تفسير قرآن كريم (8)؛ سورة بقره، آية 48 (شفاعت در قرآن)

پدیدآورمحمدتقی مصباح یزدی

نشریهقرآن شناخت

شماره نشریه1

تاریخ انتشار1394/02/27

منبع مقاله

share 1497 بازدید
تفسير قرآن كريم (8)؛ سورة بقره، آية 48 (شفاعت در قرآن)

استاد محمدتقي مصباح / تحقيق و تنظيم: علي‌اوسط باقري*
* استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
bagheri@qabas.net

چکيده

آيات قرآن در باب شفاعت متفاوت است. برخي منکر شفاعت و برخي مثبت آن‌اند. در اين مقاله ديدگاه قرآن دربارة شفاعت استخراج، حقيقت شفاعت بررسي و ديدگاه‌ منکران دلالت قرآن بر شفاعت نقد شده است.
قرآن شفاعتي را که به اذن الهي و غير استقلالي است اثبات مي‌کند و آيات نافي شفاعت، ناظر به شفاعت غير استقلالي است. شفاعت تجسمِ ايمان و هدايت‌يافتگي مؤمنان در قيامت است و جريان رحمت الهي است که شفاعت‌شوندگان از مسير کساني که مورد رضايت خداوند هستند از آن برخوردار مي‌شوند.
برخي از فرشتگان الهي، پيغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از جملة شفيعان در روز قيامت‌اند. کساني که قرآن را به نحو مطلق نافي شفاعت مي‌دانند، يا برداشتشان از آيات نادرست است يا تصورشان از شفاعت. شفاعت در طلب مغفرت از زمرة مصاديق شفاعت در دنياست.
کليدواژگان: حقيقت شفاعت، آيات شفاعت، شفاعت در دنيا، شفيعان، شفاعت‌شوندگان.

مقدمه

در حكومت‌هاي دنيايي و مادي كه قوانيني براي جنايات و كيفرهايي براي آن جعل مي‌كنند، بزهكاران براي فرار از پيامد اعمال خود، راه‌هاي مختلفي در پيش‌ مي‌گيرند. گروهي هنگام تخلف از قانون با پرداختن زر و سيم خود را رها مي‌سازند؛ يعني فديه مي‌دهند. گروهي به دامن ديگري چنگ زده، از شفاعت استفاده مي‌كنند. گروهي هم، ديگري را به جاي خود در چنگال عقوبت مي‌اندازند و عِدل مي‌دهند و دسته‌اي كه نيرو و قدرت کافي دارند، با دستگاه عقوبت‌كننده به نبرد برمي‌خيزند تا با کمک عشيرۀ خود پيروز شوند و از خشم حکومت نجات يابند.
انسان‌هاي ساده مي‌پنداشتند در عالم ديگر هم اين امور جريان دارد و به‌ويژه موضوع شفاعت كه از راه‌هاي ديگر رايج‌تر است، مي‌تواند انسان را از عذاب‌هاي خداي متعال در قيامت برهاند.
خداي متعال در رد اين تصور، خطاب به بني‌اسرائيل مي‌فرمايد: «واتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً؛ از روزي در هراس باشيد که در آن روز هيچ‌کس جرم ديگري را متكفل نمي‌شود»،1 «وَلا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ؛ شفاعتي پذيرفته نيست»، «وَلا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ؛2 و از كسي فديه‌اي پذيرفته نمي‌شود»، «وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ؛ و مجرمان ياري نمي‌شوند». آن روز چنين است. اين حساب‌ها در دنيا و نسبت به قوانين دنيايي است كه عقلا بر اساس مصالحي اعتبار كرده‌اند. آن عالم عالم حقيقت است. در آنجا اگر كسي كمال دارد از او سلب نمي‌شود و اگر داراي كمال نيست به كسي كمال نمي‌دهند. اگر كسي كار بدي كرد، آن کار به گردنش افتاده است. اسبابي كه در اين دنيا کارگر است، با آنچه در آخرت جريان دارد، متفاوت است.
با اين همه، اعتقاد به شفاعت، باوري عمومي در ميان مسلمانان است3 و آموزة شفاعت يكي از معارف اسلامي به‌ويژه معارف شيعه است و روايات در اثبات اصل شفاعت از طريق خاصه و عامه متواتر است.4 اجمالاً شفاعت مسئله‌اي قطعي در اسلام است. ازاين‌رو، لازم است آيات ناظر به اين موضوع را بررسي کنيم و ببينيم از مجموع آيات قرآن چه ديدگاهي دربارة شفاعت و برخي از ويژگي‌هاي آن به دست مي‌آيد.

دسته‌بندي آيات مربوط به شفاعت

آيات مرتبط با شفاعت را مي‌توان از جهات مختلف بررسي و دسته‌بندي كرد. ما فعلاً آيات را از حيث دلالت بر اصل وجود شفاعت در مد نظر قرار مي‌دهيم و از اين حيث دسته‌بندي مي‌کنيم. آيات شفاعت را از اين جهت مي‌توان در دو دسته قرار داد.
دستة اول: آيات نافي شفاعت به نحو مطلق
از برخي آيات مانند «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَاب »(بقره: 166) و «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىِ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَة»(بقره: 254) برمي‌آيد كه هيچ‌کس در روز قيامت كاره‌اي نيست و شفاعت به‌طور مطلق مردود است.5
دستة دوم: آيات همراه با استثنا
در مقابل آياتي كه شفاعت را به‌طور مطلق نفي مي‌كند، در برخي از آيات مانند «وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ وَهُمْ يَعْلَمُون »(زخرف: 86) و «يَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: 109) استثنا‌هايي وارد شده است.
ظاهر آيات همراه با استثنا اين است که مثبت شفاعت‌اند و شفاعت غيراستقلالي را که به اذن و رضايت خداي متعال است، اثبات مي‌کنند. حال بايد ديد جمع بين اين دو دسته آيات چگونه است و نتيجة آن چيست؟

جمع بين آيات شفاعت

براي حل اختلاف آيات مشتمل بر استثنا که ظاهرشان اثبات شفاعت است با آياتي که ظاهرشان نفي شفاعت است، يك راه سادۀ صناعي وجود دارد و آن اينكه بگوييم آيات نافي عام و آيات مثبت مشتمل بر استثنا خاص هستند و طبق قاعدة اصولي عام بر خاص حمل مي‌شود. نتيجة حمل عام بر خاص اين خواهد شد که از نظر قرآن شفاعت استقلالي مردود و شفاعتي که به اذن و رضايت الهي باشد پذيرفته است.6 از ظاهر آياتي که دربارۀ شفاعت وارد شده است، با درنظر گرفتن آيات نفي شفاعت و استثناهاي آن اين مطلب را مي‌فهميم که شفاعت هست و کساني هستند که بدون شفاعت مستوجب آتش‌اند، ولي به واسطۀ شفاعت نجات مي‌يابند. به بيان ديگر، دوگونه عقيده دربارة شفاعت مطرح است: يکي اينکه در برابر دستگاه الهي موجودات مستقلي هستند که شفاعت مي‌کنند و ديگر اينکه افرادي هستند که به اذن و خواست خداوند گناهکاران را شفاعت مي‌کنند.
در امت‌هاي وثني چنين اعتقادي بوده که خدا، فقط خلق كرده است و ديگر تصرفي در عالم نمي‌كند. آنها معتقد بودند به غير از ذات پروردگار موجوداتي هستند كه تدبير عالم به دست آنان و درواقع ربوبيت از آن آنهاست. آنها معتقد بودند بت‌ها در كارهاي خود استقلال دارند و ارتباطي با خداوند ندارند. آنان براي اين ارباب صورت‌هايي قائل بودند و براي مجسم كردن آن صورت‌ها بت‌ها را ساختند و عقايد بت‌پرستي را پديد آوردند. درواقع بت به رب‌النوع تعلق دارد. اينها بت را به دليل آنکه نمونه‌اي از صورتي است که به رب‌النوع تعلق دارد، مي‌پرستيدند و براي تقرب به اللّه به رب‌النوع تقرب مي‌جستند و گاه مي‌گفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلىَ اللَّهِ زُلْفَى (زمر: 3).7
برخي از كفار وثني بر اين عقيده بودند كه بت‌ها در نزد خدا شفيع و واسطه‌اند، ولي شفيعي كه مطاع است و هرچه بگويد خدا حق مخالفت ندارد. مي‌گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه (يونس: 18).8 اين عقيدة وثني در ميان اقوام مختلف نفوذ كرد و به‌گونه‌هاي مختلف خود را نشان داد، همانند عقيده به تثليث در مسيحيت که اصلش در عقايد وثني پي‌ريزي شده بود.9 وثني‌ها معتقد بوده‌اند شفعا در مقابل خدا کاره‌اي هستند و خدا بخواهد يا نخواهد، حرفشان تمام و نامردود است. شفاعت در مسيحيت به اين صورت بوده است كه عيسي(ع) از آسمان آمد تا امتش را نجات دهد و مصلوب شد تا فدية گناهان باشد. بنابراين، هرکس به عيسي(ع) تقرب يابد باعث مي‌شود كه مشمول فديه واقع شود و از عذاب نجات پيدا كند.10
اصل شفاعت رايج در ميان مردم، به‌ويژه بين بني‌اسرائيل كه روي سخن آية مورد بحث با آنهاست، شفاعتي بوده كه كسي به استقلال در مقابل خدا كاري كند، هرچند خدا راضي نباشد، به شفاعت استقلالي اعتقاد داشتند و بر آن بودند که شفيع بدون اجازۀ خدا و توجه به خواست او به‌سبب جهتي مانند محبوبيت شفاعت‌شونده در نزدش يا غير آن، کاري در حق شفاعت‌شونده انجام مي‌دهد.
قرآن در برابر اعتقاد به چنين شفاعتي و لحاظ چنين نسبت‌هايي مي‌فرمايد: لَا يُقْبَلُ مِنهَْا شَفَاعَة(بقره: 48) يعني شفاعت استقلالي در کار نيست و اين امر با آيات مشتمل بر استثنا مثل «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه 109) منافات ندارد؛ زيرا اگر خدا به كسي اجازة شفاعت دهد، اين شفاعت کاري در برابر خدا نيست بلکه با رضايت الهي است و قرآن اين نوع شفاعت را اثبات مي‌كند. پس مقصود از «لَا يُقْبَلُ مِنهْا شَفَاعَة» نفي شفاعت استقلالي است.

حقيقت شفاعت

شفاعت از مادة «شفع» به معناى جفت در مقابل طاق است11 درحقيقت شفاعت‌کننده (شفيع) به شفاعت‌شونده منضم مي‌شود تا در صورت جرم از تبعات جرم خود نجات يابد يا آنکه به درجة بالاتري نايل آيد.
در اين بخش براي آنکه به تصوري درست از شفاعت نايل شويم و به حقيقت شفاعت مورد پذيرش قرآن دست ‌يابيم مطالبي بيان مي‌کنيم که علاوه بر بيان حقيقت شفاعت قرآني، تببين‌هاي عقلي پذيرفته و سازگار با ديدگاه‌هاي قرآني را دربر دارد.

1. استقلالي نبودن شفاعت

افرادي که فکرشان غرق در ماديات است مي‌پندارند نظام مديريتي خداي متعال همانند دستگاه حکومتي حکومت‌هاي دنيايي است که قانوني جعل کرده‌اند و هرکس جرمي مرتکب شد شفيعاني نزد حاکم مي‌روند و مي‌گويند اين شخص همسايه يا دوست ماست و از جرم او صرف نظر کن و حاکم هم مي‌پذيرد. پيش‌تر بيان شد که اين طرز تفکر در ميان بت‌پرستان بوده و کم‌وبيش در ميان اقوام و ملل مختلف ريشه دوانيده است.
خداي متعال با انديشه‌اي که در برابر خداوند دستگاهي به اسم شفاعت براي کساني تصور مي‌کند، مبارزه مي‌کند. از نظر اسلام، خدا كسي نيست كه فقط امر و نهي و مجازات كند. خدايي كه اسلام معرفي مي‌كند، خدايي است كه تمام موجودات در تمام شئون و لحظه به لحظه به او نيازمندند و ارادۀ او بر همه‌چيز حاکم است، و ارادة هر مريدي تحت ارادة خداست و درحقيقت خدا خواسته است که بتواند به ارادة خويش کاري انجام دهد: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ الله »(انسان: 30). پروردگار قهار و مسلط و واقف هميشگي بر همه‌چيز است.
بنابراين، شفاعتي كه ما معتقديم، غير از اعتقاد اقوام سابق است. خداي متعال در نفي شفاعت ظالمان مي‌فرمايد: «مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاع »(غافر 18). فرق هست بين شفيعي كه مطاع باشد يا مطيع، به استقلال باشد يا به اذن پروردگار. شفاعت قرآن شفاعت به اذن الهي و غيراستقلالي است. قرآن شفاعت‌هايي را كه لازمه‌اش اطاعت شفيع از خداست اثبات مي‌كند و شفاعت استقلالي و مطاع را نفي مي‌كند.
آنچه باعث تصور غلط و توهم استقلال شفيعان براي افراد مي‌شود اين است که در اين دنيا بي‌نيازي خدا و نيازمندي همه به او براي همه روشن نيست، ولي در نشئۀ ديگر همة حقايق روشن مي‌شود، به‌ويژه اين حقيقت که همة كارها به دست خداست آشكارا به ظهور مي‌رسد: «وَالْأَمْرُ يَوْمَئذٍ لِّلَّه »(انفطار: 19). آنجا اگر كاري به دست کسي صورت گرفت معلوم مي‌شود كه آنها ابزاري بيش نيستند و ديگر كسي توهم نمي‌كند كه اسباب، استقلال دارند.
مؤمن واقعي هرچه را در آن نشئه آشکار خواهد شد در اينجا به‌وضوح مي‌بيند و مي‌داند فقط خداست كه امور به دست قدرت اوست. حضرت ابراهيم(ع) در معرفي خداي متعال به قومش مي‌فرمايد: «وَالَّذِى هُوَ يُطْعِمُنىِ وَيَسْقِينِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِين »(شعراء: 79 ـ80).
انسان موحد طبيب و غذا را واسطه‌اي بيش نمي‌بيند، همۀ كارها را از خدا مي‌داند و تمام اشيا را مخلوق او مي‌شمارد و براي هيچ‌کس جز خدا الوهيت قائل نيست. البته اطعام خداوند به اين معني نيست كه خدا لقمه را در دهان انسان بگذارد، بلکه مقصود اين است كه اصل غذا از اوست. مرحلۀ ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه مؤمن آنچه را نقص و زشتي است از خود مي‌داند: «مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِك »(نساء: 79). مؤمن جهت‌هاي عدمي را از خود مي‌داند؛ نمي‌گويد خداوند كار بد كرده است، بلکه مي‌گويد خودم نعمت را به نقمت تبديل کردم.

2. شفاعت تجسم محبت به خدا و اولياي الهي

شفاعت امري گزافي و بي‌حساب نيست. اگر شفاعت گزاف بود و هركس كه منسوب به يكي ازشافعين بود به بهشت مي‌رفت، کار درستي نبود. شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و كسب ايمان و محبت اولياي خدا در دنيا باعث مي‌شود كه از اعمال بد انسان صرف‌نظر شود و به بهشت برود يا آنکه مقام بالاتري در بهشت به او اعطا شود.
بي‌شک كارهايي كه انسان انجام مي‌دهد موجب سعادت يا شقاوت اوست و فعل، اعم از قلبي و جوارحي حتي خاطره‌اي كه از قلب انسان مي‌گذرد، در سعادت و شقاوت انسان اثرگذار است. همين اعمال است كه در جهان ديگري رنگ جاوداني مي‌گيرد و موجب سعادت و شقاوت ابدي مي‌شود. ما گمان مي‌كنيم عملي كه انجام مي‌دهيم بعد از وقت عمل همۀ آثارش از بين مي‌رود و حال آنكه اثرش در نفس باقي مي‌ماند و در حالات نفس اثر مي‌گذارد.
البته حالاتي كه تا ابد باقي خواهد ماند حالات هنگام مرگ است. اگر انسان با حالت سعادت از دنيا برود سعادتمند است و اگر با حالت شقاوت از دنيا برود شقاوتمند.
ايمان به خدا و ايمان به پيشوايان معصوم(ع) و محبت قلبي نسبت به آنان کمالاتي است که انسان در دنيا کسب مي‌کند. اين کمالات در اعماق نفس بزرگ‌ترين برنامة سعادت انسان را تشکيل مي‌دهند و در روز قيامت با کنار رفتن پرده، اين اعمال مجسم مي‌شوند.
خداوند محبت به اولياي الهي را محبت به خود قرار داده است، چراکه آنها رشحه‌هايي از فيض بي‌نهايت خدايند؛ لذا ظهور صفات خدا را در امامان معصوم به‌طور كامل مي‌يابيم، مثل مهرباني امام با مردم و امثال آن. بر اين اساس، شفاعت پارتي‌بازي و اين‌گونه اعتبارات نيست، بلکه صفاتي كه در اينجا كسب شده است در آنجا ظهور مي‌كند و شخص را از عذاب‌هاي دردناك نجات مي‌بخشد. مثلاً مؤمني كه به امام بسيار محبت دارد، اما از طرفي گناهاني هم دارد، ممكن است هنگام مرگ با سختي‌هايي روبه‌رو شود و در حال جان كندن بخشي از عقوبت‌هاي گناهانش را ببيند، پس از آن در عالم برزخ مراتبي را بگذراند تا اينكه مراتب محبتش طلوع مي‌كند. آنجا كه اين مرحله ظاهر شود، تمام آثار گذشته را محو مي‌كند. اگر اين محبت نبود، تا ابد معذب مي‌بود، ولي اين علاقه و ايمان به ائمه كه درنتيجة ايمان به خداست، آنها را محو مي‌كند.
البته اين‌طور نيست كسي كه تمام عمر را در محبت خدا گذرانيده است و آن‌كه عمري را در معصيت او گذرانيده و تنها محبتي در دل دارد، هر دو باهم به بهشت بروند. در روايت آمده است که اهل جهنم اسم ائمه(ع) را فراموش مي‌کنند تا اينکه حضرت اباعبدالله(ع) از آنجا گذر مي‌کنند و آنها نام حضرت را به ياد مي‌آورند و ايشان آنها را شفاعت مي‌کنند.12 پرده‌هاي ظلمت روي ايمان و علاقة آنها را گرفته و بايد مدتي بمانند تا آن پرده‌ها بسوزد و لحظه‌اي فرا رسد که محبت و ايمانشان ظهور و تجلي کند و باعث سعادت ابدي گردد. پس ايمان قوي‌ترين عامل سعادت انساني است، به‌طوري‌که همة آثار سوء قبلي را از بين مي‌برد.
البته هيچ بعدي ندارد که ايمان و محبت خدا و اولياي الهي در روز قيامت اين اثر را داشته باشد که آثار گناهان انسان را زايل کند؛ زيرا اصل تأثير اعمال بر يکديگر مطلبي است که آيات قرآن بر آن دلالت دارند که در ادامه به برخي از اين موارد اشاره مي‌کنيم.
الف. خداي متعال دربارة تأثير شرک بر اعمال ديگر مي‌فرمايد: «لَئنِ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْاسِرِين »(زمر: 65). پس شرك خاصيتي دارد که تمام اعمال خوب ما را از بين مي‌برد. خداوند در جايي ديگر نابودي اعمال کافران را چنين بيان: «وَقَدِمْنَا إِلىَ مَا عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَهُ هَبَاءً مَّنثُورًا»(فرقان: 23).13
ب. نمونة واضح ديگري از اين تأثير، توبه است. شخصي كه كارهاي زشتي را در دنيا انجام داده است اگر بعد واقعاً توبه كند، توبة او پذيرفته مي‌شود. در اين باره سخن به جايي رسيده كه در بعضي از آيات وارد شده است كه اعمال بد تائبين را به اعمال خوب تبديل مي‌كنيم: «إِلَّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات »(فرقان: 70).
ج. نمونة ديگر نقشي است که حسنات در زدودن سيئات دارد. خداي متعال در اين باره مي‌فرمايد: «إِنَّ الحَْسَنَاتِ يُذْهِبنْ السَّيَِّات »(هود: 114).

3. شفاعت تجسم هدايت‌گري شفيعان و هدايت‌يافتگي شفاعت‌شوندگان

مجاري و اسباب رحمت الهي متنوع و بسيار است. رحمت الهي به‌سان آبي جاري است که هرکس با جامش از اين جريان و مجاري بر‌مي‌دارد و مي‌نوشد. همان طور كه نمازخواندن مستوجب رحمت و نيكي به والدين ماية ثواب مي‌گردد يا اسباب ديگري به اين موجود اهليت مي‌دهد كه از رحمت الهي بهره‌مند شود، اسباب و وسائلي هست كه مانند مجاري است و هركس از آن مجاري استفاده نمايد مشمول رحمت خداي متعال قرار مي‌گيرد. از جملۀ اين اسباب و مجاري انبيا و اولياي خدا هستند كه در ميان مردم مجاري فيض و رحمت‌اند.
هدايت‌گري انبيا و اوليا در حقيقت جريان رحمت خداست که تجسم آن در روز قيامت اجازة شفاعت کردن است و هدايت‌يافتگي بهره‌مندي از اين رحمت است که در روز قيامت با شفاعت شدن مجسم مي‌شود. بنابراين، شفاعت همان موضوع جريان رحمت الهي است. در روايتي آمده است که به بندگان گفته مي‌شود به بهشت برويد، اما به عالم گفته مي‌شود: «قف تشفّع للناس بحسن تأديبك لهم.»14 اين يك مقام جعلي نيست. كساني كه از مجراي اين شخصِ عالم رحمت الهي به آنها رسيده است مورد شفاعت اين عالم قرار مي‌گيرند؛ عالمي كه اين مردم را به طرف خدا هدايت كرد. تجسم اين عمل هدايت اجازة شفاعت کردن است.

4. تکريم اوليا

مطلب ديگر دربارة شفاعت اين است که جعل شفاعت براي اولياي الهي بر اساس قاعدۀ تكريم است. خداي متعال براي آنکه قدر و جايگاه افرادي كه كامل خدا را اطاعت كرده‌اند در بين مردم معلوم شود، به آنها اجازه شفاعت مي‌دهد.

بررسي بيان‌هاي مختلف در انکار دلالت قرآن بر شفاعت

از جمع بين آيات شفاعت به اين نتيجه دست ‌‌يافتيم که از نظر قرآن كريم شفاعت به صورت مطلق نفي نشده، بلکه شفاعتي که با اذن و رضايت خداي متعال باشد پذيرفته است، ولي برخي به بيان‌هاي مختلف دلالت قرآن بر شفاعت را انکار کرده‌اند که در ادامه بيان و بررسي خواهد شد.

بيان اول: متشابه بودن آيات شفاعت

بر پاية اين مدعا، آيات شفاعت از آيات متشابه است؛ زيرا برخي از آيات مانند «يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَة»(بقره: 254) به‌طور عام شفاعت را انکار مي‌کند چراکه «لَا شَفَاعَة» نکره در سياق نفي است و افادة عموم مي‌کند و برخي ديگر مانند آيات مشتمل بر استثنا صريحاً بر اثبات شفاعت دلالت ندارد، بلکه درصدد نفي نتيجه‌بخشي شفاعت است. پس اين آيات متشابه است و بايد به آن ايمان داشت و علمش را به خدا واگذاشت.
نقد و بررسي: دربارة آيات شفاعت در بحثي صغروي مي‌توان پرسيد مقصود از شفاعت مورد نظر قرآن چيست؟ که پاسخش از آنچه گذشت روشن مي‌شود.
بحث دوم کبروي است: آيا شفاعت در دنيا و به‌ويژه در آخرت وجود دارد؟ ادعاي متشابه بودن آيات در اين زمينه نادرست است؛ زيرا اولاً آيه متشابه آيه‌اي است داراي احتمالات معنايي گوناگون و مقصود گوينده روشن نيست. وصف تشابه براي آيه در حقيقت وصف به حال متعلق است؛ به اين معني که در حقيقت معاني و محتملات آيه شبيه يكديگرند و معلوم نيست کدام‌يک مراد خداوند است. ولي از آنچه در توضيح اين آيات و راه جمع عقلايي ميان آنها (حمل عام بر خاص) گذشت، آيات شفاعت معنايشان روشن است.15

بيان دوم: حمل آيات مشتمل بر استثنا بر استثناي مشيت

بعضي از وهابيان كه منكر شفاعت‌اند و آن را بر مفهومي حمل کرده‌اند كه از حقيقت شفاعت خارج مي‌شود،16 برآن‌اند که آيات، صريح در نفي شفاعت است. اينان آيات همراه با استثنا را ـ که به نظر ما مثبت شفاعت غيراستقلالي هستند ـ به‌گونه‌اي ديگر معني مي‌كنند و مي‌گويند اين استثنائات از قبيل استثناهايي است كه در آياتي مثل «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ... خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّك ... وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّك »(هود: 106 ـ 108) آمده است. مفهوم اين آيه با اينكه يقين داريم افراد شقي از جهنم و افراد سعادت‌مند از بهشت خارج نمي‌شوند اين است كه در آن حال کار از خواست خدا بيرون نيست. استثنا‌هايي نظير «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَان »(طه: 109) که در آيات مربوط به شفاعت وجود دارد، هم به استثناي مشيت بازمي‌گردد و استثناي مشيئت صرفاً بر عموميت مشيت و ارادة خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن.17
نقد و بررسي: اولاً ظهور استثنا اين است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است، يعني مثلاً آنچه در ماقبل نفي شده براي مابعد اثبات مي‌شود. بنابراين براي دست‌کشيدن از اين ظهور به دليل نياز داريم. در مورد استثناي به مشيت در آياتي مثل «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ... خَلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّك ... وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّك »(هود: 106 ـ 108) به‌سبب وجود دليل قطعي بر خلود اشقيا در آتش و سعادتمندان در بهشت از ظهور آيه دست برمي‌داريم و مي‌گوييم اين‌گونه نيست که چنين خواستي براي خدا باشد و استثنا صرفاً براي بيان شمول قدرت و مشيت خداست، ولي در مثل «لاتنفع الشفاعة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه 109) و «ولايشفعون إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ »(انبياء 28) دليلي براي دست‌برداشتن از ظهور نداريم.
ثانياً برخي استثناهايي که در آيات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت مي‌کند. مثلاً در آية «مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِه »(يونس: 3) «اذن» مصدر است و به ضميري که به خداوند (اذن‌دهنده= فاعل) بر‌مي‌گردد اضافه شده است؛ پس اذني محقق مي‌شود و وقتي اذن محقق شد شفاعت نيز محقق مي‌شود.18
ثالثاً استثناهاي موجود در آيات شفاعت با استثناي مشيت متفاوت است؛ چراکه در برخي از آنها مانند آية «وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شهَدَ بِالْحَقّ وَهُمْ يَعْلَمُون»(زخرف: 86) «الا من شهد بالحق» شرط شفاعت است که تفسير آن به استثناي به مشيت اساساً بي‌معناست. در مواردي ديگر لحن استثناي موجود در آيات شفاعت با لحن استثناي به مشيت کاملاً متفاوت است. براي نمونه، لحن «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا» در آية «يَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: 109) با لحن «الاّ ما شاء ربك» قابل مقايسه نيست؛ زيرا در آيه فقط اذن مطرح نشده ورضايت خدا از شفيع هم آمده است. ازاين‌رو، به نظر ما آيات همراه با استثنا ظهوري روشن و قريب به يقين در ثبوت شفاعت دارند.

بيان سوم: انحصار شفاعت در تبعيت‌کنندگان کامل

ممكن است گفته شود: هرچند آيات شفاعت جزو آيات محکم‌اند و دلالتشان بر شفاعت روشن است، معناي شفاعت آن‌طور که شما تصور مي‌کنيد نيست. اصل شفاعت به معني وساطت است و افرادي را در دنيا سراغ داريم که واسطه بين خلق و خالق‌اند و وحي را مي‌گيرند و به مردم مي‌رسانند. پس مفهوم شفيع بر آنها در دنيا صادق است و قرآن اين را ثابت مي‌کند و هرکس در دنيا از کساني که واسطة دريافت وحي و احکام و تبليغ آنها به مردم‌اند تبعيت کند، در آخرت سعادتمند مي‌شود و اين معناي شفاعت آن واسطه‌ها در آخرت است. بنابراين، شفاعت به اين معني نيست که کسي مستحق عقاب است و با شفاعت عقابش منتفي مي‌شود يا مستحق درجه‌اي نيست و با شفاعت به آن مرتبه نائل مي‌شود.
نقد و بررسي: ما پيش‌تر در بيان حقيقت شفاعت گفتيم شفاعت تجسم ايمان و محبت به خدا و اولياي الهي است؛ ازاين‌رو، شفاعت در قيامت با افعال انسان کاملاً مرتبط است و قطعاً کساني که به‌طور کامل از پيامبران پيروي کنند مشمول شفاعت ايشان واقع مي‌شوند. البته از آيات درمي‌يابيم که از شفاعت معناي ديگري نيز مدنظر است و شامل افراد گناهکار مستوجب آتش نيز مي‌شود. خداي سبحان در آية 48 سورة مبارکة نساء مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ» که قطعاً به ايمان و توبه در دنيا مربوط نيست، زيرا اگر مشرک توبه کند و ايمان بياورد قطعاً توبه‌اش پذيرفته مي‌شود، بلکه اين آيه به بخشش‌ گناهکاران در روز قيامت مربوط است؛ به اين معني که خداي متعال در روز قيامت هر گناهي جز شرک را مي‌آمرزد.

بيان چهارم: وجود دلايل قطعي براي دست‌کشيدن از ظاهر آيات شفاعت

برخي مي‌گويند ما ظهور آيات را در شفاعت انکار نمي‌کنيم، ولي در مقابل ظهور اين آيات دلايل عقلي و آياتي داريم که نص در نفي شفاعت‌اند و بايد با نص آنها از ظاهر آيات گروه نخست دست کشيد. تقدم نص بر ظاهر قاعده‌اي کلي و اصولي است. ادله‌اي که به گمان ايشان موجب دست‌کشيدن از ظاهر آيات اثباتگر شفاعت مي‌شوند، عبارت‌اند از:

الف. آيات بيانگر عدم تخلف در سنت‌هاي الهي

در قرآن شريف آياتي وجود دارد که سنت‌هاي الهي را تخلف‌ناپذير و غيرقابل تبديل و تغيير معرفي مي‌کند، ازجمله مي‌فرمايد: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً»(فتح: 23).19 از سوي ديگر شکي نيست که سنت الهي اقتضا مي‌کند شخص عاصي را عقاب كند و شخص مطيع را ثواب بدهد، حال اگر عده‌اي از گناهکاران را جزا ندهند برخلاف سنت الهي رفتار شده است.
نقد و بررسي: معناي تخلف‌ناپذيري سنت الهي اين است که خداوند براي هرچيز شرايط و اسبابي قرار داده است، ولي اين اسباب اولاً منحصر در اسباب و علل مادي نيستند؛ ثانياً به اين معني نيست که هيچ‌گاه عوامل ديگر بر آنها اثر نگذاشته، مانع تأثيرشان نمي‌شوند. نبود مانع از اجزاي علت تامه است و علل و عوامل مرتبط با يک فعل يک چيز نيست بلکه ممكن است عوامل مختلفي با يک فعل مرتبط باشند که تحقق فعل نتيجة برايند آنهاست. ازاين‌رو، تخلف‌ناپذيري سنت الهي تعدد علل و تأثير و تأثر آنها بر يکديگر را نفي نمي‌کند، لذا منافات ندارد با اينکه در يکجا چيزي بدون علل و اسباب عادي پديدار شود يا مانعي در تأثير علت عادي پديد آيد. مثلاً کبريت زدن ايجاد آتش مي‌کند، ولي منافات ندارد که مانعي مثل رطوبت از روشن شدن جلوگيري کند. يا آتش بدن شخصي چون ابراهيم را نسوزاند.20 در اين بحث هم مي‌دانيم که گناه مقتضي عقوبت است، ولي علت تامه نيست و اطاعت موجب ثواب و سعادت است ولي آن هم علت تامه نيست، به همين دليل گاهي بر اثر يک عمل تمام حسنات و اعمال خوب از بين مي‌رود: «لئن اشرکت ليحبطن عملک»21 در مقابل، گاه سيئات با حسنات زايل و بلکه به حسنات تبديل مي‌شوند: «يبدل الله سيئاتهم حسنات».22 از همه روشن‌تر جريان توبه است؛ آيا در توبه سنت الهي تغيير مي‌کند؟!

ب. قرائن عقلي ناسازگار با ظهور آيات شفاعت

از جمله شرايط تفسير لحاظ قرائن عقلي در تفسير است. اگر ظهور آيه‌اي با امر قطعي عقلي ناسازگار بود، بايد از ظاهر آن دست برداشت. عده‌اي ظهور لفظي آيات در شفاعت را پذيرفته‌اند، ولي معتقدند قرائن عقلي برخلاف آن داريم، لذا بايد از ظهور آيات شفاعت دست بکشيم. قرائن نافي شفاعت به گمان ايشان عبارت‌اند از:
1. جري شدن مردم: نتيجۀ شفاعت جري کردن مردم در گناه است و جري کردن مردم به گناه قبيح مي‌باشد و تحقق امر قبيح از خداوند محال است، پس نمي‌تواند چيزي به اسم شفاعت وجود داشته باشد.
نقد و بررسي: جواب نقضي اين سخن قانون توبه است؛ زيرا به بياني که در اين استدلال ذکر شد، بايد خداوند توبه را قرار نداده باشد، درحالي‌که توبه و پذيرش آن از قطعيات است و آيات و روايات متعددي بر آن دلالت مي‌کند.
اما جواب حلّي: انسان موقعي جري مي‌شود که يقين کند مورد شفاعت واقع مي‌شود. ولي براي هيچ‌کس چنين اطميناني نيست. چه‌بسا ارتکاب گناهان اعتقادات را سلب مي‌کند و مسلم نيست که همه با ايمان از دنيا بروند. اگر عصيان دل را فرا گرفت و جايي براي محبت خدا نگذاشت، قهراً در هنگام مرگ ايمان از او سلب مي‌شود و کسي اطمينان ندارد که چطور از دنيا مي‌رود و آيا از لياقت لازم براي برخورداري از شفاعت بهره‌مند خواهد بود.
2. تخلف در ارادة خدا: گفته‌اند بي‌شک ارادة خداوند بر كيفر گناهكاران تعلق گرفته است و لازمة شفاعت تخلف در ارادة خداست.
نقد و بررسي: شفاعت به اذن خدا نسبت به کسان خاصي با شرايط ويژه انجام مي‌گيرد. شفاعت قانوني است که خود خداي متعال قرار داده و اراده‌اش بر اين تعلق گرفته که انبيا و اولياي الهي واسطة نجات برخي گناهکاراني شوند که شرايط لازم براي برخورداري از لطف الهي از طريق شفاعت را دارند يا به‌واسطة شفاعت ايشان به مقام بالاتري دست‌ يابند. به تعبير ديگر، در شفاعت تخلف اراده نيست بلکه تعدد اراده است؛ يعني همان‌طور که ارادة خدا بر اين تعلق گرفته که عصيان‌کنندگان عذاب شوند، بر اين هم تعلق گرفته که آنان با شرايط خاصي از طريق شفاعت شفيعان الهي از عذاب رهايي يابند.
3. ناسازگاري با عدالت الهي: اشکال ديگر اين است که شفاعت کاري ظالمانه است و در دنيا بين حکام جور واقع مي‌شود. اعمال بد بايد جزا داده شود و خداوند چون عادل است، مجرمان را عقاب مي‌کند. حال اگر پيامبر يا شفيع ديگري بخواهد دربارۀ بزهكاري شفاعت کند که عقاب نشود، و خداوند هم اين شفاعت را بپذيرد، اين با عدل خدا منافات دارد. بنابراين، شفاعت مقبول خداوند نمي‌تواند وجود داشته باشد.
نقد و بررسي: ما وقوع شفاعت را به صورت مطلق قبول نداريم، بلکه بي‌گمان بر پاية برخي آيات بعضي از اعمال نسبت به بعضي ديگر نتيجة معکوس دارند؛ مثلاً توبه و استغفار اثر گناهان را از بين مي‌برد. اثبات عدل و ظلم تابع شرايط فعل است، همان‌طور که اگر شرايط براي توبه فراهم باشد و توبه تحقق يابد، پذيرش آن منافاتي با عدالت ندارد، اگر موانعي براي تأثير يک کار موجود باشد و آن کار نسبت به فردي اثير نگذارد ظالمانه نيست. پس اگر شرايط تحقق شفاعت فراهم باشد و شفاعت محقق گردد و مانع عذاب مشمولان شفاعت شود، عادلانه است.

شافعان

بحث ديگر اين است که شفاعت‌کنندگان کيانند؟ از آيات مشتمل بر استثنا فهميديم کساني که خداوند به آنها اذن دهد و سخنشان مرضي خداوند باشد، شفاعت مي‌کنند: «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: 109). ولي در اينجا در پي شناسايي مصاديق کساني هستيم که مأذون در شفاعت‌اند. از برخي آيات مربوط به شفاعت مي‌توان اين مصاديق را شناسايي کرد؛ برخي از اين آيات به‌طور مستقل و برخي با ضميمه کردن آيات ديگر ما را به شناسايي مصاديق شافعان رهنمون مي‌شوند.

1. فرشتگان

مشرکان فرشتگان را فرزندان خدا مي‌شمردند و آنان را شفيعان بين خود و خدا مي‌دانستند. البته چنان‌که پيش‌تر بيان شد، شفيعان مطاع نه شفيعاني که مأذون از سوي خدا باشند. خداوند در بيان سخن مشرکان و نفي آن مي‌فرمايد: «وَقَالُواْ اتخَّذَ الرَّحْمَانُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ* لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ* يَعْلَمُ مَا بَينْ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون»(انبياء: 26 ـ 28) . اين آيات، شفاعت مزعوم مشرکان را نفي و با استثنايي که در کلام آمده است شفاعت فرشتگان الهي را براي کساني که مورد رضايت خداوند باشند اثبات مي‌کند.

2. پيغمبر اکرم و امامان معصوم(ع)

در يکي ديگر از آيات باب شفاعت که مشتمل بر استثناست مي‌فرمايد: «وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةإِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ وَهُمْ يَعْلَمُون »(زخرف: 86). از سوي ديگر در آية 143 سورة مبارکة بقره مي‌فرمايد: «وَكَذَالِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شهَُدَاءَ عَلىَ النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا» در اين آيه تصريح شده است که پيغمبر اکرم(ص) داراي مقام شفاعت است. نيز طبق اين آيه امت اسلام بر مردم گواهند و مسلماً مراد همة امت نيست و قدر متيقن اين است که ائمه(ع) بر مردم شاهدند. بنابراين، با لحاظ اين آيه و ضميمه کردن آن به آية 86 زخرف معلوم مي‌شود که پيامبر اکرم و ائمه(ع) از مقام شفاعت برخوردارند.
از آية شريفة «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون» (مؤمنون: 105) نيز برمي‌آيد که علاوه بر پيغمبر اکرم(ص) کساني از مؤمنان اعمال افراد را مي‌بينند که قدر متيقن ايشان ائمه اطهارند. پس، از اين آيه هم به پيوست آية 86 سوره زخرف برمي‌آيد که پيامبر و امامان(ع) از مقام شفاعت برخوردارند.
از آيات قرآن برمي‌آيد كه شفاعت فرشتگان، پيامبر اکرم و امامان(ع) پذيرفته است. از روايات نيز معلوم مي‌شود شفاعت‌کنندگان ديگري نيز وجود دارند و اين سلسله ادامه دارد، به‌گونه‌‌اي که قلمرو شفاعت ضعيف مي‌شود و حتي به يك مؤمن هم مي‌رسد. در روايتي مي‌فرمايد: «إن أدني المؤمنين شفاعةً ليشفع لثلاثين انسانا».23 بايد هم همين‌طور باشد، چون مؤمن واسطۀ فيض است و بايد فيوضات معنوي از شعاع وجود اوتراوش كند. چه‌بسا اين شفعا خودشان هم از شفاعت ديگري برخوردار باشند. اين واقعيتي است كه قرآن از آن پرده برمي‌دارد که در ساية محبت خدا و اولياي او افراد مشمول شفاعت مي‌شوند. مواقف قيامت مراتب تدرجي است که از کوچک‌تر به بزرگ تر شروع مي‌شود. در امور مادون اگر شفاعت امثال پدر و مادر کارگر نيفتد و آن فرد ايمان داشته باشد، به شفاعت پيامبر اکرم(ص) مي‌رسد.

شفاعت‌شوندگان

شفاعت شامل چه کساني مي‌شود؟ پاسخ کلي اين است كه اگر خداوند از كسي راضي باشد، مشمول شفاعت مي‌شود: «وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون»(انبياء: 28) و معلوم است که رضاي خداوند درگرو پذيرفتن اوامر و نواهي الهي است که در دنيا تحقق مي‌يابد. اين‌طور نيست که خداوند ملت و نژاد خاصي را بپسندد، بلکه ملاک تقواست. در اين ميان کسي که کوچک‌ترين کاري برخلاف رضاي خدا انجام نداده، شفاعت در حق او معني ندارد. شفاعت براي کساني است که مورد رضاي او واقع شده‌اند، ولي مقداري جرم هم از آنها سر زده است.24

1. گناهکاران

روشن شد که گناهكاران مشمول شفاعت قرار مي‌گيرند، ولي هر عصياني با شفاعت آمرزيده نمي‌شود، بلکه شروطي دارد. شرط نخستِ گناهي که با شفاعت آمرزيده مي‌شود اين است کفر نباشد. خداي متعال مي‌فرمايد: «إِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىِ عَنكُمْ وَلَا يَرْضىَ لِعِبَادِهِ الْكُفْر»(زمر: 7) عقيدۀ كافر به انکار حق برمي‌گردد و چنين کسي مرضي حق‌تعالي نيست و نمي‌تواند مورد شفاعت واقع شود. شرط دوم، اسلام است: «ورَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»(مائده: 3) پس غيرمسلمانان مشمول شفاعت واقع نمي‌شوند.

2. اصحاب يمين

از ديگر مشمولان شفاعت، اصحاب يمين‌اند. خداي متعال دربارة ايشان چنين مي‌فرمايد: «كلُ نَفْسِ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ* إِلَّا أَصحَْابَ الْيَمِينِ* فىِ جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ* عَنِ الْمُجْرِمِينَ* مَا سَلَكَكمُ فىِ سَقَر»(مدثر: 38ـ42)؛ همه در گرو اعمال خودشان هستند مگر اصحاب يمين که از مجرمين مي‌پرسند: چه چيزهايي شما را در آتش قرار داد؟ آنان در پاسخ مي‌گويند: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ* وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِين* وَكُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِينَ* وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّين؛ ما از نمازگزاران نبوديم و مساکين را اطعام نمي‌کرديم. با اهل باطل در کارها و سخن‌هاي باطلشان غور مي‌کرديم و روز جزا را انکار مي‌کرديم»(مدثر: 43 ـ 46). خداي متعال دربارة اينها مي‌فرمايد: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِين؛ شفاعت شفاعت‌کنندگان براي آنان نفعي ندارد»(مدثر: 48).
از اين آيات مي‌فهميم که شفاعت شافعين شامل اصحاب يمين مي‌شود؛ چون آنها در گرو اعمال خودشان نيستند.
اگر به تقسيم سه‌گانۀ سورۀ واقعه نيز توجه کنيم، يعني سابقين و اصحاب ميمنه و اصحاب مشئمه، اين مطلب بر ما روشن مي‌شود که اصحاب مشئمه در جهنم‌‌اند و مورد شفاعت واقع نمي‌شوند و سابقين که بي‌شک در بهشت‌اند و به شفاعت مصطلح احتياج ندارند. تنها مي‌ماند اصحاب ميمنه، يعني اصحاب يمين که مؤمن بوده‌اند ولي گاه جرمي از آنها سرزده است، که اين گروه مشمول شفاعت واقع مي‌شوند.
ايمان، اسلام، نماز، زکات و فرو نرفتن در باطل، اسباب رضايت خدا را فراهم مي‌آورند و اگر از مؤمني كه بنايش بر انجام وظايفش مي‌باشد گناهاني سر بزند و موفق به توبه نشود با شفاعت آمرزيده مي‌شود.

شفاعت در دنيا

مفسران به موضوعاتي مانند امکان شفاعت در دنيا، اصل احتياج به شفاعت وجريان آن در همة مسائل دنيوي يا بعضي از آن و صحت استشفاع در دنيا و حکمت آن، کمتر پرداخته‌اند.
آنچه از قرآن برمي‌آيد اين است که شفاعت در دنيا نيز وجود دارد. البته همان‌طور که دربارة شفاعت اخروي گفتيم، شفاعت بايد به اذن خداوند باشد و شفاعت استقلالي با توحيد منافات دارد. در ادامه برخي از مصاديق شفاعت در دنيا را ذكر مي‌كنيم:

1. شفاعت در آمرزش‌خواهي

يکي از مصاديق شفاعت در دنيا آمرزش‌خواهي کسي براي ديگري از خداي متعال است. در آيات متعددي از قرآن از طلب مغفرت کساني براي ديگران سخن گفته شده است، ازجمله:
الف. حضرت ابراهيم(ع) از خداوند آمرزش خود، پدر و مادر و مؤمنان را درخواست مي‌کند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَاب »(ابراهيم: 41).
ب. حضرت نوح(ع) عرضه مي‌دارد: «رَّبّ اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتىِ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَات »(نوح: 28).
ج. بعد از نجات حضرت يوسف از چاه و عظمت يافتن در مصر، زماني که برادران يوسف ايشان را شناختند، از کار خود پشيمان شدند و به پدرشان عرض كردند: «يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِِين »(يوسف: 97). حضرت يعقوب هم درخواست آنها را براي طلب بخشش از خداي متعال رد نکرد، بلکه در پاسخ درخواست آنها فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبىّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم »(يوسف: 98).25
د. در مواردي رسول اكرم(ص) براي بعضي از مؤمنان استغفار مي‌كردند يا مأمور استغفار براي آنها مي‌شدند که در برخي از آيات به آن اشاره شده است، ازجمله:
ـ فَإِذَا اسْتَْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم(نور: 62)؛
ـ يَأَيهَُّا النَّبىِ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلىَ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً... فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لهَنَّ الله (ممتحنه: 12)؛
ـ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا(نساء: 64).
ه‍ ‍. در برخي آيات کساني که براي استغفار نزد پيامبر اکرم(ص) نمي‌روند نكوهش شده‌اند. خداي متعال دربارة منافقان مي‌فرمايد: «وَإِذَا قِيلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبرُِون »(منافقون: 5).

2. شفاعت در دعا براي نيازهاي دنيايي

از بحث قبل روشن شد شفيع قراردادن پيامبران در طلب مغفرت از خداي متعال جايز بلکه ممدوح و لازم است. حال آيا براي نيازهاي دنيايي هم مي‌توان دعا كرد و از پيغمبران درخواست دعا کرد؟
از اطلاق آية «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَكم »(غافر: 60) برمي‌آيد كه مي‌توان براي امور دنيايي نيز دعا كرد. علاوه بر آن، دعاهايي در آيات قرآن وارد شده كه مربوط به امور دنيايي است. برخي از اين آيات عبارت‌اند از:
ـ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبّ اجْعَلْ‌هاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُْم بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَخِر (بقره: 126)؛
ـ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهْمْ ءَايَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالحِْكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ(بقره: 129)؛26
ـ رَّبَّنَا إِنىّ أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتىِ بِوَادٍ غَيرْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِى إِلَيهْمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون (ابراهيم: 37).
طبق اين آيات حضرت ابراهيم براي خانوادة خود و ساكنان مکه طلب رزق کرده است.
ممکن است گفته شود اين دعاها براي پيامبران جايز بوده است نه براي مؤمنان. در پاسخ مي‌گوييم: علاوه براطلاق ادلۀ دعا، آية «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِاخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْايمَانِ وَلَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيم »(حشر: 10) نيز اين مطلب را ثابت مي‌كند.27

تواضع و فروتني؛ حکمت تشريع استشفاع

تربيت اسلامي بر بندگي خداي متعال استوار است. دستورهاي اسلام مظهري از بندگي است و بنيان تعاليم اسلام اين است كه بنده بسازد. در آموزه‌هاي اسلام بر کنارگذاشتن خودكامگي و خودبزرگ‌بيني تأکيد شده است. خداي متعال حتي به پيامبر اکرم(ص) دستور مي‌دهد درمقابل مؤمنين متواضع باشد.28
در روايتي آمده است که حضرت عيسي(ع) به حواريين فرمود: من ازشما حاجتي دارم، عرض كردند شما مقامتان بالاتر از اين است كه از ما نيازي بخواهيد. حضرت به آنها فرمود: بگذاريد پايتان را بشويم (يا ببوسم). حضرت وقتي اين کار را کرد حواريون گفتند ما سزاوارتر به اين کار بوديم ايشان در پاسخ آنها فرمود: همان شايسته‌ترين مردم به خدمت‌کردن عالمان‌اند من اين کار را کردم تا شما نيز بعد از من اين‌چنين در برابر مردم متواضع باشيد.29 پايۀ تعاليم اسلام شکستن شخصيت موهوم است. از اين امر بايد حتي در مسير بندگي خدا هم هراسان بود. چه‌بسا کساني در راه عبوديت به جاهايي مي‌رسند ولي شيطان آنها را وسوسه مي‌كند و عده‌اي از همين‌ها وقتي به‌واسطه رياضت و مداومت به جاهايي رسيده‌اند حرف‌هايي زده‌اند كه از منش يك مخلوق خارج است. شيطان حتي در طريق بندگي نيز دست از انسان برنمي‌دارد. بنابراين، راهكار شفاعت، آدمي را فروتن بار مي‌آورد تا نگويد من خودم مستقيماً هرچه بخواهم از خدا خواهم خواست. بايد با تواضع تمام از اولياي الهي مدد جست و آنها را شفيع قرار داد. چه خوش گفته است لسان‌الغيب، حافظ شيرازي:
شاها اگر به عرش رسانم سرير فضل محتاج اين جنابم و مسكين اين درم

نتيجه‌گيري

1. برخي از آيات شفاعت را به نحو مطلق نفي مي‌کند، ولي برخي ديگر شفاعتي را که به اذن الهي باشد اثبات مي‌کند. راه جمع اين دو دسته آيات حمل عام بر خاص است و نتيجة آن، اثبات شفاعت غيراستقلالي و نفي شفاعت استقلالي در دادگاه الهي است.
2. اصل شفاعت رايج در ميان مردم، به‌ويژه بين بني‌اسرائيل كه روي سخن آيه مورد بحث با آنهاست، شفاعتي بوده كه كسي به استقلال در مقابل خدا كاري كند، هرچند خدا راضي نباشد و آيات نافي شفاعت ناظر به چنين شفاعتي است.
3. شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و كسب ايمان و محبت اولياي خدا در دنيا باعث مي‌شود كه از اعمال بد انسان صرف‌نظر شود و به بهشت برود يا آنکه مقام بالاتري در بهشت به او اعطا شود.
4. هدايت‌گري انبيا و اوليا درحقيقت جريان رحمت خداست که تجسم آن در روز قيامت اجازة شفاعت کردن است و هدايت‌يافتگي بهره‌مندي از اين رحمت است که در روز قيامت با شفاعت شدن مجسم مي‌شود.
5. عده‌اي، آيات مربوط به شفاعت را از متشابهات شمرده‌اند، درحالي‌که با وجود راه جمع عقلايي ميان آيات شفاعت، معناي آنها روشن است.
6. برخي، آيات همراه با استثنا را از قبيل استثناي مشيت مي‌دانند که صرفاً بر عموميت مشيت و ارادة خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن. درحالي‌که ظهور استثنا اين است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است. از سويي برخي استثناهايي که در آيات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت مي‌کند. نيز استثناهاي موجود در آيات شفاعت با استثناي مشيت متفاوت است و تفسير آن به استثناي به مشيت اساساً بي‌معني است.
7. شماري، برخورداري از شفاعت را منحصر در کساني مي‌دانند که از پيامبران الهي پيروي کامل نموده باشند، درحالي‌که از آيات برمي‌آيد شفاعت شامل افراد گناهکار و مستوجب عذاب نيز مي‌شود.
8. برخي به‌زعم خود براي دست‌برداشتن از ظهور آيات در وجود شفاعت به دلايل عقلي همچون لزوم تخلف در ارادة خدا و مخالفت با نصوص قرآني همانند آيات بيانگر عموميت سنت‌هاي الهي استناد مي‌کنند، ولي با توجه به معناي درست آيات مورد استشهاد آنها و توجه به ويژگي‌هاي شفاعت قرآني مستنداتشان مردود است.
9. از آيات قرآن استفاده مي‌شود برخي از فرشتگان الهي، پيغمبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از شفيعان روز قيامت‌اند.
10. از آيات قرآن برمي‌آيد شفاعت به قيامت اختصاص ندارد، بلکه در دنيا نيز جريان دارد که از مصاديق روشن آن شفاعت در طلب مغفرت و شفاعت در دعا براي حوايج دنيايي است.

منابع

ابن دريد، محمد بن الحسن، ترتيب جمهرة اللغة، ترتيب و تصحيح: عادل عبدالرحمن البدري، مشهد، مجمع البحوث الاسلامية 1428ق.
ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1404ق.
ابوحيان اندلسى، محمدبن يوسف، بحر المحيط، بيروت، دار الفکر، 1412ق.
امين، سيدمحسن، کشف الإرتياب في أتباع محمد بن الوهاب، قم، دار الکتاب الاسلامي، 1410ق.
ايجي، عبدالرحمن ‌بن احمد، المواقف في علم الکلام، بيروت، عالم الکتب، بي‌تا.
باقري، علي‌اوسط، «نقد ديدگاه المنار در تفسير آيات شفاعت»، مجله معرفت، شماره 136(فروردين 1388)، ص 59ـ62.
بحراني، ابن ميثم، قواعد المرام في علم الکلام، قم، مطبعة مهر، 1398ق.
بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، دار الفکر (افست، استانبول، دار الطباعة العامرة)، 1401ق.
تفتازاني، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم، منشورات الرضي، 1409ق.
جرجاني، عبدالقاهر، دلائل الإعجاز، قاهره، مطبعة المدني، 1413ق.
جرجاني، علي ‌بن محمد، شرح المواقف، قم، منشورات الشريف الرضي، 1325ق.
جوهرى، اسماعيل بن حماد‌، الصحاح ـ تاج اللغة و صحاح العربية‌، بيروت، دار العلم للملايين، ‌1410ق.
حلي، احمد بن فهد، عدة الداعي و نجاح الساعي، تحقيق: احمد موحدي قمي، قم، مکتبة الوجداني، بي‌تا.
رسول‌زاده، عباس و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1389.
‌رشيدرضا، محمد، تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، 1414ق.
سبحاني، جعفر، آئين وهابيت، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، 1364.
ـــــ ، منشور جاويد، قم، دار القرآن الکريم، بي‌تا.
سليماني اردستاني، عبدالرسول، درآمدي بر الاهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت، چ دوم، قم، کتاب طه، 1385.
شريف المرتضى، رسائل الشريف المرتضى، المجموعة الاولي، قم، دار القرآن الكريم، 1405ق.
شيخ صدوق، الخصال، تحقيق: علي‌اکبر غفاري، قم، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، بي‌تا.
ـــــ ، علل الشرايع، نجف، المکتبة الحيدرية، 1386ق.
صفار، محمد ‌بن الحسن، بصائر الدرجات الکبري، تهران، مؤسسة الاعلمي، 1362.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسين، 1417ق.
طبرسي، فضل ‌بن حسن، مجمع البيان لعلوم القرآن، چ 2، بيروت، دار المعرفة، 1408ق.
فراهيدى، خليل بن احمد‌، كتاب العين، چ دوم، قم، نشر هجرت، ‌‌1410ق.
فيروزآبادي، القاموس المحيط، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.
قمى، على ‌بن ابراهيم ، تفسير القمي، چ چهارم، قم، دار الکتاب، 1367.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تحقيق: علي‌اکبر غفاري، چ 3، تهران، دار الکتب الاسلامية، 1388ق.
مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
محقق حلي، المسلک في اصول الدين، تحقيق: رضا استادي، مشهد، مؤسسة الطبع و النشر في الآستانة الرضوية، 1414ق.
مصباح يزدي، محمد‌تقي، آموزش عقايد (3ـ1)، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1389.
ـــــ ، پند جاويد (مجموعه آثار)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1384.
ـــــ ، قرآن‌شناسي، ج 2، تحقيق و نگارش: غلامعلي عزيزي‌کيا، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1386.
ـــــ ، معارف قرآن 1 (خداشناسي)، تحقيق و بازنگاري: اميررضا اشرفي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1389.

پي‌نوشت‌ها:

1. جوهري، الصحاح، ج 6، ص 2302، ماده جزي: جَزَى عنِّى هذا الأمرَ أى قَضَى. و منه قوله تعالى: لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً؛ ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 455، ماده جزي: تقول: جَزَى عنِّى هذا الأمر يَجزِى، كما تقول قَضَى يقضى. ... قال الله جل ثناؤُه: يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً. أى لا تقضِى‌.
2. ر.ك: کتاب العين، ج 2، ص 38: العَدل: الفداء. قال الله [تعالى] لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ؛ معجم مقاييس اللغة، ج 4، ص 244: العَدْل: قِيمة الشى‌ء و فِدَاؤُه. قال اللّه تعالى: وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ، أى فِدْية؛ المحيط في اللغة، ج 1، ص 423.
3. جرجاني، از متکلمان بزرگ اهل سنت، مي­نويسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پيامبر اکرم عليه الصلاة والسلام متفقند (شرح المواقف، ج 8، ص 312). ايجي ديگر متکلم بزرگ اهل سنت نيز مي­نويسد: «اجمع الامة علي اصل الشفاعة» (المواقف في علم الکلام، ص 380). ابوحيان اندلسى، مفسّر بزرگ اهل تسنن، از كتاب المنتخب نقل مى كند كه: «اجمعت الامة على ان للمحمّد(ص) شفاعة في الآخرة» (بحر المحيط، ج 1، ص 349). درباره اجماعي بودن شفاعت از نظر اهل سنت، ر.ك: مسعود بن عمر تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 158. وي يكي از ادله ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است.
سيدمرتضي علم الهدى، متكلّم برجسته شيعه، مى نويسد: «امت اسلام اتفاق دارند كه شفاعت پيامبر اكرم(ص) در حق امتش مورد پذيرش واقع مى شود» (رسائل الشريف المرتضى، المجموعة الاولي، ص 150). طبرسى، مفسر نامور شيعه، مى گويد: «امت اسلام بر اينكه شفاعت پيغمبر اكرم(ص) در نزد خداوند مقبول مى افتد، اتفاق نظر دارند، گواينكه در كيفيت آن (و اينكه براى رفع عقاب است يا ترفيع درجه) اختلاف دارند» (مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 1، ص 151). درباره تصريح دانشمندان شيعه بر اتفاقي بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان، ر.ک: ابن ميثم بحراني، قواعد المرام في علم الکلام، ص 166؛ محقق حلي، المسلک في اصول الدين، ص 126).
4. براي نمونه، ر.ک: کليني، کافي، ج 1، ص 208، 209، 280؛ ج 2، ص 248، 654؛ ج 3، ص 188، 242؛ ج 4، ص 58، 60، 548، 569، 571؛ صحيح بخاري، ج 1، ص 86، 152؛ ج 5، ص 147، 226، 228؛ ج 7، ص 145، 202، 203؛ ج 8، ص 173، 182، 183، 201.
5. برخي آيات نافي شفاعت، همانند آيه 13 سورة روم، ظهور در اطلاق ندارد؛ بلکه ناظر به نفي شفاعت شرکايي است که بت‌‌پرستان براي خداوند قائل بودند و آنها را شفيعان خود نزد خداوند تلقي مي‌کردند.
6. اکثر نزديک به اتفاق مفسران، آيات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بين آنها و آيات نفى كننده شفاعت، آيات نفى كننده را بر شفاعت از كافران حمل کرده اند. براي اطلاع از سخنان برخي مفسران در اين رابطه ر.ک: علي‌اوسط باقري، «نقد ديدگاه المنار در تفسير آيات شفاعت»، مجله معرفت، ش 136، ص 59ـ62.
7. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 233، 234؛ محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1 (خداشناسي)، ص 178، 179، 221.
8. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج 10، ص 30.
9. درباره پيشينه اعتقاد به تثليث و نيز تثليث در آيين مسحيت، ر.ک: عباس رسول‌زاده و جواد باغباني، شناخت مسيحيت، ص 491ـ516.
10. درباره آموزه فديه در مسيحيت، ر.ک: عباس رسول‌زاده و جواد باغباني، همان، ص 647ـ651؛ عبدالرسول سليماني اردستاني، درآمدي بر الاهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت، ص 176ـ180. درباره مفهوم شفاعت در مسيحيت، ر.ک: مصباح يزدي، پند جاويد، ج 1، ص 267.
11. خليل بن احمد فراهيدى، كتاب العين، ج 2، ص 927؛ ابن دريد، ترتيب جمهرة اللغة، ج 2، ص 298؛ فيروز‌آبادي، القاموس المحيط، ج 3، ص 65. ابن فارس مي‌نويسد: شفع: أصل صحيح يدلّ على مقارنة الشيئين (معجم مقاييس اللغة، ماده شفع).
12. در دنيا نيز وقتي حوادث ناگوار و ناراحتي‌ها انسان را احاطه کند، ممکن است اسم رفيقش را با آنکه بارها آن را گفته و شنيده فراموش کند و يا حتي اسم خودش يادش برود.
13. از سوي ديگر اگر کافري ايمان بياورد کارهاي پيشينش ناديده گرفته مي‌شود «الاسلام يجب ما کان قبله» (تفسير علي ‌بن ابراهيم قمي، ج 2، ص27).
14. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 27؛ شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 394؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 2، ص 16 و ج 8، ص 56.
15. بنابر آية 7 سورة آل‌عمران، پي‌گيري آيات متشابه براي فتنه‌انگيزي مذموم است. متشابه بودن آيه به معناي قابل فهم بودن آن نيست، بلکه طبق مفاد آيه مذکور که محکمات را «ام الکتاب» شمرده، آيات محکم مرجع آيات متشابه هستند و با ارجاع متشابهات به محکمات، آيات متشابه قابل فهم هستند (دربارة مراد از آيه محکم و متشابه و جوانب مختلف مربوط به بحث محکم و متشابه، ر.ک: محمد‌تقي مصباح، قرآن‌شناسي، ج 2، ص 172ـ184).
. محمد بن عبدالوهاب، بنيانگذار وهابيت، شفاعت شفيعاني از جمله پيامبر اکرم(ص) در قيامت را مي‌پذيرد؛ ولي بر آن است که درخواست شفاعت از ايشان شرک است، بلکه بايد از خداي متعال پذيرش شفاعت ايشان و مشمول شفاعت ايشان شدن را درخواست کرد (ر.ک: سيدمحسن امين، کشف الإرتياب في أتباع محمد بن الوهاب، ص 193، 194؛ جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 8، ص 19، 20؛ همو، آئين وهابيت، ص 260)؛ ولي رشيدرضا که زنده‌کننده وهابيت محسوب مي‌شود و با تلاش وي کتاب‌هاي ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب منتشر شد، پا را فراتر نهاده و شفاعت را امري محال تلقي کرده و براي نفي آن دليل عقلي اقامه مي‌کند. تصويري که وي از شفاعت ارائه مي‌دهد مستلزم تغيير اراده خداي متعال و تغيير علم الهي است. قطعاً شفاعت به اين معنا امري محال و اين تصوير درحقيقت دور شدن از مفهوم صحيح شفاعت است که استاد در متن درس‌ تفسيري خود به آن اشاره کرده‌اند (درباره مفهوم شفاعت در نظر عبده و رشيدرضا، ر.ک: ‌رشيد‌رضا، تفسير القرآن الحکيم الشهير بتفسير المنار، ج 1، ص 307 و ج 3، ص 31).
17. عبده و رشيدرضا آيات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسيم کرده‌اند:
الف) آياتى كه شفاعت را به صورت مطلق نفى مى كنند، مانند بقره: 224؛ ب) آياتى كه سودمندى شفاعت را نفى مى كنند، مانند مدثر: 47؛ ج) آيات همراه با استثناهايي نظير «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: 255) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى» (انبياء: 28).
عبده بعد از دسته‌بندي فوق مى گويد: برخى دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاكم مى دانند و نتيجه مى گيرند كه از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امرى ممكن قلمداد گشته است. ولى برخى برآن‌اند كه بين اين دو دسته آيات تنافى نيست تا يك گروه را حاكم بر ديگرى بدانيم؛ زيرا استثنا به اذن و مشيت الهى شيوه اى است كه قرآن در مقام نفى قطعى به كار برده است. استثناي مذکور مشعر به اين نكته است كه آنچه قبل از استثنا بيان شده به مشيت الهى است و نه خارج از حيطه قدرت او. براي نمونه، خداوند مى فرمايد: «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ»(هود: 107). تعبير «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ» مى رساند كه خلود كفار در آتش به مشيت و اراده خدا است و اين گونه نيست كه با اين حكم، ديگر براى خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بيان فوق نتيجه مى گيرد كه در قرآن نص قطعى در وقوع شفاعت نداريم (ر.ک: محمد رشيدرضا، تفسير المنار، ج 1، ص 307؛ ج 3، ص 32ـ33؛ ج 7، ص 122).
18. بر همين اساس، عبدالقاهر جرجاني در نقد متنبي در بيت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بِأنمل/ ما حفظها الأشياء من عاداتها» مي‌نويسد: شايسته بود به جاي «ما حفظها الأشياء» مي‌گفت: «ما حفظ الأشياء»؛ زيرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از انگشتان نفي کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمير «ها» که فاعلي است مقتضي آن است که براي انمل حفظي ثابت باشد (دلائل الأعجاز، ص 551، 552).
19. نيز ر.ک: ‌احزاب: ‌62؛ اسراء: 77.
20. درباره معناي تخلف‌ناپذيري سنت الهي، ر.ک: محمد‌تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد (3ـ1)، ص 27.
21. زمر: 65.
22. فرقان: 70.
23. کليني، الکافي، ج 8، ص 101. درباره شفاعت مؤمنين، ر.ک: همان، ج 2، ص 248؛ مجلسي، بحار الانوار، ج 8، ص 34، 38، 42، 56.
24. البته مطيعان نيز شفاعت مي‌شوند، اما نه شفاعت مصطلح؛ چون بنابر برخي روايات، هيچ‌کس حتي انبيا نيز بي‌نياز از شفاعت پيامبر اسلام نيستند (ر.ک: بحار الانوار، ج 8، ص 38).
25. يوسف: 97ـ98.
26. در روايات آمده است كه رسول‌الله(ص) از نسل ابراهيم و نتيجۀ اجابت دعاي اوست (ر.ک: تفسير قمي، ج 1، ص 62؛ شيخ صدوق، خصال، ‌ص 177).
27. درباره حكمت استشفاع و اينکه انسان از ديگران بخواهد برايش دعا و طلب آمرزش کنند در برخي روايات نکته لطيفي ذکر شده است. در روايت است که خداوند به حضرت موسي فرمود، مرا به زباني بخوان كه با آن گناه نكرده بادشي. حضرت موسي گفت: خداوندگارا چگونه با زباني بخوانمت که با آن گناه نکرده‌ام؟ گويا ايشان مي‌خواهد عرض کند من يك زبان بيشتر ندارم و با آن نيز گناهاني کرده‌ام (البته منظور از گناه ترك اولي است كه سيئات مقربين مي‌باشد). خدا فرمود: با زبان مردم مرا بخوان (ر.ک: ابن‌فهد حلي، عدة الداعي، ص 120، 170). يعني چون با زبان مردم مرا گناه نكردي اگر آنها را واسطه قرار دهي تا برايت دعا کنند خدا را خوانده‌اي به زباني که زبان تو نيست تا تو با آن معصيت خدا را کرده باشي.
28. ر.ک: حجر: 88؛ شعراء: 215.
29. ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، ‌الکافي، ج 1، ص 27.

مقالات مشابه

شفاعت

نام نشریهسفینه

نام نویسندهاسماعیل تاج بخش, محمدباقر ملکی میانجی

رابطه شفاعت با مقام معنوى مؤمنان

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیدمصطفی حسینی نسب

«شفاعت» در اسلام

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمد صدقی الانق

شفاعت عقوبت در قرآن و عهدین

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمد کاوه

شفاعت در برزخ

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمد اصغری‌نژاد

شفاعت در تفسیر مناهج البیان

نام نشریهسفینه

نام نویسندهنهلا غروی نائینی

الشفاعة

نام نویسندهعبدالکریم الحائری