قرآن، طمع، حرص، زياده طلبي، بخل
"طمع" در لغت تمايل نفس به چيزى از روى آرزوى شديد و آزمندى است.[1] و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.[2]
«لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ » (88/حجر)
«(بنا بر اين) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى) كه به گروههايى از آنها (كفار) داديم ميفكن، و بخاطر آنچه آنها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را براى مؤمنين فرود آر »
آیه مذکور دستور مهمی به پيامبر (ص) مىدهد، میفرماید هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههايى از كفار دادهايم ميفكن اين نعمتهاى مادى نه پايدارند، نه خالى از درد سر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است، بنا بر اين چيزى نيست كه چشم تو را به سوى خود جلب كند و در برابر آن موهبت بزرگ معنوى (قرآن) كه خدا به تو داده است، قابل اهميت باشد، سپس اضافه مىكند، هرگز به خاطر اين مال و ثروت و نعمتهاى مادى كه در دست آنهاست، غمگين مباش، در حقيقت دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمتهاى مادى است، و دستور دوم درباره غم نخوردن در برابر محروميت از آن است.[3]
عوامل طمع شیطان به فریب انسان
« اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً » (64/اسراء)
«هر كدام از آنها را مىتوانى با صداى خودت تحريك كن، و لشكر سواره و پيادهات را بر آنها گسيل دار، و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى، و آنها را با وعدهها سرگرم كن ولى شيطان جز فريب و دروغ وعدهاى نمىدهد.»
جالب اينكه قرآن در آيه فوق به چهار بخش مهم و اصولى از اين وسائل، اشاره مىكند و به انسانها مىگويد كه از چهار طرف مراقب خويش باشند:
جمله «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ » كه بعضى از مفسران آن را تنها به معنى نغمههاى هوسانگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كردهاند معنى وسيعى دارد كه هر گونه تبليغات گمراه كننده را كه در آن از وسائل صوتى و سمعى استفاده مىشود شامل مىگردد. به اين ترتيب نخستين برنامه شيطان، استفاده از اين وسائل است. اين مساله مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستندههاى راديويى و دنياى تبليغات گسترده سمعى و بصرى است، از هر زمانى روشنتر و آشكارتر است، چرا كه شياطين و احزاب آنها در شرق و غرب جهان بر اين وسيله مؤثر تكيه دارند، و بخش عظيمى از سرمايههاى خود را در اين راه مصرف مىكنند، تا بندگان خدا را استعمار كنند و از راه حق كه راه آزادى و استقلال و ايمان و تقوى است منحرف سازند و به صورت بردگانى بى اراده و ناتوان درآورند.
اين منحصر به عصر و زمان ما نيست كه شياطين براى يافتن منطقههاى نفوذ به قدرت نظامى متوسل مىشوند، هميشه بازوى نظامى يكى از بازوهاى مهم و خطرناك همه جباران و ستمگران جهان بوده است.
يكى ديگر از وسائل مؤثر نفوذ شيطان از طريق شركت در اموال و نفوس است، باز در اينجا مىبينيم بعضى از مفسران شركت در اموال را منحصرا به معنى "ربا"، و شركت در اولاد را فقط به معنى فرزندان نامشروع دانستهاند در حالى كه اين دو كلمه معنى بسيار وسيعترى دارد كه همه اموال حرام و فرزندان نامشروع و غير آن را شامل مىشود.
مثلا در عصر و زمان خود مىبينيم كه شياطين جهانخوار، مرتبا پيشنهاد سرمايهگذارى و تاسيس شركتها و ايجاد انواع كارخانهها و مراكز توليدى در كشورهاى ضعيف مىكنند، و زير پوشش اين شركتها انواع فعاليتهاى خطرناك و مضر را انجام مىدهند، جاسوسهاى خود را به نام كارشناس فنى يا مشاور اقتصادى و مهندس و تكنيسين به اين كشورها اعزام مىدارند، و با لطائف الحيل آخرين رمق آنها را ميمكند و از رشد و نمو و استقلال اقتصادى آنها جلوگيرى مىكنند.
د. برنامههاى مخرب روانى:
استفاده از وعدههاى مغرور كننده و انواع فريبها و نيرنگها يكى ديگر از برنامههاى شيطانها است، آنها روانشناسان و روانكاوان ماهرى را براى اغفال و فريب مردم سادهدل و حتى هوشيار تربيت كردهاند، گاهى به نام اينكه دروازه تمدن بزرگ در چند قدمى آنها است، و يا اينكه در آينده نزديكى در رديف اولين كشورهاى متمدن و پيشرو قرار خواهند گرفت، و يا اينكه نسل آنها نسل نمونه و بىنظيرى است كه مىتواند در پرتو برنامههاى آنان به اوج عظمت برسد و امثال اين خيالات و پندارها، آنها را سرگرم مىسازند كه همه در جمله "و عدهم" خلاصه مىشود!
و گاهى به عكس از طريق تحقير و تضعيف روحيه و اينكه آنها هرگز توانايى مبارزه با قدرتهاى عظيم جهانى را ندارند و ميان تمدنشان با تمدن كشورهاى پيشرفته صدها سال فاصله است آنان را از هر گونه تلاش و كوششى باز مىدارند.[4]
« وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ » (96/بقره)
«آنها را حريصترين مردم حتى حريصتر از مشركان بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهى يافت (تا آنجا) كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند در حالى كه اين عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است »
از تاريخ زندگى يهود- علاوه بر آيات مختلف قرآن مجيد- چنين بر مىآيد كه آنها خود را يك نژاد برتر مىدانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانيتند، بهشت به خاطر آنها آفريده شده!، و آتش جهنم با آنها چندان كارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند! اين خود خواهى ابلهانه در آيات مختلفى از قرآن كه سخن از يهود مىگويد منعكس است.
در آيه 18 سوره مائده مىخوانيم:
« نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ و احبائه »
«ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستيم.»
و در آيه 111 سوره بقره مىخوانيم:
« وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى »
«آنها گفتند كسى در بهشت داخل نمىشود مگر اينكه يهودى يا نصرانى باشد.»
و در آيه 80 سوره بقره مىخوانيم:
« وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً »
«آتش دوزخ جز چند روزى به ما اصابت نخواهد كرد.»
اين پندارهاى موهوم از يك سو آنها را به ظلم و جنايت و گناه و طغيان دعوت مىكرد، و از سوى ديگر به كبر و خودپسندى و خود برتربينى.
آيه مورد بحث از حرص شديد آنها به ماديات چنين سخن مىگويد:"تو آنها را حريصترين مردم بر زندگى مىبينى" حتى حريصتر از مشركان در اندوختن مال و ثروت، حريص در قبضه كردن دنيا، حريص در انحصارطلبى، آنها حتى از مشركان كه طبعا مىبايست در جمعآورى اموال از همه حريصتر باشند و از هر راه بدست آورند باكى نداشته باشند حريصترند. آن چنان علاقه به دنيا دارند كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند. براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات! آرى هر يك تمناى عمر هزار ساله دارد" ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و اگر گمان كنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست، اشتباه مىكنند "خداوند نسبت به اعمال آنها بصير و بينا است" (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ).[5]
1. حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مىسازد؛
2. حريص هرگز سير نمى شود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير است؛
3. حريص همچون فقيران زندگى مى كند و همچون فقيران مى ميرد، ولى همچون اغنيا در قيامت محاسبه مى شود؛
4. حرص انسان را به هلاكت مىافكند، زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنيا خطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمى بيند و با عجله و شتاب به پيش مى تازد؛
5. حرص آبروى انسان را مىريزد و ارزش او را در نظرها پايين مىآورد، چرا كه شخص حريص براى رسيدن به مقصود خود حتّى ملاحظات اجتماعى را كنار مى گذارد و همچون اسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مى شود؛
6. طمع، انسان را آلوده به انواع گناهان مانند: دروغ، خيانت، ظلم و غصب حقوق ديگران مىكند، چرا كه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش نمىرسد؛
7. حرص، انسان را از خدا دور مىسازد، در نظر بندگان خدا كوچك مىكند، آرامش را از او سلب مىنمايد و زندگى توأم با ناراحتى و شكنجه براى او به بار مىآورد؛
8. حريص اموالى را مىاندوزد كه زحمت و مسؤوليّتش از آن اوست و سود و استفادهاش از آن ديگران؛
9. طمع نتيجه سوء ظنّ به خداست و محصولش تشديد اين سوء ظنّ مى باشد.[6]
همين معنى به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا كه امام(ع) مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر
مىدارد، سپس مىافزايد:
« اِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزٌ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ »
«بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست!»[7]
كسى كه حسن ظنّ به پروردگار و قدرت او نسبت به انجام وعده هايى كه درباره تأمين رزق و روزى بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمى زند.
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آنها ذكر شد چنين نتيجه مىگيريم كه مسئله حرص و طمع و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شرّ و فساد است.
[1] . راغب اصفهانى، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، دمشق، ناشر دارالعلم الدار الشاميةتحقيق، صفوان عدنان داودى، چاپ 1412 ق، چاپ اول، ماده طمع
[2] . علامه طباطبائى، محمد حسین؛ ترجمه موسوى همدانى، سيد محمد باقر، قم، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ1374 ش، چاپ پنجم، ج1، ص 344
[3] . مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، مكان چاپ تهران، سال چاپ 1374 ش، چاپ اول، ج11، ص 131
[4] . مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، تهران، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ 1374 ش، چاپ اول، ج12 ص 184
[5] 0 علامه طباطبائى، محمد حسین؛ ترجمه موسوى همدانى، سيد محمد باقر، قم، ناشر دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، سال چاپ1374 ش، چاپ پنجم، ج1 ص 342 - مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، مكان چاپ تهران، سال چاپ 1374 ش، چاپ اول،ج1 ص 354
[6] . مکارم شیرازی، ناصر؛ اخلاق در قرآن، قم، ناشر مدرسه امام علی بن ابی طالب، سال 1384، چاپ سوم، ج2 ، ص98
[7] . نهج البلاغه، صبحی الصالح؛ تهران، ناشر دارالاسوه للطباعه والنشر، چاپ3، سال 1421ه.ق، نامه 53.