در این بخش از مقاله با بهرهگیری از آیات قرآنی، وظایف شاهد در دنیا را یاد میکنیم:
«انّ هذه تذکرة فمن شاء اتّخذ الی ربّه سبیلا» 1
رسالت انبیا این است که«مردم به خویشتن بازگردند».مراد از«خود»مردم، فطرت، اندیشه و وجدان آنان است که هواهای نفسانی و طاغوت و شیطان، آن را از ایشان ستانده است.این بدان معناست که در جان آدمی، گنجینههایی از ارزش و شناخت رویکرد به خدا نهفته است که وظیفه شاهد رسیدن به همین گنجینههاست.این آیه که از دل صحرای 1.مزمل/19؛«این تذکرهای است.پس کسی که بخواهد به سوی خدایش راهی میگزیند.»
جزیرة العرب رویید، توانست دو امپراتوری بزرگ تاریخ را در مدّت کوتاهی به شکست کشاند و البته نه با نیروی برتر نظامی یا امکانات مالی، بلکه در پرتو تلاش امّتی شاهد که توانستند در دل صحرا وجدان و فطرت مردم را که طاغوت بر آن چنگ افکنده بود، مخاطب قرار دهند.
این امّت توانست راه رسیدن به فطرت و وجدان مردم را که این دو امپراتوری میکوشیدند آن را تسخیر کنند، موار سازد.مردم تحت سیطره این دو امپراتوری نیز به دعوت دعوتگرانی لبّیک گفتند که با رسالت«بازگشت به خود»، به صحنه آمده بودند.
ما دعوتگران به سوی خدا پایگاهی در ژرفای فطرت آدمیان داریم که بر حسب وظیفه باید به این ژرفا ره یابیم و هر گاه توانستیم به گنجینههای فطری آدمیان برسیم، خواهیم دید که گروه گروه و یکان یکان به دعوت الهی پاسخ خواهند گفت.
ما از پذیرش این واقعیت سر باز نمیزنیم که گاهی فطرت و وجدان به پژمردگی میگرایند و هوی و هوس و شیطان، تمامی آن را میپوشاند و فطرت و وجدان از میان میروند و در این هنگام نه در فرد و نه در جامعهای با این ویژگیها ریشهای بر جای نمیماند، چنانکه در قوم نوح علیه السّلام چنین شد:«و قال نوح ربّ لا تذر علی الارض من الکافرین دیّارا انّک ان تذرهم یضلّوا عبادک و لا یلدوا الاّ فاجرا کفّارا» 1 ولی خداوند در فطرت و وجدان و اندیشه بشری، نیرویی را نهاده که میتواند به وسیله آن، مدّتی طولانی در برابر فشارهای شهوی و شیطانی و طاغوتی مقاومت کند و هرگاه دعوتگران الهی توانستند به جان مردم ره یابند و با نرمی و آرامی به فطرت و وجدانشان رسوخ کنند، خداوند نیز درهای قلب این جماعت را به روی حق خواهد گشود.
رسالت شاهدان و امّت شاهد در برابر فطرت مردم در رویکرد به«پیمان» 1.نوح/27؛«نوح گفت:خدایا!از کافران کسی را بر زمین باقی مگذار که اگر رهایشان کنی، بندگانت را گمراه میسازند و نمیزایند مگر تبهکار و کافر.»
خلاصه میشود.
هر انسانی از عمق فطرت خویش و با آگاهی و التزام با این«پیمان»پیوند مییابد، ولی عوامل فشار، گاهی شرارههای فطرت را به خاموشی و کم سویی میکشند و بدین ترتیب فطرت در زندگی بشر، حضور خود را از دست میدهد و آدمی این پیمان را در طاق نسیان مینهد و دیگر به خاطر نمیآورد که در برابر خدا بر خویش گواهی داده است:«و اشهدهم علی انفسهم»
در این جاست که نقش شاهد و امّت شاهد در باز گرداندن مردم به پیمان فطریشان ظهور میکند؛شاهدانی که پیمان بشر را که با آگاهی فطری با خدا بستند و سپس به کناری نهادند، به یاد این فراموشکاران میآورند.
سخن امیرالمؤمنین علی علیه السّلام به پیوند میان پیمان و شهادت اشاره دارد آن جا که میفرماید:
«خداوند در میان آنان پیامبران و رسولانش را پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند به پیمان فطریشان وفا کنند و نعمت از یاد رفته را به خاطرشان آورند و به وسیله تبلیغ با آنان احتجاج کنند و گنجینههای اندیشههایشان را برانگیزانند.»
این دریافت چنانکه گفتیم، مسؤولیت آگاهانیدن و یادآوری مردم را نسبت به این پیش آگاهی و پیمان، بر دوش شاهدان مینهد.بازگشت به سوی خدا همچون خوراک و پوشاک و خواب، نیاز حقیقی هر انسان است و هیچ انسانی را نباید به خوردن و آشامیدن و خواب کافی وادار کرد.دین و بازگشت به خدا نیز نیازی فطری است که ریشه در جان آدمی دارد و نباید به زور و فشار توسّل جست:
«لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ» 1
ولی آدمی، نیازمند کسی است که به او هشدار دهد و خدای را به یادش آورد.این نخستین وظیفه شاهد و امّت شاهد در گستره تاریخ است.
1.بقره/256؛«در دین هیچ اجباری نیست.هدایت از گمراهی مشخّص شده است.»
قرآن کریم صراحت دارد در اینکه رسالت تاریخی پیامبران علیه السّلام پیش از تعلیم، یادآوری است.
خداوند میفرماید:
«کلاّ انّه تذکرة فمن شاء ذکره» 1 ، «انّ هذه تذکرة فمن شاء اتّخذ الی ربّه سبیلا» 2 «ان هو الاّ ذکر للعالمین» 3 ، «و جاءک فی هذه الحقّ و موعظة و ذکری للمؤمنین» 4
خداوند به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله دستور یادآوری میدهد و تصریح میکند که او پیش از هر چیز«به یاد آورنده»است.
این حقیقت از حصر آیه فهمیده میشود:«فذکّر انّما انت مذکّر» 5 قرآن کریم نیز بیش از هر چیز دیگر یا حتّی میتوان گفت تنها و تنها«ذکر»است و بس و مسائل دیگری که این کتاب مقدّس در بردارد، از مقتضیات و لوازم«ذکر»است:
«ان هو الاّ ذکر و قرآن مبین» 6 ، «هذا ذکر و انّ للمتّقین لحسن مآب» 7 ، «انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون» 8 ، «و هذا ذکر مبارک انزلناه افأنتم له منکرون» 9
وظیفه قرآن کریم و رسالت آن، یادآوری و آسان سازی آن است:
«و لقد یسّرنا القرآن للذّکر فهل من مدّکر» 10 ،
1.مدّثّر/55؛«نه چنین است؛آن تذکرهای است و کسی که بخواهد یادش میآورد.»
2.مزّمّل/19؛«این تذکرهای است؛پس هر که بخواهد به سوی خدایش راهی برمیگزیند.»
3.ص/87؛«این نیست مگر یادی برای جهانیان.»
4.هود/120؛«بر تو در این، برای مؤمنان حقی آمده و پندی و یادی.»
5.غاشیه/21؛«پس به یاد آور که تو به یادآورندهای.»
6.یس/69؛«نیست این مگر یادی و قرآنی آشکار.»
7.ص/49؛«این قرآن است و برای پرهیزکاران نیکو بازگشتنگاهی.»
8.حجر/9؛«ما خود، قرآن را فرو فرستادیم و خود، حافظ آنیم.»
9.انبیاء/5؛«این قرآنی است مبارک که آن را فرو فرستادیم.آیا شما آن را انکار میکنید؟»
10.قمر/54؛«ما قرآن را برای ذکر آسان گردانیدیم.آیا پند گیرندهای هست؟»
«و انّه لتذکرة للمتّقین» 1 ،
«و لقد صرّفنا فی هذا القرآن لیذّکّروا» 2 .
خداوند به پیامبر ارجمندش میفرماید که قرآن را فرو نفرستاده تا پیامبر با انکار و دشمنی و ستیزهجویی مردم به سختی بیفتد، بلکه قرآن را آورده تا حضرت به وسیله آن به یادآوری به مردم بپردازد و دیگر مسؤولیتی ندارد؛خواه به ندایش پاسخ دهند یا خیر:
«طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الاّ تذکرة لمن یخشی» 3
مردم در برابر یادآوری، دو حالت دارند:
1.پاسخگویی و پذیرش؛
2.فروبستگی و نپذیرفتن و رو برتافتن.
اینک درباره این دو حالت به سخن مینشینیم:
گروهی از مردم به«ذکر»، پاسخ مثبت میدهند و قلبشان را در برابر پیامبران و انبیا میگشایند و«ذکر»را دریافت مینند و با آن همسویی مییابند.
بینش قرآنی درباره کسانی که«ذکر»را میپذیرند، یا از پذیرش آن سرباز میزنند، دقیق و شایسته درنگ است.
خداوند درباره کسانی که«ذکر»را میپذیرند، میفرماید:
«تبصرة و ذکری لکلّ عبد منیب» 4
1.حاقّه/48؛«قرآن تذکرهای است برای پرهیزکاران.»
2.اسراء/41؛«ما سخنان گونهگون در این قرآن آوردیم؛باشد که پند گیرند.»
3.طه/3؛«طا، ها، ما بر تو قرآن را فرو نفرستادیم تا خود را به رنج افکنی؛قرآن تنها پندی است برای آنکه بهراسد.»
4.ق/8؛«بینش و پندی است برای هر بنده به حق بازگردندهای.»
«انابة»به معنای بازگشت است و هر بازگشتی در بردارنده دوری و غفلت است.حال اگر این دوری و غفلت و عقب ماندن از کاروان پذیرش و فرمانبری، غیر عمدی و به دور از لجاجت باشد، صاحب آن در پرتو«ذکر»بسرعت باز میگردد و پذیرای«ذکر»میشود.
خداوند میفرماید:
«لنجعلها لکم تذکرة و تعیها اذن واعیة» 1
بیان قرآنی دقیق است:«گوشهایی شنوا»در حالی که گوشهای کر نمیتوانند دریابند و درک کنند و از این رو، «تذکره»برای آنها سودی ندارد؛حال، ذکر هر چه میخواهد باشد و مذکّر گو هر کس میخواهد باشد.
خداوند میفرماید:
«انّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السّمع و هو شهید» 2
«ذکر»است برای کسی که قلب دارد، امّا کسی که قلبش مشوّه گشته باشد، «ذکر» دیگر برای او سودی در بر نخواهد داشت؛«ذکر»است برای کسی که گوش فرا دهد، ولی کسی که گوش خود را فرو بندد و سر انگشتانش را در گوش نهد، دیگر از«ذکر»سودی نخواهد بود؛«ذکر»است برای کسی که شاهد و حاضر باشد، امّا کسی که جان و اندیشهاش غایب و تنها پیکرش حضور داشته باشد، از«ذکر»طرفی نخواهد بست.
در برابر حالت پذیرش و بازگشت، با وضعیت بیمارگونهای روبرو هستیم که همان دگماتیسم و عدم پذیرش و به بیانی، رویگردانی از خداست.این عدّه از«ذکر»بهرهای نمیبرند و«یادآوری»و«عدم یادآوری»برایشان یکسان است.
خداوند درباره این عدّه میگوید:
1.حاقه/12«تا آن را برای شما پندی قرار دهیم و گوشهای شنوا آن را دریابند.»
2.ق/37؛«در این قرآن، البته پندی است برای کسی که قلب دارد و گوش فرا میدهد؛در حالی که شاهد است.»
«و اذا ذکّروا لا یذّکّرون»؛ 1 آنان از«ذکر»و«تذکیر»اعراض میکنند و روی بر میتابند.
خداوند میفرماید:
«و ما یأتیهم من ذکر من الرّحمن محدث الاّ کانوا عنه معرضین» 2 ، «فما لهم عن التّذکرة معرضین» 3
خداوند در روز رستاخیز این رویگردانندگان را بشدّت کیفر میدهد و زندگیشان را در دنیا تنگ مقرّر میسازد و روز قیامت آنان را کور برمیانگیزد، آن سان که در دنیا از دیدن «ذکر»، خود را به کوری میزدند.
خداوند میفرماید:
«و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی» 4
در این میان، دو عامل را بیان میداریم که قرآن آنها را یادآور شده است:
نخست، شیطان:
«فانساه الشّیطان ذکر ربّه» 5 ، «استحوذ علیهم الشّیطان فانساهم ذکر اللّه» 6
شیطان از ذکر خدا باز میدارد:
«یصدّکم عن ذکر اللّه» 7
1.صافّات/13؛«و هر گاه پند داده شوند، پند نگیرند.»
2.شعراء/5؛«بر ایشان هیچ سخن تازهای از خدای رحمان نازل نمیشود، جز آنکه از آن روی برمیتابند.»
3.مدّثّر/49؛«چرا از پند روی برمیتابند؟»
4.طه/124؛«و هر که از یاد من روی برتابد، زندگی تنگی خواهد داشت و روز رستاخیز وی را کور برانگیزانیم.»
5.یونس/42؛«پس شیطان او را از یاد خدا به فراموشی افکند.»
6.مجادله/19؛«شیطان بر آنان غلبه یافت و یاد خدا را از خاطرشان زدود.»
7.مائده/91؛«شما را از یاد خدا باز میدارند.»
دوم، غرقه شدن در زیور و شهوات دنیوی:
«و لکن متّعتهم و آباءهم حتّی نسوا الذّکر و کانوا قوما بورا» 1
لحظههای برخورداری و رفاه، یاد خدا را از خدا میزداید و در برابر، لحظههای سختی و تنگی، خدای را به یاد میآورد:
«و اذا قال موسی لقومه اذکروا نعمة اللّه علیکم اذ نجّاکم من آل فرعون» 2 ، «و لقد اخذنا آل فرعون بالسّنین و نقص من الثّمرات لعلّهم یذّکّرون». 3
روی برتافتن از خدا دو گونه است:
گاهی آدمی بدون اطّلاع و بی هیچ رهیافتگی، از خدای روی برمیتابد و از باطل و هوس پیروی میکند.
خداوند میفرماید:
«بل اتّبع الّذین ظلموا اهواءهم بغیر علم» 4
گونه دیگر از رویگردانی، که بدتر از مورد اول است، آن است که فرد و دیگران از روی اطلاع و آگاهی، از خدا روی برتابند.
خداوند میفرماید:
«و ما تفرّقوا الاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم» 5 ، «ارأیت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة فمن یهدیه من بعد اللّه افلا 1.فرقان/18؛«تو خود آنان و پدرانشان را برخوردار ساختی؛چنانکه یاد تو را فراموش کردند و مردمی شدند به هلاکت افتاده.»
2.ابراهیم/6؛«و هنگامی که موسی به قوم خود گفت:به یاد آورید نعمت خدا را بر خود هنگامی که از خاندان فرعون نجاتتان بخشید.»
3.اعراف/130؛«قوم فرعون را به قحط و نقصان محصول مبتلا کردیم؛شاید پند گیرند.»
4.روم/29؛«بل ستمکارانی که با ناآگاهی از هوسهاشان پیروی کردند.»
5.شوری/14؛«و پراکنده نشدند پس از یافتن آگاهی، مگر به سبب حسادتشان.»
تذکّرون» 1 ، «و جحدوا بها و استقینتها انفسهم». 2
کیفر این گروه از جنس جنایت است و جنایت آنان همان رویگردانی از خدا و تظاهر به ناشنوایی و نابینایی در برابر خدا و آیات الهی است و کیفر آنان گمراهی و مهر بر دل خوردن و غفلت است.
خداوند میفرماید:
«و اضلّه اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوة» 3 ، «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه و کان امره فرطا» 4
انسان هنگام پیروی از هوس، امورش از یکدیگر گسسته میشود و عقل و وجدان و قلب و فطرت و آگاهی و دینش و تعادل و توازنش مختلف میگردد.بدین سان کسانی که از ذکر خدای روی برمیتابند و در مشاهده آیات الهی تظاهر به کوری میکنند، کیفرشان این است که خداوند هم آنان را به روز رستاخیز کور برمیانگیزد، چنانکه در دنیا تظاهر به کوری میکردند و زندگیشان را در دنیا تنگ قرار میدهد که این هر دو کیفر، همسنگ جنایت است.
خداوند میفرماید:
«و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی قال ربّی لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا، قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی و کذلک 1.جاثیه/23؛«آیا دیدهای کسی را که هویتش را خدای خود گرفت و خدا با آگاهی او را گمراه ساخت و بر گوشش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده کشید و پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؛آیا پند نمیگیرید؟»
2.نمل/14؛«با آنکه در دل به آن یقین آورده بودند، ولی از روی ستم و برتریجویی انکارش کردند.»
3.جاثیه/23؛«خدا با آگاهی او را گمراه کرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده کشید.»
4.کهف/28؛«پیروی مکن از کسی که دلش را از یاد خود غافل کردهایم و از هوسش پیروی میکند و امورش زیادهروی است.»
نجزی من اسرف و لم یؤمن بآیات ربّه و لعذاب الآخرة اشدّ و ابقی» 1
کیفر دیگر این گروه، آن است که خداوند شیطان را بر آنان چیره و همنشین آنان قرار میدهد و این بدان سبب است که خود آنان شیطان را به درون خود کشاندهاند.
خداوند میفرماید:
«و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین» 2 ، و کسی که خدا او را گمراه کند و قلبش را به غفلت کشاند، دیگر هدایتگری نخواهد داشت:«و من یضلل اللّه فماله من هاد» 3
این گمراهی که الزامی بوده و درمانی ندارد، کیفر است نه جنایت، ولی کیفری است همسنگ جنایت خود آنان.از این رو، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که از آنان روی برتابد.
خداوند میفرماید:
«فاعرض عمّن تولّی عن ذکرنا و لم یرد الاّ الحیوة الدّنیا» 4
کلید دل مردمان، دوتاست:صداقت و مهربانی.
هنگامی که سخنی از روی صداقت بر زبان کسی جاری میشود و شخص به آنچه 1.طه/127-124؛«کسی که از یاد من روی برتابد، زندگیش تنگ خواهد بود و روز قیامت او را کور برانگیزیم.او گوید:خدایا!چرا مرا کور برانگیختی در حالی که بینا بودم؟خدا میگوید:آیات ما تو را چنین رسید و تو آنها را فراموش کردی و امروز فراموش شدی و چنین کیفر دهیم کسی را که زیادهروی کند و به آیات خدایش ایمان نیاورد و البته کیفر رستاخیز سختتر و پایدارتر است.»
2.زخرف/36؛«و کسی که از یاد خدا چشم فرو بندد؛شیطان را بر او مسلّط گردانیم و او همنشینش باشد.»
3.مؤمن/33؛«کسی که خدا او را گمراه کند؛دیگر هدایتگری نخواهد داشت.»
4.نجم/29؛«پس تو نیز از کسی که از سخن ما رویگردان میشود و جز زندگی دنیوی را نمیجوید، اعراض کن.»
میگوید باور دارد، کلامش در دلها نفوذ میکند، چون سخن از ژرفای جان برون میآید، اما سخنان سطحی که عمق و گسترهای ندارند، بی تأثیر هستند.
خداوند از ما میخواهد آنچه را عمل نمینیم، بر زبان نیاوریم:
«یا ایّها الّذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون، کبر مقتا عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون» 1
«مهربانی و نرمی»کلید دیگری است برای ره بردن به ژرفای جان.کسانی که خداوند این کلید را در اختیارشان نهاده، بخوبی میتوانند با یادآوری و موعظه به قلب دیگران راه یابند و آن گاه در برابر ایشان، دلهای سخت به نرمی میگراید و قلبهای سرکش رام میشود. وظیفه وعظ، نرم کردن قلبهاست و هر گاه دلها نرمی پیدا کرد، به یادآوری، پاسخ مثبت میدهد.در حالی که اگر دل کور گردد، دیگر ذکر نمیتوواند به درون آن راه یابد.بدین سان یادآوران و دعوتگران الهی باید برای نفوذ به قلب مردم، با مهربانی رفتار کنند، زیرا دلها در برابر مهربانی پاسخگو هستند و در برابر شدّت و سختی، مقاوم و رویگردان و از همین رو نباید به مردم وعظ و تذکیری را تحمیل کنیم که آن را برنمیتابند و نسبت بدان هیچ گونه آگاهی ندارند.
امام صادق علیه السّلام میفرماید:
«با مردم در آنچه میدانند، آمیزش کنید و آنچه را از آن رویگردانند، رها کنید.» 2
امام رضا علیه السّلام به یونس(ره)میفرماید:
«ای یونس!با مردم از آنچه میدانند، سخن بگو و آنچه را نمیدانند، ترک گو.» 3
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میفرماید:
«ما گروه پیامبران، با مردم به قدر عقولشان سخن میگوییم.خدایم به من فرمان داده تا با مردم مدارا کنم، چنانکه دستور داده تا واجبات را برپا داریم.» 4
1.صف/3-2؛«ای کسانی که ایمان آوردهاید!چرا میگویید آنچه را که عمل نمیکنید؟چه بسیار منفور است نزد خدا که چیزی را بگویید و عمل نکنید.»
2.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 71.
3.رجال کشی، ص 487.
4.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 69.
نرمی و شدّت، دو چهره جنبش تبلیغاتی است و هیچ دعوتی نمیتواند بدون آن به دل مردمان راه باز کند و در راه دعوت، مسیرهای دشوار و موانع را پشت سر نهد.نخستین این دو، مهربانی و نرمی در دعوت مردم به سوی خدا و یاد آوردن خدا و روز واپسین است:
«اذهبا الی فرعون انّه طغی، فقولا له قولا لیّنا لعلّه یتذکّر او یخشی» 1 ، «و اذا سمعوا اللّغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لکم اعمالکم سلام علیکم لا نبتغی الجاهلین» 2
ولی چهره دوم، کاملا متفاوت است و آن چهره سختی و شدّت میباشد.
قرآن کریم میفرماید:
«و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم» 3 ، «فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم» 4 ، «فإمّا تثقفنّهم فی الحرب فشرّد بهم من خلفهم» 5
این دو شکل از تبلیغ و دعوت با یکدیگر ناسازگاری ندارند.در وجه نخست، دعوت تنها با نرمی، تفاهم، حکمت و پند نیکو میتواند دلهای مردم را به سوی خود جلب کند و بدان ره یابد، اما طاغوتها نمیگذارند این دعوت در میان مردم گسترش یابد. طاغوتها میکوشند در برابر این دعوت، فتنه و موانعی ایجاد کنند تا مردم را از آن باز دارند.
این دعوت برای آنکه بتواند به راه خود ادامه دهد، باید از خود و طالبان خود دفاع کند.در این جا دیگر نرمی و نیکی به کار نمیآید، زیرا زبان مهربانی برای مردم مفید است و آنان را در کنار دعوت الهی قرار میدهد و قفلهای دلشان را میگشاید، در حالی که 1.طه/43؛«به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است و با او بنرمی سخن بگویید؛باشد که پند گیرد یا بهراسد.»
2.قصص/55؛«و هر گاه سخن بیهودهای را بشنوند، از آن روی گردانند و گویند:برای ما کارهای ماست و برای شما کارهای شما، درودتان باد، ما طالب نادانان نیستیم.»
3.بقره/190؛«هر جا که آنان را بیابید، بکشید و از آن جا که شما را راندهاند، آنان را برانید.»
4.نساء/91؛«هر کجا آنان را یافتید، آنان را بگیرید و بکشید.»
5.انفال/57؛«پس اگر آنان را در جنگ بیابی، ایشان را پراکنده ساز تا پیروانشان نیز پراکنده شوند.»
طاغوت تنها با زبان زور، ستیزهگویی، مکر، حیله و سختی آشنایی دارد.از این رو، باید بشدّت موانع را کنار بزنند.این چهره دیگر دعوت است و بدون آن، دعوت الهی نمیتواند به حرکت خود ادامه دهد، ولی باید نیک بدانیم که این وجه بدون شکل اول نخواهد توانست راه خود را بگشاید و دلهای مردم را تسخیر کند.بی گمان عاملی که در صدر اسلام توانست مردم را به سوی اسلام جلب کند و فتوحات اسلامی را به ارمغان آورد، نه نیروی نظامی و شمشیر که نرمی و لطف بود و تنها هنگامی مسلمانان زور را به کار گرفتند که میخواستند ابهّت طاغوت را در هم شکنند و موانع را از برابر این جنبش تبلیغی برچینند.
دومین وظیفه شاهد در دنیا، الگو بودن است:
«لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجو اللّه و الیوم الآخر و من یتوّل اللّه فانّ اللّه هو الغنیّ الحمید» 1
نقش دوم شاهد، این است که خود را به عنوان الگوی مردم معرفی کند تا مردم از او پیروی کنند.در این مرحله، شاهد دیگر به موضعگیری معتدل فرا نمیخواند، بلکه خود با رفتارش موضعگیری میانه را تجسّم میبخشد.
«الگو»همان کسی است که با عملکرد و شیوه خود«موضعگیری میانه»را عینیت میبخشد و در رفتار و گفتار از آن روی برنمیتابد و به انحراف کشیده نمیشود و از افراط و تفریط میپرهیزد.مردم در او تبلور واقعی و حقیقی«موضعگیری میانه»را مییابند. «الگو»در این جا به آینهای میماند که آدمی در آن تمامی نهادههای خدایی اعم از یقین، 1.ممتحنه/6«در آنان برای شما(و)کسانی که به خدا و روز واپسین امید میبرد، الگوست و کسی که خدای را دوست بدارد، پس خدا بی نیاز و ستوده است.»
شناخت، توحید، ارزشها، جدیّت، عزم، قدرت، شجاعت، مقاومت و دوستی را مییابد.
این«الگو»از جنس خود مردمان است و آدمی همه ارزشها و شایستگیهای«الگو»را در خود نیز میبیند، با این تفاوت که«الگو»میتواند این تواناییها را عملا فرا خواند، در حالی که دیگران نمیتوانند.
اگر پیامبران از جنس فرشتگان بودند، دیگر آدمی در آنان آینهای برای بازتاب خویش نمیدید.مشرکان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را انکار میکردند، زیرا که او را از جنس بشری میدیدند که میخورد و میآشامد و در بازار رفت و آمد میکند و از این رو، خواهان آن بودند که پیامبری باشد غیر انسان و از جنس فرشته.قرآن پاسخی بلیغ به این گروه میدهد و میفرماید:
«و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انّهم لیأکلون الطّعام و یمشون فی الاسواق و جعلنا بعضکم لبعض فتنة اتصبرون و کان ربّک بصیرا و قال الدّین لا یرجون لقاءنا لولا انزل علینا الملائکة او نری ربّنا لقد استکبروا فی انفسهم و عتو عتوّا کبیرا» 1 ، «و قالوا ما لهذا الرّسول یأکل الطّعام و یمشی فی الاسواق لو لا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا» 2
پاسخ این اشکال روشن است، زیرا فرشته نمیتواند الگوی انسان قرار گیرد و هرگز آینهای برای بازتاباندن شخصیت، ارزش و شایستگیهای انسانی به شمار نمیآید، در حالی که یک الگوی بشری میتواند آینه مردم باشد و شخصیتشان را باز تاباند و اموری را به ایشان بنمایاند که باید آنها را کسب کنند، چنانکه میتواند میزان عقب افتادگی و ناتوانی مردم را نشان دهد و مردم را در جبران اشتباهاتشان و برآوردن نقاط ضعف و کاستیهای رفتاری و تعدیل اندیشه و عملشان بیاگاهاند.
1.فرقان/21-20؛«پیش از تو پیامبرانی را نفرستادهایم؛جز آنکه طعام میخوردند و در بازارها راه میرفتند و شما را وسیله آزمایش یکدیگر قرار دادیم.آیا صبر توانید کرد؟و پروردگار تو بیناست. کسانی که به دیدار ما امید ندارند، گفتند:چرا فرشتگان بر ما نازل نمیشوند؟یا چرا پروردگار خود را نمیبینیم؟براستی که خود را بزرگ شمردند و طغیان کردند؛طغیانی بزرگ.»
2.فرقان/7؛«گفتند:چیست این پیامبر را که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟چرافرشتهای بر او فرود نمیآید، تا با او بیمدهندهای باشد؟»
میان شیوه«شاهد»در دعوت به سوی خدا و دعوتگران دیگر، تفاوت روشنی است.
دعوتگران عمومی، مردم را به موضعگیری معتدل فرا میخوانند و برای رسیدن بدان ارشادشان میکنند، در حالی که شاهد«الگو»از آن جا که موضعگیری معتدل را با گفتار و رفتارش تجسّم میبخشد، مردم را با خود به موضعگیری میانه میکشاند و مردم بیشتر جذب کسی میشوند که میگوید:«با من به سوی خدا بیایید»و این جذب، البته بیش از کسی است که به آنان سفارش میکند:«به سوی خدا بروید.»
دعوت امام حسین علیه السّلام از نوع دعوت نخست است.او در حالی مردم را به رویارویی با ستمکاران فرا میخواند که خود و اهل بیت و کسانش در پیشاپیش آنان قرار داشتند و به آنها میفرمود:
«من با شمایم و خانوادهام همراه خانوادهتان.»
امیرالمؤمنین علیه السّلام درباره جنگهای خود در کنار پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرماید:
«در بحبوحه جنگ در پشت پیامبر پناه میگرفتیم و هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود.»
در عملکرد علمای شاهدمان، نمونههای فراوانی را میبینیم که پیش از دعوت مردم، نماد پایداری و شکیبایی در سختی و شدّت به شمار میآمدهاند.آیت اللّه اصفهانی رحمهم اللّه با آن که سالیانی از عمر شریفش گذشته بود، شخصا در جنگ با انگلیسیها شرکت میجست و در پادگانها همراه مجاهدان به سر میبرد.فرمانده ترک عثمانی میگفت:
«هر گاه چادر ژنده او را در مرکز پادگان میبینم، نیرو و اعتماد و آرامشم فزونی مییابد.اگر یکی از مجاهدان او را نجات نداده بود، در رودی که بدان سقوط کرده بود، غرق میشد.»
خداوند میفرماید:
«ان یمسسکم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله و تلک الایّام نداولها بین النّاس و لیعلم اللّه الّذین آمنوا و یتّخذ منکم شهداء و اللّه لا یحبّ الظالمین» 1
هر انسانی میتواند شاهد باشد، ولی شهادت تنها به خواستن و آرزو ممکن نیست. آمادگی یافتن برای شهادت از دشوارترین امور است، زیرا شهادت تنها با این دیدگاه که باید موضع معتدل داشت، به دست نمیآید، بلکه باید در این موضع معتدل حضور داشت.
حضور در جایگاه معتدل، از شاهد پایداری و مقاومت را میطلبد، زیرا این جایگاه و موقعیت، آدمی را در برابر فشار و ناهمسو قرار میدهد که اگر آدمی پایداری و مقاومت بسیار نداشته باشد، دیگر نخواهد توانست در این جایگاه باقی بماند و این مقاومت و پایداری را نخواهد یافت مگر با طی کردن دورهای دشوار و سخت از آزمون و تحمّل رنج.آزمون و تحمّل رنج و شکیبایی کردن بر آن، آدمی را برای انجام این رسالت آماده میسازد.میبینیم که خداوند متعال، امّت و دعوتگران شاهد را در معرض آزمون و سختی بسیار قرار میدهد و اگر آنان توانستند از این آزمون سربلند بیرون آیند، خداوند وظیفه شهادت در میان مردم را به آنان واگذار خواهد کرد و شاهدشان خواهد گرفت.
خداوند متعال میفرماید:
«ان یمسسکم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله و تلک الایّام نداولها بین النّاس و لیعلم اللّه الّذین آمنوا و یتّخذ منکم شهداء و اللّه لا یحبّ الظّالمین»
امّت شاهد نخواهد توانست در راه دعوت پایداری کند و در رویارویی و گونهای مختلف مکرر و حیله موفّق گردد مگر آنکه دشواریها و رنجها را به جان بخرد و از سر بگذارند و همین دشواری و رنج است که امتن را برای شهادت در میان مردم آماده میسازد و به بهشت درمیآورد.
خداوند میفرماید:
«ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثل الّذین خلوا من قبلکم مسّتهم البأساء و 1.آل عمران/140؛«اگر بر شما آسیب رسید، به آن قوم همچنان آسیبی رسیده است و این روزگار است که هر دم آن را به مراد کسی میگردانیم تا خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، بشناسد و از شما گواهان گیرد و خدا ستمکاران را دوست ندارد.»
الضرّاء و زلزلوا حتّی یقول الرسول و الّذین آمنوا معه متی نصر اللّه الا انّ نصر اللّه قریب» 1
رنج و عذاب به انسان، قدرت پایداری میبخشد و پایداری به آدمی بینش میدهد.
خداوند میفرماید:
«و الّذین جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا و انّ اللّه لمع المحسنین» 2
آیه کریمه صراحت دارد در اینکه جهاد به آدمی هدایت و بینش میدهد، چنانکه همراهی خدا را در راهی دشوار بدو میبخشد:«و انّ اللّه لمع المحسنین»
سومین وظیفه شاهد، نگاهبانی از کتاب و شریعت الهی است:
«انّا انزلنا التّوارة فیها هدی و نور، یحکم بها النّبیّون الّذین اسلموا للّذین هادوا و الرّبّانیّون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب اللّه و کانوا علیه شهداء» 3
این سومین وظیفه شاهد است، زیرا تحریف قرآن و حدود و شریعت الهی از ابزارهایی است که دشمنان، آن را به کار میگیرند تا نقش دین را خنثی و مشوّه سازند و آن را از شناسه مبارزاتی بزدایند و البته این پس از زمانی است که طرف مقابل در ریشهکن کردن دعوت الهی با شکست روبرو شده است.این صحنه در شریعتهای گذشته الهی در 1.بقره/214؛«میپندارید که به بهشت خواهید رفت؟آیا هنوز سرگذشت کسانی را که پیش از شما بودهاند نشنیدهاید؟به ایشان سختی و رنج رسید و متزلزل شدند تا آن جا که پیامبر و مؤمنانی که با او بودند، گفتند:پس یاری خدا کی خواهد رسید؟بدان که یاری خدا نزدیک است.»
2.عنکبوت/69؛«به آنانی که در راه ما کوشیدهاند راه خود را بنمایانیم و خداوند هر آینه با نیکوکاران است.»
3.مائده/44؛«ما تورات را که در آن، هدایت و روشنایی است نازل کردیم.پیامبرانی که تسلیم فرمان بودند.بنابرآن برای یهود حکم کردند و نیز خداشناسان و دانشمندان که به حفظ کتاب خدا مأمور بودند و بر آن گواهی دادند.»
طول تاریخ دعوتها و رسالتهای آسمانی تکرار شده است.خداوند متعال از شاهدان خواسته است قرآن و شریعت و حدود الهی را از تحریف و تشویه حفظ کنند. شایستهترین مردم به واگذاری این وظیفه، تنها شاهدان هستند، زیرا شاهدان نسبت به شریعت الهی آگاهی بیشتری دارند و بر سلامت آن تأکید بیشتری میکنند.
وظیفهای که خداوند متعال بر دوش شاهد نهاده، وظیفهای بس گران است، زیرا او از یک سو یادآورنده و آموزگار است و از سوی دیگر الگو و نمونه و در سومین مرحله، مسؤول حفظ قرآن و شریعت.این سه وظیفه از یک سو با قرآن و شریعت در ارتباطند و از سوی دیگر با زندگی مردم و وظیفه شاهد، تطبیق زندگی مردم بر هدایت قرآن و شریعت است و انجام این وظیفه دشوار از شاهد میطلبد که از استقامت و اعتدال و تعهد بالایی برخوردار باشد.پیشتر درباره الگو بودن و تجسّم موضع میانه سخن گفتیم.این استقامت در پیامبران به مفهوم عصمت و در امّت شاهد و دعوتگران، به معنای عدالت است که همان تعهّد نسبت به حدود خدا در حلال و حرام میباشد.
این شرط در حقیقت، در دل مفهوم شهادت نهفته است و نیازی به شرح ندارد.
از صحنههای روز قیامت، «شهادت»است که صحنهای دهشتناک معرفی شده و با حضور پیامبران و دیگر شاهدان مؤمن برگزار میشود و داوری با شهادت پیامبران و شاهدان صورت میپذیرد.
خداوند میفرماید:
«و اشرقت الارض بنور ربّها و وضع الکتاب و جیئ بالنّبیین و الشّهداء و قضی بینهم بالحقّ و هم لا یظلمون» 1
چرا داوری در روز رستاخیز با حضور پیامبران و شاهدان انجام میشود؟زیرا این شاهدان در دنیا در حق و باطل الگوی مردم بودهاند و از این رو، در آخرت مقیاس قرار میگیرند و ملاک هر گونه انحراف یا درستکاری به شمار میآیند و بر اساس همین ملاک میان مردم داوری میشود.به همین سبب شاهد در روز رستاخیز شهادتش را ادا میکند.
پیامبران و شاهدان در دنیا مسؤول یادآوری و راهنمایی و دعوت مردم به سوی حق هستند و از این رو در روز قیامت، گواه مردم خواهند بود، چرا که آنان وظیفه خود را در یادآوری و دعوت ادا کرده و حجّت را بر مردمان تمام کردهاند.از آن جا که این گواهان، مسؤولان راهنمایی و یادآوری به این مردمند و این مردم هم امّت و برادران آنان به شمار میآیند، از این رو در گواهی خود بر مردم از دیگران مهربانتر خواهند بود، چنانکه یک دانشآموز ترجیح میدهد امتحان خویش را نزد معلم خود دهد که درسش را نزد او خوانده، زیرا او در بیشتر موارد مهربانتر از کسی خواهد بود که نقشی در آموزش این دانشآموز نداشته است.
پیشتر گفتیم که گواهی دو مرحله دارد:مرحله دریافت و مرحله ادا.پیش از ادا باید دریافتی در کار باشد و بدون دریافت، ادایی در کار نخواهد بود و در هر دریافتی باید حضور داشت و مادامی که گواه در میان مردم حضور نداشته باشد، نخواهد توانست عملکرد مردم را دریافت کند.
قرآن کریم تصریح دارد که شاهدان در زندگی و عملکرد مردم حضور دارند و اعمال آنان را میبینند.
خداوند میفرماید:
1.زمر/69؛«و زمین به نور پروردگارش روشن شود و نامههای اعمال را بنهند و پیامبران و گواهان را بیاورند و در میان مردم بحق داوری شود و بر کسی ستمی نرود.»
«و قل اعملوا فیسری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردّون الی عالم الغیب و الشّهادة فینبّئکم بما کنتم تعملون» 1
بر اساس این آیه، گواهانی که در این دنیا شاهد اعمال مردمند، عبارتند از:خدا، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مؤمنان:
«و قل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون»
در روز رستاخیز، گواه و داور و حاکم کسی نیست، جز خدا:
«و ستردّون الی عالم الغیب و الشهادة فینبّئکم بما کنتم تعملون»
این بار در قیامت، خود انسان به این دو مهم میپردازد:
«و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا» 2
«طائر»عمل انسان است و تعبیر از عمل انسان به«طائر»از آن روست که عمل پس از اقدام صاحبش از انسان جدا میشود و از محدوده اختیار او خارج میگردد.عمل مادامی که آدمی به انجام آن نپرداخته، در محدوده اختیار اوست، ولی همین که آن را انجام داد، از محدوده اختیارش خارج میشود.تعبیر«فی عنقه»از آن روست که عمل انسان به حساب او گذارده میشود و ثبت میگردد و دیگر نمیتواند از آن رهایی یابد و این همان مرحله ادای شهادت است:
«اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»
در این آیه کریمه، شاهد و قاضی یکی میگردد و آدمی بر خود گواهی میدهد و کارنامهاش را که خدا بر گردنش نهاده، میخواند.بدون آنکه بتواند آن را نفی کند یا در آن تردیدی راه دهد یا از شرّش رهایی یابد و خود، خویش را محاسبه میکند.
1.توبه/105؛«بگو هر چه میخواهید بکنید که خدا و پیامبر و مؤمنان کارهاتان را خواهند دید و به جهان پنهان و پیدا بازگردانده میشوید و از آنچه کردهاید، آگاه خواهید شد.»
2.اسرا/14-13؛«کردار نیک و بد هر انسانی را چون طوقی به گردنش آویختهایم و در روز قیامت برای او نامهای گشاده بیرون آوریم تا در آن بنگرد.بخوان نامهات را، امروز تو خود برای حساب کشیدن از خود بسندهای.»
رحمت خدا نسبت به انسان این است که شاهدان انسان را شفیعان او قرار داده و اگر چه وظیفه شاهد، شهادت و دادن گواهی است، ولی اگر شاهد در پیشگاه قاضی و به اجازه او شفیع نیز باشد، بیشتر بر مزایای انسان پای میفشارد تا معایب و صفحات سیاه زندگی او و البته مهرورزی شاهد و شفاعت او در پرتو رحمت خدای جهانیان است.
خداوند میفرماید:
«و لا یملک الّذین یدعون من دونه الشّفاعة الاّ من شهد بالحقّ و هم یعلمون» 1
در روز رستاخیز هیچ کس بدون اذن الهی نمیتواند از کسی سخنی بگوید و در این روز دهشتناک هیچ کس را نرسد که سخنی بر زبان جاری کند.
خداوند میفرماید:
«ربّ السّموات و الارض و ما بینهما الرّحمن لا یملکون منه خطابا یوم یقوم الرّوح و الملائکة صفّا لا یتکلّمون الاّ من اذن له الرّحمن و قال صوابا» 2
موقعیت شگفتی است، جلال و عظمت الهی با رحمت در آمیخته است:
«ربّ السّموات و الارض و ما بینهما الرّحمن لا یملکون فیه خطابا»
فرشتگان و روح الامین در این روز دهشتناک به صف ایستادهاند و هیچ کس جز به اذن الهی سخنی بر زبان نمیراند.
در این روز، هیچ کس در برابر خدا جز به اجازه الهی سخن نمیگوید و البتّه این اجازه، بر اساس نظام و قانونی است و قانونش چنین است که تنها کسی اجازه شهادت و شفاعت بندگان خدا را دارد که شهادت به حق دهد:
1.زخرف/86؛«کسانی که سوای او را به خدایی میخوانند، قادر به شفاعت نیستند، مگر کسانی که از روی علم به حق شهادت داده باشند.»
2.نبأ/38؛«رحمان، خداوند آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست؛هیچ کس نمیتواند در روزی سخن بگوید که روحالامین و فرشتگان به صف ایستادهاند و کسی میتواند سخن بگوید که خدا به او اجازه دهد و سخن حق گوید.»
«و لا یملک الّذین یدعون من دونه الشّفاعة الاّ من شهد بالحقّ» 1
از جمله این گواهان کسانی هستند که در صحنه عملکرد مردم حضور دارند و در کتاب مرقومی نظر میکنند که اعمال نیکان را ثبت میکند.
خداوند میفرماید:
«کلاّ انّ کتاب الابرار لفی علّیّین و ما ادراک ما علّیّون کتاب مرقوم یشهده المقرّبون» 2
شاهدان به این کارنامه نظر میکنند که در آن اعمال نیکان ثبت است و این کارنامه چون دیگر کارنامهها نیست، بلکه اعمال بندگانی است که مقرّبان درگاه الهی بدان نظر میکنند و پیامبر اکرم نیز بنا به نصوص صریحی که در این زمینه به دست رسیده، در اعمال امّتش نظر میکند.
خداوند میفرماید:
«فکیف اذا جئنا من کلّ امّة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا» 3 ، «و یوم نبعث فی کلّ امّة شهیدا علیهم من انفسهم و جئنا بک شهیدا علی هؤلاء و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شئ و هدی و رحمة و بشری للمحسنین» 4
این آیات صراحت دارند در اینکه پیامبر خدا روز قیامت گواه امتش خواهد بود، چنانکه پیامبران دیگر نیز در این روز گواه امّت خود خواهند بود و شهادت جز با نگاه 1.زخرف/86؛«کسانی که دیگری را در برابر او به خدایی میگرفتند، شفاعت نتوانند کرد، مگر کسی که به حق شهادت دهد.»
2.مطفّفین/22-18؛«نه چنین است.نامه ابرار در«علّیّون»است و تو چه دانی که«علّیّون»چیست؟ نامهای نگاشته شده است که مقرّبان بدان گواهی دهند.»
3.نساء/4«پس چگونه است هرگاه از هر امّتی گواهی فراپیش نهیم و تو را گواه اینان بگیریم.»
4.نحل/89؛«روزی که در هر امتی از خودشان بر آنها گواهی برانگیزیم و تو را گواه اینان بگیریم و ما قرآن را برای تو فرو فرستادهایم که تبیان است برای هر چیزی و هدایت و رحمت و بشارت است برای نیکوکاران.»
پیامبران علیهم السّلام به اعمال امّتهاشان صورت نمیپذیرد.
در نصوص صریح آمده است که همه روزه اعمال این امت بر پیامبر خدا عرضه میشود.در تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است:
«اعمال بندگان نیکوکار و تبهکار هر بام و شام بر پیامبر عرضه میشود.پس بپرهیزید و شرم دارید از اینکه کار زشتی از شما بر حضرتش صلّی اللّه علیه و آله عرضه شود.»