تكبير

پدیدآورعباسعلی وحیدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 8

تاریخ انتشار1390/08/27

منبع مقاله

share 2838 بازدید

تكبير: به بزرگى ياد كردن خداوند با گفتن «اللّه أكبر»

تكبير واژه اى عربى از ريشه «ك ـ ب ـ ر» به معناى بزرگ شمردن، بزرگ داشتن و بزرگ گردانيدن است.[1] و در كاربرد متون دينى، تكبير به معناى بزرگ داشتن و به بزرگى ياد كردنِ خداوند است و بيشتر با گفتن «الله اكبر» صورت مى گيرد.[2] درباره «الله أكبر» گفته اند كه هرچند واژه «اكبر» در اصل صفت تفضيلى و به معناى برتر بودن است؛ ولى در اينجا معناى مفاضلت و برترى ندارد و مفهوم آن اين است كه خداوند بزرگ است[3]؛ به تعبير ديگر، خداوند بزرگ است و ديگران همه كوچك اند، زيرا بزرگى آنان عَرَضى و در حكم زوال است.[4]برخى الله أكبر را به همان معناى لغوى آن دانسته؛ ولى كلمه «كبير» را در آن مقدر دانسته و گفته اند كه اين عبارت در اصل «اللّهُ أكبرُ كبير» بوده است؛ يعنى خدا بزرگ ترين بزرگ است[5] يا آنكه اين جمله در اصل «الله أكبر مِنْ كُلِّ كبير»؛ بوده است؛ يعنى خدا از هر بزرگى بزرگ تر است.[6] برخى ديگر بر آن اند كه معناى اين جمله «الله أكبر من كل شىء» است؛ يعنى خداوند از هر چيزى بزرگ تر است؛ ولى به سبب واضح بودن معنا، عبارت «من كل شيء» حذف شده است.[7]
برخى روايات اهل بيت(عليهم السلام) الله أكبر را «الله أكبر مِنْ أَنْ يوصَف» تفسير كرده اند؛ يعنى خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود و برخى معانى ديگر از جمله «الله أكبر من كل شيء» را مردود دانسته اند، زيرا لازمه اين معانى محدود كردن خداست.[8]
تكبير گاه زبانى نيست و در عمل و اعتقاد است؛ مانند تعبد و عمل به طاعات الهى از جمله
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 497
نماز، روزه و حج[9] و نيز مبرا دانستن خداوند از آنچه سزاوار او نيست[10]، بر اين اساس برخى درباره معناى تكبير در آيه 111 اسراء/17:«وكَبِّرهُ تَكبيرا» وجوه مختلفى گفته اند؛ از جمله: 1. تكبير در ذات و آن عبارت است از اعتقاد به واجب الوجود بودن خدا در ذات و بى نيازى او از غير خود. 2. تكبير در صفات؛ يعنى خداوند را تنها داراى صفات كمال دانسته، او را از صفات نقصان منزه بدانيم. 3. تكبير در افعال؛ يعنى هرآنچه را در عالم انجام مى گيرد به اراده خدا بدانيم. 4. تكبير در احكام؛ يعنى تنها خداوند را حكم كننده بدانيم و اعتراض به احكام الهى را براى ديگران روا ندانيم. 5. تكبير در اسما؛ يعنى خداوند را تنها با اسماى حسنايش ياد كنيم و از ذكر او با هر اسم و صفتى كه مناسب مقامش نيست اجتناب كنيم.[11]
واژه تكبير تنها در يك آيه آمده است: «و كَبِّرهُ تَكبيرا» (اسراء/17،111) و دو بار نيز به شكل صيغه امر: «و رَبَّكَ فَكَبِّر» (مدثّر/74،3 و نيز اسراء/17،111) و در دو آيه به صورت فعل مضارع به كار رفته است: «ولِتُكَبِّروا اللّهَ عَلى ما هَدكُم». (بقره/2،185؛ حجّ / 22، 37) در آياتى ديگر از ياد كردن خداوند در روزهايى خاص سخن به ميان آمده است؛ مانند «واذكُروا اللّهَ فى اَيّام مَعدودت» (بقره/2،203 و نيز حجّ/22، 28) كه مفسران مراد از آن را تكبير گفتن در اين روزها دانسته اند.[12]
قرآن در آياتى مؤمنان را به بزرگداشت خداوند فرمان داده است: «و قُلِ الحَمدُ لِلّهِ ... و كَبِّرهُ تَكبيرا». (اسراء/17،111 و نيز مدثّر/74،3) از اين آيات به دست مى آيد كه مؤمنان وظيفه دارند در همه حالات خداوند متعالى را بزرگ شمارند و از راه هاى بزرگ شمردن خداوند، گفتن اللّه أكبر است، چنان كه در احايث به اين ذكر بسيار سفارش شده است.[13]
در سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز فراوان نقل شده كه آن حضرت در رخدادهاى گوناگون، خود تكبير مى گفت و مسلمانان را نيز به آن توصيه مى كرد؛ از جمله نقل شده كه آن حضرت در جنگ احزاب تكبير گفت و به مسلمانان فرمان داد تا آنان نيز تكبير بگويند.[14] در نبرد با يهوديان بنى نضير[15] و جنگ خيبر[16] نيز تكبير آن حضرت گزارش شده است. در جنگ با يهود بنى قريظه آن گاه كه سعدبن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 498
معاذ درباره آنان داورى كرد و به كشتن مردان و اسارت زنان و فرزندان و تصرف اموال آنان حكم داد (احزاب/33، 26)، تكبير گفت و به سعد فرمود: تو حكم خدا را درباره آنان اعلام كردى[17]؛ همچنين پس از آنكه آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذينَ ءامَنوا اَلَّذينَ يُقِيمونَ الصَّلوةَ و يُؤتونَ الزَّكوةَ و هُم ركِعون» (مائده/5، 55) نازل شد و آن حضرت دانست كه على(عليه السلام) انگشتر خود را در ركوع به سائل داده، تكبير گفت و فرمود: ولىّ شما پس از من على(عليه السلام) است[18]؛ همچنين روايت شده كه در شب ازدواج اميرمؤمنان، على و فاطمه(عليهما السلام) نيز آن حضرت به همراه جبرئيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان تكبير گفتند و از آن به بعد تكبير به عنوان سنتى در اين گونه مجالس رايج شد.[19] پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در خطبه اى در هنگام فتح مكه نيز سه تكبير گفت؛ همچنين در اواخر رسالت آن حضرت آن گاه كه آيه اكمال دين: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم» (مائده/5، 3) درباره نصب على(عليه السلام) به خلافت نازل شد، تكبير گفت و خدا را بر كامل شدن دين الهى و تمام شدن نعمت بر مؤمنان ستود[20]؛ نيز در روايات اسلامى اذكار خاص از جمله «الله أكبر»از مصاديق «الباقيات الصالحات» در آيه 76 مريم/ 19 دانسته شد است.[21]

احكام فقهى تكبير

1. تكبير در نماز:

همه نمازهاى واجب و مستحب با تكبير آغاز مى گردند. اين تكبير، «تكبيرة الاحرام»[22] يا «تكبيرة الافتتاح»[23] ناميده مى شود. وجه تسميه آن به تكبيرة الاحرام آن است كه با گفتن آن انجام دادن برخى كارها حرام مى شود[24] و وجه نامگذارى آن به «تكبيرة الافتتاح» اين است كه نماز با آن آغاز مى شود.[25]
قرآن در آيه 3 مدثّر/ 74 مسلمانان را به بزرگداشت ياد خدا فرمان داده است: «و رَبَّكَ فَكَبِّر». فقها مراد از «فَكَبِّر» را، اداى تكبيرة الاحرام دانسته اند[26]، با اين استدلال كه قرآن در اين آيه تكبير خداوند را با فرمان دادن به آن واجب دانسته و از آنجا كه جز تكبيرة الاحرام تكبير ديگرى بر مسلمانان واجب نيست، مراد اين
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 499
آيه تكبيرة الاحرام است.[27] بنا بر روايتى، در پاسخ پرسش مردم كه مى گفتند: نماز را با چه چيز آغاز كنيم، اين آيه نازل شد.[28] برخى مفسران مراد از تكبير در آيه «وكَبِّرهُ تَكبيرا» (اسراء/17،111) را نيز تكبيرة الاحرام دانسته اند.[29] شمارى ديگر، ذكر را در آيه «و ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصَلّى» (اعلى/87،15) به تكبيرة الاحرام تفسير كرده اند[30]، با اين استدلال كه در اين آيه برپايى نماز فرع بر ذكر خدا قرار داده شده و چون نماز بدون تكبيرة الاحرام منعقد نمى شود، پس مقصود از ذكر خدا به زبان آوردن تكبيرة الاحرام است.[31]
همچنين قرآن در آيه 2 كوثر/108 به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرمان داده كه نمازگزارده، قربانى كند[32]: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وانحَر». عده اى از مفسران مراد از «وَانحَر» را بالا بردن دست ها تا زير گلو هنگام گفتن تكبيرة الاحرام دانسته اند.[33] بنابر روايتى، هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از جبرئيل از معناى نحر پرسيد. جبرئيل پاسخ داد: خداوند به تو فرمان داده كه هنگام تكبيرهاى آغاز نماز، هنگام ركوع و برخاستن از آن و هنگام سجده دست ها را بالا ببرى. سپس گفت: نماز ما و نماز فرشتگان در آسمان ها اين گونه است و براى هر چيزى زينتى است و زينت نماز بالا بردن دست ها هنگام تكبير است.[34] در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز «وَانَحر» به بالا بردن دست ها تا مقابل صورت هنگام اداى تكبيرة الاحرام تفسير شده است.[35] برخى از فقهاى امامى بالا بردن دست ها هنگام تكبيرة الاحرام را واجب[36]؛ اما بيشتر آنان[37] و نيز فقهاى اهل سنت[38] آن را مستحب شمرده اند.
راز بالا بردن دست ها تا گردن يا صورت بر پايه برخى روايات، انقطاع نمازگزار از غير خداوند و حضور قلب بيشتر در نماز است[39]؛ گويا با اين كار هرآنچه غير خداست را پشت سر مى اندازد؛ همچنين گفته اند كه بلند كردن دست ها به معناى آن است كه نمازگزار همه اموال و تعلقات دنيوى را
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 500
پشت سر مى افكند و با دست تهى به درگاه خدا روى مى آورد.[40]
فقهاى امامى بر آن اند كه لفظ تكبيرة الاحرام تنها «اللّه أكبر» است.[41] برخى فقهاى اهل سنت آن را با اذكار ديگرى از جمله «اللّه الأكبر، اللّه الجليل الأكبر، الله الجليل أكبر، الله أكبر و أجلّ و أعظم» نيز جايز دانسته اند.[42] حنفيان گفته اند كه تكبيرة الاحرام با هر لفظى كه بر بزرگ شمردن خداوند دلالت كند، هرچند عربى نباشد، جايز است، زيرا آيه «و رَبَّكَ فَكَبِّر» (مدثّر/74،3) بر مطلق تعظيم خداوند اشاره دارد.[43]

2. تكبير در عيد فطر:

در آيه 185 بقره/ 2 پس از تصريح به وجوب روزه بر مسلمانان، آنان مأمور شده اند كه روزه ماه رمضان را كامل كرده، خداوند را در برابر نعمت هدايتش، بزرگ شمارند: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِى اُنزِلَ فيهِ القُرءانُ... فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهرَ فَليَصُمهُ... و لِتُكمِلوا العِدَّةَ ولِتُكَبِّروا اللّهَ عَلى ما هَدكُم ولَعَلَّكُم تَشكُرون». برخى مفسران[44] و بيشتر فقهاى شيعه[45] و اهل سنت[46] مراد از «ولِتُكَبِّروا اللّهَ» را تكبير گفتن در عيد فطر دانسته اند. در فقه اهل سنت اقوال ديگرى نيز مطرح شده است؛ از جمله تكبير در شب عيد فطر يا از هنگام ديدن ماه شوال تا رفتن براى نماز و جز اين ها.[47] فقهاى امامى به استناد برخى احاديث[48]، مراد از آن را تكبير گفتن مسلمانان پس از 4 نماز در شب و روز عيد فطر يعنى نمازهاى مغرب، عشاء، صبح و عيد فطر دانسته اند.[49] در برخى احاديث، تكبير زينت اعياد خوانده شده و مسلمانان به تكبير در اين روزها سفارش شده اند.[50]
چگونگى تكبيرهاىِ عيد فطر با جملاتى گوناگون نقل شده؛ اما بيشتر فقهاى شيعه و اهل سنت آن را اين گونه مى دانند: «الله أكبر، اللّه أكبر، لا إله إلاّ الله والله أكبر و للّه الحمد اللّه أكبر على ما هدانا».[51] معدودى از فقها با استناد به اين آيه و برخى احاديث، گفتن تكبير در عيد فطر را
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 501
واجب[52]؛ اما بيشتر فقيهان آن را مستحب دانسته اند.[53]
برخى عرفا درباره فلسفه گفتن تكبير در روز عيد فطر گفته اند كه چون اين روز انسان از بهره هاى نفسانى برخوردار مى شود، خداوند مؤمنان را به تكبير گفتن واداشته تا اين نعمت هاى نفسانى آنان را از عظمت خداوند و مراعات حقوق الهى غافل نسازد.[54]

3. تكبير در حج و عيد قربان:

در آيه 203 بقره/2 مؤمنان به ياد كردن خداوند در روزهايى معين (ايام معدودات) مأمور شده اند:«واذكُروا اللّهَ فى اَيّام مَعدودت». مراد از «ايام معدودات» به نظر برخى از فقها و مفسران 10 روز نخست ذيحجّه[55] يا روز عيد قربان و دو روز پس از آن[56] است؛ ولى بيشتر مفسران مراد از آن را ايام تشريق يعنى روزهاى يازدهم تا سيزدهم ذيحجّه دانسته اند.[57] در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز اين مطلب آمده است.[58]
درباره مراد از «ذكر*» در اين آيه نيز اقوال گوناگونى مطرح شده است؛ برخى مراد از آن را مطلق ياد خدا دانسته اند.[59] شمارى ديگر معتقدند كه منظور، تكبير گفتن يا ذكر خدا هنگام رمى جمرات و قربانى كردن است[60]؛ اما بيشتر مفسران و فقهاى شيعه[61] و اهل سنت[62]برآن اند كه مراد از ذكر، تكبيرهاى خاصى است كه پس از نمازهاى واجب در منا گفته مى شود؛
همچنين قرآن كريم در آيات 27 - 28 حجّ/22 يكى از علل دعوت مردم به حج را ذكر خداوند در روزهايى مشخص دانسته است:«و اَذِّن فِى النّاسِ بِالحَجِّ يَأتوكَ ... لِيَشهَدوا مَنـفِعَ لَهُم ويَذكُرُوا اسمَ اللّهِ فى اَيّام مَعلومـت عَلى ما رَزَقَهُم مِن بَهيمَةِ الاَنعـمِ». در تفسير «اَيّام مَعلومـت» آراى متعددى از جمله 10 يا 9 روز آغاز ذيحجّه، عيد قربان همراه با سه روز پس از آن، روز ترويه همراه با 4 روز پس از آن، روز عرفه همراه دو روز بعد و ايام تشريق بيان شده است.[63]

دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 502
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مراد از «اَيّام مَعلومـت» همان «اَيّام مَعدُودات» يعنى ايام تشريق، دانسته شده است.[64] مراد از «ذكر» در اين آيه نيز همان آراى مطرح شده در ذيل آيه 203 بقره/2 است.[65]
در آيه 37 حجّ/22 نيز از تكبير خداوند سخن به ميان آمده است: «و كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُم لِتُكَبِّروا اللّهَ عَلى ما هَدكُم».مفسران و فقها مراد از آن را مطلق ياد خدا[66]، نام بردن از خداوند[67]، تكبير گفتن هنگام ذبح[68] يا تكبيرهاى خاص در روز عيد فطر و ايام تشريق دانسته اند[69]؛ همچنين مراد از ذكر در آيه «فَاِذا قَضَيتُم مَنـسِكَكُم فَاذكُروا اللّهَ...» (بقره/2،200) تكبير در منا و در ايام تشريق دانسته شده است.[70]
تكبيرهايى كه در ايام تشريق گفته مى شوند به نظر فقهاى شيعه چنين اند: اللّه أكبر، اللّه أكبر، لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر، اللّه أكبر و للّه الحمد، اللّه أكبر على ما هدانا، والحمد للّه على ما أولانا، اللّه أكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام[71]؛ ولى به نظر فقهاى اهل سنت اين تكبير، دو يا سه بار گفتن «اللّه أكبر» است.[72] درباره وجوب و استحباب اين تكبيرها نيز اختلاف نظر وجود دارد؛ برخى با استناد به مفاد امرىِ كلمه«اذكُروا» در آيه 200 بقره/2 گفتن اين تكبيرها را واجب شمرده اند.[73] در برخى از روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز وجوبِ اين تكبيرها آمده است[74]؛ اما بيشتر فقيهان اماميه[75] و شمارى از فقهاى اهل سنت[76] آن ها را مستحب دانسته، آيات و احاديث مذكور را بر استحباب حمل كرده اند.

منابع

الاحتجاج، ابومنصور الطبرسى (م. 520 ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دارالنعمان، 1386 ق؛ الاقناع، الشربينى (م. 977 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الامالى، الطوسى (م. 460 ق.)، قم، دارالثقافة، 1414 ق؛ الانتصار، السيد المرتضى (م. 436 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1415 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 503
الرائق، ابونجيم المصرى (م. 970 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418؛ بدائع الصنائع، علاء الدين الكاشانى (م. 587 ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبية، 1409 ق؛ بداية المجتهد، ابن رشد القرطبى (م. 595 ق.)، به كوشش خالد العطار، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (م. 571 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1414 ق؛ تفسير جامع آيات الاحكام، زين العابدين قربانى لاهيجى، قم، سايه، 1375 ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، نشر اعلمى، 1402 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ التوحيد، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش حسينى تهرانى، بيروت، دارالمعرفة، 1387 ق؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش موسوى و آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365 ش؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، الصحف، 1413 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ جامع المقاصد، الكركى (م. 940 ق.)، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1411 ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م. 1266 ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ حاشية رد المحتار، محمد امين ابن عابدين (م. 1232 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م. 1186ق.)، به كوشش آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363 ش؛ الخلاف، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش سيد على خراسانى و ديگران، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ ذخيرة المعاد، محمد باقر السبزوارى (م. 1090 ق.)، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث؛ الذكرى، الشهيد الاول (م. 786 ق.)، چاپ سنگى؛ الرسائل العشر، ابن فهد الحلى (م. 841 ق.)، به كوشش رجائى، قم، مكتبة النجفى، 1409 ق؛ روضة الطالبين، النووى (م. 676 ق.)، به كوشش عادل احمد و على محمد، بيروت، دارالكتب العلميه؛ زادالمسير، جمال الدين الجوزى (م. 597 ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407 ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م. 993 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سبل السلام، الكحلانى (م. 1182 ق.)، مصر، مصطفى البابى، 1379 ق؛ السرائر، ابن ادريس (م. 598 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ شرايع الاسلام، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازى، تهران، استقلال، 1409 ق؛ شرح اصول كافى، محمد صالح مازندرانى (م.1081ق.)؛ شرح توحيد الصدوق، قاضى سعيد قمى (م.1107 ق.)، به كوشش حبيبى، تهران، وزارت ارشاد، 1415 ق؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. 656 ق.)، بيروت، نشر اعلمى، 1415 ق؛ علل الشرايع، الصدوق (م. 381 ق.)، بيروت، اعلمى، 1408 ق؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش و ترجمه مستفيد و غفارى، تهران، صدوق،1372 ش؛ الغدير، الامينى (م. 1390 ق.)، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1366 ش؛ غنائم الايام، ميرزا ابوالقاسم القمى (م. 1221 ق.)، به كوشش تبريزيان، الاعلام الاسلامى، 1417 ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فتح العزيز، عبدالكريم بن محمد الرافعى (م. 623 ق.)، دارالفكر؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الفتوحات المكيه، محيى الدين بن عربى (م. 638 ق.)، به كوشش عثمان يحيى، قاهرة، الهيئة المصرية، 1405 ق؛ فقه السنه، سيد سابق، بيروت، دارالكتاب العربى؛ الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت(عليهم السلام)، عبدالرحمن الجزيرى، محمد غروى و مازج ياسر، بيروت، الثقلين، 1419 ق؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ القاموس الفقهى لغةً و اصطلاحاً، سعدى ابوجيب، دمشق، دارالفكر، 1419 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 504
الاسلامية، 1375 ش؛ كشاف القناع، منصور بن يونس البهوتى (م. 1051 ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق؛ كشف القناع، اسد الله التسترى محقق كاظمى، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ المبسوط، السرخسى (م. 483 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402 ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دارالفكر؛ مختلف الشيعه، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1412 ق؛ مدارك الاحكام، سيد محمد بن على الموسوى العاملى (م. 1009 ق.)،قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1410 ق؛ المسائل الفقهيه، سيد عبدالحسين شرف الدين (م. 1377 ق.)، تهران، الاعلام الاسلامى، 1407 ق؛ مسالك الافهام الى آيات الاحكام، فاضل الجواد الكاظمى (م. 1065 ق.)، به كوشش شريف زاده، تهران، مرتضوى، 1365 ش؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت لاحياء التراث(عليهم السلام)، 1408 ق؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ مصباح الفقيه، رضا الهمدانى (م. 1322 ق.)، تهران، مكتبة الصدر؛ مصطلحات الفقه، على مشكينى، قم، الهادى، 1379 ش؛ معانى الاخبار، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361 ش؛ المعتبر، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، مؤسسه سيدالشهداء، 1363 ش؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامه (م. 620 ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م. 682 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ق؛ مواهب الجليل، الحطاب الرعينى (م. 954 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ الموسوعة الذهبيه، فاطمه محجوب، قاهرة، دارالغد العربى؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، قم، دارالحديث، 1416 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهاية الاحكام، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش رجائى، قم، اسماعيليان، 1410 ق؛ نيل الاوطار، الشوكانى (م. 1255 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973 م؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق.
عباسعلى وحيدى

تكبيرة الاحرام => تكبير




[1]. لسان العرب، ج 12، ص 13؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 9، «كبر».
[2]. مصطلحات الفقه، ص 163؛ القاموس الفقهى، ص 313؛ المجموع، ج 5، ص 39.
[3]. مجمع البحرين، ج 4، ص 11، «كبر»؛ شرح اصول كافى، ج 4، ص 24؛ الفتوحات المكيه، ج 6، ص 120.
[4]. الفتوحات المكيه، ج 6، ص 120.
[5]. مجمع البحرين، ج 4، ص 11؛ الموسوعة الذهبيه، ج 10، ص 318 - 319.
[6]. القاموس الفقهى، ص 313؛ زادالمسير، ج 4، ص 229.
[7]. مجمع البحرين، ج 4، ص 11؛ لسان العرب، ج 12، ص 13؛ فتح البارى، ص 173.
[8]. الكافى، ج 1، ص 117؛ التوحيد، ص 313؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 191.
[9]. التفسير الكبير، ج 2، ص 259.
[10]. التبيان، ج 6، ص 535.
[11]. التفسير الكبير، ج 7، ص 420.
[12]. مجمع البيان، ج 2، ص 532؛ ج 7، ص 129 -130؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 4 - 5؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 340.
[13]. الكافى، ج 2، ص 505 -506؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 183؛ مستدرك الوسائل، ج 5،ص 324؛ ج 13، ص 266.
[14]. مجمع البيان، ج 2، ص 269؛ بحارالانوار، ج 17، ص 170؛ ج 20، ص 189؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 284.
[15]. تفسير قمى، ج 2، ص 359؛ مسند احمد، ج 3، ص 111.
[16]. بحارالانوار، ج 20، ص 165.
[17]. مجمع البيان، ج 8 ، ص 149؛ بحارالانوار، ج 20، ص 212؛ الميزان، ج 16، ص 302.
[18]. وسائل الشيعه، ج 9، ص 479؛ بحارالانوار، ج 35، ص 183؛ الصافى، ج 2، ص 46.
[19]. وسائل الشيعه، ج 20، ص 92؛ الامالى، ص 258؛ تاريخ دمشق، ج 42، ص 127.
[20]. الاحتجاج، ج 1، ص 214؛ بحارالانوار، ج 31، ص 411؛ الغدير، ج 1، ص 165.
[21]. تفسير قمى، ج 2، ص 53؛ جامع البيان، ج 15، ص 316؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 325.
[22]. مصطلحات الفقه، ص 163؛ السرائر، ج 1، ص 216؛ ذخيرة المعاد، ج 2، ص 266.
[23]. جواهر الكلام، ج 9، ص 214 -215؛ مصباح الفقيه، ج 2، ص 247؛ وسائل الشيعه، ج 6 ، ص 16.
[24]. ذخيرة المعاد، ج 2، ص 266؛ البحر الرائق، ج 1، ص 506.
[25]. الحدائق، ج 8 ، ص 22؛ السرائر، ج 1، ص 216.
[26]. المسائل الفقهيه، ص 44؛ البحر الرائق، ج 1، ص 506؛ زبدة البيان، ص 80.
[27]. الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت (عليهم السلام) ، ج 1، ص 320 -321؛ المسائل الفقهيه، ص 44؛ البحرالرائق، ج 1، ص 506.
[28]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 41.
[29]. زبدة البيان، ص 80؛ فقه القرآن، ج 1، ص 101.
[30]. مختلف الشيعه، ج 2، ص 177.
[31]. مجمع البيان، ج 10،ص 331؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 22؛ فتح القدير، ج 5، ص 425.
[32]. جامع البيان، ج 30، ص 423؛ مجمع البيان، ج 10، ص 460 -461؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 219.
[33]. جامع البيان، ج 30، ص 422؛ مجمع البيان، ج 10، ص 461؛ فقه القرآن، ج 1، ص 108.
[34]. مجمع البيان، ج 10، ص 461؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 30؛ المستدرك، ج 2، ص 538.
[35]. مجمع البيان، ج 10، ص 460 -461؛ تهذيب، ج 2، ص 66؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 27.
[36]. الانتصار، ص 147؛ السرائر، ج 1، ص 242.
[37]. الخلاف، ج 1، ص 319؛ المعتبر، ج 2، ص 200؛ مختلف الشيعه، ج 2، ص 171.
[38]. فتح العزيز، ج 3، ص 269؛ المجموع، ج 3، ص 304؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 338.
[39]. علل الشرايع، ج 1، ص 264؛ عيون اخبارالرضا (عليه السلام) ، ج 1، ص 117؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 29.
[40]. شرح توحيد صدوق، ج 1 ،ص 607.
[41]. الانتصار، ص 140؛ الرسائل العشر، ص 146؛ شرايع الاسلام، ج 1، ص 62.
[42]. الانتصار، ص 140؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 336 -337؛ الاقناع، ج 1، ص 121.
[43]. الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت (عليهم السلام) ، ج 1، ص 322؛ نيل الاوطار، ج 2، ص 185.
[44]. جامع البيان، ج 2، ص 214؛ زادالمسير، ج 1، ص 171؛ التبيان، ج 2، ص 125.
[45]. نهاية الاحكام، ج 2، ص 66؛ جامع المقاصد، ج 2، ص 448 - 449.
[46]. المغنى، ج 2، ص 225 -226؛ المجموع، ج 5، ص 30؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 176.
[47]. بداية المجتهد، ج 1، ص 176؛ كشاف القناع، ج 2، ص 64 ؛ المجموع، ج 5، ص 30.
[48]. الكافى، ج 4، ص 167؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 167؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 455.
[49]. الخلاف، ج 1، ص 652؛ غنائم الايام، ج 2، ص 68.
[50]. ميزان الحكمه، ج 3، ص 2198؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 197؛ كنزالعمال، ج 8، ص 546.
[51]. الخلاف، ج 1، ص 653؛ المعتبر، ج 2، ص 321؛ المغنى، ج 2، ص 257.
[52]. الانتصار، ص 173؛ الحدائق، ج 10، ص 277؛ المغنى، ج 2، ص 226.
[53]. تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 160؛ الحدائق، ج 10، ص 277؛ المغنى، ج 2، ص 225.
[54]. الفتوحات المكيه، ج 7، ص 462.
[55]. مجمع البيان، ج 2، ص 53؛ تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 402 -403؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 1.
[56]. زادالمسير، ج 1، ص 198؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 234.
[57]. جامع البيان، ج 2، ص 413 - 414؛ تفسير قمى، ج 1، ص 71؛ مجمع البيان، ج 2، ص 52.
[58]. الكافى، ج 4، ص 516؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 554؛ معانى الاخبار، ص 297.
[59]. تفسير جامع آيات الاحكام، ج 4، ص 204.
[60]. تفسير قرطبى، ج 3، ص 4؛ زادالمسير، ج 1، ص 197؛ تفسير جامع آيات الاحكام، ج 4، ص 204.
[61]. مجمع البيان، ج 2، ص 52 - 53؛ تذكرة الفقهاء، ج 4، ص 153 - 154؛ الذكرى، ص 241؛ جواهرالكلام، ج 20، ص 35.
[62]. التفسير الكبير، ج 2، ص 340 - 341؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 4 - 5؛ المبسوط، ج 2، ص 43.
[63]. زادالمسير، ج 5، ص 291؛ مجمع البيان، ج 7، ص 129.
[64]. وسائل الشيعه، ج 14، ص 271؛ جامع احاديث الشيعه، ج 14، ص 440؛ معانى الاخبار، ج 2، ص 213.
[65]. مسالك الافهام، ج 2، ص 123؛ تفسير قرطبى، ج 12، ص 29؛ مجمع البيان، ج 7، ص 129 - 130.
[66]. جامع البيان، ج 17، ص 225؛ فتح القدير، ج 3، ص 455؛ فقه القرآن، ج 1، ص 296.
[67]. التبيان، ج 7، ص 320؛ فقه القرآن، ج 1، ص 296.
[68]. سبل السلام، ج 2، ص 71؛ مواهب الجليل، ج 4، ص 329؛ فتح القدير، ج 3، ص 455.
[69]. فقه السنه، ج 1، ص 325؛ تفسير قمى، ج 2، ص 84.
[70]. مدارك الاحكام، ج 2، ص 170؛ زبدة البيان، ص 275 -276؛ المجموع، ج 5، ص 31.
[71]. مجمع البيان، ج 2، ص 53؛ تذكرة الفقهاء، ج 4، ص 154؛ جواهرالكلام، ج 20، ص 35.
[72]. المجموع، ج 5، ص 39؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 588؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 176.
[73]. فقه القرآن، ج 1، ص 300؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 195 - 196؛ حاشية رد المحتار، ج 2، ص 192.
[74]. تهذيب، ج 5، ص 304.
[75]. مسالك الافهام، ج 2، ص 220؛ جواهرالكلام، ج 20، ص 34.
[76]. سبل السلام، ج 2، ص 71؛ فقه السنه، ج 1، ص 325.

مقالات مشابه

تاریخ انگارۀ ذِکر در فرهنگ اسلامی

نام نشریهمطالعات قرآن و حدیث

نام نویسندهحامد خانی (فرهنگ مهروش)

تحلیل معناشناختی «تقوا» با تأکید بر حوزه همنشینی«ذکر» و «خوف» در دستگاه معنایی قرآن

نام نشریهذهن

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, محمدحسین شیرافکن

بررسی و تبیین ذکر در سوره انشراح

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمهدی ممتحن, بدیع‌اله صدری

ذكر

نام نویسندهکاظم احمد‌زاده

معماری ذکر و معماری غفلت از منظر قرآن کریم

نام نشریهمجله کوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

آثار ذكر در سازندگى روحى و اخلاقى - قسمت دوم

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره

آثار ذكر در سازندگى روحى و اخلاقى - قسمت اول

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره