معارف قرآني و شعر نو پارسي با نگاهي به اشعار سهراب سپهري، شاعر آب و آيينه

پدیدآورمهدی مطیع

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1009 بازدید
معارف قرآني و شعر نو پارسي با نگاهي به اشعار سهراب سپهري، شاعر آب و آيينه

مطيع، مهدي
آغاز سخن

دانش هرمنوتيك به ما مي‏گويد كه هر متني به خودي خود و به مثابه يك متن1 براي خود گويايي دارد. هر متن، اثر هنري، فيلم و هر چيزي را كه زاييده خلاقيت خردمندانه است مي‏توان فهم، نقد و تفسير كرد بي‏آن‏كه به آفريننده آن اثر نظر داشت زيرا متن براي خود گويايي دارد و فهم نيز براي خود فرمول‏ها و راهكارهايي دارد كه به كمك آن مي‏توان فهمي روشمند و دانش‏مدار از متن يا اثر هنري داشت. از سوي ديگر، همان متن يا اثر را مي‏توان به‏عنوان آفريده دستان خلاق و فكر هدفداري در نظر گرفت و به آن به مثابه يك اثر2 نگريست كه طبيعتاً در چنين نگرشي، حضور موءثر در متن يا اثر خود را نشان مي‏دهد و متن به‏عنوان اثري تأليف‏شده توسط او خود را مي‏نمايد و تفسير مي‏شود.
در مطالعه و بررسي شعر نو پارسي - كه البته حوزه‏اي متفاوت از شعر معاصر دارد و بايد به تفاوت اين دو وعدم انطباقشان برهم توجه داشت - هر دو رويكرد مجاز و قابل‏اجراست. شعر نو، گويايي مخصوص به خود دارد كه هر خواننده‏اي مي‏تواند آن را آن‏طور كه مي‏فهمد تفسير كند فارغ از اين‏كه خاستگاه و انگيزه‏هاي سرودنش چه بوده است و هم اين‏كه هر شعر نويي را مي‏توان متناسب با شخصيت شاعر، شرايط حاكم بر تفكر او و در كنار ديگر آثارش بررسي كرد. اما اين هر دو وجهي مشترك دارند و آن اين‏كه: زبان شعر نو زبان شعر نو، زباني متفاوت با زبان ادبيات كهن ماست، اين تفاوت زاييده تغيير جدي فرهنگ حاكم بر اين رشته ادبي است. شعر نو، فقط شكستن ساختارها و تغيير مايه‏هاي زباني شعر كهن نيست، بلكه نماد دگرگوني آشكاري در مباني انديشه و ديدگاه‏هاي هنري خالقان آثار نو نسبت به پيشينيان است و خود اين دگرگوني، ريشه در تغيير تفكر زمانه دارد و شيب نمودار رشد بشري.
زبان شعر نو را بايد با همان فرهنگ و در همان فضاي حاكم بر آن شناخت، نه به سبك سنتي و آن‏گونه كه آثار كلاسيك ادب پارسي بررسي مي‏شود و اين فهم سير نمي‏شود مگر با ايجاد همزباني با شاعران نسل نوانديش و پديدآورندگان شعر تنهايي عصر ما. همزباني با اين نسل وقتي رخ مي‏دهد كه همان تجربه‏ها و غربت‏ها، حيرت‏ها و سردرگمي‏ها و تنهايي‏هاي بي‏پايان روح‏هاي لطيف معاصر را چشيد و همان‏گونه كه آنها به هستي مي‏نگرند، به شعرشان نگريست. شعر نو برخلاف شعر كلاسيك، بيش از آن‏كه در فضايي انتزاعي آفريده شود، حاصل تجربيات روزمره و زندگي ملموس شاعر است.
سه‏چيز در همين فضاي ملموس و عيني رخ مي‏دهد و به‏جاي استعاره‏هاي پيچيده و تشبيه و تلميح‏هاي فراوان، زبان و فرهنگ روز و آنچه پيرامون شاعر است در شعر بازتاب پيدا مي‏كند. ميل به سادگي و رواني از يك‏سو و شكستن قالب‏هاي ادبي، عروض و ديگر سنگيني‏هاي كلام در آن، از سوي ديگر، هويداست. اين در حالي است كه شعر كلاسيك سعي دارد خود را به سقف قالب‏هاي ادبي حاكم بر زبان شعريش برساند و در همان آوردگاه، بهترين و برجسته‏ترين نمونه‏ها را نشان دهد و ارائه كند، اما شعر نو اصلاً نمي‏خواهد خود را اندازه لباس قالب‏هاي كهن كند، بلكه مي‏خواهد لباس به قد و قامت خويش بدوزد و بپوشد. بهره از قرآن بهره‏مندي اين رشته ادبي از قرآن نيز تحت‏تأثير همين قاعده است.
بيش‏از آن‏كه قرآن منبعي مستقل و مجزا براي فهم شاعران نو باشد، منبعي غيرمستقيم است كه با تأثيري كه در فرهنگ زمانه خود داشته است به شعر نو راه مي‏يابد. يعني بهره شعر نو از معارف قرآن مستقيم و دست اول نيست، بلكه از همان تعداد تأثيرگذاشته و بازتاب‏يافته در ميراث ادبيات، عرفان، فرهنگ جامعه، ديدگاه‏هاي تربيتي و حتي زبان عاميانه است. پس در هر پژوهشي درباره تأثير قرآن در ادبيات نو، بايد به اين مهم توجه داشت كه نمي‏توان جاي پاي معارف قرآن را آشكار و مستقيم در شعر نو يافت، بلكه بايد در جست‏وجوي ردپاي فرهنگي بود كه از قرآن بهره گرفته و شعر نو از آن فرهنگ بي‏واسطه و از منابع و سرچشمه‏هاي قرآني آن، با واسطه بهره دارد.
بهره در نگاه شعر سهراب نيز از اين قاعده مستثني نيست، او همه حقايق را در فضاي اطراف خويش جست‏وجو مي‏كند و به واقعيت‏هاي زندگي، اتفاقات، اشيا، لحظات و بيش‏از همه به طبيعت اطراف خودش جاني تازه مي‏بخشد و معني تفسيري جديدي از آن به دست ما مي‏دهد: امشب راه معراج اشيا چه صاف است3 سهراب و همه آرمان‏هايش را بايد در همين نزديكي جست‏وجو كرد: رستگاري نزديك لاي گل‏هاي حياط4 به نظر مي‏رسد، اين نوع نگاه سهراب، بيشترين بهره سهراب از قرآن است، اثري كه همه‏جا خود را نشان داده و فرهنگي كه قرآن، آشكارا تحقق آن را دنبال مي‏كند، "نزديكي پرحضور حقيقت در عرصه‏هاي زندگي": و اذا سألك عبادي عني فاني قريب... (نسا/ 17)... و نحن اقرب اليه من حبل‏الوريد (ق/16).... و نحن اقرب اليه منكم ولكن لاتبصرون (واقعه/85)... و هو معكم اين ماكنتم... (حديد/4).
به شعر سهراب بنگريد: و خدايي كه همين نزديكي است لاي اين شب‏بوها، پاي آن كاج بلند روي آگاهي آب، روي قانون گياه5 بهره در تعبير ديگر آن‏كه سهراب طبيعت را با همه اجزايش، آيه مي‏بيند، آياتي روشن و آشكار براي اثبات حقيقت، او به طبيعت اطراف خويش جان مي‏دهد و از دل آنها زندگي بيرون مي‏كشد، پس همه‏جا برايش تجلي‏گاه زيبايي و عشق است، دوست را همه‏جا مي‏بيند و به همه‏سو سجده مي‏كند و همه‏چيز اجزاي دين و آيين اوست: من مسلمانم قبله‏ام يك گل سرخ جانمازم چشمه، مهرم نور دشت، سجاده من من وضو با تپش پنجره‏ها مي‏گيرم سنگ از پشت نمازم پيداست همه ذرات نمازم متبلور شده است من نمازم را وقتي مي‏خوانم، كه اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو من نمازم را، پي "تكبيرة‏الاحرام" علف مي‏خوانم پي "قد قامت" موج كعبه‏ام بر لب آب كعبه‏ام زير اقاقي‏هاست كعبه‏ام مثل نسيم، مي‏رود باغ به باغ، مي‏رود شهر به شهر "حجرالاسود" من روشني باغچه است....6 براي او هرچيز يك تجلي تازه است: امشب ساقه معنا را وزش دوست تكان خواهد داد... داخل واژه صبح صبح خواهد شد7.
از غفلت ديگران رنج مي‏برد كه چرا اين‏همه زيبايي و راز درون آن را نمي‏بينند: چرا مردم نمي‏دانند كه لادن اتفاقي نيست،...8 و از ايشان "عزلت" مي‏گيرد، عزلتي كه ريشه در غربت و ناهمزماني دارد: بايد امشب بروم من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم حرفي از جنس زمان نشنيدم هيچ چشمي، عاشقانه به زمين خيره نبود كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد هيچ‏كس زاغچه‏اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت...9 و علت اين نديدن‏ها و غفلت‏ها را "غبار عادت" مي‏داند، عادتي كه مانع ديدن زيبايي و نويي و تازگي هستي شده است: غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست هميشه با نفس تازه راه بايد رفت و فوت بايد كرد كه پاك‏پاك شود صورت طلايي مرگ10 پس، بايد خيره شد، بيدار بود و ديد، آنقدر كه يافت: در، باز، چشم تماشا باز، چشم تماشا تر، و خدا در هر... آيا بود؟11
با نوشدن هستي، نو شويم و همآهنگ با آن صداي تازگي را بشنويم: صبح‏ها وقتي خورشيد درمي‏آيد متولد بشويم هيجان‏ها را پرواز دهيم...12 و بيش‏از همه در مجموعه "سوره تماشا" و آيه‏هاي نزديك و هستي و انكار و عادت: زير بيدي بوديم برگي از شاخه بالاي سرم چيدم، گفتم: چشم را باز كنيد، آيتي بهتر از اين مي‏خواهيد؟ مي‏شنيدم كه به هم مي‏گفتند سحر مي‏داند، سحر! سر هر كوه، رسولي ديدند ابر انكار به دوش آوردند باد را نازل كرديم تا كلاه از سرشان بردارد خانه‏هاشان پر داوودي بود چشمشان را بستيم دستشان را نرسانديم به سرشاخه هوش جيبشان را پرعادت كرديم خوابشان را به صداي سفر آينه‏ها آشفتيم13 اين نوع تعبير سهراب، تعبيري است كه از زبان وحي فهم مي‏شود، هرچند به او از طريق عرفان اديان گوناگون رسيده باشد، گرچه تعابير زيادي از او ترجمه الفاظي از قرآن است.
وكأيّن من ءاية في‏السموات والارض يمرّون عليها و هم عنها معرضون (يوسف/105) ءانّ في سموات والارض لايات للموءمنين (جاثيه/3) سنريهم ءاياتنا في‏الافاق و في انفسهم... (فصلت/53) وجعلنا الليل والنهار ءايتين فمحونا الليل و جعلنا آية‏النهار مبصرة لتبتغوا فضلاً من ربكم... (اسرا/12) و ان يروا ءاية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر (قمر/2) به تشابه تعابير، يمرون عليها با "عادت" در شعر سهراب و مبصرة با "چشم تماشا باز" و يقولوا سحرمستمر با "مي‏شندم كه به هم مي‏گفتند، سحر مي‏داند، سحر" دقت فرماييد.
تعبير سهراب از طبيعت، بياني است از فضاي قرآن در فرهنگ شعر نو، چرا كه قرآن نيز، همه طبيعت را آيه خدا مي‏داند و مي‏خواهد كه انسان‏ها چشم بصيرت خويش را به اين‏همه آيه كه در اطرافشان است و زبان گوياي آن باز كنند. در تربيت قرآني، آيات خارق‏العاده و معجزات جديدي كه چون رسم عادت را به هم مي‏زند، آگاهي‏آفرين مي‏شوند، كم‏كم جاي خود را به بصيرت، روشن‏بيني و بيداردلي مي‏دهد تا تازه‏بودن را در هريك از اجزاي هستي ببيند كه كل يوم هو في شأن (رحمن/29).
براي بيداردلان و صاحبان خرد، هم اجزاي هستي گويايند و حكايت از دوست مي‏كنند ءان في خلق‏السموات والارض و اختلاف‏الليل والنهار لايات لاولي‏الالباب (آل عمران/190). در حركتي آگاهي‏بخش و سلوكي تيزبينانه، هستي زنده مي‏شود و سهراب مي‏سرايد: بايد كتاب را بست بايد بلند شد در امتداد وقت قدم زد، گل را نگاه كرد، ابهام را شنيد بايد دويد تا ته بودن بايد به سوي بوي خاك فنا رفت بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد بايد نشست نزديك انبساط جايي ميان بي‏خودي و كشف14 بهره در كلام علاوه‏بر اين، دو فضاي كلي و ديدگاه و تعبير سهراب كه در اصل بهره عرفان از قرآن است و به اين واسطه به شعر سهراب نيز راه يافته است، رگه‏هاي معارف الهي قرآن آشكارا در سطح عبارات، واژه‏ها و ساختار شعر سهراب نيز، به چشم مي‏خورد كه اين لايه‏اي سطحي‏تر و آشكارتر از همسويي مفاهيم شعر او با معارف الهي قرآن كريم است، كه ما در اينجا براي جلوگيري از درازاي سخن فقط، فهرستي از آن را ارائه مي‏كنيم و تأمل بيشتر را به عهده خوانندگان خوش‏قريحه و باذوق و آشنا با معارف قرآن و مأنوس با فرهنگ كلام وحي مي‏گذاريم.
1 - عالم جلوه خداست و به هر طرف رو كنيد، اوست. همه از اوييم و به سوي او: ولله المشرق والمغرب فأينما تولوا فثم وجه‏الله...(بقره/115) ءانّي وجّهت وجهي للذي فطرالسموات والارض حنيفاً و ما أنا من‏المشركين(انعام/79) مقايسه كنيد با: درها به طنين تو واكردم هر تكه نگاهم را جايي افكندم، پركردم هستي ز نگاه بر لب مردابي، پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم، رفتم به نماز در بن خاري، ياد تو پنهان بود، برچيدم، پاشيدم به جهان... و شياريدم شب يكدست نيايش، افشاندم دانه راز... و فتادم بر صخره درد، از شبنم ديدار تو تر شد انگشتم، لرزيدم15 كه خود انتقالي است به فضاي ذكر، كه: ءانّما الموءمنون‏الذين اذا ذكرالله و جلت قلوبهم... (انفال/2).
الذين اذا ذكرالله وجلت قلوبهم والصابرين علي ما اصابهم...(حج/35). و سهراب كه مي‏گويد: كنار تو تنهاتر شده‏ام از تو تا اوج تو، زندگي من گسترده است از من تا من تو، گسترده‏اي با تو برخوردم، به راز پرستش پيوستم از تو به راه افتادم، به جلوه رنج رسيدم و با اين همه‏اي شفاف! و با اين همه‏اي شگرف! مرا راهي از تو به در نيست زمين باران را صدا مي‏زند، من تو را16 كه ترجمه بخش‏هايي از آيات الهي است: هو خلقكم اول مرة واليه ترجعون (فصلت/21). كلا لاوزر، الي ربك يومئذٍالمستقر (قيامة/11و12).... الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا ءانا لله و ءانا اليه راجعون (بقره/156). و تمام آيات رجوع به سمت خدا: وله اسلم من في‏السموات والارض طوعاً و كرها و اليه يرجعون (انعام/36). فَفرّوا الي‏الله اني لكم منه نذير مبين (ذاريات/50).
2 - سبقت‏گرفتن و متوقف‏نشدن در راه براي نزديك‏شدن: السابقون‏السابقون، اولئك المقربون (واقعه/10و11). سابقوا الي مغفرة من ربكم...(حديد/21). فاستبقوا الخيرات... (مائده/48) و (بقره/148). و در شعر سهراب: عبور بايد كرد صداي باد مي‏آيد، عبور بايد كرد و من مسافرم اي بادهاي همواره... 17
3 - در قرار و منزل آرامش: يبشّرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فيها نعيم مقيم (توبه/21). احلّنا دارالمقامة من فضله لايمسّنا فيها نصب ولا يمسّنا فيها لغوب (فاطر/35). و در شعر سهراب: مرا سفر به كجا مي‏برد كجا نشان قدم، ناتمام خواهد ماند و بند كفش به انگشتان نرم فراغت گشوده خواهد شد كجاست جاي رسيدن، و پهن كردن يك فرش و بي‏خيال نشستن و گوش دادن به صداي شستن يك ظرف زير شير مجاور18 و در جاي ديگر: من از مجاورت آفتاب مي‏آيم كجاست سايه 19
4 - عدم التفات به عقب و نگاه به جلو دوختن: فأسر بأهلك بقطع من‏الّيل ولايلتفت منكم احد... (هود/81). واتّبع أدبارهم ولا يلتفت منكم احد وامضوا حيث توءمرون (حجر/65). و در شعر سهراب: و نپرسيم كه فواره اقبال كجاست... و نپرسيم پدرهاي پدرها چه نسيمي، چه شبي داشته‏اند پشت‏سر نيست فضايي زنده پشت‏سر مرغ نمي‏خواند پشت‏سر باد نمي‏آيد پشت‏سر پنجره سبز صنوبر بسته است پشت‏سر روي همه فرفره‏ها خاك نشسته است پشت‏سر خستگي تاريخ است پشت‏سر خاطره موج، به ساحل، صدف سرد سكون مي‏ريزد... 20
5 - مرگ آغاز حيات دوباره است و راه بردن به جايي ديگر، كه حتماً اتفاق مي‏افتد: كل نفس ذائقة‏الموت ثم النيا ترجعون (عنكبوت/57). افحسبتم أنّما خلقناكم عبثا و أنّكم الينا لاترجعون (موءمنون/115). و در شعر سهراب: و نترسيم از مرگ مرگ پايان كبوتر نيست... گاه در سايه نشسته است، به ما مي‏نگرد و همه مي‏دانيم ريه‏هاي لذت، پر اكسيژن مرگ است21
6 - بهشت و ميوه‏هايي در دسترس: قطوفها دانيه (حاقه/23). ودانية عليهم ظلالها و ذلّلت قطوفها تذليلا (انسان/14). و در شعر سهراب: خم شو، شاخه نزديك22
7 - تزيين ايمان و زيبا كردن آن: ولكنّ‏الله حبّب اليكم الايمان و زيّنه في قلوبكم (حجرات/7). و... من صداي قدم خواهش را مي‏شنوم و صداي پاك پوست‏انداختن مبهم عشق متراكم‏شدن ذوق پريدن در بال و ترك خوردن خودداري روح... و صداي كفش ايمان را در كوچه شوق... 23
8 - و صدق: والذي جاء بالصدق و صدق به اولئك هم المتقون (زمر/33). و در شعر سهراب: من اناري را مي‏كنم دانه، و به دل مي‏گويم: خوب بود اين مردم دانه‏هاي دلشان پيدا بود مي‏پرد در چشمم، آب انار اشك مي‏ريزم... 24
9 - سجده و نيايش گياهان به‏عنوان نماد زيباي طبيعت: والنجم والشجر يسجدان (رحمن/6). و در شعر سهراب: خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند ودست منسبط نور، روي شانه آنهاست25
10 - اعراض از ذكر: .. و من اعرض عن ذكري فإنّ له معيشةً ضنكا (طه/124) و سهراب كه: افتاده باد آن برگ كه به آهنگ وزش‏هايت نورزد26 صنايع ادبي تمضمين، تلميح و اشاره مستقيم: آخرين بخش اين فهرست را به استفاده سهراب به شكل صنايه ادبي از قرآن كريم اختصاص مي‏دهيم. بهترين و صريح‏ترين اين تضمين‏ها در شعر سوره تماشا كه وصف آن گذشت و در جايي نيز او به صراحت نام قرآن كريم را در شعر خود آورده است. ... قرآن بالاي سرم بالش من انجيل، بستر من تورات، و زبرپوشم اوستا، مي‏بينم خواب: بودايي در نيلوفر آب هر جا گل‏هاي نيايش رست، من چيدم، دسته‏گلي دارم، محراب تو دور از دست: او بالا من در پست 27 و در جايي نيز با اشاره به داستان حضرت موسي(ع) و تكلم الهي با او در كوه طور مي‏سرايد: و اي تمام درخت‏هاي زيت‏خيز فلسطين وفور سايه خود را به من خطاب كنيد به اين مسافر تنها كه از سياحت اطراف طور مي‏آيد و از حرارت تكليم در تب و تاب است28. سخن آخر: اين تمام سخن نبود و بهره شعر نو از معارف قرآن جاي تأمل و بررسي فراوان ديگر دارد، اما سخن در اينجاست كه همه اين تلاش‏ها، هنگامي كارآمد خواهد بود و از صرف تحقيق و پژوهش رسمي خارج خواهد شد كه كمك و راهسازي باشد براي ترجمه معارف زيباي الهي به زبان روز. يك گفتمان29 الهي وقتي به زيبايي در ذهن مخاطب ودر دل شنونده اين عصر جا مي‏گيرد كه ملموس و در فضاي پيرامون او شكل بگيرد، ببالد و خود نشان دهد.
ابزار شعر نو، زمينه را براي ترجمه اين معارف به زبان نسل خود و ايجاد ارتباط انديشه‏هاي دائماً در حال دگرگوني عصر ما با معارف بي‏پايان قرآن خواهد بود، جايي كه آرامش، ژرفا و لطافت و زيبايي در عين توانمندي و اثرگذاري خود را نشان مي‏دهد، تا آنجا كه از پرتو اين ارتباط نور زيبايي‏ها در دل‏ها بتابد كه: من به آنها گفتم آفتابي لب درگاه شماست كه اگر در بگشاييد، به رفتار شما مي‏تابد30

پاورقيها:

1 - text as text
2 - text as work
3 - هشت كتاب، ما هيچ مانگاه هم سطر، هم سپيد / 428.
4 - همانجا، حجم سبز/ روشني، من، گل، آب / 336.
5 - همانجا، صداي پاي آب / 272.
6 - همانجا، همان، 273.
7 - همانجا، ما هيچ ما نگاه / تا انتها حضور / 456 و 457.
8 - همانجا، حجم سبز / آفتابي / 384.
9 - همانجا، همان / نداي آغاز / 391.
10 - همانجا، مسافر / 314.
11 - همانجا، شرق اندوه / پارمه / 219 و 220.
12 - همانجا، صداي پاي آب / 298.
13 - همانجا، حجم سبز / سوره تماشا / 375 و 376 و همچنين نك: گلستان قرآن، شماره 19، سوره تماشا، عادل عندليبي.
14 - همانجا، ما هيچ ما نگاه / هم سطر، هم سپيد / 428.
15 - همانجا، شرق اندوه / و شكستم و دويدم و فتادم / 256 و 257.
16 - همانجا، آوار آفتاب / گسترش سايه‏ها / 189.
17 - همانجا، مسافر / 327.
18 - همانجا، همان / 311.
19 - همانجا، همان / 319.
20 - همانجا، صداي پاي آب، 294.
21 - همانجا، همان / 296.
22 - همانجا، آوار آفتاب / اي نزديك / 159.
23 - همانجا، صداي پاي آب / 287.
24 - همانجا، حجم سبز / ساده رنگ / 343.
25 - همانجا، مسافر / 308.
26 - همانجا. آوار آفتاب - موج نوازشي‏هاي گرداب / 200.
27 - همانجا، شرق اندوه / شورم را / 238.
28 - همانجا، مسافر / 321.
29 - Discourse.
30 - همانجا، حجم سبز / سوره تماشا / 374.

مقالات مشابه

نقد ديدگاه مستشرقان در مورد تاثيرپذيري قرآن از اشعار عصر نزول

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهاسماعیل ابراهیمی, محمد جواد اسکندرلو

تناصّ قرآنی و روایی در شعر عبدی کوفی

نام نشریهعیون

نام نویسندهغلام‌عباس رضایی هفتادری, فیض‌الله مددی

تجلّی قرآنی- شاعرانه حضرت علی(ع) در شعر کهن فارسی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهاحمدرضا یلمه‌ها, مسلم رجبی

تاثیرپذیری شمس مغربی از قرآن مجید

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهاسماعیل آذر