بى
خبرى جوامع و قبايل پيشين از مواهب طبيعى و توانمندى هاى فطرى زن و ناديده
گرفتن نقش نيرومند او در پديدايى جامعه سالم انسانى و تربيت فرزند و تحكيم
مبانى خانواده كه با حكمت و تدبير پديد آورنده هستى در عرصه وجودى او به
وديعت نهاده شده, او را در طول تاريخ, در تنگناى داوريهاى ناسالم و ستم
بار قرارداده است.
امروزه بعضى از قلم فرسايان دگرانديش در آثار و
نوشتار خود هرگاه از مراتب و جايگاه زن در اجتماع سخن به ميان مى آورند,
پندار و رفتار عرب جاهلى پيش از اسلام را سمبل استبداد و ستم نسبت به زن
ياد مى كند و از سوى ديگر, كمال شخصيت زن را در الگويى نشان مى دهند كه در
عرصه تمدن جديد دنياى غرب عرضه شده است.
گرچه اين حقيقت بر كسى پوشيده نيست كه در جـاهليت پيش از اسلام مواهب حقوقى و
ارزشهاى
انسانى زن پايمال شده بود, ولى جستار و تكاپو در متون تاريخى به روشنى
نشان مى دهد كه: نه جاهليت پيش از اسلام, تنها مظهر تعدى به حقوق زن بوده
و نه تمدن امروزين غرب, چراغ روشن و نور اميدآفرين براى جامعه زنان بوده و
هست!
در روزگارانى كه خورشيد تابناك وحى و نسيم آسمانى و جان پرور
پيامبران بر دل مردگان مى دميد تا مدتى بارقه اميد زندگانيِ انسانى و
آبرومندانه, براى جامعه زنان نيز پديد مى آمد, ولى هرگاه با گذشت زمان,
اين مشعل تابناك آسمانى در زير لكه هاى تيره و تار عادات و سنتها و اوهام
و خرافات جعل و تحريف, پنهان مى شد, بار ديگر تعدى و تجاوز به حقوق زن از
سرگرفته مى شد.
اين نوشتار نگاهى تطبيقى به (باورهاى جاهليت و شخصيتها
و مكتبهاى فلسفى و اديان پيش از اسلام, چون آيين زرتشت, يهود, مسيحيت,
فمينيسم و مكتب اسلام نسبت به زن) را دنبال مى كند تا مگر در اين مقايسه
جايگاه و كاركرد هر يك از اين ديدگاه ها و مكاتب را بنماياند.
در جاهليت پيش از اسلام در شبه جزيره عربستان, زن در پايين ترين موقعيت و مرتبه بود, تنزل مقام زن و قرارگرفتن او در فهرست داراييها و (مايملك) مرد, سراسر زندگى زنان را تحت تأثير قرار داده بود.
بزرگ
ترين حقى را كه عرب جاهلى از زن گرفته بود, حق حيات و زندگى بود. مردمى كه
در طى قرنها بت پرستى و دورى از توحيد و فساد اعتقادى و اخلاقى فطرت آنها
را پوشانيده بود, بدان سان متكبرانه زندگى مى كردند كه حتّى موجوديت زن بر
آنها گران مى آمد. در جاهليت, ولادت دختر را به فال بد مى گرفتند و از
تولد فرزند دختر به شدت رنج مى بردند.
به نصّّّ قرآن كريم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار مى شدند, رنگ شان از شدت غضب سياه مى شد:
(و
اذا بشّّّر أحدهم بالأنثى ظلّّّ وجهه مسودّّّاً و هو كظيم. يتوارى من
القوم من سوء ما بشّّّر به أ يمسكه على هون أم يدسّّّه فى التراب ألا ساء
مايحكمون) نحل/59 ـ 58
آن هنگام كه مژده تولد دخترى به يكى از آنها
داده مى شد از شدت غم و حسرت رخسارش سياه مى شد و سخت دلتنگ مى شد و به
خاطر اين ننگ روى از قوم خود پنهان مى نمود و به فكر مى افتاد كه آيا آن
دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد يا آن كه زنده در گورش كند. آگاه باشيد
كه آنها بسيار بد حكم مى كنند.
بزرگ ترين نشانه ناراحتى آنان از ولادت
دختر اين بود كه در بسيارى از قبيله ها نوزادان دختر را بلافاصله مى كشتند
و يا زنده به گور مى كردند.
جريان قيس بن عاصم كه پس از مسلمان شدن در
حضور پيامبر(ص) به زنده به گور كردن 13 دختر خود اعتراف كرد, در تاريخ عرب
جاهلى ثبت شده است.1
دختركُشى هاى عرب جاهلى از دو عامل سرچشمه مى گرفت:
عامل نخست, فقر و تهى دستى بود كه سبب مى شد, با كشتن دختران شان از تعداد عائله كه به درآمد زيادى نياز داشت بكاهند.
عامل
ديگر اين بود كه آنان وجود دختر را ننگ مى دانستند, زيرا از يك سو فرستادن
دختر را به خانه شوهر به ويژه اينكه شوهر از قبيله بيگانه و كم آوازه اى
باشد, به صلاح خود و قبيله خود نمى ديدند. از سوى ديگر در جنگهاى احتمالى
كه بين عرب جاهلى به عنوان يك عادت درآمده بود, بيم به اسارت رفتن زنان و
دختران احساس مى شد, و از نظر آنان كشتن يك دختر بهتر از اسارت او بود.
دختر
كشى هاى اعراب جاهلى سبب شد كه در برهه اى زن در ميان آنان كم ياب شود. از
اين رو در ميان بعضى از قبايل عرب چند مرد با يك زن ازدواج مى كردند و نام
اين ازدواج را ازدواج(ضماء) گذاشته بودند. ا گر فرزندى در چنين شرايطى به
دنيا مى آمد, از آنِ كسى بود كه شباهتش با او بيشتر بود.
اهانت ديگرى كه در آن روزگار به مقام و حيثيت زن مى شد, ازدواجهايى بود كه با اشكال گوناگون به رسميت شناخته شده بود.
در
بين عرب جاهلى در چند همسرى هيچ حدّّّ و مرزى نبود. گذشته از هر حق طبيعى
ديگر, از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه زنان پرشمار خود نبود كه حتى
از وجود آنان به شكلهاى مختلفى چون واداشتن به كارگرى و درآمدزايى, و در
مورد كنيزان, با مجبور كردن به زنا, قرض و كرايه دادن به ديگران و… ثروت و
دارايى خود را مى افزود.
همچنين در جاهليّّّت ازدواجهايى به اشكال گوناگون رواج يافته بود; بعضى از آن ازدواجها را كه در قرآن نيز اشاره شده ياد مى كنيم:
نكاح
مقت: هرگاه فردى فوت مى كرد پسر بزرگ وى همسر متوفى را (در صورتى كه مادرش
نبود) با انداختن پارچه اى بر وى مانند ساير اموال پدر به ارث مى برد, اگر
اين زن زيبا بود با او ازدواج مى كرد و اگر تمايلى به وى نداشت; يا او را
به ديگرى تزويج مى نمود و مهريه او را دريافت مى كرد, و يا با مانع شدن وى
از ازدواج, او را زندانى مى نمود تا پس از مرگ وى وارث اموال او شود.2
نكاح
جمع: در عصر جاهليت برخى از اعراب كنيزان را مى خريدند و آنها را به زنا
با افراد مختلف وادار مى كردند و بدين ترتيب از ثروت هنگفتى برخوردار مى
شدند.3
نكاح بدل: هرگاه مردى از زن فرد ديگرى خوشش مى آمد همسر خود را
با همسر آن مرد معاوضه مى كرد و زنان نيز در مقابل هواهاى نفسانى مردان
چاره اى جز تسليم نداشتند. اين مبادله با الفاظ (انزل عن دابّّّتك, أنزل
لك عن دابّّّتى) يا (انزل اليّّّ عن امرأتك, أنزل لك عن امرأتى); يعنى تو
از مركب خود (كنايه از زن او بود) به نفع من پياده شو, من نيز از مركب خود
(يعنى همسرم) به نفع تو پياده مى شوم.4
نكاح خِدن (دوست): در عصر
جاهليت برخى از زنان ومردان با برقرار كردن روابط پنهانى به زنا مى
پرداختند. اين نوع نكاح نه تنها مهر و نفقه را الزام نمى كرد, بلكه به جهت
آن كه در خفا صورت مى گرفت مورد تقبيح نيز واقع نمى شد.
سفاح: در ميان
اعراب روشهاى مرسوم ازدواج, قانونى و غير از آن موارد سفاح (زنا) شمرده مى
شد. كلمه سفاح در لغت به معنى زنا و بى عفتى مى باشد و آيه (غير مسافحات و
متّّّخذات أخدان) ازدواج با اهل سفاح و خدن حرام شمرده شد.
برخى فرق
ميان (مسافحات و متّّّخذات أخدان) را عموم و خصوص گفته اند; چه مسافحات در
سرّّّ و جهر است. اما اتخاذ اخدان فقط در سرّّّ صورت مى گيرد.5
نكاح
شغار: يكى از انواع نكاحهاى عرب جاهلى آن بود كه شخصى دختر يا خواهر خويش
را به نكاح فرد ديگرى در مى آورد و به جاى گرفتن مهريه با دختر يا خواهر
آن فرد ازدواج مى كرد. بدين ترتيب, زنان به جاى مهريه زن ديگرى مبادله مى
شدند.
ازدواج اجبارى: كسى به نزد اقوام دختر مى رفت و پس از خواستگارى
شرايط ازدواج توسط اولياى دختر تعيين مى گشت و ازدواج صورت مى گرفت. دراين
ميان دختر مطيع بود و بايد همه شرايط را مى پذيرفت.
نكاح ضماء: چنان كه
ياد شد به دليل كمبود زنان, مرسوم شده بود كه چند مرد با يك زن ازدواج كند
و نام اين گونه ازدواج را نكاح (ضماء) گذاشته بودند.
گونه هاى زشت ديگرى از ازدواج نيز در بين آنان رواج داشت كه به همين اندازه بسنده مى شود.
در
دوران جاهليت به همان دليل كه براى زن كمترين جايگاه انسانى و ارزش قائل
نبودند, زن حق مالكيت نداشته و مالك هيچ چيز به حساب نمى آمد. در رسوم
جاهلى, مالى به زن تعلق نمى گرفت و بر فرض تعلق گرفتن چيزى, خود او مالك
آن به حساب نمى آمد, بلكه تملك آن به عهده ولى يا شوهر زن بود. منابع
دارايى و آسايش مالى زن را مى توان در امور زير خلاصه كرد كه در جاهليت
هيچ يك به زن تعلق نمى گرفت.
1. كار و دستمزد: در جاهليت گرچه سخت ترين
كارها به عهده زنان گذاشته مى شد, ولى هيچ كار مزدى را از هيچ كسى دريافت
نمى كرد, بلكه چنان كه گفته شد, دست رنج او را شوهر يا وليّّّ او تصاحب مى
كرد.
2. حق نفقه بر شوهر; كه يكى از منابع رفاه و آسايش مالى زن برعهده
شوهر است. در دوران جاهلى نه تنها شوهران به زنان نفقه نمى دادند كه آنان
را براى درآمد مالى بيشتر به كارهاى شاقّّّ و طاقت فرسا مجبور مى كردند و
حاصل كار و زحمت آنان را بر دارايى خود مى افزودند.
3. مهر; در جاهليت
به زنان مهرى نيز تعلق نمى گرفت. اگر در بعضى قبايل چيزى شبيه مهر مرسوم
بود, در واقع قيمت زن بود كه اولياء زن آن را تصاحب مى كردند, و تنها كسى
كه هيچ بهره اى از آن نمى برد خود زن بود.
جمله (هنيئاً لك النافجة) كه
در هنگام تولد دختر به خانواده او گفته مى شد نمايانگر تعيين قيمت زن بود.
(نافجة) شترهايى بود كه از سوى خانواده شوهر در هنگام ازدواج به خانواده
زن داده مى شد. گفتن جمله يادشده به خانواده دختر در هنگام ولادت به اين
معنى بود كه با بزرگ شدن اين دختر به تعداد شترهايت افزوده مى شود.
4.
ارث: در عصر جاهليت, زن نه تنها از ارث, بهره اى نداشت كه خود به سان ديگر
(مايملك) متوفى توسط زورمندترين وابسته متوفّّّى به ارث مى رفت, آن گاه
اگر جوان و زيبا بود او را به زنى مى گرفت و گرنه او را به ديگران مى
فروخت و يا تزويج مى كرد, يا او را در خانه زندانى مى كرد تا بميرد.
هرگاه
پدرى فوت مى كرد و فرزندان صغيرى از خود بر جاى مى گذاشت, باز هم يكى از
اشخاص زورمند از ميان خويشان, سرپرستى آنان و اموال آنان را به عهده گرفته
تمام دارايى آنان را تصاحب مى كرد. اگر فرزند يتيم متوفى دختر بود, با او
به زور ازدواج مى كرد و چنانچه پس از ازدواج او را باب ميل خود نمى ديد,
پس از تصاحب اموالش او را طلاق مى داد. در اين صورت دختر نه تنها فاقد
ثروت خويش بود كه ديگر كسى تمايل به ازدواج با وى و تأمين هزينه هاى او را
نداشت.
بدين گونه كه ياد شد, نه زن از شوهر و نه دختر از پدر و يا ديگر بستگان خود به هيچ عنوان ارث نمى برد.
قبايل
غيرعربى نيز در پايمال كردن حقوق زن كمتر از اعراب جاهلى نبودند. كشتن,
شكنجه, اهانت و تضييع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنيا كه نور وحى در
آن نتابيده و يا دستخوش تحريف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلى بود, بلكه
حتى دردناك تر از آن هم وجود داشته است.
از منظر بسيارى از قبايل, زن
حق كمترين دعوى برابرى و مقاومت با همسر خويش را نداشته و ندارد. در بعضى
قبيله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر يك سفره نداشته و شايستگى
سكونت در يك منزل را نيز ندارند. در بعضى قبيله ها زن از خوردن گوشت كه
خوراك لذيذى است ممنوع بودند.
در جزيره تاسمانى (از جزاير اقيانوسيه) و استراليا در بعضى موارد به واسطه گرسنگى دختران خود را مى كشتند و گوشت آنان را مى خوردند.6
در
يونان قديم زن در معرض خريد و فروش قرار مى گرفت و قيمت زن, بيش از پنجاه
پيمانه جو نبود; البته هرچه زن جوان تر بود قيمتش هم بيشتر بود. هرگاه زنى
در معرض فروش قرار مى گرفت, مى بايست تا آخرين رمق براى مالك بعدى خود كار
مى كرد.7
در بعضى نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر, زندگى را
براى زن روا نمى دانستند و با سپرى شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم
عزادارى زن را مى كشتند و يا در آتش مى سوزاندند. در آيين آنان بهترين زن
كسى بود كه پس از مرگ شوهر, خود را مى سوزاند.8
در ايالت (مارتا) دو
نفر از امراى هندى مردند; يكى 17 زن داشت و ديگرى 12 زن, از مجموع 29 زن
تنها يك نفر كه حامله بود تا زمان وضع حمل زنده ماند و بقيه همه درآتش
سوزانده شدند.9
قبايل وحشى هندوستان (از سيلان تا هيماليا) دختران خود,
حتى آنانى را كه به سن بلوغ و رشد رسيده بودند مى كشتند; زيرا از نظر
آنان, ماندن دختر بدون شوهر در خانه پدر ننگ بود و زندگى كردن با شوهرى كه
موقعيت اجتماعى خانوادگى نداشت نيز ننگ بود و ازدواج با شوهر همدوش,
جهيزيه سنگين لازم داشت; پس بهترين راه كشتن دختران بود.10
تا مدتها
پيش براى رضايت خاطر (كالى) كه يكى از خدايان هنديان است زنان حامله را سر
مى بريدند, آن گاه خون او را به قربانگاه پاشيده و سر او را در نزد معبود
خود تقديم مى كردند.11
نزد بعضى از چينيها تا نزديك به عصر حاضر, زن
كمترين قيمت و ارزشى نداشت. اگر مادرى دختر به دنيا مى آورد خويشاوندان به
عوض مبارك باد به پدر و مادر تسليت مى گفتند و پدر و مادر تامى توانستند
نوزاد دختر را از خود دور مى كردند يا در بيابان مى انداختند, يا مى
فروختند.12
محروميت زن تنها به
قبايل وحشى خلاصه نمى شد, بلكه حتى در تمدنهاى بزرگ نيز مشهود بود. در مصر
براى زياد شدن رود نيل, دختران را به زيور آراسته و در آن غرق مى كردند.
در كشورهاى (اسكانديناوى) تا سال 1392 ميلادى به دختر هرگز ارث نمى دادند.
تنها در هنگام عروسى, جهيزيه اندكى به او داده مى شد. در روم قديم, زن
مطلقاً ارث نمى برد; نه از دارايى پدر و نه شوهر. و در انتخاب شوهر نيز حق
رأى و اظهارنظر نداشت.13
بعضى از روميان به منظور ازدياد نسل, زنان خود
را به ديگر دوستان خود به قرض و كرايه مى دادند. البته به اين شرط كه آن
دوست, توان به وجود آوردن فرزندان شايسته را داشته باشد. چنان كه يكى از
مفتيان روم به نام (لكورك) براى ازدياد نسل, قرض دادن زن را تجويز كرد. به
گفته بعضى تاريخ نويسان, افلاطون و سقراط نيز اين قانون را تجويز مى
كردند. سقراط زن خود (گران طيب) را به (اليبياد) خطيب معروف قرض داد.14
در
باور يونانيها زن شخصيت حقوقى نداشت. به خاطر مطالبات مالى حق رجوع به
دادگاه نداشت. در نزد آنان محروميت دختر از ارث, اصل كلى و پذيرفته شده
بود. بلى در اواخر تجويز كرده بودند كه اگر كسى بميرد و فرزند پسر و دختر
داشته باشد دختر در صورتى ارث مى برد كه با برادر خود كه از يك پدر باشد
ازدواج كند و اين ازدواج در صورتى صحيح بود كه برادر و خواهر از دو مادر
باشند.15
در ايران قديم, چه در ميان طبقه اشراف و چه طبقات پايين تر
جامعه, زن هرگز حق آزادى و ا ختيار و اظهار نظر در تشخيص خير و شر و تصميم
در امور زندگى خود نداشت و در اظهارنظر براى گزينش شوهر نيز مجاز نبود.
اختيار زنان و دختران در همه زمينه هاى حقوقى با اوليا و يا شوهران آنان
بود.16
به گفته بعضى مورخان در ايران قديم بر اساس انديشه غلط (حفظ نسب
خانواده و مخلوط نشدن خون اين خانواده با خانواده ديگر) ازدواج با محارم
را; حتى برادر با خواهر, جايز و گاه لازم شمرده مى شمردند. (بهرام چوبينه)
با خواهرش (گوديه) ازدواج كرد. شخصى به نام (مهران) از طبقه اشراف ايران
كه بعداً مسيحى شد پيش از مسيحى شدن با خواهرش ازدواج كرد.
در آتن
باستان, مهد دموكراسى, زنان و بردگان جزء شهروندان به حساب نيامده و حق
رأى دادن و شركت در انتخابات نداشتند .17 (در اروپا, عصر حاكميت شرك,
زنانى كه با بردگان ازدواج مى كردند, محكوم به اعدام مى شدند).
زن در
اروپا در حيطه قانونى قرار داشت كه مردان را مجاز مى دانست زن خود را به
دلخواه كتك بزنند, و اين ضرب و جرح اقدامى روشنفكرانه در جهت حمايت از زن
و كارى قانونى محسوب مى شد.18
اروپا پس از انقلاب فرانسه نيز در بستر
آزادى فردى براى زنان جايگاهى در نظر گرفت كه مردان را مجاز مى كرد تا با
خشونت روميان باستان با زنان رفتار كنند.
افلاطون با آن كه از برابرى
(مرد) و (زن) حمايت مى كرد, و ورود زنان را در پاره اى از موقعيتهاى
اجتماعى مى پذيرفت,با اين حال خداوند را سپاس گفت كه او را مرد آفريده
است.19
ارسطو مى گويد:
(زن و بنده بر اساس طبيعت خود محكوم به اسارت بوده و سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند.)20
زرتشتيان
ايرانى معاصر, در رابطه با حقوق (زن) آيين نامه اى گردآورده خود را بر عمل
به آن ملزم مى دانند كه از زاويه هاى گوناگون به حقوق (زن) نگريسته است.
بر
اساس اين آيين نامه, زن در زمينه هاى (ازدواج و طلاق) حق رأى و اظهار نظر
دارد.21 سرپرستى خانواده, حق درخواست طلاق در صورت عنين بودن مرد, قانون
تك همسرى و حق ملكيت در اين آيين نامه براى زن در مواردى رعايت شده است.22
امّّّا
در منابع و متون قديمى زرتشتيان, زن جايگاه حقوقى درستى ندارد. نشانه هاى
به دست آمده از آثار زرتشتيان قديم نشان مى دهد كه در اعصار گذشته تولد
پسر دل پسندتر از زادن دختر بوده است. از اين رو خانواده زرتشتى از فروهر
اشوان (روح پاك و بى آلايش) براى تعيين جنسيت جنين و داشتن فرزند نرينه
يارى مى جستند و حيات اخروى نيكان را وابسته به وجود فرزندان ذكور در
خاندان مى شمردند.
همچنين درمتنهاى كهن ايرانى پرهيزهاى سخت دشتان
(عادت زنانگى) شامل دورى از جامعه به مدت چند شبانه روز و تطهير روح زن با
نوشيدن ادرار گاو و خاكستر جلب نظر مى نمايد. همچنين نگريستن زن دشتان
(زنى كه در دوران عادت زنانگى است) در خورشيد و آب و آتش, گناه بود.
بر
اساس آنچه كه در ونديداد آمده است زن دشتان و زنى كه كودك مرده به دنيا
آورده بايد سه روز و سه شب شست وشو داده و از نيرنگ (ادرار گاو و خاكستر)
بنوشد تا پاك شود.23
در بررسى متون قديمى و نيز آيين نامه جديد زرتشتيان, دو نكته به دست مى آيد:
1.
اگر بپذيريم دين زرتشتى از اديان الهى و آسمانى بوده, بى ترديد منابع و
متون دينى آن دين,دست خوش جعل و تحريف گرديده است; زيرا دستورات آن منابع
در رابطه با حقوق زن هيچ شباهتى با احكام ديگر كتابهاى دينى ندارد.
2. آيين نامه زرتشتيان در متون دينى خود آنان ريشه ندارد, بلكه تأثير گرفته از منابع گوناگون غيرزرتشتى است.
موقعيت زن در آيين يهود
در
آيين يهود كه پس ازموسى(ع) دستخوش تحريفهايى شد, آفرينش (حوا) از دنده چپ
آدم دانسته شده و فريب خوردن از شيطان و بيرون شدن از بهشت نيز به حوّّّا
به عنوان زن نسبت داده شده است.
گناه و آلودگى زن بيش از مرد است و
تطهير ناپذيرى او در بعضى موارد ازمطالبى است كه در متون دين يهود موج مى
زند. يهوديان در مسائلى همچون عبادت خدا, سعادت اخروى, پاداش اعمال نيك و…
هرگز زن را با مرد برابر نمى دانند.
در مذهب يهود, پسران در نمازهاى خود چنين مى خوانند:
(خداوندا! تو را سپاس مى كنيم كه ما را كافر و زن نيافريدى.)24
آياتى از تورات كه به موضوع زن ارتباط مى يابد در نگاهى كلى هشت نكته به دست مى دهد:
1. آفرينش حوّّّا از دنده چپ آدم
(خداوند
بر آدم خوابى سنگين مستولى ساخت تا به خواب رفت, يكى از دنده هايش را
برداشت و به جايش گوشت پر كرد. خداوند آن دنده اى را كه از آدم برداشته
بود زنى ساخت و او را نزد آدم آورد.)25
2. فريب خوردن زن و رانده شدن از بهشت
(پس
از خلقت آدم و زنش, مار كه از همه حيوانات صحرا مكارتر بود به زن گفت: آيا
خداوند گفته است كه از هيچ درختى از اين باز نخوريد؟ زن به مار گفت: از
ميوه درخت اين باغ خواهيم خورد, اما خداوند گفته است كه ازميوه آن درختى
كه در ميان اين باغ است نخوريد و آن را لمس نكنيد, مبادا بميريد. مار به
زن گفت: حتماً نخواهيد مرد چون كه خداوند مى داند روزى كه از آن بخوريد
چشمان تان باز مى شود و مانند خداوند تشخيص دهنده نيك و بد خواهيد شد. زن
ديد كه آن درخت براى خوراك نيكو و براى چشمها هوس انگيز است و آن درخت
براى معرفت دار شدن پسنديده است. از ميوه آن گرفت و خورد, به شوهرش هم كه
در كنارش بود داد و او خورد. چشمان هر دو گشوده شد. دانستند كه عريانند و
برگهاى انجير را به هم دوخته وسيله ستر عورت براى خويش ساختند.)26
در ادامه پس از ذكر بازخواست خدا از آدم و حوّّّا و مار مى خوانيم:
(خداوند
به زن گفت: رنج و درد باردارى تو را زياد خواهم كرد, فرزندان را با رنج
بزايى و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو مسلط خواهد بود.
و به
آدم گفت: چون به حرف زنت گوش دادى و از آن درختى كه گفتم نخورى خوردى,
زمين به خاطر تو ملعون است, تمام عمرت با رنج از محصول آن خواهى خورد.)27
3. راه تخفيف گناه زن
در تورات در ارتباط با روز شبات (شنبه) چنين آمده است:
(روشن
كردن شمعهاى شبات به عهده زنان است. علت اين امر آن است كه حوّّّا آدم را
وادار كرد از ميوه ممنوع بخورد و او را واداشت تا از امر خدا سرپيچى كند.)
(گفته
شده است كه زن با اين گناه, چراغ زندگى بشر را خاموش كرد. جان انسانها چون
چراغى است, از اين رو زن با روشن كردن چراغ شبات تا حدودى اين خطا را
جبران مى نمايد; زيرا اجراى دستورات شبات و روشن كردن شمعها ايمان را روشن
مى سازد و بدين وسيله گناه زن تخفيف مى يابد.)28
4. كناره گيرى مطلق از زن در ايام حيض
(زنى كه جريان دار بوده, يعنى خون از آلتش جارى باشد, هفت روز در قاعدگى خود بماند و هر كس او را لمس كند تا شامگاه ناپاك خواهد بود.
هرچه
هنگام قاعدگى اش روى آن بخوابد ناپاك خواهد بود و هر كس كه روى آن بنشيند
ناپاك خواهد بود. هر كس بستر وى را لمس كند لباسهاى خود را بشويد و در آب
غسل كند تا شامگاه ناپاك خواهد بود. و اگر او (آن مرد) كنار بستر يا كنار
اسبابى باشد كه زن (ناپاك روى آن نشسته است) با لمس كردن آن تا شامگاه
ناپاك خواهد بود. زنى كه جريان خونش روزهاى زيادى غير از زمان قاعدگى اش
روان باشد تمام روزهاى جريان ناپاكى اش مانند روزهاى قاعدگى اش است و
ناپاك مى باشد….)29
5. كنيزى زنان عبرى
(هرگاه زن عبرى به تو فروخته
شود, شش سال برايت خدمت و در سال هفتم او را آزاد كن و اگر بگويد از پيش
تو نخواهم رفت, چون از بودن پيش تو خشنود است, آن گاه درفشى برداشته گوش
او را و درِ اطاق را با هم سوراخ كن تا كنيز ابدى شود.)30
6. متفاوت بودن دوران ناپاكى زن دخترزا و پسرزا
(…
هرگاه زنى زمينه را براى پذيرش نطفه مرد آماده نمايد پسر خواهد زاييد و
هفت روز ناپاك خواهد بود. و آن زن سى و سه روز در دوره پاكى صبر كرده و تا
كامل شدن روزهاى پاكى ش هيچ چيز مقدسى را لمس نكند و به خانه مقدس نيايد.
اگر دختر بزايد, مانند دوره قاعدگى اش دو هفته و در دوره پاكى اش, شصت و
شش روز از نزديك شدن به خانه مقدس خوددارى كند.)31
7. نابرابرى نذر سلامتى پسر و دختر
(…
كسى كه صريحاً نذرى مى كند و نذرش مربوط به سلامتى انسانى باشد بر حسب
ارزيابى مقرر (ذيل) نذرش از آن (ادوناى) خواهد بود. ارزيابى براى مذكر اين
است: از بيست ساله تا شصت ساله ارزشش پنجاه شقل نقره بر اساس شقل مقدس
باشد. و اگر مؤنث باشد ارزشش سى شقل باشد).32
در آيين يهود, قوانين مدوّّّنى براى نكاح, طلاق و ارث تنظيم نشده است, بلكه بيشتر قوانين توسط خاخام از هلاخا استخراج مى شود.
آيين
مسيحيت در مورد حقوق و جايگاه فردى و اجتماعى زن ديدگاه ثابت و
تغييرناپذيرى ارائه نكرده است. نسخه هاى گوناگون شناخته شده به نام
(انجيل) و رساله هاى به جاى مانده از شخصيتهاى برجسته و نامدار مسيحى و
كشيشها و فرقه هاى مختلف و كاتوليكها هريك به سهم خود درمورد حقوق زن,
ديدگاه هاى متفاوتى اظهار كرده اند.
در رساله اول پولس رسول به تيموتائوس چنين آمده است:
(خدا
اول آدم را آفريد و بعد حوّّّا را, آدم فريب نخورد, بلكه زن فريب شيطان را
خورد و در تقصير گرفتار شد. از اين جهت خداوند درد زايمان را به حوّّّا
داد اما به زاييدن رستگار خواهد شد اگر در ايمان و محبت و قدوسيّّّت و
تقوا ثابت بماند.)33
رساله يادشده آدم نخستين را از هر گناه تبرئه مى
كند و گناه فريب خوردن از شيطان را به گردن حوّّّا به عنوان يك زن مى
افكند. اين سخن با پيامهاى شريعت و وحى, مخالف است.
همچنين در رساله اول پولس رسول به افسيسان آمده است:
(اى زنان شوهران خود را اطاعت كنيد چنان كه خدا را; زيرا كه شوهر سر زن است; چنان كه مسيح نيز سر كليسا و او نجات دهنده بشر است.)34
پولس رسول در رساله اول خود به تيموتائوس گويد:
(زن را اجازه نمى دهم كه تعليم دهد يا بر شوهرش مسلط شود, بلكه در سكوت بماند.)35
پولس رسول در رساله اول خويش در پاسخ سؤال مسيحيان ,به مجرد ماندن و ازدواج نكردن توصيه مى كند.36
در
مذهب كاتوليك, تعدد زوجات ممنوع است و مهريه نيز وجود ندارد.37 و رهايى زن
و شوهر از بند ازدواج, تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراين طلاق اجازه
داده نمى شود; مگر به شرط آن كه هيچ يك ازدواج دوباره نداشته باشند.38
در انجيل متى پيرامون طلاق زن چنين آمده است:
(هركس
زن خويش را بدون آن كه خيانت از او ديده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره
شوهر كند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا كند, و مردى هم كه با اين
زن ازدواج كند زناكار است.)39
اكنون جاى اين پرسش است كه آيا شرايع و
اديان آسمانى در ايفا و تبيين حقوق زن ناتوان هستند و بشر خود بايد به اين
معضل بپردازد؟ يا اشكال كار در تحريف و دگرگونى پديد آمده در متون دينى
آسمانى و اعمال سليقه هاى گوناگون است.
با گذر اجمالى بر ديدگاه قرآن
در مورد حقوق زن, اندكى اين حقيقت آشكار مى گردد. اما پيش از نگرش به
ديدگاه قرآن دراين زمينه, انديشه جهان غرب و جنبش فمينيسم در مورد حقوق زن
را نيز به اجمال يادآور مى شويم:
فمينيسم (FEMINISM) واژه فرانسوى است كه بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان (جنبش زنان) معروف بوده اطلاق مى شود.40
در
دهه 1960 ميلادى, واژه هايى چون: (استبداد, آزادى, برابرى و…) در
فعاليتهاى سياسى چپ نو, كلماتى جاذبه انگيز به شمار مى آمد و نشانه تفكر
نو, انقلابى و اصلاحى تلقى مى گرديد. البته اين انديشه, نخست از تمدن جديد
دنياى غرب آغاز شد, ولى به تدريج گسترش يافت. نگرش تحقيقى به مبانى,
انديشه ها و سير زمانى و مكانى فمينيستى در مجال اين نوشتار نيست, بلكه به
تحقيقات گسترده ترى نياز دارد. ولى به گونه اجمال مى توان گفت, در دنياى
غرب تلقيهاى زيادى از آن شده كه مى توان به (ليبرال فمينيسم, فمينيسم
ماركسيستى, سوسيال فمينيسم, فمينيسم راديكال و فمينيسم پست مدرن) اشاره
كرد.
مبانى فلسفى و حقوقى فمينيسم را سكولاريزم و اومانيزم تشكيل مى
دهند كه امروز جايگاه هر يك از اين دو انديشه بر پژوهشگران پوشيده نيست.41
اصالت
حاكميت اميال افراد, بى نيازى از مبدأ و بى اعتقادى به معاد, گريز از
دستورات و مقررات دينى كه با اين انديشه ناسازگارى دارند زيربناى اين
انديشه را تشكيل مى دهند.
با نگرشى به حقوق زن از اين زاويه آموزه هاى
شريعت به ويژه تعليمات آسمانى قرآن كريم, از مجموعه چالشهايى هستند كه فرا
روى فرد قرار مى گيرند.
گرچه بيشتر در گرايشهاى فمينيستى از برابرى زن
و مرد و تساوى آنان در حقوق انسانى سخن مى رود اما در عمل, سمت و سوگيرى
يك جانبه در دفاع از زن و زن مدارى مطلبى نيست كه بر كسى پوشيده باشد.
اليسون جگر مى نويسد:
(بر خلاف تصور, آرمان راديكال فمينيستها, آرمان
دو جنسى نيست. آرمان دو جنسى (Androgyny) متضمن تركيبى از صفات مردانه و
زنانه است. حال آن كه بسيارى از راديكال فمينيستها, صفات ارزشمند را صفات
ويژه زن مى دانند و از اين رو آرمان انسانى آرمان زن است.)42
(سيمون دوبوار) نيز موجوديت مرد را مصداق (دوزخ) بر هم زننده فرديت و آزادى ياد مى كند.43
(بنتام)
يكى از طرفداران فلسفه ليبراليستى است كه سعادت و خوشبختى انسانها را در
سايه آزاديهاى فردى مى داند, او خطاب به زنان مى گويد:
(به طور كلى مى
توان گفت هيچ كس به خوبى خود شما نمى داند چه چيز به نفع شما است. هيچ كس
با چنين پى گيرى و شور و شوقى مايل به دنبال كردن آن نيست.)44
به عبارت
ديگر هيچ كس حق ندارد بگويد خواست واقعى و مصلحت زنان, غير از آن چيزى است
كه خود آنان مى خواهند. به گفته (ايريا برلين) اين عمل نوعى, خود جايگزين
ساختن شرم آور است.
فمينيسم با توجه به مبانى حقوقى خود, براى زن در
همه زمينه هاى اجتماعى و فردى آزادى مطلق قائل است. تفاوتهاى موجود بين زن
ومرد در اين انديشه ناديده تلقى شده است. حجاب, خانواده و فرزند دارى هر
يك در اين تلقى زنجيره هايى به حساب آمده كه زن را در حصار خود قرار مى
دهند و دست و پاى او را مى بندند.
با
قطع نظر از انتقادهاى روشنى كه امروزه از سوى فيلسوفان و پژوهشگران خردورز
بر مبانى فلسفى و حقوقى فمينيسم; مانند سكولاريسم و اومانيسم وارد است و
با چشم پوشى از اشكالات بنيادين اين تفكر و ناسازگارى اين پندار با دين و
فطرت و خرد آدمى و… كه دراين نوشتار مجال نگرش به آنها نيست, آثار و
پيامدهاى اين انديشه و نقش آن در تنزّّّل دادن مقام انسانى زن پوشيده نيست.
همچنين
بسيارى از كسانى كه شعار آزادى زن سر مى دادند مردان و زنانى بودند كه در
پى منافع و لذتهاى بى ارزش خود بودند و در اين راه شعار فمينيسم نيز سر مى
دادند. بسيارى از اينان با پى بردن به نادرستى اين انديشه دريافتند كه در
دام سودجويان گرفتار بوده اند, در اين زمينه سخن يكى از مدافعان فمينيسم
جديد يادكردنى است:
(از رسواترين اشكال توسعه كه جنبه بهره بردارى
دارد, تجارت جديدى به نام بهره بردارى جنسى يا جهانگردى جنسى است…. اين
صنعت نخستين بار توسط بانك جهان صندوق بين المللى پول و آژانس بين المللى
آمريكا برنامه ريزى و حمايت شد.)45
كمى دقت در برآيند رفتار با زنان در
پوشش اين شعارها به روشنى برملا مى كند (زنان) در پرتو اين انديشه تا آنجا
تنزل مى كنند كه در جاهليت پيش از اسلام و يونان قديم تا آن اندازه سقوط
نكرده بودند.
مارى وستون كرافت, اولين زن آزادى خواه اروپا پس از گرايش
به زندگى مشترك غيرمشروع و غيرقانونى كه ثمره آن كودكى نامشروع بود تصميم
به خودكشى مى گيرد كه توسط اطرافيان نجات مى يابد. خواسته هاى سياسى ـ
اجتماعى او نيز به سوى غريزه و تمتعات نامشروع سوق مى يابد و از شعار
اعاده حقوق راستين و تضييع شده زن منحرف شده در زندگى مجدد با مردى به نام
ـ ويليام گادوين ـ كه وى نيز چون مارى به نام آزادى خواهى هرگونه نظارت و
كنترل قانون را در ازدواج ردّّّ مى كند, هنگام تولد كودك اين خانواده, به
رغم ميل خود تن به ازدواج مى دهند.46
(سيمون دوبوار) نيز در 180 ـ 1905
با (ژان پل سارتر) فيلسوف و منتقد اجتماعى فرانسه تا آخرين روزهاى عمر
زندگانى غيرقانونى و بدون ازدواج مشترك داشتند.47
قرآن
كريم با توجه به شرايط طبيعى و ساختار فيزيكى زن, حقوق او را در ابعاد
گوناگون زندگى فردى و اجتماعى زنده كرد. در راستاى تشريع حقوق همه جانبه
زن به پديده دختركشى خاتمه داد و با بيانهاى گوناگون, اعراب را از اين
كردار زشت و ناپسند بر حذر داشت:
(ولاتقتلوا أولادكم خشية إملاق نحن نرزقهم و إيّّّاكم إنّّّ قتلهم كان خطأ كبيراً) اسراء/31
فرزندان (دختر) تان را از بيم فقر و تهى دستى نكشيد, ما شما و آنان را رزق مى دهيم, همانا كشتن آنان گناهى بزرگ است.
(ولاتقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إيّّّاهم) انعام/151
دختران خود را از بيم فقر نكشيد; ما شما و آنان را رزق مى دهيم.
از اين دو آيه فهميده مى شود كه عامل عمده دختركشى در عرب جاهلى فقر و تهى دستى آنان بوده است.
آيه ديگر آنان را به ياد پرسشهاى سخت روز واپسين در برابر دختران بى گناه مى اندازد.
(و اذا الموءودة سئلت. بأيّّّ ذنب قتلت) تكوير/9 ـ 8
و هرگاه از دختران زنده به گور شده پرسيده شود, كه آنان به چه گناهى كشته شده اند.
آيات
روح بخش قرآن در دلهاى مرده مشركان قريش تأثيرگذاشت. قيس بن عاصم كه خود
با غرور از زنده به گور كردن 13 دختر بزرگ و كوچك خود سخن مى گفت, با چهره
شرم آلود نزد حضرت پيامبر آمد و پرسيد: (براى كفاره گناهم چه كنم؟)
حضرت فرمود: (در برابر هر دخترى كه كشته اى, كنيزى آزاد كن.)
و اين گونه بود كه اسلام, نه تنها زنان را از كشتن رهانيد, بلكه آزادى آنان از اسارت و بندگى را نيز به همراه آورد.
قرآن
كريم بر ازدواجهاى ضدّّّ انسانى كه در ميان عرب جاهلى, قبايل وحشى,
هنديان, يونانيان, ايرانيان و ديگر ملتها به شدت رونق يافته بود مهر بطلان
زد و با دو دستور حكيمانه در برابر آن ايستاد:
1. بازدارندگى از تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر.
2. نهى از ازدواجهاى نامشروع.
چند
همسرى براى يك مرد از نگاه قرآن كريم تا چهار (زن) جايز شمرده شده و آن هم
با قيد (بيم نداشتن از اجراى عدالت), اما كسانى كه در اجراى عدالت در بين
همسران دچار خوف و بيم مى باشند, هرگز به بيش از يك همسر مجاز نيستند.
قرآن كريم مى فرمايد:
(فإن خفتم أن لاتقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فإن خفتم أن لاتعدلوا فواحدة…) نساء/3
اگر
از اجراى عدالت درباره يتيمان بيم داشتيد, پس با زنانى كه مورد دلخواه تان
باشيد, دوتا, سه تا, چهارتا ازدواج كنيد. و اگر بيم داشتيد كه نتوانيد
عدالت را در بين آنان اجرا كنيد, از يك همسر تجاوز نكنيد.
علامه طباطبايى در تفسير آيه مى نويسد:
(در
اين آيه, خداوند حكم را بر ترس از بى عدالتى معلق كرده نه بر علم; زيرا در
اين گونه موارد كه وسوسه هاى شيطانى هم تأثير انكارناپذير مى گذارند,
اطمينان به بى عدالتى به دست نمى آيد و در نتيجه مصلحت از بين مى رود.)48
قرآن در ضمن محدود ساختن تعداد همسران, ازدواجهاى نادرست را ممنوع كرده است. در زمينه ازدواج با محارم مى خوانيم:
(حرّّّمت
عليكم أمّّّهاتكم و بناتكم و أخواتكم و عمّّّاتكم و خالاتكم و بنات الأخ و
بنات الأخت و أمّّّهاتكم التى أرضعنكم و أخواتكم من الرضاعة وأمّّّهات
نسائكم و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم… و حلائل أبنائكم الذين من
أصلابكم و أن تجمعوا بين الأختين إلاّّّ ما قد سلف…) نساء/23)
مادران,
دختران, خواهران, عمه ها, خاله ها, دختران برادر, دختران خواهر, مادران
رضاعى, خواهران رضاعى, مادران همسر, دختران همسرتان كه در كنار شما پرورش
يافته باشند… و نيز همسران پسرانى كه از نسل شما هستند, بر شما حرام هستند
و اينكه دو خواهر را با هم همسر بگيريد…
ازدواج با همسر پدر نيز در آيه نهى شده و زشت شمرده شده است.
(ولاتنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء إلاّّّما قد سلف انّّّه كان فاحشة و مقتاً و ساء سبيلاً) نساء/22
با
زنانى كه پدران شما با آنان ازدواج كرده اند زناشويى نكنيد, مگر آنچه پيش
از اين انجام گرفته است كه اين كارى زشت و نكوهيده و شيوه ناپسندى است.
صاحب روح البيان مى نويسد:
(قبح,
سه درجه دارد: قبح عقلى, قبح شرعى و قبح عرفى, در اين آيه با (إنّّّه كان
فاحشة) به قبح عقلى و كلمه (مقتاً) به قبح شرعى و (ساء سبيلاً) به قبح
عرفى اشاره شده است. منظور از قبح عرفى, عملى است كه موجب تنفر در افكار
مردم مى شود و طبع بشر آن را نمى پسندد. و بدين سان همه مراحل قبح در اين
ازدواج, جمع شده است.)49
شيخ طبرسى در تفسير اين آيه مى نويسد:
(مردم عصر جاهليت اين نوع ازدواج را (مقت) (تنفرآميز) و فرزندانى را كه ثمره آنان بودند مَقيت (فرزندان مورد تنفر) مى ناميدند.)50
قرآن كريم, نكاح جمع (خريدن كنيزان و مجبور كردن آنان به زنا) را به شدت نهى كرده است:
(ولاتكرهوا فتياتكم على البغاء إن أردن تحصّّّنا لتبتغوا عرض الحيوة الدنيا…)
نور/33
و كنيزان خود را كه مى خواهند عفيف و پاك دامن بمانند, براى به دست آوردن مال دنيا به زنا مجبور نكنيد…
قرآن
كريم, دو شيوه ناپسند ديگر در اين رابطه را كه در ميان آنان رواج يافته
بود و (سفاح) و (خدن) نام داشت با آيه كريمه (غيرمسافحات و لامتخذات
أخدان…)(نساء/25) مردود شمرده است.
فخررازى مى نويسد:
(در زمان
جاهليت برخى از زنان و مردان به طور پنهانى با يكديگر دوست مى شدند و زنا
مى كردند. مردم نيز فقط به حرمت زناى آشكار معتقد بودند, ولى زناى پنهان
را جايز مى دانستند. خداوند در اين آيه مردان را از هر دو نوع زنا يعنى
زناى آشكار و پنهان نهى مى كند.)51
خداوند متعال دراين آيه ضمن تحريم نكاح خدن, مردان را مخاطب قرار داده مى فرمايد:
(اگر
توانايى ازدواج با زنان مؤمنه آزاد را نداريد با كنيزان عفيف كه زناكار
نيستند و رفيق پنهانى نمى گيرند با اذن مالكان آنها ازدواج كنيد.)
ازدواج
اجبارى يكى ديگر از سنتهاى عرب جاهلى بود. پس از مرگ شوهر فردى زورمند, زن
متوفّّّى را به منظور تصاحب دارايى و اموالش به زور و جبر, در خانه خود
برده و با او ازدواج مى كرد و اگر نمى پذيرفت او را زندانى مى كرد تا
بميرد, كه قرآن كريم آنان را از اين عمل ناپسند بر حذر داشت:
(ولايحلّّّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً و لاتعضلوهنّّّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن…) نساء/19
اى
مؤمنان براى شما حلال نيست كه زنان را با زور (و بر خلاف ميلشان) به ارث
ببريد. آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه بخشى از آنچه را كه به آنان داده
ايد پس بگيريد.
چونان كه يادشد
در تورات كنونى آفرينش همسر نخستين انسان; يعنى حوّّّا از دنده چپ آدم
عنوان شده و دسته اى از روايات اسلامى كه در بعضى منابع قرآن پژوهى آمده
با مضمون يادشده همخوانى دارند, تفاسيرى چون (روح المعانى), (تفسير طبرى)
و… از تفاسير اهل سنت به نقل اين گونه روايتها مبادرت ورزيده اند.
اما
دسته ديگرى از روايات با روايات نخست ناسازگارند و بعضى از قرآن پژوهان
نيز با روايتهاى دسته دوم همگام گرديده و روايتهاى نخستين را اسرائيلى مى
نامند.
به اجمال مى توان گفت: قرآن كريم در موارد چندى و با بيانهاى
همسان و همانند اين مطلب را يادآور شد كه از همه اين موارد چنين استفاده
مى شود كه خداوند نخستين بار آدم را آفريد و در مرتبه دوم از وجود آدم,
همسر او را خلق كرد.
از شيوه بيان همسان قرآن در همه موارد, دو نكته به روشنى استفاده مى شود:
1. خلقت آدم پيش از آفرينش حوا بوده است.
2. وجود آدم, ماده و مايه اصلى آفرينش حوّّّا بوده است.
اينك از ميان مجموعه آيات به نقل چند آيه بسنده مى كنيم.
(يا أيّّّها النّّّاس اتّّّقوا ربّّّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
نساء/1
اى مردم از پروردگارتان بترسيد; آن خدايى كه شما را از يك نفس آفريد و همسر او را نيز از آن نفس آفريد.
(خلقكم من نفس واحدة ثمّّّ جعل منها زوجها) زمر/6
او شما را از يك نفس آفريد, آن گاه جفت او را از آن نفس قرارداد.
در
اين آيه كريمه, جمله (ثم جعل منها زوجها) با واژه (ثمّّّ) به جمله پيش عطف
شده و به گفته نحويان (ثمّّّ) دلالت بر تأخّر رتبه (معطوف) دارد.
(هوالذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها) اعراف/189
اوست خدايى كه همه شما را از نفس واحدى (يك تن) آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت, تا به او آرام گيرد.
علامه طباطبايى ذيل آيه اول سوره نساء مى نويسد:
(مراد
از نفس انسان چيزى است كه انسان به واسطه آن انسان شده است. و از ظاهر
عبارت چنين استفاده مى شود كه مقصود از (نفس واحدة), آدم و از (زوجها) زن
او مى باشد و اين دو, پدر و مادر نسل انسان كنونى هستند كه ما از آنها
هستيم.)52
برخى از (وخلق منها زوجها) چنين فهميده اند كه:
همسر آدم
از بدن آدم آفريده شده است همان گونه كه يهود معتقدند كه همسر آدم از يكى
از دنده هاى آدم آفريده شده است,53 ولى بسيارى نيز (منها) را به معناى: از
وجود و طينت او تفسير كرده اند.
قرآن
كريم, عصيان و سركشى آدم و حوّا را در برابر آفريدگار هستى و خوردن آن دو
از (شجره منهيه) را تنها به گردن حوّّّا نمى افكند, بلكه هر دو آنان را در
اين امر دخالت مى دهد:
(فوسوس لهما الشيطان… فدلّّّيهما بغرور فلمّّّا
ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و
ناداهما ألم أنهكما عن تلكما الشجرة و أقل لكما إنّّّ الشيطان لكم عدوّّّ
مبين. قالا ربّّّنا ظلمنا أنفسنا…) اعراف/23 ـ 20
شيطان آن دو را وسوسه
كرد… و بدين ترتيب آنها را فريب داد وقتى از آن درخت تناول كردند, شرمگاه
شان آشكار شد و بر آن شدند كه از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند, پروردگار
ندا داد: مگر شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار
شماست؟ گفتند: پروردگارا بر خود ستم كرديم.
تثنيه آوردن ضميرها در اين
آيات: (ولاتقربا), (فتكونا), (وسوس لهما), (وورى عنهما), (سوآتهما),
(مانهاكما) حكايت از اين دارد كه وسوسه شيطان, آدم و حوّّّا را با هم در
بر گرفته و به همين جهت هر دو از بارگاه خدا رانده مى شوند. بنابراين, اين
انديشه يهود كه زن عامل رانده شدن آدم از بهشت شد اساسى ندارد.
از
مسائل ديگرى كه در متن تورات آمده, كناره گيرى مطلق از زنان در دوران عادت
زنانگى است. بنابراين اگر فردى با زن حائض نشست و برخاست كند, بخوابد و يا
به هر صورتى با وى تماس پيدا كند بايد بدن و لباس خود را شست وشو دهد.54
گروهى
از مشركان نيز به جهت معاشرت با يهود از آميزش با زنان حائض خوددارى مى
كردند. امّّّا مسيحيان و يا ساير اعراب به جهت آن كه دراين زمينه منعى
وجود نداشت به آميزش مبادرت مى ورزيدند. اين افراط و تفريط ها سبب شد كه
بعضى از مسلمانان دراين باره از پيامبر پرسش نمايند و خداوند در پاسخ آنان
اين آيه را نازل كرد:
(و يسئلونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء
فى المحيض و لاتقربوهنّّّ حتى يطهرن فإذا تطهّّّرن فأتوهنّّّ من حيث أمركم
الله إنّ اللّّّه يحبّّّ التوّّّابين و يحبّّّ المتطهّّّرين) بقره/222
تو
را از حيض مى پرسند, بگو آن آزارى است, پس از زنان به هنگام حيض كناره
بگيريد و نزديك شان نشويد تا پاك شوند. و هنگامى كه پاكيزگى يافتند از
جايى كه خدا به شما فرمود نزدشان برويد; همانا خدا بسيار توبه كنندگان و
پاكيزگان را دوست دارد.
علامه طباطبايى در تفسير (فاعتزلوا النساء فى المحيض و لاتقربوهنّّّ) مى نويسد:
(هرچند
چنين به نظر مى رسد كه امر به مطلق كناره گيرى در حال حيض است, چنان كه
يهود قائل بودند و جمله (ولاتقربوهنّّّ) آن را تأييد مى كند, ولى ذيل آيه
كه مى فرمايد: (فأتوهنّّّ من حيث أمركم) قرينه است بر اينكه جمله
(فاعتزلوا) و (ولاتقربوهنّّّ) كنايه از نزديكى نكردن با زنان از مجراى خون
است, نه اينكه مطلق آميزش و معاشرت يا مطلق استلذاذ و استمتاع از ايشان
ممنوع باشد و پس از پاك شدن از حيض يا پس از غسل كردن, نزديكى از جايى كه
امر تكوينى به آن تعلق گرفته; يعنى همان مجراى خون حيض جايز باشد.)55
قرآن
كريم چونان كه مرد را مالك مال و ثروت خودش مى داند, زنان را نيز داراى حق
مالكيت و بهره بردارى از دارايى و دستاورد كار و زحمت خود مى شناسد:
(للرجال نصيب ممّّّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّّّا اكتسبن) نساء/32
براى مردان است آنچه از راه كار و تلاش به دست مى آورند, و براى زنان است آنچه را كه از راه كار و تلاش به دست مى آورند.
قرآن كريم هر يك از مرد و زن را داراى بهره از ارث مى داند:
(للرجال نصيب ممّّّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّّّا ترك الوالدان و الأقربون) نساء/4
مردان
را از آنچه پدر ومادر و خويشاوندان شان به جاى گذاشته اند سهمى است, و
زنان را نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان شان بر جاى گذاشته اند بهره
اى.
قرآن, مهريه را ملك زنان دانسته و مردان را به پرداختن اين واجب مالى دستور داده است:
(و آتو النساء صدقاتهنّّّ نحلة)
مهر زنان را با طيب خاطر بپردازيد.
همچنين
نفقه زن را به عهده مرد گذاشته و در برابر خدمات و زحمات او در خانه شوهر
و نيز در برابر شير دادن فرزند, براى او در ذمّّّه شوهر حقوقى منظور كرده
است و حتى در عده طلاق نفقه زن را بر ذمه شوهر قرار داده است.
قرآن كريم معيار برترى انسانها از مرد و زن را در پرتو (تقوا) مى داند:
(إنّّّ أكرمكم عنداللّّّه أتقاكم)
بدين سان آن مرد و زنى با يكديگر مى توانند كفو باشند كه هر دو در تقوا و فرمان بردارى از خدا همانند باشند.
قرآن كريم هر يك از زن و مرد را با توجه به كردار و ايمان شان شايسته يكديگر مى داند:
(الخبيثات للخبيثين…) نور/29
زنان
ناپاك, لايق مردان ناپاك و مردان ناپاك, لايق زنان ناپاك هستند و زنان
پاكدامن, شايسته مردان پاكدامن, و مردان پاكدامن شايسته زنان پاكدامن
هستند.
قرآن كريم در برابر تهمت زدن به زنان پاكدامن, كيفر سختى تعيين كرده است:
(والذين يرمون المحصنات ثمّّّ لم يأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ولاتقبلوا لهم شهادة أبداً اولئك هم الفاسقون) نور/5
كسانى
را كه به زنان پاكدامن تهمت مى زنند و نمى توانند [براى اثبات سخنان خود]
چهار شاهد بياورند هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز شهادت آنها را نپذيريد كه
آنها فاسقند.
قرآن در راستاى دفاع از حيثيت و حريم زن, مردانى را كه به همسران خود نسبت زنا مى دهند و شاهدى ندارند دستور (ملاعنه) مى دهد.(نور/6)
(الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الآخرة و لهم عذاب عظيم) نور/23
كسانى كه به زنان پاكدامن ناآگاه با ايمان, تهمت مى زنند, در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنان عذاب بزرگى است.
قرآن
در مجازاتهايى چون قصاص, ديات و حدود, احكام همسان و همگونى را با مردها
براى آنان در نظر گرفته است; مثلاً در باب حدود مى فرمايد:
(الزانية و الزانى فاجلدوا كلّّّ واحد منهما مأة جلدة و لاتأخذكم بهما رأفة…) نور/2
هر مرد و زن زناكار را صد تازيانه بزنيد, و هرگز به آنان رحم نكنيد.
(السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما…)
دستهاى مرد و زن دزد را قطع كنيد.
قرآن كريم حتى آثار و پيامدهاى وضعى كردار نيك و بد را براى زن و مرد برابر مى داند:
(الزانى لاينكح إلاّّّ زانية أو مشركة و الزانية لاينكحها إلاّّّ زان أو مشرك و حرّّّم ذلك على المؤمنين) نور/3
مرد
زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند. و زن زناكار را جز زناكار
و مشرك به ازدواج خود در نمى آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.
قرآن
مرد و زن را در مقام عبادت يكسان قرار داده و براى هر دو پاداش برابر وعده
كرده است; كه در آيات بسيارى به اين حقيقت تصريح شده از جمله:
(إنّّّ
المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و
الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و
المتصدّّّقين و المتصدّّّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و
الحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات أعدّّّ الله لهم مغفرة و
أجراً عظيماً) احزاب/35
خداوند براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و
مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمان بردار و زنان فرمان بردار و مردان
راستگو و زنان راستگو و مردان شكيبا و زنان شكيبا و مردان فروتن و زنان
فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه
دار و مردانى كه عفت خودشان را حفظ مى كنند و زنانى كه عفت خودشان را حفظ
مى كنند و مردانى كه خداوند را زياد ياد مى كنند و زنانى كه خداوند را
زياد ياد مى كنند, آمرزش و پاداش بزرگى آماده كرده است.
(إنّّّى لااُضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران/195
عمل هيچ فردى از شما را از مرد و زن كه بعضى از بعض ديگر هستيد ضايع نمى كنم.
خداوند
بر پايه تدبير حكيمانه خود, هر يك از زن و مرد را مايه آرامش جنس مخالف
قرار داده است. بنابر اين وجود زن, مايه آرامش خاطر و سكونت مرد است, نه
آنچه در مكتبهاى ديگر گفته شده است.
(و من آياته أن خلق لكم أزواجاً من أنفسكم لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّّّة و رحمة إنّّّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّّّرون) روم/21
از
نشانه هاى خداوند اين است كه جفتهايى از نفس خودتان براى شما آفريد تا به
وسيله آنان آرامش يابيد و بين شما دوستى و رحمت قرار داد. همانا در اين
كار نشانه هايى است براى قومى كه بيانديشند.
چنان كه زنان و مردان لباس يكديگر خوانده شده اند.
(هنّّّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّّّ) بقره/178
زنان براى شما مردان, لباس, و شما براى آنان لباس هستيد.
به
دليل اهتمام بسيارى كه قرآن نسبت به مقام والا و ارجمند زن قائل شده است,
احكام و دستورات مهم و راه گشايى فرا راه او قرار داده تا شخصيت ارزشمند و
گوهر لطيف وجود او به عنوان رحمت و رأفت و مايه آرامش و سكون خانواده,
براى اجتماع بشرى مناسب شأن وى محفوظ بماند.
دستورات قرآنى كه به منظور
پرورش انسانى شخصيت زن, عنوان شده به دو دسته تقسيم مى شود; در بعضى از
آنها او مشترك با مرد است; مانند نگاه كردن, و در بعضى تنها او مأمور و
مكلف است; مانند آيات حجاب.
دسته اول: دستوراتى است كه مردان و زنان هر دو مخاطب آن مى باشند, مانند آيه كريمه زير:
(قل للمؤمنين يغضّّّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم… و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّّّ و يحفظن فروجهنّّّ…) نور/31ـ30
اى
پيامبر! به مردان با ايمان بگو: چشمهاشان را (از نگاه غرض آلود به زنان)
بپوشانند و عفت شان را حفظ كنند, اين براى شما شايسته تر است… و به زنان
با ايمان بگو: چشمهاشان را از (نگاه هاى غرض آلود به مردان) بپوشانند و تن
خود را (دربرابر چشمان ناپاك) حفظ كنند.
(ولايبدين زينتهنّّّ إلاّّّ ماظهر منها…) نور/31
(يا أيّّّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّّّ من جلابيبهنّّّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين…) احزاب/59
اى
پيامبر به همسران و دختران خودت و زنان با ايمان بگو خود را با چادر
بپوشانند; اين كار بهتر است كه شناخته شوند و مورد آزار قرار بگيرند…
چنان كه مى بينيم حكم پوشش و نگاه به دليل محافظت زنان مؤمن است.
به
رغم آنچه عليه قرآن و اسلام تبليغ شده و احكام قرآن درباره زن را حصارى
براى او و موجب پايمال شدن حقوق او دانسته اند, بسيارى از وجدانهاى آگاه و
بى غرض جهان از انديشمندان يا شهروندان عادى دريافته اند كه دستورات قرآن
بيش از هر نظام و مكتبى با ناموس آفرينش و طبيعت مرد و زن هماهنگى كامل
دارد, و كامل ترين و جامع ترين نظام حقوقى براى جامعه زنان تا رستاخيز
خواهد بود.
استدلال بر اين مدعا نيازمند بررسيهاى گسترده در زمينه
طبيعت, استعداد, توانايى و تفاوتهاى زن و مرد است كه در خور اين نوشتار
نيست; اما سرخوردگى بسيارى از كسانى كه در برهه هايى چشم به مكتبهاى
غيرالهى دوخته بوده اند دراين مجال يادكردنى است.
منابع پرشمارى خبر مى
دهند كه امروز در دنياى غرب, بسيارى از زنان ازشعارهاى آزادى و برابرى
فمينيستى بيزارى مى جويند. يك خانم روزنامه نگار آمريكايى از طرفداران
حقوق زن كه در زمينه (بازيافت هويت واقعى در سايه ارزشهاى طبيعى و
غيرتجملى) كتابى منتشر كرده و شرح حال خود را به رشته تحرير درآورده, مى
نويسد:
(زنان آمريكايى با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بى فايده با مردان, بزرگ ترين موهبت زندگى يعنى مادر شدن را از دست داده اند.)
او به زنان جهان توصيه مى كند:
(اگر مى خواهيد, خانواده داشته و مادر باشيد, به خود بپردازيد.)56
راديو دولتى انگلستان با عنوان (دين اسلام سريع ترين رشد را در انگلستان داشته است) گزارشى دارد كه قسمتى از آن چنين است:
(بر
اساس آمارگيرى روزنامه (تايمز) تعداد تازه مسلمانان انگليس رقمى در حدود
20 هزار نفر است كه اكثريت آنان را زنان انگليسى تشكيل مى دهند. در ميان
تازه مسلمانان آمريكايى نيز بيش از 80% زن ديده مى شود. به گفته زنان
انگليسى تازه مسلمان, ارزشهاى اسلامى عميقاً آنان را جذب كرده است.)57
گريز
زنان از تمدن غرب و پناه گرفتن آنان به اسلام, نمايان گر اين واقعيت است
كه امروزه براى انسانهاى خردورز و آرمان خواه از مرد و زن, فمينيزم غرب
جلوه و جاذبه اى ندارد.
گزارشهايى كه اكنون به آن اشاره مى شود سند
زنده ديگرى بر اين واقعيت است.در مقاله اى از نيويورك تايمز با عنوان
(زنان در آغوش اسلام به امنيت مى رسند) چنين نوشته است:
(بسيارى از
كسانى كه متقاعد شدند سوسياليزم و كاپيتاليسم در جهت ترفيع موقعيت آنان ـ
به عنوان انسان و زن ـ با شكست مواجه شده, به اين اميد گرويده اند كه اگر
خود را به عنوان متفكر منتقد در چارچوب هويت در ريشه (اسلام) قرار دهند,
تمام اختيارات سياسى لازم را به دست خواهند گرفت.)58
و نيز آمده است:
(اسلام
تغييرات پويا را تشويق مى كند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن, يك جريان
قوى است. اگر زنان ثابت كنند كه خدا طرفدار آنان است, حتى ضد زن ترين
مردها چنانچه با خدا باشند در مقابل شان زانو خواهند زد. اين چيزى است كه
در اسلام و نخستين كتاب دينى مسلمانان, قرآن, به دست مى آيد.)59
درميان پژوهشگران غربى نيز كسانى هستند كه جامعيت و جاودانگى احكام قرآن را موجب روى آوردن زنان غربى به اسلام مى دانند.
ويل دورانت در آثار و نوشته هاى خود, احكام قرآن مجيد را اساس تعالى شخصيت (زنان) دانسته است:
(رسم
زنده به گور كردن دختران با فرمان قرآن از ميان برداشته شد و زن و مرد از
لحاظ تشريفات قضايى و استقلال مالى برابر شدند. به زن اجازه داده شد تا به
هر كار مجاز اشتغال ورزد و مال و سود خود را تصاحب كند; ارث ببرد و به هر
صورت كه مايل است در مال خويش تصرف نمايد. قرآن اين باور و اعتقاد به
فرهنگ جاهلى را كه در آن زن مانند اثاث منزل به مردها مى رسيد باطل كرد… و
احكام قرآن براى هميشه ضامن سعادت زن است.)60
ويل دورانت احكام قرآن كريم درمورد زنان را در روش پيامبر خدا جارى دانسته براى نمونه مى نويسد:
(وقتى
زنان به مسجد مى رفتند و كودكان خود را همراه داشتند پيامبر نسبت به آنها
رفتارى نيكوتر داشت. بنا به گفته روايتها وقتى در اثناى نماز صداى گريه
كودكى را مى شنيد, خطبه را كوتاه تر مى كرد (و نماز را با شتاب مى خواند)
تا مادر كودك از طولانى شدن آن به زحمت نيفتد.)61
نويسنده كتاب (جنگ عليه زنان) نيز در يك تحقيق گسترده در باب جايگاه زن در اسلام و مقايسه آن با غرب چنين مى نويسد:
(درك
اين نكته مهم است كه بر خلاف جهان غرب به ويژه آمريكا (كه مى كوشند مرد و
زن را به نحوى كمى و ظاهرى, برابر قرار دهند, چنان كه گويى هيچ تفاوت و
تمايزى ميان آنها نيست) اسلام, مردان و زنان را موجودات كامل كننده هم مى
داند… تفاوت اين دو جنس در نقش و وظيفه ظاهرى اجتماعى آن دو است, و اسلام
در اين زمينه به نوعى تكميل گرى زن و مرد نسبت به يكديگر قائل است, تا
برابرى كمّّّى ايشان. انتقادى كه غالباً غربيان به نقش زن در اسلام دارند,
پيش از هر چيز بر اطلاق متكلفانه رسم و روشهاى غربى بر جهان اسلام, مبتنى
است…)62
مطالب ياد شده, نمونه هاى اندكى از رويكرد زنان به تعليمات
مكتب اسلام نسبت به زن و بازيافت جايگاه واقعى شان در بستر آموزه هاى اين
مكتب است, اين رويكرد بدون شك بُعد ارزشى ـ الهى دستورات اسلام وجاودانگى
آن نسبت به جايگاه و مقام زن را روشن مى سازد و همسازى آن را با هويت
واقعى و انسانى او مى نماياند.
1. سبحانى, جعفر, فروغ ابديت, 1/50.
2. وكيلى, الهه, نگرش تطبيقى زن در آئينه قرآن…, مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى, 1370ش, 62.
3. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان فى تفسير القرآن, ذيل تفسير آيه 33 از سوره مباركه نور; طباطبايى, محمدحسين, تفسير الميزان, 19/171.
4. صدوق, جامع الأخبار, باب النهى عن نكاح البدل فى الزوج.
5. كاشانى, فتح الله, تفسير منهج الصادقين, 208.
6. ويل دورانت, تاريخ تمدن, 1/97.
7. همان, 1/100.
8. همان, 1/102.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. همان, 120.
13. همان; همو, لذات فلسفه, 148.
14. همو, تاريخ تمدن, 1/132.
15. همان.
16. همان.
17. همان, 1/90 و 147.
18. همان.
19. همان, 1/148.
20. همان, 1/97; لذات فلسفه, 148.
21. آيين نامه زرتشتيان, 6ـ5.
22. همان, 5 تا 16.
23. تجزيه و تحليل افكار زرتشت, مزديسنا و حكومت, 358.
24. ويل دورانت, لذات فلسفه, 49.
25. تورات, آيه 21,22,و 28.
26. همان, باب سوم, آيات 1 الى 7.
27. همان, آيات 16 الى 17.
28. كتاب فرهنگ و تعليمات دينى يهود, 33.
29. تورات, سفر لاويان, آيات 19 تا 21.
30. همان, باب 5, آيات 12 الى 17.
31. تورات, سفر لاويان, باب دوازدهم, آيات 2 الى 5.
32. همان, باب 27, آيات 2 الى 4.
33. رساله اول پولس به تيموتائوس, باب دوم, آيات 4 و 5.
34. رساله اول پولس رسول به افسيسان, باب 5, آيات 22و23.
35. رساله اول پولس به تيموتائوس, باب 2, آيه 13.
36. رساله اول پولس رسول به مسيحيان قرنتس, باب 7, آيات 1, 7, 8.
37. احمد كمانگر, قواعد و عادات فرقه كاتوليك, مجموعه شماره 6, صفحه109.
38. همان.
39. انجيل متى, باب 5, آيه 32.
40. حسينى, سيدابراهيم, كتاب نقد, شماره 17, فمينيزم عليه زنان,151.
41. رجبى, فاطمه, كتاب نقد, شماره 17, زنان و فمينيزم, صفحه, 203.
42. تازه هاى انديشه, شماره 2, صفحه 17; حسينى سيدابراهيم, كتاب نقد, شماره 17, صفحه 158.
43. همان.
44. ليبراليسم غرب; ظهور و سقوط, 43ـ44.
45. رجبى, فاطمه, كتاب نقد, شماره 17, زنان و فمينيسم, صفحه 212, به نقل از كتاب جنگ عليه زنان, 49.
46. نصر, حسين, جوان مسلمان و دنياى متجدّد,50.
47. ويل دورانت, تاريخ تمدن, عصر ناپلئون, 481.
48. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 7/312.
49. بروسوى حقى, روح البيان, 2/184.
50. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 5/248.
51. فخررازى, تفسير كبير, 9و10/62; آلوسى, سيد محمود, بلوغ الارب, 5.
52. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 7/23.
53. همان.
54. تورات, سفرلاويان, باب 15, آيات 19 تا 23.
55. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 3/302.
56. ويل دورانت, لذات فلسفه, 99.
57. جان آل اسپوزيتو, روزنامه كيهان, 2/4/1373.
58. همان, 28/2/1373.
59. همان.
60. ويل دورانت, تاريخ تمدن, عصر ايمان, 1/231.
61. همان.
62. نصر, دكتر حسين, جوان مسلمان و دنياى متجدد, 50.