تصريح و تأكيد قرآن بر محبت خداوند نسبت به محسنين، اهميت خاصى به پژوهش درباره آثار چنين محبتى مى دهد. از طرفى، آگاهى نسبت به آثار محبت خداوند به ويژه مستند به خود قرآن، ثمرات اخلاقى مهمى دارد. اين تحقيق با روش توصيفى ـ تحليلى انجام گرفته و هدف آن معرفى آثار محبت خداوند نسبت به محسنين در قرآن كريم از طريق بررسى آيات و پژوهش در تفاسير و منابع موجود ديگر در اين زمينه است. پژوهش انجام شده نشان مى دهد آثارى كه در قرآن براى محبت خداوند به محسنين ذكر شده، در دو بخش آثار دنيوى و آثار اخروى قرار مى گيرند. از نظر قرآن، برخى از آثار دنيوى محبت خداوند به نيكوكاران عبارتند از: هدايت، دريافت پاداش زودهنگام در دنيا، يارى خداوند، بهره مندى از رحمت الهى، برخوردارى از جايگاه والا، شايستگى دريافت تحيّت الهى، پذيرفته شدن عمل، و مصونيت از سرزنش و عقاب. از جمله آثار اخروى محبت خداوند به محسنين نيز مى توان به «نعمت هاى بهشتى» و «پاداش افزون تر» اشاره كرد.
كليدواژه ها: آثار محبت الهى، قرآن، نيكوكاران، احسان، آثار دنيوى، آثار اخروى.
در آيات مختلف قرآن كريم از محبت خداوند به گروهى از بندگان آراسته به ويژگى هاى اخلاقى و اعتقادى ويژه سخن به ميان آمده است. در اين ميان، كسانى هستند كه محبت خداوند نسبت به آنان با صراحت بيشتر و با لفظ «يحبّ» بيان شده است. از بين اين افراد نيز سخن از محبت خداوند نسبت به نيكوكاران بيشتر از ديگران است.1 اين محبت كه يك سوى آن خداوند است، يقينا آثار مهمى به دنبال دارد. دو ساحتى بودن حيات انسان به عنوان محبوب، و «مالك يوم الدين» بودن خداوند به عنوان محب اقتضا مى كند اين آثار محدود به دنيا نباشند. قرآن كريم برخى آثار دنيوى و اخروى را براى محبت الهى به نيكوكاران بيان مى فرمايد. استخراج نظريه اى منسجم و مستدل از قرآن كريم در مورد آثار محبت الهى به محسنين و بررسى اين آثار و به كار گرفتن آنها در برنامه معنوى فردى و اجتماعى بسيار راهگشاست و نقش تربيتى مهمى براى كسانى دارد كه مى خواهند با بهره گيرى از قرآن كريم، در مسير تعالى روحى قدم بردارند؛ بخصوص اينكه معارف آن بدون واسطه از خود قرآن گرفته مى شوند. همچنين اطلاع از ثمرات و بركات محبت خداوند به محسنين، انگيزه خوبى براى تلاش در جهت رسيدن به مقام احسان و بهره مندى از آثار عظيم آن ايجاد مى كند كه نشان دهنده اهميت تحقيق در آيات قرآن و دريافت معارف بلند قرآنى در اين زمينه است. بررسى منابع نشان مى دهد كه مسئله آثار محبت الهى به نيكوكاران در منبعى مستقل يا حتى تحت عنوانى مجزا بررسى نشده است. منابع موجود، به طور عام به محبت خداوند به انسان ها پرداخته اند. با توجه به اهميت مسئله و اينكه طبق جست وجوهاى انجام شده تاكنون اين مسئله به نحو شايسته اى بحث نشده است، پرداختن دقيق به آثار محبت خداوند نسبت به محسنين در قرآن كريم ضرورى به نظر مى رسد.
در پژوهش پيش رو، فراتر از تازگى مسئله كه داراى پيشينه مستقل چندانى نيست، مهم ترين جنبه نوآورى آن به بررسى فراگير و تحليل تفصيلى آيات مرتبط با آثار محبت الهى به محسنين در قرآن مربوط مى شود.
سؤال اصلى اين است كه قرآن كريم چه آثارى براى محبت خداوند به محسنين بيان كرده است؟
سؤالات فرعى نيز عبارتند از: آيا قرآن سخنى از آثار محبت خداوند به محسنين به ميان آورده است؟ چه آثار دنيوى براى محبت خداوند به محسنين در قرآن ذكر شده است؟ آثار اخروى محبت خداوند به محسنين كه در قرآن آمده كدامند؟ در ساختار كلى مقاله نيز ارائه مطالب با همين ترتيب انجام خواهد گرفت.
معانى اصلى ماده «ح ب ب» عبارتند از:2 1. لزوم و ثبات؛ 2. دانه چيز دانه دار؛ كه در مثل گندم و جو و حتى انگور رايج است؛3 3. وصف كوتاهى يك چيز؛ مثلاً: «حبحاب» به معنى مرد يا شتر كوتاه قد و ضعيف.4 آنچه اينجا از آن بحث مى شود اصل اول و به معناى دوستى (متضاد بغض)5 است.6
محبت در اصطلاح عام، «ميل طبع به چيز لذت بخش» است كه حالت شديد آن عشق ناميده مى شود.7 محبت در اصطلاح فلاسفه عبارت است از «ميل به شخص يا چيزعزيزيا جذاب يا سودمند.»8 محبت حالتى است كه در دل يك موجود ذى شعور، نسبت به چيزى كه با او ملايمت و با تمايلات و خواسته هاى او تناسبى داشته باشد پديد مى آيد.9 توجه شود كه هرگاه صدور «حُبّ» از خداوند اراده مى شود بايد پيراستگى آن از نقايص مادى لحاظ گردد.10
مشتقات واژه محبت در قرآن به همان معناى لغوى خود به كار رفته است. فاعل محبت گاهى خداوند و گاهى انسان مى باشد.11 از نظر قرآن، محبت انسان ها به لحاظ اينكه در راستاى رضاى الهى باشد يا نباشد، گاهى ممدوح شمرده مى شود و گاهى مذموم. نمونه اى از هر دو نوع آن در آيه زير آورده شده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّا لِّلّهِ» (بقره: 165)؛ و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او ]برمى گزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى دارند، ولى كسانى كه ايمان آورده اند، به خدا محبت بيشترى دارند.
1. «مودّت»13 از ريشه وُدّ و وداد به معناى حبّ است.14 راغب مى گويد: ودّ يعنى: دوست داشتن چيزى و آرزوى محقق شدن آن.15 2. «اُلفت»16 از ألِفَ در لغت به معناى اجتماع با ميل و رغبت،17 انس گرفتن و دوست داشتن است. «تألّفَ القومُ» يعنى: قوم جمع شدند و يكديگر را دوست داشتند.18 3. «خُلّت»19 از خلل به معناى شكاف ميان دو چيز.20 4. «رغبت»21 كه يكى از معانى آن «طلبيدن چيزى»22 است، وقتى با حرف «الى» بيايد به معناى ميل به چيزى براى كسب منفعت از آن است.4. «ولايت»23 از «و ل ى» به معناى قرب و نزديكى24 است و معانى متعدد ديگر آن، از جمله دوستى25 (كه در آن محب و محبوب از لحاظ معنوى به هم نزديك مى شوند)، به نوعى به اين ريشه معنايى بازمى گردند. 6. «صديق»26 از «ص د ق» است كه در اصل به معناى قوّت در چيزى مى باشد.27 از معانى منشعب شده آن، مودّت و محبت است كه صداقت از آن مشتق مى شود.28 7. «حميم»29 يعنى: نزديك؛30 بنابراين، حميمِ فرد كسى است كه از نزديكان او باشد و امر وى برايش اهميت داشته باشد.31 «أخدان»32 كه اصل معنايى اش «دوستى» است.33 برخى گفته اند: «خِدن» به دوستى گفته مى شود كه در همه امور ظاهر و باطن با انسان شريك است.34 9. «إخوان»35 جمع «أخ» است كه از ماده «أ خ و» مشتق شده به معناى كسى كه از پدر و مادر يا يكى از آنها يا از جهت رضاعى با انسان شريك باشد. سپس براى هرگونه اشتراكى در قبيله، دين، حرفه، معامله، دوستى و مناسبات ديگر به كار رفته است.36
دقيق ترين واژه متضاد با محبت، «بغض»37 است كه در قرآن كريم چند بار به شكل «البغضاء» آمده است.38 واژه ديگر «عداوة» است كه در قرآن با مشتقاتش در برابر الفت،39 إخوان،40 مودت،41 ولايت،42 حميم43 و خُلّت44 كه همگى از واژگان همسو با محبت هستند قرار گرفته است. «كراهة» هم واژه ديگرى است كه كاربردهاى قرآنى اش، به خوبى تضاد معنايى آن با محبت را نشان مى دهد.45
محسن از ريشه «ح س ن» است. ريشه معنايى حُسن، «خوبى» و ضد قبح مى باشد.46 راغب مى گويد: حُسن عبارت است از هر چيز شادى آفرين و مطلوب انسان كه ممكن است يكى از اين سه نوع باشد: مطلوب از جهت عقل، مطلوب از جهت ميل و هوس و مطلوب از جهت حسّ.47 باب افعال از اين ريشه (احسان) دو كاربرد دارد: 1. «نيكى كردن»،48 متضاد واژه «الإساءة»؛49 2. آگاهى كامل نسبت به يك چيز يا توانايى بر انجام صحيح يك كار؛50 مانند: «يحسن الكتابة».51 با آنكه هر دو كاربرد معنايى اين واژه در قرآن به كار رفته، اما آنچه با موضوع بحث ما مرتبط است تنها معناى اول مى باشد.
محسن كاربرد اصطلاحى خاصى ندارد و در معناى لغوى خود به كار مى رود.
افعال ماده «ح س ن» در قرآن مجيد بجز در سه جا،52 همه از باب افعال و نيز هر دو معناى53 لغوى آن آمده است.54 شيخ طوسى مى فرمايد: «الاحسان هو النفع الذى يستحق به الحمد»؛55 احسان، نفع رساندنى است كه [فرد] به واسطه آن شايسته ستايش باشد. احسان نيز همانند بسيارى ديگر از واژه هاى متداول عربى در عصر نزول، وقتى در قرآن به كار گرفته شد بار معنايى خاصى پيدا كرد و تعالى معنايى يافت.
از نگاه قرآن، سرچشمه نيكى ها عمل به دستورات الهى همراه ايمان واقعى است و در اين ديدگاه، «نماز»، «زكات»، «تقوا»، «فروبردن خشم» و «گذشت» به عنوان نمادهاى اصلى سرسپردگى در عرصه عبادت و اطاعت و مهرورزى، و همچنين «يقين به آخرت» به عنوان چكيده و ثمره همه اعتقادات، به منزله مشخصه اهل احسان ذكر شده است.56
قرآن در مواردى دو مفهوم تقوا و صبر را در معناى احسان اشراب مى كند57 و حتى گاهى محسنين را معادل متقين58 يا صابرين59 مى آورد. در مجموع، مى توان گفت: محسنين در كاربرد قرآنى كسانى هستند كه اهل ايمان و عمل صالح باشند60 و اين دقيقا معادل فرمايشى است كه از رسول خدا صلي الله عليه و اله در تفسير احسان نقل شده است.61
«عمل صالح» نزديك ترين واژه به احسان در آيات قرآن است62 و مى توان گفت با معناى لازمى بدون حرف جر احسان (نيكى كردن) مترادف است. واژه «بِرّ» نيز كاربردهايى مشابه احسان دارد.63 بِرّ نسبت به والدين، به معناى زياد نيكى كردن در حق آنها و نقطه مقابل عقوق است.64 واژه «طَول» هم كاربردى مشابه احسان دارد.65 به گفته مفسّران، «طول» نعمت دادنى است كه مدتش براى صاحب نعمت طولانى باشد، و «ذوالطول» از نام هاى نيكوى خداوند است كه هم معناى مُنعم است، ولى از آن خاص تر مى باشد؛ چون ذوالطول شامل نعمت دادن هاى كوتاه مدت نمى شود.66 «إنعام»67 به معناى نيكى رساندن به ديگران68 هم خيلى به معناى احسان نزديك است.69
برجسته ترين واژه متضاد احسان، «إساءة» است. تقابل اين دو واژه در قرآن كاملاً مشهود است.70 نقيض هر دو معناى احسان نيز در اساءة كاربرد دارد: «أساء إليه» يعنى: به او بدى كرد و «أَساءَ الشى ءَ» يعنى: آن را خراب كرد و نتوانست كارش را درست به انجام برساند.71 واژه هاى «ظلم» و «فسادطلبى» نيز مقابل احسان در قرآن به كار رفته اند.72
قرآن كريم به سبب اهميت نيكوكارى، بارها از خداوند به عنوان دوست دار73 و همراه74 نيكوكاران ياد كرده است، و نيز به احسان دستور75 مى دهد. پس درك اينكه انسان «محسن» محبوب خدا و كارش از نظر قرآن پسنديده است چندان دشوار نيست.
اما آنچه شايسته ريزبينى مى باشد اين است كه محبت خداوند به محسنين چه آثارى در پى دارد. از آن رو كه محبت در اينجا منسوب به وجودى است كه مظهر اتمّ كمالات و مالك زمين و آسمان و دنيا و آخرت است، پس اگر او كسى را دوست داشته باشد قطعا آثار اين دوستى در هر دو دنيا قابل پيگيرى است.
اين مقاله در پى بررسى آثارى است كه خداوند در آيات شريفه قرآن براى محبت خويش به نيكوكاران بيان فرموده است. اين آثار را مى توان در دو گروه آثار دنيوى و اخروى بررسى كرد:
قرآن كريم گاهى بدون بيان مصداق، تنها اشاره دارد كه محبت خداوند نسبت به انسان، در دنيا آثار مبارك و خوبى دارد،76 اما آيات ديگرى از قرآن كريم به طور مشخص آثارى دنيوى را براى محبت الهى به انسان مى شمارند. در ذيل، به برخى از اين آثار اشاره مى شود:
طبق آيات قرآن، يكى از آثار محبت خداوند به نيكوكاران، هدايت ويژه آنهاست. خداوند در قرآن از جايگاه ويژه حضرت ابراهيم (ع)، فرزندان آن حضرت و پيامبران پيش از وى سخن مى گويد و آنها را هدايت شده از سوى خود مى خواند، سپس مى فرمايد: ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم: «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ كُلّا هَدَيْنَا وَنُوحا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (انعام: 84)؛ و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه راست درآورديم، و نوح را از پيش راه نموديم، و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم]واين گونه،نيكوكاران راپاداش مى دهيم.
اگرچه مفسّران در مورد ماهيت و جزئيات اين هدايت با هم اتفاق نظر ندارند،77 اما آنچه روشن است اينكه: اولاً، هدايت محسنين هدايتى خاص و فراتر از هدايت عامه است؛78 چون به صورت مطلق نيامده، بلكه منحصر در محسنين و به عنوان نتيجه احسان آنها ذكر شده است و ثانيا، آوردن لفظ اشاره بعيد (كذلك) حكايت از عظمت اين هدايت دارد79 كه به عنوان پاداشى ارزشمند براى اهل احسان، به آنها بخشيده شده است.
در جايى ديگر، جهاد را كه جلوه اى از احسان است مايه هدايت به راه هاى الهى مى شمرد: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (عنكبوت: 69)؛ و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.
لام تأكيد به همراه نون تأكيد ثقيله نشان از حتميت اين اثر دارد80 و انتساب هدايت به ذات الهى نيز علامت عظمت آن است.
آيات ابتدايى سوره «لقمان» نيز بر هدايت گرى ويژه «كتاب حكيم» نسبت به نيكوكاران و اينكه خداوند آنها را هدايت خاصى كرده است دلالت دارند: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ هُدىً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ... أُوْلَئِكَ عَلَى هُدىً مِن رَّبِّهِمْ...»(لقمان: 2ـ5)؛ اين است آيات كتاب حكمت آموز، [كه] براى نيكوكاران رهنمود و رحمتى است، آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند... .
لحن اين آيات همانند لحن آيات ابتدايى سوره «بقره»، و سوره «نمل» است. از مقايسه بخش هاى ابتدايى اين سه سوره چنين برمى آيد كه نيكوكاران نزد خداوند جايگاه ويژه اى در كنار مؤمنان و متقيان، بلكه بالاتر از آنها دارند.
اگرچه به تصريح آيات و روايات، آخرت دار جزا و ثواب است و نيكوكاران و بدكاران در آنجا به سزاى اعمال خويش مى رسند، اما بسيارى از اعمال علاوه بر جزاى اخروى پاداش دنيوى نيز دارند.
از برخى آيات استفاده مى شود كه پاداش دنيوى به نيكوكاران يكى از آثار محبت خداوند به آنهاست. از جمله اين آيات، مى توان به موارد ذيل اشاره نمود: «وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ» (نحل: 30)؛ و به كسانى كه تقوا پيشه كردند، گفته شود: پروردگارتان چه نازل كرد؟ مى گويند: خوبى. براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردند [پاداش ]نيكويى است، و قطعا سراى آخرت بهتر است، و چه نيكوست سراى پرهيزگاران.
مفسّران اختلاف دارند كه عبارت «فىِ هَذِهِ الدُّنْيا» متعلق به «أحسَنوا» است تا مراد آيه پاداش اخروى محسنين باشد يا متعلق به «حسنة» است تا پاداش دنيوى منظور باشد.81 بيشتر مفسّران قايل به ديدگاه دومند82 و شاهد بر صحت اين ديدگاه را وجود عبارت متقابل «وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَيرٌ» در ادامه آيه مى دانند. بنابراين، اين آيه پاداش دنيوى را يكى از آثار محبت خداوند به نيكوكاران برمى شمارد. مصاديق متعددى براى «حَسَنة» ياد شده است؛ از جمله: مدح وثنا بر زبان مؤمنان و هدايت و توفيق بر احسان،83 كرامتى از سوى خداوند،84 جامعه صالح،85 پيروزى، مدح و ثناى الهى و تعظيم و رفعت، باز شدن درب هاى مكاشفات و مشاهدات و الطاف.86 اين پاداش ها را خداوند به نيكوكاران كه آنها را دوست دارد عطا مى فرمايد: «وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاء نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»(يوسف: 56)؛ و بدين گونه يوسف را در سرزمين [مصر ]قدرت داديم، كه در آن، هر جا كه مى خواست سكونت مى كرد. هر كه را بخواهيم به رحمت خود مى رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى سازيم.
«قَالُواْ أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهَـذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»(يوسف: 90)؛ گفتند: آيا تو خود، يوسفى؟ گفت: [آرى،] من يوسفم و اين برادر من است. به راستى خدا بر ما منّت نهاده است. بى گمان، هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.
صدر هر دو آيه روشن مى سازد كه كه اجر مورد نظر در ذيل، اجر دنيوى است؛ زيرا سخن از پاداشى است كه خداوند به حضرت يوسف (ع) عنايت فرمود و در برابر صبر و پاك دامنى اش او را در زمين قدرتمند و عزيز كرد. بنابراين، با توجه به داستان يوسف (ع)كه اينجا مصداق بارز محسن و محبوب خداست و نيز با توجه به دنيايى بودن پاداشى كه در اين آيه براى او ذكر شده، وقتى در چنين سياقى مى فرمايد: «ما اجر محسنين را ضايع نمى سازيم»، به تناسب موضوع، قطعا اجرهايى را كه در همين دنيا نصيب بندگان مى گردد نيز دربرمى گيرد.
پيمودن راه صلاح هميشه آسان نيست و گاهى افراد باايمان در مسير تعالى معنوى با مشكلاتى روبه رو مى شوند. جامعه اسلامى نيز در راه پيشرفت به سوى آرمان هاى دينى و دنيوى با مشكلاتى متناسب با خود دست و پنجه نرم مى كند. هر فرد يا جامعه اى در هنگام گرفتارى يا رويارويى با مشكلات، دوست دارد يار و ياورى داشته باشد تا در كنارش باشد و به او قوت قلب بدهد. طبق فرموده قرآن، يكى از آثار محبت خداوند به نيكوكاران اين است كه وعده داده در سختى هاى مجاهدت فردى و اجتماعى در كنار آنها و يار و ياورشان باشد:«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(عنكبوت: 69)؛ و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.87
براى پى بردن به اينكه خداوند چگونه بندگان نيكوكار خود را همراهى و يارى مى كند، مرور گذرا به يادكرد قرآن از سرگذشت پيامبران و پيشوايان الهى و نصرت هاى الهى بر آنان كافى است. به نظر مى رسد با توجه به همين سرگذشت ها و قراين موجود در سياق داستان هاست كه برخى از مفسّران، «معيت» را در آيه شريفه به مفاهيمى همچون يارى، تأييد،88 رحمت، فضل، رتبه،89 عنايت، انداختن ترس در دل دشمنان، ابطال حيله هاى معاندان و دفع دشمنى هاى آنان90 و... تفسير كرده اند.
بعضى از آيات قرآن كريم بهره مندى از رحمت الهى را يكى از آثار محبت خداوند به محسنين مى شمارند؛ از جمله آيه «ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفا وَطَمَعا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ»(اعراف: 55و56)؛ پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد كه او از حد گذرندگان را دوست نمى دارد. و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد، و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.
اين آيه شريفه نخست اشاره دارد كه خداوند تجاوزكاران را دوست ندارد و سپس مى فرمايد: «رحمت (مهر و گذشت) خداوند به نيكوكاران نزديك است.» با انضمام اين آيه به آياتى كه محبت خداوندى را شامل نيكوكاران مى دانند و اينكه در آيه نخست از دورى تجاوزكاران از دوستى خدا سخن گفته است، استفاده مى شود كه بهره مندى از رحمت الهى اثر محبت خداوندى است.
اهل لغت، «رحمت» را به رقّت، تعطف، رأفة و مغفرت معنا كرده اند.91 رحمت در مورد انسان ها به معناى رقت قلب همراه با مهرورزى و گاهى نيز فقط به معناى رقّت است. اما رحمت گاهى نيز به معناى احسان بدون رقت به كار مى رود؛ مثل رحمت خداوند به بندگان. بنابراين، در كاربرد رحمت در مورد خداوند، جنبه رقّت قلب كه انفعالى نفسانى است وجود ندارد؛ به همين سبب، گفته اند: رحمت از سوى خدا نعمت دهى و بخشندگى است و از انسان ها دلسوزى و مهربانى.92
سفره رحمت خداوند هميشه گسترده است و هيچ مانعى براى استفاده كسى نيست، اما آنچه مايه محروميت انسان ها از رحمت خدا مى شود دورى جسم و جان آنها از خدا و الطافش است؛ پس وقتى انسان، با احسان اين فاصله را از ميان بردارد، رحمت خداوند هم شامل حالش خواهد شد.93
از نگاه ديگر، «ممكن است اين جمله يكى ديگر از شرايط اجابت دعا باشد؛ يعنى اگر مى خواهيد دعاى شما يك دعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد بايد آن را با "اعمال نيك" خود همراه سازيد، تا به كمك آن، رحمت الهى شامل حال شما گردد و دعايتان به ثمر رسد و به اين ترتيب، در اين دو آيه اشاره به پنج قسمت از شرايط قبولى دعا شده است: نخست اينكه از روى تضرع و در پنهانى باشد؛ ديگر اينكه از حد اعتدال تجاوز نكند؛ سوم اينكه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد؛ چهارم اينكه توأم با بيم و اميد متوازن باشد؛ پنجم اينكه با نيكوكارى توأم گردد.»94
آيه ديگرى كه به بهره مندى از رحمت الهى به عنوان اثر محبت خداوند به محسنين دلالت دارد آيه سوم سوره مباركه «لقمان» است كه مى فرمايد: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ هُدىً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» (لقمان: 2ـ4)؛ اين است آيات كتاب حكمت آموز، [كه] براى نيكوكاران رهنمود و رحمتى است؛ [همان] كسانى كه نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند، و [هم ]ايشانند كه به آخرت يقين دارند.
با مقايسه اين مجموعه آيات و دو مجموعه مشابه در سوره «بقره»95 و «نمل»96 به نظر مى رسد محسنين فراتر از مؤمنين و متقين، در سلسله مراحل تكامل، از مرحله «پذيرش حق» و مرحله «ايمان» به مرحله «عمل صالح» رسيده اند و به همين نسبت قرآن براى آنها علاوه بر «هدايت» و «بشارت» بودن، «رحمت» نيز هست.97
كتاب هاى آسمانى هدايت براى همگان هستند، اما ارزش خاص پرهيزگاران به اين است كه از اين هدايت بهره مى برند98 و البته نيكوكاران هم هدايت مى شوندوهم اين كتاب براى آنهارحمت ونعمت99است.
از مجموع آنچه گفته شد برمى آيد: محبت خداوند به نيكوكاران باعث مى شود تا آنها به مصاديق رحمت الهى نزديك و از بركات آن بهره مند باشند.
در آياتى از قرآن كريم عنايات خاص خداوند به برخى از پيامبران عنوان شده است: «وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْما وَعِلْما وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (يوسف: 21و22)؛ و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تأويل خواب ها را بياموزيم، و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمى دانند. و چون به حد رشد رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم.
اين آيه به داستان حضرت يوسف (ع) اشاره دارد كه خداوند به ايشان عنايت فرمود و از نعمت هايى همچون حكومت (مُكنت)، قدرت تعبير خواب، حكمت و علم بهره مند ساخت. مشابه همين تعبير در مورد حضرت موسى (ع) نيز آمده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْما وَعِلْما وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (قصص: 14)؛ و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم.
در بخش پايانى اين آيات قيد شده است كه نيكوكاران اين گونه پاداش داده مى شوند و اجر آنها ضايع نخواهد شد. با توجه به اينكه آمدن وصف «محسنين» مشعر به علّيت آن است، فهميده مى شود سبب رسيدن اين اولياى خدا به جايگاه مذكور، نيكوكارى آنان بوده است. اما اينكه آيا هر كسى با هر درجه از احسان به چنين مقاماتى مى رسد يا نه، بعضى از مفسّران احتمال مى دهند با توجه به وعده «كذلك نجزى المحسنين»، خداوند متعال هر نيكوكارى را بنا به درجات مختلف احسان، مقدارى حكمت [يا حكومت100 ]متناسب با مقدار نيكوكارى اش عنايت كند.101
بنابراين، يكى از آثار محبت خداوند به نيكوكاران برخوردار شدن آنان از جايگاه هاى ويژه مادى و معنوى در دنيا مى باشد. آمدن عبارت «كذلك» در آيه، نشان بزرگى و بلندمرتبگى اين پاداش است.102
قرآن كريم هنگام ذكر داستان برخى از انبياى بزرگوار، به آنها سلام داده است. بلافاصله پس از اين سلام، خداوند مى فرمايد: «ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم»: «سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»(صافات: 79ـ80)؛ درود بر نوح در ميان جهانيان، مااين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم.103
از كنار هم قرار گرفتن اين سلام ها با وعده بعد از آنها، مى توان نتيجه گرفت شايستگى اهل احسان به حدى مى رسد كه قابليت دريافت چنين تحيتى را از سوى خداوند پيدا مى كنند. البته همان سخنى كه درباره درجه بندى پاداش متناسب با سطح عمل در بحث از «جايگاه والا در دنيا» گذشت، اينجا نيز صادق است و به نظر مى رسد سلام خداوند به بندگانى همچون ابراهيم، نوح، موسى و الياس ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ درجه اى به مراتب عالى تر از سلام به نيكوكاران عادى داشته باشد. با توجه به آنچه گفتيم، يكى ديگر از آثار محبت خداوند به محسنين، قابليت دريافت سلام و تحيت الهى است.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (صافات: 102ـ105)؛ و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت: اى پسرك من! من در خواب [چنين ]مى بينم كه تو را سر مى بُرَم، پس ببين چه به نظرت مى آيد؟ گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت. پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر ]را به پيشانى بر خاك افكند، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! رؤيا [ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم.
خداوند وقتى داستان امتحان تاريخى ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام و موفقيت آنها در اين امتحان را بيان مى كند مى فرمايد: «إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ.» از ادامه اين آيات و از روايات تفسيرى برمى آيد كه پاداش خداوند به ابراهيم (ع)، پذيرش قربانى او و جايگزين كردن آن با گوسفند بوده است. بنابراين، وعده اى كه خداوند به محسنين داده و آن را مشابه آنچه با ابراهيم (ع) كرد خوانده است بايد پذيرش عمل آنان باشد. در نتيجه، مى توان گفت: يكى از آثار محبت خداوند به محسنين پذيرفته شدن احسان از آنها خواهد بود.
آيات 86 تا 93 سوره مباركه «توبه»، مردم را در مواجهه با دستور جهاد به سه گروه تقسيم مى كند:
الف. گروهى كه در كنار پيامبر با جان و مال جهاد مى كنند كه ايشان رستگارند و به خيرات و بهشت دست مى يابند.
ب. گروهى كه به رغم توانايى شركت در جهاد، از آن شانه خالى مى كنند و نزد پيامبر عذر مى آورند، كه اينان نمى فهمند و (به سبب اعمال ناشايست و نيات ناپاك) بر دل هايشان مُهر زده شده است.
ج. گروهى كه به علت ضعف يا مرض يا فقر، توان شركت در جهاد ندارند؛ ولى در همان حال، از دل با خداورسولش هستند؛اينهامحسنين(نيكوكاران)هستند.
قرآن كريم در مورد گروه سوم مى فرمايد: «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ» (توبه: 91)؛ بر نيكوكاران سرزنشى نيست.
هرچند اين آيات در فضاى خاص و ناظر به جهاد نازل شده اند، اما با توجه به اينكه معارف قرآنى به مورد نزول تخصيص نمى يابند علماى دين از اين آيات مفهوم گسترده اى را برداشت كرده و با استفاده از آن، قاعده اى فراگير به نام «قاعده احسان» را پايه گذارى نموده اند. طبق اين قاعده (كه بيشتر در فقه نمود دارد) اگر كسى از روى خيرخواهى و با قصد نيكوكارى عملى انجام دهد و اتفاقا خسارتى به بار آيد ضامن نخواهد بود.104
در عبارت «مَا عَلىَ الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيل» كه ادامه جمله قبل است، با اينكه امكان آوردن ضمير (هُم) بود، اسم ظاهر (المحسنين) آورده شده (يعنى نفرمود: ما عليهم من سبيل) و اين «قرار دادن اسم ظاهر به جاى ضمير، به جهت توجه ويژه به جايگاه نيكوكاران و توصيف آنان به اين عنوان گران قدر است. از طرفى، «مِن» زائده براى تأكيد آمده و جمله به صورت استينافى است كه مضمون پيش از خودش را به رساترين شكل و لطيف ترين سبكى تأييد مى كند و اين عبارت، از شكل بليغ سخن به شمار مى آيد؛ چون معنايش اين است كه هيچ راهى براى هيچ سرزنشگرى نسبت به آنها باز نيست؛ يعنى هيچ ملامتگرى بر آنها گذر نمى كند و در سرزمين آنها نمى گردد؛ اين دورترين حالت عقاب و سرزنش از آنهاست و «جارى مجراى مثل»105 محسوب مى شود... .»106
بنابراين، مى توان گفت: يكى از آثار محبت خداوند نسبت به نيكوكاران اين است كه علاوه بر ايمنى از عذاب اخروى، در دنيا نيز سرزنشى بر آنها نيست و از عقوبت تشريعى در امان خواهند بود.
با آنكه خداوند متعال پاداش و عقوبت بسيارى از اعمال انسان ها را در دنيا به آنها مى چشاند، اما ظرفيت جهان مادى به اندازه اى نيست كه بشود همه كردارهاى انسان ها را در آن جزا داد. طبق آيات قرآن كريم، جهان آخرت دار مجازات است107 و آنجاست كه نيكوكاران و بدكاران به جزاى واقعى اعمال خويش مى رسند. محسنين هم مانند ديگر بندگان محبوب خداوند، اگرچه از بعضى آثار محبت خداوند در دنيا نيز بهره مى برند، اما جلوه گاه اصلى آثار محبت خداوند به آنان، در جهان آخرت خواهد بود و پاداش كامل و وافى را در آنجا خواهند گرفت.
البته جزئيات آثار اخروى محبت خداوند ـ به لحاظ عظمت و نيز غيرمادى بودن ـ به آسانى قابل تصوير و توصيف نيست. به همين علت، اغلب آيات مربوط به پاداش هاى اخروى، سربسته و يا در قالب تمثيل به نعمت هاى مادى دنيا بيان شده اند. براى مثال، وقتى قرآن مى خواهد پاداش محسنين واقعه اُحد را بيان نمايد به عبارت «أجرٌ عظيم» اكتفا مى كند: «الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِيمٌ»(آل عمران: 172)؛ كسانى كه [در نبرد احد ]پس از آنكه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پيامبر [او ]را اجابت كردند، براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند پاداشى بزرگ است.
اين آيه شريفه صرفا عظمت پاداش را گوشزد مى كند و گويا جزئيات آن به آسانى قابل بيان نيست. همين لحن را در مورد همسران نيكوكار پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نيز مى بينيم: «وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرا عَظِيما»(احزاب: 29)؛ و اگر خواستار خدا و فرستاده وى و سراى آخرتيد، پس به راستى خدا براى نيكوكاران شما پاداش بزرگى آماده گردانيده است.
در جايى ديگر، به نيكوكارانى كه با تمام وجود تسليم خدايند، پاداشى را در نزد خودش وعده مى دهد: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره: 112)؛ آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.
نوع بيان اين آيه و اضافه تشريفى اجر به مقام ربوبى خداوند نيز خود نشان از عظمت توصيف ناپذير پاداش چنين افرادى است؛ پاداشى كه در آيه اى ديگر با عبارتى متفاوت اين گونه بيان مى شود: «لَهُم مَّا يَشَاءونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ» (زمر: 34)؛ براى آنان، هرچه بخواهند پيش پروردگارشان خواهد بود. اين است پاداش نيكوكاران.
اطلاق بى حد و حصر موجود در «ما»ى موصوله، هر اجر و پاداش قابل تصورى را در خود جاى مى دهد و براى بيان بزرگى يك پاداش، نمى توان گوياتر و فراگيرتر از اين سخن گفت.
در جاهايى هم كه به جزئيات پاداش نيكوكاران اشاره مى شود فقط تشبيهى اجمالى براى تقريب به ذهن شنوندگانى كه اسير بند ماديات اند بيان مى شود، وگرنه به فرموده خود قرآن، عظمت پاداش هاى اخروى خداوند به بندگان قابل تصور نيست: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سجده: 17)؛ هيچ كس نمى داند چه چيز از آنچه روشنى بخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى دادند براى آنان پنهان شده است.
با توجه به اين سبك مجمل گويى در توصيف، آيات مرتبط با آثار اخروى محبت خداوند به نيكوكاران تنوع چندانى در شكل بيان ندارند و آنها را مى توان ذيل دو عنوان كلى بررسى كرد:
يكى از آثار اخروى محبت خداوند به نيكوكاران اين است كه آنها را شايسته بهره مندى از نعمت هاى بى پايان الهى در بهشت برين مى گرداند. آياتى از قرآن كريم به اين واقعيت تصريح كرده اند؛ از جمله: «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (يونس: 26)؛ براى كسانى كه كار نيكو كرده اند، نيكويى [بهشت ]و زياده [بر آن ]است. چهره هايشان را غبارى و ذلتى نمى پوشاند. اينان اهل بهشتند [و ]در آن جاودانه خواهند بود.
اگرچه در بخش ابتدايى اين آيه شريفه نظرات تفسيرى مختلفى راجع به دو كلمه «الحسنى» و «زيادة» وجود دارد، اما بخش پايانى آيه روشن و صريح است و در آن از نيكوكاران به عنوان «اهل بهشت» كه در آن حيات جاودان دارند ياد شده است.
برخى از آيات قرآن،108 نيكوكاران را بهره مند از سايه سارها، چشمه ها، جويبارها، ميوه ها، خوراكى ها و نوشيدنى هاى بهشت مى خوانند و تأكيد مى كنند كه اين تنعم، پاداشى است كه خداوند در برابر احسان بندگان نيكوكار به آنها تفضل كرده است؛ به بيانى ديگر، آوردن وصف «محسنين» در اين نوع آيات مُشعر به علّيت احسان نسبت به اين پاداش است.
در آيه ديگرى كه از همين نعمت هاى بهشتى ياد مى شود، بهره مندى از اين نعمت ها را كاميابى بزرگ مى خواند: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»(توبه: 100)؛ و پيشگامانِ نخستين از مهاجران و انصار، و كسانى كه با نيكوكارى از آنان پيروى كردند، خدا از ايشان خشنود و آنان [نيز ]از او خشنودند، و براى آنان باغ هايى آماده كرده كه از زير [درختان ]آن نهرها روان است. هميشه در آن جاودانه اند. اين است همان كاميابى بزرگ.
از مجموع آيات چنين برمى آيد كه خداوند متعال در اثر محبتى كه به نيكوكاران دارد آنها را از نعمت هاى توصيف ناپذير بهشتى بهره مند مى سازد و اين سعادت براى آنها ابدى خواهد بود.
در بعضى آيات قرآن كريم وقتى از بخشش هايى كه به بندگان شده سخن به ميان مى آيد، به «اهل احسان» وعده پاداشى افزون تر داده شده است. اگرچه در تفسير حقيقتِ اين پاداش افزون تر اتفاق نظر وجود ندارد، اما آنچه روشن است اينكه خداوند از باب محبتى كه به محسنين دارد آنها را بر ديگران برترى ويژه اى بخشيده است: «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ...»؛ براى كسانى كه كار نيكو كرده اند، نيكويى [بهشت ]و زياده [بر آن ]است.
در اين آيه شريفه، به نيكوكاران وعده دو چيز داده شده است: يكى «الحُسنى» و ديگرى چيزى «زيادة» بر اين حُسنى. در بيان مصداق اين دو كلمه ميان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد؛ خلاصه نظرات از اين قرار است:109
مراد از «زياده»، همان پاداش هاى مضاعفى است كه خداوند در قبال اعمال خالصانه به بندگان مى بخشد؛ مثل اينكه عملى را ده برابر يا بيشتر پاداش مى دهد كه زيادتر از استحقاق بنده است.
منظور از «زيادة» نظر كردن به جلوه ذات ربوبى مى باشد كه پاداشى است افزون بر نعمت هاى عادى بهشت. مفسّران سنّى قايل به عقيده تشبيه، اين نظر را با آب و تاب فراوان ذكر كرده و در تأييد آن چندين روايت آورده اند. در عوض، مفسّرانى همچون زمخشرى كه با اين عقيده مخالفند روايات «نظر الى اللّه» را مرقوع (افترائى) مى دانند. از ميان تفاسير شيعى برخى همچون تفسير قمى و تفسير نمونه كه خواسته اند اين قول را هم در جمع اقوال ذكر كنند عباراتى به كار برده اند كه از آنها برداشت تشبيه نشود.
طبق برخى روايات شيعى، «حُسنى» بهشت است و «زيادة» پاداش دنيوى كه افزون بر پاداش اخروى است و در آخرت مورد محاسبه قرار نمى گيرد.
در روايتى از اميرالمؤمنين (ع) «زيادة» به غرفه اى از مرواريد يك تكه تفسير شده كه داراى چهار درب ورودى است.
برداشتى كه علّامه طباطبائى از عبارت آيه دارد اين است كه اگر مراد از «الحسنى» در آيه شريفه، عاقبت حُسنى باشد، از آن رو كه عقل انسان چيزى مافوق حسنى را درك نمى كند، پس معناى كلمه «زيادة» اين است كه نيكوكاران مشمول فضلى مى شوند كه فراتر از عقل انسان است و در آيات ديگرى هم به اين مضمون اشاره شده است.110 ايشان ذيل آيه 35 سوره «ق» مى فرمايند: معلوم است كه انسان هر چيز خوب (حسَن) را [كه فقط تصور هم كند] دوست دارد پس آنچه نزد خداست بايد چيزى باشد كه انسان حتى آن را تصور هم نمى كند [تا آرزويش را بكند].
اگرچه جمع بين بيشتر تفاسير مزبور ممكن است (اگر نگوييم بين همه، چنان كه بعضى از مفسّران111 گفته اند)، اما برداشت صحيح از آيه هر چه كه باشد يك مطلب مسلّم است و آن اينكه نيكوكاران به واسطه احسان، از سوى خداوند استحقاق چيزى افزون تر را يافته اند.
دو آيه ديگرى كه با مضمونى متفاوت، به همين پاداش زياده دلالت دارند عبارتند از:
ـ «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» (بقره: 58)؛ و [نيز به يادآريد] هنگامى را كه گفتيم: بدين شهر درآييد، و از هر كجاى آن خواستيد، فراوان بخوريد، و سجده كنان از در [بزرگ ]درآييد، و بگوييد: [خداوندا ]گناهان ما را بريز. تا خطاهاى شما را ببخشاييم، و [پاداش] نيكوكاران را خواهيم افزود.
ـ «وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدا نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»(اعراف: 161)؛ و [ياد كن] هنگامى را كه بديشان گفته شد: در اين شهر سكونت گزينيد، و از آن ـ هرجا كه خواستيد ـ بخوريد، و بگوييد: [خداوندا] گناهان ما را فرو ريز. و سجده كنان از دروازه [شهر ]درآييد، تا گناهان شما را بر شما ببخشاييم [و ]به زودى بر [اجر ]نيكوكاران بيفزاييم.
هردو آيه، محتوايى مشابه دارند و در آنها نتيجه عمل بنى اسرائيل به دستور خاص مذكور در آيه، بخشش گناهان بيان شده است؛ اما هردو آيه با وعده پاداشى افزون تر براى محسنين پايان مى يابند. اين پاداش، تفضلى زايد بر آن ثوابى است كه در ازاى طاعتشان مستحق آن شده اند.112 تفاوت ظريفى كه بين دو آيه وجود دارد اين است كه عبارت «سنزيدالمحسنين» در آيه اول با واو و در آيه دوم بدون واو آغاز مى شود. وجهى كه برخى از مفسّران براى پايان آيه دوم بيان كرده انداين است كه حذف واو، اشاره به تفضل محض بودن زياده دارد و اين پاداش افزون، چيزى درمقابل آنچه مأموربه انجامش بوده اندنيست.113
از بررسى مجموع آيات بالا اين مطلب روشن مى شود كه يكى از آثار محبت خداوند به محسنين، اعطاى پاداشى است افزون بر پاداشى كه به افراد عادى در برابر طاعاتشان داده مى شود.
از بررسى آيات قرآن كريم چنين برمى آيد كه خداوند به بعضى از بندگانى كه اوصاف شايسته اى دارند محبت دارد. در ميان اين محبوبان، اهل احسان جايگاه ويژه اى دارند. در قرآن آثارى براى محبت خداوند به محسنين آمده است. برخى از اين آثار در دنيا ظاهر مى شوند و برخى ديگر در آخرت.
قرآن كريم آثار دنيوى ذيل را براى محبت خداوند به محسنين بيان كرده است:
1. هدايت: خداوند بر اثر محبتى كه به بندگان نيكوكار خود دارد آنها را در دنيا مشمول هدايت خاصى فراتر از هدايت عامه قرار مى دهد.
2. دريافت پاداش زودهنگام در دنيا: يكى از آثار محبت خداوند به نيكوكاران اين است كه علاوه بر پاداش اخروى، در همين دنيا نيز به آنان در برابر نيكوكارى هايشان پاداش مى دهد.
3. يارى خداوند: يك اثر محبت خداوند به محسنين اين است كه در سختى ها خداوند نيكوكاران را همراهى مى كند.
4. بهره مندى از رحمت الهى: از آثار محبت خداوند به اهل احسان اين است كه رحمت او (با قيد تنزه از رقّت انسانى) به محسنين نزديك است و كتاب آسمانى براى محسنين علاوه بر هدايت و بشارت، مايه رحمت نيز هست.
5. برخوردارى از جايگاه والا: بندگان نيكوكار بر اثر محبتى كه خداوند به آنها دارد به جايگاه هاى والايى همچون حكومت، علم و حكمت نايل مى آيند.
6. شايستگى دريافت تحيّت الهى: از آثار محبت الهى به نيكوكاران اين است كه خداوند به آنها سلام و درود مى فرستد.
8. مصونيت از سرزنش و عقاب: از آثار محبت خداوند به اهل احسان اين است كه به واسطه خيرخواهى و نيت صادقانه آنها در صورتى كه از عملى معذور باشند نسبت به آن مورد سرزنش واقع نمى شوند.
قرآن براى آخرت نيز اين موارد را از آثار محبت خداوند به محسنين ذكر كرده است:
1. نعمت هاى بهشتى: بندگان نيكوكار بر اثر محبتى كه خداوند به آنها دارد براى هميشه در بهشت از نعمت هاى بى پايان الهى بهره مند خواهند شد.
2. پاداش افزون تر: از آثار محبت خداوند به نيكوكاران اين است كه علاوه بر آنچه به ديگران هم داده مى شود ايشان از خدا پاداشى افزون تر دريافت مى كنند.
ـ نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، دنياى دانش، 1382
ـ آلوسى، سيدمحمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
ـ ابن فارس، احمد، ترتيب مقاييس اللغة، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
ـ ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، دارصادر، 1414ق.
ـ الازهرى، محمدبن احمد، تهذيب اللغة، بيروت، دار إحياء التراث العربى، 1421ق.
ـ جاراللّه، مهايوسف، الحب و البغض فى القرآن الكريم، بى جا، دار ابن حزم، 1422ق.
ـ جصاص، احمدبن على، احكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق.
ـ جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح، بيروت، دارالمعرفة، بى تا.
ـ رازى، فخرالدين، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420ق.
ـ راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، بيروت، دارالعلم، 1412ق.
ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالكتاب العربى، 1407ق
ـ صالحى زاده، محمداسماعيل، محبت در قرآن، بى جا، اشك ياس، 1388.
ـ طباطبائى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين، 1417ق.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372.
ـ طبرى، محمدبن جرير، جامع البيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1412ق.
ـ طريحى، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، مرتضوى، 1375.
ـ طوسى، محمدبن حسن، التبيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.
ـ فيروزآبادى، محمدبن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1407ق.
ـ فيومى، احمدبن محمد، المصباح المنير، قم، دارالهجرة، 1405ق.
ـ قرشى، سيدعلى اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371.
ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1364ق.
ـ محمّدالنجار، حامد عبدالقادر، المعجم الوسيط، استانبول، دارالدعوة، 1410ق.
ـ مصباح، محمدتقى، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1380.
ـ مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
ـ مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374.
ـ موسوى بجنوردى، سيدمحمدحسن، القواعد الفقهية، قم، الهادى، 1419ق.
1ـ لفظ محبت در قرآن براى اين افراد به كار رفته است: 1. محسنين: «إِنَ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين» بقره: 195 (آيات ديگرى با همين مضمون: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93). 2. متقين: «فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين»(آل عمران: 76) (آيات ديگرى با همين مضمون: توبه: 4و7). 3. مقسطين: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين»(مائده: 42) (آيات ديگرى با همين مضمون: حجرات: 9، ممتحنه: 8). 4. متطهرين يا مطهّرين: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين» (بقره: 222) (آيه ديگرى با همين مضمون: توبه: 108). 5. توابين: «إِنَ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين»(بقره: 222). 6. صابرين: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرين» (آل عمران: 146). 7. متوكلين: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين»(آل عمران: 159). 8. جهادگران راه خدا: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص» (صف: 4). 9. پيروان واقعى پيامبر صلي الله عليه و اله: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكمُْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل عمران: 31). دقت در تعداد هر گروه از آيات بالا نشان مى دهد كه محسنين در بين بندگان محبوب خداوند جايگاه ويژه اى دارند..
2ـ احمدبن فارس، ترتيب مقاييس اللغة، ص 202؛ حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 2، ص 152....
3ـ محمدبن احمد ازهرى، تهذيب اللغة، ج 4، ص 7.
4ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، القاموس المحيط، ص 91.
5ـ ر.ك: ابن منظور، لسان العرب؛ احمدبن فارس، همان؛ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، المعجم الوسيط؛ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، صحاح اللغة، ذيل ماده «حبب».
6ـ ر.ك: محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 90؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 7.
7ـ مهايوسف جاراللّه، الحب و البغض فى القرآن الكريم، ص 31.
8ـ حامد عبدالقادر محمّدالنجار، همان، ذيل ماده حبب، به نقل از: مهايوسف جاراللّه، همان، 31.
9ـ محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ص 359.
10ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك: مهايوسف جاراللّه، همان، ص 31ـ33؛ محمداسماعيل صالحى زاده، محبت در قرآن، ص 20ـ22.
11ـ آل عمران: 31؛ مائده: 54.
12ـ پرداختن تفصيلى به معانى هر واژه در اين مقاله نمى گنجد. براى مطالعه بيشتر، ر.ك: مهايوسف جاراللّه، همان، ص 38ـ40؛ محمداسماعيل صالحى زاده، همان، ص 19ـ39.
13ـ حجر: 2؛ روم: 21.
14ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 414.
15ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 860.
16ـ توبه: 60.
17ـ راغب اصفهانى، همان، ص 81.
18ـ احمدبن محمد مقرى فيومى، المصباح المنير، ص 18.
19ـ نساء: 125.
20ـ راغب اصفهانى، همان، ص 290؛ احمدبن فارس، همان، ص 295؛ ر.ك: محمداسماعيل صالحى زاده، همان، ص 27.
21ـ قلم: 32.
22ـ احمدبن فارس، همان، ص 384.
23ـ ممتحنه: 1.
24ـ احمدبن فارس، همان، ص 1035؛ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، ص 1732.
25ـ همان.
26ـ نور: 61.
27ـ همان، ص 522.
28ـ همان؛ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1162.
29ـ حاقه: 35.
30ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1417.
31ـ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، همان، ص 1905.
32ـ نساء: 25.
33ـ احمدبن فارس، همان، ص 271؛ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1540.
34ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1540.
35ـ آل عمران: 103.
36ـ راغب اصفهانى، همان، ص 68.
37ـ خليل بن احمد فراهيدى، العين، ج 3، ص 31؛ ابن منظور، همان، ج 1، ص 289.
38ـ آل عمران: 118؛ مائده: 14و91؛ ممتحنه: 4.
39ـ آل عمران: 103.
40ـ همان.
41ـ مائده: 82؛ ممتحنه: 1و7.
42ـ فصلت: 34؛ ممتحنه: 1.
43ـ همان.
44ـ زخرف: 67.
45ـ بقره: 216؛ حجرات: 12.
46ـ احمدبن فارس، همان، ص 227؛ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099.
47ـ راغب اصفهانى، همان، ص 235.
48ـ اين كاربرد كه معناى لازمى دارد، با حرف «باء» و «الى» و گاهى «لام» متعدى مى گردد و اگر به همراه «ظن» و متعدى به حرف «الى» به كار رود معناى خوش بينى مى دهد.
49ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1535؛ محمدبن احمد ازهرى، همان، ج 4، ص 183.
50ـ ر.ك: اسماعيل بن حمّاد جوهرى، همان، ج 5، ص 2099؛ احمدبن محمد مقرى فيومى، همان، ص 136؛ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ص 1535.
51ـ ر.ك: محمدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 267.
52ـ كهف: 31؛ فرقان: 76؛ نساء: 69.
53ـ در آياتى همچون فقره: 86؛ نساء: 36؛ انعام: 151؛ اسراء: 23؛ قصص: 77؛ زمر: 58؛ اسراء: 7؛ يوسف: 100 معناى اول نيكوكارى اراده شده، اما در آيه هفتم سوره «سجده» و آيات مشابه آن، معناى دوم يعنى خوب انجام دادن كارى مراد است.
54ـ سيدعلى اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 134.
55ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 4، ص 426.
56ـ لقمان: 2ـ4؛ آل عمران: 133و134.
57ـ يوسف: 9.
58ـ آل عمران: 133و134.
59ـ هود: 115.
60ـ كهف: 30، همچنين، ر.ك: سيدمحمود آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 359.
61ـ نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 366.
62ـ فصلت: 46؛ جاثيه: 15؛ غافر: 58.
63ـ مقايسه اى ميان آيه 189 بقره و آيات 15و16 ذاريات اين مطلب را ثابت مى كند.
64ـ راغب اصفهانى، همان، ص 114.
65ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 1، ص 268.
66ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 17، ص 304.
67ـ احزاب: 37.
68ـ راغب اصفهانى، همان، ص 814.
69ـ البته بين انعام و احسان دو تفاوت ظريف وجود دارد: يكى اينكه انعام تنها نسبت به انسان به كار مى رود و ـ مثلاً ـ هيچ وقت گفته نمى شود: فلانى به اسبش إنعام كرد راغب اصفهانى، همان، ص 814؛ ديگر اينكه احسان را هم مى توان به خود كرد و هم به ديگرى؛ يعنى اگر گفته شود: «أَحْسَنْتُ إِلى نفسى» (به خودم نيكى كردم) درست است اما انعام جز براى غير به كار نمى رود (ابن منظور، همان، ج 13، ص 117).
70ـ اين تقابل را در آيات نجم: 31؛ يونس: 26و27؛ روم: 10 مى توان ديد.
71ـ ابن منظور، همان، ج 1، ص 96و97.
72ـ صافات: 13؛ قصص: 77؛ اعراف: 56.
73ـ بقره: 195؛ مشابه همين عبارت در اين آيات نيز وجود دارد: آل عمران: 134و148؛ مائده: 13و93.
74ـ عنكبوت: 69؛ مشابه اين عبارت در نحل: 128 نيز آمده است.
75ـ نحل: 90؛ قصص: 77.
76ـ نحل: 30؛ زمر: 10؛ آل عمران: 148.
77ـ براى اطلاع از نظرات مختلف، ر.ك: فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب، ج 13، ص 53.
78ـ ر.ك: محمدبن طوسى، همان، ج 4، ص 195؛ سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 7، ص 243؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 4، ص 512
79ـ ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 7، ص 243.
80ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 16، ص 350.
81ـ ر.ك: فخرالدين رازى، همان، ج 20، ص 201و202.
82ـ ر.ك: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 376؛ سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 235؛ فخرالدين رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سيدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.
83ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 551.
84ـ محمدبن جرير طبرى، جامع البيان، ج 14، ص 69.
85ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 235.
86ـ فخرالدين رازى، همان، ج 20، ص 201و202؛ سيدمحمود آلوسى، همان، ج 7، ص 372.
87ـ در بحث هدايت از بخش ابتدايى اين آيه استفاده شد، اما در اينجا بخش انتهايى آن موردنظر است. همچنين آيه 128 سوره نحل مضمونى مشابه اين آيه دارد.
88ـ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 441؛ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 458.
89ـ فخرالدين رازى، همان، ج 20، ص 290.
90ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 375؛ ج 16، ص 152.
91ـ ر.ك: احمدبن فارس، همان؛ ابن منظور، همان، ذيل ماده «رحم».
92ـ ر.ك: فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، ج 6، ص 69؛ راغب اصفهانى، همان، ص 347.
93ـ محمدبن جرير طبرى، همان، ج 8، ص 148.
94ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 6، ص 211.
95ـ بقره: 2و3.
96ـ نمل: 2ـ4.
97ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 10.
98ـ ر.ك: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 8، ص 269.
99ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 8، ص 490.
100ـ بنابر اختلافى كه در تفسير اين واژه بين مفسّران وجود دارد.
101ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، همان، ج 11، ص 119.
102ـ ر.ك: سيدمحمود آلوسى، همان، ج 12، ص 96.
103ـ در آيات 109و110 و 120و121 و 123ـ131 اين سوره نيز مشابه همين عبارت درباره ديگر انبياء آمده است.
104ـ ر.ك: محمد فاضل لنكرانى، القواعدالفقهيه، ص 281؛ سيدمحمدحسن موسوى بجنوردى، القواعدالفقهيه، ج 4، ص 9؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 8، ص 227؛ احمدبن على الجصاص، احكام القرآن، ج 4، ص 353.
105ـ يكى از صنايع بلاغى است.
106ـ سيدمحمود آلوسى، همان، ج 16، ص 471.
107ـ برخى از اين آيات عبارتند از: آل عمران: 185؛ نحل: 25؛ انبياء: 47؛ زمر: 15؛ سبأ: 3؛ زلزله: 6ـ8.
108ـ مرسلات: 41ـ44؛ مائده: 85.
109ـ از آن رو كه اين اقوال در تفاسير مختلف به صورت پراكنده آمده و برخى از تفاسير به بيش از يك قول يا به همه آنها اشاره كرده اند، براى جلوگيرى از اطاله كلام، از ذكر مكرر اسناد خوددارى شد. خوانندگان محترم در صورت تمايل مى توانند به ذيل آيه مربوطه در تفاسير مراجعه نمايند.
110ـ سجده: 17.
111ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 8، ص 268.
112ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 248؛ محمدبن حسن طوسى، همان، ج 1، ص 266.
113ـ ر.ك: سيدمحمود آلوسى، همان، ج 5، ص 84.