صدرالمتألهين در آثار خود، تبيينهايي از آية 51 سورة شوري ارائه کرده است. در اين پژوهش توصيفي ـ تحليلي برآنيم كه اين ديدگاهها را بيان و سازگاري يا ناسازگاري آنها را بررسي کنيم. با لحاظ جايگاه والاي ملّاصدرا و از آنجا که ديدگاه وي دربارة آية مزبور بررسي نشده است، اين پژوهش ضرورت مييابد.
ملّاصدرا در بحثهاي مراتب کلام الهي و نيز راههاي دستيابي بشر به حقايق و گونههاي تعليم الهي، به آية پيشگفته استناد کرده و درصدد تطبيق آيه بر آنها برآمده است. وي واژة «وحياً» را در بحثهاي مذکور به ترتيب بر: امر ابداعي، وحي تشريعي و تعليم بيواسطة الهي، عبارت «من وراء حجاب» را بر امر تکويني، الهام به اوليا و تعليم ملکي، و عبارت «يرسل رسولاً» را بر امر تشريعي، استدلال و تعلم، و تعليم بشري تطبيق ميکند. اصرار صدرا بر داخل ساختن تعليم بشري در حوزة تکليم الهي، ديدگاه دوم و سوم وي را با مشکل مواجه کرده است.
ملّاصدرا، تکليم الهي، آية 51 سورة شوري، تعليم الهي، وحي، الهام، کلام الهي، لوح محفوظ.
خداي متعال در آيات گوناگوني از سخن گفتن خود با انسان و غير انسان سخن گفته است.1 بحث از کلام الهي يکي از مباحث مهم دانش کلام است که به اعتقاد برخي وجه نامگذاري دانش کلام به کلام نيز با اين بحث مهم ارتباط دارد.2 يکي از آياتي که خداي متعال در آن از کيفيت سخن گفتن خود با بشر سخن گفته آية 51 سورة مبارکه شوري است که ميفرمايد: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْيًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيُّ حَكيمٌ»؛ هيچ بشري را نرسد که خدا با او سخن گويد جز [از طريق] وحي يا از پشت پرده يا رسولي را بفرستد پس [رسول] به اذن خدا آنچه را خدا ميخواهد به او [بشر] وحي کند، همانا خدا بلند مرتبه و حکيم است.
در اين آية شريفه خداي متعال سخن گفتن خود با انسان را در سه طريق منحصر کرده است: 1. وحي؛ 2. از پشت پرده؛ 3. ارسال رسول.
واژة وحي در قرآن کريم تنها دربارة وحي بر پيامبران بلکه انسانها به کار نرفته است،3 ولي روشن است که در اين آية شريفه وحي بر انسانها مراد ميباشد؛ چراکه يکي از اقسام سخنگفتن خدا با بشر شمرده شده است.
از آنجا که راه وحي در برابر سخن گفتن از پشت پرده و از طريق فرستادن رسول قرار گرفته که در آنها واسطهاي بين خداي متعال و کسي که خداوند با وي سخن ميگويد وجود دارد، روش وحي، مستقيم است و بين خداي متعال و کسي که خدا با او سخن ميگويد هيچ واسطهاي نيست. مفسران بر اين امر اتفاق دارند؛ هرچند در مصاديق وحي مستقيم کم و بيش با هم اختلاف دارند.4
در سخنگفتن از پشت پرده هرچند بين خداي متعال و انسان واسطهاي وجود دارد، انسان صدا را ميشنود؛ همانند آنچه براي حضرت موسي ـ علي نبينا و عليهالسلام ـ اتفاق افتاد که کلام خداي متعال را از کانون خاصي شنيد.5
اکثر نزديک به اتفاق مفسران طريق سوم سخن گفتن خدا با بشر را در آية شريفه سخن گفتن خداوند با پيامبران از طريق فرشتة وحي دانستهاند، به اين صورت که خداي متعال رسولي ميفرستد و او آنچه را خدا ميخواهد به پيامبر منتقل ميکند. تفاوت اين روش با روش پيشين، با اينکه هر دو تکليم غيرمستقيماند، در اين است که در قسم دوم وحيکننده خداي متعال است، ولي در اين قسم وحيکنندة مستقيم فرشتة وحي است که آنچه را خدا ميخواهد به اذن الهي به وي وحي ميکند. با آنکه ظاهر آية شريفه همان است که بيشتر مفسران گفتهاند، برخي از مفسران قسم سوم را مربوط به سخن گفتن خداي متعال با انسانها از طريق وساطت پيامبران دانستهاند؛ به اين معنا که گفتهاند مراد از رسول، در عبارت «او يرسل رسولاً» رسول انساني است که وحي الهي را ميگيرد و در اختيار ديگر انسانها قرار ميدهد. کلام سورآبادي صريح در پذيرش اين تفسير است.6 فيض کاشاني هرچند در تفسير عبارت «او يرسل رسولاً فيوحي باذنه ما يشاء» صرفاً مينويسد: «فيسمع من الرسول»7 و مشخص نميکند آن کسي که از رسول ميشنود مردم است يا پيامبر و در نتيجه مقصود از رسول در کلام وي مشخص نيست، ولي از آنجا که در تفسير «الّا وحياً» مينويسد: «به اين صورت که فرشتهاي را ببيند و از او بشنود يا بدون آنکه کسي را ببيند در قلبش بيفتد»،8 روشن ميشود که مقصود وي از «الرسول» در عبارت «فيسمع من الرسول» رسول انساني يعني پيامبران است.9 زمخشري از اين تفسير با تعبير «قيل» ياد كرده10 که بيانگر ضعف آن در نظر اوست.
مرحوم ملّاصدرا در برخي از آثار تفسيري و فلسفي عرفاني خود به تفسير اين آيه همت گماشته يا آية مزبور را اشاره به مباحثي دانسته که با تأملات عقلاني و شهودهاي عرفاني به آنها رهنمون شده است. ما در اين مقاله بر آن هستيم تا ديدگاه صدرالمتألهين را دربارة آية مورد بحث از آثار مختلف وي استخراج كنيم و به تحليل و بررسي آن بپردازيم.
روش پژوهش ما توصيفي ـ تحليلي است؛ به اين معنا که ابتدا ديدگاه وي را از آثار مختلفش گزارش ميکنيم، سپس به بررسي سازگاري يا ناسازگاري ديدگاههاي مختلف وي دربارة اين آيه خواهيم پرداخت.
آية مورد بحث يکي از مهمترين آيات قرآن است و به يکي از مهمترين موضوعات مرتبط با خدا و انسان مربوط است و ملّاصدرا يکي از بزرگترين حکماي اسلامي ميباشد که در آثار مختلف خويش به برخي از آيات قرآن استناد کرده است. تاکنون ديدگاه وي دربارة اين آية مهم استخراج و تحليل نشده است. از اينرو، پرداختن به ديدگاه وي در اين باره بايستة پژوهش و بررسي ميباشد.
صدرا در تبيين حقيقت کلام الهي، ممشايي عرفاني دارد و در موارد متعددي به روش اهل عرفان و ذوق، معناي کلام و تکلم پروردگار را بيان کرده است. وي با استشهاد به کلام محيي الدين بن عربي، کلام الهي را داراي سه مرتبه ميداند:
مرتبه اول: کلامي که مقصود بالذات است؛ يعني خود کلام، مقصود حقيقي و اولي وغايت اصلي پروردگار است. اين همان امر ابداعي پروردگار و عالم قضاء حتمي است؛ يعني همان کلمه «کُن» وجودي که عالم امر از آن ظاهر شد، بلکه عالم، عين کلام الهي است.11 فهم اين کلام، غير منفک از عين کلام است و اطاعت از آن ضروري و لازم ميباشد و امکان سرپيچي از آن وجود ندارد، چراکه استماع اين کلام، همان اطاعت است.12
مرتبه دوم: کلامي که مقصود از آن، چيزي غير از خود کلام ولي عرضي لازم و غيرمنفک از آن است. اين کلام، همان امر تکويني پروردگار و عالم قَدَر زماني (قَدَر علمي) است؛ مانند فرمان خداوند به فرشتگان تدبيرکننده افلاک و نيز فرمان الهي به فرشتگاني که بر کوهها و معادن ودرياها و... گماشته شدهاند.13
در هر دو مرتبة مذكور، فهم کلام، غيرمنفک از کلام است، اگر چه در يکي عين کلام است و در ديگري غير از آن، و اطاعت از آن نيز ضروري است و تخلف از آن محال و غير ممکن است.14
مرتبه سوم: کلامي که مقصود از آن، غير از کلام و در عين حال غير لازم با کلام است. اين کلام که پايينترين مرتبة کلام ميباشد، همان است که به وساطت پيامبران به مردم ميرسد. اين مرتبة کلام ممکن است به درستي فهم نشود يا از دستورهايي که مشتمل بر آنهاست تخلف شود؛ از همينرو در آن، اطاعت و عصيان راه دارد.15 اين کلام، همان امر تشريعي پروردگار است؛ مانند اوامر و خطابات الهي به مکلّفين از جنّ و انس، به واسطه فروفرستادن کتابهاي آسماني و ارسال رسولان و پيامبران الهي.16
صدرالمتألهين هرجا که از کلام الهي و مراتب سهگانه آن سخن به ميان ميآورد، از آيه شريفه محل بحث به عنوان آيهاي که به مراتب سهگانة مزبور اشاره دارد سخن گفته است.17 وي معتقد است راههاي سهگانه سخنگفتن خداوند که در آيه شريفه بيان شده است، به ترتيب به مراتب سهگانه کلام الهي اشاره دارد.18
بنابراين، از نظر صدرا «وحياً» همان امر ابداعي حق تعالي است که صدرا از آن به «امر بيواسطه» نيز تعبير ميکند. «أو من وراء حجاب» همان امر تکويني خداي متعال است که صدرا آن را «کلام با واسطه حجاب معنوي» معرفي ميکند و «أو يرسِلَ رسولاً» اوامر تشريعي پروردگار است که صدرا از آن به «کلام با واسطه حجاب صوري» تعبير ميکند.19 بدين گونه از نگاه صدرالمتألهين کلام الهي، يا بيواسطه و مستقيم است (امر ابداعي) يا باواسطه است؛ کلامِ باواسطه يا با واسطه معنوي است (امر تکويني) يا با واسطه صوري (امر تشريعي).
مطابق اين تقرير، مقسم آيه مورد بحث، مطلق کلام الهي است، نه فقط سخنگفتن خدا با بشر و «وحياً» عاليترين مرتبة کلام الهي است که صدرا از آن با تعبير «أعلي ضروب کلام الله» ياد ميکند20 و سخنگفتن از پشت پرده و از طريق ارسال رسول به ترتيب مرتبة متوسط و مرتبة داني کلام الهي ميباشد.
روشنترين مشکل اين بيان آن است که مقسم راههاي سهگانة مذکور در آية شريفه را مطلق کلام الهي تلقي ميکند، در حالي که خود آيه صراحت دارد که در مقام بيان انحصاري راههاي سخنگفتن خداوند با بشر ميباشد. ما به زودي اين مطلب را بررسي ميکنيم.
صدرالمتألهين در دستهاي ديگر از آثار خود، آيه شريفه را شاهد بر مطلب و مدعايي ديگر قرار ميدهد. وي در باب راههاي حصول علم در باطن انسان، معتقد است که انسان از سه طريق ميتواند به علم دست يابد.
زمينه نيل ملّاصدرا به اين سه طريق آن است که در بينش صدرايي، نفس انسان از اين استعداد برخوردار است که حقيقت تمام اشيا در آن تجلي يابد و اسباب خارجي مانع اين تجلي گشته است. لوح محفوظ، جوهري است که تمام مقدرات الهي تا روز قيامت درآن ثبت شده است؛ اگر آينه نفس انساني در مقابل لوح محفوظ قرار گيرد، حقايق علوم از لوح عقلاني21 در لوح نفساني، تجلي ميکند و نقش ميبندد. ولي حجابهاي مادي، مانع و حائل ميان نفس و لوح محفوظ است و اگر اين پرده از ميان رود، نفس به آنچه مستعد آن است دست خواهد يافت. وي با ذکر مثال و تشبيهي، راه برطرف شدن اين حجاب و مانع را دو چيز ميداند؛ همان گونه که پرده حائل ميان دو آينه گاهي با دست انسان و عمل او و گاهي با وزيدن باد کنار ميرود، به همين سان پرده ميان نفس آدمي و لوح محفوظ، به دوصورت زايل ميشود: يکي از راه فکري و عقلاني و تجريد صور از پوششهاي فردي و منتقل شدن از برخي صور به برخي ديگر(حرکت از صورتهاي معلوم به صورتهاي مجهول)؛ و ديگر با وزش نسيمهاي لطف و رحمت الهي، آن حجابهاي ظلماني از جلو چشم بصيرت آدمي كنار ميرود و پارهاي از آنچه در لوح اعلي مضبوط است در نفس او متجلي ميشود.22
صدرا معتقد است رفع حجاب به صورت کامل و تمام و دائم، در هنگام موت حاصل ميشود، اما در طول حيات آدمي، گاهي از رهگذر رؤياي صادق و گاهي با الهام و گاهي به صورت وحي، به طور موقت و ناقص، حجاب رفع ميشود.23
ملّاصدرا با يک تقسيم ثنايي طرق مزبور را چنين بيان ميکند: گاه انسان از طريق استدلال و تعلم به علم دست مييابد که «اعتبار» و «استبصار» ناميده ميشود و گاه دانش بدون تحمل مشقت استدلال و تلاش فکري در باطن انسان حاصل ميشود که اين خود دو گونه است: گاه انسان نميداند اين علم چگونه حاصل شده و از کجاست که از آن با تعبير «الهام» ياد ميشود. در اين طريق حقيقت در روح و جان انسان افکنده ميشود و گاه بر سببي که اين دانش از آن حاصل شده اطلاع مييابد و آن سبب عبارت است از مشاهدة فرشتهاي که القاکنندة آن دانش است. اين راه همان راه «وحي» است. بر اين اساس راههاي دستيابي به حقايق که بدون ارتباط با لوح محفوظ حاصل نميشود، عبارتاند از:
اول: راه استدلال و تعلم که راه دستيابي به حقايق براي غيرانبيا و اوليا است. در نتيجة استدلال و کوشش عقلاني، برخي از حقايق از لوح عقلاني (لوح محفوظ) بر لوح نفساني آشکار ميشود.
دوم: راه الهام، به اين صورت که بعضي از حقايق الهي، ناگهاني و همچون برق آسماني از جايي که انسان نميداند کجاست براي انسان آشکار ميشود.24
سوم: راه وحي، که همانند الهام است، با اين فرق که در وحي، سبب افاده دانش براي کسي که حقيقت برايش مکشوف شده معلوم است؛ يعني عقل فعال يا به تعبير شرعي فرشته وحي را ميبيند.25
در هر سه طريق پيشگفته در حقيقت حائلي که ميان لوح محفوظ و لوح نفس انسان وجود دارد زائل ميشود؛ با اين تفاوت که در طريق نخست اين مانع با تلاش خود فرد زايل شده است، ولي در راه دوم و سوم لطف الهي و نسيم رحمت حق موجب از بين رفتن حجاب گشته است و تفاوت طريق دوم و سوم يعني الهام و وحي تنها در شدت وضوح و مشاهدة فرشته است.26
صدرا در اين مبحث نيز به آيه شريفه محل بحث استشهاد و اقسام مطرح شده در آيه شريفه را بر راههاي دستيابي به علوم باطني تطبيق ميکند. وي در اين باره چنين مينويسد: «علوم براي ما جز به وساطت ملائکة علمي که همان عقول فعال هستند حاصل نميشود و براي حصول علوم راههاي متعددي وجود دارد، آنچنانکه خداي سبحان ميفرمايد: «وَمَا کانَ لِبَشَرٍ أن يکَلِّمَهُ اللهُ إلّا وَحياً...»؛ پس سخنگفتن خداوند با بندگانش عبارت است از افاضة علوم بر نفوس بندگان از راههاي مختلف مانند وحي و الهام و تعليم به واسطة پيامبران و معلمان.27
مطابق اين تقرير، سخنگفتن خداوند با بشر که در آية 51 شوري ذکر شده، راههاي گوناگون افاضة علوم به قلوب مردم است. وحي طريق ويژة انبيا است، الهام مختص اولياءالله ميباشد، و «يرسل رسولاً» به شيوة اکتساب و تعلم مردم اشاره ميکند که آن نيز از طريق ارتباط با عقل فعال حاصل ميشود.28
صدرا در تفسير خود نيز تقريري همچون تقرير دوم ارائه ميدهد. وي در بيان معناي مکالمه الهي در ذيل آيه «لا يکَلِّمُهُم اللهُ وَلا ينظُرُ إلَيهِم يومَ القِيامَة»(آلعمران: 77) ميگويد: «مراد از مکالمه در آيه شريفه، مکالمه حقيقي بين خداي متعال و بندگان خاص او ميباشد؛ و مکالمه حقيقي، افاضات علمي در مقاصد ربوبي است که به دنبال تأملات قدسي بنده در مطالب حِکَمي و ايماني از جانب حق تعالي به واسطه برخي از ملائکه عقلي بر عبد وارد ميشود.29
وي سپس اين افاضات را به دو دسته تقسيم ميکند: 1. افاضات روشني که با چشم ديده و با گوش شنيده ميشود، همانند افاضاتي که به انبيا ميشود؛ 2. افاضاتي که مشاهَد نيست که افاضات علمي خداي متعال بر غيرپيامبران اينگونه است.30 يعني افاضات حق بر نفس انساني توسط ملائکه عقلي، يا صريح و مشاهَد است که اين قسم، مختص انبيا است يا صريح و مشاهد نيست که از آنِ غير انبيا است.
صدرالمتألهين در ادامه با توجه به مخاطبه الهي با ارواح انساني در «روز ألست»، ارواح را به چهار قسم دستهبندي ميکند: 1. ارواح انبيا؛ 2. ارواح اوليا و شهدا؛ 3. ارواح مؤمنان؛ 4. ارواح کافران. وي بين گونه شنيدن کلام حق در روز الست و کيفيت پاسخ به آن و سخنگفتن خداوند با انسانها در دنيا پيوند برقرار کرده، چنين مينگارد: «انبيا ألَستُ بِرَبِّکُم را مستقيماً شنيدند و انوار جمال الهي را بدون حائلي مشاهده کردند و به همين جهت در دنيا مستحق نبوت و رسالت و دريافت وحي شدند ـالله اعلم حيث يجعل رسالتهـ؛ اوليا کلام حق را از انبيا شنيدند و از پس ارواح ايشان جمال حضرت حق را مشاهده کردند؛ از همينرو نيازمند متابعت از پيامبراناند، و در پي اداي حق متابعت ايشان مستحق الهام و شنيدن کلام حق از پس حجاباند. مؤمنين خطاب حق را به واسطة اوليا و انبيا شنيدند؛ از همينرو در دنيا به غيب ايمان آوردند و دعوت پيامبران را پذيرفتند... اما کافران وقتي از پس پرده از مؤمنان شنيدند که پاسخ بلي دادند آنها از روي تقليد و ريايي، بلي گفتند؛ از همينرو در دنيا از آبا و اجدادشان تقليد ميکنند.»31
بنابراين، سه طايفه از ارواح، در يوم ألست کلام حق را شنيدند و انوار جمال الهي را مشاهد کردند؛ از همينرو به تناسب کيفت شنيدن کلام الهي در آن روز، در اين دنيا مستحق نوعي از ارتباط با خداي متعال شدند؛ دستهاي (انبيا) مستحق دريافت وحي، و طايفهاي (اوليا و شهدا) مستحق دريافت الهام شدند و گروهي از طريق رسالت انبيا و ولايت اوليا، کلام الهي را ميشنوند و به آن ايمان ميآورند. ملّاصدرا سپس آيه محل بحث را بر سه طايفه مذکور تطبيق ميكند و مينويسد:
«از جمله آياتي که بر اين مراتب سهگانه دلالت ميکند، کلام خداست که فرمود: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً»؛32 يعني پيامبران «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» يعني اولياء «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا» يعني مؤمنان.
همچنين ملّاصدرا در ذيل بحثي دربارة کيفيت معاد، به مناسبتي از انواع نفوس سخن ميگويد و معتقد است ميان بعضي از نفوس و حقتعالي واسطهاي نيست، اما بعضي از نفوس به واسطه وسايط فلکيه يا نفسيه يا عقليه و يا برزخيه از او صادر شدهاند. سپس ميگويد: «پس آن نفوسي كه بين آنها و بين حق اول، حجابي ـ اعم از عقل يا نفس يا دنيا يا آخرت ـ نيست، همان كسانياند كه به وسيله وحي يا الهام يا مشاهده در اولين مرتبه تقرب و معرفت قرار دارند؛ چراكه خداوند ميفرمايد: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه: 10ـ11) و اما نفوسي كه ميان آنها و حقتعالي واسطه است، يا حق را از طريق يك واسطه ميشناسند يا از طريق چند واسطه مانند رسالت و امامت. به دليل قول خداي متعال: « مَا كانَ لِبَشَرٍ أن يكلِّمَهُ...».33
به اين ترتيب، انبيا از وحي و الهام و مشاهده برخوردارند و غير آنان، يا از وراء حجاب انبيا، حقايق را مشاهده ميكنند (اوليا) يا از وراء حجب انبيا و اوليا به معارف دست مييابند(مؤمنان).
در اسفار نيز چنين تقريري بيان شده است. صدرا در توضيح قاعده «حقيقت و رقيقت» به جبرئيل مثال ميزند و حقيقت كليه او را از عالم أمر الهي كه مضاف به پروردگار است قلمداد ميكند كه واقف در محضر الهي است و القاي معارف از طريق رقايق ممثله آن حقيقت كليه به سه گروه، صورت ميگيرد: گروه اول، انبيا و رسولاناند كه از طريق وحي صريح و رويارو، معارف را دريافت ميكنند و گروه دوم و سوم، وارثين انبيا و اولياي الهي هستند كه از طريق الهام و تعليم، به معارف دست مييابند. جناب صدرا سپس آيه شريفه را بر مدعاي خويش تطبيق ميكند.34
ديدگاه دوم را از لحاظي ميتوان دو گونه تقرير كرد؛ چراكه صدرا در بعضي از آثار خود، قسم سوم (يرسل رسولاً) را مخصوص كساني ميداند كه از طريق تفكر، بخشي از معارف الهي را خود از جانب عقول فعال دريافت ميكنند. البته وي هرچند اين راه را اكتسابي ميداند و بر آن است كه همة انسانها بالقوه صلاحيت برخوردارشدن از چنين تعليمي را دارند، اما بالفعل فقط عدهاي كه علماي اهل نظر باشند به حريم تعليم الهي بار مييابند.35 او در برخي ديگر از آثار خود، قسم سوم را عمومي و همگاني تلقي ميكند، يعني آن را رسيدن مردم به كلام خدا از طريق پيامبران و وحي ميداند.
ولي ميتوان گفت نائل شدن به ساحت كلام الهي به واسطة پيامبران الهي و دريافت معارف آن، نيازمند تفكر و اجتهاد عقلي است و جز علماي اهل نظر، كسي را ياراي درك معارف عميق و بلند قرآن نيست. از همينرو هرچند ملا صدرا تعليم الهي را ويژة عالمان اهل نظر و از طريق افاضه عقول فعال ميداند، در پايان ميگويد: «والتعليم بواسطة الرسل و المعلّمين».36
جناب صدرالمتألهين معتقد است ميان انزال كلام الهي بر قلب حضرت ختمي مرتبت(ص) و انزال كتب آسماني بر ساير انبيا تفاوت هست. مبناي اين نظريه آن است كه از ديدگاه صدرا ميان كلام الهي و كتاب او فرق هست؛ كلام الهي از عالم أمر است و كتاب، از عالم خلق. كلام، بسيط است ولي كتاب مركب. كلام غير قابل نسخ و تبديل است، اما كتاب، قابل محو و اثبات. صحيفه وجود، كتاب خدا است و آيات آن، اعيان موجودات. و اما كلمات تامه الهي، هويات عقليه نوريهاي هستند كه وجودشان عين شعور و اشعار و علم و اعلام است.37
صدرا معتقد است قرآن مجيد، هم كلام الهي و هم كتاب او است. لذا هم قرآن (بسيط) و هم فرقان (مفصل) است. اما كتب آسماني ساير انبيا، كلام الهي نيستند، بلكه كتب پروردگار متعالاند.38
از منظر ملّاصدرا، در انزال كلام الهي بر قلب نبي ختمي(ص) حقايق قرآن نازل شده است، نه صورت الفاظ مسموع يا مكتوب بر الواح زمرّدين. قرآن مستقيماً از جانب پروردگار به پيامبر اعظم تعليم شد و اين تعليم به اين معناست كه حقتعالي به نور حكمت ـ كه حقيقت كلام است ـ و نور ايمان بر قلب نبي تجلي كرده است. اما تعليم ساير كتب آسماني به ديگر انبيا به اين صورت نبوده است.39 چنين تعليم ويژهاي ناشي از فضل عظيم الهي نسبت به متعلم است.
خلاصه آنكه كسي كه خداي قرآن را بدين گونه تعليم داد، از جانب خداي داراي فضل عظيمي است؛ چنانكه به حبيباش(ص) فرمود: «وبالجملة من علّمه الله القرآن بهذا التعليم، كان عليه من الله فضلاً عظيماً، كما قال لحبيبه صلي الله عليه «وَعَلَّمَك ما لَم تَكن تَعلَم وَكانَ فَضلُ اللهِ عَلَيك عَظيماً»(نساء: 113)»40
وي تعليم را بر سه قسم ميداند: 1. تعليم الهي؛ 2. تعليم مَلَكي؛ 3. تعليم بشري.
تعليم بشري براي غير انبيا و اوليا است اما از تعليم ملكي پيامبران غير اوليالعزم برخوردارند، به اين گونه كه فرشته برايشان ممثل ميشود و كتاب را به آنان ياد ميدهد. تعليم الهي ويژة خواص انبيا و اولياي عظيمالشأن ميباشد كه در هنگام عروج معنويشان به سوي خدا حاصل ميشود.41 مرحوم ملّاصدرا اقسام سهگانة تكليم الهي در آية مورد بحث را اشاره به اقسام سهگانة تعليم ميداند و مينويسد: «والي هذه الاقسام الثلاثة أشار بقوله تعالي: ما كان لبشر أن... فالاول هو التعليم الالهي والثاني هو الملكي والثالث هو البشري».42
بنابراين، «وحياً» تعليم الهي است كه وحي مستقيم به معناي تجلي پروردگار بر قلب پيامبران خاص و اولياي بزرگ است كه منظور فقط حضرت ختمي مرتبت ميباشد كه به مقام قاب قوسين أو أدني نائل شد و بعد از او عترت طاهرين و معصومين آن حضرت(ع)، جز آنكه اتصال آنها به آن مقام و تجلي پروردگار در قلوب آنان، به سبب ولايت آنها است نه نبوت.
«أو من وراء حجاب» تعليم ملكي و براي انبيا است. البته منظور از حجاب، اين نيست كه آنان فرشته وحي را نميبينند، بلكه منظور آن است كه بين آنان و حق تعالي، ملك واسطه ميشود و آنان كلام الهي را مستقيماً نميشنوند، بلكه از طريق تمثل ملك، كتاب الهي را فرا ميگيرند.
«أو يرسل رسولاً» تعليم بشري است كه در مرحله استعداد همگاني است. اما بالفعل مخصوص كساني است كه با رياضت و تمرين، پرده از ميان نفس خود و ملكوت ادني بردارند، حال يا رياضت عملي كه حاصل آن، شهود قلبي و الهام است يا رياضت علمي و عقلاني كه حاصل آن، افاضه عقل فعّال به عقل بالفعل آدمي است. صدرا در جايي ديگر نيز تفسيري شبيه به آنچه مطرح شد، ارائه ميكند.43
مطابق ديدگاه سوم ملّاصدرا مقسم در آيه شريفه محلّ بحث، تعليم پروردگار است كه سه صورت دارد. البته قسم سوم (او يرسل رسولاً)، مطابق ديدگاه دوم و سوم، به معناي رسيدن انسان به مرحله كشف عقلاني است كه هرچند از نوع وحي تشريعي يا تسديدي نيست و از لحاظ استعداد، همگاني است، عملاً و فعلاً از آنِ علماي رباني و اهل نظر است. نبايد تصور كرد كه منظور او از قسم سوم شنيدن كلمات انبيا و اوليا با سمع ظاهري است، بلكه مراد او رسيدن به آن مقام با توسل به انبيا و اولياي الهي و معارف وحياني و غيبي آن حضرات است.
بر آنچه ذكر شد در كلمات ملّاصدرا شواهدي وجود دارد؛ از جمله اينكه وي دربارة شنيدن كلام الهي از سوي مؤمنان مينويسد: «والمؤمنون سمعوا خطاب الحق وراء حجاب أرواح الانبيا و حجاب ارواح الاوليا».44 او در ادامه با ذكر آيه شريفه ميگويد: «أو يرسل رسولاً يعني المؤمنين». محلّ شاهد، كلمه «ارواح» است؛ مؤمنين، خطاب حق را از طريق ارواح انبيا و اوليا ميشنوند و نه از طريق افواه و السنه آنها.
شاهد ديگر اينكه صدرا دربارة فرق ميان «اكتساب اهل نظر» و «الهام» معتقد است كه اين دو در اصل فيضانِ صور علمي و نيز در قابل و محل آن صور و همچنين در فاعل و مُفيضِ آن، هيچ تفاوتي ندارند، و فرقشان فقط در طريقه و چگونگي زوال حجاب است كه اولي (اكتساب) با تعمُّل و اكتساب به دست ميآيد و دومي (الهام) با وزش نسيم الطاف الهي.45
بنابراين، قسم سوم نيز، چه در ديدگاه دوم و چه در ديدگاه سوم ملّاصدرا، نوعي از سخن گفتن الهي با بشر است كه به واسطه وحي و نبوت و الهام و ولايت صورت ميپذيرد.
نتيجه اينكه در ديدگاه سوم، ملّاصدرا دو قسم نخست از اقسام سهگانه مطرح شده در آيه شريفه را با وحي تشريعي مرتبط ميداند: يكي قسم اول (وحيا) كه مرتبه اول از مراتب وحي تشريعي، يعني وحي مستقيم و بيواسطه پروردگار است و ديگري قسم دوم (أو من وراء حجاب) كه مرتبه دوم از مراتب وحي، يعني وحي باواسطه است كه از طريق فرشته وحي صورت ميگيرد. اما قسم سوم، هرچند ميتواند از اقسام وحي بالمعني الاعم و لغوي باشد، خارج از دايره وحي تشريعي است.
شايان توجه اينكه آنچه از صدرا دربارة آية مورد بحث بيان شد، به اين معنا نيست كه وي مراتب وحي تشريعي را دو قسم ميداند؛ بلكه از منظر صدرا، وحي تشريعي داراي سه مرتبه است كه عبارتاند از:
وحي مستقيم و بيواسطه (مرتبه اول)، وحي با واسطه مَلَك كه خود به دو صورت است: يكي رؤيت وجود عقلاني ملك (مرتبه دوم) و ديگري رؤيت وجود مثالي ملك (مرتبه سوم).46
بررسي سازگاري يا ناسازگاري ديدگاه ملّاصدرا
بعد از گزارش ديدگاههاي سهگانة ملّاصدرا دربارة آية مورد بحث، درصدد پاسخ به اين پرسش هستيم كه آيا ديدگاههاي سهگانة وي در مورد آية شريفه متناقضاند يا ميتوان محملي براي جمع بين آنها يافت؟
به نظر ميرسد اين گونه نبوده است كه ملّاصدرا در دورههاي مختلف، به دليل تطور عقايد فلسفي يا در كتب و آثار مختلف، به دليل ممشاي متفاوت ـ كه در بعضي ممشاي عرفاني و در بعضي ممشاي فلسفي و در بعضي ممشاي تفسيري داشته است ـ اين سه ديدگاه را ارائه كرده باشد. شاهد بر اين سخن، آن است كه وي در بعضي از آثار خود، «كلام الهي» را به شيوه اهل عرفان تبيين ميكند كه با ديدگاه اول مطابق است و در همان اثر، ديدگاهي همچون ديدگاه سوم دربارة آيه شريفه، ارائه ميكند.47 و جالب است كه تبيين عرفاني از معناي «كلام الهي» را دليل بر ديدگاه سوم خود قرار ميدهد.
يعني از نظر صدرا در ميان اين ديدگاه تناقضي نيست و در عرض و تقابل با يكديگر نيستند، بلكه سه مرتبه از مراتب طولي معناي آيه شريفهاند.
مطابق روايات، آيات قرآن داراي ظاهر و باطن است.48 ملّاصدرا در ديدگاه دوم و سوم، درصدد بياني منطبق با ظاهر آية شريفه بوده، اما در ديدگاه نخست، درصدد استفادة مطلبي عميق كه فراتر از ظاهر است برآمده است؛ از همينرو پس از نقل كلام صاحب فتوحات ميگويد: «وفيه اشارة الي ضروب كلام الله فليدرك غوره وليزعن حسن طوره»49 و پس از آنكه آيه شريفه را بر كلام خود تطبيق ميكند، ميگويد: «فافهم هذا، فانه ذوق جميع اهل الله». در اسفار نيز، پس از تطبيق آيه بر ديدگاه نخست ميگويد: «فافهم يا حبيبي! هذا، فانّه ذوق اهلالله».50
در نگاه اهل نظر، نه تنها بين معناي ظاهري و باطني منافاتي نيست، بلكه معناي باطني مؤيد معناي ظاهري نيز هست. اينكه صدرا مقسم آيه را در ديدگاه نخست مطلق كلام الهي قلمداد ميكند و حال آنكه در ظاهر، مقسم آيه شريفه تكليم پروردگار با بشر است، از آنجاست كه اهل معرفت معتقدند انسان كامل و بلكه اكمل و اشرف كائنات، وجود منبسط صادرِ نخستين، حقيقت محمديه(ص) ميباشد و آن وجود نازنين بنا بر قاعده «الواحد» يگانه موجودي است كه مستقيماً از جانب باريتعالي صادر يا به تعبير عرفاني ظاهر شده است و لذا تنها موجودي است كه مستقيماً كلمه «كن» وجودي را استماع كرده است. اين، يعني همان امر ابداعي پروردگار كه مستقيماً درحقيقت محمديه و انسان كامل جلوهگر شده است. پس مخاطب اين مرحله از كلام الهي، انسان كامل و خيرالبشر است كه آدم ابوالبشر و ابناء او همگي به يمن وجود او ميتوانند به مقام انسانيت بار يابند و مخاطب كلام الهي قرار گيرند و تمام حقايق عقلي و نفوس كلي نيز به طفيل هستي او موجود ميشوند و از طريق او مخاطب به خطاب و كلام و امر تكويني پروردگار ميشوند. نيز اهل معرفت بر آناند كه همه انبيا با اتصال به حقيقت محمديه، مفتخر به دريافت اوامر تشريعي پروردگار ميگردند.
بنابراين، مقسم اين آيه حتي از منظر ديدگاه عرفاني(مطلق كلام الهي)، همان تكليم با بشر است؛ يعني تكليم با حقيقت محمديه كه انسان كامل و خيرالبشر است و به سه طريق، صورت ميپذيرد: 1. تكليم ابداعي، يعني ايجاد انسان كامل (محور عالم هستي) و ايجاد ديگر ممكنات به تبع هستي او؛ 2. تكليم تكويني كه به واسطه انسان كامل به تمام كائنات تعلّق ميگيرد؛ 3. تكليم تشريعي كه از طريق انسان كامل، به انبيا تعلق ميگيرد و در مرحله ختم نبوت، شريفترين تشريعات، به وجود عنصري همين انسان كامل يعني حضرت ختميمرتبت(ص) خطاب ميشود.
بنابراين بايد گفت از نظر صدرا مقسم آيه شريفه، تكليم و تعليم الهي است كه درمعناي باطني و عرفاني آن، مطلق كلام الهي است و در معناي ظاهري، تكليم پروردگار با بشر ميباشد.
آنچه صدرا در ديدگاه سوم از وحي مستقيم الهي و تجلي پروردگار بر قلب حضرت ختمي(ص) ابراز ميكند، با ديدگاه اول او منافاتي ندارد. امر ابداعي، تجلي پروردگار در وجود حضرت ختمي در قوس نزول است و وحي مستقيم و رسيدن حضرتش به مقام قاب قوسين أو أدني، تجلي پروردگار در وجود حضرتش در قوس صعود ميباشد و اين، همان تعليم الهي است كه مختص حضرتش ميباشد و ديگر انبيا و حتي جبرئيل را بدان حريم راه نيست.
تعليم مَلَكي (در ديدگاه سوم) و الهام (در ديدگاه دوم) نيز با امر تكويني پروردگار (در ديدگاه نخست) ـ كه هر سه در ذيل «أو من وراء حجاب» قرار گرفتهاند ـ ناسازگار نيستند، بلكه هر دو از مراتب تكوين پروردگارند. نزول فرشته وحي يا الهام و نفث في الروع از مصاديق بارز وحي تكوينياند كه حتي براي غير انبيا هم واقع شده است (مانند تمثل جبرئيل براي مريم و وحي به مادر موسي). حتي وحي تشريعي، خود يكي از مصاديق تكويني عالم تكوين است. فرشته وحي به امر تكويني پروردگار، تشريعات را براي انبيا نازل ميكند.
اساساً وحي همان نيروي غيبي و شعور مرموز در نوع بشر است كه سبب هدايت تكويني بشر ميباشد؛ يعني هدايت تكويني نوع بشر، بواسطه وحي صورت ميگيرد. يكي از راههايي كه حكماي اسلامي در اثبات ضرورت نبوت پيمودهاند، همين طريق است كه همان گونه كه همه موجودات عالم از هدايت تكويني و غريزي و طبيعي برخوردارند، نوع انسان نيز از اين هدايت عمومي مستثنا نيست و لذا وجود شعور وحي در نوع بشر ضروري است. همچنين يكي از راههاي اثبات عصمت انبيا، همين است كه تلقي، حفظ و تبليغ وحي، سه ركن هدايت تكوينياند و خطا در تكوين راه ندارد.51 البته اين هدايت عمومي و تكويني، مشتمل بر دستورهاي تشريعي پروردگار است.
منافات نداشتن ديدگاههاي سهگانة ملّاصدرا در قسم سوم (أو يرسل رسولاً) واضحتر از آن است كه نيازمند توضيح باشد. اوامرتشريعي پروردگار، همان راه رسيدن بشر به حقايق علوم باطني و همان تعليم بشري است.
در ديدگاههاي سهگانة صدرا دربارة آية شريفه، يك ناسازگاري نيز ديده ميشود كه بايد حل شود و آن اينكه:
در ديدگاه دوم، «وحياً» به معناي وحي تشريعي به همه انبياست؛ ولي در ديدگاه سوم، «وحياً» به معناي وحي بيواسطه الهي و تجلي پروردگار در قلب نبي و به معناي «تعليم الهي» است كه مخصوص نبي مكرم اسلام يا دستكم مخصوص رسولان و اولياي بزرگ است و وحيِ مربوط به ديگر انبيا و رسل، در ذيل «أو من وراء حجاب» قرار ميگيرد.
علاوه بر اين ناسازگاري، نكتهاي ديگر نيز ميتواند اشكال هر سه ديدگاه جناب صدرالمتألهين شمرده شود و آن اينكه مطابق هر سه ديدگاه، ملّاصدرا در زمره گروهي قرار ميگيرد كه «أو يرسل رسولاً» را به معناي ارسال پيامبران به سوي بشر قلمداد ميكند ولي همانگونه كه پيشتر گفتيم ظاهر آيه با چنين معنايي ناسازگار است؛ چراكه آيه ميفرمايد: «او يرسل رسولاً فيوحي بأذنه ما يشاء» و ميدانيم كه پيامبران سخني را به مردم وحي نميكنند، بلكه وحي الهي را به آنها منتقل ميكنند. چنانكه در برخي از روايات نيز بدان تصريح شده، مقصود از رسول در عبارت »او يرسل رسولاً...» فرشتة وحي است كه پيام الهي را به پيامبر انساني وحي ميكند. و حال آنكه مطابق روايات شيعي،52 ارسال رسول در آيه شريفه، به معناي ارسال فرشته وحي است. يكي از اين روايات از اميرمؤمنان(ع) نقل شده است.
ديدگاه نخست صدرا در بارة آيه شريفه كه الهام گرفته از مباني عرفاني است، متين و قابل دفاع است؛ زيرا تقسيم كلام الهي به كلام ابداعي و تكويني و تشريعي با آيات و روايات سازگار است. توضيح اينكه از ديدگاه قرآن و روايات نيز مرتبهاي از كلام الهي، قول ابداعي و ايجادي خداي متعال است؛ قرآن ميفرمايد: «إنَّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يقُولَ لَهُ كن فَيكون»53 و اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «به هر چه اراده كند، مىفرمايد «باش»، پس پديد مىآيد؛ نه با صوتى كه در گوشها مينشيند، و نه با ندايي كه شنيده مىشود، بلكه كلام خداى سبحان همان كارى است كه از او صادر ميشود.»54
در وجود كلام تكويني خداي متعال نيز جاي شك و شبهه نيست؛ دستورها و خطابات الهي به آسمانها و زمين و فرشتگان و ديگر جنود الهي، در آيات فراواني از قرآن مجيد آمده است.55 روشنتر از كلام تكويني، وجود كلام تشريعي پروردگار متعال است؛ قرآن مجيد، كلام و وحي تشريعي خداست كه به واسطه رسولش به بشر عرضه شده است.
چنانكه گذشت دو ديدگاه دوم و سوم ملّاصدرا با ديدگاه نخست وي منافاتي ندارند؛ اما محل تأمل و اشكال، جمع ميان ديدگاه دوم و سوم است.
به نظر ما آنچه موجب اين مشكل گشته، اصرار ملّاصدرا بر داخل ساختنِ تعليم بشري و اكتساب اهل نظر در دايره تكليم الهي است. او در ديدگاه دوم ميخواهد اكتساب علماي اهل نظر را نيز در محدوده تكليم الهي و اين آيه شريفه داخل سازد؛ چنانكه در ديدگاه سوم ميخواهد تعليم بشري را در دايره تعاليم رباني بگنجاند. به نظر ميرسد راه برونرفت از ناسازگاري ديدگاه دوم و سوم، و نيز ناسازگاري هر سه ديدگاه با آنچه از ظاهر آيه برميآيد كه مقصود از «يرسل رسولاً» ارسال فرشتة وحي به پيامبران براي انتقال پيام الهي به ايشان است، خارج ساختنِ تعليم بشري و علم اكتسابي از آيه محل بحث ميباشد. توضيح اينكه براي تصحيح ديدگاه دوم بايد «أو يرسل رسولاً» را به معناي وحي به انبيا (توسط فرشته) دانست؛ در اين صورت، «وحياً» به معناي وحي مستقيم و بدون ارسال فرشته خواهد شد و «من وراء حجاب» هم به همان معناي الهام يا كلمات غيبي باقي خواهد ماند.
تصحيح ديدگاه سوم نيز به اين است كه مقسم آيه را تعليم غيبي و باطني بدانيم؛ آنگاه بگوييم كه تعليم غيبي بر دو قسم است: يا تعليم الهي است يا تعليم ملكي؛ تعليم الهي خود بر دو قسم است: يا بيواسطه و بدون پرده و حجاب است يا باواسطه و حجاب. «وحياً» تعليم بيواسطه الهي و تجلي پروردگار در قلب نبي است؛ «من وراء حجاب» تعليم الهي از وراي حجاب است (الهام)؛ و «أو يرسل رسولاً» تعليم ملكي است.
بدين سان سه ديدگاه كاملاً هماهنگ دربارة آية مورد بحث ميتوان ارائه كرد:
ديدگاه نخست: مقصود از «وحياً» وحي بدون واسطه فرشته، مراد از «من وراء حجاب» الهام و ديگر كلمات غيبي و مقصود از «أو يرسل رسولاً» وحي با واسطه فرشته ميباشد (تصحيح ديدگاه دوم ملاصدرا). ديدگاه دوم: «وحياً» تعليم بيواسطه الهي است و مقصود از «من وراء حجاب»، تعليم الهي از وراي حجاب (تعليم باواسطه الهي) ميباشد و «أو يرسل رسولاً» به تعليم ملكي اشاره دارد (تصحيح ديدگاه سوم ملاصدرا). ديدگاه سوم: «وحياً» امر ابداعي خداوند است، «من وراء حجاب» امر تكويني حق تعالي ميباشد و «أو يرسل رسولاً» امر تشريعي حضرت حق را بيان ميكند (همان ديدگاه اول صدرا).
تصحيحي كه ما از ديدگاه دوم ملّاصدرا ارائه كرديم (تفسير ظاهري آيه)، دقيقاً منطبق بر تفسير علامه طباطبايي از آيه شريفه است.56 بسياري از مفسران، «وحياً» را به معناي الهام و رؤيا و در نتيجه پايينترين مرتبه از مراتب مطرح در آيه شريفه قلمداد ميكنند، ولي علامه طباطبايي «وحياً» را به معناي وحي بيواسطه الهي و تجلي پروردگار در قلب نبي و آن را بالاترين مرتبه تكليم الهي ميداند.
1. ملّاصدرا در آثار مختلف خود سه ديدگاه دربارة آية 51 سورة مباركه شوري ارائه كرده است. در ديدگاه نخست وي آية شريفه را بر مراتب كلام الهي يعني كلامي كه مقصود بالذات است (امر ابداعي)، كلامي كه غرض آن عرضي لازم كلام است (امر تكويني) و كلامي كه غرض آن خارج از كلام و عرضي غيرلازم است، تطبيق ميكند. در ديدگاه دوم بر آية شريفه براي اثبات راههاي سهگانه راههاي دستيابي بشر به حقايق يعني وحي، الهام، و استدلال و تعلم، استدلال ميكند. در ديدگاه سوم نيز آية شريفه را بر طرق سهگانه تعليم، يعني تعليم الهي، تعليم مَلَكي و تعليم بشري منطبق ميكند.
وحياً | أو مِن وراء حجاب | أو يرسلَ رسولاً | |
ديدگاه اول | امر ابداعي | امر تكويني | امر تشريعي |
ديدگاه دوم | وحي تشريعي (به انبيا) | الهام (به اوليا) | استدلال و تعلم |
ديدگاه سوم | تعليم الهي | تعليم مَلَكي | تعليم بشري |
2. ديدگاههاي سهگانه صدرا دربارة آيه 51 سوره مباركه شوري، از دو جهت كلي با يكديگر سازگارند:
الف. مقسم آيه بنابر هر سه ديدگاه، تكليم الهي است؛ زيرا حقيقت محمديه يگانه موجودي است كه مستقيماً «كن» وجودي را استماع كرده و امر ابداعي حضرت حق در حقيقت محمديه جلوهگر شده است. بنابراين در ديدگاه نخست هم كه مقسم مطلق كلام الهي قرار گرفته بود، در حقيقت مقسم كلام الهي با بشر مقسم ميباشد.
ب. آنچه در ديدگاه دوم و سوم در معناي «وحياً»، «من وراء حجاب» و «يرسل رسولاً» ذكر شده، با آنچه در ديدگاه اول در مقصود از اين سه تعبير آمده، كاملاً همخوان است.
هريك از معاني «وحي تشريعي» و «تعليم الهي»، با توجه به مسئله حقيقت محمديه، با معناي «امر ابداعي» قابل جمع است. «الهام» و «تعليم ملكي» نيز با امر تكويني سازگار و بلكه از مصاديق آن محسوب ميشوند. «أو يرسل رسولاً» در هر سه تفسير، به معناي ارسال انبياست. بنابراين، هريك از ديدگاههاي دوم و سوم، با ديدگاه نخست سازگارند.
3. ديدگاههاي -سهگانه ملّاصدرا دربارة آية 51 سوره شوري با دو مشكل مواجه است:
الف. مشكل ناسازگاري ديدگاه دوم و سوم در معناي «وحيا»: در ديدگاه دوم، «وحياً» به معناي وحي تشريعي به انبيا تلقي شده كه با واسطه فرشته صورت ميگيرد و نبي فرشته را ميبيند؛ ولي در ديدگاه سوم، «وحياً» به معناي وحي بدون وساطت فرشته، يعني تجلي مستقيم پروردگار و تعليم بيواسطه الهي است.
ب. مشكل ناسازگاري هر سه ديدگاه با ظاهر آيه در معناي «او يرسل رسولاً»: تلقي ملّاصدرا از «يرسل رسولاً» در هر سه ديدگاه با ظاهر آية شريفه كه ارسال فرشتة وحي براي انتقال پيام الهي به پيامبر انساني است، ناسازگار ميباشد.
4. ديدگاه نخست ملّاصدرا دربارة آية شريفه بياشكال است، ولي ديدگاه دوم و سوم به تصحيح نياز دارد.
5. تصحيح ديدگاه دوم ملّاصدرا به اين شكل ميسر است كه بگوييم مراد از «او يرسل رسولاً» وحي به پيامبران به واسطة فرشتة وحي است، «وحياً» همان وحي مستقيم است و مراد از «من وراء حجاب» الهام ميباشد.
6. تصحيح ديدگاه سوم ملّاصدرا به اين صورت امكان دارد كه بگوييم: تعليم غيبي و باطني يا تعليم الهي بيواسطه است كه در آن خداي متعال بر قلب نبي تجلي ميكند. «وحياً» يا تعليم الهي به واسطه و از پس پرده است: «او من وراء حجاب» يا آنكه تعليم غيبي از طريق فرشته محقق مييابد كه از آن به تعليم ملكي ياد ميشود: «او يرسل رسولاً».
ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، لبنان، الدار الاسلامية، 1410ق - 1990م.
ابوحيان اندلسى، محمد بن يوسف، البحر المحيط فى التفسير، بيروت، دار الفكر، 1420ق.
حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، بيروت، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، 1413ق.
راغب اصفهاني، حسين بن محمود، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دار العلم الدار الشاميه، 1412ق.
زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، چاپ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
سورآبادى ابوبكر، عتيق بن محمد، تفسير سور آبادى، تحقيق: علىاكبر سعيدى سيرجانى، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380.
سيد رضي، ابوالحسن محمد بن حسين، نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتي، قم، نشر بخشايش، 1382.
شريف لاهيجى، محمد بن على، تفسير شريف لاهيجى، تحقيق: ميرجلالالدين حسينى ارموى(محدث)، تهران، دفتر نشر داد، 1373.
صدرالمتألهين شيرازي، اسرار الآيات، مقدمه و تصحيح: محمد خواجوي، تهران، انجمن حكمت و فلسفه، 1360.
ـــــ، الشواهد الربوبية، مشهد، دانشگاه مشهد، 1346.
ـــــ، المبدأ و المعاد، تحقيق: سيد جلالالدين آشتياني، چ سوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1422ق.
ـــــ، تفسير القرآن الكريم، چاپ دوم، تحقيق: محمد خواجوي، قم، بيدار، 1366.
ـــــ، مجموعة الرسائل التسعة، تهران، بينا، 1302ق.
ـــــ، محمد بن ابراهيم، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1981م.
ـــــ، مجموعه رسائل فلسفي، تهران، حكمت، 1375.
ـــــ، محمد بن ابراهيم، مفاتيح الغيب، تعليقات: علي النوري، تقديم: محمد خواجوي، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي، 1419هـ - 1999.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين، 1417ق.
ـــــ، شيعه در اسلام، چ دوم، نشر واريان، 1380.
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372.
ـــــ، تفسير جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، 1377.
طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، بيتا.
عياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق.
فيض كاشانى، ملامحسن، تفسير الصافى، چاپ دوم، تحقيق: حسين اعلمى، تهران، صدر، 1415ق.
قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، چاپ چهارم، تحقيق: سيدطيب موسوى جزايرى، قم، دار الكتاب، 1367.
مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
محلي، جلالالدين و سيوطي، جلالالدين، تفسير الجلالين، بيروت، مؤسسة النور للمطبوعات، 1416ق.
مصاحب، غلامحسين (به سرپرستي)، دايرة المعارف فارسي، تهران، اميركبير، 1380.
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، چاپ هفتم، قم، صدرا، 1378.
معرفت، محمدهادي، التمهيد في علوم القرآن، الجزء الاول (تاريخ القرآن)، چ دوم، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، 1428ق.
نيشابورى، نظامالدين حسن بن محمد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، تحقيق: شيخ زكريا عميرات، بيروت دار الكتب العلمية، 1416ق.
* مدرّس معارف اسلامي دانشگاه اراک. shabaniahmad79@yahoo.com
** استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
دريافت: 19/5/1390 ـ پذيرش: 18/10/1390
1. برخي از اين دست آيات عبارتاند از: بقره: 30، 31، 33، 35، 36، 38، 243، 253، 260. مرحوم علامه طباطبايي ذيل آيه 253 بقره به تفصيل ذيل عنوان «کلام في الکلام» درباره حقيقت کلام خداي سبحان سخن گفته است.
2. درباره وجه تسميه دانش کلام به «کلام» وجوه مختلفي ذکر شده است. بعضي گفتهاند که اين نام آنگاه به ميان آمده که بحث مخلوق بودن و يا مخلوق نبودن «کلام الله» ميان مسلمين طرح گرديد و صفآرايي شديدي شد و مردم زيادي کشته شدند و به همين مناسبت آن دوره را «دوره محنت» ناميدهاند؛ يعني چون در دوره محنت اکثر مباحثات اصول ديني در اطراف حدوث و قدم کلام الله دور ميزد، علم اصول دين به نام «علم کلام» ناميده شده. (مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 63؛ نيز ر.ک: دايرة المعارف فارسي، ج 2، بخش اول، ص 2241)
3. در قرآن شريف کاربرد واژة وحي اختصاص به مواردي که خداي متعال موحي است ندارد، بلکه در مواردي موحي غيرخداست؛ مثلاً در وسوسههاي شياطين بر اولياءش نيز وحي به کار رفته است (انعام: 121). در مواردي هم که خداي متعال موحي است، وحي الهي اختصاص به وحي رسالي و نبوي ندارد، بلکه گاه وحي بر انسانهاي غير نبي است، مانند مائده: 111؛ طه: 38؛ قصص: 7. نيز کاربرد وحي الهي اختصاص به انسان هم ندارد، بلکه گيرنده وحي الهي گاه حيوان، مانند وحي بر زنبور عسل (نحل: 68) و گاه حتي جماد است، مانند وحي بر زمين (زلزله: 5). در تمام اين کاربردها معناي جامع القاي مطلب به صورت پنهاني و سريع به ديگري وجود دارد که معناي مشترک بين تمام اين کاربردهاست (درباره کاربردهاي قرآني واژة وحي و نيز معناي جامع آن ر.ک: تفاسير قرآن ذيل آياتي که در آنها واژة وحي به کار رفته است؛ از جمله: طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص 746 (ذيل آيه 44 سوره آل عمران)، ج 3، ص 406 (ذيل آيه 111 مائده)، ج 4، ص 545 (ذيل آيه 112 انعام) و ص 554 (ذيل آيه 121 انعام)، ج 6، ص 573 (ذيل آيه 68 نحل)؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 7، ص 321، ج 12، ص 292، ج 14، ص 18، 149، ج 16، ص 10؛ و نيز ر.ک: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 858؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 1، ص 68-72؛ ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص93 «ماده وحي»).
4. مفسران معمولاً الهام و وحي در خواب را از مصاديق «وحيا» شمردهاند، ولي مرحوم علامه طباطبايي وحي در خواب را از مصاديق سخنگفتن از پشت پرده دانسته است (براي نمونه ر.ک: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 178؛ ابوحيان اندلسي، البحر المحيط، ج 9، ص 349؛ جلالالدين محلي و جلالالدين سيوطي، تفسير الجلالين، ج 1، ص 491؛ نيشابوري، تفسير غرائب القرآن، ج 6، ص 89؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 75).
5. فَلَمَّا أَتَئهَا نُودِىَ مِن شَطِى الْوَادِ الْأَيْمَنِ فىِ الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَامُوسىَ إِنىِّ أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَلَمِينَ(قصص: 30).
بيشتر مفسران سخنگفتن خداي متعال با حضرت موسي(ع) را به عنوان مصداق سخنگفتن خداي متعال از پشت پرده با بشر ذکر کردهاند. (براي نمونه ر.ک: شيخ طوسي، التبيان، ج 9، ص 177؛ طبرسي، جوامع الجامع، ج 4، ص 56؛ همو، مجمع البيان، ج 9، ص 58؛ لاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، ج 4، ص 63)
6. وي مينويسد: «(او يرسل رسولا): يا بفرستد پيغمبري...؛ او يرسل رسولا چنانکه پيغمبران را به خلق فرستاد» (سورآبادى، تفسير سورآبادي، ج 4، ص 2259).
7. فيض کاشاني، تفسير صافي، ج 4، ص 381.
8. همان.
9. در تفسير عليبن ابراهيم قمي در بيان مقصود از يرسل رسولا آمده است: أو يرسل رسولا فيوحي بإذنه ما يشاء قال وحي مشافهة يعني إلى الناس(تفسير قمي، ج 2، ص 279) که مرحوم فيض در ادامه تفسيرش که در متن ذکر شد متن تفسير قمي را ذکر کرده است. اين نيز ميتواند شاهدي باشد بر اينکه مقصود فيض از فيسمع من الرسول، شنيدن انسانها از پيامبران الهي است.
10. زمخشري، کشاف، ج 4، ص 33.
11. «فأوّل کلام شق أسماع الممکنات کلمة کن، فما ظهر العالم الا عن الکلام، بل العالم عين الکلام... وهذا مثل ابداعه عالم الأمر بأمر کن لا غير وهي کلمات الله التّامّات الَّتي لا تَنفَد ولا تَبيد... هو الأمر الابداعي وهو عالم القضاء الحتمي (وَقَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ): اسراء:23» (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ج 1، ص93، 94) و نيز ر.ک: همان، ص96؛ همو، الاسفار الاربعة، ج3، ص4، 5؛ همو، مجموعه رسائل فلسفي صدرالمتألهين، ص339، 340.
12. ر.ک: ملاصدرا، الاسفار الاربعة، همان.
13. «وأوسطها ما يکون لعين الکلام مقصود آخر الا انه يترتب عليه ترتبا لزوميا من غير تخلّف وانفکاک کأمره تعالي للملائکة المدبرين في طبقات الافلاک بما أوجب عليهم أن يفعلوا، فلا جرم لا يعصون الله ما أمرهم ويفعلون ما يؤمرون وکذلک ملائکة الطبائع الأرضية من الجبال والمعادن والبحار والسحب والرياح والأمطار والثلوج وغيرها وذلک أن امرالله وصل اليهم إما بلاواسطة أو بواسطة أمر آخر لا بواسطة الخلق والّا لأمکن العصيان...» (ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ج 1، ص94).
14. ر.ک: ملاصدرا، همان، ص96؛ همو، الاسفار الاربعة، ج3، ص4، 5؛ همو، مجموعه رسائل، ص339، 340.
15. ر.ک: ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ج1، ص 94، 96؛ همو، مجموعه رسائل، ص 340.
16. «والثالث اشارة إلي أدني الکلام وهو النازل الي اسماع الخلائق وآذان الأنام بواسطة الملائکة والناس من الرسل، فيمکن فيه الانفکاک عن الفهم، فيتطرّق فيه المعصية والطاعة والإباء والقبول» (ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج3، ص9 و نيز ر.ک: همو، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 96).
17. ر.ک: ملاصدرا، الاسفار الاربعة، همان؛ همو، مفاتيح الغيب، ج 1، ص96؛ همو، مجموعه رسائل، ص340.
18. «وللاشارة الي هذه الضروب الثلاثة وقع من کلامه سبحانه حيث قال: (وماکان لبشر أن يکلِّمَهُ الله إلا وحياً أو مِن وَراء حجابٍ أو يرسِلُ رسولاً...) فالوحي عبارة عن الکلام الحقيقي الاوّلي الضروري الذي يکون عين الکلام مقصودا أصليا وغاية اوّلية والثاني اشارة الي کلام يکون واردا بواسطة حجاب معنوي ويکون المقصود شيئا آخر يکتفي في حصوله نفس الکلام... والثالث اشارة الي أدني الکلام وهو النازل....» (ملاصدرا، الاسفار الاربعة، همان).
19. همان.
20. ملاصدرا، مجموعه رسائل، ص340.
21. ملاصدرا لوح محفوظ را اينچنين ميشناساند: هو عقل منقوش بجميع ما قضي الله تعالي به الي يوم القيامة، و از آن با تعبير «مرآة العقل» ياد ميکند (الشواهد الربوبية، مشهد 5، اشراق 6، ص 348).
22. ر.ک: ملاصدرا، همان؛ همو، المبدأ و المعاد، مقاله چهارم، فصل پنجم، ص 608، 609.
23. ر.ک: ملاصدرا، الشواهد الربوبية، همان.
24. «فتارة يهجم عليه کانّهُ القي من حيث لا يدري سواء کان عقيب شوق وطلب، أو لا» (همان مصادر).
25. «... يطلع معه علي السبب الذي منه استفيد ذلک العلم وهو مشاهدة الملک الملقي والعقل الفعال للعلوم في النفوس» (ملاصدرا، المبدأ والمعاد، همان).
26. «ولم يفارق الوحي الالهام في شيء من ذلک (نفس فيضان الصور العلمية ولا في قابلها ومحلها ولا في فاعلها ومفيضها) بل في شدة الوضوح والنورية ومشاهدة الملک المفيد للصور العلمية» (ملاصدرا، الشواهد الربوبية، ص349؛ همو، المبدأ و المعاد، ص609).
27. همان.
28. ر.ک: همان.
29. ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ج4، ص334.
30. رک: همان.
31. همان، ص335. متأسفانه بايد به اين حقيقت اذعان کرد که برخي در مواردي به جاي تفسير قرآن به دنبال تطبيق قرآن بر معلومات پيشين خود که در علوم ديگر به آنها دستيافتهاند برآمدهاند و در حقيقت از وادي تفسير خارج شده و به وادي تطبيق و تحميل فروغلتيدهاند.آنچه ملاصدرا در مواضعي از تفسيرش بيان ميکند از مصاديق سخن پيشگفته است؛ از همين رو در مواردي سخني ميگويند که به روشني عدم تناسب در آن پيداست. از مرحوم ملاصدرا بايد پرسيد بر اساس تحليل شما که کافران به تقليد از مؤمنان در روز الست بلي گفتند بايد در دنيا از آباء و اجدادشان تقليد کنند يا از مؤمنان؟ مرحوم علامه طباطبايي در مقدمه تفسير الميزان روشهاي تفسيري مختلف، از جمله روش (گرايش) فلسفي در تفسير را به خاطر تطبيق قرآن بر ديدگاههاي فلسفي پيشين مورد انتقاد قرار داده است(ر.ک: الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص6).
32. ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ج 4، ص334.
33. همان، ج 6، ص68.
34. «... ولذلک يتلقي من ربه ما ينزل بواسطة رقائقه الممثلة المتصلة بسائر من يتصل به باطنهم من نبي و رسول، وحياً کِفاحاً وصراحاً، أو وارث وولي الهاماً وتعليماً بأنواع التمثيلات والتعليمات کما قال الله تعالي (وما کان لبشر...)» (اسفار، ج9، ص127).
35. ر.ک: ملاصدرا، الشواهد الربوبيه، ص349.
36. همان؛ نيز ر.ک: همو، المبدأ و المعاد، ص609.
37. ر.ک: صدر المتألهين، اسرار الآيات، ص16.
38. ر.ک: همان، ص16، 17.
39. ر.ک: همان، ص18، 19.
40. همان، ص19.
41. همان.
42. همان.
43. ر.ک: ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ص327.
44. همو، تفسير القرآن الکريم، ج4، ص 335.
45. «... فلم يفارق الالهامُ الاکتسابَ في نفس فيضان الصور العلميه ولا في قابلها ومحلّها ولا في فاعلها ومفيضها ولکن يفارقه في طريقة زوال الحجاب وجهته» (صدرالمتألهين، الشواهد الربوبيه، ص349؛ نيز ر.ک: همو، المبدأ و المعاد، ص608، 609).
46. براي توضيح بيشتر ر.ک: ملاصدرا، تفسير القرآن الکريم، ج1، ص 299- 301.
47. ر.ک: صدر المتألهين، اسرار الآيات، ص 16- 19 و ص74، 75.
48. ر.ک: محمدبن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص11؛ شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج27، ص192، ح33572، ص204، ح33605؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج89، ص91.
49. صدر المتألهين، مفاتيح الغيب، ج1، ص96.
50. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، ج3، ص9.
51. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، شيعه در اسلام، ص 192، 193.
52. محمدباقر مجلسي، همان، ج90، ص136.
53. يس: 82 و نيز ر.ک: نحل: 40.
54. نهج البلاغه، خطبه 186 ترجمه دشتي.
55. براي نمونه ر.ک: بقره: 34 و 36؛ اعراف: 166؛ انبياء: 69؛ سبأ: 10؛ فصّلت: 11.
56. ر.ک: سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج18، ص73، 74.