال، عوالم پيشين، ماهيت انسان، لقاءالله و... جهتگيريهاي تفكيكي داشته و غلبه مباني و آموزههاي مكتب معارف خراسان در اين بخش هويداست. عرضه مباني معارفي با نقد و بررسي آرا و انديشههاي فلسفي و عرفاني همراه است. اين نقدها بهطور عمده، متوجه مباني حكمت متعاليه و رهيافتهاي فلسفي علامه طباطبايي در تفسير الميزان است. موارد قابلذكر از زمره اين نقدها عبارتاند از: ديدگاه فلسفي درباره معناي مبدء و معيد25 (از اسماي الهي)، ديدگاه غزالي، ملاصدرا و علامه طباطبايي درباره معناي محبت26، ديدگاه ملاصدرا درباره مفهوم رجوع اليالله27، عدميبودن شرور28 و معاد تجسمي حكمت متعاليه29.
3 - آيتالله ملكي كه از يكسو فقيهي اصولي است و از سوي ديگر در باب آيات احكام قرآن، تفسير "بدايعالكلام" را نگاشته است، در تفسير مناهجالبيان به مسائل و موضوعات فقهي اهتمام داشته و در اين عرصه نيز به صورتي ژرف و گستردهتر بحث و تفسير ميكند. احاديث فقهي را مطرح و اقوال فقيهان و مفسران بزرگ را بررسي ميكند. از روشهايي اصولي بهره ميجويد. بدينسبب اصطلاحات اصولي مانند عام، خاص تخصيص و تقييد در تفسير ايشان چشمگير بوده و درخور ذكر است كه اصحاب مكتب تفكيك آموزههاي ويژهاي در باب برخي مسائل اصولي دارند كه از آن جمله ميتوان به وضع الفاظ براي حقايق خارجي نه به ازاي صور و مفاهيم ذهني، حمل واژگان متون ديني به معاني لغوي و عرفي و عدم ثبوت حقيقت شرعيه و متشرعه و ضرورت پرهيز از خلط معاني لغوي با معاني اصطلاحي و مستحدث، اشاره كرد كه مرحوم ملكي نيز به اين آموزهها پايبند است. برخي از تفاسير موضوعي ايشان نيز به موضوعات فقهي اختصاص يافته كه از آن جمله است، مباحث وجوب حج و شرط استطاعت در آن30، ازدواج و نشانههاي بلوغ31، معناي صلات32، فرع فقهي درباره كفاره روزه33، آيا سجده براي غير خدايتعالي جايز است34؟ و....
با توجه به اينكه گفتنيها درباره مباني و روش تفسيري مرحوم آيتالله ملكي بيش از اينهاست، به همين اندازه بسنده كرده و آثار علمي ايشان را كه غالباً تفسيري است - معرفي ميكنيم.
1. توحيدالاماميه، اين كتاب شامل مباني و ديدگاههاي موءلف فقيد درباره موضوع خداشناسي و مسائل مربوط به آن است و ميتوان آن را نوعي تفسير موضوعي قرآن كريم دانست. اين كتاب با تنظيم محمد بياباني اسكويي و اهتمام علي ملكيميانجي (در سال 1373ش) از سوي موءسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ و منتشر شده است. ترجمه فارسي كتاب نيز به قلم محمد بياباني اسكويي و سيدبهلول سجادي از سوي نشر نبأ منتشر شده است.
2. مناهج البيان في تفسيرالقرآن، مهمترين اثر تفسيري مرحوم ملكي است كه شامل تفسير ترتيبي شش جزء از قرآن كريم، چهار جزء از ابتدا و دو جزء از انتهاي قرآن است. ناشر اين كتاب نيز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است.
3. تفسير فاتحةالكتاب، تفسيري است كلامي - فقهي بر سوره مباركه حمد كه با تنظيم محمد بياباني اسكويي و از سوي انتشارات دارالقرآنالكريم قم در سال 1413 ق منتشر شده است.
4. بدايع الكلام في تفسير آيات الاحكام، شامل مباحث طهارت و صلات است كه نويسنده به مناسبت، بحثهاي موضوعي امامت و شفاعت را نيز در آن گنجانده است. اين كتاب، نخستين اثر منتشره آيتالله ملكي است كه يكبار، در سال 1400 هـ.ق. در لبنان و ديگر بار، در سال 1402 هـ.ق در ايران چاپ شده است.
5. نگاهي به علوم قرآني، ترجمه و تحرير مباحث مقدماتي تفسير مناهج البيان است كه در ابتداي جزء اول تفسير آمده است. كتاب با ترجمه نويسنده اين سطور و همكاري علي ملكي از سوي نشر خرم قم چاپ و منتشر شده است.
ب - آثار مخلوط، مرحوم ملكي آثار منتشر نشدهاي نيز دارند كه عبارتاند از: 1 - الرشاد فيالمعاد؛ 2 - دوره كامل تقريرات اصول مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني؛ 3 - رسالهاي در حبط و تكفير؛ 4 - رسالهاي در خمس؛ 5 - رسالهاي در احكام ميت.
1 - شرح حال آيتالله ملكيميانجي در منابع زير آمده است: 1. مقدمه توحيدالاماميه به قلم فرزند موءلف علي ملكي 2. مكتب تفكيك به خامه استاد محمدرضا حكيمي؛ 3. يادنامه اولين سالگرد درگذشت آيتالله ملكي نوشته عبدالرحيم اباذري؛ 4. طبقات مفسران شيعه، نوشته عقيقي بخشايشي؛ كه و در نوشتار حاضر از منبع نخست، استفاده فراوان بردهايم.
2 - آيتالله ملكي - بهسان استادان خويش - نسبت به وجود مقدس ولي زمان حضرت مهدي(عج) توجهي ويژه داشت و همواره به ساحت قدسي آن سرچشمه جوشان معارق قرآن، توسل و تقرب ميجست. در يادنامه مرحوم ملكي، داستان تشرف ايشان به حضور ولي عصر(عج) در مكه مكرمه و عطوفت و مهرباني آن حضرت با ايشان آمده است.
3 - براي مطالعه درباره مباني مكتب تفكيك به كتاب مكتب تفكيك استاد محمدرضا حكيمي مراجعه فرماييد.
4 - توحيد الاماميه، ص 13.
5 - ر.ك: نگاهي به علوم قرآني، ص 28.
6 - مناهجالبيان، جزء 1، ص 15؛ نگاهي به علوم قرآني، ص 89.
7 - فوائدالاصول، چاپ جامعه مدرسين، ج 1، ص 159.
8 - ر.ك: توحيدالاماميه، ص 21.
9 - براي مثال، خداشناسي كه امري فطري است، درعينحال موضوعي كاملاً عقلي است.
10 - توحيدالاماميه، ص 44.
11 - مناهجالبيان، جزء 30، صص 153 و 154.
12 - همان، ص 153.
13 - همان، جزء2، ص 229.
14 - همان، جزء 1، ص 272.
15 - همان، جزء 30، ص 157.
16 - همان، جزء2، ص 206.c
17 - همان، ص 245. و ر.ك: توحيدالاماميه، ص 28 و 29.
18 - ر.ك: توحيدالاماميه، ص 39 به بعد.
19 - مناهجالبيان، جزء1، ص 338.
20 - همان، ص 225.
21 - همان، جزء 29، ذيل سوره قيامت، جزء 30، بحث موضوعي روح در قرآن.
22 - همان، ذيل آيه 30، سوره انسان.
23 - همان.
24 - همان، جزء 3، ص 226.
25 - همان، جزء 30، ص 344.c
26 - همان، جزء 3، بحث موضوعي معناي محبت.
27 - همان، ص 130 به بعد.
28 - همان، ص 187 و 67.
29 - همان، جزء 1،ص 180 و 255؛ جزء 4، صص 73 و 74.
30 - همان، جزء 4، ص 15.
31 - همان، ص 274.
32 - همان، جزء 2، ص 46.
33 - همان، ص 113.
34 - همان، جزء 1، ص 200.