قرآن، لجاجت، تعصب، جهالت، عناد، تكبر
لجاجت درلغت، به معنای پافشاری در انجام کاری که، مخالف میل طرف مقابل باشد،[1] و در اصطلاح، به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد که، از انجام آن نهی شده، گفته میشود. [2]
جهالت، ناشی از عوامل عارضی از جمله "طغیان هوای نفس" بوده؛ و لذا، ممکن است با از بین رفتن این عوامل به سبب پیدا شدن مانع در برابر آنها، یا در اثر حائل شدن زمان طولانی بین تصمیم و انجام گناه و...، فرد متوجه زشتی اعمال سابق خود شده و از آن افکار و اعمال پشیمان گردد؛ در صورتی که، لجاجت از روی عناد و تکبر بوده و از بد ذاتی، ناشی میگردد؛ لذا، با فروکش کردن هوسها از بين نرفته، و هيچگاه به شخص لجوج ندامت فورى دست نمىدهد؛ بلكه، ما دامی كه شخص زنده است اين حالت زشت نيز زنده خواهد ماند؛ مگر آنكه، خدا بخواهد او را هدايت كند.[3]
ثمرهی تفاوت این دو صفت، در عقوبت اعمالی است که از روی لجاجت یا جهالت انجام میگیرد؛ چون، گناهانی که از روی جهالت باشد، به شرط توبه، بخشیده میشود؛ در حالیکه، گناهانی که از روی لجاجت، رشد یافتهاند، قابل بخشش نیستند؛ چنانچه، خداوند در قرآن میفرماید:
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيب ...»[4]
«پذيرش توبه از سوى خدا، تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مىدهند، سپس زود توبه مىكنند ...»
پذیرش توبه در صورتى است كه این عمل زشت ناشی از جهالت باشد نه از روی لجاجت.[5]
لجاجت در قرآن
یکی از پلیدترین صفاتی که در قرآن از آن به صراحت یا به صورت مفهومی یاد شده و مورد سرزنش قرار گرفته، لجاجت و اصرار ورزیدن بر سخنان و عقاید باطل است که، منجر به تکذیب انبیاء، آیات الهی و حتّی به قتل انبیای الهی میگردد. این صفت ناشی از عوامل خاصی بوده و آثار مخرب گوناگونی دارد؛ که، به ذکر مهمترین آنها میپردازیم:
یکی از عواملی که برای لجاجت متصور است، تقلید بیچون و چرا از عقاید دیگران است؛ چرا که، گاهی با استناد به آن حکم عقل را سرکوب کرده و جلوی واضحترین برهانها و معجزات ایستادگی میکنند، قرآن کریم به نکوهش اینگونه تقلید از سوی افراد پرداخته و آن را رد میکند:
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ»[6]
«و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد! مىگويند: "آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است!"
آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند، و هدايت نيافته بودند
(باز از آنها پيروى مىكنند)؟!»
بر اساس این آیه، هنگامی که کفّار به سوی کتاب خدا و رسول او دعوت میشدند، به دلیل تقلید بیقید و شرط از آداب نیاکان خود، در مقابل این دعوت ایستادگی کرده و از پذیرش آن خودداری میکردند.[7]
عامل دیگری که قرآن برای لجاجت متذکر شده، استکبار است. مستكبر به كسى گفته میشود که بخواهد با ترك پذيرفتن حق، خود را بزرگ جلوه داده و خود را بزرگتر از آن بداند كه حق را بپذيرد. این حسِ خود برتربینی، به شخص اجازه نمیدهد که به سخنی غیر از سخن خود گوش کند و به همين جهت بدون هيچ دليل و حجتى از انقياد در برابر حق سر برمىتابد.[8]
«فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»[9]
«امّا كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، دلهايشان (حق را) انكار مىكند و مستكبرند.»
یکی از آثار لجاجت اینست که افراد لجوج از درک حقایق آیات الهی محرومند:
«ِوَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً و... إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون»[10]
«اوست خدايى كه از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتى را رويانيديم، و از آن نبات ساقهاى سبز و از آن دانههايى بر يكديگر چيده... كه در آن، نشانههايى (از عظمت خدا) براى افراد با ايمان است!»
در اين آيه تدبير نظام روئيدنىها، آیتی مخصوص به مردم با ايمان شمرده شده، و تناسب این اختصاص روشن است؛ چون، این نوع تدبر و تفکر، احتیاج به تحصیل علم خاصی ندارد؛ بلکه، هر فهم عادى نيز، اگر دلش به نور ایمان منور شده و پلیدی عناد و لجاجت آن را آلوده نکرده باشد، مىتواند با آن فهم عوامیش، در آن نظر كرده و پى به صانع آن ببرد.[11]
اثر دیگر لجاجت، انکار کردن آیات الهی است، چرا که این صفت باعث مىشود كه علاوه بر محروم شدن از درک آیات الهی، دائما حالت انكار به خود گرفته و با بهانهجوییهای گوناگون، از پذیرش حق سربتابند و گرنه آیات الهی براى آنها كه حقجو و متواضع در مقابل حقيقتند، آشكار است؛ این در حالی است که اهل ایمان به محض روبه رو شدن با آیات خداوند، به آیت بودن آن پی برده و آن را وسیلهی اتصال به محبوب خود قرار میدهند.[12]
«... فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلا ...»[13]
«...آنان كه ايمان آوردهاند، مىدانند كه آن، حقيقتى است از طرف پروردگارشان و اما آنها كه راه كفر را پيمودهاند، (اين موضوع را بهانه كرده) مىگويند: «منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟!...»
«فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ ...»[14]
«امّاكسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند،دلهايشان(حق را)انكار مىكند...»
یکی از پیامدهای لجاجت فرو رفتن در گناهان بوده؛ که، علت اصلی آن همان حق گریزی است؛ که، انسان لجوج را غرق در گناه کرده و در باتلاق انبوهی از گناهان فرو میبرد:
«وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ...»[15]
«و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد!» (لجاجت آنان بيشتر مىشود)، وآنها را به گناه مىكشاند ...»
در حقيقت اين آیه به يكى از صفات زشت منافقان اشاره کرده؛ كه، آنها بر اثر تعصب و لجاجت در برابر هيچ حقيقتى، تسليم نمىشوند و همين لجاجت، آنها را به بدترين گناهان مىكشاند.[16]
با اینکه قوم یهود، در ايمان آوردن و يا جزيه دادن مانند نصارا مختار بودند، اما از آنجا که خود را نژادِ برتر مىدانستند، از قبول آئين اسلام كه از نژاد يهود برنخاسته بود سر باز زده و به آسانى اسلام را قبول نكردند، بلكه مدتها با لجاجت در عصبيت خود پافشارى كرده، خدعهها بكار بردند، عهدشكنىها كردند، و بالآخره، صفحات تاريخ پر از خاطرات تلخى است كه مسلمين آن روز از لجاجتهای يهود ديدند؛ که البته، این اعمال لجوجانه منحصر به بعد از اسلام نبوده و متن تاریخ، خود، گویای این مطلب است.[17]قرآن دربارهی شدّت لجاجت قوم یهود با مؤمنان میفرماید:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُود ...»[18]
«بطور مسلّم، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت ...»
اما ملت نصارا در مقایسه با قوم یهود، پس از تشخيص حقانيت دین اسلام، بدون مبارزه، با كمال شيفتگى به آن گرويدهاند، در حالیكه هيچ اجبار و اكراهى در كارشان نبوده و مىتوانستند با جزيه دادن، به دين خود باقى مانده و نسبت به آن پايدارى و وفادارى كنند، و ليكن در عين حال لجاجت نورزیده، اسلام را بر دين خود ترجيح داده و ايمان میآوردند و لذا قرآن دربارۀ آنها فرموده:
«...وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون»[19]
«و نزديكترين دوستان به مؤمنان را كسانى مىيابى كه مىگويند: "ما نصارى هستيم" اين بخاطر آن است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبّر نمىورزند.»
قرآن، علت گرایش نصارا به اسلام را در سه چيز میداند:
1. در بين ملتها، نصارا، علمای زيادی داشتند؛
2. در بينشان زهاد و پارسايان زیادی بود؛
3. ملت نصارا، مردمى متكبر نبودند.[20]
البته نبايد آيات فوق را به عنوان يك قانون كلى دربارهی همه مسيحيان دانست، چون تاريخ گذشته و معاصر به ما مىگويد: مسيحيان قرون بعد از صدر اسلام، دربارهی اسلام و مسلمين، مرتكب جناياتى شدند كه دست كمى از لجاجت يهود نداشت، جنگهاى طولانى و خونين صليبى در گذشته و تحريكات فراوانى كه امروز از ناحيه استعمار كشورهاى مسيحى بر ضد اسلام و مسلمين مىشود، چيزى نيست كه بر كسى پنهان باشد، لذا باید گفت، اين آيات دربارهی جمعى از مسيحيان معاصر پيامبر اسلام نازل شده است.[21]
خداوند نخست افراد لجوج را جهت مجازات تربیتی در سختى و رنج قرار داده تا به ضعف و ناتوانى خود پی برده و از مركب غرور پياده شوند، و در صورت عدم اصلاح، آنها را با مجازاتهای ریشهکن کننده گرفتارشان میسازد:[22]
«وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون»[23]
«و اگر به آنان رحم كنيم و گرفتاريها و مشكلاتشان را برطرف سازيم، (نه تنها بيدار نمىشوند، بلكه) در طغيانشان لجاجت مىورزند و (در اين وادى) سرگردان مىمانند!»
انسان لجوج، که به اندرز ناصحان و به هشدارهاى الهى، گوش فرا نداده، بلكه پيوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلافكارىهايش مىافزايد، چیزی جز آتش دوزخ، او را رام نمىكند،[24] و لذا خداوند مىفرمايد:
«وَ إذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِاللهَ أَخَذَتهُالعِزَّةُ بِالإثمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» [25]
«و هنگامى كه به آنها گفته شود: از خدا بترسيد! (لجاجت آنان بيشتر مىشود)، و لجاجت آنها را به گناه مىكشاند. آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است!»
[1]. مصطفوی، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1360 ش، ج10، ص 167.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات في غريب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، 1412ق، چاپ یکم، ص 736.
[3]. طباطبائی(علامه)، سیّد محمد حسین؛ ترجمه الميزان، سیّد محمد باقر موسوی همدانی، قم،دفترانتشارت اسلامی جامعۀ مدرسین، 1374ش، چاپ پنجم، ج4، ص 379.
[4]. نساء/17.
[5]. ترجمه الميزان، ج4، ص 378.
[6]. مائده/104.
[7]. طيب، سيد عبد الحسين؛ أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم، ج4، ص 484 و 485.
[8]. ترجمه الميزان، ج12، ص 333 و 334.
[9]. نحل/22.
[10]. أنعام/99.
[11]. ترجمه الميزان، ج7، ص 401.
[12]. تفسير نمونه، ج11، ص 192.
[13]. بقره/26.
[14]. نحل /22.
.[15] بقره/206.
[16]. تفسير نمونه، ج2، ص 75.
[17]. ترجمه الميزان، ج6، ص 115.
[18]. مائده/82.
[19]. مائده/82.
[20]. ترجمه الميزان، ج6، ص 116.
[21]. تفسير نمونه، ج5، ص 57.
[22]. تفسير نمونه، ج14، ص 288.
[23]. مؤمنون/75.
[24]. تفسير نمونه، ج2، ص 75.
[25]. بقره/ 206.