بررسی شاخص های فرمانده تراز مقاومت اسلامی با مطالعه تفسیری ماجرای طالوت

پدیدآورثریا سقاکامران اویسی

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

کلمات کلیدی11266

چکیدهفرمانده تراز نیروی مقاومت اسلامی دارای شاخصه هایی است که با اهداف حکومت اسلامیِ زمینه ساز حکومت جهانی امام مهدی(عج) ملازمه دارد. این شاخص ها در قصص قرآنی به ویژه در سوره بقره آیات 243- 251 که مربوط به قضیه طالوت است، بیان گردیده است. کلیات این ماجرا به پیامبر اسلام (ص) و کسانی که همراه او بودند، یادآوری می‌شود تا خطرات مشابه آن اتفاق تاریخی در عصر نزول قرآن، پیشگیری گردد. در این نوشتار که به روش تحلیلی-کتابخانه ای تدوین گردیده است، به کشف شاخص های فرمانده تراز مقاومت اسلامی با تکیه بر تحلیل تفسیری آیات مربوط به طالوت مبادرت شده است. از جمله این شاخص ها ایمان به هدف، علم وقدرت، امانت و درستکاری، صداقت و راستی، حسن سابقه، وراثت صالحه، سعه صدر، دلسوزی و عشق به کار، تجربه و آزمودگی، شجاعت و قاطعیت، عدالت و دادگری، پایگاه مردمی، پایبند بودن به اصول و ضوابط، انتخاب از سوی رهبری الهی، است.

share 2005 بازدید

بررسی تاریخ و مطالعه سرگذشت انسان در دوره های مختلف نکات مهم تربیتی در پی داشته موجبات رشد و هدایت انسان را فراهم می‌‍آورد و قرآن که کتاب هدایت است به این نکات اهمیت فراوانی داده و پندها و مطالب تاریخی را بیان داشته و به تفصیل می‌توان تمامی جنبه های آن را در نظر گرفت. از جمله داستان‌های تاریخی همان ماجرای طالوت که ایشان نه از خانواده پیامبر بود و نه پیامبرزاده بلکه از فرزندان بن‌یامین بود اما فقیر بود در حالی که دارای قدرت بدنی و شجاعترین افراد بود اما میان اهل سنت و شیعه در اینکه طالوت آیا اراده قتل حضرت داوود (ع) را کرده یا نه؟ محل اختلاف است نظر بر این است که اهل سنت خطا و کفر را به او نسبت داده (طبری، 1387ق، ج1، ص473؛ آلوسی، 1415ق، ج1، ص564) در حالی که ظاهر آیه و روایات این است که او شخص مؤمن و صالحی بود. (مجلسی، 1382، ج2، ص 896) و به گفته برخی از مفسران، طالوت به  عنوان اولین پادشاه بنی‌اسرائیل محسوب می‌شد (طالقانی، 1362، ج2، ص177)  و مبارزه ایشان با جالوت چرا که ایشان نماینده افرادی هست که از کوچک‌ترین ستمی برای امت و مردمان بنی‌اسرائیل پروا نمی‌کند نشان می‌دهد، این داستان در سوره بقره که جزو سوره های مدنی قرآن است در آیات243 تا 251 ذکر گردیده و می‌توان از چینش آیات، شخصیت طالوت و حتی از طریق نحوه شروع داستان می‌توان خصوصیات و سنجه‌های  فرمانده تراز مقاومت اسلامی را که به عنوان مسئولیتی است که یک نوع ابتلا و آزمایش الهی است که دارای چارچوب و احکام شرعی است. در این تحقیق  که به روش عقلی و نقلی ، کاربردی و تحلیلی  به این شاخص ها پرداخته و روش گردآوری مطالب به صورت اسنادی کتابخانه‌ای هست مورد بررسی قرار خواهیم داد که با استفاده از تفاسیر شیعه و اهل سنت که ذیل آیات مربوطه به پرداخته‌اند از جمله آنها: طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، بی‌تا، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چ اول، تهران، فراهانی، 1372ه؛ طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ه؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1363ه؛ مدرسی، محمدتقی، من هدی القران، چ یکم، تهران، محبی الحسین، ج1، 1419ق؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، چ 9، قم ، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق؛  فیض کاشانی، محمدمحسن، الاصفی فی تفسیر القرآن، چ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1418ق؛ ابن عاشور، محمدطاهر، تفسیر التحریر و التنویر، چ اول، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1420ق؛. سیدقطب، فی ظلال القرآن، چ35، لبنان، دارالشرق، ج1، 1425ق، به تفسیر آیاتی که در زیر اشاره می‌کنیم پرداختند اما به صورت مجزا به ویژگیها و شخصیت های هر یک از آنها پرداختند و در این تحقیق از آن ویژگیهای مربوط به فرمانده تراز مقاومت اسلامی را مورد تحلیل و بررسی و استخراج کرده به صورت شاخص در مقاله به آن پرداختهایم و همچنین مقالاتی که با این عناوین باشد  محققان به آن به ظور اخص نپرداخته‌اند.

    در این مقاله آیات سوره مبارکه بقره به قرار زیر است

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ *وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ *مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ *أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ *وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ *وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ *فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ *وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ * فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ: مگر داستان آنان كه هزاران نفر بودند و از بیم مرگ ، از دیار خویش بیرون شدند نشنیدی كه خدا به ایشان گفت بمیرید ، آنگاه زنده‏شان كرد كه خدا بر مردم كريم است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نمى‏كننددر راه خدا كارزار كنید و بدانید كه خدا شنوا و دانا است .كيست كه خدا را وامي نيكو دهد و خدا وام او را به دو برابرهای بسيار افزون كند خدا است كه تنگي مى‏آورد و فراواني نعمت مى‏دهد و به سوي او بازگشت مى‏یابید .مگر داستان آن بزرگان بنی‌اسرائیل را نشنیدی كه پس از موسی به پیامبر خود گفتند : پادشاهی برای ما نصب كن تا در راه خدا كارزار كنیم و او گفت : از خود مى‏بینید كه اگر كارزار بر شما واجب شود شانه خالی كنید ؟ گفتند : ما كه از دیار و فرزندان خویش دور شده‏ایم برای چه كارزار نمى‏كنیم ؟ ولی همینكه كارزار بر آنان مقرر شد به جز اندكی روی برتافتند و خدا به كار ستمگران دانا است .پیغمبرشان به آنان گفت : خدا طالوت را به پادشاهی شما نصب كرد گفتند : از كجا وی را بر ما سلطنت باشد كه ما به شاهی از او سزاوارتریم چون او مال فراوانی ندارد گفت : خدا او را از شما سزاوارتر دیده ، چون دانشی بیشتر و تنی نیرومندتر دارد ، خدا ملك خويش را به هر كه بخواهد مى‏دهد كه خدا وسعت بخش و دانا است. و نيز به ايشان گفت نشانه پادشاهي وي اين است كه صندوق معروف دوباره به شما بر مى‏گردد تا آرامشی از پروردگارتان باشد و باقی مانده‏ای از آنچه خدا به خاندان موسي و هارون داده بود در آن است فرشتگان آن را حمل مى‏كنند كه در این نشانه برای شما عبرتی هست اگر ایمان داشته باشید. و همینكه طالوت سپاهیان را بیرون برد گفت خدا شما را با نهری امتحان كند ، هر كه از آن بنوشد از من نیست و هر كس از آن ننوشد از من است مگر آن كس كه با مشت خود كفی بردارد و لبی تر كند و از آن همه لشگر به جز اندكی ، همه نوشیدند و همينكه او با كساني كه ايمان داشتند از شهر بگذشت گفتند امروزه ما را طاقت جالوت و سپاهيان وي نيست آنها كه يقين داشتند به پيشگاه پروردگار خويش مى‏روند گفتند : چه بسیار شده كه گروهی اندك به خواست خدا بر گروهی بسیار غلبه كرده‏اند و خدا پشتیبان صابران است. س به خواست خدا شكستشان دادند و داود جالوت را بكشت و خدايش پادشاهي و فرزانگي بداد و آنچه مى‏خواست به او بياموخت اگر بعض مردم را به بعضي ديگر دفع نمى‏كرد زمين تباه مى‏شد ولی خدا با اهل جهان صاحب كرم است» (بقره: 250-243) و اینک به بررسی مفاهیم مربوط به مقاله می‌پردازیم.

1- مفهوم شناسی واژگان

1-1 شاخص

در لغت شاخص را نشان دهنده، مشخص کننده یا نماینده، مأخذ، پایه و راهنمای جاده (معین، ، 1382، ج2، ص1389) معنا کرده‎‌اند. ( مبلغ، 1394، ص30-31) و به معنای مرتفع، مرد گشوده چشم و بلند و همچنین به کسی که در میان مردم برگزیده و ممتاز باشد، همچنین  به معنی نمودار و نماینده هم گفته می‌شود. (عمید، 1379، ص1273) و گونه های مختلفی دارد که عبارتند از: توصیفی، تحلیلی، کمی و کیفی. (مبلغ، همان، ص32)

بنابراین شاخص سنجه هایی است که فرمانده با آن ارزیابی می‌شود. 

2-1 مقاومت اسلامی

 این واژه از دو مقوله مقاومت و اسلامی تشکیل شده که اگر بخواهیم مقاوت اسلامی را تعریف کنیم به شرح ذیل است.

واژه مقاومت در قرآن نیامده است اما کاربرد مقاومت در فرهنگ اسلامی و بررسی لغوی و تفسیری بیانگر آن است که مقاومت واژه ای بومی سازی شده است که ریشه قرآنی دارد و به معنای دفاع، ایستادگی، پایداری ، دوام (انوری، 1390، ج7، ص7247؛ معین، 1382، ج4، ص3058) با کسی در امری برابری کردن، دو چیز را با هم سنجیدن ، ضدیت کردن (عمید، 1382، ص1110) این واژه در باب «مفاعله» و «تفاعل» برای مشارکت کاربرد دارند که «مفاعله» مشارکت یک طرفه و تفاعل مشارکت دو طرفه را می‌رساند و نکته قابل توجه این است که قام فقط در باب مفاعله کاربرد دارد و ناظر به زمان و مکانی است که از آن یک مقاومت و تسلط یک طرفه به دست آید ( میرقادری و کیانی، 1391، ص75) یعنی مقاومت مفهومی دارد که فقط برای جبهه حق قابلیت کاربرد دارد. از این رو بر اساس مفهوم قرآنی کاربرد واژه مقاومت برای جبهه باطل صحیح به نظر نمی رسد.

مفسران اصطلاح مقاومت را به معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط ( ابن عاشور، 1420ق، ج6، ص237)، ثبات و دوام و طلب قیام و پیروی از راه خدا ( طبرسی، 1372، ج5، 304 و ج9، ص38؛ طباطبایی، 1417ق، ج10، ص116 و ج11، ص47) و استقامت در اوامر و نواهی الهی؛ ائم از عقاید و اعمال ( فیض کاشانی، 1418ق، ج1، ص557) دعوت و استقامت بر توحید (ابن عطیه، 1422ق، ج5، ص30) و ثبات قدم در جمیع دستورات دینی از عقاید حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه (طیب، 1378، ج7، ص133) را بازگو کرده‌اند، که اغلب ناظر به استقامت در مبانی هستند.

صاحب تفسیر المیزان هدف از مقاومت را نمایان کردن استعدادها و ویژگی ها و آثار گوناگون به حسب شخصیت ذاتی و دستورات دین در زمینه های مختلف می‌داند و می‌نویسد:

« استقامت به معنای طلب قیام و استدعای ظهور همه آثار و منافع است، معنای استقامت در هر آیه ای با توجه به زمینه‌ای که استقامت در آن مطرح شده متفاوت است مانند قیام به حق توحید در عبودیت در آیه: «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقيمُوا إِلَيْه:معبودتان، معبودى يگانه است، پس به سوى او توجه كنيد» (فصلت: 6) و ثبات بر ربوبیت حق در همه شئون زندگی و محافظت بر توحید در همه امور باطنی و ظاهری در آیه: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا: در حقيقت كسانى كه گفتند:» پروردگار ما خداست. «سپس پايدارى كردند،»  (فصلت:30) و قیام به وظایف دینی در آیه « فَأَقِم وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفا: پس روى (وجود) خود را به دين حق گرايانه راست دار. (روم: 30) ظهور دارد. (طباطبایی، 1417ق، ج10، ص48-47)»

3-1 فرمانده

از دو واژه فرمان بعلاوه ده تشکیل شده و به فرمان‌دهنده،  به آنکه فرمان بدهد ( عمید، 1379، ص1530) مشهور است. کسی که حکم کند و به صاحب منصبی که به واحدی از سربازان ریاست کند.(معین، 1381، ص726)

4-1 تراز

در فرهنگ عمید تراز زینت، آرایش، نقش و نگار پارچه و به معنی ابزار اشاره شده (معین، 1381، ص276) و جزء پسین کلمه واقع شده که به معنای سازمان‌دهنده و آرایش‌دهنده می‌باشد (انوری، 1390، ج3، ص1677)، مفهوم تراز در این مقاله اگر با فرمانده معنا شود کسی را که حاکم بر سربازانی باشد از هر نظر زینت بخش زیردستان باشد. پس مفهوم فرمانده تراز مقاومت اسلامی به کسی گفته می‌شود که در دفاع از اسلام حکم و فرمان می‌دهد که دارای ویژگی هایی است که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.

2-تفسیر و تحلیل آیات در مورد طالوت

1-2- تفسیر آیات در مورد طالوت

مفسران بر این باورند که فرمانروایی موروثی نیست بلکه انتساب از جانب خداوند است که بنی‌اسرائیل از رهبر جامعه خودشان درخواست کردند و ایشان آنرا به خدا واگذار کرده، گرچه از خانواده فرمانروایی نباشد و باید اینکه دارای ویژگی هایی باشد تا شایسته این منصب باشد از جمله کامل ترین مردم، اعلم، افضل زمان خود و شجاع‌ترین مردم باشد (طبرسی، بی‌تا،  ج3، ص82؛ سبحانی، 1428ق، ج2، ص228) و صاحب حکومت امور جامعه را طوری تدبیر می‌کند که هر فردی از افراد جامعه به کمال لایق خود برسد و کسی مانع پیشرفتش نگردد که اقتضای چنین حکومتی داشتن چنین خصوصیاتی است که در ذکر خواهد شد(طباطبایی، 1374، ج2، ص435-432)  البته صاحب تفسیر من هدی القرآن می‌افزاید خداوند طالوت را برگزید و  برای فرماندهی ارتش همین بس که او دارای علم و قدرت باشد و برای مردم همان صداقت و صلاحیت امور کفایت می‌کند و نشانه فرمانروایی او صندوقچه آرامش است که تراث انبیاء علیهم السلام بوده؛ البته برای پیروزی دو چیز را شرط لازم دانسته‌اند یکی صبر و دیگری یقین که باعث می‌شود گامهای انسان برای استقامت  ثابت شود (مدرسی، 1419ق، ج1، ص425-433) برخی دیگر از مفسران بر این باورند که اینکه در راه خدا بجنگند نشان دهنده قیام اعتقاد در قلب آنها ، بیدار شدن ایمان در روح آنها ، احساس اینکه آنها اهل دین ، ​​اعتقاد و حق هستند.(سیدقطب، 1425ق، ج1، ص266) برخی دیگر از مفسران از عبارت  " سکینه من ربکم" را که وهب بن منبه گفت: سه ذراع در دو ذراع است که اقوال به صورت زیر است:

یکی از آن اقوال: وزش باد کمی که چهره ای مانند چهره انسان دارد و این گفته علی علیه السلام است و اگر در میان مسلمانان و کافران می‌گذاشتند کافران می‌گریختند. (قمی، 1363، ج1، ص82)

دوم: اینکه کاسه ای که جنس اش از طلا ی بهشت است که در آن قلب انبیا شسته شده است ، و این گفته ابن عباس و السدی است.

و سوم: این یک روح از طرف خداوند متعال است که صحبت می‌کند ، و این سخنان وهب بن منبه است.

چهارم: آن چیزی است که از آیات شناخته شده است و آنها در آنجا زندگی خواهند کرد .این نظر عطا بن ابی رباح است.

و پنجم: این رحمت است ، که گفته ربیع بن انس است.

و ششم: عزت است ، و حرف قتاده است.(ماوردی، بی‌تا، ج 1، ص317) و اینکه میان شیعه و سنی اختلاف است که آیا داود در هنگامی که جوان بود در حالی که جالوت را کشت پیامبر بود یا نه؟ که در تفاسیر شیعه گفته اند که قرآن صراحتا به این موضوع اشاره نکرده و روایات رسیده از معصوم علیه السلام فرد خوبی بوده است اما اهل سنت در تفاسیری که منسوب به خود اوست می‌گویند که طالوت فردی خطاکار بوده و کفر او را هم اشاره کرده اند چرا که وقتی جالوت به دست داود کشته شد طالوت در فگر خود قتل داود را می‌پروراند که داود به وسیله دختر طالوت نجات پیدا کرد.

 صاحب تفسیر المراغی به دلایل زیر مالکیت و فرمانروایی را به طالوت عطا کرده

استعداد فطری ، كه در درجه اول اهميت قرار دارد.

گستردگی در دانش ، که سبب آگاهی از نقاط ضعف و قوت ملت و کیفیت تفکر در مدیریت امور.

سالم بودن بدن و کمال نیروهای آن ، که برای سلامت فکر لازم است ، لازمه جسم سالم عقل سالم هست و این برای شجاعت، عزت و توانایی امری ضروری است

ملک و فرمانروایی توفیق الهی است و نیاز به تلاش و کوشش ندارد. (مراغی، بی‌تا، ج2، ص218) و به نظر برخی از مفسران منظور از ملک و حکمت را به ترتیب فرمانروایی و نبوت و پیامبری بیان کرده است که در آیه اشاره است.(ماوردی، بی‌تا، ج 1، ص320)

 در داستان پیامبران آمده که خداوند به طالوت دانش و تدبیر و کشورداری و نیروی جسمانی فوق العاده ای به وی بخشیده بود.( جزایری، 1380، ص4) چرا که اگر نیروی جسمانی و دانش و تدبیر نداشت در آن جامعه هرج و مرج روی خواهد داد و حتی عقل و شرع بدون قوه مجریه نمی تواند نظم و امنیت را تأمین کنند.(مغنیه، 1378، ج1، ص663)

2-2- تحلیل  تفسیری آیات 

-شروع قصه قرآنی با این سبک نشان دهنده التفات می‌باشد که این التفات در خواننده باعث آرامش روحی می‌شود که با تغییر در ضمایر جایگزین اشخاص، اعداد، زمان‌ها،حالات افعال و حروف ربط نشان داده شده است، (عبدالروف،1390، ص37) انتخاب فرمانده توسط رهبر جامعه صورت می‌گیرد و همه مردم از جمله زیر دستان فرمانده باید مطیع انتخاب رهبر باشند و در جهت پیش‌برد اهداف دین تلاش مجدانه و مجاهدانه کنند و زیر دستان او نبایستی در میدان نبرد دغدغه مشکلات زندگی داشته باشند در غیر اینصورت اگر در میدان نبرد حاضر بشوند هر آن ممکن است تمام نقشه های خودی را بر باد دهد همچنان که امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند: « ...وَاَسْبِغْ عَلَيْهِ فِى النَّفَقَةِ، وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشاطِ، وَاَطْفِ عَنْهُ حَرارَةَ الشَّوْقِ، وَ اَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَةِ، وَ اَنْسِهِ ذِكْرَ الْاَهْلِ وَالْوَلَدِ، وَاْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّيَّةِ، وَ تَوَلَّهُ و پشت وى را قوى کن، و درآمدش را فراوان نما، و او را از نشاط و خرّمى کامیاب ساز،و آتش شوق (به خان و مان) را در دلش فرونشان، و او را از غم تنهایى پناه ده، و یاد همسر و فرزندان را فراموشش کن، و حسن نیّت را برایش بگزین، و عافیتش حفاظت آنان بازدار، و گرسنگى دائم، و بیمارى دردناک به آنان برسان.» (صحیفه سجادیه، 27) از سیاق استفاده می‌شود که جنگ در راستای برتر نمودن دین خدا و تقویت دین اسلام و بهره مندی از زندگی برتر مؤثر است فلذا انسان با وجود داشتن دغدغه زندگی و... نمی تواند به بالاترین اهداف برسد. (رضوانی، 1390، ج4، ص453)

برای رسیدن به یک حکومت اسلامی نیازمند رهبری که دارای علم و قدرت و توانایی بدنی قوی است تا بتوان در سایه اطاعت از رهبری به آن جامعه آرمانی که قرآن برای انسان‌ها طراحی کرده دست یافت.

تجربه و توان زیر دستان در جنگ مهم است، چرا که اگر تجربه و توان کافی نداشته باشند ممکن است با ضربات متعدد دشمن از خود دفاعی نشان ندهد و زود تسلیم دشمن بشود 

عقل سلیم و اراده قوی لازمه کسی است که با دشمن مبارزه می‌کند و با همرزمان خود هم‌دل و همرنگ باشند تا با وحدت بتوانند با دشمنان مقابله کنند و در اینجا لازم می‌آید که فرمانده درایت و سیاست خاصی را در نظر داشته تا بتوانند زیر دستان خود را کنترل و هدایت کند که در اینصورت پیروز میدان جنگ خواهد بود. در قصه های قرآنی این داستان می‌بینیم که دعا می‌کنند که « قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ: پروردگارا، به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و بر شکست کافران یاری فرما.» طبق این دعا نکته هایی فهمیده می‌شود که:

وظيفه‌ى انسان، حركت و تلاش است، امّا پيروزى به دست خداست،

 پيروزى در جنگ، زمانى با ارزش است كه هدف رزمندگان برترى حقّ بر باطل باشد، نه برترى يكى بر ديگرى،

 صبر و پيروزى، ملازم يكديگرند. در اثر صبر، ظفر آيد.

هميشه و به خصوص در جبهه‌ها، دعا همراه با حركت لازم است، نه دعا به جاى حركت، اینکه انسان دعایی که می‌کند دعا کند که انواع آزمایش ها و امتحان ها او را متزلزل نکند همچنانکه حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ.امام عليه السّلام (در باره پناه بردن از فتنه بخدا) فرموده است :نبايد يكى از شما بگويد-  خدايا از فتنه و آزمايش بتو پناه مى برم، زيرا كسى نيست كه گرفتار فتنه نباشد، ولى كسيكه پناه مى برد بايد از فتنه هاى گمراه كننده (از راه حقّ) پناه ببرد، چون خداوند سبحان مى فرمايد: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ يعنى بدانيد دارائيها و فرزندان شما فتنه هستند،  و معنى اين فرمايش اينست كه خداوند سبحان آنان را به دارائيها و فرزندان آزمايش مى نمايد تا آنكه خشمگين از روزى و راضى به بهره خود هويدا گردد و اگر چه خداوند سبحان از خود آنها بآنها داناتر است، ولى آزمايش براى آنست كه كردارهايى كه شايسته پاداش و كيفر است (بخود ايشان) آشكار گردد، زيرا برخى از ايشان فرزندان پسر را دوست دارند و از دختر برنجند، و بعضى از آنها بسيار نمودن مال و دارائى را دوست داشته و از كم شدن آن برنجند (سيّد رضىّ عليه الرّحمة فرمايد:) اين فرمايش از جمله سخنان شگفتى است كه از آن حضرت در تفسير (و بيان آيه شريفه) شنيده شده است.(سیدرضی، نهج البلاغه، خ90)

3-2- قاعده الهی در تکوین عالم

خداوند در ادامه این آیات یک قاعده کلی را بیان می‌کند که خود باب بزرگی از معارف قرآنی را باز می‌کند، و جا دارد بحث‌های طولانی درباره آن بشود. می‌فرماید: وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَـكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ؛(بقره: 252) اگر خداوند جلوی بعضی از انسان‌ها را به وسیله بعضی دیگر نمی‌گرفت، اگر بعضی‌ها را به وسیله بعضی دیگر سرکوب نمی‌کرد و مانع پیشرفت‌شان نمی‌شد، فساد دنیا را می‌گرفت. حکمت الهی اقتضا می‌کند که همه قدرت‌ها در یکجا متمرکز نشود. این اختلافاتی که حتی بین ظالمان اتفاق می‌افتد و در بسیاری از مواقع حتی بعد از این‌که زحمات زیادی می‌کشند تا ائتلاف کنند و اتحادیه تشکیل دهند، بین خودشان اختلاف می‌شود و گاهی به جنگ داخلی میان آنها کشیده می‌شود، نشان از این قاعده تکوینی الهی در تدبیر عالم دارد. خداوند زندگی انسان‌ها را طوری تنظیم می‌کند که همیشه عده‌ای ظالم بر همه مردم مسلط نشوند. باید در مقابل‌شان کسانی باشند که کمابیش بتوانند مزاحم آن‌ها شوند و محدودیت‌هایی برایشان ایجاد کنند.

این قاعده جنبه‌ای تشریعی نیز دارد و اصل تشریع دفاع و جهاد برای رسیدن به این مقصود است. یعنی اگر انسان‌ها به یکدیگر ظلم نمی‌کردند، خدا جهاد را تشریع نمی‌کرد. از آن‌جا که در بین انسان‌ها کسانی هستند که هم ظلم مادی می‌کنند و هم ظلم معنوی و جلوی هدایت‌ انسان‌ها را می‌گیرند، خداوند اجازه می‌دهد که آن‌هایی که مورد ظلم قرار می‌گیرند، از خودشان دفاع کنند؛ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُو ا (حج: 39)  هم‌چنین در تفصیل این حکم می‌فرماید: وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا؛ در این‌جا بیشتر روی فسادهای معنوی تکیه می‌کند و می‌فرماید اگر اجازه دفاع داده نمی‌شد، مساجد و پرستش‌گاه‌های خدا، حتی پرستش‌گاه‌های یهود و نصاری هم ویران می‌شد. یعنی ظالم به هیچ حدی قانع نیست و وقتی بر گروهی مسلط می‌شود، همه چیزشان حتی مساجد و پرستش‌گاه‌هایشان را از بین می‌برد.

3-شاخص‌های فرمانده تراز در قرآن

در سوره بقره زمانیکه داستان طالوت و فرماندهی آن گفتگو می‌شود قدرت فکری و قدرت جسمی  دو عامل اساسی در پیکار با دشمن می‌باشد.(مکارم شیرازی، 1389، ص130) فرماندهی به خاطر برنامه‌های پیچیده عصر ما با گذشته تفاوت بسیار دارد.

و چهارده ویژگی و صفاتی را  برای فرماندهان که آیات قرآن و حتی روایات معصومین هم به آن اشاره کرده‌اند تبیین کنیم که عبارتنداز:

1-3- ایمان به هدف

ایمان به هدف به عنوان ایمان به مکتب و مبانی آن مکتب تعیین شده است و به عنوان نخستین عامل برای موفقیت و مهمترین شروط محسوب می‌شود (همان، 1389، 133-134) «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّه: فرستاده (خدا)، به آنچه از طرف پروردگارش به سوى او فرو فرستاده شده، ايمان آورده است.» ( بقره: 285) نکته هایی که می‌توان از این آیه برداشت کرد این است که چون فرمانده مروج و ممبلغ دین در اجتماع سربازان باید به آنچه دعوت می‌کنند باور  و یقین قطعی داشته باشند ( قرائتی، 1379، ج1، ص461) ایمان باید در دل و جان فرمانده نفوذ کند تا به تمام اعمالش جهت بدهد. (مکارم شیرازی، 1389، ص133) گستردگی مسئولیت انسان باعث افزایش ظرفیت او شده و استثنائاتی را هم در بردارد که صاحب تفسیر من هدی القرآن این استثنائات دائمی ندانسته بلکه به خاطر فراموشی که ناشی از بی تفاوتی فرد و خظایی که فرد می‌کند ناشی از جدی نبودن را بیان می‌کند. (مدرسی، 1419ق، ج1، ص 485-486) كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ : چه بسا گروهى اندك، به رخصت خدا، بر گروهى انبوه پيروز شدند. و خدا با شكيبايان است.» (بقره: 249) ایمان میزانی است که خداوند بر اساس آن محاسبات ظاهری، عادی و مادی را بر هم می‌زند (صادقی تهرانی، 1365، ج4، ص175) و صاحب تفسیر التحریر و التنویر که داشتن ایمان قوی توسط فرمانده خصوصیات لازم شخص است و این مقوله به نفع مردم است (ابن عاشور، 1420ق، ج2، ص478-479)

 پس بنابراین می‌توان گفت که طالوت فرماندهی بوده که ایمان راسخ داشته از این رو در مواجهه با سپاهیان جالوت و غلبه ترس و ناامیدی در مؤمنان، او در مقام رهبر و فرمانده سپاه به همراه مؤمنان دیگر به روحیه بخشی به سپاه مشغول شد و امید به نصرت الهی را در دل‌ها زنده کرد قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّه‏:[امّا] كسانى كه مى‏دانستند كه آنان خدا را ملاقات مى‏كنند، (بقره: 249)، همچنین ایمان به نصرت الهی و صبوری و استقامت،«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏:گفتند: چه بسا گروهى اندك، به رخصت خدا، بر گروهى انبوه پيروز شدند. «و خدا با شكيبايان است.» (بقره: 249) توسل مومنانه به خداوند یکی دیگر از ویژگی هایی است که در ارشادات او نسبت به سپاهش« رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين‏:[اى‏] پروردگار ما! [پيمانه‏] شكيبايى را بر ما فرو ريز، و گام‏هاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى.» ( بقره، 250) عیان کرد نشان دهنده ایمان به هدف شخص طالوت است.

پس بنابراین میزان صبر و  استقامت  فرمانده هر چقدر بیشتر باشد نشان دهنده ایمان بالای ایشان هست و هز چقدر ایمان و باور انسان(فرمانده) بالا رود بر میزان یقین او افزوده می‌شود که در تحقق وعده‌های الهی دارای اهمیت است

2-3- علم و قدرت

از ویژگی دیگری که در قرآن به این مسأله بعنوان یکی از لوازم گزینش فرماندهان محسوب می‌شود

در ماجرای طالوت و جالوت که معیار گزینش طالوت را علم و قدرت ، علم و آگاهی که کار فرمانده پیوند بخورد و اثرگذار باشد و در صورت نداشتن این نوع گزینه در کار خود به شکست می‌انجامد؛ چون علم به انسان قدرت می‌دهد که سبب ترس دشمن از وی می‌شود و در تسلیم شدن دیگران تأثیری شگرف دارد؛ مفهوم قدرت "امکان تحمیل اراده فرد بر رفتار جمعی دیگر است" و منبعی دارد که عبارتند از: شخصیت، مالکیت، سازمان که از این سه منبع مالکیت تاثیر مستقیمی بر قدرت دارد. ( ابوالعلایی، 1389، ص4-5؛ زمانی، 1380، ص299) فردی که قدرت اجتماعی برای او نمود پیدا می‌کنند نیازمند یک قدرت شخصی است که از طریق تخصص، محبوبیت، تلاش و کوشش و مشروعیت حاصل می‌شود. (همان، ص8-9) داشتن قدرت به نظر برخی از مفسران در مواقعی مانند مشورت دادن و یا مشاجره ای پیش آمد فرمانده با استفاده از قدرت خود ثابت قدم بماند ( ابن عاشور، 1420ق، ج2، ص468) و علم در اینجا به نظر برخی تدبیر جنگ و سیاست امت است و علم را مقدم داشت به خاطر اینکه تأثیرگذاری آن بیشتر است. (همان، ص468)

پس بنابراین یکی از صفات فرمانده علم اوست که آنان را به حقیقت درک باطنی رسانده و روح یقین را می‌یابند که اثرات زیر را دارد:

باعث افزایش بصیرت می‌شود.

اعتماد به خدا و وعده های صادق او.

یقین و باور قطعی به امدادهای الهی چه در جنگ و چه قبل و بعد از آن

افزایش روحیه زیر دستان او و ایجاد حالت تعادل در همرزمان و...

3-3- امانت و درستکاری

در رابطه با این صفت نیکو، آیات و روایات فراوانی هست که به بخشی از آنها اشاره می‌کنیم.

قرآن یکی از صفات مؤمنان را امانت داری می‌داند و می‌فرماید:« وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ: آنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت می‌نمایند».(مومنون: 8)  این حقیقت به صورت خاصی در سرگذشت حضرت موسی و شعیب علیهما السلام در قرآن مطرح شده است. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام به دنبال مبارزه ای سخت با طاغوتیان زمانش، ناچار به ترک مصر شد و به سرزمین مدین در شام هجرت کرد، دست تقدیر او را با خانواده شعیب پیامبر- پیر مدین- آشنا ساخت. یکی از دختران شعیب به پدرش پیشنهاد کرد که موسی را برای چوپانی گوسفندان و اداره امور اقتصادی خانواده برگزیند. او که پرورش یافته خاندان وحی بود در پیشنهاد خود روی دو اصل قدرت و امانت تکیه کرد که قرآن آن را با لحن موافق بازگو کرده است:« یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمِینُ: ای پدرم! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می‌کنی، هم نیرومند و هم در خور اعتماد است».(قصص: 26) بدون شک قدرت در اینجا تنها به معنای نیروی جسمانی و زور بازو نیست، بلکه هرگونه توانایی در مدیریت را به تناسب کار، شامل می‌شود و امانت نیز منحصر به امین بودن در حفظ اموال نیست و هر پست و مقامی نیز مصداقی از مفهوم وسیع امانت محسوب می‌گردد. مثلًا اسرار هر تشکیلاتی، امانت آن تشکیلات است که باید در حفظ آن کوشید. امام علی علیه السلام در نامه ای به یکی از فرماندارانش از مسئولیت و مقام، تعبیر به امانت نموده و می‌فرمایند: پُست و مقامی که به دست تو افتاده، شکاری در چنگال تو نیست بلکه امانتی است که بر گردنت سنگینی می‌کند.( نهج البلاغه، ن53)

4-3- صداقت و راستی

واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مى‌‌شود، مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راست‌گو» مى‌‌گویند. اما از آن‌جا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیده‌‌اند (طباطبایی، 1417ق، ج ‌9، ص 402؛ مصطفوی، 1368، ج ۶، ص ۲۱۵؛ راغب اصفهانی، 1412ق، ص 478) در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مى‌‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راست‌گو نامیده‌‌اند، صداقت و راست‌گویی از بزرگ‌ترین فضایل اخلاقی است که در تعالیم و آموزه‌های دینی جایگاه ویژه دارد و در قرآن در آیات متععدی سفارش شده است: در آیه  خطاب به مؤمنان آمده است: «يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصادِقِينَ»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد. (توبه: 119)  در اين كه منظور از صادقين چه كسانى است، اگر به خود قرآن مراجعه كنيم در آيات متعددى صادقين را تفسير كرده است.

و در آیه ای این چنین می‌فرماید: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَالْمَلائِكَةِ والْكِتابِ وَالنَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عـَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَالصّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ: نيكى اين نيست كه رويتان را به سوى خاور و (يا) باختر نماييد؛ و ليكن نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (الهى) و پيامبران، ايمان آورد؛ و ثروت (خود) را در حالى كه دوستش دارد، به مصرف نزديكان و يتيمان و بينوايان و در راه مانده و گدايان، و در [راه آزاد كردن‏] بردگان برساند؛ و نماز را بر پا دارد و [مالياتِ‏] زكات را بپردازد؛ و (كسانى كه) چون عهد بستند، به عهد خود وفا دارند. و در سختى (زندگى) و زيان (جسمى) و به هنگام سختى (جنگ)، شكيبايند؛ آنان كسانى هستند كه راست مى‏گويند؛ و تنها آنان پارسا (و خود نگهدار) هستند.» (بقره: 177) در این آیه ابتدا این گمان را که نيكى روی نمودن به طرف مشرق یا مغرب به عنوان قبله باشد نفی می‌کند و سپس می‌فرماید: بلكه نيكى كسى است كه به خدا و روز آخرت و ملائكه و كتاب آسمانى و پيغمبران ايمان داشته باشد و مال خود را با آنكه دوستش مى‌دارد به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و راه ماندگان و دريوزگان و بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زكات بدهد و كسانيند كه به عهد خود وقتى عهدى مى‌بندند وفا مى‌كنند و از فقر و بيمارى و جنگ، خويشتن دارند اينان هستند كه راست گفتند و همان کسانی هستند که تقوى دارند.

صاحب تفسیر المیزان می‌نویسد: این آیه سه بار نیکوکاران را شناسانده و حقیقت حال آنها را بیان نموده است : بار اول در همه مراتب سه گانه اعتقاد و اعمال و اخلاق (از من آمن ... تا حین الباس) بار دوم با عبارت (اولئک الذین صدقوا) و بار سوم با عبارت اولئک هم المتقون سپس به توضیح عبارات به کار رفته در بار اول می‌پردازد و آنگاه می‌گوید:

اما اینکه بار دوم آنها را با «أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا» شناسانده به خاطر این است که این وصفى است كه تمامى فضائل علم و عمل را در بر ميگيرد، چرا که صدق با جمیع اخلاق یعنی عفت و شجاعت و حكمت و عدالت (چهار ريشه اخلاق فاضله) و فروع آنها مصاحب و همنشینی دارد. چرا که انسان به غير از اعتقاد و قول و عمل، چيز ديگرى ندارد و وقتى صادق شد اين سه چيز با هم مطابق می‌شود در نتیجه انجام نمی دهد مگر آنچه را كه مي‌گويد و نمی‌گويد مگر آنچه را كه معتقد است و فطرت انسان در باطن بر قبول حق و خضوع در برابر آن قرار داده شده هر چند كه خلاف آن را در ظاهر ابراز كند. پس در حالی که به حق اذعان دارد و در آن صادق است می‌گوید آنچه را اعتقاد دارد و انجام می‌دهد آنچه را می‌گوید و در اين هنگام ايمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برايش فراهم ميشود. خداوند فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‌ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌‌ايد، تقوا پیشه کنید و با راستگويان باشيد.»

و حصرى كه از جمله «أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا»، تنها اينهايند كه راست ميگويند) استفاده ميشود. آن تعریف قبلی را تاکید می‌نماید و معنايش- و خدا داناتر است- اين‌ می‌شود که هر گاه صادقان را خواستی صادقان فقط و فقط ابرار می‌باشند (طباطبایی، 1417ق، ج1، ص 428-429)

و در آيه 15 سوره حجرات مى خوانيم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ  أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛ مؤمنان تنها كسانى هستند كه ايمان به خدا و پيامبرش آورده، سپس شك و ترديدى به خود راه نداده اند (و علاوه بر اين) با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند، اين ها صادقان هستند، اين آيه نيز صدق را مجموعه اى از ايمان و عمل كه در آن هيچ گونه ترديد و تخلفى نباشد معرفى مى كند.

و در سوره حشر مى خوانيم: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ و َرِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللّهَ و َرَسُولَهُ أُولئِكَهُمُ الصّادِقُونَ: »(حشر: 8)

در اين آيه مؤمنان محرومى كه على رغم همه مشكلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بيرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و يارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلّم هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده اند.

از مجموع اين آيات نتيجه مى گيريم كه فرماندهی که دارای صداقت و راستی است  كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبى انجام مى دهند، نه ترديدى به خود راه مى دهند، نه عقب نشينى مى كنند، نه از انبوه مشكلات مى هراسند بلكه با انواع فداكاري ها، صدق ايمان خود را ثابت مى كنند.

شك نيست كه اين صفات مراتبى دارد، بعضى ممكن است در قله آن قرار گرفته باشند كه ما نام آن ها را معصومان مى گذاريم، و بعـضى در مراحل پائين تر.

5-3- حسن سابقه

حضرت علی علیه السلام در نامه‌ای که برای مالک اشتر نوشتند اینگونه فرمودند: «اِنَّ شَرَّ وُزَرائِكَ مَنْ كانَ لِلاَْشْرارِ قَبْلَكَ وَزيراً، وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِى الاْثامِ، فَلايَكُونَنَّ لَكَ بِطانَةً، فَاِنَّهُمْ اَعْوانُ الاْثَمَةِ، وَ اِخْوانُ الظَّلَمَةِ، وَ اَنْتَ واجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرائِهِمْ وَ نَفاذِهِمْ، وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصارِهِمْ وَ اَوْزارِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ يُعاوِنْ ظالِماً عَلى ظُلْمِهِ، وَ لا آثِماً عَلى اِثْمِهِ. اُولئِكَ اَخَفُّ عَلَيْكَ مَؤُونَةً، وَ اَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً: بدترین وزراى تو وزیرى است که پیش از تو وزیر اشرار بوده، و در گناهانشان شرکت داشته، چنین کسى نباید از محرمان تو باشد، که اینان یاران اهل گناه، و برادران اهل ستم اند، البته درحالى که قدرت دارى جانشینى بهتر ازآنان بیابى که درکشوردارى مانند آنان داراى رأى و کاردانى است، و بار سنگین گناهان آنان هم بر او نیست، از کسانى که اهل ستم را در ستمکارى و گناهکاران را در گناهشان یارى نکرده است. هزینه اینان بر تو سبکتر و همکاریشان بهتر،». ( نهج البلاغه: ن 53) در آخرین عبارتی که بیان فرمودند چهار نقطه قوت براى افرادى که داراى سوء سابقه نيستند ذکر مى کند:

1. آن ها هزينه کمترى بر والى دارند، زيرا قبلاً منافع نامشروعى از حاکمان ظلم به آنها نرسيده تا پرتوقع باشند.

2. يارى آنها بهتر و بيشتر است، چرا که نيّاتشان خالص است و کمک هايشان مخلصانه.

3. آنها محبّتشان بيشتر است، زيرا اتحاد فکر و سليقه و هماهنگى در صفات و نيّات سبب جوشش محبّت آنها مى گردد

4. اينها با بيگانگان سر و سرّى ندارند. تنها تو را مى بينند و تو را مى خواهند.

اين نکته نيز واضح است که ياران ظالمان پيشين نه تنها معاونان خوبى براى والى نخواهند بود، بلکه چون مردم از سوابق سوء آنها آگاهند با آنها همکارى نمى کنند و اعتمادشان به والى و زمامدار نيز کم مى شود.( مکارم شیرازی، 1390، ج10، ص428)  و آن حضرت می‌فرمایند« إِيَّاكَ‏ أَنْ‏ تُثْنِيَ‏ عَلَى‏ أَحَدٍ بِمَا لَيْسَ‏ فِيهِ فَإِنَّ فِعْلَهُ يُصَدِّقُ عَنْ وَصْفِهِ وَ يُكَذِّبُكَ: بپرهیز از اینکه ستایشی در حق کسی کنی به چیزی که در او نیست زیرا  اعمال او وصف واقعی او را آشکار می‌سازد و تو را تکذیب می‌کند.» (لیثی واسطی، 1376، ص99)

پس بنابراین لازمه فرماندهی با حسن سابقه به دلایلی که مطرح شد دارای برتری دارد.

6-3- وراثت صالحان

  یکی از حوزه‌های پژوهش در علم ژنتیک، ژنتیک رفتاری است که به مطالعة وراثت خصوصیّات رفتاری و شکل‌گیری رفتار بر اساس ژنوم1می‌پردازد (ر.ک: بیکر، 1387، ص59) .برخی از دانشمندان معتقد بودند که تکامل شخصیّت انسان ناشی از تأثیر عوامل ژنتیکی است و برخی دیگر بر این باور بودند که شخصیّت انسان از محیط تأثیر می‌پذیرد. امروزه این اعتقاد مقبولیّت بیشتری یافته که شکل‌گیری شخصیّت ناشی از هر دو عامل محیط و ژنتیک است. این نظریّه با عنوان تأثیر و تأثّر متقابل ژن2محیط یا نظریّة سرشت و تربیت شناخته شده است (ر.ک: اکرمی، 1397، ص182)

به طور کلّی، در رابطه با عوامل شکل‌دهنده شخصیّت و خصوصیّات رفتاری افراد دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد؛ عدّه‌ای فقط به ساختار ژنتیکی افراد توجّه دارند (جبرگرایی ژنتیکی)، برخی عوامل محیطی را تنها عامل مؤثّر می‌دانند (جبرگرایی محیطی) و عدّه‌ای دیگر عوامل اجتماعی را مهم تلقّی می‌کنند (جبرگرایی اجتماعی). از این میان، طرفداران فرضیّة جبرگرایی ژنتیکی بروز بسیاری از رفتارها، حتّی سرنوشت انسان را فقط به ژنها نسبت می‌دهند، ولی بر خلاف چنین نگرش‌هایی هیچ یک از عوامل یاد شده به تنهایی نمی‌توانند در شکل‌گیری خصوصیّات رفتاری افراد مؤثّر باشند؛ به عبارت دیگر، عوامل فوق علّت تامّه نبوده، بلکه به نحو اقتضا تأثیرگذار هستند. با وجودی که تعدادی از ژن‌های رفتاری همچون ژن مؤثّر در ایجاد اضطراب کشف شده، ولی رفتار آدمی معادل با ژن‌های او نیست و نمی‌توان گفت چون فلان شخص دارای ژن رفتاری x است، لزوماً رفتارx  از او سر خواهد زد ( محمّدی، 1389، ص263)

اکنون پاسخ متخصّصان ژنتیک به این  سؤال که آیا سرنوشت انسان در ژن‌های او رمزدهی شده است، منفی است و متذکّر می‌شوند که دوقلوهای همسان با وجود داشتن مجموعة ژنی یکسان از نظر شکلی و رفتاری کاملاً یکسان نیستند و این پدیده حاکی از آن است که مشخّصات و خصوصیّات انسان متأثّر از عاملی غیر از ژنتیک است. اکثر ژن‌ها تا حدودی از محیط تأثیر می‌گیرند. بنابراین، ژن‌های دریافتی از والدین به هنگام لقاح دقیقاً صفات و خصوصیّات ما را دیکته نمی‌کنند (آلبرتس و همکاران، 1387، ص693)

خصوصیّات رفتاری انسان، آمیخته‌ای از تأثیرات وراثت و محیط است و در این میان، نباید از نقش اراده و اختیار غفلت ورزید. این حقیقتی است که علم ژنتیک به آن معترف است. بنابراین، وجود عوامل ژنتیکی در برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری نامطلوب به معنای صدور مجوّز برای انجام عمل نیست؛ زیرا آن که در نهایت تصمیم می‌گیرد که چگونه رفتار کند، خود آدمی است، ولی پرسشی در اینجا به ذهن متبادر می‌شود که اگر ژن‌ها بر رفتار انسان تأثیر دارند، آیا اراده نیز تحت چنین تأثیری نیست؟ به بیانی دیگر، آیا این ژن‌ها نیستند که شخصی را بااراده و مصمّم ساخته و دیگری را سُست ‌اراده یا‌ بی‌اراده می‌سازند؟! متخصّصان ژنتیک رفتاری به این سؤال چنین پاسخ داده‌اند که هر خصوصیّت اخلاقی مانند سُست‌اراده بودن یا کم‌جرأت بودن به‌طور کامل تحت کنترل ژن‌ها قرار ندارد و با تربیت، تمرین، پرورش و خواست خود فرد قابل تغییر و بهبود است و در نهایت، هر کس مسئول اعمال خویش است (بیکر، 1387، ص60)

هیچ یک از وراثت و محیط به تنهایی یا با هم نمی‌توانند تعیین‌کنندة ارادة آدمی باشند. این عوامل فقط زمینه را برای اِعمال اراده و اختیار انسان فراهم می‌سازند تا فرد بتواند با توجّه به گرایش‌ها، ادراک‌ها و شناخت‌های فطری و روحی خود، رفتاری خودخواسته بروز دهد. پس فرد در برابر وراثت و نیز در برابر حالت انفعالی نداشته و این اراده است که رفتار و شخصیّت او را قاطعانه تعیین می‌کند (مصباح یزدی، 1372، ص199)

وراثت، فرد را با استعداد و تمایلات خاصّی مجهّز می‌سازد و محیط به این استعدادها مجال رشد داده یا آن را متوقّف می‌سازد. ما نمی‌توانیم عامل وراثت یا محیط را بر دیگری غالب بدانیم؛ زیرا هر یک از آن دو در تشکیل فرد و سازمان دادن به رفتار او مؤثّرند. ما فقط می‌توانیم به اهمیّت هر یک از آن دو اعتراف نماییم و هر دو را مسئول شخصیّت فرد و ساختمان جسمانی و عقلانی و روانی و اخلاقی او بدانیم. اگرچه تأثیر وراثت در دوران اوّلیّة زندگی کودک شدیدتر می‌باشد،‌ ولی وقتی کودک رشد کرد و آگاهی او زیاد شد، از شدّت تأثیر آن کاسته می‌شود (حجّتی، 1358، ج1، ص125)

اثر وراثت در مسایل مربوط به جسم و تن گاهی به صورت عامل سرنوشت‌ساز درمی‌آید و کودک نمی‌تواند ضعف و بیماری موروثی را از خود دور کند، امّا در مسایل اخلاقی و اجتماعی فقط حوزة مساعدی برای گزینش او می‌آفریند و هرگز اختیار و آزادی را از او سلب نمی‌کند و هر فردی می‌تواند بر ضدّ حالات و روحیّات موروثی خود شورش کند و اثر آن را خنثی سازد (سبحانی، 1375، ج 4، ص356)

با توجّه به مطالب مذکور، چنین به دست می‌آید که وراثت تنها عامل تعیین‌کنندة سرنوشت آدمی نیست و عوامل مؤثّر دیگری در این مسأله دخالت دارند.

قبل از اینکه بر بنی‌اسرائیل طالوت فرماندهی کند مردم آن سرزمین در آزار و ادیت بود از ید قدرت جالوت چرا که از خانه و کاشانه خودشان بیرون می‌کرد، مردان آنها را مى‏كشت و زنانشان را براى خدمتكارى زنده نگه مى‏داشت، كه در طول تاريخ همه جباران چنين بودند و با هر وسيله نيروهاى فعال را از كار مى‏انداختند. ولى به هر حال قرآن همه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نيكى ياد كرده است و آنها را مؤمنان تحت فشار مى‏شمارد، مؤمنانى مجاهد و تلاش‏گر كه مشمول لطف خدا هستند.

در قرآن مجيد در پنج مورد سخن از" مستضعفين" به ميان آمده كه عموما سخن از مؤمنانى مى‏گويد كه تحت فشار جباران قرار داشتند.

در يك جا مؤمنان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين با ايمان كرده مى‏گويد:« وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا:چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و كودكانى كه تضعيف شده‏اند پيكار نمى‏كنيد؟ همان افراد ستمديده‏اى كه مى‏گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون بر، و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده، و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما" (نساء: 75). تنها در يك مورد سخن از كسانى به ميان مى‏آورد كه ظالمند و همكارى با كافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى‏كنند و قرآن ادعاى آنها را نفى كرده، مى‏گويد:« إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً: در واقع كسانى كه فرشتگان، [جان‏هاى‏] ايشان را بطور كامل گرفتند، در حالى كه به خويشتن ستمكار بودند، (فرشتگان به آنان) گفتند:» در چه [حالى‏] بوديد؟ « (در پاسخ) گفتند:» ما در زمين، مستضعف بوديم. « (فرشتگان) گفتند:» آيا زمين خدا، وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟! «پس آنان مقصدشان جهنّم است، و بد فرجامى است‏» (نساء: 97)  مضمون آیه این است که شما مى‏توانستيد با هجرت كردن از منطقه كفر و فساد از چنگال آنها رهايى يابيد، اما چون چنين نكرديد جايگاه شما دوزخ است.

واژه" مستضعف" از ماده" ضعف" است، اما چون به باب استفعال برده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده‏اند و در بند و زنجير كرده‏اند.

به تعبير ديگر" مستضعف" كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد، مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوة دارد، اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته، ولى با اين حال در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهاده‏اند ساكت و تسليم نيست، پيوسته تلاش مى‏كند، تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آئين حق و عدالت را برپا كند؛  این یک قانون کلی است و خداوند به چنين گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است، نه افراد بى‏دست و پا و جبان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند، تا چه رسد به اينكه پا در ميدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند. (مکارم شیرازی و همکاران، 1371، ج16، ص18-16)

مردم بنی‌اسرائیل از طرف قوم جبار در شکنجه بود و نیاز به فرماندهی داشتند که همه طریق خوب باشد تا بتوانند بر فرد جبار و ستمگر پیروز شوند و جنگیدند و پیروز شدند و وعده صدق الهی در آنجا نمایگران شد.

7-3- سعه صدر

"سعه صدر" به معناى داشتن روح بزرگ است یکی از نیروهایی که باعث می‌شود انسان بتواند در راه مبارزه با نفس امّاره پیروز شود، سعه صدر است. سعه صدر، یا گشادگی سینه، یعنی دریا دل بودن، یعنی اینکه انسان بتواند مشکلات و ناملایمات را در خود هضم کند. انسان صاحب سعه صدر استوار است و خوشی ها و ناخوشی های گذرا روح او را متلاطم و شخصیت او را متزلزل نمی کنند." با اولین موج تاب برمى‏دارند، حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: «آلَةُ الرّیاسة سعة الصَّدر: سعه صدر ابزار ریاست است» شرط لازم براى پذیرش هر مسئولیّتى، سعه ‏صدر است.  دعاى حضرت موسى علیه السلام پس از رسیدن به مقام نبوّت، سعه صدر بود كه از خداوند خواست:«رَبّ اشَرح لى صَدرى: (موسى) گفت:» پروردگارا! سينه‏ام را برايم بگشا» (طه: 27) البتّه موسى از خدا درخواست كرد و خدا به او عطا نمود، ولى خداوند قبل از اینكه پیامبر درخواست كند، به او سعه صدر داد و فرمود: «ألم نَشرَح لك صَدرك» (انشراح: ۱) آرى نخستين سرمايه براى يك فرمانده و رهبر انقلابی ، سينه گشاده، حوصله فراوان استقامت و شهامت و تحمل بار مشكلات است و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده‏ نمى‏شود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را از سر راهش بردارد، عرض كرد " (وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي: كار مرا آسان گردان ‏). سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي: گره از کارم بگشا ‏).درست است كه داشتن سرمايه شرح صدر، مهمترين سرمايه است ولى كار سازى اين سرمايه در صورتى است كه قدرت ارائه و اظهار آن به صورت كامل وجود داشته باشد، به همين دليل، موسى بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع، تقاضا كرد خداوند گره از زبانش بردارد و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد:" تا سخنان مرا درك كنند" (يَفْقَهُوا قَوْلِي: تا سخنان مرا درک کنند‏).اين جمله در حقيقت، آيه قبل را تفسير مى‏كند، يعنى آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده‏اى منظور مرا به خوبى درك كند. ( مکارم شیرازی و همکاران، 1371، ج13، ص186-188).

8-3- دلسوزی و عشق به کار

 از مهمترین اوصافی که در هر فرمانده و مدیر نهایت لزوم را دارد، «پیراستگی از هر گونه تبعیض و ظلم» است. البتّه عدالت در مفهوم گسترده اسلامی اش از دادگری فراتر است، و به معنی ترک گناهان کبیره، و عدم اصرار بر صغائر آمده، یا به تعبیر دقیق تر، آن حالت خدا ترسی باطنی است که به صورت یک ملکه و خصلت در آمده و او را از انجام گناه باز می‌دارد، و سدّی میان انسان و گناه می‌کشد. فرق «عدالت» با «عصمت» این است که در مورد معصوم ارتکاب گناه عادتاً «غیر ممکن» است، ولی در مورد شخص عادل «مشکل» می‌باشد، یعنی حالتی از درون در برابر تمایلات نفسانی سدّی ایجاد می‌کند، اگر آن تمایلات شدید باشد ممکن است همچون سیلابی شدید این سد را بشکند، یا از روی آن عبور کند، ولی به هر حال این سیلاب آزاد نیست و همیشه با سدّی رو به رو می‌باشد و این بهترین مثال است که می‌توان برای ترسیم ملکه عدالت زد. هر گاه بعد از شکسته شدن این سد، بلافاصله با توبه، خودسازی و ترمیم شود، عدالت تجدید می‌گردد؛ و گرنه این (ملکه) از میان رفته و جای خود را به نافرمانی و فسق می‌سپارد. جالب این که در دستورات اسلام وجود این ملکه برای کارهائی کم اهمّیت تر از مسأله مدیریت و فرماندهی، شرط شمرده شده مانند عدالت در مورد شهود، یا در مورد امام جماعت. بنابراین، مسلّم است که در پستهای کلیدی باید مرحله والائی از تقوا شرط باشد.

قرآن مجید با صراحت همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، و دعوت به اقامه کامل عدل می‌کند: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلی أَنْفُسِکمُ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الاقْرَبینَ» (نساء: 135) (ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه [این گواهی] به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد!) به این ترتیب، هر نوع ملاحظه کاری را در زمینه اجرای اصول عدالت، حتّی در مورد نزدیکترین نزدیکان، ممنوع می‌شمارد.

مسأله عدالت به قدری مهم است که امیر مؤمنان علی(ع) آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرّفی می‌کند، آنجا که می‌گوید: «اَللّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنافَسَةً فی سُلْطان وَ لا التِماسَ شَیء مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِک وَ نُظْهِرَ الاصْلاحَ فی بِلادِک فَیامَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک وَ تُقامَ الْمُعَطَّلةُ مِنْ حُدوُدِک: خدایا تو می‌دانی آنچه از ما در به دست گرفتن زمام حکومت واقع شد، به خاطر رغبت در امر حکومت و سلطنت نبود، و نه برای به دست آوردن متاع دنیا، هدف این بود که تعالیم دینت را زنده کنیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند، و حدود و قوانین تو را بر پا سازیم.» (نهج البلاغه، 131)

پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به تمام ولات و امرا و فرماندهان شدیداً هشدار می‌دهد و می‌فرماید: «أَیما وال وَلِی الامْرَ مِنْ بَعْدی اُقیمَ عَلی حَدِّ الصِّراطِ وَ نَشَرَتِ الْمَلائِکةُ صَحیفَتَهُ فَإِنْ کانَ عادِلاً أَنْجاهُ اللّهُ بِعَدْلِهِ وَ إِنْ کانَ جائِراً إِنْتَفَضَ بِهِ الصِّراطُ حَتّی تَتَزایلَ مَفاصِلُهُ ثُمَّ یهْوی إِلَی النّارِ»(ابن ابی الحدید، 1404ق، ج7، ص36) ،(هر کس بعد از من ولایت و منصبی را بپذیرد، روز قیامت او را در کنار صراط نگه می‌دارند؛ و فرشتگان نامه اعمال او را می‌گشایند، اگر عادل بوده خدا او را به برکت عدالتش نجات می‌دهد، و اگر جائر و ظالم بوده، صراط آنچنان فشاری بر او وارد می‌کند که تمام مفاصلش از هم جدا می‌شود سپس در آتش سرنگون می‌گردد!).(مکارم شیرازی، 1389، ص153)

9-3- تجربه وآزمودگی

یکی از ویژگی‌هایی که فرمانده مقاومت اسلامی بایستی داشته باشد تجربه و آزمودگی می‌باشد که از مهمترین علوم، علوم تجربی است و نتایجی که از آن حاصل می‌شود عینی است و تاریخ آزمایشگاه بزرگ زندگی انسانهاست و در این آزمایشگاه، سربلندی، شکست اقوام، ناکامیها، خوشبختی ها، بدبختی ها همه و همه به آزمایش گذارده می‌شود و نتایج عینی آن در برابر چشم ما قرار دارد و ما می‌توانیم بخشی از مطمئن‌ترین دانشها را در زمینه مسائل زندگی آن بیاموزیم (مکارم شیرازی و همکاران، 1371، ج13، ص297)

10-3- شجاعت و قاطعیت

«شجاعت» یکی از شروط فرماندهی و از يك نظر اوّلين خصلت لازم براى احراز این مقام است. زيرا فرماندهان وظايفى دارند كه انجام صحيح آنها بدون بهره گيرى از اين وصف ممكن نيست؛ به عنوان مثال:

1. در مرحله تصميم گيرى اگر آنها ضعيف و ترسو باشند، قادر بر يك تصميم صحيح نخواهند بود.

2. در مقابله با حوادث غير منتظره، اگر روح شهامت در وجود آنان نباشد، چنان دستپاچه مى شوند كه راههاى ساده چاره جوئى را نيز فراموش مى كنند.

3. آنها به هنگام ارتكاب اشتباهات اگر از شجاعت لازم برخوردار نباشند، هرگز به خطاى خويش اعتراف نكرده و درصدد جبران بر نمى آيند.

4. در كارهاى مهم كه نياز به اعتماد به نفس دارد، بدون شجاعت اين مسأله حاصل نخواهد شد.

5. در برابر وسوسه هاى شياطين انس و جن و هواى نفس كه پيوسته مى كوشند انسان را به انحراف، و سازش با اهل باطل بكشانند، تنها برخورد شجاعانه مشكل را حلّ مى كند.

6. در مقابل موانع مختلفى كه بر سر راه مديران و فرماندهان پيدا مى شود جز با استمداد از روح شهامت كارى ساخته نيست.

7. يكى از شرايط پيروزى بر مشكل، كوچك شمردن مشكلات است كه آن نيز در پرتو روح شهامت امكان پذير است.

8. قبول مسؤوليّتهاى سنگين با دورنماى مبهم و تاريكى كه در آغاز كار دارد، جز براى افراد شجاع ممكن نيست.

9. نترسيدن از قدرتهاى اهريمنى كه انسان خواه ناخواه در مبارزات اجتماعى با آنها درگير مى شود، شرط غلبه بر آنها است؛ و اين براى افراد ضعيف و ترسو ممكن نيست.

خلاصه اين كه، فرماندهان در هر گام به اين صفات نياز دارند و افرادى كه آگاه و پر تجربه و با سابقه و امين و درستكارند امّا فاقد شهامت لازم مى باشند، هرگز نمى توانند فرمانده خوبى باشند.

امير مؤمنان على(عليه السلام) در كلمات قصارش مى فرمايد «اَلْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجاعَةٌ: عجز و ناتوانى آفتى است [براى اداره هر كار] و استقامت و شكيبائى نوعى شجاعت است» ( سیدرضی، نهج البلاغه، 1414ق، ح4، ص469.) ؛ () و در اوصاف فرمانده نمونه در فرمان مالك اشتر، مخصوصاً روى مسأله «شجاعت» به عنوان يك خصلت خانوادگى آنها تأكيد و تكيه مى كند و مى فرمايد: «ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجاعَةِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَةِ» (همان، ن53، ص433)؛ اين ويژگى بايد در «مشاوران» نيز وجود داشته باشد؛ هرگز نبايد مديران و فرماندهان، مشاوران خود را از ميان افراد ترسو و جبان انتخاب كنند كه از قاطعيّت آنها مى كاهند و در تصميم گيريها خلل وارد مى كنند. لذا فرمود: «لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ... جَباناً يُضْعِفُكَ عَنِ الامُورِ؛آدم ترسو را در مشورتت داخل نكن كه تو را در انجام كارها ناتوان مى سازد.» (همان، ن53، ص430)

يكى از مهمترين اوصاف انبياء شجاعت آنها بوده است كه نمونه اى از آن را در داستان ابراهيم خليل(عليه السلام)، قهرمان بت شكن، در قرآن مجيد مى خوانيم؛ و بيش از آن درباره شخص پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) است كه در سخت ترين حالات خوف انگيز، مانند كوهى استوار در برابر همه توطئه ها مى ايستاد. مخصوصاً اگر مدير يا فرماندهى بخواهد برنامه هاى انقلابى اجرا كند، برنامه هائى كه با وضع موجود جامعه هماهنگ نيست، و همچون شنا كردن بر خلاف مسير آب است، بدون داشتن اين صفت امكان پذير نخواهد بود. ( مکارم شیرازی، 1389، ص151).

11-3- عدالت و دادگری

برخی از لغویون عدالت را به معنای استقامت معنی کرده‌اند و معتقدند که عدالت عبارت است از استقامت در طریق حق و اجتناب از آنچه در دین محظور است (دهخدا، 1341، ص119). برخی دیگر عدل را مقابل ظلم و به معنای احقاق حق و اخراج حق از باطل و امر متوسط میان افراط و تفریط بیان کرده‌اند (سجادی، 1362، ص 274-275). همچنین برخی عدل را به معنای برابری و تساوی و انصاف و داد و ضد جور و مانند و مثل چیزی از وزن و قدر و یک لنگه از دو لنگه بار ستور (چهارپایان) می‌دانند (نفیسی، 1355: ص2320 و 2323). در معنای اصطلاحی نیز عدالت در دو معنا به کار رفته است: نخست، به معنی برابری، مساوات، انصاف و بی‌طرفی. از این رو، برخی عدالت را به معنای تساوی و نفی تبعیض، رعایت تساوی در زمینه استحقاق‌های متساوی ذکر کرده‌اند (مطهری، 1352: ص59). ابن تیمیه نیز عدالت را به معنای برگرداندن مثل و مانند یک چیز دانسته (ابن تیمیه، بیتا: ص561) و فارابی آن را به معنای تقسیم کالاهای مشترک آورده است (فارابی، 1361: ص142). معنای دوم عدالت به معنی توازن، تعادل، اعتدال، تناسب، حد وسط و مطابقت با نظم است. در این معنی، ابن رشد عدالت را در معنای عدم افراط و تفریط به کار برده (الفاخوری، ص531-593) مطهری، موزون بودن (مطهری، همان، ص54-58) و فارابی، عدل طبیعی را برای این معنا ذکر کرده‌اند. ( فارابی، ص329-330). جمله معروف حضرت علی(ع) نیز به این شرح است: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدالت کارها را بدان‌جا مینهد که باید.» بنابراین به طور کلی می‌توان عدالت را چنین تعریف کرد: برخورد قانون یکسان، دادن استحقاقها و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مناسب و شایسته آن.

12-3- پایگاه مردمی

اصولا هیچ تکیه گاهی برای فرمانده هان مهمتر از تکیه گاه مردمی نیست که اگر باشد کارها به سهولت و سرعت پیش می‌رود و اگر نباشد تلاش‌‌‌‌‌ها بیهوده است و برای این امر مهم دلسوزی و صداقت و خیرخواهی برای مردم است.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا: مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و [كارهاى‏] شايسته انجام داده‏اند، بزودى (خداى) گسترده‏مهر، براى آنان محبّتى (در دل‏ها) قرار مى‏دهد.» (مریم: 96) «دين اسلام»؛ دين رأفت، رحمت، مودّت و دوستي است و پيامبر اسلام(ص) به عنوان رحمت براي عالميان از جانب خداوند مبعوث به رسالت شده است، قوانين و کتابي که اسلام براي هدايت بشر دارد، منطبق بر عقل و منطبق مي‌‌باشد.

به طور کلي، دين اسلام بر اساس عقل و منطق، همراه با محبت و دوستي پايه‌‌گذاري شده و در اصل اولي، دين اسلام از خشونت و برخورد خشن بي‌ زار و متنفر مي‌‌باشد.

براي اثبات اين مطلب، آيات قرآن و کتاب آسماني مسلمانان و سيره عملي خود پيامبر اسلام(ص) و هم چنين دستور العمل‌‌ها و بيانات پيامبر اسلام بايد ملاحظه گردد.

الف) قرآن کريم خطاب به پيامبر اسلام مي‌‌فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»(انبیاء: 107)؛ ما تو را نفرستاديم مگر به عنوان رحمت براي جهانيان.

ديني که پيامبرش را به عنوان رحمت براي مردم معرفي مي‌‌کند، مسلما نمي‌‌تواند دين خشونت باشد.

در آيه ديگر به پيامبر اسلام دستور به تواضع و فرتني در مقابل مؤمنين را بيان مي‌‌کند و مي‌‌فرمايد: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(حجر: 88)؛ «بال خويش را براى مؤمنان فرو گستر».

و نيز در جاي ديگر، خداوند به پيامبرش فرمان عفو و گذشت و مدارا را صادر مي‌‌کند. «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ«گذشت پيشه كن و به [كار] پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب.»(اعراف: 199)

تمام اين آيات، بيان گر و نشانه رحمت پيامبر اسلام و ملايم و با مودت بودن و مطابق منطق بودن دين اسلام مي‌‌باشد؛ زيرا اگر اسلام دين محبت، الفت، صميمت و دوستي نمي‌‌بود، اين همه تأکيد به عفو، گذشت، محبت، اخلاق نيک و امثال اين امور معنا نداشت. دینی که تأکيد مي‌‌کند پيامبر با عفو، گذشت، مهرباني و محبت و اخلاق نيک با ديگران رفتار کنيد و در برابر مؤمنين متواضع باشد، فلذا فرمانده مقاومت اسلامی بر اساس عفو و گذشت و مهربانی بری اسلام عزیز خدمتی صادقانه و درخور شایسته انجام دهد.

13-3- پای‌بند بودن به اصول و ضوابط

برخی از مفسران نهج البلاغه 4 ویژگی از سخنان حضرت علی (ع) راکه در نامه 13 نهج البلاغه به عنوان فرمانده لایق و شایسته برمی شمرد.

وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا يُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَا سَقْطَتُهُ، وَ لَا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَ لَا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ: ......................» و آن عبارتند از:

 سستى به خرج ندهد و در برابر فشارهاى دشمن و سنگينى برنامه هاى جنگى مانند کوه استوار باشد

در محاسبات خود کمتر دچار اشتباه شود، موقعيت نيروهاى خودى و دشمن را به طور کامل ارزيابى کند و مطابق آن برنامه ريزى نمايد.

 در ميدان جنگ مسائلى پيش مى آيد که دقيقه ها و ثانيه ها در آن سرنوشت ساز است و بايد با سرعت هرچه تمام تر عمل کرد. فرمانده لايق بايد اين دقيقه ها و ثانيه ها را بشناسد و بر طبق آن موضع گيرى کند.

 به هنگام مبارزه لحظاتى پيش مى آيد که در آن خونسردى و ترک شتاب لازم است; مثلا در جايى که دشمن تدريجاً به دام مى افتد، اگر کار عجولانه اى شود از دام بيرون خواهد رفت. در اين گونه موارد بايد خونسرد بود.

به يقين فرماندهى که اين چهار وصف در او باشد فرمانده بسيار با ارزشى است و اين همان چيزى است که در مالک اشتر به اضافه صفات ديگر جمع بود.( مکارم شیرازی و همکاران، 1390، ج9، ص 174)

 

نتیجه گیری

در سوره بقره آیات مبارکه 246 تا 251 شخصیت هایی که در این داستان ذکر شده طالوت که شاخص و نمونه فرمانده برتر می‌باشد که دارای ویژگی ها و خصوصیت هایی می‌باشد که علم و قدرت از جمله آنهاست که از طرف خدا انتخاب شده و در نزد مردم بنی‌اسرائیل از مقبولیت خاصی برخوردار نبود، جالوت که در جبهه مقابل قرار دارد و شرورترین افراد می‌باشد که مردم از بدکاریها و جنایتهای او اذیت و آزار دیدند و شخص سوم که مردمان آن سرزمین که جالوت در آن پادشاهی می‌کند و به مردم زور می‌گوید. طالوت که با لشگریان خود می‌خواهد مبارزه کند به زیر دستان خود راه و علامت را نشان می‌دهد و بعد از استقامت و صبر و پایداری در مقابل عده کثیری از دشمنان پیروز شدند گرچه نفرات آنها به گفته اغلب مفسران 313 نفر بودند. این ویژگی های چهارده گانه نمونه فرمانده تراز مقاومت اسلامی است که نه تنها برای جهادگران یک سرمایه است بلکه برای آماده سازی و زمینه سازی برای حکومت جهانی امام مهدی (عج) که اولین حالت آن ایجاد تعادل در جامعه می‌باشد که به وسیله فرماندهی طالوت شر دفع شد و خیر در ان برقرار شد که شرطی لازم و ضروری می‌باشد.

منابع

* قرآن کریم، ترجمه: محمد علی رضایی اصفهانی، قم، دارالذکر، 1383ه.

الف) کتاب ها

* نهج البلاغه، سیدرضی

آلبرتس، بروس، مبانی زیست شناسی سلولی، ترجمه حسین بهاروند و همکاران ، چ دوم، تهران، خانه زیست شناسی، 1387.

آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

ابن تیمیه، فتاوای شیخ الاسلام، بی تا، بی‌نا.

ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.

ابن عاشور، محمدطاهر، تفسیر التحریر و التنویر، چ اول، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1420ق.

انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، چ هفتم، تهران، سخن، 1390.

بیکر، کاترین، ژن ها و انتخاب ها، ترجمه خسرو حسینی پژوه، چ دوم، انتشارات مدرسه، 1387.

جزایری ، نعمت الله، قصه های قرآن ( از آدم تا خاتم انبیاء محمد(ص)، چ اول، تهران، هاد، 1380.

حاج منوچهری، فرامرز، گونه شناسی و تحلیل ساختار قصص قرآنی، چ اول، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1395.

حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1358.

دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1385ش.

زمانی، مصطفی، قصه های قرآن، چ دوم، قم، پژواک اندیشه، 1380.

راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، بیروت، دارالعلم الدار الشامية، 1412 ق.

رضوانی، علی اصغر، پیام‌ها و هدایت‌ها، چ اول، قم، دلیل ما، 1390.

سبحانی، جعفر، منشور جاوید، چ دوم، قم، موسسه امام صادق(ع)، 1375.

سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران.

سیدقطب، فی ظلال القرآن، چ35، لبنان، دارالشرق، ج1، 1425ق.

طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، بی‌تا، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362.

طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، چ 9، قم ، دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چ اول، تهران، فراهانی، 1372.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دارالتراث، 1387ق.

طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378.

عبدالروف، حسین، سبک شناسی قرآن کریم ( تحلیل زبانی)، چ اول، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.

عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، چ 21، تهران، سپهر، 1379.

فاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه و تشخیص عبدالحمید آیتی،تهران.

 فارابی، اندیشه‌های اهل مدینه فاضله، ترجمه و تشخیص سید جعفر سجادی، تهران، 1361ش.

فیض کاشانی، محمدمحسن، الاصفی فی تفسیر القرآن، چ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1418ق.

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج1، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1363.

ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون تفسیر الماوردی، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج1، بی‌تا.

مبلغ، حفیظ الله، تنوع و پویایی سیاسی در الگوی پیشرفت اسلامی، چ اول، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1394.

مجلسی، محمد باقر، حیوه القلوب (تاریخ پیامبران)، چ پنجم، قم، سرور، ج2، 1382.

مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، چ اول، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

مصباح، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، چ دوم، انتشارات تبلیغات اسلامی، 1372.

معین، محمد، فرهنگ فارسی، چ چهارم، تهران، سرایش، 1381ه.

معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، چ اول، تهران، گلرنگ یکتا، 1382.

مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چ دهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371ش.

ــــــــــــ، مدیریت و فرماندهی در اسلام، قم، نسل جوان، 1389.

ــــــــــــ، پیام امام  امیرالمومنین(ع)، چ سوم، قم، علی بن ابیطالب(ع)، 1390.

قرائتی، محسن، تفسیر نور،  چ نهم، تهران، درسهایی از قرآن، ج1، 1379.

مدرسی، محمدتقی، من هدی القران، چ یکم، تهران، محبی الحسین، ج1، 1419ق.

مصطفوی، حسن، التحقیق في كلمات القرآن الكريم، چ اول، تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، ج ۶، ۱۳۶۸ش؛

أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ، محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چ اول، قم، 1404 ق.

ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي) چ اول، قم، دارالحدیث، 1376.

 مطهری، مرتضی، بررسی اجرای مبانی اقتصاد، تهران انتشارات حکمت، 1352.

  مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1352.

  نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، تهران، 1352.

ب) مقاله ها

ابوالعلایی، بهزاد، نقش و منابع قدرت در عرصه مدیریت، مقاومت منابع انسانی و پشتیباتی، مدیریت توسعه مدیریت اداره مدیریت دانش و کتابخانه، 1389.

 اکرمی، محمد، ژنتیک یا محیط زیست: کدامیک آینده ما را تعیین می‌کند؟، فصلنامه اخلاق زیستی، سال دوم، شماره چهارم.

میرقادری، سیدفضل الله و حسین کیانی، بن مایه ادب مقاومت در قرآن، فصلنامه ادبیات هنر دینی، شماره1، مشهد، دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی.

مقالات مشابه