قرآن، بت، بت پرستي، صنم، وثن، شرك، مشركان، آلهة، عبادت، جهالت، تقليد، شفاعت، خالقيت و مالكيت
مراد از "بت" در این مقاله، بتهای ظاهری و مادی است که در قرآن با دو واژهی "صَنم" و "وَثن" یاد شده است. "صنم" (مفرد أصنام)،[1] جثّه و هیكلی (بت) از جنس نقره، مس یا چوب است که بتپرستان جهت تقرب به خدا، آنها را وسیلهی عبادت قرار میدادند؛[2] و "وثن" (مفرد أوثان)، بتی از سنگ، چوب یا غیر آن است كه عبادت میشد.[3]
بتها، متناسب با جنس و نوع ساخت، اسامی خاصی داشتهاند؛ مثلاً به سنگهای صاف و بیشكل، "انصاب"، به سنگهای تراشیده و منقوش، "اوثان" و به بتهای ریخته شده از زر و سیم یا تراشیده شده از چوب، "اصنام" میگفتند.[4]
بتپرستی ظاهری و مادی، نه بتپرستی به معنای عام كه طبق بیان قرآن، شامل پیروی از هوای نفس[5] نیز میشود، از زمان حضرت نوح(ع) رواج یافته است.[6]
در میان قوم حضرت نوح(ع) مردان صالحى (به نامهای "وَدّ"، "سُواع"، "یَغوث"، "یَعوق" و "نَسر")[7] بودند كه مردم به آنها اظهار علاقه مىكردند، شیطان از علاقهی مردم سوء استفاده نموده و بعد از مرگ آن مردان، مردم را تشویق به ساختن مجسمهی آن بزرگان و گرامى داشت آن مجسمهها كرد.[8]
مدتی نگذشت كه نسلهاى بعد، رابطهی تاریخى این موضوع را فراموش كرده و تصور نمودند كه این مجسمهها موجوداتى محترم هستند كه باید مورد پرستش قرار گیرند، به این ترتیب به پرستش بتها سرگرم شده و مستكبران ظالم آنان را با این طریق إغفال نموده و به بند بتپرستی كشیدند.[9]
یکی دیگر از ریشههای بتپرستی، اعتقاد مشرکان به وجود و خالقیت خدای متعال[10] و ملائكه است که آنها را داراى صورتهای پوشیده از انسان میدانند؛ لذا براى هر كدام صورتى از طلا، نقره و جواهرات تراشیده و آنها را عبادت میكردند. عدهی دیگر ستارگان را در عالم مؤثر دانسته و چون اغلب ستارگان پنهان هستند، صورتهایى براى آنها ساخته و به جاى ستارگان، آن صورتهای بتی را عبادت مینمودند.[11]
منشأ دیگر دوگانهپرستى یا چند گانهپرستى در بین اقوام، تنوع موجودات عالم است؛ به دلیل اینکه افراد كوتهفكر باور نمیكردند كه همهی موجودات گوناگون و متنوّعى كه در آسمان و زمین است، مخلوق خدای واحد است، براى هر نوعى از انواع موجودات، خدایى قائل بودند كه از آن تعبیر به "ربالنوع" مىكردند؛ مانند: ربالنوع صحرا، باران، آفتاب، جنگ و صلح و...؛ لذا در اعتقاد آنها، این خدایان خیالی كه گاه از آنها به عنوان فرشته نیز یاد مىنمودند، فرمانروایان این جهان بوده و چون موجودات غیر محسوس بودند، تمثالهایی براى آنها ساخته و عبادت مىكردند. این عقاید خرافى از یونان به مناطق دیگر و سرانجام به حجاز منتقل شد؛ ولى اعراب به خاطر توحید ابراهیمى كه در میان آنها به یادگار مانده بود، نمىتوانستند وجود «اللَّه»[12] را منكر شوند، در نتیجه این عقائد را به هم آمیختند؛ یعنی در عین حالیكه به وجود خدا عقیده داشتند، اعتقاد به فرشتگانى پیدا كردند كه رابطهی آنها با خدا، رابطهی دختر و پدر بود، و بتهاى سنگى و چوبى را مظهر و تمثالهایى از آن مىدانستند.[13]
خدای متعال در سوره مباركه نوح نام بزرگترین بتهای زمان حضرت نوح را ذكر كرده است:
«وَ قالُوا لاتَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لاتَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْراً»[14]
«و گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود بر ندارید، (بخصوص) بتهاى "ود" و "سُواع" و "یَغوث" و "یَعوق" و "نَسر" را رها نكنید!»
این پنج بت، از جمله بتهایی است که نام آنها در طول تاریخ حفظ شد تا اینکه به عربها منتقل شد؛ یعنی بت "ودّ" که به صورت مرد بود، برای قبیلهی كلب، "سُواع" که به صورت زن بود، برای قبیلهی هَمدان، "یغوث" که به صورت شیر بود، برای قبیلهی مَذحَج، "یعوق" که به صورت اسب بود، برای قبیلهی مُراد و "نسر" که به صورت عقاب بود، برای قبیلهی حمیر به ارث رسید؛ به همین دلیل بعضی اعراب، عبد ودّ و عبد یغوث نامیده شدهاند.[15]
قرآن بت معروف قوم حضرت الیاس(ع) را "بَعل" معرفی کرده[16] و گفته شده: این بت بزرگ، از جنس طلا بوده كه چهار صورت داشته و دارای چند خدمتكار و شهر "بعلبك" لبنان نیز منسوب به آن است.[17]
اما سه بت مشهور عرب به نامهای "لات" متعلّق به قبیلهی ثقیف، "عزّى" متعلق به قبایل بنىسلیم، غطفان، جَشم، نضر و سعدبنبكر و بت "منات" براى قبیلهی قدید بود؛ البته بتهای دیگری نیز بودند، مانند: "اساف"، "نائله" و "هُبَل" كه مورد پرستش اهل مكّه قرار گرفتند. اعراب بت "اساف" را در كنار حجرالاسود، بت "نائله" را در نزدیكى ركن یمانى و بت "هبل" را كه هجده ذراع طول داشت و بزرگترین بت عرب بود، در بالاى كعبه نصب كرده بودند.[18]
قرآن کریم در مورد سه بت مشهور اعراب جاهلی میفرماید:
«أَفَرَأَیتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى»[19]
«به من خبر دهید آیا بتهاى "لات" و "عزى" و "منات" كه سومین آنها است، (دختران خدا هستند)؟!»
بتپرستان، این سه بت را تمثالهایى از فرشتگان میدانستند و ادعا مىكردند كه فرشتگان به طور كلى از جنس دختران هستند؛ البته برخی از این بتپرستان، بعضى از بتها را تمثالى از انسانها باور داشتند؛ و همچنین ملائكه را كه از نظر آنها ارباب بتها بودند، نیز در دختر بودن (انوثیت) و شفاعت، مستقل مىدانستند؛[20] درحالیکه قرآن كریم از ملائكه با عنوان "عبادالرحمن" یاد نموده، نه مونث و نه مذكر، که در مجردات(موجودات غیر مادی)، سخن گفتن از مذكر و مؤنث معقول نیست.[21]
نتیجه اینکه بتپرستان و مشركان، اشیاء و موجوداتی مانند خورشید،[22] ماه،[23] ستارگان،[24] مجسمههای سنگی و چوبی ساختهی دست خود،[25] و حتی مسیحیت که حضرت عیسی(ع) را به عنوان خدای دیگر خود میدانند،[26] مورد پرستش قرار میدادند که در این مقاله به تعداد زیادی از این بتها اشاره شد.
بنیاسرائیل بعد از دیدن چندین معجزهی الهی به دست حضرت موسی(ع)، باز ایمان نیاورده و به پیامبر خدا گفتند: برای ما بتهایی بساز كه آنها را عبادت كنیم.[27] بتپرستان جاهل با وجود اینكه میدانستند، بتها دوامی نداشته و از بین میروند و مالك هیچ چیزی حتی نفع و ضرر خود نیستند، باز آنها را تعظیم و تكریم میكردند.[28] خدای متعال خطاب به قوم موسی میفرماید:
«إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[29]
«شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.»
یعنی با روشن بودن این مطلب كه هیچ واسطهای بین خدای یگانه و این بتها نیست و خدای با این عظمت که هیچ مثل و مانندی ندارد، جاهلانه است كه معنای عالی الوهیت را به این تمثالهای سنگی، چوبی، نقرهای و طلایی حمل كرد.[30]
جهل بتپرستان از چند جهت بود، از یك سو نسبت به خدا و ذات پاكش و اینكه هیچگونه شبیهی براى او تصور نمىشود، جهل داشتند؛ از سوى دیگر جهلشان به علل اصلى حوادث جهان بود كه گاهى سبب میشد حوادث را به یك سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهند و از سوى سوم جهل به جهان ماوراء طبیعت است كه جز مسائل حسّى را نمىبینند و باور نمىكنند؛ مثلا قطعه سنگى را از كوه جدا كرده و بخشی از آن را در ساختمان منزل خود مصرف میكردند و با بخشی دیگر، مجسمهای ساخته و در برابر آن سجده نموده و مقدّرات خویش را به دست او میسپردند كه این عین جهالت است.[31]
بتپرستان جاهل، از اجداد جاهل و گمراه خود تقلید میكردند و ملاك صحت كار خود را عمل پدران و پیشینیان خود میدانستند، و در برابر نهی پیامبران الهی از عبادت بتها، جوابشان این بود كه ما پیرو آباء و أجداد خود هستیم و آنچه پدرانمان عبادت میكردند، ما نیز عبادت میكنیم؛ درحالیكه عقل صحیح اجازه نمیدهد كه انسان به كسی كه از علم بهرهاى ندارد، مراجعه نموده و هدایت و راهنمایى او را كه در عین گمراهى است، بپذیرد؛ بنابراین تقلید جاهل از جاهلى كه حقیقتا جاهل است، مذموم است و این نوع تبعیت، كوركورانه و در نهایت جهالت است.[32]
خدای متعال در آیات متعدد،[33] متعرض این نوع جهالت و تقلید بتپرستان شده و آنها را به شدت توبیخ کرده است:
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ لایعْقِلُونَ شَیئاً وَ لایهْتَدُون» [34]
«و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است پیروى كنید، مىگویند: بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مىنمائیم، آیا نه این است كه پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند؟!»
گمان بتپرستان بر این بود كه بتها، برای آنها منافعی دارند که برخی از این پندارها را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان میکنیم:
تصور بتپرستان این بود كه بتها نزد خدا تقرّب دارند و در امور دنیوی، آنها را شفاعت میكنند:
«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّه»[35]
«مىگویند: اینان(بتها) شفیعان ما، نزد خدا هستند»
یعنی بتها از خداى تعالى درخواست مینمایند تا كارهای مهم ما را به سامان رسانند، یا اگر فرضا بعث و حشری در کار باشد، چنانچه اعتقاد مؤمنان است، از خداى تعالى برای ما درخواست نجات از عذاب آخرت را میكنند.[36]
بتپرستان به غیر خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده بودند؛ به این گمان كه بتها سبب عزّت آنها شده و با این وسیله نزد حق تعالى ارجمند شده و مقام والایی به دست میآورند.[37] در حقیقت پندارشان این بود که اگر با یك خدا عزّت مییابند، با خدایان بیشتر، عزّت بیشتر پیدا میكنند،[38] که قرآن میفرماید:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیكُونُوا لَهُمْ عِزًّا» [39]
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب كردهاند، تا مایهی عزتشان باشد»
عبادت بتها از ناحیهی بتپرستان بر این امید بود كه آنها را یارى كنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند كه تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آنهاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان (بتها) را عبادت مىكردند تا با این عبادت، آنها را از خود راضى کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نكنند:[40]
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»[41]
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید كه از سوى آنها یارى شوند (و مورد حمایت بتان قرار گیرند)»
قرآن کریم در مقام مبارزه با شرک و بتپرستی، اول ادعا و اتهام آنها را نسبت به ساحت مقدس قرآن و پیامبر اسلام بیپایه خوانده، سپس با منطقی روشن و قاطع مشرکان را به محاکمه کشانده است:[42]
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لایَخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً وَ لایمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لانُشُوراً»[43]
«آنان غیر از خداوند معبودانى براى خود برگزیدند، معبودانى كه چیزى را نمىآفرینند؛ بلكه خودشان مخلوقند، و مالك زیان و سود خویش نیستند و نه مالك مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.»
یعنی مشرکان خدایان خشک، ناتوان، توخالی و دور از تمام شئونات الوهیت را که از جملهی آن صفت خالقیت است، میپرستند؛ و قرآن در نفی خالقیت بتها به خلقت مگس مثالی زده و میفرماید: اگر دست به دست هم بدهند، نه اینکه مگسی را نمیتوانند بیافرینند، حتی اگر مگس چیزی را از آنها برباید، قدرت پس گرفتن آن را ندارند؛ و در این زمینه هم مشرکان عاجزند و هم بتها که معبودان آنهاست.[44]
دلیل نفی خالقیت از بتها، مخلوق بودن آنهاست؛ چون خداوند در آیهی قبل وجود فرزند را از خودش نفی کرده و اگر فرزندی برای خداوند بود، به ناچار باید از او متولد میشد و دیگر نمیتوانست مخلوق باشد؛ در حالیکه خالقیت در خداوند منحصر شده و غیر خدا باید مخلوق باشند نه خالق. نکتهی بعدی اینست که بتها مالک نفع و ضرر خودشان نیستند، و لازمهاش اینست که به طریق اولی قادر به نفع و ضرر عبادت کنندگان نیستند؛ پس مالک تصرف به احوال دیگران نیز نمیتوانند باشند.[45]
البته ضعفهای دیگری نیز در قرآن بیان شده، از جمله: نفی شفاعت بتها،[46] نفی مالكیت رزق و روزی،[47] و غیره که به برخی از آنها در همین مقاله اشاره شد؛ اما تفصیلشان در این مقاله نمیگنجد.[48]
خدای متعال نه تنها به بتپرستان منحرف، بلكه به تمام مخلوقات تأکید میکند كه غیر از خدای واحد، خالقی نیست و روزی آسمانها و زمین دست اوست؛ پس تنها معبود نیز خدای یكتاست که عبادت مطلقا باید متوجه او باشد.[49]
«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُاللَّهِ یرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»[50]
«آیا خالقى غیر از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟ هیچ معبودى جز او نیست، با این حال چگونه به سوى باطل منحرف مىشوید.»
و در آیات بعد در نهی از پرستش مخلوق و توجه دادن به پروردگار یگانه، مثل و مانند قرار دادن را برای خداوند نفی کرده و با این بیان، فطرت انسانها را بیدار کرده كه تنها، آفریدگار یگانه و قادر شایستهی الوهیت و پرستش است، و هرگز نظیر و شریكی نداشته و نخواهد داشت:[51]
«...فَلاتَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[52]
«براى خدا شریكهایى قرار ندهید، درحالىكه مىدانید (هیچ یك از این شركاء و بتها نه شما را آفریدهاند و نه شما را روزى مىدهند).»
خدا به مسیحیان كه قائل به الوهیت حضرت عیسی(ع) بودند، گوشزد میكند كه شما مىدانید، مسیح(ع) خود با تمام وجود دارای نیازهاى بشرى است و مالك سود و زیان خویش هم نیست، تا چه رسد به اینكه مالك سود و زیان دیگران باشد:
«قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً...»[53]
«بگو آیا جز خدا چیزى را مىپرستید كه نه مالك زیان شماست و نه سود شما...»
چون در میان مسیحیان رواج دارد كه در برابر مجسمهی حضرت مسیح، تا سرحد پرستش و خضوع مىكنند؛ درحالیكه ایمان به الوهیت مسیح در حقیقت، یك نوع بتپرستى است، نه خداپرستى؛ یعنی اگر كسی حضرت مسیح را با تمام عظمتی كه دارد و جزو پیامبران اولوالعزم الهی است، خدای خود بداند و قائل به الوهیت او شود، جهل و اشتباه بزرگی مرتكب شده، چه رسد به اینكه مجسمههای دست ساختهی خود را دارای مقام الوهیت بدانند.[54]
خدای تبارک خطاب به پیامبر اسلام میفرماید:
«وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»[55]
«از رسولانى كه قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمان، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم؟!»
یعنی اگر از آنان این سؤال را بپرسى، در جواب خواهند گفت: ما چنین دستورى (بتپرستی) به آنان ندادهایم، و آنان را به پرستش چنین خدایانی وادار نساختهایم.[56] چون اولین دعوت تمام پیامبران الهی، دعوت به توحید بوده و غرض اصلى از ارسال رسولان همان توحید است و بقیهی دستورات، متفرّع بر همین توحید است.[57]
بتپرستان، عاقبتی دردناك در پیش دارند و آن جهنم سوزان است. بتپرستان امید داشتند كه بتها نزد خدا برایشان شفاعت كنند، اما بر خلاف تصور آنها، خداوند بتپرستان را با بتهایشان در آتش جهنم قرین ساخته، به گونهای كه در آخرت، چیزى نزد بتپرستان مبغوضتر از این معبودهاى باطلشان نخواهد بود:[58]
«إِنَّكُمْ وَ ماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِاللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون» [59]
«شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید، هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مىشوید.»
[1]. قرشى، سید على اكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1371ش، چاپ ششم، ج4، ص156.
[2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، دارالعلم الدارالشامیة، دمشق بیروت، 1412ق، چاپ اول، ص493.
[3]. المفردات فی غریب القرآن، ص853 و قاموس قرآن، ج 7، ص181.
[4]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن كریم(توحید در قرآن)، قم، إسراء، 1387ش، چاپ چهارم، ج2، ص606.
[5]. جاثیه/23.
[6]. طباطبایى، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج18، ص172-173 و طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج1، ص455.
[7]. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج2، ص607 - 608.
[8]. مكارم شیرازى، ناصر و همكاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج25، ص82.
[9]. تفسیر نمونه، ج25، ص82.
[10]. عنكبوت/61و63.
[11]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 455.
[12]. عنكبوت/61و63.
[13]. تفسیر نمونه، ج22، ص519 – 520.
[14]. نوح/23.
[15]. طبرسى، فضل بن حسن،؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق با مقدمهی محمدجواد بلاغى، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج10، ص 548 و تفسیر نمونه، ج25، ص83.
[16]. صافات/125.
[17]. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج2، ص608.
[18]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج10، ص547.
[19]. نجم/19- 20.
[20]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج19، ص38.
[21]. زخرف/19. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج2، ص608.
[22]. انعام/78.
[23]. انعام/77.
[24]. انعام/76.
[25]. اعراف/138، عنكبوت/17و 25، نجم/19و20، نوح/23، طه/88.
[26]. مائده/73 و 116.
[27]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج11، ص 268.
[28]. مدرسى، سیدمحمدتقى؛ من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج3، ص431.
[29]. اعراف/138.
[30]. فضل الله، سیدمحمدحسین؛ تفسیر من وحى القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج10، ص228.
[31]. تفسیر نمونه، ج 6، ص334.
[32]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص159.
[33]. مائده/104، هود/62و 109، ابراهیم/10، انبیاء/53، صافات/17، واقعه/48، شعراء/26و 74 و دخان/8.
[34]. بقره/170.
[35]. یونس/18.
[36]. كاشفى سبزوارى، حسین بن على؛ مواهب علیه، تحقیق سیدمحمدرضا جلالى نائینى، تهران، اقبال، 1369ش، ص 446.
[37]. بانوى اصفهانى امین، سیده نصرت؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج8، ص145.
[38]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على؛ روضالجنان و روحالجنان فى تفسیرالقرآن، تحقیق محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1408ق، ج13، ص116.
[39]. مریم/81.
[40]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص110.
[41]. یس/74.
[42]. تفسیر نمونه، ج15، ص17.
[43]. فرقان/3.
[44]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج21، ص270 و ج20، ص173 و 174. حج/73.
[45]. التحریر والتنویر، ج19، ص10 و 11.
[46]. یس/23.
[47]. نحل/73.
[48]. آیات 74/یس ، 18/یونس، 81/مریم و...
[49]. گنابادى، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1408ق، چاپ دوم، ج3، ص274.
[50]. فاطر/3.
[51]. حسینى همدانى، سیدمحمدحسین،؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى، تهران، كتابفروشى لطفى، 1404ق، چاپ اول، ج1، ص71.
[52]. بقره/22.
[53]. مائده/76.
[54]. تفسیر نمونه، ج5، ص38 – 40.
[55]. زخرف/45.
[56]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص76.
[57]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص36.
[58]. تفسیر جوامع الجامع، ج3، ص29.
[59]. انبیاء/98.