قرآن، لغو، عوامل و مصاديق لغو، بيهوده گويي، عبث، مؤمنان و بهشت
"لغو" در لغت به چیزی اطلاق میشود که مورد اعتنا نبوده و از آن نفعی حاصل نگردد.[1]و در اصطلاح قرآنی به کلام، عمل یا فکر بیهوده و باطلی که موجب غفلت انسان از یاد خدا باشد، اطلاق میشود.[2]
واژگانِ هزل، لهو و عبث، نیز به معنی کلام و کار بیاهمیت، بدون قصد و بیحاصل است؛ و از این جهت با واژهی "لغو" هممعنا میباشند.[3]
از آنجا که قرآن، خلقت عالم وجود را- که انسان هم جزئی از آن عالم است- بر اساس اهداف والای الهی دانسته و اینکه هر موجودی در این عالم دارای وظایفی بوده که باید آن را انجام دهد، تا آن هدف والا محقق گردد؛ لذا، خداوند در قرآن، با عبارات مختلف، انسان را از مشغول شدن به اموری که متناسب با هدف الهی نیست، برحذر داشته و پرهیز از لغویات را از صفات مؤمنان قرار داده است.[4]
واژهی لغو در قرآن 11 بار تکرار شده است.
یکی از عواملی که موجب روی آوردن انسانها به کارهای لغو و بیهوده میگردد، فراموشی یاد خدا و روز جزاست. قرآن در اینباره میفرماید:
«الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا
فَالْيَوْمَ نَنسَئهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا ...»[5]
«همانها كه دين و آيين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا
آنان را مغرور ساخت، امروز ما آنها را فراموش مىكنيم،
همان گونه كه لقاى چنين روزى را فراموش كردند!...»
آیه بیان میدارد که، علت اعراض این افراد از برنامههای دین، و روی آوری به امور بیهوده، فراموشی یاد خدا و روز جزا میباشد.[6]
لذتجویی از عوامل مهم، در گرایش به لغویات است؛ چرا که، انسان برای رسیدن به لذات زودگذر ، عنان خود را به دست هوای نفس سپرده و نفس، او را از پرداختن به اهداف انسانی و الهی دور میسازد. قرآن دربارهی لذتجویانی که در لغویات غرق شدهاند، پیامبر را مورد خطاب قرار داده و میفرماید:
«ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَ يَتَمَتَّعُواْ وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون»[7]
«بگذار آنها بخورند، و بهره گيرند، و آرزوها، آنان را غافل سازد
ولى بزودى خواهند فهميد!»
اشارهی آیه به کسانی است که، تنها لذتهای مادی را ملاک عمل خود قرار داده و از امور مهم غافل گشته و خود را با لغویات سرگرم نمودهاند.[8]
از دیگر عوامل گرایش به لغویات، همنشینی با افراد ناسالم است؛ چرا که، این افراد حق را باطل و باطل را به صورت حق جلوه داده و عمل زشت و لغو را در نظرها، زیبا و پر فایده مینمایانند. قرآن میفرماید:
«وَ قَيَّضْنَا لهَُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُواْ لهَُم مَّا بَينَْ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ...
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لهَِذَا الْقُرْءَانِ
وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكمُْ تَغْلِبُون»[9]
«ما براى آنها همنشينانى (زشتسيرت) قرار داديم كه زشتيها را
از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛... كافران گفتند:
گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن، جنجال كنيد؛
شايد پيروز شويد!»
اشارهی آیه بر این امر است که همنشین ناصالح، زشتیها را برای دوستان خود تزیین نموده و آنها را امر به لغوگویی و جنجال میکند، تا صدای حق به گوش مردم نرسد.[10]
پرستش به منظور اظهار حاجت، جلب منفعت و يا دفع خطر و ضرر است و در صورتى كه، معبود فاقد حس و ادراك باشد، اظهار حاجت لغو خواهد بود و دلیلی برای خضوع در برابر آن وجود نخواهد داشت.[11]
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَ لَا يُبْصِرُ وَ لَا يُغْنىِ عَنكَ شَيْئاً»[12]
«به پدرش گفت: اى پدر! چرا چيزى را مىپرستى كه نه مىشنود،
و نه مىبيند، و نه هيچ مشكلى را از تو حلّ مىكند؟!»
این آیه -که مربوط به احتجاج ابراهیم(ع) با عموی خود میباشد- بیانگر این مطلب است که پرستش موجودی که هیچگونه قدرتی ندارد (بتپرستی)، لغو و بیهوده است.[13]
از آنجا که سوگند خوردن ارزش و اهمیت خاصی در کلام داشته و همچنین در کلام و زندگی انسان اثرگذار است، گاهی ممکن است انسان برحسب عادت و بدون قصد، آن را به زبان آورد؛ لذا، یکی از مواردی که در قرآن به عنوان مصادیق لغو به شمار آمده، سوگندهایی است که بدون قصد و ایجاد اثر بر زبان جاری میشود:[14]
«لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُم ...»[15]
«خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مىكنيد،
مؤاخذه نخواهد كرد ...»
در این آیهی شریفه، خداوند سوگندهای بدون قصد و توجه را نیز، لغو شمرده؛ لکن، مورد مؤاخذه قرار نمیدهد.
مصداق دیگری که در قرآن برای لغو ذکر شده است، اعمال و افعال بیهودهای بود که از کفار به نام عبادت انجام میگرفت:
«وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً ...»[16]
«(آنها كه مدّعى هستند ما هم نماز داريم،) نمازشان نزد خانه (خدا)،
چيزى جز «سوت كشيدن» «كف زدن» نبود ...»
در حقیقت این آیه، به عبادت کفار- که در مقابل کعبه[17]برای بتهای خود، حرکات زنندهای مانند کف زدن و... انجام میدادند- اشاره کرده و بیان میکند که این رفتارها مخصوص مجالس لغو بوده و با قداست کعبه منافات دارد.[18]
از آنجا که بهشتیان در حدّ کمال از نعمتهای الهی بهرهمندند و هوای نفس و وسوسهی نفسانی در آنها وجود ندارد، عقول آنها کامل گشته، حقایق برای آنها آشکار شده و جهل آنها تبدیل به عرفان میشود؛ لذا، عوامل گرایش به لغو از وجود آنها منتفی شده و بالاترین لذتشان، وصل به معبود بوده و گرایش به امور دیگر برای آنها تلخ و ناگوار است؛ بنابراین، هیچگونه زمینهای برای پرداختن به لغویات و غفلت از حق تعالی در بهشتیان وجود ندارد؛[19]چنانچه قرآن، در توصیف بهشت و اهل آن میفرماید:
«لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاما»[20]
«در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بيهودهاى مىشنوند،
نه سخنان گناه آلود، تنها چيزى كه مىشنوند
"سلام" است "سلام"!»
آیه مشعر بر این است که در بهشت نه تنها لغو وجود ندارد؛ بلکه، اهل بهشت از امنیت و احترام کامل برخوردار بوده، و در کمال لذتجویی از نعمتهای بهشتی و بندگی خدای سبحان مشغولند.[21]
مؤمنان به بواسطهی ایمان، به منبع عزّت و عظمت وصل شده، و در زندگی خود، جز به زندگى سعادتمند ابدى و بندگی خالصانه برای خدای متعال، اهتمام نمىورزند. تنها به كارهايى مشغول میگردند كه، حقّ آن را عظيم دانسته و آنچه را جاهلان برای آن اهمیت قائلند، بىارزش و لغو شمرده؛ در نتیجه، جزو رستگاران قرار میگیرند:[22]
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون الّذِینَ هُم فِی صَلاتِهِم خَاشِعُونَ
وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون»[23]
«مؤمنان رستگار شدند؛ آنها که در نمازشانخشوع دارند؛
و آنها كه از لغو و بيهودگى روىگردانند.»
اعراض مؤمنان از لغو تا حدی است که، اگر از کنار اهل لغو بگذرند، کرامتشان به آنها اجازهی شرکت در آن محفل را نمیدهد:
«... وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا»[24]
«... و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند،
بزرگوارانه از آن مىگذرند.»
[1]. ابن منظور،محمدبن مکرم؛ لسان العرب، بیروت ، دار صادر، 1414ق، ج15، ص250.
[2]. مصطفوی، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش، ج10، ص 208.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات في غريب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، چاپ یکم، 1412ق، ص 841 و 748 و التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص11.
[4]. نجفى خمينى، محمد جواد؛ تفسير آسان، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ اول، 1398ق، ج13، ص270.
[5]. أعراف/51.
[6]. حسینیهمدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمدباقر، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، اول، ج6، ص 354.
[7]. حجر/3.
[8]. مصطفوی،حسن؛ تفسير روشن ، تهران ،مرکز نشر کتاب ، 1380 ش،چاپ اول، ج12، ص 298.
[9]. فصلت/25و 26.
[10]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، چاپ اول، ج20، ص 261 تا 265.
[11]. طباطبائی(علامه)، سیّد محمدحسین؛ تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعه مدرسین، 1417 ق، چاپ پنجم، ج14، ص 57 و ج7، ص143.
[12]. مریم/42.
[13]. مراد از "أب" در آیه پدر حضرت ابراهیم نیست بلکه عموی ایشان میباشد. جهت مطالعهی بیشتر به تفسیر المیزان، ج7، ص159-168 ذیل آیهی 74 انعام مراجعه شود.
[14]. تفسیر الميزان، ج2، ص 223.
[15]. بقره/225.
[16]. أنفال/35.
[17]. بنابر روایات وارده و نظر مفسران شیعه و اهل سنت در ذیل آیه، منظور از "بیت"، کعبه و مسجدالحرام میباشد.
[18]. صادقى تهرانى، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 1365 ش، چاپ دوم ، ج12، ص204.
[19]. الفرقان في تفسير القرآن، ج28، ص70.
[20]. واقعه/25.
[21]. تفسير نمونه، ج23، ص 216.
[22]. تفسیر الميزان، ج15، ص9.
[23]. مؤمنون/1_3.
[24]. فرقان/72.