در دنياي معاصر، فهم آگاهانة غريزة جنسي اهميت بسزايي دارد. اين امر به ظهور گفتمانهاي متعددي در اين حيطه منجر شده است. اگر در برابر گفتمانهاي موجود، گفتمان اسلامي در مورد غريزة جنسي ارائه نشود، گفتمانهاي ديگر افكار خود را بر جامعه حاكم، و نوعي تعارض و تضاد ارزشي را در بين جوانان، خانواده و اجتماع ايجاد خواهند كرد. بنابراين، ضروري است اخلاق جنسي اسلامي از جنبههاي متعدد بررسي شود. بر اين اساس، مقالة حاضر به تبيين مباني هستيشناسي اخلاق جنسي در اسلام، با روش توصيفي ـ تحليلي پرداخته است.
برخي اصول اخلاق جنسي در اسلام عبارتند از: قداست، مرزشناسي، رضايت، حكمت، تمهيد، پاكي و طهارت، مصونيت، هدفمندي، جذابيت جنسي و تناسب.
مباني، هستيشناسي، اخلاق جنسي، اسلام.
مسئلة اخلاق و به تبع آن اخلاق جنسي، «كه قسمتي از اخلاق به معناي عام است كه شامل آن عده از عادات و ملكات و روشهاي بشري است كه با غريزه جنسي بستگي دارد»،1 يكي از مباحث اساسي در علوم انساني و زيربنايي اجتماع است و تكامل و ترقي جوامع بشري بدان مربوط ميشود. اگر انسانها به اخلاق جنسي معقول و منطقي پايبند باشند و خود و ديگران را بر اساس آن تربيت كنند، همواره به سوي تكامل، ترقي و سلامت روحي و رواني حركت خواهند كرد و از انحرافات و اختلالات جنسي در امان خواهند بود.
ساماندادن اخلاق جنسي به حكم قوت و قدرت فوقالعادهاي كه اين قسمت از اخلاق بشري بدان وابسته است، همواره مهمترين وظيفة اخلاقي به شمار ميرود. ويل دورانت2 در اين باره ميگويد: «سروسامان بخشيدن به روابط جنسي، هميشه مهمترين وظيفه اخلاقي به شمار ميرود؛ زيرا غريزة توليد مثل، نه تنها در حين ازدواج، بلكه قبل و بعد از آن نيز مشكلاتي فراهم ميآورد. در نتيجه شدت و حدت همين غريزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتي كه از جاده طبيعي پيدا ميكند، بينظمي و اغتشاش در سازمانهاي اجتماعي توليد ميگردد».3
از سوي ديگر، اخلاق حاكم بر هر جامعه و به تبع آن اخلاق جنسي، مبتني بر يك نظام فلسفي است كه ضرورت رعايت و عمل به اصول اخلاقي را توجيه ميكند. به عبارت ديگر، اگر فلسفه را به دو بخش عملي و نظري تقسيم كنيم، بخش نظري شامل، متافيزيك، فيزيك و رياضيات است. در اين حوزه، به مسائل هستيشناسي و معرفتشناسي نيز پرداخته ميشود؛ بعد عملي نيز شامل تدبير منزل، سياست مدن و اخلاق است كه در به روابط افراد در حيطة خانواده، اجتماع و رابطة فرد با خودش ميپردازد و مبتني بر نوعي ارزششناسي است. به هر حال، فلسفة نظري و عملي بر يكديگر تأثير ميگذارند و مانند جزاير جدا از هم نيستند. شهيد مطهري در اينباره چنين ميگويد:
چنان نيست كه مسائل عقل عملي جدا و بدون ارتباط با مسائل حيطة نظر باشد. بايدهاي كه فيلسوف در مورد واقعيت جهان، انسان، غايتمندي و عدم غايتمندي جهان و انسان دارد، جهتگيري او را در اخلاق و بايدهايي كه در خصوص چگونه زيستن انسان دارد، تعيين ميكند. بدون شك پايههايي كه يك فيلسوف طبيعتگرا عنوان ميكند، متفاوت است با پايههايي كه يك فيلسوف الاهي برميشمرد. به اين جهت، در تبيين مسائلي كه در فلسفه اخلاق يك فيلسوف وجود دارد، توجه به نظام فكري او در خصوص هستي و انسان ضروري است. در حقيقت، حكمت عملي هر مكتب وابسته به حكمت نظري آن است.4
بنابراين، براي اينكه افراد يك جامعه به اخلاق جنسي آن جامعه پايبند باشند، بايد به مفاهيم اصلي و اساسي و هستههاي مركزي يا به عبارت ديگر به مباني فلسفي اخلاق جنسي آن جامعه آگاه باشند، و اين آگاهي جز از طريق تبيين مباني و آموزش آن امكانپذير نيست. در پيامد اين تبيين و به تبع آن آگاهي حاصل از آن است كه افراد ضرورت پايبندي به اخلاق جنسي جامعه خود در برابر جوامع ديگر را درك خواهند كرد و در مقابل شستوشوي مغزي و تهاجم فرهنگي مقاومت خواهند كرد. بر اين اساس، در اين مقاله به بررسي مباني هستيشناسانة اخلاق جنسي پرداختهايم.
با توجه به اهميتي كه غريزة جنسي در زندگي انسان دارد، در طول تاريخ رويكردهاي متفاوتي نسبت به اين غريزه اتخاذ شده است. در اينباره ميتوان از سه رويكرد اصلي سخن گفت كه به شرح زير عبارتاند از:
اخلاق مبتني بر رهبانيت كه از آن با عنوان «اخلاق جنسي كهن» نيز ياد ميشود، برگرفته از برخي آيينها و مكاتب در اعصار گذشته است. از جملة اين آيينها و مكاتب ميتوان به آيين برهمايي (8 تا 9 ق. م)، آيين جايني (6 ق. م) و آيين بودايي (6 ق. م) در هند، آيين تائوئيزم در چين، آيين ماني (240 م) در ايران باستان، سنيسيسم يا كلبيون در يونان، اسنيه5 (2 ق. م) در ميان يهوديان و مسيحيت در ميان پيروان مسيح اشاره كرد.
پايه و بنيان همة اين آيينها در اخلاق جنسي، مبتني بر پليدي غريزة جنسي، رياضتطلبي و رهبانيت، دوري از ازدواج و تشكيل خانواده، طرد تمتعات و لذتهاي دنيوي و تحريم آگاهيهاي جنسي است.
از اين رويكرد با عنوان «اخلاق نوين جنسي» نيز ياد ميشود. نقطة شروع اين رويكرد از دورة رنسانس به بعد است و در نهايت در قرن بيستم اين جريان به اوج خود ميرسد. از بانيان و متفكران اين اخلاق جنسي ميتوان از ماركس6 (1883-1818 م)، انگلس7 (1895-1820م) فرويد (1939-1856 م) و راسل8 (1970-1872م) نام برد.
اين متفكران با بيان ديدگاههاي خود در حيطة مسائل و مشكلات جنسي، پايههاي علمي و فلسفي آزادي روابط جنسي را پيريزي كردند.
رويكرد اسلامي نسبت به مسائل جنسي رويكرد اعتدالي و عبادي است. اين رويكرد در آراي متفكران مسلمان همچون ابنسينا(370 - 428 ه.ق)، غزالي (450ـ505 ق)، ملااحمد نراقي(1185 ـ 1245 ق) و مطهري (1298 ـ 1358 ق) مشهود است. لازم به ذكر است كه تحقيق در مورد اخلاق جنسي، به شيوهاي كه اين مقاله بدان پرداخته است، مسبوق به سابق نبوده است.
اخلاق جمع «خلق» است. راغب اصفهاني دربارة «خلق» بيان ميدارد كه خلق با فتحة «خاء» به معناي صورت ظاهر و قيافه كه با چشم ديده ميشود، و خلق با ضمة «خاء» به معناي كمالات و ويژگيهاي اخلاقي است كه با چشم بصيرت احساس ميشود.9 بر اين اساس، در تعريف «خلق» بيان كردهاند: «خلق به معناي ملكة نفساني است كه افعال بدني آنچه مطابق اقتضاي آن ملكه از آدمي سر ميزند، به آساني از انسان صادر ميشود؛ حال چه آنكه آن ملكه از فضايل باشد، مانند عفت و شجاعت و امثال آن و چه از رذايل مانند شره و جبن و امثال آن؛ ولي اگر مطلق ذكر شود، فضيلت و خلق نيكو از آن فهميده ميشود».10
نراقي در تعريف اخلاق ميگويد:
خلق عبارت است از ملكهاي نفساني كه باعث صدور افعال به آساني و بدون نياز به تفكر و تأمل و نگرش است، و ملكه حالت و كيفيتي نفساني است كه دير و به كندي زوال ميپذيرد، و در مقابل، حال كيفيتي نفساني است كه به سرعت از بين ميرود.11
مفهوم مرتبط با شخصيت، خلقوخو، خصلت و عادتها كه رفتار انسان را در تمام جنبههاي زندگي اجتماعي (كار، زندگي روزمره، سياست، علم، خانواده، روابط شخصي، درونگروهي، درون طبقهاي) تنظيم ميكند.
اخلاق يعني سازش با موازين، حقوق و وظايف مشترك؛ اما امكان تضاد بين دو استاندارد اجتماعي معقول وجود دارد، و شخص ياد ميگيرد كه بر پاية وجدان فردي خود در چنين مواردي قضاوت كند.12
شكوفايي استعدادهاي مثبت و صفات پسنديده و عاليترين حقايق در درون آدمي در جهت كمال و هدف اعلاي زندگي.13 اين تعريف از اخلاق، به دليل اينكه مبتني بر اهداف غايي تعليم و تربيت است، و اين اهداف تمام شئون وجودي انسان از جمله شأن جنسي انسان را نيز دربرميگيرد، در اين پژوهش بيشتر مورد تأكيد است.
قسمتي از اخلاق به معناي عام است كه شامل عادات، ملكات و روشهاي بشري است كه با غريزة جنسي بستگي دارد.14 اخلاق جنسي عبارت است از: «قواعد و هنجارهاي تعيينكنندة رفتار جنسي موردپذيرش جامعه در زمان معين؛ عدم رعايت اين قواعد، غيراخلاقي و يا حتي نابهنجار تلقي ميشود».15
بنابراين، اخلاق جنسي اسلامي مبين حدود روابط بين جنس مخالف در عرصههاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، خانوادگي و ساير روابط رسمي و غيررسمي برگرفته از تكيهگاهها يا مباني نظري و عقلاني هستيشناسي اسلامي است.
طباطبايي در تعريف دين بيان ميدارد كه: «دين عبارت است از اسلام، يعني تسليم حق شدن، و به عقيدههاي حق معتقد گشتن، و اعمال حق انجام دادن».16 در تفسير نمونه نيز در مورد تعريف دين بيان شده است كه:
واژة دين در لغت در اصل به معني جزا و پاداش است، و به معني اطاعت و پيروي از فرمان نيز آمده است، و در اصطلاح مذهبي عبارت از مجموعه قواعد و قوانين و آدابي است كه انسان در ساية آنها ميتواند به خدا نزديك شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقي و تربيتي در مسير صحيح گام بردارد. در تعريف واژة اسلام نيز بيان ميدارد كه اسلام به معني تسليم است، بر اين اساس، آيين حقيقي در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان، چيزي جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود؛ منتها از آنجا كه آيين پيامبر اسلام(ص)، آخرين و برترين آيينهاست، نام اسلام براي آن انتخاب شده است، وگرنه از يك نظر همه اديان الهي، اسلام است.17
بنابراين، اسلام ديني وحياني است كه توسط ملك مقرب جبرئيل به حضرت محمد(ص) نازل شده و دربرگيرندة آموزههاي اخلاقي، اجتماعي، سياسي، فلسفي، عرفاني و ... در قالب قرآن كريم است.
هستي به منزلة بديهيترين بديهيات، نخستين چيزي است كه در مباحث فلسفي دربارة آن بحث ميشود. در فلسفة اسلامي، به دليل برخوردار بودن از ماهيت ديني، مباحث خداشناسي، قانونمند و هدفمند بودن هستي، دنيا و آخرت و ...، از محوريترين مباحثي است كه در اين نظام فلسفي مطرح ميشود، و هدف آن، حصول تعالي و تقرب انسان به خداوند است؛ اما منظور از مبنا در اين مقاله، گزارههاي توصيفي است كه بيانكنندة ديدگاه اسلام در مورد هستي است و مقصود از اصول، گزارههاي تجويزي است كه از مباني هستيشناسي با رويكرد توصيفي ـ تحليلي استنباط ميشود و معيار عمل قرار ميگيرد؛ تحقق اين اصول نيز در گرو قبول مباني هستيشناسي اسلام است كه ناظر بر واقعيت هستي ميباشند.
مباني هستيشناسي اسلام و تأثير آن در اصول اخلاق جنسي
با توجه به تكيهگاهها يا مباني نظري و عقلاني هستيشناسانه كه از متون ديني، به ويژه قرآن كريم استخراج شده است، به تبيين تأثير اين مباني در اصول اخلاق جنسي ميپردازيم:
در هستيشناسي اسلامي، خدا در رأس يا كانون هستي، برترين حقيقت ماوراي طبيعي، مسلط و محيط به همة هستي و تدبير و ادارة هستي به دست اوست. بر اين اساس، وجود خدا در مقام خالق، مالك حقيقي و مدبر آسمانها و زمين، امري ترديدناپذير است. خداوند در اينباره ميفرمايد: «رسولان به آنها گفتند: آيا در خدا شك است؟ خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده»(ابراهيم: 10). پس مالك آسمانها و زمين تنها خداست؛ او به تنهايي هر حكمي بخواهد در عالم اجرا ميكند؛ زيرا پديدآورندة همه اوست. پس آنچه در آسمانها و زمين است، قوام وجود و آثار وجودش وابسته به خداست و هيچ ملك و سلطنتي نيست، مگر آنكه صاحبش اوست؛ زندهكننده و ميراننده اوست؛ او به هر چيز قادر است و قدرت مطلق اوست. همچنان كه در قرآن آمده است: «مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست؛ زنده ميكند و ميميراند؛ و او بر هر چيز توانا است».(حديد: 2) همچنين خداوند محيط به تمام اشيا، هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ وجود است و به همه چيز آگاه است. همچنانكه در آية بعد آمده است: «اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست، و او به هر چيز داناست».(حديد: 3)
بر اساس خدامحوري «حقيقت حيات كه شائبة مرگ و زوال در آن نيست، حيات الاهي ميباشد. خداي متعال مبدأ وجود و اوصاف و آثار هر چيز است و مبدأ ديگري نيست، جز اينكه منتهي به او ميشود؛ از اينرو، او به هر چيز از هر جهت به تمام معني قيام دارد، قيامي كه سستي و خللي بدان راه نخواهد يافت و قيام به امور جز براي او نيست، مگر آنكه خودش به وجهي اذن داده باشد. پس خداست كه بدون هيچگونه ضعفي و سستي به امور قيام دارد و جز او هر چه هست، قائم به اوست. بنابراين، سلطنتي جز سلطنت الاهي نيست و قيوميتي جز قيوميت مطلقه پروردگار وجود ندارد».19 خداوند در اين باره ميفرمايد:
هيچ معبودي نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند؛ هيچگاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نميگيرد؛ (و لحظهاي از تدبير جهان هستي، غافل نميماند؛) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟ (بنابراين، شفاعت شفاعتكنندگان، براي آنها كه شايستة شفاعتاند، از مالكيت مطلقه او نميكاهد.) آنچه را در پيش روي آنها [= بندگان] و پشت سرشان است ميداند، (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يكسان است.) و كسي از علم او آگاه نميگردد؛ جز به مقداري كه او بخواهد. (اوست كه به همه چيز آگاه است؛ و علم و دانش محدود ديگران، پرتوي از علم بيپايان و نامحدود اوست.) تخت (حكومت) او، آسمانها و زمين را دربرگرفته، و نگاهداري آن دو [= آسمان و زمين ]، او را خسته نميكند. بلندي مقام و عظمت، مخصوص اوست. (بقره: 255)
با توجه به آنچه بيان شد، خداوند هم شأن خالقيت دارد و هم شأن ربوبيت. اين مبناي هستيشناختي در شكلگيري اصول اخلاق جنسي تأثير بسزايي دارد، كه از جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
الف) اصل قداست: با چنين ديدگاه خدامحورانه، هرگز پيوند ميان مبدأ فرازميني با بايد و نبايدهاي اخلاق جنسي قطع نميشود و براي يافتن موازين و هنجارهاي رفتار جنسي، مراجعه به آموزههاي ديني، در رأس ساير منابع ديگر مانند ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي، آداب و رسوم و يافتههاي فلسفي و علمي در اين زمينه قرار ميگيرد؛ اگر چه در اين ميان، به ويژه يافتههاي علمي و فلسفي اهميت بيشتري دارد؛ زيرا درك و فهم ما را از آموزههاي ديني عميقتر ميكند.
بنابراين، تأثير خدامحوري به منزلة يك مبناي هستيشناسي بر اخلاق جنسي، به اين صورت تجلي پيدا ميكند كه اخلاق جنسي رنگوبوي الهي، رباني و عبادي به خود ميگيرد و همچون ساير مؤلفههاي حيات جنسي، از آموزههاي الاهي نشئت ميگيرد. بر اين اساس، رفتار جنسي يك فرد مسلمان تحت تأثير آموزههاي ديني است و خاستگاه بايدها و نبايدهاي اخلاق جنسي فرامين خداوند است كه در كلام الاهي متجلي شده است. از اينرو، ايمان به خدا يك معيار اساسي، و التزام بدان برترين معيار به منظور برقراري رابطة جنسي مشروع در قالب ازدواج با جنس مخالف است؛ همچنان كه خداوند در اين باره قرآن ميفرمايند:
و با زنان مشرك و بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، ازدواج نكنيد! (اگرچه جز به ازدواج با كنيزان، دسترسي نداشته باشيد؛ زيرا) كنيز با ايمان، از زن آزاد بتپرست بهتر است؛ هر چند (زيبايي، يا ثروت، يا موقعيت او) شما را به شگفتي آورد، و زنان خود را به ازدواج مردان بتپرست، تا ايمان نياوردهاند، در نياوريد! (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسري غلامان با ايمان درآوريد؛ زيرا) يك غلام با ايمان، از يك مرد آزاد بتپرست بهتر است؛ هر چند (مال و موقعيت و زيبايي او) شما را به شگفتي آورد. آنها دعوت به سوي آتش ميكنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مينمايد، و آيات خويش را براي مردم روشن ميسازد؛ شايد متذكر شوند!. (بقره: 221)
همچنان كه در اين آيه اشاره شده است، ايمان برترين معيار در مقايسه با ساير معيارها همچون زيبايي، ثروت و موقعيت اجتماعي و سياسي در انتخاب شريك جنسي است، و وجود چنين معياري كفة ترازو را براي فروترين طبقات اجتماعي (كنيزان و غلامان) در مقايسه با ساير طبقات برخوردار (مشرك و بتپرست) سنگين ميكند؛ زيرا هدف از ازدواج، تنها كامجويي جنسي نيست؛ ازدواج، خود بستري براي تكثير نسل و پرورش و تربيت فرزندان و گسترش جامعه است و در اين ميان، زن شريك عمر انسان و مربي فرزندان اوست و نيمي از شخصيت او را تشكيل ميدهد، و مرد نيز چنين نقشي را داراست. بنابراين، در بستر تعاملات زن و مرد و همچنين فرزندان، در درون خانواده شخصيت افراد، بهويژه فرزندان شكل ميگيرد و هرگونه انحراف عقيدتي و به تبع آن انحراف رفتاري، تأثير سويي بر كانون خانواده خواهد گذاشت. از اينرو، قرآن اجازه نميدهد مسلمانان، خود يا فرزندانشان را در بستري كه به نحوي زمينهساز انحراف فكري، عقيدتي و رفتاري است، بيندازند.
ب) اصل مرزشناسي: با توجه به اينكه انسان گريزي از روابط اجتماعي ندارد و از سوي ديگر، در روابط خود توانايي انتخاب و گزينش دارد، از اينرو، امكانپذير نيست كه او را در حصاري محصور، و قرنطينه كنيم تا امكان رفتار نادرست و نامشروع را از وي بگيريم. بر اين اساس، خداوند براي گزينش صحيح فرد در روابط جنسي و در انتخاب شريك جنسي، و پرهيز از روي آوردن به هر نوع ارتباطي، معيارها، مرزها و حدودي را براي رفتار مشروع انسان ترسيم ميكند، كه فرد از طريق آنها، توانايي كسب داوري و ارزيابي درست را در خود پرورش ميدهد. فرد ديندار بايد بكوشد اين مرزها را بازشناسد و رعايت كند؛ زيرا اينها حدود الاهي هستند و فرد نبايد فراتر از آنها حركت كند؛ همچنان كه در قرآن بيان ميكند: «...اينها حدود و مرزهاي الاهي است؛ از آن، تجاوز نكنيد! و هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است»(بقره: 299).
از جمله معيارهايي كه خداوند در حيطة جنسي براي ارزيابي و رشد قوة داوري براي انتخاب درست مشخص ميكند، سلامت اخلاقي است؛ همچنان كه در قرآن آمده است: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نميكند، و زن زناكار را، جز مرد زناكار يا مشرك، به ازدواج خود درنميآورد، و اين كار بر مؤمنان حرام شده است».(نور: 3) در اين آيه نيز مؤمنان از ازدواج با كساني كه از سلامت اخلاقي برخوردار نيستند و انحرافات جنسي دارند و بر اين رفتار انحرافآميز و خارج از چارچوب شرع خود اصرار دارند و اهل توبه كردن و پاكشدن نيستند، تحريم شدهاند؛ زيرا چنين انحراف جنسي موجب سستشدن و ازهمپاشيدگي نظام خانوادگي، به وجود آمدن فرزندان بزهكار، درآمدهاي نامشروع، بيماريهاي روحي و رواني و آميزشي و ... ميشود. همچنين به معيارهاي چون ايمان و تواضع ميتوان اشاره كرد.
همچنان كه در قرآن خطاب به زنان پيامبر(ص) آمده است: «اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد؛ همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبهكار، عابد، هجرتكننده، زناني غيرباكره و باكره!». (تحريم: 5)
ج) اصل رضايت: در اخلاق جنسي اسلامي، بر مهر و محبت و مدارا و مسامحت با زنان تأكيد فراواني شده است؛ اما اين توصيههاي اخلاقي بدان معنا نيست كه خواست و رضايت زنان، بر كسب رضايت الاهي ارجحيت داشته باشد؛ زيرا رضاي الاهي بالاتر از تمام رضايتها، خشنوديها، موقعيتهاي لذتبخش، نعمتهاي دنيوي و اخروي است. همچنان كه خداوند در اين باره ميفرمايد: «... خشنودي و رضاي خدا، برتر است؛ و پيروزي بزرگ، همين است».(توبه: 72) بنابراين، در صورتي كه خواستههاي زنان و رضايت آنان در راستاي احكام الاهي و در طول رضاي الاهي باشد، نه در عرض آن، و برآورده كردن آن در توان اقتصادي، اجتماعي و عاطفي مرد باشد، اين رضايت و خواستههاي زنان همواره درخور احترام و شايستة توجه از جانب مرد است؛ اما در صورتي كه خواست زنان بر خلاف رضايت الاهي باشد، شايسته نيست كه مردان به چنين خواستي عمل كنند. همچنان كه خداوند خطاب به پيامبر(ص) ميفرمايند: «اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده، بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام ميكني؟ و خداوند آمرزنده و رحيم است». (تحريم: 1)
اين مبناي هستيشناسي اسلامي بر كيفيت هستي ناظر است؛ بر اين اساس، آنچه در هستي اصالت دارد، زيبايي، تناسب و همآوايي است و زشتي و پليدي امري عارضي و عدمي است. كلمة «حسن» نيز ناظر بر همين امر است و به معناي هر چيزي است كه بهجت آورد، و انسان به سوي آن رغبت كند. حسن شامل سه نوع است كه عبارتاند از: الف) حسن عقلي: هر چيزي كه عقل آن را نيكو بداند؛ ب) حسن حسي: هر چيزي كه حس آن را نيكو بداند؛ ج) حسني كه وابسته به هواي نفس است؛ يعني هر چيزي كه هواي نفس انسان آن را نيكو بداند؛ اما حقيقت حسن عبارت است از سازگاري اجزاي هر چيز نسبت به هم، به نوعي تناسبداشتن اجزا با هم، و به طور كلي هر چيزي كه متناسب با غرض خلقت از آن باشد، داراي حسن است؛20 اما نظام هستي نيز داراي تناسب، هماهنگي، حسنعقلي، حسي و نيز حسن مبتني بر غرض الاهي ميباشد. خداوند در اينباره ميفرمايد: «او همان كسي است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد...».( سجده: 7) و همچنين ميفرمايد: «همان كسي كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضادّ و عيبي نميبيني! بار ديگر نگاه كن؛ آيا هيچ شكاف و خللي مشاهده ميكني؟»(ملك: 3) مفسران در تفسير اين آيه بر روي دو واژة كليدي «تَفَاوُتٍ و فُطُورٍ» تأكيد كردهاند؛ در اين ميان، در تفسير نمونه دربارة كلمة «تَفَاوُتٍ» توضيح خاصي داده نشده است؛ اما در مورد كلمة «فُطُورٍ» آمده است: «فـطـور از مـادة فـطـر بـر وزن سـطـر، بـه مـعـنـي شـكـافـتـن از طـول اسـت، و بـه مـعـنـي شـكـسـتـن (مـانـنـد افـطـار روزه) و اختلال و فساد نيز ميآيد، و در آيه مورد بحث به همين معني است. مـنـظـور ايـن اسـت كـه هـر چـه انـسـان در جـهـان آفـريـنـش دقـت كـنـد كـمتـريـن خلل و ناموزوني در آن نميبيند».21 در تفسير الميزان نيز دربارة اين دو واژه كليدي، از جمله كلمة «تَفَاوُتٍ» آمده است:
تفاوت از مصدر باب تفاعل از ماده «فوت» است، به معناي اختلاف دو چيز در اوصاف و خصوصيات است. به اين معني كه يك چيزي در اولي هست و در دومي نيست؛ اما فطور كه در آخر آيه آمده، به معناي اختلال و بينظمي است. به طور كلي هدف اين آيه اين است كه بيان كند در خلقت چيزي كه از مقتضاي حكمت خارج باشد، وجود ندارد. تدبير الاهي در سرتاسر جهان زنجيروار متصل به هم است، و موجودات بعضي به بعضي ديگر مرتبطاند. خداي عزوجل اجزاي عالم خلقت را طوري آفريده است كه هر موجودي بتواند به آن هدف و غرضي كه براي آن خلق شده برسد و اين از به مقصد رسيدن آن ديگري مانع نشود و يا باعث فوت آن صفتي كه براي رسيدنش به هدف نيازمند است نگردد.22
اما سرّ احسن بودن نظام هستي چيست؟ سرّ نظام احسن بودن جهان هستي آن است كه از ذاتي نشئت گرفته است كه نه تنها حسن [نيك، نيكو]، بلكه حسن محض و جمال صرف است و او ذات اقدسالله ميباشد كه هستي محض و همة كمالات، عين ذات اوست. بنابراين، از ديدگاه قرآن، هستي از يك نوع تناسب، هماهنگي، قانونمندي، نظم و نظام و زيبايهاي حسي و عقلي برخوردار است.
احسن بودن نظام هستي در اصول اخلاق جنسي، آثاري را به شرح ذيل خواهد داشت:
بر اساس نظام احسن الهي، خداوند در خلقت انسان همة ظرفيتهايي لازم را در نظر گرفته و هر آنچه را آدمي در عالم هستي به آن نيازمند بوده، در اختيارش نهاده است. همان طور كه در قرآن آمده است: «و از هر چيزي كه از او خواستيد، به شما داد، و اگر نعمتهاي خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است!».(ابراهيم: 34) اين آية شريفة بر آن دلالت دارد كه هر نياز و تقاضايي كه در وجود آدمي است، اعم از اينكه اين سؤال و تقاضا فطري بوده باشد يا تقاضاي زباني، بيپاسخ نمانده است و خداوند بر اساس حكمت بالغهاش آن را به آدمي مرحمت فرموده است. بر همين اساس، خداوند بر طبق نيازها و تمنيات فطري آدمي و بر مبناي مقتضيات و شئون حيات مادي و معنوي او، يك سلسله غرايز و عواطف و احساسات را در وي به وديعه نهاده است؛ اين غرايز، به منزلة كانالهاي ارتباطي ميان انسان و جهان به شمار ميآيند كه بدون آنها آدمي نخواهد توانست راه تكامل خودش را بپيمايد. بر اين اساس، در خلقت هستي، بهويژه انسان، چيزي كه از مقتضاي حكمت خارج باشد، وجود ندارد.
تمايلات و خواستههاي كه درون انسان وجود دارد، اعم از تمايلات جنسي، اجتماعي، اقتصادي، الاهي و ...، به گونهاي نيست كه با هم تضاد و تعارض داشته باشند و مانع بروز و ظهور يكديگر شوند و از هدفي كه خداوند براي آنها قرار داده است، دور شوند؛ بلكه اين تمايلات مختلف زمينه و بستر مناسب را براي رشد انسان فراهم ميكنند. البته اين در حالت تكوين است و تشريع الاهي نيز بر اين اساس ميباشد؛ اما مشيت الاهي مبتني بر اين است كه انسان به صورت نسبي موجودي مختار، آزاد و عامل باشد، همچنان كه در اين باره در قرآن آمده است: «و اگر ميخواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا ميبرديم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستي گراييد، و از هواي نفس پيروي كرد»(اعراف: 176)؛ و همچنين در قرآن آمده است: «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد يا ناسپاس». (انسان: 3) ممكن است آنچه در اين ميان رخ دهد اين است كه انسان با توجه به اين امكان وجودي، برخلاف نظام احسن و تكوين و تشريع الاهي گام بردارد و يكي از ابعاد وجودي خود را ايدئال و هدف قرار دهد. براي مثال، كسب لذتهاي جنسي، و براي اين منظور به گونهاي عمل كند كه ساير حوزههاي وجودي خود را تعطيل، تحقير يا سركوب كند و سهم هر كدام از ابعاد وجودي خود را پرداخت نكند.
قرآن دربارة اينكه انسان بر خلاف نظام احسن و تكوين و تشريع الاهي ـ با توجه به قدرت اختيار و انتخاب خود ـ به كسب التذاذ جنسي و اشباع اين غريزه و ساير امور حاصل از آن بپردازد، و اين شأن وجودي را هدف و كمال خود قرار دهد، تذكر داده است:
محبّت امور مادي، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت، از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند؛ ولي) اينها (در صورتي كه هدف نهايي آدمي را تشكيل دهند،) سرماية زندگي پست (مادي) است، و سرانجام نيك(و زندگي والا و جاويدان)، نزد خداست.(آلعمران: 14)
مال و فرزند، زينت زندگي دنياست، و باقيات صالحات [ارزشهاي پايدار و شايسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخشتر است.(كهف: 46)
شهيد مطهري در تفسير اين آيات بيان ميدارد:
در اين آيات سخن از صرف ميل و رغبت طبيعي نيست، سخن در اين است كه محبت به مظاهر شهوت در نظر بعضي از مردم زينت داده شده است و بزرگتر و زيباتر از آنچه كه هست جلوه داده شده است و افراد را به خود مشغول و مفتون كرده است و به صورت كمال مطلوب در آورده است. بنابراين هدف دين مبارزه با ميل طبيعي و فطري نيست، بلكه با زيادهخواهيهاي اميال انساني از جمله ميل جنسي است كه در چنين حالتي (حالت زيادهخواهي) راه را بر استعدادهاي عالي انساني ميبندد و جلوي بروز و ظهور آن را ميگيرد. بر اين اساس، هر علاقهاي چشمهاي از روح انسان است كه باز ميشود و جاري ميگردد. مقصود دين بستن چشمههاي محسوس مادي نيست؛ مقصود باز كردن و كوشش براي ساختن چشمههاي ديگر است و آن چشمهها معنويات است، يعني انسان ظرفيت ديگري دارد ماوراء اين ميلها و عواطف، و پيامبران نيامدهاند، آنها را از بين ببرند و سرچشمة آنها را بخشكانند؛ بلكه آنها آمدهاند دنيا و ماديات را از صورت كمال مطلوب بودن خارج نمايند و خدا و آخرت را به عنوان كمال مطلوب عرضه نمايند.23
در نظام احسن هيچچيز بيفايده يا شر نيست كه لازم باشد با آن به مبارزه بپردازيم و آن را نابود يا سركوب كنيم و يا تحقير و پست بشماريم، و براي توفيق در اين عمل، خود را در گوشة عزلت، انزوا و دوري از اجتماع قرار دهيم. همچنان كه پيامبر(ص) در طرد اين رويكرد ميفرمايد: «خداوند مرا براي رهبانيت و رياضت نفرستاده است؛ بلكه مرا براي شريعتي آسان و با گذشت فرستاده است».24
قرآن در اين باره ميفرمايد: «پروردگار ما همان كسي است كه به هر موجودي، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده، سپس هدايت كرده است»(طه: 50)؛ كلمة هدايت بدين معناست كه «راه هر چيز را طوري به آن نشان دهيم كه او را به مطلوبش برساند و يا لااقل راهي كه به سوي مطلوب او منتهي ميشود، به او نشان دهيم».25
بنابراين، بر اساس نظام احسن، خداوند آنچه را كه لازمة بقاي انسان است، از جمله كشش جنسي بين زن و مرد و مهر و مؤدت آن دو نسبت به يكديگر و همچنين نسبت به فرزند را در وجود انسان قرار داده است؛ در كنار اين هدايت تكويني، هدايت تشريعي را نيز براي انسان قرار داده است تا برخورد درستي با اميال و غرايز خود داشته باشد و بتواند راه كمال را بپيمايد.
از سوي ديگر، بر اساس نظام احسن، طبيعت انسان در خلقت از نوعي هارموني، توازن و تعادل از لحاظ نيازها، علايق، و گرايشهاي دروني برخوردار است؛ به عبارت ديگر، خلقت انسان خلقتي كاريكاتورگونه نيست. بر اين اساس، هدايت تشريعي انسان نيز در جهت رشد و شكوفايي متوازن استعدادها و تواناييهاي آدمي است. وقتي در حيطة نظر چنين نگاهي به انسان داشتيم و او را به دليل علاقهها و گرايشهاي طبيعي، موجودي شرور بالذات ندانيم و طبيعت او را طبيعتي شر و پليد نشماريم، در حيطة عمل نيز بر همين اساس رفتار خواهيم كرد و علايق و گرايشهاي او را در ابعاد مختلف وجودي او پذيرا خواهيم بود. در نتيجه، راه را بر چشمههاي وجودي او نخواهيم بست و مانند آيينها، مذاهب و مكتبهاي فلسفي همچون بودايي، برهمايي، ماني، كلبيون و مسيحيت در حيطة تمايلات دنيوي انسان، بهويژه غريزة جنسي به اميد رسيدن به حقيقت از روش حبس، طرد، انكار و نابود كردن قواي نفساني پيروي نخواهيم كرد. همچنان كه دستورالعملهاي عملي و اخلاقي اسلام نيز شاهد اين مدعاست و بر بهرهگيري معقول، مشروع و در حد اعتدال از اين علايق و تمايلات جنسي و ساير تمايلات انساني تأكيد ميكند و از علايق جنسي انسان به عنوان نشانة الاهي ياد ميكند كه خالي از حكمت نيست و داراي هدف و مقصد خاصي است. بر اين اساس، احكام و فرامين الاهي به ارضاي غريزة جنسي مطابق نظام احسن در عالم تكوين و تشريع دعوت ميكنند:
بگو: «چه كسي زينتهاي الاهي را كه براي بندگان خود آفريده، و روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟»؛ «بگو: «خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است، و (همچنين) گناه و ستم بناحق را، و اينكه چيزي را كه خداوند دليلي براي آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبي نسبت دهيد كه نميدانيد.(اعراف: 32ـ33)
در تفسير اين آيه آمده است:
فواحش جمع فاحشه به معني اعمالي است كه فوقالعاده زشت و ناپسند است،نه همه گناهان، و شايد تأكيد روي اين مطلب كه خواه پنهان باشد يا آشكار، از اين جهت است كه عربهاي جاهلي، عمل زشت منافي عفت را اگر پنهاني انجام ميشد، مجاز ميشمردند، و تنها در صورتي كه آشكار باشد ممنوع ميدانستند، و اثم نيز در اصل به معني هر گونه كاري است كه زيانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسان گردد، و او را از رسيدن به ثواب و پاداش نيك باز دارد. بنابراين، هر نوع گناهي در مفهوم وسيع اثم داخل است.26
اين آيه انسان را از خروج از طريق هدايت تكويني و تشريعي كه نظام احسن مبتني بر آن است و همچنين افتادن در دام انحطاط باز ميدارد.
در قرآن نيز آمده است:
و در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب، و بهرهات را از دنيا فراموش مكن، و همانگونه كه خدا به تو نيكي كرده نيكي كن، و هرگز در زمين در جستوجوي فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد.(قصص: 77)
همچنين در قرآن آمده است:
اي كساني كه ايمان آوردهايد! چيزهاي پاكيزه را كه خداوند براي شما حلال كرده است، حرام نكنيد! و از حدّ، تجاوز ننماييد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نميدارد.(مائده: 87)
بنابراين، بر اساس نظام احسن، افراد بايد سهم هر يك از غرايز خود، از جمله غريزة جنسي را بدهند؛ راه رشد و تكامل انسان در نفي، طرد، تحقير، پست شمردن، سركوب و عدم ارضاي غريزة جنسي يا ارضاي آزادانه و بدون قيد و بند آن و غرق شدن در شهوات نيست؛ بلكه در ارضاي معتدل غرايز و نيازهاي آدمي بر اساس هدايت تكويني و تشريعي است.
هستي فقط منحصر به اين دنيا نيست، بلكه بعد از زندگي اين دنيايي زندگي ديگري خواهد بود كه داراي اهميت و اصالت است؛ به عبارت ديگر، هستي اعم از طبيعت و ماوراي طبيعت (غيب و شهادت) است. اگر انسان زندگي دنيايي را هدف خود قرار دهد، خود را بيهوده مشغول كرده است. در اين باره خداوند ميفرمايد: «اين زندگي دنيا جز لهو و لعب چيز ديگري نيست و سراي آخرت زندگي واقعي است، اگر آنها ميدانستند»(عنكبوت: 64). علامه طباطبايي در تفسير اين آيه، ميگويد:
سراي آخرت عين زندگي و حيات است؛ گويي حيات از همة ابعاد آن ميجوشد و چيزي جز زندگي در آن نيست. البته هدف از اين مقايسه نفي و تحقير اين دنيا نيست؛ بلكه ميخواهد از طريق اين مقايسه ارزش اين زندگي را در برابر آن زندگي مجسم سازد. علاوه بر آن، به انسان هشدار ميدهد كه اسير اين مواهب نباشد؛ بلكه امير بر آنها باشد و هرگز ارزشهاي اصيل خود را با آنها معاوضه نكند.27
افزون بر اين، خداوند ميفرمايد: «آنها فقط ظاهري از زندگي دنيا را ميدانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند»(سورة: 7). در تفسير نمونه دربارة اين آيه آمده است كه ظاهر دنيا نمايانگر برداشتي از زندگي است كه مبتني بر:
مـجـمـوعههاي از سرگرميها و لذات زودگذر و خوابها و خيالهاست، كه اين در انسان ايجاد غرور و غفلت ميكند؛ اما اگر آنها [ماديون] باطن و درون اين زندگي دنيا را نيز ميدانستند، براي شناخت آخرت كافي بود؛ چـرا كـه دقـت كـافي در اين زندگي زودگذر نشان ميدهد كه حلقهاي است از يك سلسله طـولانـي، و مرحلهاي است از يك مسير بزرگ، همانگونه كه دقت در زندگي دوران جنيني نـشـان ميدهـد كه هدف نهايي خود اين زندگي نيست؛ بلكه اين يك مرحله مقدماتي براي زندگي گستردهاي است.28
بنابراين، انسان مؤمن جهان را مجموعة پر رمز و راز و پرمعنا و مفهوم ميداند كه فراتر از اين ظاهر، داراي باطني است و هيچ حادثهاي بيدليل در آن اتفاق نميافتد؛ اما يك انسان ماديمسلك، به كنه و بطن عالم توجه نميكند و فراتر از اين ظاهر مشهود، باطني براي دنيا قائل نيست و زندگي را محدود به اين دنيا ميداند. طباطبايي نيز در تفسير اين آيه ميگويد: «ظاهر دنيا در مقابل باطن دنيا مطرح است. ظاهر دنيا همان چيزهايي است كه انسان با حواس ظاهريش احساس ميكند و اين احساس وادارش ميكند كه در پي تحصيل آن برآيد و به آن دلبسته شود و غير آن را؛ يعني حيات آخرت و معارف مربوط به آن را فراموش كند و از منافعي كه در آن هست و منافع و خيرات واقعي و به حقيقت معناي كلمه غفلت كند».29 بنابراين، ظاهر دنيا و جنبة مادي آن فرع، و باطن دنيا و جنبة غيرمادي آن اصل است و فرع بايد تابع اصل باشد.
از جمله تأثيراتي كه هستي، اعم از دنيا و آخرت در اصول اخلاق جنسي دارد، ميتوان به مورد زير اشاره كرد:
اصل مصونيت: همچنان كه در بخش هستيشناسي بيان كرديم، زندگي انسان در اين جهان فقط منحصر به اين دنيا نيست؛ بلكه بعد از زندگي اين دنيايي، زندگي ديگري نيز خواهد بود كه اهميت و اصالت دارد. از سوي ديگر، هستي داراي يك چهرة آشكار و يك چهرة غايب و پنهان است كه جز خداوند، كسي از آن آگاه نيست. در قرآن آيات متعددي ناظر به اين امر آمده است كه به بيان دو مورد از آنها ميپردازيم: «خداوند از غيب آسمانها و زمين آگاه است، و آنچه را در درون دلهاست، ميداند»(فاطر: 38)؛ «خداوند غيب آسمانها و زمين را ميداند و نسبت به آنچه انجام ميدهيد بيناست» (حجرات: 18).
نتيجة اعتقاد به اينكه غير از اين دنيا، سراي ديگري نيز هست كه اصالت دارد و آن سرا عين زندگي و حيات است و گويا حيات از همة ابعاد آن ميجوشد و چيزي جز زندگي در آن نيست، و همة اعمال انسان در آنجا سنجيده ميشود و پاداش و جزا به آنها تعلق ميگيرد و در عين حال، انسان در محضر خداست و در پيشگاه او كاملاً مشهود است و او از تمام اسرار دروني وي آگاه ميباشد. اين است كه در انسان ايجاد مصونيت ميكند؛ بدين معنا كه عاملي دروني انسان را به سوي رعايت ارزشهاي اخلاقي ميكشاند؛ زيرا دريافته است كه در محضر خدا قرار دارد و بر اين اساس به رعايت ادب و تقواي حضور اقدام ميكند؛ بدين طريق انسان رفتارش را در ابعاد مختلف وجودي، از جمله بعد جنسي در چارچوب شرع تنظيم ميكند و براي عمل بر اساس موازين شرع انگيزة كافي خواهد داشت و بر غرايز و تمايلات و خواهشهاي خود در آشكار و نهان مسلط ميشود.
همچنان كه در قرآن آمده است: «آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبي پرانابه در محضر او حاضر شود»(ق: 33)؛ دربارة خشيت كه در اين آيه آمده است، در تفسير الميزان ذكر شده است كه اگر خداوند «خشيت آنان را خشيت به غيب خواند، براي اين است كه آن عذابي كه به آن ايمان آوردهاند و از آن ميترسند، عذابي است در پردة غيب، نه عذابي كه امروز با حواس خود آن را احساس كنند».30 در تفسير نمونه نيز دربارة اين موضوع آمده است:
تعبير به ترسيدن از خدا در نهان، اشاره به اين است كه آنها با اينكه خدا را هرگز با چشم نميبينند، از لابلاي آثارش و از طريق استدلال و برهان به او ايمان ميآورند، ايماني توأم با احساس مسؤليت كامل. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور پنهان از چشم مردم است؛ آنها نه فقط در حضور جمع كه در تنهايي و خلوت نيز مرتكب گناهي نميشوند. اين خوف و خشيت سبب ميشود كه قلب آنها (منيب) باشد؛ دائمأ متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال كند، و از هر گناه و لغزشي توبه نمايد، و اين حال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد.31
در غير اين صورت، يعني در صورت نبود معاد يا اعتقاد نداشتن به آن و عدم آگاهي خداوند از نهان انسان، آدمي به راحتي حدود الاهي را ميشكند؛ همچنان كه در قرآن آمده است: «(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او ميخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند»(قيامت: 5). در قرآن نيز اينگونه آمده: «چنين نيست كه شما ميپنداريد (و دلايل معاد را كافي نميدانيد)؛ بلكه شما دنياي زودگذر را دوست داريد (و هوسراني بيقيد و شرط را)».(قيامت: 20)
راغب در مورد كلمة «فجر» كه در آية پنج ذكر شده است، چنين ميگويد:
فجر به معناي انفجار و شكاف وسيع برداشتن است، و بيان ميدارد كه گناه را هم بدان جهت فجور ناميدهاند كه باعث شكافته شدن و دريده شدن حرمت ديانت است، و كلمة امام ظرف مكان است كه به عنوان استعاره در زمان آينده استعمال ميشود، و منظور از اينكه، انسان، فجور امام خود را ميخواهد، اين است كه ميخواهد در آينده عمرش جلوش شكافته و باز باشد و هر فجوري خواست مرتكب شود.32
بر اساس آنچه بيان شد، آزاديطلبي انسان و تمايل به ارضاي خواستههاي خود فراتر از حدود الهي، انگيزة تكذيب قيامت و پرسش انكارآميز از زمان آن است. بنابراين توصيفي كه از زندگي بعد از اين دنيا و برپايي قيامت و حساب و كتاب الاهي و از غيب و شهادت در آيات قرآن آمده، به گونهاي است كه در انسان ايجاد مصونيت دروني براي رعايت ارزشهاي اخلاقي ميكند، و بدين طريق انسان براي برآوردن خواستههاي هر شأن وجودي خود ازجمله شأن جنسي، از هر راهي اقدام نكند؛ يعني هدف، وسيله را براي او توجيه نميكند؛ همچنين جلو آزاديطلبي او در خارج از چارچوب شرع را ميگيرد و بدين طريق امنيت و سلامت اخلاق جنسي جامعه محفوظ خواهد شد، و پشتوانههاي محكمي براي رعايت هنجارهاي اخلاق جنسي ايجاد خواهد شد. در نتيجه اخلاق جنسي افراد اخلاقي مسئولانه خواهد بود. به طور كلي، در چنين حالتي جلوت و خلوت افراد تفاوت فاحش و معناداري با هم نخواهد داشت و ريا و نفاق و درويي از ميان خواهد رفت. از سوي ديگر، با توجه به اينكه انسان در پيشگاه خداوند چيزي براي پنهان كردن ندارد و همواره عريان و آشكار در محضر اوست، اعتقاد و ايمان به چنين امري رفتار فرد را در نهان و آشكار از تناقض و تضاد رهايي خواهد داد.
اين مبناي هستيشناسي اسلامي، به جهتگيري هستي معطوف است؛ بر اين اساس، جهان هستي در حال شدن، حركت و تكامل است و مبتني بر غايتي الاهي است و هستي عبث آفريده نشده است. بنابراين، هستي از ناحية خداوند و از فيض ربوبي صادر ميشود و دوباره در حركتي تكاملي به او بازميگردد. خداوند در اين باره قرآن ميفرمايد:.«اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت ميروي و او را ملاقات خواهي كرد»(انشقاق: 6).
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه بيان ميدارد:
هدف نهايي اين سير و سعي و تلاش خداي سبحان است. البته بدان جهت كه داراي ربوبيت است و انسان بدان جهت كه عبدي است مربوب و مملوك، در حال تلاش به سوي خداي سبحان است، و خداوند بدان جهت كه رب، مالك و مدبر امر اوست، هدف اين سعي و تلاش است؛ چون عبد براي خودش مالك چيزي نيست، نه اراده و نه عمل. پس او بايد اراده نكند، مگر آنچه را او دستور داده باشد. پس بنده در اراده و عملش مسئول خواهد بود. اين خود حجتي است بر معاد براي اينكه ربوبيت خداي تعالي تمام نميشود، مگر با عبوديت بندگان و عبوديت هم تصور نميشود، مگر با بودن مسئوليت و مسئوليت هم تمام نميشود، مگر با برگشتن به سوي خدا و حساب اعمال، اين نيز تمام نميشود، مگر با بودن روز جزاء.33
همچنين خداوند ميفرمايد: «... بار الها! اينها را بيهوده نيافريدهاي، منزهي تو ما را از عذاب آتش، نگاه دار»(آلعمران: 191). بنابراين، تفكر و تدبر در هستي ما را به اين سمت سوق ميدهد كه اين هستي بيهوده و عبث آفريده نشده است؛ بلكه از روي حكمت، مصلحت و هدف صحيحي آفريده شده كه نماد وحدانيت الاهي است و در اين ميان انسان نيز به منزلة بخشي از اين هستي به حال خود رها نشده است و بايد در تلاش و تكاپو براي رسيدن به قرب الاهي باشد.
از جمله آثاري كه هستي هدفمند در اصول اخلاق جنسي دارد، ميتوان به مورد ذيل اشاره كرد:
اصل هدفمندي: خداوند از طريق ايجاد غريزة جنسي در نهاد انسان، اهدافي از قبيل آرامش رواني، حصول مودت، رحمت، مهرباني، توليد مثل، ادامه و بقاي نوع بشر و دور ماندن از انحرافات جنسي را براي انسان در نظر گرفته است.
در اينباره قرآن ميفرمايد:
و از نشانههاي او اينكه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانههايي است براي گروهي كه تفكر ميكنند!(روم: 21).
همچنين ميفرمايد:
زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، ميتوانيد با آنها آميزش كنيد، و (سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيكي براي خود، از پيش بفرستيد! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان، بشارت ده.(بقره: 223)
زوجيت مبنايي بنيادين است كه خلقت الاهي بر آن مبتني، و قانوني است عمومي كه گسترة هستي را دربرگرفته است. در اين باره ميتوان به آيات ذيل اشاره كرد:
«و اوست كه دو زوج نر و مادّه را آفريد.»(نجم: 45)؛
«و گفتيم: اي آدم! تو با همسرت در بهشت سكونت كن».(بقره: 35)
«(اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت؛ (به نوح) گفتيم: «از هر جفتي از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتي) حمل كن».(هود: 40)
« و از هر چيز يك جفت آفريديم، شايد متذكر شويد»(ذاريات: 49).
در تفسير اين آيه آمده است كه:
واژة زوج را معمولاً به دو جنس نر و مـاده مـيگـويـنـد؛ خـواه در عـالم حـيـوانـات باشد يا گياهان، و هرگاه آن را كمي تـوسـعه دهيم، تمام نيروهاي مثبت و منفي را شامل ميشود، و با توجه به اينكه قرآن در آيـه فـوق مـيگـويـد: (مـن كـل شيء) (از همه موجودات) نه فقط موجودات زنده، ميتـوانـد اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياي جهان از ذرات مثبت (پروتون) و منفي (الكترون) ساخته شدهاند.34
از جمله تأثيراتي كه زوجيت در اصول اخلاق جنسي دارد ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف) اصل جذابيت جنسي: وجود تفاوتهاي جنسي و جنسيتي زمينهساز جذابيت جنسي است؛ ويژگيهاي نظير لطافت و ظرافت در زنان، مورد توجه مردان، و ويژگيهاي نظير توانمندي، مديريت، قاطعيت، قابليت و مهرورزي در مردان مورد توجه زنان است؛ از اينرو، تفاوتهاي جنسي و جنسيتي ميتواند عامل جذابيت در اخلاق جنسي باشد؛ اما اين جذابيت جنسي خود نيز ريشه در زوجيت دارد كه بر اين اساس خداوند انسان را به صورت دو جنس مذكر و مؤنث، با تفاوتهاي فيزيولوژيكي و روحي و رواني آفريده، غريزة تمايل به غير همجنس را در سرشت وي نهاده است. به همين دليل، انسان قوانين زناشويي و ازدواج را پذيرفته است.
ب) اصل تناسب: بر اساس زوجيت، مرد و زن يك مجموعه را تشكيل ميدهند و ماية حفظ، قوام، عفت، پاكي و رفع نيازهاي يكديگرند؛ همچنان كه قرآن ميفرمايد: «...آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد)...»(بقره: 187). براي تحقق چنين حالتي زن و مرد بايد از جنبههاي مختلف با هم تناسب داشته باشند تا آنچه را كه زوجيت زمينهساز آن است، تحقق يابند و بر اين اساس، زن و مرد در فرآيند ازدواج و زندگي مشترك، مايه رشد و كمال همديگر گردند.
با توجه به نگاهي كه دين اسلام در قالب كلام وحي به هستي دارد و همچنين مباني هستيشناسانة آن، بينش، ملاكها و معيارهاي جديدي براي شكلگيري شخصيت انسان در ابعاد مختلف و جودي وي از جمله شأن جنسي ارائه ميدهد. بر اين اساس، كلام وحي با لحاظ كردن مباني هستيشناسانهاي همچون خدامحوري، هستي تجلي نظام احسن، هستي اعم از دنيا و آخرت و هدفمندي و زوجيت، اصول اخلاق جنسي خاصي را پايهريزي ميكند كه مبتني بر قداست، مرزشناسي، رضايت، حكمت، تمهيد، پاكي و طهارت، مصونيت، هدفمندي، جذابيت جنسي و تناسب است.
راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، كتاب فروشي مرتضوي، بيجا، 1362.
باقري، خسرو، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مدرسه، 1380.
جعفري، محمدتقي،ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 6، تهران، فرهنگ اسلامي، 1359.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ترجمة محمدباقر موسوي همداني، بيجا، امير كبير، 1363.
فرميهني فراهاني، محسن،فرهنگ توصيفي علوم تربيتي، تهران، اسرار دانش، 1378.
مطهري، مرتضي، بيست گفتار، قم، صدرا، 1358.
مطهري، مرتضي، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، قم، صدرا، بيتا.
مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1376.
نراقي، مهدي، جامع السعادت، ج 1، ترجمة جلالالدين مجتبوي، تهران، حكمت، 1405.
* دانشجوي دكتراي فلسفه تعليم و تربيت دانشگاه فردوسي مشهد m.s.taherpour@gmail.com.
** دانشيار گروه فلسفة تعليم و تربيت دانشگاه تهران mailto:msharafi@ut.ac.ir.
دريافت: 22/7/89 ـ پذيرش: 18/12/89
1. مرتضي مطهري، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 14.
4. همان، ص 21.
6. Karl Marx.
7. Friedrich Engls.
8. Bertrand Russell.
10. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ترجمة محمدباقر موسوي همداني، ج 19، ص 619.
11. مهدی نراقي، جامع السعادت، ج 1، ترجمة جلالالدین مجتبوی نراقی، ص 60.
12. محسن فرميهني فراهاني، فرهنگ توصيفي علوم تربيتي، ص 382.
13. محمدتقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 6، ص 75.
14. مرتضي مطهري، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 13.
15. محسن فرميهني فراهاني، فرهنگ توصيفي علوم تربيتي، ص 567.
16. سيدمحمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمة محمدباقر موسوي همداني، ج3، ص 228
17. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 2، ص 470 – 471.
20. همان، ج 16، ص 389.
21. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 24، ص 320.
22. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج20، ص 12 – 11.
23. مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 208 – 213.
24. خسرو باقري، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ص 152
25. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج14، ص 253.
26. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 6، ص 155.
27 همان، ج 16، ص 360.
28. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 16، ص .365
29. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 249.
30. همان، ج 18، ص 561.
31. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 22، ص 280- 281.
32. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 309 – 310.
33. همان، ص 578.
34. ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 22، ص 376.