قرآن، بلعم باعورا ،فرعون ،حضرت موسي ،اسم اعظم
اگر "بلعم" واژهای عربی باشد به معنی مردی است که زیاد میخورد و غذا را میبلعد.[1] اما گویند بلعم همان "بِلْعام" در تورات و نامی عبری می باشد به معنای «خداوند مردم»[2]
"بلعم باعورا " از علماء بنی اسرائیل، معاصر حضرت موسی (ع) بود که در یکی از قریههای بلقاء شام زندگی میکرد.[3] برخی او را از نوادگان لوط یا داماد وی ذکر کردهاند.[4]
بلعم پیشگویی میکرد و از حوادث آینده خبر میداد. گویا پیرو آئین ابراهیم بوده و مردم از اطراف به نزد او میآمدند تا دربارۀ آنان پیشگویی کند و برای برکت یافتن دارایی و زندگی آنها دعا کند.[5]
نام بلعم صريحاً در قرآن نيامده است لكن بسياري از مفسران مضمون آيات 175 و176 سوره اعراف را درباره او دانسته اند:[6]
« وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين»[7]
«و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد.»
قرآن در اينجا داستان ديگرى از بنى اسرائيل را شرح مىدهد و آن داستان "بلعم بن باعورا " است، خداى تعالى رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را دستور مىدهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نيست، بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده) و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است، زيرا چنين كسى راه به دوزخ مىبرد. علامت اينگونه اشخاص اين است كه دلها و چشمها و گوشهايشان را در آنجا كه به نفع ايشان است بكار نمىگيرند، و علامتى كه جامع همه علامتها است اين است كه مردمى غافلند.[8]
امام باقر (ع) فرمود:
«اصل آيه، درباره بلعم است. سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده براى مردمى كه اهل قبله هستند و هواى خود را بر هدايت الهى مقدم مىشمارند.»[9]
بلعم نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهي گشته بود، حتی موسی(ع) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده میکرد و کارش در این راه آنقدر بالا گرفت که متسجاب الدعوة شد.[10]
اینکه منظور از آیاتی که به او داده شده چیست، مورد اختلاف است، برخی آن را اسم اعظم، برخی استجابت دعا یا برخورداری از معارف تورات، علم و حجج دانستهاند. این آیات، کرامتهای خاصی است که راه شناخت خداوند را واضح به وی نشان ميداده که به موجب آن هیچ شک و تردیدی نسبت به حق برایش باقی نمیمانده است.[11]
قرآن سرانجام اين عابد مستجاب الدعوة را چنين بازگو ميكند:
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» [12]
«و اگر مىخواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مىبرديم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد. مَثَل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مىكند(گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمىشود.)اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند اين داستانها را (براى آنها)بازگو كن، شايد بينديشند(و بيدار شوند).»
تشبيه به سگي كه در هر حال زبانش بيرون است براي كسي است كه چه او را موعظه كنى يا موعظه نكنى، سودي به حالش نميكند و هميشه به گمراهي ميرود. همچنين او را از اين جهت به سگ تشبيه كرده است كه پستى و بىارزشى او را برساند.[13]
بلعم بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همۀ مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسی(ع) قرار گرفت.[14]
برای انحراف بلعم دلایل دیگری نیز مطرح شده از جمله، نفرین او بر بنی اسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیلۀ زنان، دنیا طلبی و حسادت او نسبت به موسی (ع).[15]
از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است:
« ... روزى كه فرعون براى دستگير كردن موسى و يارانش در طلب ايشان مىگشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بيندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نيز به جستجوى موسى برود، الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حيوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: واى بر تو براى چه مرا مىزنى؟ آيا مىخواهى با تو بيايم تا تو بر پيغمبر خدا و مردمى با ايمان، نفرين كنى؟ بلعم اين را كه شنيد آن قدر آن حيوان را زد تا كشت و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد...» [16]
در برخی احادیث از الاغ بلعم در کنار چند حيوان ديگر یاد شده، که استثنائاً وارد بهشت میشوند.[17]
قرآن نتيجه كلى از سرگذشت بلعم و علماى دنيا پرست را اينگونه بيان ميكند:
«سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ كاَنُواْ يَظْلِمُونَ »[18]
«چه بد مَثَلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند و آنها تنها به خودشان ستم مىنمودند.»
«بلعم باعوراها» و «بو راهبها» و «امية بن ابى الصلتها» و همه دانشمندانى كه علم و دانش خود را در اختيار فراعنه و جباران عصر خود قرار مىدهند و در اثر هوا پرستى و تمايل به زرق و برق جهان ماده يا به خاطر انگيزه حسد، همه سرمايههاى فكرى خود را در اختيار طاغوتها مىگذارند و آنها نيز براى تحميق مردم عوام، از وجود اينگونه افراد حداكثر استفاده را مىكنند، در حقيقت در حق خويش ظلم مي كنند و عاقبت شومي در انتظار آنهاست و رهايي از اين لغزش تنها در سايه هدايت الهي امكان پذير است:[19]
«مَن يهَْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِى وَ مَن يُضْلِلْ فَأُوْلَئكَ هُمُ الخَْاسِرُونَ »[20]
«آن كس را كه خدا هدايت كند، هدايت يافته (واقعى) اوست و كسانى را كه (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زيانكاران (واقعى) آنها هستند!»
[1] ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق، اول، ج 1، ص 486
[2] مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير،1377ش،اول ،ص180
[3] - شبستری، عبدالحسین؛ اعلام قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش، اول، ص 20
[4] - مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دایرة المعارف قرآن، قم، موسسه بوستان کتاب، 1385ش،ج 2، ص 163
[5]- همان، ص 160
[6] - خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامۀ قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج 1،ص 388
[7] - اعراف / 175 (ترجمه آیات ازآیت الله مکارم شیرازی می باشد)
[8] - طباطبايي، محمد حسين؛ تفسير الميزان، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1374ش، پنجم، ج8، ص433
[9] - طبرسي، فضل بن حسن؛ تفسير مجمع البيان، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، فراهانى، 1360 ش، اول، ج 10، ص115
[10] - مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش،اول، ج 7 ،ص 12-14
[11] - اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین ص 164
[12] - اعراف /176
[13] - تفسير مجمع البيان، پيشين، ص116
[14] - تفسيرنمونه، پيشين، ج 7، ص 15
[15] - اعلام قرآن، مرکز فرهنگ و معارف، پیشین، ص 165
[16] - تفسير الميزان، پيشين، ص440
[17] - عروسى حويزى، على بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقيق هاشم رسولى محلاتى، قم ،اسماعيليان،1415 ق ، چهارم، ج2، ص102
[18] - اعراف/ 177
[19] - تفسير نمونه، پيشين، ص17
[20] - اعراف/178