وي در هيجدهم ذيحجه 1328 هـ .ق. - مصادف با عيد غدير خم - در سبزوار ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي پدر بزرگوارش طي نمود و مقدمات ادبيات عرب و فقه و اصول و... را از پدر و عمويش، آيتالله سيد عبداللّه برهان (م 1384 هـ .) فراگرفت و تا سن چهاردهسالگي در زادگاه خود به تحصيل مقدمات علوم اسلامي و عربي پرداخت.
در سال 1342 هـ . ق. به مشهد مقدس رفت و در آنجا از محضر بزرگاني چون: علاّمه حاج ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوري (م1344 هـ .)، ميرزا عسكر شهيدي، معروف به ‹‹آقابزرگ حكيم›› (م 1354 هـ .)، آيتالله سيدمحمّد عصّار لواساني (م 1356هـ.) و حاج شيخ علياكبر نهاوندي (م 1369هـ .) بهره برد.
سبزواري پس از حدود هشت سال اقامت در مشهد، براي تكميل درس سطح فقه و اصول و نيز فلسفه و تفسير و ديگر علوم اسلامي عزم سفر نجف اشرف نمود و در آن شهر در درس آيات عظام: مرحوم نائيني (م 1355 هـ.)، آقا ضياءالدين عراقي (م 1361 هـ.)، شيخ محمّدحسين اصفهاني، معروف به ‹‹كمپاني›› (م 1361 هـ.)، آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني و آقاسيد حسين بادكوبهاي
(م 1358 هـ) و... شركت نمود و آموختههاي فقهي و فلسفي خويش را تكميل كرد. وي تفسير قرآن و مناظره و كلام را با حضور در جلسات تفسيري علامه محمدجواد بلاغي فراگرفت. او همچنين از علاّمه مامقاني
(م 1351 هـ.) و حاج شيخ عباس قمي (م 1359 هـ.) و ديگر مشايخ و استادان خود اجازات روايتي و اجتهادي كسب نمود و در حالي كه 36 سال داشت، در سال 1365 هـ. ق. خود عهدهدار تدريس خارج فقه و اصول شد و به تربيت شاگردان و دانشوران پرداخت.
آيتالله سبزواري، در كنار فقيه برجسته اهلبيت، آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (م 1413 هـ.) خدمات شاياني به حوزهِ نجف اشرف نمود و چراغ فقاهت را در آن حوزه، نوراني نگهداشت و خود چيزي كمتر از يك سال - بعد از آيتالله خوئي - عهدهدار رياست آن حوزه علمي شد.
ايشان مردي متواضع، بردبار، قليلالكلام و دائمالذكر و از حافظان قرآن كريم بود. وي در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي ايران و عراق نقش داشت و از انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن - حضرت امام خميني(رض) - كمال حمايت و پشتيباني را نمود. در زمان اقامت امام در نجف، در كنار ايشان بود و از امام و نهضت وي حمايت ميكرد. چندين بار درس خويش را براي توجّه دادن حوزه علميهِ نجف، به وقايع انقلاب اسلامي ايران تعطيل نمود و به هنگام همهپرسي نظام جمهوري اسلامي، در فروردين 1358 ش. پيامي مبني بر حمايت از آن صادر فرمود.
وي همواره حامي مردم مظلوم و مسلمان عراق بود و در جنبش و قيام معارضان عراقي در سال 1370 ش. نقش هدايت و رهبري داشت. او هرگز با رژيم بعث حاكم بر عراق سازش ننمود و چند بار منزلش به محاصرهِ نظاميان بعث درآمد و رژيم بعث برايش محدوديتهايي قائل شد.
سرانجام اين فقيه فرزانه و مفسر عاليقدر تشيع و عالم وارسته، بعد از عمري تدريس و تحقيق و تأليف و مجاهدت در روز دوشنبه 25 مرداد 1372 ش. (27 صفر 1414 هـ.) - مصادف با شب رحلت رسول خدا(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) - در نجف اشرف درگذشت و به ديدار حق شتافت. برخي معتقدند كه وي توسط رژيم بعث عراق مسموم و شهيد شده است.
از آثار و تأليفات ارزشمند وي ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد:
1- ‹‹ مواهب الرحمن في تفسير القرآن››، در تفسير قرآن كه مفسر طرح آن را در 30 جلد ريخته بود و تاكنون قريب به 12 جلد آن به چاپ رسيده و متأسفانه باقي مجلدات در صورت وجود، چاپ و منتشر نشده است.
اين تفسير به عربي است و نخستينبار تا جلد چهارم آن، در ‹‹مطبعه` الاداب›› نجف به سال 1404 هـ. به چاپ رسيد و در سال 1409 هـ. مؤسسهِ اهلالبيت بيروت آن را تجديدچاپ كرد.
چاپ ديگر آن در همان سال در ‹‹مطبعه` الديوان›› بغداد صورت پذيرفت. امّا چاپ بهتر و با حروفچيني و تحقيق جديد، با اشراف فرزند مفسر، در سال 1414 هـ. انجام گرفت كه متأسفانه با درگذشت وي در همان جلد اول توقف يافت و بعد با همكاري ‹‹مؤسسه` المنار›› حدود 12 جلد آن به چاپ رسيد.
2- ‹‹ مهذبالاحكام في بيان الحلال و الحرام››، در فقه امامي و شامل يك دورهِ كامل فقه استدلالي در 30 جلد وزيري در مطبعه` الاداب نجف به سال 1982 م. چاپ شد.
3- ‹‹ تهذيب الاصول››، يك دوره اصول فقه، به صورت فشرده، ولي روان در 2 جلد كه به طبع رسيده است.
4- ‹‹ لباب المعارف››، در علم كلام و دفاع از عقايد شيعه و از جمله اولين آثار آيتالله سبزواري است كه در 2 جلد به عربي تأليف شده است.
5- ‹‹ افاضه` الباري في نقد ما الّفه الحكيم السبزواري››، در نقد و بررسي آثار فلسفي حكيم حاج ملّاهادي سبزواري (م 1289 هـ.).
6- ‹‹ رفض الفضول عن علم الاصول››، در علم اصول.
7- ‹‹منهاج الصالحين››، در فقه.
8- ‹‹مناسك الحج››، در مسائل حج.
9- ‹‹رسالهِ توضيح المسائل››، به فارسي
10- حاشيه بر بسياري از كتابهاي شيعه چون: عروه`الوثقي، وسيله`النجاه`، حدائقالناظره، جواهرالكلام، مستندالشيعه، اسفار، تفسير صافي، شرح منظومهِ حكيم سبزواري، و...
11- مجموعهاي در رسائل فقهي و... از ديگر آثار علمي آن دانشيمرد است كه نشر و گسترش احكام اسلامي و معارف قرآني را سرلوحه خود كرده بود.
‹‹ مواهب الرحمن في تفسير القرآن›› آيتالله سبزواري، تفسيري است ارزشمند، با عبارات ساده و روان، كه به زبان عربي سليس نگارش يافته و مفسر پس از يك مقدمهِ مختصر، به ترتيب مصحف شريف، به شرح و تفسير سورههاي قرآن كريم پرداخته است. ايشان در همان مقدمهِ كوتاه، با انتقاد از شيوه بسياري از مفسران گذشته، مينويسد:
‹‹بعد از مراجعهاي كه به تفاسير قرآن داشتم، برايم روشن شد كه هر گروه از دانشمندان اسلامي، به همان شيوهاي كه مأنوس بوده، به تفسير قرآن پرداختهاند. فلاسفه و متكلمان به طريقهِ خويش با آراء فلسفي و كلامي، و عرفا و صوفيه نيز به روش خود، قرآن را تفسير نمودهاند. فقها بيشتر به تفسير آياتالاحكام توجّه كرده و محدّثين، منحصراً به تفسير آياتي پرداختهاند كه از سنّت شريفه در آن باره روايت رسيده است. همينطور، اديبان فقط به جنبهِ ادبي قرآن اهتمام ورزيدهاند.
شگفتا كه هرچه در بارهِ اين وحي مبين و نور عظيم (قرآن كريم)، از اينگونه تفاسير زيادتر ميشود، باز در گذر زمان، بر درخشش و تلالؤ قرآن، افزودهتر ميشود.(1)
با اين وصف، آيتالله سبزواري شيوهِ تفسيري علماي گذشته را نپسنديده و در اين تفسير، به شيوهاي ديگر به تفسير قرآن پرداخته است. روش تفسيري وي در مواهب الرحمن، ‹‹قرآن به قرآن››، است.
ميدانيم كه تفسير ‹‹قرآن به قرآن››، از روشهاي تفسيري است كه اخيراً توجه بسياري از مفسران معاصر را به خود جلب كرده است. در اين روش، مفسر با كمك گرفتن از خود قرآن، به تفسير آيات شريفه ميپردازد؛ چرا كه ‹‹القرآن يُفَسٍّرُ بَعضَهُ بَعضَاً››(2) (پارهاي از قرآن، پارهاي ديگر را تفسير ميكند) و به قول امام علي(ع)، ‹‹يَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضِ وَ يَشهَدُ بَعضُهُ علي بَعضٍ...››(3) (پارهاي از قرآن، پارهاي ديگر را بيان ميكند و برخي به برخي ديگر گواه است).
شيوهِ اينگونه تفسير، به زمان خود رسول خدا(ص) بازميگردد.(4) همچنين ائمه معصوم(ع) نيز در تفسير قرآن از اين روش بهره بردهاند.(5) امّا اين روش تفسيري در طول تاريخ تفسير، كمتر مورد توجه بود تا اينكه در قرن چهاردهم، بزرگ پرچمدار منهج و روش تفسيري قرآن به قرآن، - علاّمه طباطبايي (رحمه`اللّه عليه)- در تفسير ‹‹الميزان›› اين روش را احياء كرد.(6) از جمله كساني كه اين روش تفسيري را پسنديده و در تفسير خويش از آن بهره برده، آيتالله سبزواري است كه در تفسير ‹‹مواهب الرحمن›› از اين روش بهره گرفت.
وي معتقد است كه قرآن بايد به وسيلهِ خود قرآن و آياتي كه داراي قرائن هستند، با پرهيز از تفسير به راي و با كمك احاديث صحيحه معصومين(ع) - كه شارحان و مفسّران واقعي قرآن كريماند - تفسير شود.
دربارهِ علت گزينش اين روش استدلال شده كه قرآن نور و بيان است(7) و تبيان هر چيزي(8)، پس اولي و سزوارتر است كه ‹‹تبيان›› و ‹‹بيان›› براي خود نيز باشد. بنابراين، خود قرآن، خودش را تفسير ميكند.(9)
اين مفسر گرانقدر شيعه - كه خود حافظ قرآن كريم است - ، در تفسير هر آيه، مجموعهاي از آيات را به قدر متيقن كه به فهم آيه كمك ميكند، ميآورد و در تبيين و تفسير آيه، از آيات ديگر كمك ميگيرد و در اين باره مينويسد:
‹‹ به قدر ممكن، از آيات مباركه - كه داراي قرائن معتبر هستند - كمك گرفتهام.››(10)
در مقايسهاي كه بين دو تفسير ‹‹الميزان›› و ‹‹مواهب الرحمن›› صورت پذيرفته، حد مشترك اين دو تفسير، در اين است كه هر دو ‹‹تفسير قرآن به قرآن›› ميباشند.(11) امّا سبزواري در تفسير شريف مواهب الرحمن، از شيوه قرآن به قرآن به نحو كاملتري بهره برده و در تفسير خود، كمتر نكتهاي را در رابطه با كلمات و تفسير قرآن به قرآن ناگفته و ناتمام گذاشته است. وي در بسياري از موارد، با رعايت ايجاز و با استفاده از سادهترين عبارات در تفسير آيات، مطالبي را ذكر كرده كه در تفسير الميزان حتي در حد تفسيري مختصر هم نيامده و مفسر بزرگ الميزان، يا تنها به ذكر مختصر آنها اكتفا كرده و يا با اينكه جاي بحث آن مطالب در همانجا بوده، به مجلّدات بعدي موكول كرده است. از آن جمله ‹‹در سورهِ حمد، در تفسير كلمهِ ‹‹رب›› - كه از امّهات اسماء الهي است - مؤلف (الميزان)، بسيار مختصر بحث نموده و در تفسير كلمه ‹‹يوم›› در ‹‹يومالدين›› و اينكه ‹‹الرحمن›› و ‹‹الرحيم›› بعد از ‹‹العالمين››، چرا تكرار شده، توضيحي داده نشده است، در عوض در تفسير مواهب الرحمن، اين كلمات به نحو بسيار عميقي مطرح شده و با اثبات اينكه ‹‹بسماللّه الرحمن الرحيم›› جزء سوره است، تكرار دوم آن را در اين سوره اثبات كرده است.(12)
در سوره بقره، با اينكه اين سوره به ‹‹سنام قرآن›› يعني قلّه رفيع و بلند قرآن تعبير شده، مفسر ‹‹الميزان›› از بسياري از آيات آن به اختصار گذشته است و حتي گاهي بيش از بيست آيه و يا بيشتر را ذكر كرده و از بعضي از آن آيات، بدون تفسير و از برخي ديگر فقط با تفسير لغت، آن هم در حد معني كردن آن ميگذرد و به بحث روايي مختصر قناعت ميكند.
در مقايسه تفسير آيات در اين دو تفسير، تا جلد 6 الميزان، 772 آيه تفسير شده، درحاليكه در مواهبالرحمن در اين جلد، فقط 444 آيه كه اين امر نشانگر سرعت گذر در تفسير الميزان ميباشد.
در مجموع، در محتوا، تفسير ‹‹الميزان›› در تفسير قرآن به قرآن به شيوهِ ‹‹فلسفي›› نزديك شده و بافت فلسفي ميگيرد، درحاليكه تفسير ‹‹مواهبالرحمن››، شامل مباحث گستردهاي چون: مباحث فلسفي، اخلاقي، كلامي، تاريخي، اجتماعي، فقهي، ادبي و دلالي و.. است و محتواي تفسير را به سوي ‹‹تفسير جامع›› كشانده و اين امر بر اهميّت تفسير افزوده است. با اين وجود تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› تفسير قرآن به قرآن است. آيت الله سبزواري در تفسير هر سوره، جمعي از آيات را ذكر كرده، به واژهشناسي و بحث دقيق الفاظ قرآن پرداخته، از آيات و روايات و اشعار عرب و علوم بلاغت و صرف و نحو و... بهره جسته، تا پيام آيه و آيات را بهتر ارائه دهد.
ايشان با بيان مباحث اخلاقي، اجتماعي، فلسفي، تاريخي، فقهي و از همه مهمتر ‹‹بحث دلالي›› متناسب با مفاهيم آيه، اين تفسير را پرداخته و از تكبُعدي كردن آن پرهيز نموده است.
مباحث تفسيري متعددي كه مفسر آنها را تحت عنوان ‹‹بحوث المقام›› ذكر نموده شامل مباحث زير است:
معمولاً آيتالله سبزواري، در تفسير خويش، يك دسته از آيات را تفسير كرده و در بحث روايي، روايات مربوط به آن آيات را از منابع مهم شيعه و اهل سنّت ذكر ميكند. او در شرح و تفسير آيات از روايات معصومين (ع) بهره جسته، و اقوال شاهدان نزول قرآن، مانند صحابه را نيز ميآورد و از نظرات تفسيري تابعين همانند سعيد بن جبير، قتاده، مجاهد، سُدّي و... استفاده مينمايد. روايات و احاديث اهل سنت را از منابع خودشان ذكر ميكند و موارد اتفاق نظر شيعه و اهل سنت را يادآور ميشود.(13) و خود، به نقد احاديث پرداخته، از نقل روايات جعلي و اسرائيلات به شدّت پرهيز مينمايد، اگر برخي از اين دسته از روايات را نقل ميكند، به خاطر نقد و ابطال آنهاست و او در اين روش، از منهج ‹‹تفسير اجتهادي›› و عقلي بهره ميجويد و اين از امتيازات ‹‹مواهبالرحمن›› است.
معمولاً در مواهبالرحمن از روايات بلند و قصّهپردازيهايي كه ديگر مفسران متقدّم دارند، خبري نيست. او قصهها را در حدود همان مطالب قرآن و روايات صحيحهِ اهلبيت(ع) بيان ميكند و وارد جزئيات قصّهها نميشود و فقط به نكات تربيتي و عبرتآموز آنها اشاره ميكند.
مرحوم سبزواري كه جامع منقول و معقول بوده و در علم كلام اسلامي نيز سررشته داشته است، در تفسير خويش به مناسبتهايي مباحث كلامي را ذكر ميكند و با توجّه به آيات و روايات، عقايد صحيح اسلامي و شيعي را بازگو كرده، سعي در رفع خرافات و شبهات دارد. مثلاً در بحث شفاعت كه از موضوعات مهم كلامي است به تفصيل سخن ميگويد و آن را از نظر لغوي و اصطلاحي بررسي نموده، مباحثي چون شفاعت در اسلام، ثبوت آن، ديدگاه قرآن، سنت، عقل و اجماع در مورد شفاعت و ديگر بحثهاي مربوط به آن را به طور مفصّل تبيين ميكند.(14)
سبزواري در تفسير خويش، به بحثهاي فلسفي توجّه داشته و در بيان مسائل فلسفي پيرو ملا صدراي شيرازي و روش فلسفي او، يعني ‹‹حكمت متعاليه›› است. او آراء ابوعليسينا، ملاصدرا، حكيم سبزواري و... را نقل ميكند و گاه براي بيان آراي فلاسفهِ متقدّم از عنوان و عبارت ‹‹بعض اكابر الفلاسفه›› بهره ميجويد. وي پس از بيان آراء، به نقد و بررسي آنها پرداخته، نظريات فلسفي خويش را دربارهِ موضوع آن آيه بيان ميكند و با مشرّبي اجتهادي و عقلگرايانه، به تفسير آيه يا آيات ميپردازد.
وي شريعت را با مقياس عقل سليم ميسنجد و حقّانيّت آن را از اين راه نيز اثبات ميكند. غالباً مسائل اعتقادي و كلامي را با محك عقل و نقل ميسنجد و از افراط و تفريط در عقلگرايي و يا اخباريگري ميپرهيزد.
مفسر گرانقدر شيعه كه خود فقيهي اصولي و مجتهدي مسلم است و عمري بالغ بر هفتاد سال در خدمت فقه جعفري و نشر آن سپري كرده، در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› نيز، مباحث فقهي را در ذيل آياتالاحكام (آياتي كه احكام شرعي دارند) به بحث نهاده است. دقّت نظر و توجّه وي در بيان مباحث شرعي و فقهي بسيار است و از طرفي از تطويل كلام ميپرهيزد و مباحث را مختصر و موجز ذكر ميكند و آنجا كه نياز به بحث طولاني است، خواننده را به كتاب ‹‹مهذبالاحكام›› خويش - كه يك سري كامل فقه استدلالي است - رجوع ميدهد. مثلاً در ذيل آيه 275-279 سورهِ بقره كه دربارهِ حرمت ربا است، 12 نكته فقهي جالبتوجّهي را آورده و بيان كرده، امّا تفصيل بحث را به كتاب ‹‹مهذّبالاحكام›› خويش ارجاع داده است.(15)
از آنجا كه پايه و اساس مباحث فقهي، بر ‹‹اصول فقه›› استوار است، مفسّر گرامي به ضرورت به بحثهاي اصولي نيز اشاره دارد و تفصيل بحث را همواره به كتاب خويش ‹‹تهذيبالاصول›› ارجاع ميدهد.
بحثهاي اخلاقي كه از مهمترين مباحث تفسيري است، در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› در بسياري از جاها طرح شده، مثلاً در تفسير آيهِ 219 بقره، پس از بحثهاي روايي و فقهي، دربارهِ شراب و قمار در بحث اخلاقي به بيان مضرات فردي و اجتماعي اين دو پديدهِ شوم در جامعه پرداخته و نكات اخلاقي تازهاي از آيات قرآن ارائه ميدهد.
آيتالله سبزواري در بحث ادبي، به مباحث نحوي و بلاغي آيات ميپردازد و براي بيان دقيق موضوع، به اشعار عرب استشهاد ميكند.(16) از نحويان بزرگي چون مبرّد و زجّاج در تأييد قول خود نيز استفاده كرده، به قول آنها استناد مينمايد.
وي به مباحث بلاغي توجّه دارد. مثلاً در ذيل آيه 15 سورهِ بقره، بحث ‹‹التفات›› را پيش ميكشد و به طور مبسوط به بيان و توضيح آن ميپردازد.(17)
همچنين در بحث ادبي، به مبحث قراءات و اعراب قرآن نيز پرداخته، قراءات مختلف را بررسي و نقد ميكند.(18)
بحث دلالي در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› از امتيازات اين تفسير است كه كمتر در تفاسير ديگر به چشم ميخورد.
آيتالله سبزواري در اين بحث، برداشتهاي خويش را از آيه و يا آيات مطرحشده، بيان ميكند. وي در استنباط نكات تازه از آيات، دقّتنظر كافي دارد و در كشف اين نكات به كنكاش ميپردازد. تيزبيني وي در برداشتها و كشف نكات تازه از آيات درخور توجّه است و اين بحث از جالبترين مباحث تفسير او به شمار ميرود. مثلاً در ذيل آيهِ 185 سورهِ بقره، شش نكته فهرست كرده و يا در تفسير آيات 196 تا 202 همان سوره - كه پيرامون حج است - به 14 نكته از نكات آيات اشاره ميكند. از آن جمله در مورد آيهِ ‹‹واعلموا انكم اليه تحشرون››، بازگشت حجاج به سرزمينهايشان را ‹‹حشر كوچك›› دانسته كه يادآور ‹‹حشر بزرگ›› (قيامت) است.(19)
يكي ديگر از بحثهاي مطرحشده در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› ‹‹بحث عرفاني›› است كه مفسر در آن به عرفان صحيح اسلامي و سير و سلوك عارف و پيوند بين خدا و انسان اشاره دارد.
او در ‹‹بحث تاريخي›› به نقل مباحث تاريخ و اديان گذشته پرداخته و در ‹‹بحث علمي›› وارد برخي مباحث علوم قرآن، فلسفه دعا، زمانشناسي، خَلق قرآن و... به صورت تحليلي شده و اين بحث او كاملاً با تفسير علمي جديد، در موضوع و محتوا متفاوت است؛ چرا كه او هرگز قصد تفسير علمي آيات را نكرده است.
در مجموع تفسير مواهبالرحمن شامل ويژگيهاي زير است:
1- جامع بودن در مباحث مهم عقلي و نقلي و استشهاد به اقوال علما و بيان نظرات خود.
2- شرح و تفسير عالمانه و دقيق آيات به روش قرآن به قرآن.
3- بهرهگيري از روايات صحيحهِ اهلبيت(ع) كه شارحان واقعي قرآناند.
4- توجّه به روايات اهل سنّت و اقوال صحابه و تابعين با نقد و بررسي كافي.
5- پرهيز از ورود به روايات جعلي و اسرائيليات و غلويّات و رواياتي كه داراي ضعف سند يا متن هستند.
6- پرهيز از علمزدگي و خودباختگي در برابر علوم جديد و اينكه هر چيزي از زاويهِ تجربه و علم بررسي و ثابت شود.
7- عقلي و اجتهادي بودن؛ چرا كه مفسّر در اين تفسير به رويكرد عقل و خردورزي، به تفسير قرآن پرداخته و از تفسير به راي پرهيز نموده است.
8- دقّت نظر كافي در شرح واژهها و مفردات قرآني.
9- پاسخگويي به شبهات پيرامون اسلام، چون قصاص و ابطال شبههِ معترضين.
10- سادگي و رواني در بيان مطالب و پرهيز از اطاله كلام.
و فوايد و امتيازات ديگر اين تفسير است كه آن را يكي از بهترين تفاسير قرآن كريم و جامعترين آنها از لحاظ فوايد لفظي و معنوي نموده است.(20)
امّا اين تفسير گرانسنگ شيعي، به دلايلي در غربت افتاده و در سطح جامعهِ علمي ما به ويژه در حوزه و دانشگاه ناشناخته مانده كه حتي نامش، در ذهن بسياري از فضلا و انديشمندان علوم اسلامي و بالاخص علوم قرآني ناآشنا و غريب است.
برخي از دلايل آن عبارتند از :
1- عدم آشنايي كافي از مفسّر، به علّت اينكه وي در خارج از محيط علمي ايران بود و مضافاً بر اينكه حيات علمياش تحتالشعاع فقيه بزرگ شيعه آيتالله خويي در نجف قرار داشت و چيزي كمتر از يك سال بعد از وي به ديار باقي شتافت.
2- ناقص بودن تفسير از لحاظ چاپ و مجلّدات و تيراژ بسيار كم آن در ايران.
3- وجود تفاسير دورهاي كامل با تيراژ بالا، به ويژه تفسير ‹‹الميزان›› كه انصافاً بهترين و برترين تفسير شيعه، بلكه جهان اسلام و شهرت جهاني يافته و به زبانهاي مختلف ترجمه شده است.
4- اطلاعرساني ضعيف متوليان آثار مرحوم سبزواري و عدم فعاليّت دفتر آن مرجع عاليقدر شيعه پس از رحلت وي.
5- عدم ترجمه آن به فارسي براي استفادهِ عموم مردم كشورمان.
و موارد ديگر...
اميد است كه با رفع نواقص آن مانند چاپ مجدّد و ارائه مجلدات ديگر آن و ترجمهِ آن به فارسي و نواقص احتمالي ديگر و نيز برگزاري همايشهاي ويژه براي آن مفسّر و فقيه والامقام و نگارش كتاب و مقالات پيرامون افكار و آثار وي، غبار مظلوميت از چهرهِ سترگ آن فقيه عاليقدر و آن مفسّر گرانمايهِ اسلام زدوده شود و آثارش به ويژه تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› از غربت درآيد و ذخاير علمي و معارف بشري كه در اين تفسير و ديگر آثارش موج ميزند، شناخته و شناسانده شود.
در شرح احوال و آثار آيتالله سبزواري از منابع زير بهره بردهام: الف) ‹‹آينهِ پژوهش››، سال چهارم، شمارهِ 20، 1372 ش. ب) ‹‹سبزوار، شهر دانشوران بيدار››، محمود بيهقي، مشهد: انتشارات امام، دوّم، 1377ش. ج) ‹‹سيماي سبزوار، سرزمين سربداران››، محمد ابراهيم احمدي، قم: نشر نبوغ، اوّل، 1375ش. د) ‹‹موسوعه`النجف الاشرف››، بيروت: دارالضواء، اوّل، 1417 هـ.
1- ‹‹مواهب الرحمن في تفسير القرآن››، بيروت: مؤسسه` اهلالبيت، 1409 هـ. ج1، ص6.
2- اين عبارت، خبر مشهوري است كه دربارهاش اختلاف نظر است (الاتقان، 4 - 200، قانون تفسير، كمالي دزفولي، ص392.
3- ‹‹نهجالبلاغه››، خطبه 133. و نيز ر.ك. به خطبهِ 18.
4- مانند تفسير ‹‹ظلم›› در آيهِ 82 سورهِ انعام، به ‹‹شرك›› در آيه 13 سورهِ لقمان، (ر.ك. به صحيح بخاري، ج 3/88 و ‹‹البرهان›› زركشي، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، المكتبه` العصريه، بيروت، ج2، ص156 و ‹‹تفسير ابنكثير›› 4/445. ج2، 195، دار ابن كثير، بيروت، اوّل، 1415 هـ.
5- مانند تفسير امام حسن(ع) از آيه 3 بروج: ‹‹و شاهد و مشهود››، ‹‹شاهد›› را به حكم آيهِ 45، سوره احزاب، رسول خدا(ص) تفسير نمود و به حكم آيه 103، سوره هود، ‹‹مشهود›› را روز قيامت معرفي كرد. (ر.ك به بحارالانوار، ج1/13).
6- ر.ك به مقدمه ‹‹تفسير الميزان››، ج 1/11 به بعد.
7- در سورهِ نساء / 174 و مائده / 15 (به نور بودن قرآن) اشاره دارد و سورهِ آل عمران / 138، قرآن را ‹‹بيان›› معرفي مينمايد
8- سورهِ نحل / 89.
9- ‹‹مواهب الرحمن››، مقدمه، ج 1/6 .
10- همان مأخذ، همان صفحه.
11- ر.ك به ‹‹مجلهِ پژوهشي دانشگاه تربيت معلم سبزوار››، ش1، سال اوّل، 1376 ش، صص7 - 9، مقالهِ استاد دكتر احمد وحيد.
12- ‹‹مواهبالرحمن›› ج 1/30.
13- منابع و مصادر تفسير ‹‹مواهبالرحمن››، بالغ بر پنجاه عنوان از آثار مهم شيعه و اهل سنت است. سبزواري از تفاسير شيعه، غالباً به ‹‹مجمعالبيان›› طبرسي و از تفاسير اهل سنّت به ‹‹الدر المنثور›› سيوطي نظر داشته است.
14- ‹‹مواهب الرحمن››،ج 4 / صص 215-243.
15- همان مأخذ، ج4 / صص 441-444.
16- همان مأخذ، ج 2/114.
17- همان مأخذ، ج2 / صص 129 - 132.
18- همان مأخذ، ج1/31 و ج 4 / 319 و...
19- ر.ك به همان مأخذ، ج3/183 - 185.
20- ر.ك به ‹‹المفسرون حياتهم و منهجهم››، ص 697.
هـ ) ‹‹مستدركات اعيان شيعه››، (ج7)، حسن امين، بيروت، دارالتعارف، بيروت، اوّل. و) ‹‹طبقات مفسران شيعه››، (ج5)، عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، نويد اسلام، دوّم، قم، 1377ش. ز) ‹‹المفسرون حياتهم و منهجم››، سيدمحمدعلي ايازي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، اوّل، 1414 هـ.